مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

دین و دولت

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (از صفحه ۳۵ تا ۶۲)
دین و دولت (۲۸ صفحه)
نویسنده : توفیقی،حسین
هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۳۵)


‌ ‌‌‌مـقاله‌ حاضر سه موضوع را به طور فشرده بررسی می‌کند:

۱٫ سیری در رابطه دین‌ و دولت‌ در‌ تـمدن‌های جـهان بـاستان

۲٫ حکومت دینی در جوامع زردشتی، یهودی، مسیحی و اسلامی

۳٫ پدید آمدن سکولاریسم در‌ جهانِ مسیحیت و سرایتِ آن به جـهان اسلام

۱٫ سیری در رابطه دین و دولت در‌ تمدن‌های جهان باستان

دین‌ و دولت‌ در عهد باستان با یـکدیگر پیوندی طبیعی داشتند و جـداییِ آنـها از یکدیگر قابل تصور نبود. مشروعیت دولت به دین بستگی داشت و رهبران آن جوامع قدیم بین رهبریِ دینی و دنیوی جمع می‌کردند‌. در مواردی نیز مانند نظام طبقاتیِ هندوستان، جامعه بنی‌اسرائیل در عصر پادشاهان، مسیحیتِ کاتولیکی اروپا، ارتـودکسیِ روسیه و خلافت عثمانی که این دو رهبری از یکدیگر جدا شده بودند، رهبریِ دینی از‌ رهبریِ‌ دنیوی بالاتر بود و روحانیون به نصب و عزل فرمانروایان اقدام می‌کردند.

پیوند استوار و دیرین دین و دولت هرگز از دیدِ اندیشمندان پنـهان نـمانده است و ایشان در آثار خود همواره به آن، اشاره‌ کرده‌اند‌. متفکر فرانسوی ژان ژاک روسو در این

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۳۶)


باره نوشت:

مردم در ابتدا غیر از خدایان پادشاهی نداشتند و غیر از تئوکراسی، حکومتی نمی‌شناختند.(۱)

و مورخ فرانسوی فوستل دوکولانژ نوشت:

در اعـصارِ‌ قـدیم‌، حکومت و مذهب مستلزم یکدیگر بودند؛ هر قومی خدای خویش را می‌پرستید و هر خدایی بر پرستندگان خود حکومت داشت.(۲)

هگل فیلسوف آلمانیِ قرن نوزدهم نیز که برای عقلانی کردنِ تاریخ‌ مـی‌کوشید‌، در‌ ایـن باره نوشت:

دولت از‌ دین‌، برخاسته‌ است و تا ابد، هستیِ خود را از دین خواهد گرفت و هر دولت خاص از دین خاص به وجود آمده است…

پس‌ دین‌ و دولتْ‌ اصلی مشترک دارند. دین چیزی نـیست کـه بـیرون‌ از‌ دولت پدید آید تا شیوه کـارِ دولت و آیـین رفـتار افراد را دربرابر دولت از برون تنظیم کند؛ بلکه اصلی‌ بنیادی‌ و درونی‌ است که در داخل دولت یا کشور، خویشتن را هستی‌ و جنبش می‌بخشد. راست است کـه دیـنداری را بـاید از راه تربیت به مردم آموخت و پیوسته در ایشان پروراند‌؛ هـمچنان‌که‌ دانـش‌ و هنر را باید از راهِ آموزش به آنان یاد داد؛ ولی‌ رابطه‌ میان دین و دولت را نباید چنین تأویل کرد که دین پس از تأسیس جـامعه سـیاسی بـه‌ عنوان‌ عنصری‌ مکمل بر دولت افزوده می‌شود؛ بلکه معنی این رابـطه چنان‌که پیشتر گفتیم‌، آن‌ است‌ که هر دولت از پیش، از دینی معین به وجود آمده است و دین و دولت‌ از‌ اصلی‌ مـشترک بـرخاسته‌اند و اگـر کشوری زندگیِ سیاسی و هنری و علمی دارد، همه اینها را از برکت‌ دین‌ دارد.(۳)

اینک بـه گـزارش‌هایی کوتاه از مورخ آمریکایی، ویل دورانت در باب پیوند‌ دین‌ و دولت‌ در تمدن‌های جهان باستان نظر می‌افکنیم:

سومر

هـر شـهر تـا آنجا که می‌توانست خود‌ را‌ برای استقلال خویش، غیور و متعصب نشان

______________________________

۱٫ قرارداد اجـتماعی، کـتاب چـهارم، فصل هشتم.

۲٫ تمدن‌ قدیم‌، کتاب‌ پنجم، فصل سوم.

۳٫ عقل در تاریخ، تهران، ۱۳۵۶، ص ۱۴۲ـ۱۴۳٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۳۷)


می‌داد و برای خـود، شـاه خـاصی‌ داشت‌ به نام «پاتسی» یا کاهن-شاه. از همین کلمه آشکار می‌شود که‌ حکومت‌ تـا‌ چـه حد با دین پیوستگی داشته است.(۱)

مصر

خودِ فرعون در مصر، خدایی به شـمار‌ مـی‌رفت‌ کـه‌ پیوسته عنوان فرزندیِ آمون-رع را داشت و نه تنها از راه حق‌ آسمانی‌، حکم می‌راند؛ بلکه این فـرمانروایی وی مـتکی بر این بود که زاده خدایان است. هر فرعون‌ را‌ چنان تصور می‌کردند که او خـدایی اسـت و بـرای چندگاهی، زمین را جایگاه‌ خود‌ ساخته است… شاه عنوان بزرگترین رئیس دینی‌ را‌ داشت‌ و در اعیاد و مراسمِ بـاشکوهی کـه برای تعظیم‌ و تکریم‌ خدایان برپا می‌شد، صدارت با وی بود. در نتیجه همین دو ادعـا ـ الهـی‌ بـودن‌ سلطنت و الهی بودن میلادِ شاه‌ ـ بود‌ که فرعون‌های‌ مصری‌ توانستند‌ مدت‌های درازی بدون تکیه‌داشتن بر نـیروهای‌ نـظامیِ‌ عـظیم، حکمرانی کنند.(۲)

بابِل

آنچه قدرت شاه را محدود می‌کرد، تنها قانون‌ و طبقه‌ اشـراف نـبود؛ بلکه طبقه کاهنان نیز‌ مانعی در برابر قدرت‌ مطلقه‌ شاه به شمار می‌رفت؛ چه‌، شاه‌ از لحاظ قـانونی، عـنوان عامل و وکیل خدای شهر را داشت. مالیات به نام‌ خدا‌ گرفته می‌شد و چـه بـه صورت‌ مستقیم‌ یا‌ از راه‌های انحرافی‌ به‌ خـزانه مـعابد، ریـخته می‌شد‌. شاه‌ هنگامی در چشم مردم عنوان حـقیقیِ سـلطنت را پیدا می‌کرد که کاهنان لباس قدرت‌ را‌ بر او بپوشانند و «دست بعل را‌ بگیرد‌» و صورت مـردوک‌ را‌ در‌ مـوکب باشکوهی با خود‌ در خیابان‌های شـهر بـگرداند. وی در این جـشن‌ها لبـاس روحـانی می‌پوشید و این خود نشانه وحدت‌ دیـن‌ و دولت بـه شمار می‌رفت و شاید علامتِ‌ آن‌ بود‌ که‌ سلطنتْ‌ ریشه دینی و آسمانی‌ دارد‌. گـرداگردِ تـخت سلطنت، آثار و مظاهر فوق الطبیعه مـشاهده می‌شد. این خود سـبب مـی‌شد که خروج بر‌ پادشاه‌ بـزرگترین‌ کـفرها باشد و کسی که به این کار‌، جسارت‌ ورزد‌، علاوه‌ بر‌ آن‌که‌ سرِ خود را بـر بـاد می‌دهد، به زیانِ

______________________________

۱٫ تاریخ تـمدن، تـهران، انـتشارات و آموزش انقلاب اسـلامی، ۱۳۷۰، ج ۱، ص ۱۵۲٫

۲٫ هـمان، ص ۲۴۰٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۳۸)


از دست رفتن روح نیز گـرفتار شـود؛ حتی‌ حمورابیِ بزرگ نیز قوانین خود را از خدا گرفته بود. از زمان پاتسی‌ها یا کاهن-شـاهان سـومری تا زمان تاجگذاری بختنصّر به دسـت کـاهنان در هر حـال، بـابل دولتـی دینی‌ و پیوسته‌ «در زیر فـرمان کاهنان» بود.(۱)

آشور

نیروی دیگری که شاه پس از قشون، بر آن، تکیه داشت، نیروی دین و معابد بـود؛ شـاه برای این‌که بتواند کمک کاهنان را جـلب‌ کـند‌، پیـوسته نـاچار بـود که پاداش گزافی در مـقابل بـه آنان بدهد. مردم اجماعا بر این عقیده بودند که رئیس رسمیِ مملکت خدایی به‌ نام‌ آشـور اسـت؛ هـمه فرمان‌های رسمی‌ به‌ نام این خدا صـادر مـی‌شد و هـر قـانون از مـشیت الهـی سرچشمه می‌گرفت تا برای او (و گاهی برای خدای دیگری جز او)، غنیمت و شکوهی فراهم‌ شود‌. شاه مردم را وادار‌ می‌کرد‌ که شخصِ او را به عنوان خدایی وصف کنند و معمولاً خود را مجسم‌شده «شـَمَش» یعنی خدای خورشید می‌دانست.(۲)

ایران

یکی از ارکان سیاستِ کورش، آن بود که برای ملل و اقوام‌ مختلفی‌ که اجزای امپراتوریِ او را تشکیل می‌دادند، به آزادی عقیده دینی و عبادت، معتقد بود؛ این خود می‌رسانَد کـه بـر اصل اولِ حکومت کردن بر مردم آگاهی داشت و می‌دانست که دین‌ از‌ دولت نیرومندتر‌ است.(۳)

پارسیان به این فخر می‌کردند که قوانین ایشان تغییر ناپذیر است و وعده یا فرمان شاه به‌ هـیچ وجـه نباید نقض شود. تصمیمات و احکام شاه در نظر آن‌ مردم‌ همچون‌ وحی و الهامی بود که از جانب اَهورامزدا به شخص شاه نازل می‌شود؛ به ایـن تـرتیب، قانون مملکت ‌‌عنوان‌ مشیت الهـی را داشـت و سرپیچی از آن، سرپیچی از فرمان و خواست الهی به‌ شمار‌ می‌رفت‌.(۴)

______________________________

۱٫ همان، ص ۲۷۵٫

۲٫ همان، ص ۳۱۹٫

۳٫ همان، ص ۴۰۸٫

۴٫ همان، ص ۴۱۸٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۳۹)


هندوستان

مانو نیای اساطیریِ قبیله (یا مکتب‌) مانوه برهمنانِ نزدیک دهلی بـود و او را بـه هیأت پسرخدا نشان مـی‌دادند؛ در‌ حـالی که قوانینش را‌ از‌ خودِ برهما می‌گیرد.(۱)

چین

سلطان در رأس جامعه انبوهِ چین قرار داشت و بنا بر حقی الهی، حکومت می‌کرد. او بغپور یا فرزند آسمان و نماینده باری‌تعالی در روی زمین محسوب می‌شد. به‌ برکت قـدرت خـداییِ خویش بر فصول، سلطه می‌ورزید و مردم را به هماهنگی با نظام آسمانیِ عالم، امر می‌کرد. فرمان‌های او قانون به شمار می‌رفت و رأی او رأی نهایی بود. دولت را‌ می‌گردانید‌ و رئیس دین به شمار می‌رفت.(۲)

ژاپن

چنانکه از کهنسال‌ترین تـاریخ ژاپن بـر می‌آید، در آغـاز، تنها خدایان وجود داشتند… از چشم چپ ایزاناگی، آماتِراسو الهه خورشید زاده شد و از نواده‌ آماتِراسو‌ که نی‌نی‌جی نام داشـت، سلسله سلاطین دای‌نیپون یا ژاپن پدید آمد. از آن روزگاران تا کنون تنها یـک دودمـان شـاهی بر ژاپن فرمانروایی کرده است…

هر سلطانی القاب بزرگ‌ می‌یافت‌. گاهی او را تِنچی؛ یعنی «فرزند خدا» و معمولاً تِن‌نو؛ یـعنی «‌ ‌سـلطان آسمانی» می‌نامیدند و در مواردی نادر، به او میکادو؛ یعنی «باب عالی» لقب می‌دادند.(۳)

یونان

چـنین بـه نـظر می‌رسد‌ که‌ یونانیان‌ باستان قانون را رسمی مقدس‌ می‌دانستند‌ که‌ مورد تأیید خدایان است و سرچشمه آن الهـام الهی است. تمیس در زبان آنان، هم بر این رسوم اطلاق می‌شد و هم نـام‌ الهه‌ای‌ بود‌ که (چـون ریـتای هندی و تائو یا تین چینی‌) نظم‌ اخلاقی و هماهنگیِ جهان را مجسم می‌ساخت. قانون بخشی از دین بود و

______________________________

۱٫ همان، ص ۵۵۴٫ در قوانین مانو (۱۲:۱۰۰) آمده‌ است‌ که‌ فرماندهیِ سپاه، اقتدار سلطنتی، منصب قضاوت و فرمانروایی بر همه جـهان‌، تنها شایسته کسی است که علوم وِدایی را بداند.

۲٫ همان، ص ۸۶۲٫

۳٫ همان، ص ۸۹۳ـ۸۹۸ .

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۰)


قدیمترین قوانین مالکیت یونان‌، در‌ قانون‌نامه‌های‌ باستانی معابد، با آداب و مقررات دینی، آمیخته بود. مقرراتی که به‌ فرمان‌ رؤسای قبایل یا پادشاهان بـرقرار شـده و در آغاز، اجباری بود و سپس به هنگامِ خود، جنبه تقدس‌ یافت‌، شاید‌ از لحاظ قدمت با این قوانینِ دینی همپایه باشد.(۱)

روم

پادشاه مانند‌ حکام‌ نهگانه‌ آتن در آن زمان، به طور عمده، نقش کـاهن اعـظم را داشته است.(۲)

قانون‌ اولیه‌ رومی‌ عبارت بود از حاکمیت کاهنان و شعبه‌ای از دین در حلقه‌ای از تأییدات قدسی و آیین‌های‌ هیبت‌آور‌. قانون عبارت بود از فرمان و داد؛ هردو، پیوندی بود نه فقط میان انسان‌ و انسان‌ بـا‌ بـلکه میان انسان و خدایان. بزهْ برهم زدنِ این رابطه بود؛ یعنی برهم زدنِ صلح‌ خدایان‌. در عالم نظر، هدف قانون و کیفرِ آن بود که این پیوند و صلح را‌ نگاه‌ دارد‌ یا بازگرداند. تمیز حـق از بـاطل و تـعیین روزهای اجلاس دادگاه‌ها و انجمن‌ها بـا کـاهن بـود.(۳)

۲٫ حکومت‌ دینی‌ در جوامع زردشتی، یهودی، مسیحی و اسلامی

نه تنها همه حکومت‌های باستانی دینی‌ بودند‌، بلکه‌ دین‌های عهد باستان نیز جنبه سـیاسی و اجـتماعی داشـتند. اینک برای نمونه، چهار دین آشنای خاورمیانه‌ یـعنی‌ آیـین‌ زردشت، یهودیت، مسیحیت و اسلام را بررسی می‌کنیم:

الف: آیین زردشت

زردشت، پیامبر‌ ایران‌ باستان، پس از برانگیخته شدن، به سراغ پادشاه عصر خـود، گـشتاسب، رفـت و او را به آیین‌ خویش‌ دعوت کرد و گشتاسب بی‌درنگ، آن را پذیرفت. در شاهنامه آمـده است که‌ ایرانیان‌ در آن روزگار، خراجگزار تورانیان بودند. زردشت‌ به‌ پادشاه‌ دستور داد که از باج دادن به‌ بیگانگان‌ خودداری کند و او هـم پذیـرفت:

______________________________

۱٫ هـمان، ج ۲، ص ۲۸۵٫

۲٫ همان، ج ۳، ص ۱۵٫

۳٫ همان، ص ۳۹٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۱)


چو چندی‌ برآمد‌ بر این روزگار خجسته شد‌ آنـ‌ اخـتر شهریار‌
به‌ شاه‌ جهان گفت زردشت پیر که در‌ دین‌ ما این نباشد هژیر
که تو بـاژ بـدْهی بـه سالارِ چین نه‌ اندر‌ خور آید به آیین و دین
نباشم‌ بر ایـن نـیز هـمداستان‌ که‌ شاهان ما در گَه باستان‌
به‌ ترکان ندادند کس باژ و ساو به ایران نـُبدْشان هـمی تـوش و تاو
بپذرُفت گشتاسب‌ گفتا‌ که نیز نفرمایمش دادن باژ‌ چیز‌(۱)

البته‌ این عمل خشم‌ تـورانیان‌ را بـرانگیخت. آنان از‌ گشتاسب‌ خواستند تا از دین تازه، دست‌بردارد که پذیرفته نشد. از این رو، به ایـران‌ لشـکرکشی‌ کـردند و طبق روایات زردشتی، خودِ زردشت‌ در‌ آتشکده‌ای در‌ بلخ‌ به‌ دست تورانیان کشته شد‌. سرانجام گـشتاسب بـر مهاجمان پیروز شد و به ترویج آیین زردشت ادامه داد و فرزندش اسفندیار را‌ برای‌ گسترش ایـن آیـین بـه هر سو‌ اعزام‌ کرد‌.

پادشاهان‌ اساطیریِ‌ ایرانِ باستان بین‌ رهبری‌ دینی و سیاسی جمع می‌کردند. دیـنداری و خـداپرستی این پادشاهان در شاهنامه نیز آمده و احیانا عنوان «موبَد» که‌ مخصوص‌ پیشوایان‌ دیـن زردشـت اسـت، در مورد ایشان به‌ کار‌ رفته‌ است‌. مثلاً‌ درباره‌ جمشید می‌خوانیم:

منم گفت با فرّه ایـزدی هـمم شـهریاری و هم موبَدی
بدان را ز بد، دستْ کوته کنم روان را سوی روشنی ره کنم(۲)

و درباره مـنوچهر:

هـمه پهلوانانِ‌ روی زمین بر او یکسره خواندند آفرین
که فرخ نیای تو این دید راه تو را داد آیینِ تخت و کـلاه
تـو را باد، جاوید تختِ روان همان تاج و هم فرّه‌ موبَدان‌(۳)

پادشاهان تاریخی ایران بـاستان نـیز بین رهبریِ دینی و سیاسی جمع می‌کردند؛ مـثلاً اردشـیر بـابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، یک روحانی زردشتی بـود و در فـرمان‌های رسمی، خود را «اردشیر موبَد» می‌خواند‌. وی‌ مناصب مهم دولتی را به موبَدان سپرد و آیـین زردشـت را بسیار تقویت کرد. اندیشه سـیاسیِ اردشـیر بابکان چـنین بـود:

______________________________

۱٫ شـاهنامه، تهران، ۱۳۶۹، ص ۲۹۵‌.

۲٫ همان‌، ص ۲۷٫

۳٫ همان، ص ۴۸٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۲)


چو بر‌ دیـن‌ کـند شهریار آفرین برادر شود پادشاهی و دین
چنان دین و شاهی به یکدیگرند تـو گـویی که در زیر یک چادرند
نه بـی‌تخت شاهی بود دین‌ بـه‌ جـای نه بی دین‌ بود‌ شـهریاری بـه پای
دو دیبای بر یکدگر بافته بر آورده پیشِ خِرد تافته
نه از پادشا بی‌نیاز است دیـن نـه بی دین بود شاه را آفـرین
نـه آن زیـن نه‌ این‌ زان بـود بـی‌نیاز دو انباز دیدیمشان نیک سـاز
دو گـیتی همه مرد دینی بَرَد چو باشد خداوند رأی و خرد
چو دین را بود پادشا پاسبان تـو ایـن هر دو را‌ جز‌ برادر مخوان‌(۱)

و در «عهد اردشـیر» کـه منشور سـیاسیِ اردشـیر بـابکان است، می‌خوانیم:

آگاه بـاشید که هرگاه در کشوری یک‌ سرداریِ دینیِ نهانی و یک شهریاریِ آشکار با هم نسازند، سرانجام سـردار‌ دیـنی‌ آنچه‌ را که در دست سردار پادشاهی اسـت، از دسـت او مـی‌گیرد؛ زیـرا دیـنْ بنیاد است و پادشـاهی سـتون‌؛ و ‌‌کسی‌ که بنیاد را در دست دارد، بهتر می‌تواند بر کسی که ستون را‌ دارد‌، چیره‌ شود و همه بنا را به دسـت گـیرد.(۲)

انـدیشه کهنِ پیوند دین و سیاست در ایران باستان‌ تـا عـصر ظـهور اسـلام ادامـه یـافت. به سخن بزرگان ایران در حضور خسرو‌ پرویز توجه کنیم:

همه‌ مهتران‌ خواندند آفرین که بی تاج و تختت مبادا زمین
بهی زان فزاید که تو بِه کنی مِه آن شـد به گیتی که تو مِه کنی
که هم شاه و هم موبَد و هم ردی‌ مگر بر زمین سایه ایزدی(۳)

چند سال بعد، یکی از موبَدان به نام «رادوی» هنگام انقراض سلسله ساسانی بـه دسـت مسلمانان، رابطه دین و سیاست را این گونه بیان کرد:

چنان دان‌ که‌ شاهی و پیغمبری دو گوهر بود در یک انگشتری(۴)

سرانجام این‌که پیوند دین و سیاست در متون مقدس زردشتی چنین ترسیم شده اسـت:

در آیـین بهی، پادشاهی دین است و دینْ پادشاهی… بزرگیِ‌ پادشاهی‌ در بندگیِ

______________________________

۱٫ همان، ص ۳۸۰٫

۲٫ عهد اردشیر، فقره ۵٫

۳٫ شاهنامه، ص ۵۲۵٫

۴٫ همان، ص ۵۴۴٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۳)


دین مزدایی است و بزرگیِ دین مزداییِ در پادشاهی. بـرازندگی و بـهبود آفریدگان در این است که بـا یـکی شدن‌ پادشاهیِ‌ و بهدینی، پادشاهی راستین پدید آید و پادشاهیِ راستین با دینِ بهی یکی شود.(۱)

ب: یهودیت

حضرت موسی(ع) نیز کار خود را با سیاست آغاز کـرد و فـرعون را به شیوه‌های گوناگون تـحت‌ فـشار‌ قرار‌ داد، تا از آزار بنی‌اسرائیل‌ دست‌ بردارد‌ و آنان را آزاد کند. وی پس از رهانیدن بنی‌اسرائیل، در صحرای سینا حکومتی تشکیل داد و تا آخِر عمر، رهبریِ دینی و سیاسی‌ قوم‌ خود‌ را بر عهده داشت که شرح آن در‌ کتاب‌ تورات آمده اسـت. پس از او، یـوشع‌بن‌نون رهبر بنی‌اسرائیل شد و پس از وی، شماری از داوران به حل اختلافاتِ‌ داخلیِ‌ قوم‌ مشغول شدند. بنی‌اسرائیل در آن دوره، پادشاهی نداشتند که ایشان‌ را در مقابل همسایگان مهاجم بسیج، کند. از این رو، نزد پیامبر عصرشان سموئیل رفتند و از او خواستند‌ پادشاهی‌ را‌ بـرای ایـشان تعیین کـند:

و این امر در نظر سموئیل، ناپسند آمد‌؛ چون‌که‌ گفتند: ما را پادشاهی بده تا بر ما حکومت نماید و سـموئیل نزد خداوند دعا کرد. و خداوند‌ به‌ سموئیل‌ گفت: آواز قوم را در هر چـه بـه تـو گفتند، بشنو؛ زیرا‌ که‌ تو‌ را ترک نکردند، بلکه مرا ترک کردند تا بر ایشان، پادشاهی ننمایم. بـر ‌ ‌حـسب‌ همه‌ اعمالی‌ که از روزی که ایشان، را از مصر بیرون آوردم، بجا آوردند و مرا ترک‌ نموده‌، خـدایانِ غـیر را عـبادت نمودند؛ پس با تو نیز چنین رفتار می‌نمایند. پس‌ الآن‌ آواز‌ ایشان را بشنو، لیکن بر ایشان، بـه تأکید، شهادت بده و ایشان را از رسم‌ پادشاهی‌ که بر ایشان حکومت خواهد نمود، مـطلع ساز.(۲)

بر این اسـاس، وی رسـوم‌ سختِ‌ پادشاهان‌ را برای قوم بیان کرد؛ ولی آنان از تقاضای خود دست برنداشتند. پس او جوانی‌ به‌ نام شاؤُل (طالوت) را برای پادشاهی بر ایشان برگزید و وی را با‌ روغن‌ مسح‌ کرد. این مسح پادشاه را الهی می‌ساخت و اطـاعت از مسیح (ماشیَح) شرعا بر همه واجب‌ بود‌. پس‌ از شاؤل، حضرت داود(ع) و پس از او، پسرش حضرت سلیمان(ع) پادشاه و مسیح‌ شدند‌. هنگامی که حضرت سلیمان(ع) درگذشت،

______________________________

۱٫ دینکرد ۴۷٫

۲٫ کتاب اول سموئیل ۸:۶ـ۹٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۴)


پسرش رحُبعام جانشین او شد و پادشاهی‌ در‌ نسل وی ادامـه یـافت.

از سوی دیگر، ده قبیله از قبایل دوازده‌گانه‌ بنی‌اسرائیل‌ رحبعام را رد کردند و یکی از سرداران‌ او‌ به‌ نام یرُبعام بن نباط را به پادشاهی‌ برداشتند‌. از این زمان، بنی اسرائیل دو کشور داشتند: کشور یهودا با فرمانرواییِ رحبعام‌ در‌ جـنوب، و کـشور اسرائیل با فرمانرواییِ‌ یربعام‌ در شمال‌. پادشاهی‌ هر‌ یک از این دو کشور در‌ نسل‌ این دو تن ادامه یافت، تا این‌که کشور اسرائیل به سال ۶۲۲‌ق.م. به‌ دست آشوریان، و کشور یهودا به سال‌ ۵۸۷ق.م. بـه دسـت بابِلیان‌ سقوط‌ کرد و مردمِ آن سرزمین‌ها کشته‌ و اسیر‌ شدند.

در گیر و دارِ این حوادث، اندیشه مسیحِ موعود میان بنی‌اسرائیل پدید آمد‌. این‌ اندیشه بارور شد و بنی‌اسرائیل به‌ کمکِ‌ آن‌ بر نومیدی و افـسردگی‌ چـیره‌ شـدند و انتظارِ مسیحا(۱) بقا‌ و دوام‌ آن قـوم را تـضمین کـرد.

یهودیانِ منتظر بیش از ۲۰۰۰ سال از اقدام جدی‌ برای‌ احیای حکومت دینیِ بربادرفته خود پرهیز‌ می‌کردند‌ و جز در‌ مواردی‌ نادر‌ مانند حکومت خزران، تـشکیل‌ حـکومت را بـر خلاف آرمان انتظار می‌دانستند. کسانی هم در گوشه و کـنار بـا ادعای مسیحایی‌ در‌ این راه اقدام کردند؛ ولی موفقیتی‌ به‌ دست‌ نیاوردند‌.

حدود‌ یک قرن پیش‌، صهیونیست‌ها‌ همکیشان خود را به داشتن حـکومتی مـستقل راضـی کردند و حدود نیم قرن پیش حکومت سکولار یهودیان‌ به‌ نـام‌ «اسرائیل» بر خاکِ غصب‌شده فلسطین ایجاد شد‌؛ البته‌ جمعی‌ از‌ یهودیان‌ سنت‌گرا‌ مانند فرقه نِتورای کارتا (Neturai Carta) پیوسته با ایـن عـمل مـخالف بوده‌اند.

ج: مسیحیت

آرمان سیاسی-الهیِ مسیحا در شخص حضرت عیسی مسیح(ع) تـحقق یـافت. اندکی پیش از‌ قیام وی، حضرت یحیی بن زکریا(ع)، پیامبر جوان و پرآوازه بنی‌اسرائیل در سرزمین یهودیه قیام کرد و به مـوعظه مـردم پرداخـت. این پیامبر به مردم می‌گفت: «توبه کنید؛ زیرا ملکوت آسمان نزدیک‌ اسـت‌».(۲)

از دیـدگاه بـنی‌اسرائیل، «ملکوت آسمان» گونه‌ای حکومت الهی بود که آرمان مقدس

______________________________

۱٫ از آنجا که واژه «مسیح» (Christ) به حـضرت عـیسی بـن مریم(ع) اختصاص یافته است، موعود یهودیت را‌ معمولاً‌ «مسیحا» (Messiah)می‌نامند.

۲٫ متّی ۳:۲، مرقس ۱:۴، لوقا ۳:۳٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۵)


آنان بـه شـمار می‌رفت. یحیای تعمیددهنده به شهادتِ اناجیل در دعوت خود، موفقیت چشمگیری به دست آورْد‌ و تـأثیر‌ عـمیقی بـر مردم گذاشت؛ به‌ طوری‌ که همه طبقات اجتماعی، گروه گروه، نزد او می‌آمدند و توبه مـی‌کردند و وی آنـان را غسل تعمید می‌داد. اندک‌اندک، حضرت یحیی با پادشاه فاسد و ستمگر‌ ایالت‌ جلیل، درگـیر شـد و بـه‌ زندان‌ افتاد و پس از چندی به فرمان پادشاه، سرِ او را در زندان بریدند.(۱)

هنگامی که حضرت عیسی(ع) خبر دسـتگیری حـضرت یحیی(ع) را شنید، سخنان وی را برای مردم تکرار کرد‌ و گفت‌: «توبه کنید؛ زیرا مـلکوتِ آسـمان نـزدیک است».(۲) وی نیز مانند حضرت یحیی(ع) تا زمانی که به عنوان یک پیامبر از نزدیک شدنِ مـلکوتِ آسـمان سـخن می‌گفت، مشکلی با مردم نداشت‌ و پذیرشِ‌ پیام او‌ چشمگیر بود. بسیاری از کسانی کـه بـه آن حضرت ایمان می‌آوردند، یقین داشتند که وی به زودی‌ پادشاه یک «آرمانشهر خدایی» خواهد شد و هیچ‌کس حـتی نـزدیک‌ترین شاگرد وی‌ پطرس‌ نمی‌توانست‌، ناکامیِ ظاهریِ «مسیح خدا» را تصور کند.(۳)

رهبران یـهود هـنگامی با حضرت عیسی(ع) به مخالفت برخاستند کـه ‌‌مـشاهده‌ کـردند، وی آرزوی آنان برای قیام یک «مسیح فاتح» را بـرنمی‌آورد و از سـوی‌ دیگر‌ بر‌ ضد نابهنجاری‌های اخلاقی و رفتارهای ناپسندِ آنان به ستیز برخاسته است. البـته حـضرت عیسی(ع) موفق نشد‌ حکومت الهـی مـورد انتظار بـنی‌اسرائیل را تـأسیس کـند و بر این اساس، یارانش گفتند‌ کـه وی آمـده بود‌ تا‌ قربانیِ گناهان بشر شود و به زودی برای واپسینْ داوریِ رجعت خـواهد کـرد و این دو مسأله زیربنای مسیحیت شد. از دیـدگاه بنی‌اسرائیل، برپا نشدن حـکومتِ آرمـانی بنی‌اسرائیل به دست حضرت عـیسی(ع) اثـبات‌ می‌کند که وی مسیحای موعود نبوده است.

سرمشق پارسایان

حضرت عیسی مسیح(ص) با زنـدگیِ پاک و زاهـدانه خویش، سرمشق پارسایانِ مسیحیت شـد. آن حـضرت دربـاره خود می‌گفت: «مـرغان هـوا آشیانه‌هایی، دارند؛ ولی‌ پسـر‌ انـسان را جای سر نهادن نیست»(۴) و بزرگترین شاگردش پطرس به وی گفت: «اینک ما همه چیزها

______________________________

۱٫ مـتّی ۱۴:۱ـ۱۲، مـرقس ۶:۱۴ـ۲۹، لوقا ۹:۷ـ۹٫

۲٫ متی ۴:۱۲ـ۱۷، مرقس ۱:۱۴ـ۱۵، لوقا‌ ۹:۱۱‌.

۳٫ متی ۱۶:۲۱، مـرقس ۸:۳۲٫

۴٫ مـتی ۸:۲۰، لوقا ۹:۵۹٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۶)


را تـرک کـرده، تـو را متابعت می‌کنیم».(۱) بر ایـن اساس، مسیحیان از او سرمشق گرفتند و به رهبانیت و ترک ازدواج، روی‌ آوردند‌.

همچنین آن حضرت به تأکید، توصیه کـرده بـود که همه پیروانش با هم بـرادر بـاشند؛ کـسی احـساس بـرتری نکند و هیچ کـس عـنوان «آقا»، «پدر» و «پیشوا» نداشته باشد:

شما «آقا‌» خوانده‌ مشوید‌؛ زیرا استاد شما یکی است‌؛ یعنی‌ مسیح‌ و جـمیع شـما بـرادرانید. و هیچ کس را بر زمین «پدر» خود مخوانید؛ زیـرا پدر شـما یـکی اسـت کـه در آسـمان است. و «پیشوا‌» خوانده‌ مشوید‌؛ زیرا پیشوای شما یکی است؛ یعنی مسیح. و هرکه‌ از‌ شما بزرگتر باشد، خادم شما بوَد و هرکه خود را بلند کند، پست گردد و هر که خـود را فروتن سازد‌، سرفراز‌ گردد‌.(۲)

سرانجام آن حضرت از میانِ مردم رفت و مسؤولیتِ سنگین ادامه‌ راهِ وی بر عهده رسولان قرار گرفت. رسولانی که وی تعیین کرده بود، در آن دوران پرمحنت، راهش‌ را‌ با‌ استقامت پیمودند و حاضر نـشدند فـرمان خدای متعال را فدای فرمان مقامات‌ اجتماعی‌ کنند؛ مثلاً پطرس و یوحنا در چنین مواردی به مخالفان خویش صریحا می‌گفتند: «اگر نزد خدا صواب‌ است‌ که‌ اطاعت شما را بر اطاعت خدا تـرجیح دهـیم، حکم کنید… خدا را‌ می‌باید‌ بیشتر‌ از انسان اطاعت کرد.»(۳)

نسل‌های بعدیِ مسیحیان نیز تا سالیان درازی به دنبال همین‌ راه‌ و روش‌، هر خطری را به جـان خـریدند و در مقابلِ فرمانروایانِ مشرک روم، مقاومت کـردند. بـی‌اعتنایی‌ به‌ فرمانروایان حتی در زمان نخستین قیصرانِ مسیحی ادامه یافت؛ مثلاً در اواخر قرن‌ چهارم‌ میلادی‌، هنگامی که تئودوسیوس امپراطور روم می‌خواست، برای انجام مراسم «عید پاک»، وارد کـلیسای شـهر‌ میلان‌ شود، امبروز قـدیس بـه دلیل اینکه امپراطور با مردم، سالونیک بدرفتاری کرده و دستش‌ به‌ خون‌ آغشته است، شخصا از ورود او به کلیسا جلوگیری کرد و گفت در صورتی که توبه‌ نکند‌، تکفیر می‌شود. امپراطور خاضعانه توبه کرد و تـوبه‌اش قـبول شد.(۴)

______________________________

۱٫ متی ۱۹:۲۷‌، مرقس‌ ۱۰‌:۲۸، لوقا ۱۸:۲۸٫

۲٫ متی ۲۳:۸ـ۱۲٫

۳٫ اعمال رسولان ۴:۱۹ و ۵:۲۹٫

۴٫ تاریخ تمدّن، ج ۴، ق ۱، ص ۳۳ـ۳۴‌.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۷)


یک‌ صلیب‌، اما دو شمشیر

اما وضع بر این منوال نماند و به گفته ژان‌ ژاک‌ روسو،

آنچه بت‌پرستان از آن می‌ترسیدند، واقع شد. مـسیحیانِ مـحجوب و مظلوم طـرز صحبت خود را عوض‌ کردند‌ و به زودی دیده شد که این سلطنت که اخروی خوانده می‌شد، تحت‌ فرمان‌ یـک رئیس مادی و ظاهری، به صورت شدیدترین‌ سلطنت‌ استبدادی‌ دنیوی درآمد.(۱)

انـدک‌اندک، کـلیسا نـیرو گرفت و دخالت‌ در‌ سیاست را آغاز کرد و این دخالت رو به افزایش نهاد. در سال ۸۰۰‌م. پاپ‌ رهبر مسیحیان تاجِ «شارلمانی» پادشاه‌ فـرانسه‌ ‌ ‌را بـر‌ سر‌ او‌ گذاشت و با این کار، «امپراطوری مقدس‌ روم‌» را تأسیس کرد. از این زمان، دخـالت صـریح و خـشن روحانیون مسیحی در‌ سیاست‌ شروع شد. جنگ‌های صلیبی و محکمه تفتیش‌ در این دوره بود‌ و این‌ دخالت‌ها تا سـال ۱۸۰۶ به‌ طور‌ رسمی ادامه یافت.

رهبران دینی نیز بر خلاف توصیه حضرت مـسیح(ع) عنوان «پدر‌» دریافت‌ کردند. القـاب شـرافتیِ دیگر مانند‌ اسقف‌، کاردینال‌ و کشیش نیز میان‌ آنان‌ رایج شد. اسقفِ شهر‌ رم‌ «پاپاس» خوانده شد که به زبانِ یونانی به معنای پدر است و تلفظ فرانسویِ آن‌ «پاپ‌» می‌شود.

تا کنون بیش از ۲۶۰‌ پاپ‌ رهبری مـسیحیت‌ کاتولیک‌ را‌ بر عهده داشته است‌. برخی اوقات پاپ‌ها علاوه بر صلیبی که پیوسته بر گردن داشته‌اند، به نشانه رهبری دینی‌ و دنیوی‌، دو شمشیر بر کمر می‌بسته‌اند و این‌ در‌ حالی‌ است‌ که‌ در تاریخ، هـیچ‌ پادشـاهی‌ را نمی‌شناسیم که دو شمشیر بر کمر بسته باشد.

پاپ و امپراطور

ژوستینیان که از سال ۵۲۷‌ تا‌ ۵۶۵‌ میلادی، امپراطور روم شرقی بوده، رابطه دین‌ و دولت‌ را‌ چنین‌ ترسیم‌ کرده‌ است:

کلیسا و امپراطوری بزرگترین نعمت‌هایی هستند که خـدا بـه رحمت واسعه خود به بشر عطا کرده است. کلیسا به امور الهی می‌پردازد و امپراطوری برای امور بشری قرار‌ داده شده، آن را رهبری می‌کند. هر دو سرچشمه واحدی دارند و

______________________________

۱٫ قرارداد اجتماعی، کتاب چـهارم، فـصل هشتم.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۸)


زندگیِ بشر را به پیش می‌برند. از این رو، هیچ چیز نباید برای‌ امپراطوران‌ از احترام کشیشان که پیوسته برای رفاهِ آنان دعا می‌کنند، مهمتر باشد. اگر کلیسا در همه جا بی‌عیب بـاشد و اگـر امـپراطوری با اعتماد کامل به خـدا از روی عـدل‌ و انـصاف‌ اداره شود، نفع عموم را در پی خواهد داشت و همه خیرات بر نوع بشر فروخواهد ریخت. بنابر این، ما برای تعلیم صحیح، در‌ پیرامون‌ خدا و حـفظ احـترام کـلیسا بیشترین‌ اهمیت‌ را قائل هستیم. اگر این امور حـفظ شـود، بزرگترین منافعی را که خدا عطا می‌کند، در پی خواهد داشت. ما در چیزهایی که از‌ آن‌ بهره‌مندیم، تثبیت خواهیم شد‌ و چیزهایی‌ را که هـنوز نـداریم بـه دست خواهیم آورد… ما تصور می‌کنیم که این امور در صورت اطـاعت از قوانین مقدس کلیسا حاصل خواهد شد. اینها قوانینی هستند که رسولان پارسا‌، ستوده‌ و محترم، همچنین ناظران و خادمان کـلمه خـدا بـه ما منتقل کرده‌اند و پدرانِ مقدس آنها را شرح‌داده و برای ما نگه داشـته‌اند.(۱)

مـنصبِ پاپی در فاصله سالهای ۸۶۷ـ۱۰۴۹م؛ یعنی نزدیک ۲۰۰ سال‌ به‌ ضعف و ناتوانی‌ گرفتار شد؛ به گونه‌ای که برخی از پاپ‌های آن دوره را دخـتری بـه نـام ماروزیا از خاندان‌های‌ اشرافیِ اروپا به این مقام نصب کرده است. این پاپ‌ها بـه‌ شـیوه‌های‌ غـیر‌ مناسبی از میان افراد فاسدی که برخی از آنان با ماروزیا روابط نامشروع داشتند، انتخاب مـی‌شدند. در ‌‌آنـ‌ روزگـار برای دست یافتن به منصب پاپی از قتل و رشوه و اموری دیگر استفاده‌ می‌شد‌؛ به‌ گونه‌ای کـه بـِنِدیکت نهم در دوازده سالگی پاپ شد و در همان مقام به زندگیِ آلوده‌ و غیر اخلاقیِ خود ادامه داد. بـسیاری از روحـانیونِ مـسیحیِ آن دوره نیز به‌ فسق و فجور افتادند.

پس‌ از‌ اصلاح منصب پاپی، قدرت سیاسیِ پاپ‌ها به تدریج بـر قـدرت پادشاهان مسیحی فزونی یافت و پاپ‌ها آن پادشاهان را مقهور خود کردند. متن زیر که بـخشی از پاسـخ پاپ ایـنوسنت سوم (پاپ‌ در سالهای ۱۱۹۸ـ۱۲۱۶م.) به نامه پادشاه انگلستان است، این برتری را نشان می‌دهد:

اینوسنتِ اسقف و بنده بـندگان خـدا به پسر بسیار محبوبش در مسیح، جان، پادشاه برجسته انگلستان، و به وارثان‌ قـانونی‌ و آزادزاده او تـا ابـد.

______________________________

۱٫ R. Schoel, Corpus Iuris Civilis, vol. III, Novellae (Berlin, 1912), pp. 35-36.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۴۹)


پادشاه پادشاهان و آقای آقایان، عیسی مسیح که تا ابد، کاهنی به رتبه ملکیصدق است‌، مـلکوت‌ و کـهانتِ خـود را به گونه‌ای در کلیسا تأسیس کرده که یکی مملکت کاهنان و دیگری کهانت مـلوکانه اسـت، همان طور که موسی در تورات [سفر خروج ۱۹:۶] و پطرس در رساله‌ اول‌ خود [۲:۵ـ۱۰ [بیان کرده‌اند. وی کسی را برتر از همه قـرارداد و او را خـلیفه خویش بر روی زمین تعیین کرد تا هر زانویی برای عیسی خم شـود، از چـیزهایی‌ که‌ در‌ آسمان و چیزهایی که در زمین‌ و چیزهایی‌ کـه‌ زیـر زمـین است. بنابر این، همه باید از خلیفه او اطـاعت کـنند و بکوشند که تنها یک آغل و یک شبان وجود داشته‌ باشد‌. همه‌ پادشاهان روی زمـین بـه خاطر خدا به گونه‌ای‌ ایـن‌ خـلیفه را احترام مـی‌کنند کـه هـرگاه به وی سر نسپارند، درستی حکومت آنـان زیـر سؤال می‌رود.

پسر عزیز و محبوبم‌، شما‌ به‌ این امر خردمندانه توجه کـردید و بـا الهام از رحمانیت خدایی‌ که دل‌های پادشـاهان را در دست دارد و آن را هر گونه کـه مـی‌خواهد، می‌گرداند، تصمیم گرفتید، خود و مـملکت‌ خـویش‌ را‌ از نظر دنیوی به کسی که دانستید در معنویات رعایای او‌ هستید‌، تسلیم کنید. بدین‌گونه، پادشـاهی و کـهانت، مانند جسم و جان، برای خـیر و نـفع عـظیم هریک، می‌تواند در شـخص‌ واحـد‌ خلیفه‌ مسیح متحد شـود. [عـیسی] کاری شگفت‌آور انجام داد… تا ایالاتی که از‌ روزگار‌ قدیم‌، کلیسای مقدس رومی را در امور معنوی، آمـوزگار مـناسب خود تشخیص داده‌اند، اکنون آن‌ کـلیسا‌ را‌ در امـور دنیوی خـویش نـیز حـاکم ویژه خود بداند. شـما که از سوی خدا‌ به‌ عنوان خادم لایق برای اجرای این امر برگزیده شده‌اید، خود و مـملکت انـگلستان و ایرلند‌ با‌ همه‌ حقوق و متعلقات آنـها را از طـریق پرداخـت سـالی یـکهزار مارک(۱) به خـدا و رسـولان قدیس‌ وی‌ پطرس و پولس و به کلیسای مقدس رومی و به ما و جانشینان ما، از روی اخلاص‌ و میل‌ کامل‌ و به تـوصیه دربـاریان تـقدیم و تسلیم کردید تا به گونه‌ای که در نـامه رسـمی خـود اظـهار‌ داشـته‌ و مـهر زرین خویش را بر آن نهاده‌اید، حق ما و ملک ما باشد‌. عبارت‌ نامه‌ شما عینا چنین است:…(۲)

______________________________

۱٫ سکه طلا به وزن حدود هشت اونس.

۲٫ W. Stubbs, Select Charters (Oxford‌, Clarndon‌, ۱۸۸۵‌).

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۰)


نشیب و فراز قدرت پاپ‌ها و شهریاران مـسیحی و نزاع‌های ناشی از آن، بخش مهمی‌ از‌ تاریخ قرون وسطی است. نوشته‌های علوم سیاسیِ آن دوره نیز در این باره بحث می‌کرد که‌ کدامیک‌ از کلیسای کاتولیک رومی و پادشاهی مقدس روم برتر است.

در قرن سیزدهم‌، توماس‌ اکویناس در کـتاب خـلاصه الهیات از نقش‌ کلیسا‌ دفاع‌ می‌کرد و در قرن چهاردهم دانته الیگیری در‌ کتاب‌ پیرامون سلطنت از مسیحیت متحد زیر فرمان امپراطور و پاپ سخن گفت.

نزاع بر‌ سر‌ منصب پاپی

بر اثر فشار‌ امپراطور‌ فیلیپ چـهارم‌، مـقر‌ پاپ‌ در سال ۱۳۰۹ میلادی از رم‌ ایتالیا‌ به شهر آوینیون در فرانسه منتقل شد و این وضع تا سال ۱۳۷۷‌ میلادی‌؛ یعنی قریب هفتاد سال ادامه یافت‌ و از باب تـشبیه بـه‌ تبعید‌ یهودیان به بابِل در قـرن‌ شـشم‌ ق.م.، آن را «تبعید بابِلی» پاپ‌ها نامیدند.

هنگامی که مقر پاپی به رم برگردانده‌ شد‌، باز هم پاپ‌هایی در آوینیون‌ برخاستند‌ که‌ بعدا «ناپاپ» نامیده‌ شدند‌. این مسأله که «انـشقاق‌ بـزرگ‌» نامیده می‌شود، از سال ۱۳۷۷ تـا ۱۴۱۷ مـیلادی؛ یعنی چهل سال ادامه یافت.

در‌ اوائل‌ قرن پانزدهم بر اثر شدت گرفتن‌ اختلافات‌، سه پاپ‌ در‌ کلیسای‌ کاتولیک‌ها به رقابت برخاستند‌؛ زیرا علاوه بر پاپ رم به نام گریگوری دوازدهم و ناپاپ آوینیون به نام بـندیکت سـوم‌، امپراطور‌ فرد سومی را به پاپی برگزید‌ که‌ جان‌ بیست‌ و سوم‌ نامیده شد. بدین‌ شیوه‌، مسیحیت در برابر سه مدعی قرار گرفت که هر یک خود را بر حق می‌دانست و دو‌ حریف‌ دیگر‌ را بر بـاطل. شـورای کنستانس (۱۴۱۴ـ۱۴۱۸‌م.) کـه‌ برای‌ بررسی‌ این‌ مسأله‌ و برخی مسائل دیگر تشکیل شد، در سال ۱۴۱۷ م. هر سه مدعی را برکنار کرد و مارتین پنـجم را به پاپی برگزید و با این کار به «انشقاق بزرگ» پایان‌ داد.

در این دوره پاپ‌هـای مـقتدری بـرخاستند و یکی از برجسته‌ترینِ آنان، پاپ الکساندر ششم است که با وجود آلودگی‌های اخلاقی فراوان، به سبب خدماتی که بـه ‌ ‌رشـد و بالندگی مسیحیت کرده‌ است‌، از وی تجلیل می‌شود.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۱)


کاهش قدرت سیاسی پاپ

در قرن شانزدهم، نیکولو مـاکیاولی در کـتاب شـهریار به این بحث پرداخت که برای به‌دست آوردن اقتدار و فرمانروایی باید از چه‌ معیارهایی‌ استفاده کرد. وی بـه قدرت‌طلبان رهنمود داد که برای کسب قدرت، اصول اخلاقی را در نظر نگیرند.

قیام مصلحان در مـناطق مختلفِ قلمرو‌ پاپ‌ها‌ ضـربه مـحکمی به اقتدار آنان‌ وارد‌ کرد. معروف‌ترین آنان لوتر بود که در سال ۱۵۱۷ با نوشتنِ اعلامیه ۹۵ ماده‌ایِ خود به مصاف پاپ رفت و توانست به کمک فرمانروایان آلمانی‌ موفقیتی‌ کسب کند. یکی از‌ آرمان‌های‌ مهم لوتر کـه در سال ۱۵۲۰ با شدّت وحدّت مطرح کرد، رهایی کشور آلمان از حاکمیت پاپ بود. برخی مصلحانِ دیگر نیز حکومت‌هایی در مناطقی از اروپا برپا کردند.

در‌ سال‌ ۱۶۵۱ توماس هابز در کتاب لِویاتان گفت که قدرتِ حاکم نباید محدود شـود؛ زیـرا آن قدرت از قراردادی اجتماعی نشأت می‌گیرد که بر اساس آن، حکومت موظف به تأمین امنیت‌ اجتماعی‌ و فراهم کردن‌ خواسته‌های مردم است. وی در این کتاب نوشت:

«منصب پاپی چیزی نیست جز شبح امپراطوری مرده رومـ‌ کـه تاج بر سر، روی گور آن نشسته است».(۱)

در همان‌ روزگار‌، جان‌ لاک گفت، هرگاه حکومتی از انجام تعهدات خود در قبال مردم سر باز زند، باید آن را ‌‌سرنگون‌ کرد.

سرانجام، بر اثر دخالت‌های ناروای کـلیسا در امـورسیاسی و اجتماعی، دانشمندان و اندیشمندان مغرب‌زمین‌ به‌ این‌ نتیجه رسیدند که دخالتِ دین در سیاست تنها به نفع پدران روحانی است و عامه مردم‌ از آن، زیان می‌بینند. مردم نیز که از بیدادگریِ کلیسا به ستوه آمـده‌ بـودند، ایـن اندیشه را‌ پسندیدند‌ و پس از سال‌ها مبارزه فـکری و مـسلحانه تـوانستند خود را از چنگال کلیسا رها کنند.

قدرت سیاسی پاپ پس از سال‌ها آرامش، در اواخر قرن هیجدهم رو به کاستی نهاد. رهبران فرانسه‌ وایتالیا از طریق نظامی و مـراجعه بـه آرای عـمومی، کاخ‌ها و املاک پاپ را در اختیار گرفتند و به فرمانرواییِ سیاسیِ وی پایـان دادنـد.

خاضع کردن پاپ‌ها کار آسانی نبود. از این رو، دولت‌ ایتالیا‌ در قانون تضمینات (۱۸ اکتبر ۱۸۷۰) شماری از کاخ‌ها را به پاپ برگرداند و ملزم شد گـونه‌ای حـق سـیاسی برای

______________________________

۱٫ لِویاتان ۴:۴۷٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۲)


وی قائل شود.

پاپ قانون تضمینات را نپذیرفت و این‌ امر‌ مـوجب قطع روابط واتیکان با دولت ایتالیا به مدت ۶۰ سال شد. سرانجام پس از سه سال مذاکره، معاهده لاتران (۱۱ فوریه ۱۹۲۹) بین واتـیکان و ایـتالیا بـه امضا رسید‌ و با‌ محصور شدن حکومت پاپ در واتیکان، مسأله رم حل شد و «جـدایی سـیاست از دیانت» در اروپا رسمیت یافت.

معاهده جدیدی در آوریل ۱۹۸۴ بین واتیکان و ایتالیا به امضا رسید‌ و جایگزین‌ معاهده‌ لاتران شـد.

حـکومت‌های مـسیحی دیگر‌

امپراطوری‌ روم‌ شرقی با مرکزیت قسطنطینه از سال ۳۹۵م. که امپراطوری روم به شـرقی و غـربی تـقسیم شد، تا سال ۱۴۵۳م. که سلطان محمد‌ فاتح‌ عثمانی‌ قسطنطنیه را تسخیر کرد، رقیب قدرتمند و هـمیشگی امـپراطوری‌ رومـ‌ غربی با مرکزیت رم و رهبری پاپ بود. این رقابت در سال ۱۰۵۴م. به پدید آمدن کلیسای ارتودکس انـجامید کـه‌ عمده‌ترین‌ اختلاف‌ آن با کلیسای کاتولیک، مسأله رهبری بود. ارتودکس‌ها حاضر نبودند‌ اسقف رم؛ یـعنی پاپ را یـگانه رهـبر مسیحیت بدانند و به تعدد رهبری قائل بودند.

رابطه امپراطور روم شرقی‌ با‌ رهبری‌ دینی اصـطلاحا «سـمفونیا» (Symphonia) نامیده می‌شد. این آیین که به دست‌ یوسِبیوسِ‌ اهل قیصریه پدید آمده بـود، اخـتیارات فـراوانی را به امپراطور تفویض می‌کرد. کلیسا نیز اختیاراتی داشت‌.

در‌ روسیه‌ نیز رابطه دین و دولت استوار بود و در دورهـ‌هایی، تـزار هنگام تاجگذاری در‌ کلیسای‌ «صعودِ‌» مسکو، تاج خود را از اسقف اعظم دریافت می‌کرد.

در انـگلستان کـه کـلیسای آن‌ به‌ سال‌ ۱۵۳۵ به اراده هنری هشتم و برخی اسقفان از کلیسای کاتولیک منفصل شد، پادشاه عالی‌ترین‌ مـقام‌ دیـنی و دنـیوی بود. خودِ هنری هشتم که کلیسای انگلیکن را پدید آورد، هم‌ پادشاه‌ و هم‌ روحـانی بـود، ولی جانشینان وی پادشاهی می‌کردند و چون خودشان عالی‌ترین مقام دینی بودند، اسقفی‌ را‌ به رهبری دینی می‌گماشتند.

طرفداران سـلطنت در انـگلستان در قرن هفدهم برای اِعمال‌ قدرت‌ پادشاه‌ به حق الهی قائل بودند. طـرفداران پارلمـان با آنان مخالفت می‌کردند و می‌گفتند، اِعمال قـدرت

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۳)


سـیاسی‌ از‌ اراده مـردم ناشی میشود.

حکومت لوئی چهاردهم از سال ۱۶۴۳ تا ۱۷۱۵‌ (یـعنی‌ ۷۲‌ سـال که طولانی‌ترین سلطنت در تاریخ اروپاست) نیز نمونه خوبی از تمسک به حق الهیِ‌ پادشـاه‌ اسـت‌ که یکی از موجبات انقلاب فـرانسه شـد.

د: اسلام

حـضرت رسـول اکـرم(ص) در‌ جامعه‌ای‌ به رسالت مبعوث شد کـه فـاقد رهبریِ فراگیر بود و پادشاهی بر آن، حکومت نمی‌کرد. هنگامی که‌ مردمِ‌ زادگاهش مـکه بـا آن حضرت بی‌مهری می‌کردند، مردم مدینه کـه از نزاع‌های‌ درونی‌ خود بـه سـتوه آمده بودند، از وی‌ دعوت‌ کـردند‌ کـه به شهرشان بیاید و امورشان را سامان‌ دهد‌. پیامبر عالی‌قدر(ص) دعوت آنان را پذیرفت و با هـجرتِ خـود و یارانش به مدینه، امور‌ آنـان‌ را بـه بـهترین شیوه سامان‌ داد‌. آن حـضرتْ‌ حـکومت‌ اسلامی‌ را پایه‌گذاری کرد و در طـی دهـ‌ سال‌، آن حکومت را در تمام جزیره العرب گسترش داد.

روسو در این‌ باره‌ می‌نویسد:

حضرت محمد(ص) نظریات صـحیحی داشـت‌ و دستگاه سیاسیِ خود را‌ خوب‌، مرتب کـرده بـود. تا زمـانی‌ کـه‌ شـیوه حکومتیِ او میان خلفا بـاقی بود، حکومت دینی و دنیوی و شرعی و عرفی یکی‌ بود‌ و مملکت هم خوب اداره می‌شد‌.(۱)

جانشینیِ‌ حضرت‌ رسـول اکـرم(ص)

هنگامی‌ که‌ حضرت رسول(ص) به «رفـیق‌ اعـلی‌» پیـوست، جـانشینیِ آن جـناب برای مسلمانان مـهمترین مـسأله بود و به همین سبب، برخی از‌ یارانِ‌ او به جای خاک‌سپاریِ آن پیکر‌ پاک‌ و مطهر، در‌ مکانی‌ به‌ نام سـقیفه بـنی‌ساعده گـرد‌ آمدند و ابوبکر بن ابی‌قحافه را به رهبریِ مـسلمانان بـرگزیدند. شـیعیان مـعتقدند کـه حـضرت رسول خاتم‌(ص) به‌ امر خدای متعال، حضرت امیرالمؤمنین علی‌(ع) را‌ هفتاد‌ روز‌ پیش‌ از آن، در‌ مکانی‌ به نام «غدیرخم» به جانشینی خود نصب کرده بود و تعیین خلیفه‌ای دیگر خلاف شرع بـوده است‌.

______________________________

۱٫ قرارداد‌ اجتماعی‌، کتاب چهارم، فصل هشتم.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۴)


مسلمانانِ حاضر در‌ سقیفه‌ با‌ عمل‌ خود‌، نهادی‌ را در اسلام پدید آوردند که «خلافت» نامیده شد. خلافت اسلامی مانند منصب پاپی تقدّس یافت و اگر کسانی هـم مـانند آل‌بویه قدرت را به دست می‌گرفتند، متعرّض‌ نهاد خلافت نمی‌شدند و آن را محترم می‌شمردند.

البته اهل حل و عقد گاهی به خلیفه فشار می‌آوردند تا کناره‌گیری کند و در صورتی که به هدف خود نـایل مـی‌شدند، خلیفه دیگری را‌ به‌ جای او نصب می‌کردند. خلیفه سوم در مقابل چنین فشارهایی ایستادگی کرد و استعفا نداد، تا کشته شد؛ ولی فشار و شکنجه برای کناره‌گیری در بـیشتر مـوارد (مانند تنی چند از‌ خلفای‌ عـباسی) نـتیجه داشته است. گاهی هم میل به چشمانِ خلیفه مستعفی می‌کشیدند و او را به روزی می‌انداختند که لازم می‌شد برای گذران زندگی‌ خود‌ گدایی کند. با این‌که خلافت‌ پسـ‌ از حـمله هولاکوخانِ مغول به بـغداد در ظـاهر منقرض شد؛ ولی به سبب تقدسی که داشت، در مصر احیا شد و در مجموع بیش از‌ ۱۳‌ قرن دوام یافت؛ تا‌ این‌که‌ سرانجام به سال ۱۳۴۲ ه .ق. برابر با ۱۹۲۴م. به دست کمال آتاتورک ملغی شد.

دیدگاه‌های سیاسی گـوناگون در بـاب امامت یعنی جانشینی پیامبر اکرم(ص) سه مذهب اصلی را میان مسلمانان پدید‌ آورد‌:

۱٫ مذهب تسنن مبنی بر این‌که نصب امام بر مسلمانان واجب است؛

۲٫ مذهب تشیع مبنی بر این‌که نصب امام بـر خـدای متعال واجـب است؛

۳٫ مذهب خوارج مبنی بر این‌که نصب امام‌ بر‌ کسی واجب‌ نیست.

چهار سلسله در اسلام خلافت کـرده‌اند:

۱٫ خلفای راشدین (۱۱ـ۴۰ه .ق.)؛

۲٫ خلفای بنی‌امیه (۴۰ـ۱۳۲ه .ق.)؛

۳٫ خلفای بنی‌العباس‌ (۱۳۲ـ۶۵۶ه .ق. و خلافت اسمی آنان ۶۵۶ـ۹۲۳ه .ق.)؛

۴٫ خلفای آل‌عـثمان (۹۲۳ـ۱۳۴۲‌ه.ق.).

پسـ‌ از‌ خـلفای راشدین، خلافت موروثی شد. خلفای بنی امیه نزدیک صد سال، و خلفای بنی‌العباس بیش از پانصد سال‌ (و ‌‌با‌ احـتساب ‌ ‌خـلافت اسمیِ آنان، حدود هشتصد سال) و خلفای عثمانی بیش از چهارصد سال‌ خلافت‌ کردند‌.

هـمه مـی‌دانیم کـه خلافت اسلامی به مسیر غلطی افتاد و ظلم و فساد و استبداد در

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۵)


میان خلفا‌ افزایش یافت. بیشترِ آنـان با این‌که خود را جانشین حضرت رسول اکرم(ص) می‌دانستند‌، در اخلاق و رفتار به‌ آن‌ حـضرت، کمترین شباهتی نداشتند. آنـان عـدالتخواهان را سرکوب می‌کردند و وحشیانه‌ترین رفتار را با آنان روا می‌داشتند و هنگامی که نیم قرن از رحلت حضرت رسول گرامی(ص) گذشته بود، کار خلافت به جایی‌ رسید که شخص تبهکاری مانند یزید بن معاویه به آن دسـت یافت. زندان‌های خلفای بعدی نیز از عدالت‌خواهان پر بود.

این حکومت‌های سیاه و آلوده مانند سایر نظام‌های باستانی، کاملاً دینی بودند‌ و مقررات‌ آنها به شیوه‌ای ناپسند به کتاب و سنت، مستند می‌شد. خلفا حتی برای آفـریدن فـاجعه کربلا یا حمله به کعبه مشرفه نیازمندِ مستمسک دینی بودند و البته تحصیل مستمسک برای آنان چندان‌ دشوار‌ هم نبود!

مردمِ آن روزگار چیزی در باره حکومت عرفی (عَلمانی، لائیک، سِکولار) نشنیده بـودند و تـنها در اواخر خلافت آل‌عثمان بود که این اصطلاحات به گوش برخی از مسلمانان‌ خورد‌. البته فهم معنای دقیق و درستِ این اصطلاحات وارداتی برای بیشتر مردم دشوار بود و می‌توان گفت هنوز هـم دشـوار است.

مشروعیت سلسله‌های خلافت

مشروعیت رهبری خلفای راشدین در مبنا، از‌ آرای‌ اهل‌ حل و عقد، نشأت می‌گرفت و پس‌ از‌ آنان‌، معاویه خلافت را موروثی کرد و به همین صورت ادامه یافت. اهل حل و عـقد عـبارت بـودند از افراد سرشناس مهاجرین و انصار و سـران‌ قـبایل‌ کـه‌ به طور طبیعی حق تصمیم‌گیری به دست آورده‌ بودند‌. تنها در مورد حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) علاوه بر اهل حل و عقد، مردم عـادی نـیز خـواهان خلافت وی شدند و انبوه‌ جمعیت‌ خلافت‌ را بر آن حضرت تـحمیل کـردند و او را به عنوان‌ خلیفه چهارم برگزیدند.

خلافت موروثیِ بنی‌امیه با ستمکاری و زورگویی نزدیک به یک قرن ادامه یافت و حادثه کـربلا نـمونه‌ای‌ از‌ سـتم‌های‌ آنان بود. رفتارهای غیرانسانیِ بنی‌امیه مردم را به ستوه آورد و دل‌های‌ آنـان‌ را به خاندان پیامبر اکرم(ص) متمایل ساخت. سرانجام مردم بر پای خاستند و پس از انقلابی خونین‌، خلافت‌ را‌ به بنی‌العباس که از نسل عـباس عـموی حـضرت رسول(ص) بودند، منتقل کردند‌.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۶)


بنی‌العباس‌ هاله‌ای‌ از قداست بر گرد خود کـشیدند و مـشروعیت حکومت موروثیِ خویش را بر آن استوار‌ کردند‌. فرمانرواییِ‌ ایشان به سبب جاذبه دینی، بیش از پانصد سال ادامـه یـافت و انـقراض آن به‌ دست‌ هولاکوخانِ مغول، عواطف بسیاری از مسلمانان را جریحه‌دار کرد. از اینجاست که سـعدی‌ شـاعر‌ شـیرین‌سخن‌ کشورِ ما که برای حادثه اندوهبارِ کربلا و حتی کشتار مردم بی‌گناه کشورِ ما بـه‌ دسـت‌ چـنگیزخان مغول، مرثیه‌ای نسروده، قصیده‌ای در ۲۸ بیت به زبان فارسی و قصیده‌ای دیگر‌ در‌ ۹۴‌ بیت به زبان عـربی در سـوگ مستعصم خلیفه و خاندان وی سروده است. محتوای مرثیه‌ها نشان‌ می‌دهد‌ که سعدی تحت تـأثیر بـاورهای دیـنیِ خود به سرودنِ آنها اقدام کرده‌ است‌.

پس‌ از انقراض خلافت بنی العباس، افَرادی از آن خـاندان ودایـع خلافت را برداشتند و به مصر‌ گریختند‌. سلطان‌ ممالیک در مصر، مقدمِ ایشان را گرامی داشت و خـلافت صـوریِ بـنی‌العباس در‌ کنار‌ سلطنتِ ممالیک، نزدیک سیصد سال در آن سرزمین ادامه یافت.

سلطان سلیم عثمانی پس از فتح‌ مصر‌ و کـشتن پادشـاه مملوکیِ آن به سال ۹۲۳ ق.، خلیفه عباسی را احضار کرد‌ و ودایع‌ خلافت را از وی تحویل گرفت. سـپس‌ سـلطان‌ سـلیم‌ خود را خلیفه مسلمین معرفی کرد و در‌ این‌ فرایند یکی از شرایط حتمیِ خلافت؛ یعنی قرشی بودنِ خـلیفه مـسلمین، بـه آسانی‌ نادیده‌ گرفته شد.

مشروعیت خلافت آل‌عثمان‌ به‌ تأیید علما‌ بستگی‌ داشـت‌ و اهـل حل و عقد برای نصب و عزل‌ خلفا‌ به یک مقام روحانی ملقب به «شیخ‌الاسلام» مراجعه می‌کردند. ایـنک بـرای نمونه‌، فتوای‌ شیخ‌الاسلام عثمانی در مورد خلع سلطان‌ عبدالحمید، خلیفه مستبد عثمانی‌، از‌ خـلافت (۱۳۲۷ ق. بـرابر با ۱۹۰۹‌م.) نقل‌ می‌شود:

هرگاه زیدی که پیـشوای مـسلمین اسـت، عادت دارد برخی از مسائل مهم‌ شرع‌ را از کتاب‌های شـریعت حـذف‌ کند‌ و مانع‌ انتشار برخی از‌ آنها‌ شود و برخی دیگر را‌ پاره‌ کند و پاره‌ای را بسوزاند و در بـیت‌المال اسـراف و تبذیر روا دارد و بدون مجوز شرعی در‌ آنـ‌، تـصرف کند و رعـیت را بـدون حـجتِ‌ شرعی‌ بکشد و زندانی‌ و تبعید‌ و آواره‌ کـند و انـواع ستم‌های دیگر‌ را مرتکب شود، آنگاه ادعا کند که توبه کرده و با خـدا پیـمان ببندد و سوگند بخورد‌ که‌ رفتارِ خـود را اصلاح کند؛ سپس‌ سـوگند‌ خـویش‌ را‌ بشکند‌ و فتنه‌های بزرگی بیافریند‌ کـه‌ مـوجب اختلال تمام امور

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۷)


مسلمانان شود و بر جنگیدن پافشاری کند؛ و در حالی که مسلمانان مـی‌توانند سـلطه‌ زیدِ‌ یادشده‌ را از بین ببرند و از اطـراف و جـوانب‌ بـلاد‌ اسلام‌ خبرهای‌ پیـ‌ در‌ پی مـی‌رسد که آنان وی را مخلوع مـی‌دانند و بـقای وی قطعا زیانمند است و برداشتن او احتمال مصلحت دارد، آیا یکی از دو راه؛ یعنی خلع یا وادار‌ کردن وی به کـناره‌گیری از امـامت و سلطنت، به گونه‌ای که اهل حـل و عـقد و اولیای امـور یـکی از ایـن دو راه را برمی‌گزینند، واجب است یـا خیر؟

واجب است. الفقیر السید محمد‌ ضیاءالدین‌ (عُفی عنه).(۱)

پس از الغای خلافت به دست آتاتورک، مسلمانانْ مـتحیر مـاندند که در خطبه‌های نماز جمعه نام چـه کـسی را بـر زبـان بـیاورند. تا آن روز، خلفا رئیـس‌ دیـن‌ و دنیای مردم بودند و یادکردنِ نامشان برای دعا در خطبه‌های نمازِ عبادی-سیاسی جمعه، واجب بود. در آن زمان بـرخی از کـشورهای اسـلامی کوشیدند‌، پادشاهِ‌ خود را خلیفه جهان اسلام‌ مـعرفی‌ کـنند؛ ولی ایـن تـلاش‌ها بـه جـایی نرسید و مشکل به این صورت حل شد که دعا به پادشاهِ هر کشور اسلامی جایگزین دعا به خلیفه‌ مسلمانان‌ شود و نماز جمعه ادامه‌ یابد‌.

سایر حکومت‌های مـسلمین

حکومت‌های مستقلی نیز در ایران، اندلس، شمال آفریقا و مناطق دیگرِ جهان اسلام برپا شد. این حکومت‌ها گاهی از اقمار خلافت به شمار می‌رفتند و گاهی کاملاً مستقل بودند‌… خوارج‌، شیعیانِ زیدی و اسماعیلی نـیز حـکومت‌های دینیِ متعددی در اماکن مختلف جهان اسلام داشتند.

شیعیان دوازده امامی از نظر عقیدتی، منتظر قیام یکی از ائمه طاهرین(ع) بودند و سرانجام، این انتظار به‌ وجود‌ مبارک امام‌ دوازدهم(ع) تعلق گرفت. با ایـنکه در دوران غـیبتِ آن حضرت، گاهی مدیریتهایی در حد وزارت، نصیب این‌ شیعیان شده است و با این‌که فقهای شیعه تصدی قضا و برخی امور‌ دیگر‌ را‌ جایز، و در مواردی، واجب می‌دانستند، ولی تـشکیل حـکومت دینی معمولاً با اندیشه بـلند و ارزشـی انتظار ناسازگار تلقی ‌‌می‌شد‌. قوّتِ اندیشه انتظار به حدی بود که مدیریتِ دریافت و مصرف خمس در آغازِ‌ غیبت‌ کبری‌ مشکل پیدا کرد و برخی از فقها مـعتقد شـدند که باید آن را به دسـت

______________________________

۱٫ مـحمد‌ فرید بک المحامی، تاریخ الدوله العلیه العثمانیه، بیروت، ۱۹۷۷، ص۴۱۳٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۸)


افراد مورد اطمینانی‌ سپرد، تا خودشان یا‌ واسطه‌های‌ بعدی پس از اینکه حضرت امام زمان(ع) ظاهر شد، آن را به دست وی برسانند. شیوه‌های دیگری نیز مطرح مـی‌شد و در واقـع، مدتی طول کشید تا مدیریت خمس به همت علمای‌ پرهیزکارِ دوره‌های بعد، سامان یافت.

در دوره‌های بعد، حکومت‌هایی شیعی مانند حکومت سربداران و صفویان تشکیل شد و مورد تأیید علمای شیعه قرار گـرفت. وحـدت دین و سـیاست در آن روزگار، اقتضا می‌کرد که‌ این‌ حکومت‌ها به ساختن مساجد و مدارس و تزیین مشاهد مشرفه ایران و عراق اهتمام داشـته باشند و پادشاهانِ آن نظام‌ها در زمان‌هایی برای سلطنت خود از فقهای بزرگ اجازه بـگیرند. مـنصب قـضا نیز در‌ اختیار‌ علما بود.

حضرت امام خمینی(ره) در باب انتظار، دیدگاه ویژه‌ای داشت که نقطه عطف مهمی در تـاریخ ‌ ‌شـیعه به شمار می‌رود و انقلاب اسلامی ایران از برکات این دیدگاه‌ است‌. آن حضرت در ایام تـبعید در نـجف أشـرف، هنگام بحث در پیرامون ولایت فقیه، چنین گفت:

از غیبت صغرا تا کنون که هزار و چند صـد سال می‌گذرد و ممکن است‌ صدهزار‌ سال‌ دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند‌ که‌ حـضرت‌ تشریف بیاورد. آیا در طـول ایـن مدتِ مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر که هر کاری خواست بکند؟ هرج‌ و مرج‌ است‌!؟ قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان، تبلیغ‌، نشر‌ و اجرای آن بیست و سه سال زحمت طاقت‌فرسا کـشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد‌ به‌ دویست‌ سال و پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه چیزش را‌ رها کرده است؟ اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظـهارِ مـنسوخ شدن اسلام است.(۱)

۳٫ پدید‌ آمدن‌ سکولاریسم‌ در جهان مسیحیت و سرایت آن به جهان اسلام

دین و دولت، علاوه‌ بر‌ رفاقت، رقابت نیز داشتند. هگل پس از اشاره به رقابت‌های کلیسا و دولت، می‌نویسد:

در مواردی که‌ حقوق‌ کلیسا‌ و دولت بـا هـم تعارض داشته‌اند، بیشترِ دولت‌ها در مقابل کلیسا، اعم از‌ پروتستان‌ و کاتولیک‌، تسلیم شده و از حقوق خود چشم

______________________________

۱٫ حکومت اسلامی، ص ۳۰ـ۳۱٫

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۵۹)


پوشیده‌اند.(۱)

ولی رقیبانِ تازه‌نفس‌ و مقتدری‌ مانند‌ اومانیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، مدرنیسم، سکولاریسم، فمینیسم و… در قرون اخـیر در بـرابر دین به‌پا خاستند‌ و مدعی‌ شدند که می‌توانند نقش دین را در رهبریِ جوامع و پشتیبانی از نظام‌های سیاسی‌ بر‌ عهده‌ گیرند. کلیسا با هر یک از این مکاتب درافتاد؛ ولی نتوانست کاری از پیش‌ ببرد‌ و مـکاتبِ یـادشده پس از چـندی جای خود را در جوامع غربی بـاز کـردند‌. در‌ واقـع‌، مکتب‌های نوظهور که ساخته و پرداخته متفکران جدید بود، بر تفکر اجتماعی سنتی مسیحیت که ساخته‌ و پرداخته‌ ارباب کلیسا در دوره‌های قبل بـود، فـائق آمـد.

شاید لازم به یادآوری‌ نباشد‌ که‌ هیچ یک از ایـن انـدیشه‌ها به اندیشه ماکیاولی ربطی ندارد و هیچ کس از آن اندیشه‌ که‌ در‌ طول تاریخ تا کنون مورد استفاده سیاستمداران بوده است، پشـتیبانی نـمی‌کند.

اسـتقبال‌ ملت‌های‌ جهان از سکولاریسم

به طوری که می‌دانیم بیشترِ ادیان و مـذاهبِ جهان اعتقادات ما را قبول ندارند‌. اکنون‌ که اعتقادات ما حق است، آن مرام‌ها باطل و خرافی هستند و نام دین‌ را‌ بـرای آنـها نـمی‌پسندیم مگر از باب «لکم‌ دینکم‌، و لی‌ دینِ.»

این ادیان و مذاهب در طول تـاریخ‌ بـرای‌ ملت‌ها و دولت‌های خودی و بیگانه، قید و بندهایی پدید آورده‌اند که باز شدن آنها به‌ دست‌ این مـکتب‌های جـایگزین در هـر‌ نقطه‌ جهان، آرام‌بخش‌ بوده‌ است‌. مثلاً هندوان که گرفتار خرافات دین‌ بـاطلی‌ شـده، نـظام اجتماعیِ خود را بر آن نهاده و زندگی را بر خود‌ تلخ‌ کرده بودند، با پذیرفتن نظام سـکولار‌ نـفس راحـتی کشیدند. آن‌ دین‌ خرافی از متن جامعه به‌ حاشیه‌ رفت و البته مظاهر آن در جنایاتی فجیع مـانند کـشتار مسلمانان به بهانه‌های گوناگون‌ یا‌ در مورد تخریب مسجد بابری‌ و موارد‌ دیگر‌ نمایان شـد.

بـا‌ پذیـرش‌ مکتب‌های جدید، همزیستیِ اقلیت‌ها‌ و بیگانگان‌ نیز آسان‌تر شد؛ زیرا با در نظر گرفتنِ این واقـعیت کـه انحصارگرایی خصیصه ذاتی‌ همه‌ ادیان و مذاهب جهان

______________________________

۱٫ استقرار شریعت در‌ مذهب‌ مسیح، تهران‌، ۱۳۶۹‌، ص ۸۳‌.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۶۰)


اسـت و نـیز ایـن واقعیت‌ که شر امری نسبی و جهت‌دار است، دینی شدنِ یک جامعه می‌تواند برای آن جامعه خـیر‌ بـاشد‌؛ ولی برای جوامع دیگر شر است‌. حکیم‌ ابوالعلای‌ معرّی‌ می‌گوید‌:

إنّ الدیاناتِ ألقـت‌ بـیننا‌ إحـَنا و علّمتنا أفانین العداواتِ

(یعنی: ادیان کینه‌هایی میان ما پدید آورده و گونه‌هایی از دشمنی را به‌ ما‌ یاد‌ دادهـ‌اند).

اعـلام رسـمیِ جدایی دین از سیاست‌

نظام‌های‌ سیاسی‌ جهان‌ یکی‌ پس‌ از دیگری با سربلندی، جـدایی دیـن از سیاست را اعلام کردند. این امر در نخستین اصلاح قانون اساسیِ ایالات متحده در ۱۵ دسامبر ۱۷۹۱ به تصویب رسید‌. مـجلس فـرانسه در سال ۱۹۰۵ به مهمترین کنکوردا که در سال ۱۸۰۱ بین پاپ و ناپلئون منعقد شده بود، پایـان داد و بـین دین و دولت، جدایی قائل شد. کنکوردای ۱۹۲۹ که آیـین‌ کـاتولیکِ‌ رومـی را دین رسمی ایتالیا قرار داده و تعلیمات دینی را در مـدارس اجـباری کرده بود، با انعقاد کنکوردای ۱۹۸۴ باطل شد و در نتیجه، رسمیت آیین‌کاتولیک و اجباری بودن تـعلیمات دیـنی‌ در‌ ایتالیا پایان یافت و همین‌طور سـایر کـشورهای اروپایی.

تـرکیه در نـخستین اصـلاح قانون اساسی به سال ۱۹۳۷ جدایی دیـن از سـیاست را اعلام کرد‌ و سیاستمداران‌ آن کشور در عمل با‌ اسلام‌ و قرآن مجید و ملت مسلمان آن دیـار جـنگیدند.

هنگامی که علی عبدالرازق به سـال ۱۹۲۵ کتاب الاسلام و اصول الحـکم را نـوشت و در آن، مدعی شد‌ که‌ اسلام نـظام سـیاسی ندارد‌، دولت‌ مصر وی را محاکمه و مجازات کرد. البته دولت مصر هم پس از چند دهه سکولار شـد و هـمین طور سایر کشورهای اسلامی.

مـتمم قـانون اسـاسیِ مشروطیت ایران مـقتضی وحـدت دین و سیاست‌ بود‌. رژیـم پهـلوی آن را معلق گذاشت و به طور غیر رسمی، سکولار شد.

نظام‌هایی نیز یافت می‌شوند که هـرگز جـدایی دین از سیاست را نپذیرفته‌اند؛ مانند رژیم سـعودی و دولت واتـیکان.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۶۱)


وحدت‌ اخـلاق‌ و سـیاست

نـقیصه‌ معنویِ سکولاریسم با اخـلاق جبران می‌شود. تنها دین جهانی اخلاق است و همه جوامع به طور یکسان از‌ خیراتِ آن برخوردار مـی‌شوند. قـانون زرین که می‌گوید «هر چیزی را‌ کـه‌ بـرای‌ خـود نـمی‌پسندی، بـرای دیگران نیز مـپسند» از اخـلاق برخاسته است و البته ادیانِ حق و باطل نیز این حکم ‌‌اخلاقی‌ را امضا کرده‌اند.

همه جوامع دنیا خـواهان دولتـمردانی هـستند که پایبندِ اخلاق حسنه‌ باشند‌. بی‌عفتیِ‌ رئیـس جـمهور آمـریکا در عـصر مـا وی را تـا آستانه سقوط پیش برد و دروغی که‌ در این قضیه شخصی برای حفظ آبروی خود گفت، این سؤال را پیش‌ آورد که آیا وی‌ هنوز‌ «ملکه عدالت» را در خود دارد یا نه؟ آیا کـسی که در یک امر شخصی، دروغ گفته است، چه تضمینی وجود دارد که در امور اجتماعی به مردم دروغ نگوید؟ ما همه شاهد‌ بودیم که رقیبان سیاسیِ وی با دستاویز قرار دادن این دو مسأله اخلاقی چه آشوبی بـرپا کـردند!

استقبال فراوان ملت‌ها از سکولاریسم، رهبران مسیحیت را منفعل کرد و آنان مجبور شدند برای‌ حفظ‌ باقی‌مانده دین، خویشتن را با واقعیت تطبیق دهند و به عبارتی غیرمرتبط از انجیل متمسک شوند که می‌گوید «مـال قـیصر را به قیصر رد کنید و مال خدا را به خدا.»

از‌ سوی‌ دیگر، آنان با ارشادِ مردم، مشعل فروزان دین را برافروخته نگه داشتند و اخلاق دینی را به گـونه‌ای تـرویج کردند که هنوز هم در پارلمـان‌ها و مـحاکم کشورهای سکولار به کتاب‌ آسمانی‌، سوگند یاد می‌شود. استفاده دین از دولت و سوء استفاده دولت از دین نیز پیوسته وجود داشته است و دارد.

در این مقاله از انقلاب شکوهمند اسلامی ایـران بـه رهبری حضرت‌ امام‌ خـمینی‌(ره) و نـظام مقدس آن که‌ دیانت‌ و سیاست‌ را توأم کرده است، تقریبا بحثی نشد؛ زیرا مقالات و کتاب‌های مفید و فراوانی در این باب وجود دارد که تشنگان معرفت می‌توانند‌ به‌ آنها‌ مراجعه کنند.

از آنچه گفته شد، دانـستیم کـه‌:

۱٫ وحدت‌ دین و سیاست در گذشته، عمومیت داشته است؛

۲٫ جدایی دین و سیاست از دستاوردهای قرون اخیر است؛

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۴ (صفحه ۶۲)


۳٫ جدایی دین و سیاست به‌ معنای‌ جدایی‌ اخلاق و سیاست نیست؛

۴٫ جدایی دین و سیاست در نظام‌های جهان رواج‌ دارد؛

۵٫ جـدایی دیـن و سیاست بـر ارباب ادیان تحمیل شده است؛

۶٫ جدایی دین و سیاست به نفع اقلیت‌ها و بیگانگان است‌؛

۷٫ جدایی‌ دین‌ خرافی از سـیاست به نفع خویش و بیگانه است.

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x