مطالعه تطبیقى دو تراژدى در مسیحیّت و اسلام
سابقه ی مخالفت با جانشینان برحق پیامبران الهی و فاصله گرفتن اکثریت از مسیر اصلی دین، از موارد قابل توجهی است که در امت های پیشین دیده می شود. در مسیحیت نیز این مساله، با محوریت مخالفت با وصی حضرت مسیح علیه السلام مشهود است که شواهد آن ـ که اسناد تاریخی و روایی آنرا تأیید می کند ـ هنوز هم در منابع معتبر مسیحیت کنونی موجود است . مطالعه ی تطبیقی در تشابه یا تمایز این رویداد با مخالفت امت اسلام با جانشین حقیقی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) از مسائل حائز اهمیت و شایسته ی عنایت ویژه، در بحث های امامت است که شاید چندان مورد توجه اهل پژوهش قرار نگرفته باشد.
محمد مقداد امیری*
مقدمه :
در مطالعهى زندگانى و سخنان آخرین فرستادههاى آسمانى حضرت عیسى مسیح (علیه السلام) و حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) ، این نکته قابل توجه است که هر دو پیغمبر الاهى در پیشگویى مسائل پس از خود ، به اختلاف و انحراف امّتهاى خویش از مسیر اصلى دین اشاره کردهاند. محور این انحرافات در مسیحیّت و اسلام ، مخالفت با وصىّ معرفى شده و جانشین حقیقى آنان بوده است.
تحقیق حاضر نشان مىدهد که پدیدهى مخالفت با جانشینان برحق پیامبران الاهى در امتهاى پیشین نیز سابقه داشته است و اکثر پیروان عیسى مسیح ، مانند اکثریت امت اسلام ، از سفارشهاى پیامبر خود در مورد متابعت از جانشین بایستهاش شمعون (پطرس) (علیه السلام) که بزرگ حواریان و حجت خدا بود سرپیچى کرده و به تحریف تعلیمات آسمانى پرداختند چنان که بعدها امت اسلام با علىّبنابىطالب (علیه السلام) جانشین راستین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) چنین کردند.
نکتهاى که در اینجا باید متذکر شد این است که روش مقایسهاى (تطبیقی) ، روشى است که در احادیث شیعى بیان شده است و روایات متعددی هست که نشان مىدهد خاندان وحى و رسالت مخاطبان خود را به عبرتگیرى از رفتار پیشینیان و مقایسهى حجتهاى الاهى گذشته با حجج الاهى این امت ، دعوت کردهاند.
ایناشارت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و اهلبیت (علیهم السلام) ، سفارش به هدفى دست نایافتنى نیست ؛ زیرا در انجیلها و سایر کتابها و رسالههاى عهد جدید ـ که بخشهایى از کتاب مقدس مسیحیان است و کلیسا بر اساس مسیحیّت کنونى ، اینمجموعه را قانونى مىداند ـ به مسایلى اشاره شده است که به وضوح ، بر مخالفت امت مسیحی با جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) دلالت مىکند و مفسّران مسیحى و دانشمندان آنان نیز اینحقیقت را پذیرفته و نهایتًا در صدد برآمدهاند که حق را به مخالفان جانشین آنحضرت داده و اعمال مخالفین را توجیه نمایند ؛ چرا که در غیر اینصورت ، اساس اعتقادات کنونى مسیحیّت زیر سؤال خواهد رفت .
وجود چنین تشابهى در منابع مقدس مسیحیان در موضوع جانشینى از مسائلى است که در بحثهاى امامت ، کمتر به آن توجه مىشود در حالی که مطالعهى دقیق آن گویاى عمق انحراف ایجاد شده و تأثیرات مخرب آن در مسیر هدایت انسانها است .
نخستین مخالفت با جانشین الاهى :
اولین مخالفت با حق در روى زمین ، مخالفت قابیل با انتصاب هابیل (علیه السلام) به عنوان حجت الاهى و جانشین حضرت آدم (علیه السلام) بود. امام صادق (علیه السلام) در توضیح آیهى ۲۸ تا ۳۱ سورهى مائده ، دلیل کشته شدن هابیل (علیه السلام) را حسادت قابیل بر او می دانند ؛ چرا که خداوند قربانى هابیل (علیه السلام) را پذیرفت تا او را جانشین آدم (علیه السلام) و حامل اسم اعظم الاهى معرفی کند[۱].
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:
پس از رحلت آدم (علیه السلام) ، قابیل به جانشین او هِبهالله (علیه السلام) گفت : پدرم آدم علم خود را تنها به تو داد و همان علم را به تو سپرد که قرار بود به جهت پذیرفته شدن قربانى هابیل ، بدو بسپارد ؛ اما من او را کشتم تا نسل او به این جهت بر نسل من فخر نکنند. اگر این علم را که پدر به تو اختصاص داده است اظهار کنى ، تو را نیز مانند برادرت ، خواهم کشت!
از این رو ، هِبهالله (علیه السلام) و ذریّهی او همواره در خوف و ترس بودند تا آن که حضرت نوح (علیه السلام) به رسالت مبعوث گشت[۲].
جانشین حقیقى حضرت عیسى (علیه السلام 🙂
طبق روایات ، شمعونالصفا (علیه السلام) بزرگ حواریان ، به دستور خداوند ، به عنوان وصىّ حضرت مسیح (علیه السلام) منصوب گردید[۳]. در مجموعه عهد جدید[۴] از او با نام پطرس رسول[۵] یاد شده است .
در دایرهالمعارف کاتولیک ( The Catholic Encyclopedia ) آمده است:
پطرس نام یونانى این حوارى است. نام اصلى او « سمعان» بود و نام آرامى وى «کیفا» و معادل عربى آن «صفا» است . پطرس پیش از عیسى (علیه السلام) از شاگردان یوحناى معمّدان (یحیاى نبی (علیه السلام) ) بود[۶].
آیات عهد جدید بیانگر آن است که پطرس (شمعونالصفا (علیه السلام) ) ، بزرگِ حواریان و اولین کسى بود که به عیسى بن مریم ایمان آورد[۷] و عهدهدار هدایت مردم و رهبرى آیین و آموزههاى آنحضرت بود. مطالعهى انجیلها نشان مىدهد که پطرس ، از ابتداى دعوت عیسى مسیح (علیه السلام) تا پایان حضور زمینى آن پیامآور آسمانى ، ملازم و همراه و نزدیکترینِ اشخاص به آن پیامبر نجاتبخش و در بسیارى از موارد ، مورد خطاب حضرتش بود.
بخشهاى اولیهى کتاب اَعمال رسولان از عهد جدید که گزارش احوال حواریان و شاگردان حضرت مسیح (علیه السلام) است بیانگر آن است که پطرس(شمعونالصفا) (علیه السلام) ، رهبرى ترسایان را پس از حضرت مسیح (علیه السلام) ، بر عهده داشته است . مطرح بودن پطرس به عنوان سخنگوى حواریان ، فصل الخطاب بودن وى در تصمیمگیرىهاى مهم ، اقدام او به تبیین آیین مسیحیّت براى غیر مسیحیان و انجام معجزاتى مانند حضرت مسیح (علیه السلام) همگی گواه این سخن است.
طبق بیان دایرهالمعارف کاتولیک ، همین ویژگی ها موجب آن شد که پطرس ( شمعون الصفا (علیه السلام) ) از همان ابتدا ، سرآمد حواریان و شاگردان مسیح باشد . در انجیلها و کتاب اعمال رسولان ، نام او همواره پیشاپیش و مقدم بر نام دیگر حواریان ذکر شده است (انجیل متّى ۱۰ : ۲ ؛ انجیل مَرقُس ۳ : ۱۶؛ انجیل لوقا ۶ : ۱۴ و …). همچنین در میان اسامى سه تن از شاگردانى که در تقرب به حضرت عیسى بسیار جدّى بودند ، نام پطرس در ابتداى سایر نامها مطرح شده است (انجیل متّى ۱۷: ۱ ؛ انجیل مرقس ۵ : ۳۷ و ۹ : ۲ و ۱۳ : ۳ و ۱۴ : ۳۳ و انجیل لوقا ۸ : ۵۱ و ۹ : ۲۸).[۸]
بنابر روایات اسلامى ، عیسى بن مریم (علیه السلام) پیش از رفتن به آسمان ، در متابعت از وصىّ خود شمعون صفا (علیه السلام) ، از پیروان خویش پیمان گرفت و طایفهى حق ، گروهى بودند که از وصىّ راستین آنحضرت تبعیّت کردند . طبق این دسته روایت ، حضرت عیسى (علیه السلام) در آخرین شب ـ که به آسمان برده شد ـ به حواریان خبر دادند که مسیحیان پس از وى ، به سه گروه متفرق خواهند شد ؛ دو دسته از آنان به خداوند دروغ خواهند بست و سرانجامشان به سوى دوزخ است ؛ اما آنگروه سوم ـ که از وصیّ آنحضرت (شمعون) پیروى مىکنند ـ فرجامى بهشتى خواهند داشت.
از نمونههایى که در مجموعهى عهدجدید مسیحیان ، بر وصیت حضرت مسیح (علیه السلام) به شمعون الصفا (پطرس) (علیه السلام) و جانشینى او و سرآمد بودن او نسبت به سایر حواریان دلالت مىکند ، مىتوان به موارد زیر اشاره کرد :
و من نیز تو را مىگویم که : تویى پطرس و بر این صخره ، کلیساى خود را بنا مىکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهاى ملکوت آسمان را به تو مىسپارم و آنچه در زمین ببندى ، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایى ، در آسمان گشاده شود[۹]
انجیل متّى ۱۶ : ۱۸ـ ۱۹
… عیسى به شمعون پطرس گفت : اى شمعون پسر یونا ، آیا مرا بیشتر از اینها مَحبّت مىنمایى؟ بدو گفت : بلى … تو مىدانى که تو را دوست مىدارم. بدو گفت : برههاى مرا خوراک بده. باز در ثانى به او گفت : اى شمعون پسر یونا ، آیا مرا محبّت مىنمایى؟ به او گفت : بلى … تو مىدانى که تو را دوست مىدارم. بدو گفت : گوسفندان مرا شُبانى کن. مرتبهى سوم بدو گفت : اى شمعون پسر یونا ، مرا دوست مىدارى؟ پطرس محزون گشت ؛ زیرا مرتبهى سوم [بود که] بدو [مى]گفت : مرا دوست مىدارى؟ پس به او گفت : … تو بر همه چیز واقف هستى. تو مىدانى که تو را دوست مىدارم. عیسى بدو گفت : گوسفندان مرا خوراک ده.[۱۰]
انجیل یوحنّا ۲۱ : ۱۵ـ ۱۸
… و چون مباحثه سخت شد ، پطرس برخاسته بدیشان گفت: اى برادران عزیز! شما آگاه اید که از ایام اوّل ، خدا از میان شما اختیار کرد که امّتها از زبان من ، کلام بشارت را بشنوند و ایمان آورند و خداى عارفالقلوب بر ایشان شهادت داد بدین که روح القدس را بدیشان داد؛ چنان که به ما نیز و در میان ما و ایشان ، هیچ فرق نگذاشت ؛ بلکه محض ایمان ، دلهاى ایشان را طاهر نمود.
کتاب اعمال رسولان ، ۱۵ : ۷ـ ۹
بخشهاى نخستین کتاب اعمال رسولان نشان می دهد که پطرس ، پیشگویى حضرت مسیح (علیه السلام) را در مورد جانشینى او که فرمود : « و بر اینصخره کلیساى خود را بنا مىکنم»[۱۱] محقّق گرداند و رهبرى امّت عیسى را ـ که مسیحیان از آن به اعضاى کلیساى نخستین تعبیر مىکنند ـ بر عهده گرفت و او نمونهاى از ثبات ایمان بود.
امروزه کلیساى کاتولیک رم (در واتیکان) و اسقف بزرگ آن (پاپ) ، از این جهت خود را رهبر کلیساهاى جهان مىداند که معتقدند کلیساى رم به دست پطرس قدیس (Saint Peter) تأسیس شده است و پاپ ، جانشین پطرس است و طبق نصّ انجیل[۱۲] ، حضرت مسیح (علیه السلام) پطرس را ـ که رهبر کلیساست ـ به جانشینى منصوب کرد. بنابراین ، کلیساى رم از طریق پطرس به مسیح (علیه السلام) مىرسد[۱۳].
جان بى ناس در مورد گرگوریوس ـ راهب مسیحى ـ مىنویسد :
وى اینقاعده را وضع کرد که چون قدیس پطرس ، پادشاه رسولان بود و حفظ کلیساى جهان از طرف خداوند ، به عهدهى او مقرر شده[بود]، همچنین پاپ رم نیز ، پادشاه مطلق کلیسا و حافظ آن است.[۱۴]
موقعیت ممتاز شمعونصفا (پطرس) (علیه السلام) در تقدم ایمان به مسیح (علیه السلام) و ملازمت دائمى او با عیسی (علیه السلام) و سرانجام جانشینى حضرت عیسی (علیه السلام) پس از صعود به آسمان همه مانند امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. حضرت علىّبنابىطالب (علیه السلام) اولینکسى بود که به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ایمان آورد[۱۵] و از ابتداى رسالت حضرت خاتم الانبیا (صلی الله علیه وآله وسلّم) تا پایان آن ملازم آنحضرت و نزدیکترین افراد به رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) [۱۶] بوده و به استناد سفارشات و بیانات مکرّر پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) در موارد متعدد ، به خصوص در مراسم رسمی (غدیر خم) جانشین آنحضرت بود[۱۷].
از سوی دیگر موقعیت شمعون نزد مخالفانش همانند امیرالمومنین (علیه السلام) است ؛ همانطور که پوْلُس ـ بدعتگذار در آیین مسیحیّت و عامل انحراف مسیحیت کنونى ـ به مخالفت با پطرس پرداخت در حالیکه خود در رسالهى غَلاطیان ، اعتراف و اقرار دارد که پطرس یکى از ارکان مهمّ مسیحیّت است و منصوب شدهى حضرت عیسى (علیه السلام) به جانشینى است[۱۸]، غاصبان خلافت و مخالفان فضیلت و برترى و جانشینى علىّبنابىطالب (علیه السلام) نیز با آن که به این فضائل اعتراف می کردند ـ مانند سخنی که از خلیفه دوم در موارد مختلف ، نقل شده که مىگفت : « لولا علیٌّ لهَلَک عُمَر»[۱۹] و «أعوذُ باللهِ مِن کلِّ مُعضَلَهٍ لیس لها أبوالحسن»[۲۰] و سخن عمرو بن عاص از دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دستیار معاویه و صحنهگردان واقعهى صفّین است که در قصیدهى معروف خود که به نام « قصیدهى جُلجُلیّه» به فضیلتهاى امام (علیه السلام) اعتراف کرده است[۲۱]ـ با این حال تمام توان خود را در مخالفت با آن حضرت خرج کردند.
انحراف در مسیحیّت و اسلام پس از پیامبر :
پیشگویی حضرت مسیح (علیه السلام) به پیدا شدن فرقههاى متعدد در مسیحیّت بعد از ایشان و صحیح بودن تنها یکى از آنها ، مسألهاى است که در روایات اسلامى نیز بدان اشاره شدهاست. نبىّ اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) خبر دادند که امّت ایشان مانند امّتهاى گذشته ، به گروههاى مختلف پراکنده خواهند شد و همانسان که یهودیان و مسیحیان به ۷۱ و ۷۲ فرقه تقسیم شدند ، امّت اسلام نیز به ۷۳ فرقه تقسیم خواهند گردید[۲۲].
مَتّى در انجیل خود ، از زبان حضرت عیسى مسیح (علیه السلام) در مورد عاقبت برخى از کسانى که در دنیا به ظاهر به حضرت مسیح (علیه السلام) ایمان داشتند و به تبلیغ دین او پرداختند ، چنین باز میگوید[۲۳] :
بسا در آن روز مرا خواهند گفت : خداوندا ! خداوندا ! آیا به نام تو ، نبوّت ننمودیم و به اسم تو ، دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو ، معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟ آن گاه به ایشان خواهم گفت که : هرگز شما را نشناختم. اى بدکاران! از من دور شوید![۲۴]
این گزارش انجیل متّى از عیسى بن مریم (علیه السلام) ، مشابه روایتى است که در صحیح بخارى از رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) روایت شدهاست که :
گروهى از افراد امّتِ مرا [در روز قیامت ] در شمار دوزخیان خواهند آورد. من به خداوند خواهم گفت : پروردگارا ! اینها اصحاب من بودند! گفته خواهد شد : نمىدانى که پس از تو چهها کردند! [۲۵]
همچنین از پیغمبراکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) در مورد برخى از صحابه روایت شدهاست که در روز قیامت، گروه گروه کسانى را به سوى جهنم خواهند برد که حضرتش ایشان را مىشناسد؛ از آنها علت را جویا می شود ، می گویند: « به ارتداد دچار شده و از مسلمانى به کفر و جاهلیت برگشتیم»[۲۶].
عیسى بن مریم (علیه السلام) پس از آنکه امّت ناسپاس بنى اسرائیل از هرگونه انکار و توطئه در کار او کوتاهى نکردند و به طراحى کشتن حضرتش مبادرت ورزیدند ، به آنان خبر داد که خداوند او را نجات خواهد داد و به آسمان خواهد برد و وظیفهى امّت او این است که پس از آنحضرت، از جانشین او شمعون(پطرس) (علیه السلام) که حجت خداست متابعت کنند و با او مخالفت نورزند که عاقبت آن گمراهى است[۲۷].
پس از آنحضرت ، با ظهور نفاق در مسیحیّت ، مسیحیان به تدریج از متابعت از جانشین آنحضرت سرباز زدند و کم کم زمزمههاى انحراف در آن آیین شنیده شد. به گونه ای که آنچه ما امروزه به نام مسیحیّت می شناسیم آیین حقیقى عیسى بنمریم (علیه السلام) نیست ؛ بلکه آموزهها و تعلیمات شخص دیگری به نام پُولس است که با تلاشهای زیاد و مخالفتهای فراوان با جانشین حقیقی عیسی (علیه السلام) مسیحیت را منحرف کرده و مطابق ذائقه ی رومیان درآورد. این نظرات و تعلیمات چنان مسیحیّت را متحوّل کرد که مىتوان گفت : از آموزههای حضرت عیسی (علیه السلام) تقریباً چیزی باقی نماندهاست و در صورت وجود ، در مقایسه با تعلیمات کنونى ، ناچیز است.
در امّت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نیز همان وضعیت امّت حضرت مسیح (علیه السلام) و انبیاى پیشتر رخ داد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) پس از تحمل تمام مشقّتها و سختیها و آزار مخالفان در راه هدایت امت و ابلاغ رسالت و دین خداوند ، با تعیین جانشین و حجت الاهى براى روزگار پس از خود ، وظیفهى امّت خویش را مشخص فرمود و هشدار داد که مخالفت با علىّبنابىطالب (علیه السلام) گمراهى است ؛ امّا با غلبهى نفاق، امّت ناسپاس از متابعت جانشین پیشواى خویش سرباز زده و راه را براى ایجاد اختلاف و ظهور بدعتها و انحرافات ، هموار کردند.
پولس و مخالفت با جانشین حقیقى عیسى (علیه السلام 🙂
چنان که اشاره شد اساس مسیحیّت امروز ، آموزهها و تعلیمات شخصى به نام پوْلُس[۲۸] است. نقش تعلیمات و نظرات او در تحوّل مسیحیّت بهگونهاى است که آموزههای حقیقى حضرت عیسی (علیه السلام) را تحت سیطرهى خود قرار داده است به طوری که او را « مؤسس دوم مسیحیّت » نامیدهاند.
از امام کاظم (علیه السلام) روایت شدهاست که هفت نفر در جهنم و به سختترین عذابها معذب خواهند بود ؛ یکى از این هفت تن پولس است که شکل کنونى آیین مسیحیّت، ساخته و پرداختهى اوست[۲۹].
دایرهالمعارف کاتولیک و نیز قاموس الکتاب المقدس در معرفّى پولس می گویند:
نام عبرى پولُس به دلیل انتساب او به نوادگان بنیامین ، شائول[۳۰] و نام لاتین او به دلیل داشتن تابعیت یونانى پول (پولس)[۳۱] بود. در بخش سیزدهم کتاب اعمال رسولان[۳۲] از عهد جدید ، به این نام وى اشاره شده است. او در خانوادهاى یهودى در طَرَسوس[۳۳] در کیلیکیه از توابع امپراتورى یونان (روم) متولد شد. پدرش از فریسیان یهود[۳۴] بود.
طرسوس از مراکز علوم عقلى و فلسفه بود و پولُس در این شهر به تحصیل پرداخت و سپس در حالىکه بسیار کمسن بود به اورشلیم مرکز یهودیت رفت و مطابق نقل کتاب اَعمال رسولان به تحصیل کتاب مقدس و فراگیرى اعتقادات یهودیان نزد غمالائیل یا گامالائیل ، برجستهترین عالم و مفسر یهودى ، پرداخت و در میان علما و رهبران یهودى و شوراى سنهِدرین یهودیان ، داراى موقعیت و نفوذ گردید. کتاب اعمال رسولان نخستین بار نام او را در قضیهى به شهادت رساندن استیفان که برگزیدهى حواریان و نخستین شهید مسیحیّت بودآورده است ( کتاب اعمال رسولان ۷ : ۵۸ ).
پولس در زمرهى مخالفان وى و دست اندرکار شکنجهى او و در شمار متهمان کشتن او بود و نقش مؤثرى در به شهادت رساندن او داشت. او علاوه بر آزار مؤمنان مسیحى در اورشلیم ، از شکنجه و تعقیب آنان در خارج از اورشلیم نیز کوتاهى نمىکرد.
فرازهایى از عهدجدید (مانند : کتاب اعمال رسولان ،رسالهى اول پولس به قرنتیان، رسالهى پولس به غلاتیان و رسالهى اول پولس به تیموتائوس بیانگر تعصب او به دین یهودیت و آزار و شکنجهى مسیحیان به دست اوست.[۳۵]
این شخص که براى مؤمنان به دین حضرت عیسى (علیه السلام) بسیار خطرناک بود و سدّ راه بزرگى در راه ایمان به آن پیامآور خدا به حساب مىآمد در حدود سال ۳۵ پس از میلاد، ناگهان تغییر شخصیت داده و مدعى شد که با ملکوت در ارتباط است و از ملکوت بر او الهام مىگردد تا دین مسیح (علیه السلام) را تبلیغ کند![۳۶]
او ادعا کرد وقتی با همراهان خود ، براى تعقیب و دستگیرى مؤمنان به دمشق مىرفت در اثناى سفر ، ناگهان در وسط روز نورى از آسمان در اطراف او تابید و او بر زمین افتاد. آنگاه صدایى شنید که مىگفت : « اى شائول! چرا بر من جفا مىکنى؟ پرسید: خداوندا! تو کیستى؟! پاسخ آمد : من عیسى هستم ؛ همان کسى که تو بر او جفا مىکنى؛ ولى برخیز و به شهر برو و در آن جا ، به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنى.»
پس از بازگویى این حادثه ، وى مدعى شد که حامى دین جدید است و به مسیحیّت گرویده است و از آن پس شائول[۳۷] به پوْلُس[۳۸] تغییر نام داد[۳۹]. وى پس از این حادثه ، براى مدتى به عربستان و سپس به دمشق و سرانجام ـ پس از آن که مسیحیّت در انطاکیه رشد یافت ـ به انطاکیه رفت و از آن جا ، به مناطق مختلف آسیاى صغیر و روم سفر کرده و کوشش زیادى در ابلاغ و گسترش تعلیمات خود کرد[۴۰].
به گفتهى دایرهالمعارف نوین کاتولیک (New Catholic Encyclopedia) ، قابل توجهترین نکته در تغییر آیین پولس ، ناگهانى بودن آن است[۴۱]. ویل دورانت در بارهى اعلام تغییر عقیدهى پولس مىنویسد:
هیچکس نمىتواند بگوید چه فرایند طبیعى شالودهى اینتجربهى سرنوشتساز بودهاست. خستگى سفر طولانى ، حرارت آفتاب بیابان، شاید گرمازدگى بدنى ضعیف و احتمالا مصروع و روحى دستخوش شکنجهى تردید و احساس گناه … همه بر روى هم ، در به ثمر رساندن فرایند نیمهآگاهانهاى که این منکر متعصب را بدل به تواناترین واعظ مسیح استیفان کرد ، محتملا نقش داشتند. اطرافیان یونانى او در طَرَسوس برایش از یک سوتِر یا منجى گفته بودند که بشر را نجات مىدهد. در آموزش مذهبى یهودى خود نیز شنیده بود که مسیحى مىآید. حال ، چگونه مىتوانست اطمینان داشته باشد که این عیساى مرموز که به خاطر او ، مردم جانشان را فدا مىکردند همانى نیست که وعده داده شدهاست؟! … چند روز بعد ، داخل کنیسههاى دمشق شد و اعـلام کرد که : عیسى پسر خداست![۴۲]
مشابه این رفتار دور از باور در اسلام نیز نمونههاى بسیارى دارد. بسیارى از منافقان در میان صحابهى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) که قرآن در آیهى : (( وَ ممّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الأعْرابِ مُنافِقونَ وَ مِنْ أهْلِ المَدینَهِ مَرَدوا علَى النِّفاقِ …))[۴۳] از نفاق آنان خبر داد به طمع برخى از منافع مادّى ، در ظاهر ، به اسلام گرویدند و در باطن ، از هیچ گونه کارشکنى و ضربه زدن به اسلام ، کوتاهى نورزیدند.
چهرهى زاهدانه و دلسوزانهاى که پولس به ظاهر در رسالههاى خود نسبت به آیین مسیح (علیه السلام) نشان مىداد و در جاىجاى عهد جدید از کتاب مقدس مسیحیان ، از آن یاد شدهاست ، مشابه توصیفى است که قرآن از منافقان صدر اسلام کرد و خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود : (( وَ إذا رَأیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أجْسامُهُمْ …[۴۴].[))
پولس با توجه به جایگاه برجسته و والای شمعون(پطرس) (علیه السلام) در میان حواریان و مسیحیان و موقعیت نامطلوب خود در میان آنان نمىتوانست به صورت علنی جایگاه او را انکار کند. بنابراین ، ادعا کرد: « پطرس(شمعونالصفا (علیه السلام) ) مأمور هدایت یهودیان و ساکنان بخش کوچکى از امپراتورى بزرگ روم (یعنى یهودیه) است و خود مأمور تبلیغ غیر یهودیان و ساکنان تمام امپراتورى است[۴۵].»
در اسلام ، غاصبان خلافت حتى مدعى تقسیم جانشینى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نبودند ؛ بلکه از همان ابتدا و بلافاصله پس از رحلت آن پیامآور بزرگ ، با جرأت تمام ، بیعت روز غدیر خم را زیر پا نهادند و از وصىّ و جانشین پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) خواستند تا دیگرى را به جانشینى بپذیرد و با وى بیعت کند! دستگاه خلافت به اینشکل مسأله را آغاز کرد و سپس مدعى شد که پیامبر اساساً جانشینى تعیین نکرد و امت را به حال خود رها کرد تا خود خلفا را انتخاب کنند![۴۶]
گواهىهاى متعددى که از ناحیهى مخالفان در حوادث مختلف تاریخى در مورد واقعه ی غدیر و تعیین امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان جانشین رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شدهاست بسیار زیاد است ـ هم چنان که اعتراف مخالفان جانشینی پطرس (شمعون الصفا (علیه السلام) ) در مسیحیت نیز بسیار است ـ از جمله:
گواهى طلحه در روز جنگ جمل در مورد غدیر در پاسخ به سؤال امیرالمؤمنین (علیه السلام) [۴۷]، احتجاج عمّار بن یاسر بر عمرو بن العاص در جنگ صفّین با حدیث غدیر[۴۸] ، احتجاج امام حسن (علیه السلام) در روز صلح با معاویه به واقعهى غدیر[۴۹] ، احتجاج عمرو بن العاص بر معاویه به واقعه ی غدیر و غیره .
تفاوت غاصبان خلافت در اسلام با پوْلُس که به مخالفت با شمعون (علیه السلام) وصىّ حضرت مسیح (علیه السلام) پرداخت ، این بود که چون پولس از علماى یهودى بود ، با برخوردارى از دانش وسیع خود ، جرأت ادعاى ارتباط با عالم غیب را پیدا کرد ؛ اما غاصبان خلافت به دلیل بىبهرهگى از علوم دینى ، به ویژه در قیاس با اهل بیت (علیهم السلام) ، جرأت مخالفتهاى اینگونه را با جانشین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نداشتند ؛ بلکه با توسل به زور و قرار دادن مردم در مقابل عمل انجام شده بر اوضاع مسلط شدند. در اینباره ، خلیفهى دوم از بیعتى که براى خلیفهى اول گرفته شد ، چنین یاد مىکرد :
بیعت ابوبکر امری با عجله و شتابزدگی بود ؛ اما خداوند شرّ آن را بازداشت و از این پس … اگر کسى بدون مشورت با مسلمانان ، برای کسی بیعت بگیرد ، باید هم بیعت گیرنده و هم بیعت شونده را بکشند.[۵۰]
براى مشخص شدن واقعیت شخصیت پولس و عملکردها و تعلیماتش و نیز چگونگى انحراف مسیحیّت به دست او ، باید به برخى ویژگىهاى وى اشاره کرد :
۱) آزار و خصومت شدید نسبت به مؤمنان مسیحى
نمونههاى فراوانی از دشمنى پولس با مؤمنان مسیحى در عهد جدید ، بروشنی گزارش شده است[۵۱]. پیروان کنونى انجیل آزار رسانى و خصومت شدید پولس نسبت به مؤمنان مسیحى را چنین توجیه مىکنند که این رفتارهاى او از روى پاىبندى به تورات و براى کسب رضاى خداوند بوده است[۵۲]. این مطلب از گوشههایى از رسالههاى او در عهدجدید نیز استفاده مىشود[۵۳] ؛ اما باید دانست که پولس همانگونه که گذشت از علماى یهودیت و صاحب نفوذ و مقام در میان علماى یهودى بود ؛ بهطوری که طبق گزارش کتاب اعمال رسولان از عهدجدید ، وقتى در حضور اَغریپاسِ پادشاه و فَستوسِ فرماندار در قیصریه ، ادعاى عجیب خود را در مورد ارتباط با غیب مطرح مىکند ، فستوس به او مىگوید : اى پولُس! تو دیوانه هستى ؛ کثرت علم تو را دیوانه کردهاست[۵۴].
بنابراین ، مسلّمًا پولس ـ به دلیل آن که از علمای یهود بوده بهخوبى مىدانسته که رضاى حقیقى خداوند در چیست؟! وى یک فرد عادى جاهل نبود تا کورکورانه و بهتعصب از یک مرام با آزار مسیحیان ، رضاى الاهى را کسب کند! از طرفى ، جرم تازه مؤمنان مسیحى از نظر پولس تنها این بود که به پیامبر الاهى حضرت مسیح (علیه السلام) ایمان آوردند ، و مشخص است که خداوند پیامبران خود را با بیّنات و دلایل آشکار مىفرستد ؛ چنان که در قرآن نیز به آن اشاره[۵۵] و به خصوص دربارهى حضرت مسیح (علیه السلام) تصریح شده است[۵۶]. از این جهت ، بر همه (به ویژه عالمان یهودى) حجّت تمام بود و عذرى در تقصیر خود در مخالفت با ایمان به حضرت مسیح (علیه السلام) در آن زمان نداشتند.
۲) عدم فراگیرى آموزههاى مسیح (علیه السلام)
پولس نه از جانب حضرت عیسى (علیه السلام) تعلیمى در مورد دین جدید ، یعنى آیین مسیح، دیده بود و نه از حواریان آنحضرت به شمار می رفت وى تنها به ادعاى ارتباط با غیب بسنده کرد ؛ اما با وجود ادعای رابطهى غیبى با مسیح و مأموریت از جانب او ، در تعلیمات خویش ، با تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان دچار اختلاف گردید .
بنابراین ، روشن به نظر مىرسد که این ادعاى او برای آن بود که مؤمنان مسیحى و حواریان حضرت مسیح (علیه السلام) تعلیمات وى را زیر سؤال نبرند. او در نامهى خود به مسیحیان غَلاطیه ، چنین مىنویسد :
شما را اعلام مىکنم از انجیلى که بدان بشارت دادهام که بهطریق انسان نیست ؛ زیرا که من آنرا از انسان نیافتم و [آنرا] نیاموختم ؛ مگر به کشف عیسى مسیح.
رسالهى پولس به غلاطیان ۱ : ۱۱ـ۱۲
پولس حتى علاوه بر ادعاى ارتباط با غیب ، مدعى رفتن به معراج نیز شد. او ادعا داشت که او را به آسمان بردند و در بهشت قدم نهاد! وى در نامه به مسیحیان قُرِنتُس … در اینباره مىنویسد :
لابدّ است که فخر کنم ـ هرچند شایستهى من نیست ـ لیکِن به رؤیاها و مکاشفات خداوند مىآیم. شخصى را در مسیح مىشناسم ؛ چهارده سال قبل از این. آیا در جسم؟ نمىدانم و آیا بیرون از جسم؟ نمىدانم؛ خدا مىداند. چنین شخصى که تا آسمان سوم ربوده شد و چنین شخص را مىشناسم خواه در جسم و خواه جدا از جسم ، نمىدانم خدا مىداند که به فردوس ربوده شد و سخنان ناگفتنى شنید که انسان را جایز نیست به آنها تکلم کند.
رسالهى دوم پولس به قرِنتیان ۱۲ : ۱ـ۴
۳) ادعاى ارتباط با عالم غیب ، به عنوان فرستادهى عیسى (علیه السلام)
با مطالعهى کتاب اعمال رسولان و رسالههاى پولس در عهد جدید ، ملاحظه مىشود که پولس کار خود را با ادعاى انتخاب شدنش از عالم ملکوت و غیب به عنوان فرستاده عیسى (علیه السلام) آغاز و تمام رسالههاى خود را تقریبا با مضمون : « از طرف پولس برگزیده و فرستاده و رسولخدا یا رسول مسیح …» آغاز کرد.
در رسالههاى او ، یا در نقل صحبتهاى وى در کتاب اعمال رسولان نیز گاه به این مضمون اشاره شده است[۵۷] ؛ اما مؤمنان مسیحى به این ادعاها ، با دیدهى تردید مىنگریستند. نامهى اول پولس به مسیحیان اهل قرنتس بیانگر آن است که با شک به او نگریسته مىشده است :
آیا رسول نیستم؟ آیا آزاد نیستم؟ … هرگاه دیگران را رسول نباشم ، البته شما را هستم ؛ زیرا که مُهر رسالت من در خداوند شما هستید. حجّت من به جهت آنانى که مرا امتحان مىکنند این است که آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم؟ …
رسالهى اول پولس به قرنتیان ۹ : ۱ـ۵
التفسیر التطبیقی للعهد الجدید این عبارات را چنین توضیح مىدهد :
برخى از مؤمنان (مسیحى) در این ادعاى پولس که ( از طرف حضرت مسیح (علیه السلام) ) فرستاده شده است (و از جانب او مأموریت دارد) تردید مىکردند.[۵۸] پولس پس از مطرحکردن چنین ادعاى بزرگى ، سعى کرد نام خود را در ردیف نام حواریان حضرت مسیح (علیه السلام) به خصوص پطرس (شمعونالصفا (علیه السلام) ) جانشین آن حضرت قرار دهد. در اینباره ، موضعگیرىهاى مختلفى از پولس مشاهده مىشود. گاه موضعى متواضعانه از خود نشان مىدهد و خویش را به دلیل سوابق سوء پیشین ، نالایق و کوچکترین و کمترینِ رسولان مىداند و خود را به همین مقدار که نام او در شمار رسولان باشد، راضى جلوه مىدهد[۵۹] :
بعدها (که پولس بیشتر بر امور مسلط مىگردد) گاه در مقام موعظه ، چنین بیان مىکند که با رسولان دیگر هیچ تفاوتى ندارد و مهمّ آن است که او و دیگر رسولان و حواریان همگى بشارت دهندهى پیام عیسى مسیح اند :
… زیرا چون یکى گوید : من از پولس و دیگرى من از اَپَلُّس هستم ، آیا انسان نیستید؟ پس کیست پولس و کیست اَپَلُّس ؛ جز خادمانى که به واسطهى ایشان ، ایمان آوردید؟ …
رسالهى اول پولس به قرنتیان ۳ : ۴ـ۶
با ریشهدارتر شدن تدریجى فعالیتهاى تخریبى پولس و شکست جناح شمعون (پطرس (علیه السلام) ) جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان ، از این نیز فراتر رفته و گاه با لحنى شدید ، به توهین دیگر رسولان و حواریان پرداخته مىگوید :
اگر آنان رسول حضرت مسیح اند، من نیز هستم. پس چه تفاوتى میان ماست؟ آنها مىخواهند علم و دیگر خصوصیات خود را به رخ من بکشند ؛ زیرا مرا یقین است که از بزرگترینْ رسولان هرگز کمتر نیستم؛ امّا هر چند در کلام نیز امّى باشم ؛ لیکِن در معرفت ، نى
رسالهى دوم پولس به قرنتیان ۱۱ : ۵ ـ۶
۴) اختلاف با حواریان و وصی حضرت مسیح (علیه السلام)
بندهاى مختلفى از رسالههاى عهد جدید نشان مىدهد که پس از آن که پولس شخصیت جدیدى به خود گرفت و وارد مسیحیّت شد و در مسألهى تبلیغ آن دین مداخله کرد و خود را در زمرهى رسولان حضرت مسیح (علیه السلام) شمرد ، میان او و حواریان حضرت مسیح (علیه السلام) به ویژه جانشین آنحضرت پطرس (شمعون صفا (علیه السلام) ) اختلاف به وجود آمد.
هاروى کاکس گزارش مىدهد :
بسیارى از رسالههاى پولُس به ردّ معلمان و رهبرانى در کلیساى اولیه اختصاص دارد که او در مسائل زیربنایى با آنها اختلاف داشت. بىدرنگ، بین پطرس ـ که عیسى را قبل از مصلوب شدن شناخته بودـ و پولس ـ که تأکید مىکرد که هرگز عیسى را در جسم ندیده بلکه او را تنها پس از قیام از مردگان دیده است ـ نزاع تندى در گرفت.[۶۰]
ویل دورانت در باب این موضع پولس ، توضیح مىدهد :
یهودیانِ اندکى سخنانش را پذیرفته بودند. ناچار مانند کسانى که امروز جمعیتها را در شارعِ عام مخاطب قرار مىدهند ، بازار را پایگاه خود کرد و با دهها رقیب بر سر جلب مستمعان رهگذر ، به رقابت پرداخت[۶۱]
پولس ابتدا با بَرناباى حوارى همراه شد[۶۲] ؛ امّا در اثناى سفرهاى تبلیغی ، میان او و برنابا اختلاف به وجود آمد و شدت این اختلاف به جایى رسید که موجب جدایى آن دو از یکدیگر گردید[۶۳]. این نشانگر آن است که برنابا که یکى از حواریان بود ابتدا با خوشبینى ، مسیحى شدن ظاهرى پولس را باور کرد ولى پس از مدتى برخورد و نشست و برخاست با او به نفاق درونى وى پى برد و روش او را مخالف با حضرت مسیح (علیه السلام) و شمعونصفا و سایر حواریان دید و به همین دلیل ، با او درگیر و از او جدا شد.
به استناد روایت کتاب اَعمال رسولان ، زمانی که پولُس با بَرنابا در اَنطاکیه بود، گروهی از یهودیان مسیحی (همان مسیحیان حقیقى و پاىبند تعلیمات اصلى حضرت عیسى (علیه السلام) ) با او وارد نزاع شدند و گفتند : «اگر کسی به آداب و رسوم قدیمی یهود وفادار نماند و ختنه نشود ، مُحال است بتواند نجات پیدا کند.» پولس به مخالفت با آنها پرداخت.
این نزاع به اورشلیم نیز کشیده شد. پولس تأکید مىکرد که اگر تصور می کنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبی ، میتوانید مقبول خدا گردید ، در آنصورت ، دیگر مسیح نمیتواند شما را رستگار سازد[۶۴]. این نخسینگام برای دور شدن از شریعت عیسىبنمریم (علیه السلام) بود.
پولس تاکید داشت که نجات و رستگاری فقط به ایمان است و شدیداً با افرادی که نجات و رستگاری را به ایمان و عمل به شریعت مىدانستند ، مخالفت مىورزید و ایشان را بىفهم و بىایمان توصیف مىکرد.
لحن عتابآمیز و همراه با خشم پولس در نامهى او به مسیحیان غَلاطیه که به حفظ شریعت پایبند بودند یکى از نمونههاى اختلاف وى با کسانى است که بر انجام شریعت تأکید داشتند.[۶۵]
این عبارت نشان مىدهد که پولُس تمام سعى خود را بر آن داشت که تعلیمات خود را در بین پیروان مسیح رواج دهد و از نشر تعالیم حقیقى که مطابق عملکرد حضرت عیسى (علیه السلام) و جانشین آنحضرت و سایر حواریان بود جلوگیرى کند. بنابراین ، کسانى را که برخلاف تعلیمات او ، به بیان مسیحیّت مىپرداختند نفرین مىکند ؛ حتى اگر از فرشتگان الاهى باشند!
این حوادث مشابه ی وقایع صدر اسلام و مسألهى جلوگیرى از نشر تعالیم حقیقى و فرمان منع نقل روایات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و منع بیان تفسیر قرآن است که دستگاه حاکم، پس از رحلت آنحضرت اعمال کرده و با مخالفان آن نیز به شدت برخورد مىکرد.
تفاوت مسیحیّت و اسلام در جلوگیرى از نشر تعالیم حقیقى الاهى این بود که دستگاه غاصب خلافت در مسیحیّت بر آن شد که از نشر تعالیم حقیقى جلوگیرى کند و تنها آموزهها و تفسیرهاى خود را از دین رواج دهد ؛ امّا دستگاه غاصب خلافت در اسلام ، به بهانهى عدم غفلت مردم از قرآن ، از نشر احادیث و تفاسیر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) جلوگیرى کرد و به دلیل در دست داشتن زمام حکومت ، آن را به شکل یک فرمان حکومتى در آورد و در برابر تخطّى از آن ، مجازاتهاى سنگینى در نظر گرفت.
سیاست منع نقل حدیث ، پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) به صورتهاى زیر دنبال می شد :
از بینبردن احادیث و فرمان عمومى براى اجراى آن ، در همهى شهرها و در آتش سوزاندن احادیث رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) توسط خلیفهى اول[۶۶] ، سوزاندن احادیث نبوى که در دست مردم بود ، توسط خلیفهى دوم[۶۷] ، دستور سوزاندن احادیث به تمام شهرها به صورت فرمان حکومتى[۶۸] ، توصیهى خلیفهى دوم به اُمراى شهرها و مناطق به عارى کردن قرآن از روایت و تفسیر و نقل بسیارکم روایت از رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) [۶۹] ، برخورد شدید و مجازات و توبیخ و ضرب و جرح و به حبس افکندن صحابه در مقابل نقل حدیث[۷۰]. بندهاى مختلفى از عهد جدید بیانگر وجود دوگانگى در میان مسیحیّت نخستین بعد از پیدایش پولُس و اختلاف نظر او با حواریان و بزرگ آنان پطرس هست . او حتى در برخى از این بندها به پطرس نسبت نفاق می دهد :
اما چون پطرس به انطاکیه آمد ، او را روبهرو مخالفت نمودم ؛ زیرا که مستوجب ملامت بود … و سایر یهودیان هم با وى نفاق کردند ؛ به حدّى که بَرنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد ؛ ولى چون دیدم که به راستىِ انجیل ، به استقامت رفتار نمىکنند ، پیش روى همه پطرس را گفتم : اگر تو که یهود هستى به طریق امّتها نه به طریق یهود زیست مىکنى ، چون است که امتها را مجبور مىکنى که به طریق یهود رفتار کنند؟! …
رسالهى پولس به غلاتیان ۲ : ۱۱ـ۱۷
کتاب التفسیر التطبیقی للعهد الجدید این عمل پولس را چنین تفسیر و توجیه مىکند:
وى پیش از آن که پطرس کلیسا را تباه کند با او به مخالفت پرداخت ؛ به ایندلیل که گاه پیشوایان[۷۱] نیز به خطا خواهند رفت(!) و مخلصان(!) باید آنان را به راه مستقیم و راست برگردانند[۷۲].
همانطور که مىبینیم ، مؤلفان این کتاب حاضرند در توجیه عملکرد پولس ، همه ی پیشوایان و حجتهاى الاهى را فداى شخصى چون پولس کنند که بدعتگذار در مسیحیّت است. این مانند توجیه برخى از متعصبان مسلمان است که اشتباهات تنىچند از صحابهى صدر اسلام در مخالفت با وصیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و مخالفت با امیرمؤمنان (علیه السلام) جانشین آنحضرت و دیگر خطاهاى آنان را بهراحتى توجیه مىکنند و آن را اجتهاد آنان در این مسایل دانسته وآنها را لایق ثواب مىدانند!
پولس عدم لزوم پاىبندی به شریعت و کافی بودن ایمان برای نجات را با جدیت بسیار پىگیرى و اینآموزه را در سراسر امپراتورى روم منتشر مىکرد. او همچنین در نامهاى به مسیحیان روم ، در مخالفت با حواریان و شمعونالصفا(پطرس) (علیه السلام) جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) که با تعالیم او مخالف بودند مىنویسد :
لکن ـ اى برادران ـ از شما استدعا مىکنم آن کسانى را که منشأ تفاریق و لغزشهاى مخالف آن تعلیمى که شما یافته اید مىباشند ملاحظه کنید و از آنان اجتناب نمایید … ؛ زیرا اطاعت شما در جمیع مردم شهرت یافتهاست. پس دربارهى شما مسرور شدم … و خداى سلامتى بهزودى شیطان را زیر پاهاى شما خواهد سایید.
رسالهى پولس به رومیان ۱۶ : ۱۷ـ۲۰
مخالفت حواریان با این اعتقادات پولس در رسالهى یعقوب که از حواریان حضرت مسیح (علیه السلام) بود مشاهده مىشود. یعقوب حوارى در نامه به برخی از مسیحیان ، استدلال مىکند که اگر ایمان همراه با عمل نباشد ، مردهاست. او ایمان بدون عمل را باطل مىداند و در رسالهى خود ، استدلال مىکند که پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد ؛ نه به ایمانِ محض[۷۳]
علاوه بر یعقوب حوارى ، پطرس(شمعونالصفا (علیه السلام) ) بزرگ حواریان و جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) نیز با این اندیشههاى پولس مخالف بود. پولس در نامه به غلاطیان، به ایندلیل پطرس(شمعونالصفا (علیه السلام) ) را سرزنش مىکند که به احکام شریعت معتقد بود و اعتقاد داشت که هیچ کس با ایمان تنها نجات نمییابد و باید خود را به انجام شریعت نیز پاىبند کند و بر این مسأله تاکید مىورزید.
به همین دلیل ، پولس پس از ریاکار و منافق خواندن پطرس[۷۴] ، از عدم لزوم شریعت سخـن مىگـوید :
هیچکس از اعمال شریعت عادل شمرده نمىشود ؛ بلکه به ایمان به عیسی مسیح [عدالت محقق مىشود]
رسالهى پولس به غلاطیان ۲ : ۱۶
لوقا در کتاب اعمال رسولان از عهد جدید چنین روایت مىکند:
که پس از آن که نزاع پولس و طرفداران عمل به شریعت از انطاکیه به اورشلیم کشیده شد ، همهى حواریان حاضر در شورای اورشلیم حتی پطرس و یعقوب ، به لغو احکام شریعت یهود برای مسیحیان غیر یهودی حکم کردند .
با این همه ، عبارات دیگر عهدجدید نشان مىدهد که یعقوب و پطرس که از حواریان حاضر در شوراى اورشلیم بودند با این مسأله مخالفت بودند و بر انجام شریعت تأکید مىورزیدند.
نزاع در عمل به شریعت ، نزاعهای دیگری چون اختلاف در مورد حوزهى مأموریت پولس و پطرس (شمعونالصفا (علیه السلام) ) را نیز در پی داشت و همانطور که بیان شد ، پولس مدعى شد : شمعون تنها مأمور هدایت یهودیان ، یعنى بخش کوچکى از امپراتورى بزرگ روم است و مسؤولیت هدایت سایر مناطق و بخش عظیم مملکت روم ، به من واگذار شده است ! با آن که در نامههاى خود ، اقرار داشت که پطرس (شمعونالصفا (علیه السلام) ) جانشین حقیقى حضرت مسیح است آنجا که می گوید:
چون دیدند که بشارت نامختونان [= غیر یهود] به من سپرده شد چنان که بشارت مختونان به پطرس زیرا او [مسیح] که براى رسالت مختونان در پطرس عمل کرد در من هم براى امّتها عمل کرد. پس چون یعقوب و کیفا [=پطرس] و یوحنّا که معتبر به ارکان بودند آن فیضى را که به من عطا شده بود دیدند ، دست رفاقت به من و بَرنابا دادند تا ما به سوى امّتها برویم ؛ چنان که ایشان به سوى مختونان.
رسالهى پولس به غلاطیان ۲ : ۷ـ ۹
جالب این است که کسى جز پولس ، به چنین عملى مبادرت نورزید و چنین ادعایى نداشت که مقام جانشینى حضرت مسیح (علیه السلام) بین او و پطرس تقسیم شده است تا از اینراه ، دایرهى عملکرد پطرس را محدود کند. این ادعاى پولُس در حالى است که عهدجدید از کتاب مقدس مسیحیان خلاف این اعتقاد و ادعاى پولس را از پطرس (شمعون) (علیه السلام) جانشین راستین حضرت مسیح (علیه السلام) نقل کردهاست :
و چون مباحثه سخت شد ، پطرس برخاسته بدیشان گفت : اى برادران عزیز! شما آگاه اید که از ایام اول ، خدا از میان شما اختیار کرد که امّتها از زبان من ، کلام بشارت را بشنوند و ایمان آورند و خداى عارف القلوب بر ایشان شهادت داد بدین که روح القدس را بدیشان داد (چنان که به ما نیز) و در میان ما و ایشان ، هیچ فرق نگذاشت ؛ بلکه محض ایمان ، دلهاى ایشان را طاهر نمود.
کتاب اعمال رسولان ۱۵ : ۷ـ۹
این عبارات عهد جدید از قول پطرس(شمعونالصفا (علیه السلام) ) نشان مىدهد که او برخلاف ادعاى پولس ، تنها مأمور هدایت یهودیان نبود ؛ بلکه علاوه بر آن ، از طرف حضرت مسیح (علیه السلام) به هدایت غیر یهودیان به آیین عیسى (علیه السلام) نیز مأموریت داشت.
نتیجهى این نزاع به تدریج ، به پیروزی پولس و انزوا و شکست شمعون پطرس (علیه السلام) و پیروان آنحضرت و حواریان انجامید.
توماس میشل در کتاب خود[۷۵]، با جانب دارى از پولس ، این توضیح را مىآورد :
به عقیدهى مسیحیان ، پولس بزرگترین الاهیاتشناس عهدجدید است. شگفتآور است که وى با آن که در طول زندگى خود ، با مسیح ملاقات نکرد ، مهمترین مفسر زندگى و کارهاى عیسى شناخته شدهاست! شگفتى ما هنگامى از بین مىرود که سابقهى زندگى او را مورد توجه قرار دهیم : وى دانشمندى بود که کتابهاى مقدس یهود را آموخته [بود] و در شریعت آنان تخصص داشت ؛ ولى حواریان دوازدهگانه و سایر شاگردان مسیح ، ماهیگیرانى سادهدل بودند. علاوه بر این ، پولس در شهر بزرگ شده بود و در نتیجه ، توانایى آن را داشت که پیام عیسى را در سطح فهم مردم شهرهاى بزرگ امپراتورى روم نقل کند![۷۶]
در خصوص این سخن توماس میشل ، باید توجه کرد که :
اولاً ، عالم بودن پولس دلیل بر عالم نبودن حواریان نیست ؛ زیرا تعلّم از استاد والاى الاهى چون پیامبر خدا عیسى مسیح (علیه السلام) براى سرآمد بودن آنان بر دیگران کافى است؛ در حالىکه پولس تنها نزد استادان بشرى ، یعنى عالمان یهود و نیز مکتب فلسفهى یونان درس آموخته بود. بنابراین ، به هیچ وجه نمىتوان ارتباط با واسطهى وحیانى و الاهى را با عالِم بشرى و معمولى مقایسه کرد.
ثانیاً ، پولس هرگز حضرت مسیح (علیه السلام) را ندیده بود و در بسیارى از موارد ، آموزههاى او با تعالیم مسیحیّت نخستین که همان آموزههاى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان بود در تضاد بود و به همین سبب درگیرىهایى را نیز به وجود آورد.
ثالثاً ، در انجیل لوقا ، سخن حضرت مسیح (علیه السلام) که بر خلاف نظر توماس میشل ، در بارهى پولس و حواریان است چنین گزارش شدهاست :
در همان ساعت ، عیسى در روح وجد نموده گفت : اى پدر مالک آسمان و زمین! تو را سپاس مىکنم که این امور را از دانایان و خردمندان مخفى داشتى و بر کودکان مکشوف ساختى. بلى ، اى پدر! چون که همین منظور نظر تو افتاد و به سوى شاگردان خود توجه نموده گفت : همه چیز را پدر به من سپردهاست و هیچ کس نمىشناسد که پسر کیست، جز پدر و نه که پدر کیست ، غیر از پسر و هرکه پسر بخواهد ، براى او مکشوف سازد و در خلوت ، به شاگردان خود التفات فرموده گفت :
خوشا بهحال چشمانى که آنچه [را] شما مىبینید ، مىبینند ؛ زیرا به شما مىگویم : بسا انبیا و پادشاهان مىخواستند آنچه [را] شما مىبینید، بنگرند و ندیدند و آنچه [را] شما مىشنوید ، بشنوند و نشنیدند.
توجیه توماس میشل و جانبدارى او مانند توجیهگرى بسیارى از عالمان مسلمان است که اعمال خلاف صحابه را ـ که با نصّ گفتارهاى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و سنت آنحضرت در تضاد بود ، با این بیان که به اجتهاد آنان بر مىگردد ـ توجیه مىکنند و واضح است که اجتهاد شخصى در برابر نصّ صریح قانون ، نه تنها ارزشى ندارد ؛ بلکه عملى ناپسند و خلاف است.[۷۷]
۵) ایجاد بدعت در آیین مسیحیّت و مقایسه آن با اسلام
نمونهى مشابه ظهور بدعتها در اسلام ، تغییر سنّتهاى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) پس از رحلت آنحضرت است که موارد متعددى از آن در تاریخ وجود دارد و تفصیل آن را مىتوان در اختلاف در مسائل فقهى در کتابهاى تاریخى و روایى ملاحظه کرد.
به عنوان نمونه ، متعهی حجّ و متعهی زنان از مسائلى بودند که خلیفهی دوم در زمان خلافت خود فرمان ممنوعیت آنان را صادر کرد و مىگفت :
« به خدا سوگند ، شما را از انجام متعه نهى مىکنم ؛ در حالىکه در کتاب خدا حلال شده و رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) آن را انجام داده است[۷۸] » .
یکى از تغییرهایى که پس از رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) در سنّت آنحضرت به وجود آمد ، دستور خلیفهى دوم مبنى بر انجام نماز های مستحب ، به جماعت است در حالی که بر طبق سنّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) باید به صورت فُرادى’ خوانده شود و نمىتوان آنرا به جماعت خواند.[۷۹]
در هر دو آیین مسیحیّت و اسلام ، با غلبهى نظام غاصب خلافت ، بدعتهایى برخلاف تعالیم پیامبران خود به وجود آمد و ظهور این بدعتها ، در ابتدا ، با مخالفتهایى نیز مواجه گشت ؛ اما سرانجام ، بدعتها جایگزین سنت گردید. ظهور بدعت و تحریف در زمینهى احکام در مسیحیّت و اسلام از دو وجه با یکدیگر متفاوت است :
۱ـ دستگاه غاصب جانشینى در مسیحیّت ، از همان ابتدا با عمل به کلّ شریعت به مخالفت پرداخته و حقیقت مسیحیّت را تنها در ایمان قلبى خلاصه کرد ؛ زیرا با توجه به منافعى که در پى آن بود ، هدف خود را جذب بیشتر طرفداران و پیروان ، براى شکست جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان آنحضرت قرار داده بود.
حذف شریعت از مسیحیت ، آن را به آیینى بسیار آسان تبدیل مىکرد تا پیروان بیشترى به آن جذب شوند ، از اینرو ، برخلاف تعالیم حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان آنحضرت ، عمل به شریعت یکباره منسوخ و ممنوع اعلام شد و به همین دلیل ، در مسیحیّت کنونى ، مىتوان گفت که تقریبا چیزى از احکام شریعت باقى نماندهاست ؛
اما دستگاه غاصب خلافت در اسلام ، عمل به برخى از احکام را اساساً ممنوع کرد و در برخى از احکام نیز تغییراتى به وجود آورد و برخى دیگر را نیز وانهاد.
۲ـ دستگاه غاصب خلافت در اسلام با جرأت تمام ، آشکارا اعلام کرد که با روش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) مخالفت مىکند یا رسماً اعلام کرد تغییرى که انجام داده ، بدعت است ؛ در حالىکه در مسیحیّت ـ با آنکه اساس روش حضرت عیسى (علیه السلام) و حواریان آنحضرت زیر پاى نهاده و عمل به همهى احکام ممنوع شد ـ دستگاه جانشینى به صراحت اعلام نکرد که با روش آنحضرت مخالفت مىکند ؛ بلکه این چنین توجیه مىکرد که از ناحیهى غیب ، با حضرت مسیح (علیه السلام) در ارتباط است و عمل به شریعت تنها مقدمهاى براى ایمان حقیقى بود و از این پس ، زمان این مقدمه سپرى شده و زمان ایمان حقیقى (تنها ایمان قلبى بدون عمل) فرا رسیدهاست.
تغییراتى را که به دست پولس ، در آیین مسیحیت به وجود آمد ، مىتوان در دو بخش
احکام و عقاید ملاحظه کرد:
۱ .۵) بدعت و تحریف در زمینهى شریعت (احکام عملی)
رسالههاى پولس درعهدجدید نشان مىدهد که جذب هرچه بیشتر مردم به تعلیمات خویش که براى شکست جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان بود، تا آنجا برای پولس اهمیت داشت که مطابق اعتقادات هر قوم و گروهی ، آموزه های مسیحیّت را تغییر مىداد تا در میان آنان نفوذ و آنان را تشویق کند که اینتعلیمات را بپذیرند.
او از طرفی ، برای قوم یهود ـ که منتظر مسیح منجی بود ـ عیسی را به عنوان مسیح و نجاتبخش مطرح کرد[۸۰] و از سوی دیگر ، در میان رومیان که تحت تأثیر افکار مکتب ارفئوسی و به مسائل راز آلود معتقد بودند[۸۱]ـ حضرت عیسی (علیه السلام) را به گونهای اسرارآمیز تفسیر و تأویل کرد تا با باورهاى آنها سازگاری داشته باشد و به ذائقهى ایشان خوش آید. وى در این باره نوشت :
و یهود را چون یهود گشتم تا یهود را سود بردم و اهل شریعت را مثل اهل شریعت تا اهل شریعت را سود بردم و بىشریعتان را چون بىشریعتان شدم هرچند نزد خدا بىشریعت نیستم ؛ بلکه شریعت مسیح در من است تا بىشریعتان را سود بردم.
ضعفا را ضعیف شدم تا ضعفا را سود بردم. همه کس را همه چیز شدم تا به هر نوعى ، بعضى را برهانم ؛ اما همهکار را به جهت انجیل مىکنم تا در آن شریک گردم رسالهى اول پولس به قرنتیان ۹ : ۲۰ـ۲۳
در زمینهى شریعت یا احکام عملى ، پولس تکلیف مسیحیان را بسیار آسان گرداند. طبیعى است که برای غیر یهودیان – که مشرک بودند – عمل به دستورات پیچیدهى یهودیت دشوار بود و به همین دلیل ، او شریعت را از مسیحیّت حذف کرد و تنها ایمان صِرف را برای رستگاری کافی دانست ؛ در حالىکه پطرس (شمعونالصفا (علیه السلام) ) جانشین حضرت عیسى (علیه السلام) و حواریان بر انجام شریعت تأکید داشتند. پولس برای جذب مردم بتپرست روم ، اعلام کرد که ختنه کردن لازم نیست و نباید به شریعت پاىبند بود:[۸۲]
پولُس گاه حتى در گفتارهاى خود ، از عاملان به شریعت که همان جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان آنحضرت و پیروان آنان بودند با لحنى جسورانه و با عنوانهاى زشت یاد مىکند :
از سگها با حذر باشید. از عاملان شریر احتراز نمایید. از مقطوعان بپرهیزید ؛ زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت مىکنیم و به مسیح عیسى فخر مىکنیم و بر جسم اعتماد نداریم
رسالهى پولس به فیلیپیان ۳ : ۲ـ۳
رسالههاى پولس نشان مىدهد که در دین حضرت مسیح (علیه السلام) احکام شریعت وجود داشت و لمس کردن و خوردن و نگاه کردن هر چیزى حلال نبود ؛ اما پولُس با تلاشهاى خود ، اینحلال و حرامها را بهکلّى نفى کرد.
پس کسى دربارهى خوردن و نوشیدن و دربارهى عید و هِلال و سَبت بر شما حکم نکند … چگونهاست که مثل زندگان در دنیا ، بر شما فرائض نهاده مىشود که : لمس مکن و مچش … بلکه دست مگذار بر تقالید و تعالیم مردم ؟
رسالهى پولس به کولسیان ۲ : ۱۶ـ۲۲
جان بى ناس در این موضعگیرى پولس مىنویسد :
[پولس] صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل ختان وجوبى ندارد و همچنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضرورى نیست و افراد بشرى را به نجس و طاهر تقسیم نباید کرد.[۸۳]گزارش انجیلها بیانگر آن است که حضرت عیسی (علیه السلام) شریعت جدیدی نیاورد ؛ بلکه بر عمل به شریعت موسوی تأکید داشت و تنها در برخی از موارد آن ، تغییراتی جزئی ایجاد کرد[۸۴] و خود را کاملکنندهى شریعت موسی (علیه السلام) میدانست. روایت انجیل از آن حضرت در مورد عمل به شریعت ، خلاف چیزى است که پولس مبلّغ آن بود :
گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صُحف انبیا را باطل سازم ؛ نیامدهام تا باطل کنم ؛ بلکه تا تمام کنم … پس هرکه یکى از این احکام ، کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد ، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود ؛ امّا هرکه به عمل آورد و تعلیم نماید ، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.
انجیل متّى ۵ : ۱۷ـ ۱۹
نیز به گزارش انجیل ، آن پیامبر مژدهبخش دربارهى روزه فرمود :
اما چون روزه دارید ، مانند ریاکاران ، ترشرو مباشید ؛ زیرا که [آنها] صورت خویش را تغییر مىدهند تا در نظر مردم روزهدار نمایند. هرآینه به شما مىگویم : اجر خود را یافتهاند ؛ لیکِن تو چون روزه دارى ، سر خود را تدهین کن و روى خود را بشوى تا در نظر مردم ، روزهدار جلوه ننمایى ؛ بلکه در حضور پدرت که در نهان است [روزه دار باش] و پدر نهانبین تو تو را آشکارا جزا خواهد داد.
انجیل متّى ۶ : ۱۶ـ ۱۸
و از آن حضرت در مورد ترغیب به تعلیم شریعت ، چنین نقل شدهاست:
آنگاه عیسی آنجماعت و شاگردان خود را خطاب کرده گفت : کاتبان و فریسیان بر کرسى موسى نشستهاند. پس آن چه [را] به شما گویند نگاه دارید و به جا آورید ؛ لیکِن مثل اعمال ایشان مکنید ؛ زیرا مىگویند و نمىکنند.[۸۵]
انجیل متّى ۲۳ : ۱ـ۳
بنابراین ، عهد جدید نشان دهندهى آن است که نهتنها مسیح (علیه السلام) به حذف شریعت اقدام نفرموده ؛ بلکه همانگونه که در گفتار و رفتار حضرتش آشکار است بر آن ، تأکید مىورزید. حواریان و جانشین آنحضرت نیز ، به گزارش عهدجدید ، به همانروش پایبند بودند ؛ اما در مسیحیّت امروزی که تعالیم پولُس است شریعت در مسائل دینی کنار نهاده شدهاست. تورات (از مجموعهى عهدعتیق که مسیحیان تمام آن را به عنوان کتاب آسمانی قبول دارند) مىگوید :
ملعون باد کسی که کلمات اینشریعت را اثبات ننماید تا آن را به جا نیاورد!
عهد عتیق ، سفر تثنیهى تورات ، ۲۷ : ۲۶
با این همه ، مسیحیان شریعت موسی را کنار زدند و به آن ، به مثابه امری ناقص ـ که زمانش سپری شده و تنها زمینه را برای آمدن مسیح فراهم کردهاست ـ نگریستند.
بنابراین ، اصرار پولس بر عدم عمل به شریعت در تعلیمات خویش ، نخسینگام برای دور شدن از شریعتی بود که عیسى بن مریم (علیه السلام) بر آن تأکید کرده بود.
۲ .۵) بدعت و تحریف در مسیحیّت در حوزهى عقاید
پوْلُس پس از ایجاد تغییر در احکام گام به گام تفکرات خود را گسترش داد و مسألهى صلیب و کشتهشدن عیسى (علیه السلام) را مطرح کرد و معتقد شد که شریعت به زمانی اختصاص داشت که انسان در وضعیت قهر با خدا قرار داشت ؛
اما بعد از به دار آویخته شدن مسیح ، میان انسان و خدا آشتی به وجود آمد و دیگر عمل کردن به شریعت عیسوی نیازی نیست و تنها راه نجات ، ایمان به مسیح است ؛ زیرا قوانین و شریعت ما را به یاد گناه مىاندازد! پس گناه زاییدهى همان قانون (شریعت) است و اگر قانونی نداشته باشیم ، دیگر گناهی نخواهیم داشت[۸۶] :
در زمینهى عقیده ، الاهیات خاصّ پولس نیز چنان مسیحیّت را تغییر داد که پذیرش آنرا برای مشرکان امپراتوری روم آسان گرداند. مطالبى چون گناه ذاتى انسان[۸۷] ، اُلوهیت مسیح ، تجسّد خدا ، پسر خدا بودن مسیح و اینکه براى قربانى به زمین آمدهاست تا مصلوب شود و کفارهى گناه ذاتى انسان گردد از ادیان ابتدایى و بتپرستى به مسیحیت راه یافت و جزء تعالیمى گردید که پولُس مدعى بود تحت تأثیر روح القدس ، به عنوان دین جدید (یعنى مسیحیت) بر او نازل و الهام شدهاست!
جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان مینویسد :
… چون وى [پولس] نزد امم غیریهودی ، به دعوت مبعوث بود ، فکر مسیحیّت و بعثت و رجعت او بهکلی نزد ایشان بیگانه بود. از این رو ، پولس از راه دیگر که متناسب با فکر و اندیشهى آناقوام بود در آمد و قضیهى نجات و رستگاری خود را از ذنوب و مرگ دنیوی که از صفات خاصّهى عیسی بود مطرح کرد و گفت : حیات ابدی برای فرد وقتی حاصل می شود که خود را با عیسی ، روحًا متصل سازد و مسألهى مرگ و بعثت بعد از مرگ و رجعت عیسی را به نحوی دیگر تفسیر کرد و اظهار داشت : عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذاتیت اُلوهی دارد ؛ ولی خود تنازل فرموده [و] صورت و پیکر انسانی را قبول کرده و از آسمان به زمین فرود آمدهاست و از این مرحله باز تنازل کرده رضایت داد[ه است] که او را به صلیب بیاویزند.
تمام این درجات را از آن جهت قبول فرمود که بار دیگر قیام کند و در دست راست پدر خود ، خداى تعالى ، بنشیند و قدرت مطلق بر مرگ و حیات را در قبضهى اختیار بگیرد.
پس [پولس] برای این که مبدأ اسرارآمیز خود را شرح و تفسیر کند، قائل به ازلیّت وجود عیسی و تنزیه او از عالم صفات گردید … با ایناندیشه و تعلیم بزرگ که عبارت باشد از اصل ظهور و روح الاهى در پیکر بشرى عیسى و مظهریّت و محبّت خداوند نسبت به بشر از صبح ازل پولس توانست بهکلی امّتهای غیریهودی را معتقد و متقاعد به خود سازد ؛ زیرا این ملل مختلف همه تحت نفوذ مذاهب اسرار آمیز یونان بودند که اصل طلب حیات جاوید و اتصال نفس بشر باروح خدایان در آنان نفوذ کرده و ریشه دوانیده بود و بر طبق مبادى عرفانى یونانىها ، بر آن بودند که جسد فانى و جسم فاسد را به وسیلهى عبادت روحانى ، جنبهى الاهى و ازلیت مىتوان داد [۸۸].
به همین جهت که پولس مدعى کشته شدن عیسى مسیح با صلیب بود و آن را کفارهى گناهان بشر دانست ، مسیحیان به فدا شدن حضرت عیسی (علیه السلام) اعتقاد دارند. پوْلس به مسیحیان غلاطیه چنین نوشت :
فیض و سلامتى از جانب خداى پدر و خداوند ما عیسی مسیح با شما باد که خود را براى گناهان ما داد تا ما را از این عالَم حاضرِ شَریر ، به حسب ارادهى خدا و پدر ما ، خلاصى بخشد!
رسالهى پولس به غلاطیان ۱ : ۳ـ۴
کتاب التفسیر التطبیقیّ للعهد الجدید انجیلهایى را که پس از حضرت عیسىبنمریم (علیه السلام) نوشته شدند ، به دو گروه تقسیم مىکند : انجیلهاى جعلى و دروغین و انجیلهاى حقیقى.
از دیدگاه این تفسیر ، از علامتهاى انجیلهاى دروغین آن است که مرگ مسیح (علیه السلام) را باطل مىداند و به حفظ شریعت تأکید دارد و از علامتهاى انجیل حقیقى آن است که شریعت را موجب نجات نمىداند[۸۹] !
بدین ترتیب ، مىبینیم که آموزهى پولس که برخلاف اعتقادات مسیحیّت راستین بود، ملاک درستى یا نادرستى انجیلهاى پس از حضرت مسیح (علیه السلام) قرار گرفت.
جان بى ناس در بارهى نقش پولس در تغییر تعالیم مسیحیّت مىنویسد :
پولسِ حوارى[۹۰] را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب دادهاند و مسلماً او در اینراه، تلاش بسیار کرد و فرقهى طرفداران اصول و شرایع موسوى را مغلوب ساخت ؛ بهطورىکه آنها اهمیت موقع و مقام خود را بر اثر مساعى پوْلُس از کف دادند ؛ ولى اهمیت او بیشتر از این جهت است که وى اصول لاهوت و مبادى اُلوهى(تئولوژیک) خاصّى به وجود آورد که آثار روحانى مَبادى عیسى را در ضمیر و روح پیرَوان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالمگیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد و از این جهت ، بزرگترین خدمت را در تحوّل تمدن غربى ، پولس انجام دادهاست[۹۱].
ویل دورانت در مورد عقاید و تعالیم پولس ، مینویسد :
میتوان پنداشت که برخی عناصِر الاهیات و اخلاقیات رواقیان از محیط دانشگاهی طَرَسوس در مسیحیّتِ پوْلُس داخل شده باشد ؛ از جمله اصطلاح رواقىِ نفخه(= پنوما) را که مفهوم آن در ترجمههاى جدید به روح برگردانده شدهاست به کار مىبردند. مانند بیشتر یونانىها ، در میان ساکنان طرَسوس نیز کسانی وجود داشتند که پیرو اسرار ارفئوسی یا کیشهای دیگر متضمّن اسرار بودند. پیرَوان این مذاهب معتقد بودند خدایی که می پرستند به خاطر آنان مرده از قبر برخاسته و اگر او را از روی ایمان محکم و مطابق رسوم صحیح بخوانند آنان را از هادس نجات مىدهد و در نعمت زندگانی جاوید و سرشار از سعادت سهیم می گرداند. مذاهب معتقد به اسرار یونانیان را برای پولس و پولس را برای یونانیان آماده ساختند.[۹۲]
ویل دورانت همچنین مىنویسد :
پولس … به این الاهیات مردمپسند و تسلیبخش ، پارهای از مفاهیم عرفانی [را] میافزود که قبلا بر اثر کتاب حکمت و فلسفهى فیلُن جارى و سارى بود. پولس میگفت : مسیح حکمت خداست ؛ نخستزادهى تمامی آفریدگان است. او قبل از همه است و در وی ، همه چیز قیام دارد [و] به وساطت او ، هر چیز آفریده شدهاست. او مسیح یهود نیست که اسرائیل را از زنجیرهایش میرهاند ؛ او لوگوس(= کلمه) است که مرگش همهى مردم را نجات مىدهد. پولس با این تفسیرها … مىتوانست زندگى واقعى و سخنان عیسى را که مستقیمًا با آنها آشنا نشده بود نادیده گیرد و خود را با حواریان بلافصل که در مکاشفهى مابعدَالطبیعه، با او همسرى نمىتوانستند کرد بر پایهى برابرى قرار دهد[۹۳].
نامبرده همچنین در مورد تأثیر افکار مشرکان و فلسفهى یونان بر مسیحیّت تحریفشده مینویسد :
مسیحیت شرک را از میان نبرد ؛ بلکه آنرا در خود پذیرفت. روح [اندیشههاى] یونانى که رو به احتضار بود دوباره از الاهیات و رسوم کلیسا جان گرفت. زبان یونانى که قرنها بر فلسفه فرمانروایى کرده بود مظروف ادبیات مسیحى و شعائر و کیش نوین گشت … مسیحیّت آخرین آفرینش بزرگ دنیاى باستانى مشرکان بود.[۹۴]
هانس کونگ (از کشیشان مذهب کاتولیک مسیحیت) در کتاب خود[۹۵] دربارهى تأثیرگذارى پولس در تغییر مسیحیّت از مسیر اولیه ، مینویسد :
بى تردید ، تاریخ مسیحیّت اولیه بدون تغییر کیش مردى وفادار به شریعت یهودى به نام شائول اهل طَرَسوس و ایمان آوردن او به عیسى مسیح ، مسیر دیگرى پیدا مىکرد. آزاردهندهى جامعهى جوان مسیحى عیسى را زنده در یک مکاشفه دید … در ساحتهاى ، بسیارى پولس همیشه رابطهى مناسبى با تعالیم عیسى داشت ؛ اما در پرتو مرگ و حیات دوبارهى عیسى ، به روشى ماهرانه و با کمک اندیشهها و مفاهیم یهودى و یونانى ، آن را تغییر داد.[۹۶]
غلبهى نظام تحریف شدهی غاصبان خلافت در دو دین آسمانى :
پوْلُس با ادعاى مأموریت هدایت غیر یهودیان و مشرکان ، محدود کردن دایرهى مسئولیت پطرس(شمعون) (علیه السلام) جانشین حقیقى حضرت عیسی (علیه السلام) و تأسیس و ارائهى مسیحیّتى تحریفشده اما بسیار آسان که با مَذاق مشرکان و براى جذب امتها موافق بود و با انتشار آن به سراسر امپراتورى بزرگ روم ، موجب موفقیت و پیروزى تدریجى اندیشههاى خود بر آموزههاى شمعون(پطرس) (علیه السلام) و سایر حواریان گردید و به تدریج آنان را منزوى کرد.
ویل دورانت تغییر به وجود آمده در مسیحیّت را چنین توضیح می دهد:
در مسیح و پطرس ، مسیحیّت جنبهى یهودى داشت ؛ [ولى] در پولس نیمهیونانى شد …[۹۷]
قاموس الکتاب المقدس در مورد نهایت کار شمعون(پطرس) (علیه السلام) به اینصورت گزارش مىدهد :
پس از آن که اساس و پایهى کلیسا بنیان نهاده شد ، پطرس از انظار عموم مخفى گردید و متواضعانه با رضایت خویش ، گوشهگیرى اختیار کرد. طبق بیان کتاب اعمال رسولان و رسالهى پولس به غلاطیان، یعقوب ، رهبرى کلیسا را در اورشلیم در دست گرفت کتاب اعمال رسولان ۱۲ : ۱۷ و ۱۵ : ۱۳ و ۲۱ : ۱۸ و رسالهى غلاطیان ۲ : ۹ و ۱۲) و پولس عهدهدار رهبرى هدایت و دعوت مردم شد (رسالهى غلاطیان ۲ : ۷) و پطرس(شمعون) اورشلیم را براى یعقوب و دعوت امتها را براى پولس ترک کرد و به آنان وانهاد[۹۸].
اشارهى قاموس الکتاب المقدس در بارهى رضایت متواضعانهى جانشین حقیقى حضرت مسیح به کنارهگیرى و وانهادن امور به دیگران ، تحلیلى است از منابع مسیحیّت کنونى که نظام غاصب جانشینى و تحریف شدهى حاکم بر کلیسا بر آن تسلط دارد و از طریق ایننظام ، تحلیلى جز این بیرون نخواهد آمد ؛
در حالىکه طبیعى است که با غلبهى نظام غاصب جانشینى در مسیحیّت ، جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) باید به اجبار به انزوا کشانده شود. این حقیقتى است که در روایات اسلامى به آن اشاره شدهاست که پطرس(شمعونالصفا (علیه السلام) ) و حواریان ، به دلیل غلبهى نظام غاصب خلافت ، به اختفا و انزوا مجبور شدند[۹۹].
تقریباً تا پایان قرن اول میلادى ، آموزههاى پولُس و عقاید حواریان و مبلّغان مسیحی در کنار هم قرار داشتند ؛ با اینتوضیح که اندیشههاى پولس پیروزى نسبى به دست آورد و اندیشهى مخالف را در اقلیت قرار داد. بدینترتیب ، از اهمیت مخالفان پولس که مسیحیان یهودیُّالاصل بودند و به تعالیم حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و جانشین حقیقى و حواریان آنحضرت پاىبند بودند و الوهیت مسیح را قبول نداشتند و آنحضرت را یکی از پیامبران خدا و همان مسیح منتظر و مانند دیگرانسانها به شمار میآوردند و بر انجام شریعت موسوی تأکید مىکردند کاسته شد.
طبق بیان هانس کونگ کلیساى مسیحى غیر یهودى (یعنى همان مسیحیّت تحریف شدهاى که پولس برخلاف تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) و جانشین حقیقى آنحضرت، بنیان نهاده بود) به ایندسته از مسیحیان که در حقیقت ، ترسایان راستین بودند و به عنوان وارثان قانونى مسیحیّت اولیه، کهنترین باورها و شیوههاى زندگى را حفظ کردند ، به چشم فرقهاى مىنگریست که در یکمرحلهى اولیه باقى ماندهاست و به زودى احساس شد که نوعى بدعت است[۱۰۰].
از میان مخالفان اندیشهى پولس در ردّ شریعت ، فرقهى ابیونی ظهور کرد که تا قرنها بعد نیز وجود داشتند. ابیونىها عیسی را مسیح مىدانستند ؛ ولى الوهیت او را رد مىکردند و پولس را ـ به جهت تعلیم این مسأله که عیسی پسر خداست ـ کافر میدانستند[۱۰۱].
با آن که آموزههاى پولس بر اندیشهى مخالف پیروز شده بود ، اندیشهى صحیح همچنان در اقلیّت باقى بود ؛ اما اختلاف در مورد حضرت مسیح ـ که آیا از الوهیت برخوردار و با خداى پدر و روح القدس همذات است یا انسان است ـ همچنان ادامه داشت … تا آن که در قرن چهارم میلادى به دستور قسطنطین(کُنْستانْتین) پادشاه روم ـ که به آیین عیسى گروید و مسیحیّت را آییـن رسمى و حکومتى روم کرد ـ در سال ۳۲۵م ، در شورای نیقیه (از شهرهاى آسیاى صغیر آن روز) ، آموزهى تثلیث به تصویب رسید و به رسمیت شناخته شد[۱۰۲]. پس از این شورا در سال ۳۸۱م نیز در شوراى قسطنطنیّه ، اعتقاد نامهى نیقیه بار دیگر به تصویب رسید و بهاینترتیب ، در قرن چهارم میلادى، الاهیات تثلیثى بر تمام امپراتورى روم حاکم گردید[۱۰۳].
و.م. میلر در کتاب تاریخ کلیساى قدیم مىنویسد :
بالاخره توافق کامل در مسألهى فوق حاصل نشد و حتى تاکنون نیز این تفاوت عقیده موجود است ؛ ولى اکثر مسیحیان با کلیساى روم همرأى گردید که عیسى مسیح هم انسان کامل و هم خداى کامل است[۱۰۴].
از اندیشههاى مخالف با الاهیات پوْلُس اندیشهى پلاگیوس[۱۰۵] بود که آموزهى گناه نخستین و گنهکار بودن انسان به دلیل گناه آدم (علیه السلام) و مرگ نسل بشر نه به دلیل گناه حضرت ابوالبشر و زنده شدن او به خاطر مسیح (علیه السلام) را رد مىکرد. بنابراین ، با وجود اعتقاد به اختیار انسان در نیکو زندگى کردن ، پذیرش تجسد و صلیب بىمعنا بود.
آگوستین پس از پولس نخستین کسى بود که مطابق تعلیمات وى ، تعریفى دقیق از آموزه گناه نخستین و مرگ و نجات ارائه کرد[۱۰۶] به مخالفت با عقاید پلاگیوس پرداخت. بدین ترتیب سخنان پلاگیوس در سال ۴۳۱م در شوراى اَفَسُس محکوم شد[۱۰۷] و سرانجام در شوراى اُرَنج (اورانژ) در سال ۵۲۹ م عقاید پلاگیوس ردّ و باورهاى آگوستین پذیرفته شد[۱۰۸] و اصول اساسى مسیحیّت به صورت امروزى در قرن پنجم میلادی ، شکل گرفت[۱۰۹] و نظام الاهیات پوْلُسى که از قرن اول به وجود آمده بود براى همیشه در مسیحیّت تثبیت گردید.
به رغم آن که الاهیات مسیحیّت کاملا تحت تأثیر اندیشههاى پوْلُس قرار گرفته و در بیشتر منازعاتى که در طىّ قرون متمادى روى داد ، همواره اندیشههاى او پیروز و غالب بود ، جایگاه پطرس(شمعون) (علیه السلام) به عنوان جانشین مسیح (علیه السلام) و بزرگِ حواریان همواره در نظر مسیحیان محفوظ بود تا آنجا که کلیساى کاتولیک رم حجیّت وتفوّق خود بر دیگرکلیساها را بر اساس نصّ حضرت مسیح (علیه السلام) بر جانشینى پطرس (شمعون (علیه السلام) ) ، مىدانست.
آخرینحمله به پطرس(شمعون (علیه السلام) ) با معیار قرار دادن اندیشههاى پولس در قرن شانزدهم میلادى و ظهور آیین پروتستان ، بهوقوع پیوست. مذهب پروتستان براى زیر سؤال بردن و ردّ حجیّت کلیساى روم معتقد شد که پطرسِ حوارى ، برخلاف ادعاى کلیساى کاتولیک ، جایگاهی بالاتر از سایر حواریان ندارد ؛ بهخصوص که توبیخ پطرس توسط پولس در انطاکیه[۱۱۰] بیانگر آن است که پولس ریاستى براى پطرس قائل نبود و بر فرض هم که پطرس چنینجایگاهى داشته باشد ، به چه دلیل ، این جایگاه به اسقفهاى کلیسا مىرسد؟[۱۱۱]
ویل دورانت در اینباره مىنویسد :
کلیساى روم کلیساى پطرس بود و به خاطرهى او وفادار ماند … به وجود آمدن آیین پروتستان نشانهى پیروزی پولس بر پطرس و نهضت مذهبى بنیادگرایی [که پروتستانها شعار خود قرار دادند] نشانهى پیروزی پولس بر مسیح بود.[۱۱۲]
پروتستانها براى زیر سؤال بردن مرجعیت کلیساى رم – که کاتولیکها به آن اعتقاد دارند – در این که آیا اصلا پطرس (علیه السلام) در طول مدت زندگانى خود به رم رفته باشد ، ایجاد تردید کردهاند ؛
اما این تردید ، نهایتًا تنها مىتواند مرجعیت کلیساى رم که کاتولیکها به آن اعتقاد دارند ، نفى کند. به سخن دیگر ، عدم حضور پطرس در رم ، دلیل عدم جانشینى او از حضرت مسیح (علیه السلام) نیست.
راه دیگرى که پروتستانها برگزیدند این بود که دلالت نصوص حاکى از جانشینى پطرس را زیر سؤال بردند ؛ اما نهایتاً چون کاتولیکها دلالت آننصوص را بر جانشینى پطرس مىپذیرند. بنابراین ، عدم اعتقاد یک فرقه ، برخلاف فرقهى دیگر ، موجب عدم دلالت آن نصوص بر جانشینى آنحضرت نخواهد بود ؛
همانگونه که پیروان سقیفه ، برخلاف شیعیان ، بر نصوصى که به جانشینى بلافصل علىّبنابىطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) تصریح دارد ، اعتقادى ندارند.
از سوى دیگر ، پروتستانها قائل اند که پولس ریاستى براى شمعون(پطرس (علیه السلام) ) قائل نبود ، پس شمعون (علیه السلام) نمىتواند داراى چنین جایگاهى باشد ؛ امّا این مطلب نیز چندان صحیح نیست ، چون :
اولاً : متون عهدجدید اعتراف پولس به جایگاه پطرس را گزارش دادهاست همان طور که قبلاً به تفصیل بیان شد.
ثانیاً : طبق شواهدی از عهد جدید که قبلا بیان شد، باید به اینپرسش پاسخ داد که چرا پولس مدعى تقسیم جانشینى مسیح بین خود و پطرس (علیه السلام) بود ، نه دیگرى؟
ثالثاً : ادعاى پولس ، اجتهاد در برابر نص بوده و در تعارض بین نص صریح و اجتهاد شخصى ، نص مقدم است.
رابعاً : به تفصیل بیان شد ، پولس با شمعون (پطرس (علیه السلام) ) در نزاع و درگیرى سخت بود. بنابراین ، این که وى ریاست پطرس را زیر سؤال مىبرد ، آن هم در این وضعیت کشمکش و خصومت ، نمىتواند دلیل قانعکنندهاى براى نفى یک واقعیت به شمار رود.
بدین ترتیب ، نظام تحریفشده در مسیحیت سرانجام بر نظام الاهى جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان غالب گشت. در اسـلام نیز ، در توطئه بر جانشین حقیقى پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و ایجاد انحراف در مسیر اصلى دین ، نتیجهى کار مشابه بود و به غلبه و پیروزى نظام غاصب خلافت انجامید ؛ اما در اجراى آن ، دو تفاوت میان مسیحیّت و اسلام وجود داشت :
۱ـ برخلاف مسیحیّت که تقریباً تا پایان قرن اول میلادى ، نظام تحریفشده در آن بر نظام راستین و الاهى جانشین حقیقى حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان آنحضرت ، پیروزى یافت ؛ در اسلام ، این مسأله بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) روى داد.
در آیین خاتم ، انحراف از مسیر صحیح دین و مخالفت با جانشین راستین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ، از همان زمانهاى نخستین ، در قیاس با مشابه آن در مسیحیّت ، انحراف بیشترى داشت. غاصبان خلافت که تقریبًا از همانابتدا در میان مسلمانان بودند و از ایشان بهشمار مىآمدند ؛ حتى مدعى تقسیم جانشینى پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) نبودند ؛ بلکه از آغاز و بلافاصله پس از رحلت آنحضرت ، با کمال بىپروایى ، بیعت روز غدیر خم را زیر پا نهادند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، وصىّ تعیین شدهى پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) را به اجبار واداشتند تا با دیگرى بیعت کند! غصب خلافت ابتدا به اینشکل آغاز شد و پس از آن ، غاصبان مدعى شدند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) اساساً جانشینى تعیین نکرد و امت را به حال خویش رها کرد تا خود خلیفه انتخاب کنند!
۲ـ پولس که به مخالفت با شمعون (علیه السلام) ، وصی حقیقی حضرت عیسی (علیه السلام) پرداخت ، از علماى یهود بود ؛ و در مکتب فلسفهى یونان تحصیل کرده ، از دانش وسیعى هم برخوردار بود . به همین دلیل از همان ابتدا ، با جرأت تمام ادعا کرد که با عالم غیب در ارتباط است و حتى به معراج رفتهاست و حضرت مسیح (علیه السلام) از طریق غیب ، او را جانشین و مأمور هدایت امّتها به مسیحیّت کردهاست!
لکن غاصبان خلافت در اسلام ، به دلیل نداشتن حتى اندکبهرهاى از علوم و بینش دینى ، بهویژه در قیاس با اهل بیت (علیهم السلام) ، جرأت مخالفتهاى اینگونهاى را با جانشین راستین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نداشتند. از این رو ، بلافاصله پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) ، بى آنکه فرصت از دست دهند، با توسل به هوچی گرى و جبر و زور و قرار دادن مردم در مقابل عمل انجام شده ، کنترل اوضاع را به نفع خود در دست گرفتند ؛ به طورى که خلیفهى دوم آن را زاییدهى عجله و شتابزدگی ، که خداوند شرّ آن را نگاه داشت، توصیف مىکرد!
بازنگرى در تاریخ نخستین مسیحیّت :
به نقل انجیلها و نیز بر اساس روایات اهل بیت (علیهم السلام) ، حضرت مسیح (علیه السلام) در آخرین روزهاى زندگانى زمینى خود ، حواریان را از توطئهى یهودیان براى دستگیرى و کشتن خویش آگاه کرده بود[۱۱۳] و از طرفى ـ همانگونه که پیش از این بیان شد ـ طبق روایات شیعى و متن اناجیل ، شمعون(پطرس) (علیه السلام) را به عنوان جانشین و پیشواى پس از خود در امت مسیحیّت معرفى کرد[۱۱۴].
علاوه بر آن ، در احادیث اهلبیت (علیهم السلام) تصریح شدهاست که آنحضرت به حواریان خود خبر داد که زنده به آسمان عروج خواهد کرد[۱۱۵]. طبق روایات اهلبیت (علیهم السلام) و نقل انجیلها ، حواریان در آن لحظاتِ آخر ، شاهد صعود آن پیامبر به آسمان بودند[۱۱۶] ؛ با اینتفاوت که به گزارش انجیلها ، آنحضرت بر روى صلیب کشته و سپس به خاک سپرده شد و پس از سه روز ، مجددًا زنده گشت و از قبر بیرون آمد و در برابر دیدگان حواریان ، به آسمان صعود کرد.
قرآن به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح (علیه السلام) به دست یهود را نفى مىکند و اعتقاد به کشته شدن حضرتش را باطل و نادرست مىداند[۱۱۷]. به گزارش روایات اسلامى ، خداوند شخص دیگرى را شبیه عیسى بن مریم قرار داد و آنشخص در مقابل چشمان یهودیان و مسیحیان به دار آویخته شد.
طبق احادیث اهل بیت (علیهم السلام) ، یکى از یاران آنحضرت[۱۱۸] و طبق روایات دیگر مذاهب اسلامى ، دشمن آنحضرت یهودا بود[۱۱۹].
حال سؤال این است که چرا مسألهى زنده به آسمان رفتن مسیح (علیه السلام) در انجیلها و تاریخ نخستین مسیحیّت به این صورت تحریف شده بازگو شده است؟ چرا باور آنان، طبق گزارش انجیلها ، این است که : آنحضرت بر روى صلیب کشته شد ؛ سپس او را به خاک سپردند و پس از سه روز زنده شد و از قبر بیرون آمد و در مقابل دیدگان حواریان ، به آسمان صعود کرد؟! [۱۲۰]
حقیقت مسأله را مىتوان در لابه لاى گزارشهاى تاریخى و روایات جستجو و کشف کرد؛ همانگونه که در مبارزات و تلاشهاى پوْلُس ـ در انحراف مسیحیّت بیان شد ـ هدف پولس ، شکست جانشین حقیقى حضرت عیسى (علیه السلام) و حواریان آنحضرت و به دست گرفتن زمام کارمسیحیّت و به بیراهه بردن آن از مسیر اصلى و صحیح بود. بنابراین، با توجه به موقعیت و مقام جانشین راستین آنحضرت در میان مؤمنان مسیحى ـ که گزارش آن از کتاب اعمال رسولان از مجموعهى عهد جدید مسیحیان و غیره بیان گردید ـ تنها راه اینپیروزى آن بود که ابتدا براى قلمرو هدایت وصىّ آنحضرت دامنهى خاصّى تعیین کند و به تدریج آن را محدود و محدودتر گرداند.
پولس با قرار دادن امپراتورى وسیع روم در محدودهى تبلیغ اندیشههاى خود ، روز به روز به اینهدف نزدیکتر مىشد و قلمروی مناطقى را که تحت تأثیر این افکار او قرار گرفته بودند، بیشتر و بیشتر مىکرد. وام گرفتن از اندیشههاى باستانى و کفرآمیز یونانیان که پولس با آن آشنایى کامل داشت ، و به کار بردن آن ، به این هدف کمک کرده و به تحقق آن سرعت مىبخشید.
با کنار هم قرار دادن اجزاى مختلف گزارشهاى تاریخى و روایى ، مشخص مىشود که شبههناک شدن و غموض مسألهى حضرت عیسى (علیه السلام) بر مردم و به صلیبرفتن شخصى که به قدرت خداوندى شبیه آنحضرت شد ، بستر مناسبى را فراهم کرد تا غاصبان خلافت در مسیحیّت ، براى ایجاد انحراف و گمراهى ، به مطرح کردن اندیشهى تازهاى در عالم مسیحیّت به نام تجسید خداوند به صورت انسانى به نام مسیح و فدا شدن او بر روى صلیب براى جبران گناه آدم (علیه السلام) ـ که در اعتقادات یونایان باستان ریشه داشت و از آن وام گرفته شده بود ـ روى آورند.
غاصبان جانشینى در مسیحیّت ، با توجه به موقعیت والاى جانشین راستین حضرت مسیح (علیه السلام) و حواریان در میان مؤمنان ، نمىتوانستند منکر این واقعیت شوند که حواریان، زنده به آسمان رفتن آن حضرت را با چشم خود دیدهاند. از اینرو ، به جاى مخالفت با این واقعیت ، در صددِ استفاده از اندیشهى نادرست صلیب و مسألهى فِدا شدن برآمدند و مدعى شدند که آنحضرت زنده به آسمان رفت ؛ اما پس از کشته شدن بر روى صلیب و زنده شدن مجدد و بیرون آمدن از قبر پس از سه روز!
با صعود حضرت عیسى (علیه السلام) به آسمان ، دوران هدایت امت مسیحی توسط حواریان و به زعامت و رهبرى جانشین معرّفى شده ی او ، شمعون(پطرس) (علیه السلام) ، آغاز شد و حواریان تحت زعامت او ، به تبلیغ آیین آنحضرت و هدایت مؤمنان مسیحى مىپرداختند. چنان که بخش اول کتاب اعمال رسولان از مجموعهى عهد جدید ، یعنى از باب اول تا نهم ، به وضوح بیانگر آن است که قیادت و رهبرى امت مسیحیّت و هدایت آنان با پطرس، جانشین حقیقى عیسى بن مریم (علیه السلام) بود.
اما به یکباره در بخش دوم کتاب ، یعنى از باب نهم تا بیست و هشتم ، شخصیت جدیدى به نام پوْلُس و فعالیتهاى او در میان پیروان مسیح مطرح مىشود[۱۲۱].
مطالعه و دقت تحلیلى در تاریخ ، نشان مىدهد که در دوران فعالیت حواریان و رسولان، برخى از بزرگان یهودى ، مانند پولس ـ که از دشمنان سرسخت آیین تازه بودند ـ دریافتند که با توطئه بر حضرت مسیح (علیه السلام) و فقدان آنحضرت با عروج به آسمان ، امر هدایت مؤمنان مسیحى بر زمین نهاده نشدهاست و مسؤولیت هدایت توسط جانشین حقیقى آنحضرت همچنان ادامه دارد .
و از طرفى سختگیرىها و شکنجههاى تازه مؤمنان مسیحى ـ که بخش عمدهى آن بنا به گزارش عهدجدید ، توسط خود پولس انجام مىشد ـ نیز در تزلزل ایمان آنان چندان کارگر نیست.
از یک سو ، صعود عیسى (علیه السلام) به آسمان و فشارهاى شدیدى که در این دوران ، به تحریک یهودیان و به دست رومیان ، بر مؤمنان مسیحى وارد شد و از سوى دیگر ، ایجاد شبهه در میان یهودیان و مسیحیان در بارهى کشتن آنحضرت ، مخالفان را بر آن داشت که از راه دیگرى با دستگاه هدایت و جانشینى آنحضرت به مبارزه در آیند.
مناسبترین گزینه در این مرحله آن بود که از راه نفاق ، بر این هدف دست یابند. بنابراین همانگونه که به تفصیل بیان شد ، مىبینیم پوْلُس ـ که از سرسختترین مخالفان و دشمنان مؤمنان مسیحى در میان بزرگان یهودى بود ـ به ناگاه اعلان تغییر آیین مىکند و در امر جانشینى حضرت مسیح و رهبرى و هدایت امت آنحضرت ، مداخله مىکند با جرأت تمام ، خود را در امر هدایت امت و جانشینى حضرت مسیح (علیه السلام) ، سهیم مىداند!
همانگونه ( از کشیشان مذهب کاتولیک مسیحیت ) در کتاب The Catholic Church A Short History در مورد تغییر آیین پولس ـ که نام اصلى او شائول بود ـ مىنویسد :
بى تردید ، تاریخ مسیحیّت اولیه بدون تغییر کیش مردى وفادار به شریعت یهودى، به نام شائول اهل طَرَسوس و ایمان آوردن او به عیسى مسیح ، مسیر دیگرى پیدا مىکرد [۱۲۲]
از این تاریخ به بعد بود که در میان مسیحیان دوگانگى و افتراق به وجود آمد. مسیحیّت اصلى (که حضرت عیسى (علیه السلام) پیامآور آن بود) در زمینهى احکام با یهودیت مشترک بود و انجیل (که از طرف خداوند بر آنحضرت نازل شد) تنها حاوى مواعظ و حکمتها و بشاراتى براى مؤمنان بود[۱۲۳].
مؤمنان واقعى که به تعلیمات حضرت مسیح (علیه السلام) و جانشین حقیقى آن حضرت و حواریان پاىبندى بودند ، به عنوان مسیحیان یهودى شناخته شدند ؛ چرا که به انجام شریعت و احکام پاىبند بودند . این دسته از مسیحیان ، با پیروزى تدریجى غاصبان خلافت در مسیحیّت ، اندک اندک در اقلیت و در نهایت با غلبهى کامل آنان ، در انزوا قرار گرفتند.
هانس کونگ در مورد آیندهى این دسته از مسیحیان که در حقیقت مسیحیان راستین بودند مىنویسد :
بر سر مسیحیان یهودى چه آمد؟ بخشهاى مهمّ جامعهى اولیه از ابتداى سال ۶۶ ، بعد از اعدام یعقوب ، رهبر این جامعه (به عبارت دیگر ، بعد از شعله ور شدن جنگ میان یهودیان و رم) از اورشلیم به ماوراى اردن (پیلا) مهاجرت کردند. بعد از یک یورش یهودى دیگر و به همراه نابودى کامل اورشلیم و اخراج همهى یهودیان ، سال ۱۳۵، سالِ سرنوشتسازى براى پایان دادن به جامعهى یهودىـ مسیحى اورشلیم و سلطهى آن در کلیساى اولیه بود.
کلیساى مسیحى غیر یهودى[۱۲۴] به مسیحیّت یهودى و مسیحشناسى آن که مُهر یهودى داشت ، به همراه پایبندى آن به شریعت ، به چشم فرقهاى مىنگریست که در یک مرحلهى اولیه باقى ماندهاست. خیلى زود احساس شد که آن نوعى بدعت است ؛ اما از آن جا که این مسیحیان یهودى ، کهنترین باورها و شیوههاى زندگى را حفظ کردند، وارثان قانونى مسیحیّت اولیه معرفى شدند. گرچه متأسفانه این سنت بعداً در آیین مانى و احتمالاً در اسلام نابود شد و از بین رفت.[۱۲۵]
باید توجه کرد که همان احتمال دوم هانس کونگ در بارهى مسیحیان اولیه صحیح است ؛ زیرا مسیحیانى که طبق وظیفهى دینى خویش ، به تعلیمات حضرت مسیح (علیه السلام) و جانشین تعیینشدهى آنحضرت و حواریان پاىبند ماندند ، طبق وظیفهى الاهى خود و به توصیهى حضرت عیسى (علیه السلام) ، منتظر ظهور پیامبر آخرالزمان و آیین اسلام بودند و با ظهور اسلام ، موظف بودند به این آیین جهانى بگروند. بنابراین ، گروه پاىبند به تعلیمات راستین مسیحیّت ، به اسلام گرویدند و تنها دستهاى از مسیحیان باقى ماندند که آموزههاى راستین حواریان را کنار نهاده و تعلیمات بدعتآمیز و منحرف را انتخاب کرده بودند.
تاریخ نگارش مجموعهى عهد جدید از کتاب مقدس مسیحیان[۱۲۶] به وضوح بیانگر آن است که این نوشتهها در زمانى تألیف شدند که اندیشههاى پولس ، به طور نسبى بر مسیحیّت حاکم شد و مسیحیّت اصیل را تقریبًا منزوى کرد. توماس میشل ، زمان نگارش کتابهاى موجود در عهد جدید را اینگونه ثبت کرده است :
انجیل متى اندکى پس از سال ۷۰ میلادى ، انجیل مرقُس در حدود سال ۶۰ ، انجیل یوحنا بین سالهاى ۶۵ تا ۹۰ ، رسالههاى پولس بعد از سال ۵۱ ، رسالهى عبرانیان بین سالهاى ۸۰ تا ۹۰ ، رسالهى یعقوب بعد از سالهاى ۳۵ تا ۵۰ و کتاب مکاشفهى یوحنا در حدود سالهاى ۹۴ تا ۹۵ میلادى تالیف شدند. انجیل لوقا و کتاب اعمال رسولان نیز توسط لوقا (یار و همراه پولس) نوشته شد. اینانجیل با تکیهى بسیار بر انجیل مرقس به نگارش درآمد[۱۲۷].
محققان ، به خصوص پس از جریان نقادى کتاب مقدس ، برآن اند که انجیل مرقُس ، نخستین انجیل نگارش یافته از میان دیگر انجیلهاست[۱۲۸]. انجیل لوقا با شرح زندگانى مسیح تا تاریخ صعود به آسمان به پایان مىرسد و آغاز کتاب اعمال رسولان نیز که به دست لوقا نوشته شد از همین نقطهى تاریخى است. از این رو ، تحقیقات انجام شده دربارهى عهد جدید به این نتیجه رسیدهاست که انجیل لوقا و کتاب اعمال رسولان، یک کتاباند که در دو بخش و دو مجلد نوشته شدند[۱۲۹]. بر اساس نوشـتهى دایره المعارف ، کتاب اعمال رسولان توسط لوقا ، ظاهراً در بین سالهاى ۷۰ تا ۹۰ میلادى نوشته شد[۱۳۰].
تغییر آیین پوْلُس به مسیحیّت ، سال ۳۴ میلادى و تاریخ کشته شدن او در سال ۶۷ میلادى گزارش شدهاست[۱۳۱]. رسالههاى پولس قدیمترین بخش عهدجدید است و با توجه به تاریخ دیگربخشهاى عهدجدید ، زمان نگارش انجیلهاى چهارگانه و سایر بخشهاى عهدجدید همگى پس از رسالههاى پولس بودهاست[۱۳۲].
بنابراین ، تا حدود بیستسال پس از صعود حضرت مسیح (علیه السلام) به آسمان ، هیچکدام از کتابهاى عهدجدید ـ که اکنون با عنوان کتاب مقدس مسیحیان ، مورد پذیرش کلیساست ـ نوشته نشده بودند. از اینتاریخ ، یعنى از حدود سال ۵۰ میلادى به بعد ، رسالههاى پولس ، اولینمرجع کلیساها قرار گرفت و انجیلها ، سالها پس از انتشار رسالههاى پولس نوشته شدند.
ویل دورانت مىنویسد :
آنگاه که به تدریج با از میان رفتن نسل اول مسیحی و مرگ آنان ، روایات شِفاهی گفتار حضرت عیسی (علیه السلام) و حواریان آنحضرت محو گردید و صدها بدعت روح مسیحیّت را برهمزد ، رسالههای مکتوب پولس مبنایی برای شناخت مسیحیّت و عقاید مسیحی گردید و چهارچوبى فراهم کرد تا نظامى باثَبات شکل گیرد و جماعات پراکنده را به صورت کلیسایى مقتدر ، گرد هم جمع کند.[۱۳۳]
با توجه به پیروزى نسبى اندیشههاى پولس و پس از ایجاد چنین انحرافاتى در مسیحیّت، وجود برخى از موارد خلاف صحت و ناسازگار با وحى آسمانى در انجیلها و سایر بخشهاى عهدجدید ، دور از انتظار نیست و کاملاً طبیعى به نظر مىرسد. علاوه بر آن سانسور و ممانعت نظام غاصب جانشینى از نقل وقایع و حقایقى که با منافع آنان در تضاد بود ، موجب پوشیده ماندن بسیارى از مسائل و جوانب و جزئیات آن گردید؛ بهطورى که تنها مىتوان ردّ پایى از برخى از اینحقایق را در لا به لاى متون کهن مشاهده کرد.
¡توطئههاى نفاق در آخرین ماههاى زندگانى پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) و مقایسهى آن با مسیحیت
از نِکات تاریخى و رِوایى که شایستهاست در عدم متابعت امت از وصیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) در مورد پیروى از جانشین آنحضرت بدان توجه شود ، اقدامات منافقان در واپسینماهها و روزهاى زندگى نبىّ گرامى (صلی الله علیه وآله وسلّم) و مقدمهسازى براى طرح غصب خلافت است.
در مسیحیّت ، فعالیت چهرهى نفاق در دوران پس از صعود حضرت مسیح به آسمان، یعنى عصر حواریان و رسولان ، مشهودتر است. توطئهاى که یهودیان در آخرین بخش زندگى حضرت مسیح (علیه السلام) در روى زمین ، براى دستگیرى و کشتن حضرتش ، ترتیب دادند با ارادهى الاهى ، خنثى گردید و آنحضرت از دست آنان نجات یافت و زنده به آسمان برده شد.
در این مرحله ، چهرهى نفاق براى دستیافتن به این هدف ، به یهودیان کمک مىکرد. با صعود آنحضرت به آسمان و ادامـهیافتن مسیر هدایت زیر نظر جانشین برحقـش، شمعون(پطرس) (علیه السلام) ، چهرهى نفاق به صورت جدّىترى به میدان آمد تا با ادامه یافتن مسیر آیین صحیح و هدایت به دست جانشین حقیقى آنحضرت ، مبارزه نماید.
در اسلام ، چهرهى نفاق از همان زمان حضور رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) در مکه وجود داشت و پس از هجرت آنحضرت به مدینه ، به صورت جدّىتر نمایان گشت ؛ چنانکه در صحنههاى مختلف ، از هیچگونه کارشکنى در کار رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) و آیین آنحضرت ، کوتاهى نورزید.
در واپسین ماههاى زندگانى پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) که مسألهى جانشینى عترت آنحضرت و در رأس آنان حضرت علىّبنابىطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) به صورت جدىترى مطرح شد، چهرهى نفاق قاطعانه بر آن شد که به هر قیمتى و با هر شکلى در مسیر جانشینى وصىّ برحق و عترت آنحضرت سدّ راه ایجاد کند و مانع تحقق آن گردد. این نقشه در واپسین دوران زندگى آنحضرت ، به صورت توطئههاى پنهانى انجام شد و پس از رحلت حضرتش ، به گونهى علنى و آشکار و بدون ملاحظه از کسى ، به وقوع پیوست.
یکى از مسائل مهمّ تاریخى و جالب توجه که مىتواند ذهن هر پژوهشگر و پرسشگرى را به خود جلب کند ، این است که تاریخ زندگى پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نشان دهندهى کارشکنىهاى خطّ نفاق در طول حیات آنحضرت بهخصوص در مدینه است و آیات مختلف قرآن در توبیخ منافقان بهخوبى این حقیقت را نشان مىدهد ؛
اما پس از رحلت آنآخرین فرستادهى آسمانى و در زمان حکومت غاصبان خلافت ، کارشکنى از سوى چهرهى نفاق در جامعه مشاهده نمىشود ، تا آنکه در سالهاى خلافت ظاهرى امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، بار دیگر جامعهى اسلامى مانعافکنىهاى منافقان را در حکومت آنحضرت شاهد مىگردد.
یکى از مهمترین اقدامات منافقان در آخرین ماههاى زندگانى رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) کارشکنى و جنجالآفرینى آنان در عرفات در خطبهى رسولالله (صلی الله علیه وآله وسلّم) که در آن پیام « الأئمهُ بعدی إثناعشر » ابلاغ شد ، اشاره کرد.
پیشتر باید دانست که با سانسور و ممانعت غاصبان خلافت از نقل وقایع و حقایقى که با منافع آنان در تضاد بود ، طبیعى است که علاوه بر جوانب و جزئیات مسائل ، حتى بسیارى از واقعیات اصلى نیز به طور صریح در منابع وابسته به دستگاه خلافت ذکر نشده است و تنها مىتوان از برخى حقایق در لابهلاى سطرهاى کتب تاریخ و سیره و حدیث ردّ پایى یافت.
محور خطبههاى حجَّهالوداع که گویاى وداع پیشواى مسلمین با امت خویش است توصیههاى پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) بود به امت براى پس از خود که در آنها به خصوص به جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در میان امت پس از رحلت خویش اشاره کردند. از جملهى احادیث نقل شده از اینخطبهها ، حدیث : « الأئمهُ بعدی اثناعشر …» در خطبهى عرفات ( و طبق برخىنقلها ، در مِنى ) است[۱۳۴]. نکتهى مهمّ قابل توجه و بررسى در این حدیث، کلمهاى است که در منابع ، بعد از عبارت «الأئمّه بعدی اثناعشر ؛ کلّهم …» از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل شدهاست.
راوى این کلام در روایات ، مىگوید که آنحضرت پس از « … کلّهم» عبارتى فرمودند که متوجه آن نشد و ندانست که آنحضرت چه فرمودهاست[۱۳۵]. در برخى از اینروایات، راوى حدیث علت عدم فهمیدن عبارت بعد از « … کلّهم» را جنجال و هاىوهوى حاضران در این بخش از سخن رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) بیان کردهاست ؛ یعنى حاضران به خطبهى آنحضرت گوش مىدادند ؛ اما در اینجا ، شروع به ایجاد هیاهو کردند و آرامش آنجمع و مراسم را به هم ریختند[۱۳۶].
در دستهى دیگر از روایات آمدهاست که:
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) در این خطبه، پس از عبارت «اثنا عشر خلیفهً» یا « اثنا عشر أمیراً » واژهاى را آهسته و به آرامى بیان کردند ؛ به طورى که راوى آن را نشنیده و نفهمیده بود و از دیگرى سؤال کرد که آنحضرت چهکلمهاى را به آهستگى فرمود؟[۱۳۷]
آنچه با تأمل در مجموع این روایات مىتوان یافت این است که نگذاشتند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) عبارت بعد از «اثنا عشر خلیفه» یا « اثنا عشر أمیراً » یا «الأئمه بعدی اثناعشر …» را به وضوح بیان کنند. راوى حدیث نیز ندانست که ادامهى سخن آنحضرت پس از اینعبارت ، چه بود و دیگرى به او گفت که آنحضرت فرمودند : «کلُّهم من قریش»
به استناد دستهاى دیگر از روایات، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) این نقطه از خطبه را بر خلاف دیگر بخشهاى آن ، به آهستگى بیان فرمودند.
در اینجا باید تأمل کرد که چرا آنحضرت مجـبور شد ، بر خلاف سایر قسمتها ، این قسمت را به آهستگى بیان کنند ! یا چراحاضران که به سایر قسمتها گوش فراداده بودند، در این موقع، ایجاد همهمه و مزاحمت کرده و اجتماع را به هم ریختند؟
پاسخ این سؤال با توجه به حوادث ماههاى آخر عمر پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) و اقدامات خرابکارانهى منافقان و بروز دشمنى آنان با اهل بیت آنحضرت (علیهم السلام) ، کاملا آشکار می گردد.
البته باید توجه داشت که بیان عبارت « کلُّهم مِن قریش» مسألهاى نیست که با منافع غاصبان خلافت مغایرت داشته باشد ،زیرا همهى کسانى که پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) در جایگاه خلافت نشستند ، از خلفاى نخستین تا بنىامیه و سپس بنىعباس همگى از قریش بودند.
لکن مسألهاى که در اینجا با منافع غاصبان سازگارى نداشت و موجب چنینجنجال آفرینىهایى شد و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) از بیان واضح و علنى آن در زحمت بود ، توصیه و تأکید این نکته بود که خلفاى دوازدهگانهى حضرتش همگى از اهل بیت اویند. اصولاً معقول نیست که پیشوایى دانا و مهربان ، امر امت را به خود وانهد و از معرفى صحیح جانشینان خویش اجتناب کند و عنوانى گمراهکننده و سردرگم مطرح سازد که هر کس به نفع خود ، آن را تفسیر کند و موجب سرگردانى امت گردد ودر نتیجه حجت بر آنان تمام نباشد. روایاتی که بیان می کنند، جانشینان و ائمهى پس از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) ، از اهل بیت آنحضرت اند ، مؤیّد این مسأله هستند.
بنابراین ، پیامبر خدا پس از عبارت « الأئمّه بعدی اثناعشر کلّهم …» در صدد بیان این نکته بودهاند که تمامی این ائمه از اهل بیت آن حضرت هستند. امّا دستهاى منافقان بر آن شد که در نقل اینقسمت از سخن آنحضرت ، دایره و محدودهى جانشینان را از اهلبیت (علیهم السلام) و آلمحمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) که از بنىهاشم بودند ، به تمام قریش توسعه دهد تا غاصبان خلافت از آن بىنصیب نمانند.[۱۳۸]
اینمزاحمتها و کارشکنىهاى منافقان و طراحىهاى خرابکارانهى آنان در حجهالوداع، به خوبى روشن مىکند که چرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) از بیان صریح جانشینى علىّبنابىطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زحمت و تشویش خاطر بودند و اعلان اینمسأله به جاى اجتماع عظیم مسلمانان در مراسم حج در مکه یا عرفات یا منى ، تا روز گردهمآیى مسلمانان در غدیر خم ، به تأخیر افتاد . تا آن که جبرئیل ، حامل وحى الاهى ، با آوردن آیهى [](( وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ الناس[۱۳۹])) ضمانت محافظت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) از کارشکنىهاى منافقان را از طرف خداوند نازل کرد.
این مسائل به خوبى روشن مىکند که تشویش خاطر حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) از ترس جان خویش نبوده ، زیرا مقام آن پیشواى بزرگ با آن پیشینه ی درخشان در شجاعت و ایثار، ما را از تصور این مطلب در بارهى آن حضرت دور می دارد ؛ پس این نگرانى حضرت از آن بوده که هرگاه صحبتهاى آنحضرت در خطبههاى حجهالوداع به مسألهى جانشینى مىانجامید ، با جنجالآفرینى منافقان و به هم ریختن نظم مجلس،کلام آنحضرت ناتمام مانده و تبلیغ ماموریت مهم آن حضرت بدرستی به پایان نمی رسید و ابلاغ امر جانشینی به مردم محقق نمی شد.
گفتار پایانى :
موارد ذکر شده در تحقیق حاضر ، تنها نمونههایى از اختلاف امّتهاى مسیحیّت و اسلام با جانشین راستین حضرت مسیح (علیه السلام) ، یعنى پطرس(شمعونالصفا (علیه السلام) ) و صاحب مقام خلافت حقیقى حضرت خاتمالأنبیا (صلی الله علیه وآله وسلّم) ، یعنى امام علىّبنابىطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
طبیعى است که پس از تحقّق تراژدى غصب خلافت و پیروزى نظام غاصب و تبدیل شدن آن به نظام حاکم ، چه در مسیحیّت و چه در اسلام و چه در هر آیین دیگرى ، بستر و فضایى فراهم مىشود که دو پىآمد زیر در آن ، اجتناب ناپذیر است :
۱ـ حقایق و گزارشهایى که با منافع نظام حاکم مطابق نیست ، اجازهى نشر و مطرح شدن پیدا نمىکنند ؛ یا به صورت انکار و سانسور و گزارش وارونه توسط منفعتطلبانى بىایمان و ترسو یا به صورت مخفى ماندن و در حاشیه قرار گرفتن و از بین رفتن تدریجى.
۲ـ گزارشهایى که یا در راستاى خدمت به نظام حاکماند یا حدّاقل با منافع آن تضادّى ندارند ، به صورت منابع رایج و غالب در خواهند آمد … و از همین رو ، ممکن است دستیابى به عمق حقایق و فجایع ، دشوار و گاه غیرممکن گردد.
بنابراین ، با سانسور و ممانعت از گزارش وقایع و حقایق ناسازگار با منافع نظام حاکم و غاصب خلافت ، علاوه بر جوانب و جزئیّات ، حتى بسیارى از مسائل اصلى نیز ، بهطور صریح در منابع وابسته به دستگاه غاصب ، ذکر نمىشود و تنها مىتوان ردّ پایى از برخى از حقیقتها را ، در لا به لاى سطرهاى تاریخ مشاهده کرد.
مخالفت با جانشین راستین رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و حوادث ناگوار صدر اسلام در منابع مختلف اسلامى منعکس و بیان شدهاست و استیفاى کامل آنها در این نوشتار ، با توجّه به تعدّد اینمنابع و وسعت و گستردگى بیان گزارشها ، تکرارى است که ضرورى به نظر نمىرسد.
براى مطالعه و تحقیق وسیعتر در منابع مسیحی ، باید تمام کتابهایى که کلیسا ، به دلیل عدم سازگارى با اعتقاد رایج و کنونى مسیحیان ، غیرقانونى و مردود اعلام مىکند[۱۴۰] نیز مورد بررسى قرار گیرد ؛ همانگونه که یک پِژوهشگر براى مطالعهى کامل در موضوع خلافت اسلامى ، ناگزیر باید به کتب شیعه که سنّیان آن را مردود مىدانند نیز مراجعه کند. به این ترتیب ، ممکن است حقایق جالبتر و ابعاد دیگرى از اختلاف با جانشین واقعى حضرت مسیح (علیه السلام) آشکار گردد. البته باید توجه داشت که این بدین معنا نیست که تمام کتابهایی که از ناحیهى کلیسا مردود اعلام شده است صحیح و کاملاً از حقیقت برخوردار باشند ؛ بلکه گاه ممکن است در کتابهاى مردود شده از ناحیهى کلیسا نیز آموزههایى بر خلاف تعلیمات الاهى و آسمانى پیامبران یافت گردد.
پی نوشت ها :
[۱]. بحارالأنوار ۱۱ : ۲۴۵ ؛ تفسیر الصافی ۲ : ۲۸ ؛ نور الثقلین ۱ : ۶۱۰ ؛ تفسیر العیاشی ۱ : ۳۱۲ [۲] . کمال الدین و تمام النعمه : ۲۱۳ـ۲۲۰ ( باب ۲۲ اتصال الوصیه من لدن آدم g ). [۳]. شمعون (پطرس)g جدّ اعلاى امام زمانg از طرف مادر است ؛ همانگونه که حضرت علىّبنابىطالبg وصىّ و جانشین رسول اکرمp ، نیاى بزرگ پدرى آنحضرت به شمار مىرود ؛ زیرا مادر آنحضرت بانو نرجس نوادهى قیصر روم و از نوادگان شمعون است (رک. کمال الدین و تمام النعمه : ۴۲۰ ؛ الغیبه (طوسى) : ۲۱۰ و …). [۴]. مجموعهى عهد جدید شامل انجیلهاى چهارگانه ، کتاب اعمال رسولان ، نامههاى پولس ، نامه بهعبرانیان و نامههاى یعقوب و پطرس و یوحنّا و یهودا و مکاشفهى یوحناست.
[۵]. Peter (Saint Peter = پِطرِ قدیس) [۶]. The Catholic Encyclopedia, Vol.11,p.1666.همچنین : قاموس الکتاب المقدس : ۱۷۴
[۷]. انجیل متّى ۴ : ۱۸ ؛ انجیل مرقس ۱ : ۱۶ ؛ انجیل لوقا ۵ : ۸ ( ر ک . التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۲۱) . [۸]. The Catholic Encyclopedia, Vol.11, p.1667.همچنین نک : قاموس الکتاب المقدس : ۱۷۴ـ۱۷۷
[۹] . این عبارت حضرت مسیحg در مورد پطرس(شمعون)g « آن چه در زمین ببندى ، در آسمان بسته گردد و آن چه در زمین گشایى ، در آسمان گشاده شود » بیانگر اعلام مقام « حجت خدا» و « مفترَضالطاعه » بودن اوست. مشابه آن در اسلام ، اعلام مقام « من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه » توسط رسول خداp در مورد امیرالمؤمنینg در روز غدیر خم است. [۱۰] . منظور از خوراک دادن برهها و گوسفندان و شُبانى کردن ، رهبرى امّت است ( ر ک . التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۳۸۶ـ ۳۸۸ ) چنان که در تفسیر آیات : ( انجیل یوحنا ۱۰ : ۲۶ـ ۲۸) گوسفندان ، امّت آن حضرت تفسیر شده است . همان طور که چوپان از گوسفندان خود حمایت مىکند ، آنحضرت مسؤول شُبانى امّت خود خواهد بود ( ر ک . التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۳۴۹ ) [۱۱]. عهد جدید : انجیل متّى ۱۶ : ۱۸ـ ۱۹ [۱۲] . همان. [۱۳] . دایرهالمعارف کاتولیک در این باره مى نویسد : « حقیقت اساسى این است که پطرس در رم از دنیا رفت و این تشکیل دهنده ى بناى تاریخى ادعاى اسقف هاى رم در مورد تقدم اسقفیت و پاپیت پطرس است » (The Catholic Encyclopedia, Vol.11, p.1673).پروتستانها در مورد این که آیا اصلاً پطرسg در طول مدت زندگانى خود ، به رم رفته باشد ، ایجاد تردید کردهاند. اینتردید نهایتًا مىتواند مرجعیت کلیساى رم را که کاتولیکها به آن اعتقاد دارند نفى کند ؛ اما نرفتن پطرس به رم دلیل عدم جانشینى او براى حضرت مسیحg نیست.
[۱۴] . تاریخ جامع ادیان : ۶۴۱البته کلیساى کاتولیک مشروعیت خود را از طریق اتصال پطرس (شمعونالصفا) g به حضرت مسیحg مىداند ؛ اما خواهیم دید که در تعلیمات آیین مسیحیّت ، تابع پولس ، مؤسس دوم و بدعتگذار مسیحیّت است که با پطرس و حواریان مسیحg ، به مخالفت پرداخت.
[۱۵] . المعجم الکبیر ۱ : ۹۵ و ۶ : ۲۶۹ ؛ الاستیعاب ۳ : ۱۰۹۰ و ۳ : ۱۰۹۵ ؛ کتاب الأوائل : ۸۱ ؛ کشف الغُمه ۱ : ۶۲ ؛ المناقب : ۱۲۶ ؛ شرح نهج البلاغه ۱۳ : ۲۲۵ و ۱۳ : ۲۲۹ و ۱۳ : ۲۲۸ و ۴ : ۱۱۶ ( ابن ابی الحدید در این جزء ، اول مؤمن بودن آنحضرت را قول اکثریت محققان سیره و محدثان مىداند) ؛ و نیز ۱۳ : ۲۳۲ (ابن ابیالحدید در این مجلد ، ادعاى اول مؤمن بودن غیر علىّبنأبىطالبg را با ذکر دلیل مردود مىداند) ؛ همچنین ۱۳ : ۲۳۱ـ۲۳۲ (ابن ابیالحدید در این جزء ، در صدد بیان این نکته است که علاوه بر محدثان و مورخان ، شعرا نیز در اشعار خود ، به اولمؤمن بودن آنحضرت تصریح کردهاند ) . [۱۶] . الطبقات الکبرى ۲ : ۳۳۸ـ۳۴۳ ؛ شواهد التنزیل ۱ : ۴۲ـ۴۴ ؛ الکافی ۱ : ۶۴ [۱۷] . کتابهاى مفصلى در این باره تألیف شدهاست که از مبسوطترین آنها الغدیر نوشتهى علامه امینى در ۱۱ مجلد و نیز ثمرات الأسفار إلى الأقطار در ۴ جزء است. [۱۸] . عهد جدید ، رسالهى پولس به غلاطیان ۲ : ۷ـ ۹ [۲۰]۱ و ۲٫ تأویل مختلف الحدیث : ۱۵۲ ؛ الاستیعاب ۳ : ۱۱۰۲ ـ ۱۱۰۳ [۲۱] . خطیب خوارزمى حنفى احتجاج عمروبنالعاص بر معاویه در فضایل علىّبنابىطالبg را در جواب عمرو به نامهى معاویه در داستان پیروزى در جنگ صفّین گزارش مىکند ( المناقب ، الخطیب الخوارزمی : ۱۹۹ ( رک. الغدیر ۱ : ۴۰۳ ) ) . ابنأبىالحدید و محمد بن عبدالمُعطى اسحاقى مصرى این احتجاج را در پاسخ عمرو به نامهى معاویه براى توبیخ او از سرباز زدن از پرداخت خراج مصر ، آوردهاند ( شرح نهج البلاغه ۱۰: ۵۶ ( الخطبه۱۷۸) و لطائف أخبار الأُول فی من تصرَّف بمصر من أرباب الدُّوَل ، الإسحاقی : ۶۱ ( ر ک. الغدیر ۲ : ۱۷۶ـ۱۷۷) ). این منظومه با این مطلع آغاز مىشود : معـــاویهُ! الحـالَ لا تجـهَل و عَن سُبـُل الحـقِّ لا تعْـدِلِ … [۲۲] . المستدرک على الصحیحین ۱ : ۱۲۸ ( او مىافزاید : هذا حدیثٌ صحیح على شرط مسلم ، و لم یُخرِجاه) ؛ سنن أبی داود ۲ : ۳۹۰ ؛ بحارالأنوار ۱۴ : ۳۴۶ [۲۳] . رک . التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۳۵ [۲۴]۱٫ انجیل متّى ۷ : ۲۲ـ۲۳٫ [۲۵]. صحیح البخاری ۵ : ۱۹۱ـ۱۹۲٫ [۲۶]. صحیح البخاری ۷ : ۲۰۸ـ ۲۰۹٫ همچنین با این مضمون در مصادر دیگر روایى سنّى مانند : صحیح البخاری ۷ : ۲۰۶ ؛ صحیح مسلم ۱ : ۱۵۰ و ۷ : ۶۷ ؛ مسند احمد ۱ : ۲۳۵ و ۳۸۴ و ۳ : ۲۸ و … [۲۷]. بحارالأنوار ۱۴ : ۳۳۶ ـ ۳۳۷٫ همین پیشگویى در انجیلها نیز بیان شده است ؛ با این تفاوت که انجیلهاى موجود که بر اساس اعتقادات مسیحیّت کنونى تدوین شده است علاوه بر آن ، بیان مىکنند که مسیحg کشته شد و سه روز پس از مرگ ، مجددا زنده شد و به آسمان رفت. ( ر ک . انجیل متّى ۲۶ : ۱ ؛ انجیل متّى ۲۷ و ۲۸ ؛ انجیل متّى ۱۶ : ۱۸ـ ۱۹ ؛ انجیل یوحنّا ۲۱ : ۱۵ـ ۱۸ و …). [۲۸]. Paul [۲۹] . بحارالأنوار ۸ : ۳۱۰ ـ ۳۱۱ و ۳۰ : ۴۰۷ـ۴۰۹ ؛ الخصال: ۳۹۸ـ ۳۹۹ ؛ ثواب الأعمال: ۲۱۴ـ ۲۱۵٫ [۳۰]. Saul [۳۱]۲٫ Paul [۳۲]. عهد جدید ( اعمال رسولان ۱۳ : ۹) [۳۳] . طَرَسوس ( معرّب Tarsus ) شهری در ترکیهى کنونی و کیلیکیهى قدیم (Bible Dictionary , p.786 , “Tarsus” ؛ Encyclopedia of World Religions , p. 846, “Paul, the Apostle, Saint.”. ). مأمون خلیفهى عباسى در سال ۷۸۸م آن را فتح کرد و در سال ۲۱۸(=۸۳۲م) در نزدیکى آن مرد و در آن به خاک سپرده شد (معجم البلدان ۴ : ۲۸ ؛ الکامل فی التاریخ ۶ : ۴۳۲ ؛ فرهنگ معین ۵ ( اعلام ) ، حرف ط.). [۳۴] . فریسیان و صادوقیان دو گروه معروف یهودیت و مخالف یکدیگر بودند. صادوقیان گروهی از یهودیان بودند که حدود سالهاى ۱۰۵تا ۱۳۵ قبل از میلاد به وجود آمدند و با تمسک به ظاهر مکتوب تورات ، تلمود ( یعنى بخش منقول از شریعت ) را که به عنوان سنت به شمار مىرود قبول نداشتند و با آن به مخالفت پرداختند و معتقد بودند که در متن تورات ، نامى از رستاخیز برده نشدهاست. در مقابل آن ، فریسیان به سنت در کنار کتاب(تورات) اعتقاد داشتند. اکنون تنها گروه فریسیان از یهود باقى ماندهاند. (رک. گنجینهاى از تَلمود : ۱۰ ؛ سیرى در تلمود: ۳۷۹ـ ۳۸۵ ، بخش : « اهمیت تلمود نزد قوم یهود » ). [۳۵]. The Catholic Encyclopedia, Vol.11, pp. ـ۱۲۷۵ـ ۱۲۷۶همچنین : قاموس الکتاب المقدس : ۱۹۵ـ۱۹۹٫
[۳۶]. The Catholic Encyclopedia, Vol.11, p. 1275همچنین : قاموس الکتاب المقدس : ۱۹۸ ؛ صعود حضرت مسیحg به آسمان سال ۲۹ یا ۳۰ بعد از میلاد بوده است (The Catholic Encyclopedia, Vol.08, pp. 807ـ۸۰۸ ؛ قاموس الکتاب المقدس: ۸۸۵)
[۳۷]. به معناى مطلوب (رک. قاموس الکتاب المقدس : ۱۹۶) [۳۸]. به معناى کوچک (رک. قاموس الکتاب المقدس : ۱۹۶) [۳۹] . عهد جدید ( کتاب اعمال رسولان ۹ : ۱ـ۳۲ و ۲۲ : ۱ـ۲۶ و ۲۶ : ۹ـ ۲۹) ؛ The Catholic Encyclopedia, Vol.11, p.1277 ؛ قاموس الکتاب المقدس: ۱۹۵ـ ۱۹۹طبق بیان دایرهالمعارف کاتولیک ، طبیعى بود که او نام رومى خود ، یعنى پولس ، را انتخاب کند ؛ به خصوص که نام شائول معناى مضحک و ناپسندى در یونان داشت:
It was natural that in inaugurating his apostolate among the Gentiles Paul should have adopted his Roman name, especially as the name Saul had a ludicrous meaning in Greek. (The Catholic Encyclopedia, Vol.11, pp.1275 – 1276)
[۴۰]. عهد جدید : ( رسالهى پولس به غلاطیان ۱ : ۱۳ـ۱۴) [۴۱]۲٫ New Catholic Encyclopedia, “Paul, Apostle, St.”: “The most remarkable note ofPaul’s conversion was its suddenness.”
تغییر آیین پولس ، سال ۳۵ و سال کشته شدن او ، سال ۶۷ گزارش شده است ( The Catholic Encyclopedia, Vol.11, p.1275 ).
[۴۲]. تاریخ تمدن ۳ : ۶۸۲ [۴۳]. (( [ آگاه باشید که ] برخى از اعراب پیرامون شما منافق اند و از مردم مدینه نیز گروهى بر دورویى خویش ثابت اند …)) توبه/ ۱۰۱ [۴۴]۱٫ (( و اگر به ایشان بنگرى ، ظاهر فریبندهشان تو را به شگفتى وا مىدارد )) منافقون / ۴ [۴۵]. رسالهى پولس به غلاطیان ۲ : ۷ ـ ۹ [۴۶]. صحیح البخاری ۸ : ۱۲۶ [۴۷]. المستدرک على الصحیحین ، الحاکم النیشابوری ۳ : ۴۱۹ ( رک . الغدیر ، الأمینی ، ۱ : ۳۷۸ ـ ۳۸۰ ) [۴۸]. وقعهُ صِفّین ، نصر بن مزاحم الکوفی : ۳۳۸ ؛ شرح نهج البلاغه ( ابن ابی الحدید ) ۸ : ۲۱ ( الخطبه۱۲۴) ( ر ک. الغدیر ۱ : ۴۰۴) [۴۹]. ینابیع الموده ، القندوزی الحنفی ۳ : ۱۵۰( ر ک. الغدیر ۱ : ۳۹۸) [۵۰]. صحیح البخاری ۸ : ۲۶ ؛ همچنین : کنز العمال ۵ : ۶۴۹ و ۵ : ۶۵۱ ؛ تاریخ الطبری ۲ : ۴۴۶ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۳۰ : ۲۸۱ ؛ الکامل فی التاریخ ۲ : ۳۲۶ [۵۱]. کتاب اعمال رسولان ۸ : ۳ ؛ همان ۲۶ : ۹ ـ ۱۲ ؛ رساله پولس به غلاتیان ۱ :۱۳ ؛ رساله اول پولس به تیموتائوس ۱ : ۱۳ [۵۲]. … و فی کلِّ ذلک کان یظنُّ أنّه یؤدّی خدمهً لله و الناموس (قاموس الکتاب المقدس : ۱۹۷) ؛ … و کانمخلِصًا فی غیْرته ، ولکنَّه کان على خطأ … ( التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۶۳۸ )
[۵۳]. به عنوان نمونه ، اعمال رسولان ۲۶ : ۲۴ [۵۴]. اعمال رسولان ۲۶ : ۲۴ [۵۵]. )) و لَقد جاءتهم رسلُنا بالبیِّنات …)) مائده / ۳۲)) فإنْ کَذَّبوک فقد کُذِّب رُسُلٌ مِن قبلِک جاؤوا بالبیِّنات و الزُّبُر والکتاب المنیر)) آل عمران / ۱۸۴
))… قٌل : قد جاءکم رُسلٌ مِن قَبلی بالبیِّناتِ و بالَّذی قلتم. فلِمَ قَتَلتُموهم إن کنتُم صادقین؟!)) آل عمران / ۱۸۳
[۵۶]. )) إذ قال الله : یا عیسى بنَ مریم! اذکُرْ نعمتی علیک و على› والدَتِک إذ أیَّدتُکَ بروح القُدُس … و إذ کففتُ بنی إسرائیلَ عنک ؛ إذ جئْتَهم بالبیِّنات ؛ فقال الذین کفروا منهم : إنْ هذا إلاّ سِحرٌ مبین ! )) مائده / ۱۱۰ [۵۷]. عهد جدید : ( اعمال رسولان ۲۲ : ۱۴ـ ۱۵) ؛ (رسالهى اول پولس به قرنتیان ۱ : ۱) ؛ (رسالهى اول پولس به قرنتیان ۹ : ۱۷) ؛ ( رسالهى دوم پولس به قرنتیان ۱ : ۱) و … [۵۸] . کان بعضُ المؤْمنینَ یشکِّکون فی سلطان بَوْلُسَ کرسولٍ … ( التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۵۸۱ ) [۵۹]. رساله اول پولس به قرنتیان ۱۵ : ۹ ؛ همان ۳ : ۲۱ ـ ۲۲ [۶۰]. مسیحیّت ( هاروى کاکس) : ۴۶ [۶۱]. تاریخ تمدن ۳ : ۶۸۴ [۶۲]. رک . عهد جدید : ( اعمال رسولان ۱۴ : ۲۵) [۶۳]. رک . عهد جدید : ( اعمال رسولان ۱۵ : ۳۸ ـ ۴۰) [۶۴]. عهد جدید : ( کتاب اعمال رسولان ، ۱۵) [۶۵]. عهد جدید ، رسالهى پولس به غلاطیان ۴ : ۱۵ـ ۱۹؛ نیز ر ک : همان ۱ : ۶ ـ ۹ [۶۶]. تذکره الحفاظ ۱ : ۵ [۶۷]. تاریخ الإسلام ۷ : ۲۲۰ ؛ الطبقات الکبرى ۵ : ۱۸۸ ؛ سیر أعلام النبلاء ۵ : ۵۹ ( با همین مضمون ) [۶۸]. کنز العمال ۱۰ : ۲۹۲ ؛ جامع بیان العلم و فضله ۱ : ۶۵ [۶۹]. تاریخ الطبری ۳ : ۲۷۳ ؛ همچنین : المستدرک على الصحیحین ۱ : ۱۰۲ ؛ المعجم الأوسط ، الطبرانی ۲ : ۲۷۹ ؛ فتح الباری ۱۳ : ۲۰۷ ؛ تذکره الحفاظ ۱ : ۷ ؛ کنز العمال ۲ : ۲۸۴ـ ۲۸۵ و ج۹ : ۴۴۷ ؛ شرح نهج البلاغه ( ابن أبی الحدید ) ۱۲ : ۹۳ [۷۰]. تاریخ مدینه دمشق ۴۰ : ۵۰۱ و ۶۷ : ۳۴۴ ؛ همچنین : أضواء على السنه المحمدیه : ۲۰۱ ؛ تذکره الحفاظ ۱ : ۷ ؛ کنز العمال ۲ : ۲۸۴ـ ۲۸۵ و ۹ : ۴۴۷ و۱۰ : ۲۹۲ـ۲۹۳ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۴۰ : ۵۰۰ ـ۵۰۱ ؛ تذکره الحفّاظ ۱ : ۷ [۷۱]. مراد پطرس ( شمعونالصفا )g است. [۷۲] . التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۶۴۱ [۷۳]. رساله یعقوب ۲ : ۱۷ ـ ۲۶ [۷۴] . عهد جدید ، رسالهى پولس به غلاطیان ۲ : ۱۱ـ ۱۷٫ در این خصوص همچنین بنگرید به : تاریخ تمدن ۳ : ۶۸۸ [۷۵]. An Introduction to Christian Theology : ترجمهى فارسى این اثر با نام « کلام مسیحى» به چاپ رسیده است. [۷۶]. کلام مسیحى : ۵۵ ـ۵۶٫ [۷۷]. برخى از مؤلفان سنى ، حتى قدم را از این نیز فراتر نهاده ، اعمال خلاف و ناپسند غیرِصحابه را هم با همین روش توجیه مىکنند. به عنوان نمونه ، ابن حزم اندلسى به شهادت رساندن امیرالمؤمنینg و دست به خون آن حضرت آلوده کردن را اجتهاد عبدالرحمان مرادى مىداند و با این توجیه ، سعى دارد ابن ملجم را از آن جنایت بزرگ تبرئه کند! وى مىنویسد : «… إنّ عبدَالرحمانِ بنَ ملجَم لمْ یقتل علیًّا رضی الله عنه إلاّ متأوِّلاً مجتهدًا مقدّرًا على أنّه على صوابٍ …» ( المحلّى ۱۰ : ۴۸۴). [۷۸]. السنن الکبرى ( النسائی ) ۲ : ۳۴۹روایات بیانگر آن اند که در زمان رسولخداp و خلیفهى اول ، به حلال و مجاز بودن متعه عمل مىشد السنن الکبرى ( البیهقی ) ۷ : ۲۰۶) و طبق روایات ، برخلاف نظر ممنوع کنندگانِ جواز متعه ، عدهاى از صحابهى رسولاللهp متعه را طبق سنّت نبوى روا مىدانستند. براى نمونه ، مىتوان به برخی از اصحاب مانند : ابنعباس ( صحیح مسلم ۴ : ۵۵ و ۱۳۱) و جابر بن عبدالله انصارى (همان ۴ : ۱۳۰ـ ۱۳۱) و عبدالله بن عمر(فرزند خلیفهى دوم ـ که خود از فتوا دهندگان پیروان سقیفه بود) (السنن الکبرى (البیهقی) ۵ : ۲۱) و عمران بن حصین (صحیح البخاری ۲ : ۱۵۳) … و در رأس آنها ، امام علىّبنابىطالب امیرالمؤمنینg (صحیح مسلم ۴ : ۴۶ ؛ السنن الکبرى ( البیهقی) ۵ : ۲۲) اشاره کرد.
[۷۹]. … نعم البدعه هذه ! … ( صحیح البخاری ۲ : ۲۵۲) ( متن این روایت در کتاب موطأ مالک (۱ : ۱۱۴) با اندکى تغییر به صورت « نعمت البدعه هذه …» آمده است) [۸۰]. عهد جدید ؛ اعمال رسولان ۹ : ۲۲ [۸۱]. ر ک . تاریخ تمدن ۳ : ۶۸۰ و ۶۹۰ [۸۲]. رسالهى پولس به غلاطیان ۳ : ۲۲ ـ ۲۵ [۸۳]. تاریخ جامع ادیان : ۶۱۴ [۸۴]. قرآن نیز با گزارش خطاب آنحضرت به بنى اسرائیل ، به همین واقعیت اشاره مىفرماید : ))… و لِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الذی حرِّمَ علَیْکُم … )) آل عمران / ۵۰ [۸۵]. منظور از این آیات ، بیان تفسیر فریسیان و علماى یهودى از شریعت و تورات است ( ر ک : التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۸۷ ) [۸۶]. رساله پولس به رومیان ۷ : ۱۱۷ [۸۷]. طبق این تعلیم پولس ، پیرَوان او معتقدند که انسان ، به دلیل گناه حضرت آدمg ، ذاتاً گناهکار به دنیا مىآید و براى همهى نسلها … چنین است ؛ اما مسیحg بر روى صلیب کشته شد تا این کشته شدن کفارهى گناه ذاتى انسانها باشد! ( ر ک : رسالهى پولس به رومیان ۵ : ۱۲ـ۲۰ و … ) [۸۸]. تاریخ جامع ادیان : ۶۱۷ [۸۹]. ر ک . التفسیر التطبیقی للعهد الجدید : ۶۳۳ [۹۰]. باید توجه داشت که پولس از حواریان نبود و این ادعاى جان ناس نادرست است . [۹۱]. تاریخ جامع ادیان : ۶۱۳ ـ ۶۱۴ [۹۲]. تاریخ تمدن ۳ : ۶۸۰ [۹۳]. همان : ۶۹۰ [۹۴]. تاریخ تمدن ۳ : ۶۹۶ ـ ۶۹۷ [۹۵]. The Catholic Church A Short History : ترجمهى فارسى این اثر با نام « تاریخ کلیساى کاتولیک»به چاپ رسیده است.
[۹۶]. تاریخ کلیساى کاتولیک : ۶۲ [۹۷]. تاریخ تمدن ۳ : ۶۷۹ [۹۸]. قاموس الکتاب المقدس : ۱۷۶ [۹۹]. کمال الدین و تمام النعمه : ۱۵۸ و ۲۲۰ ؛ بحارالأنوار ۱۱ : ۵۲ و ۱۳ : ۴۴۹ و ۱۴ : ۲۱۳ [۱۰۰]. تاریخ کلیساى کاتولیک : ۶۹ ـ۷۰ [۱۰۱]. مسیحیّت و بدعتها : ۴۳ ـ ۴۴ [۱۰۲]. تاریخ تمدن ۳ : ۷۷۰ ـ ۷۷۱ ؛ تاریخ کلیساى قدیم : ۲۴۴ [۱۰۳]. مسیحیّت و بدعتها : ۱۵۵ـ ۱۵۹ [۱۰۴]. تاریخ کلیساى قدیم : ۲۵۴ [۱۰۵]. Pelagius [۱۰۶]. مسیحیّت و بدعتها : ۱۸۲ [۱۰۷]. همان : ۱۸۰ـ ۱۸۴ [۱۰۸]. همان : ۱۸۶ـ ۱۹۰ [۱۰۹]. همان : ۱۹۴ [۱۱۰]. عهد جدید ، رسالهى پولس به غلاطیان ۲ : ۱۱ـ ۲۱ [۱۱۱]. نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم ، جیمز أنس الأمریکانی ۱ : ۵۳ ـ ۵۴ ( ر ک : مسیحیّت (سلیمانى) : ۲۰۷) ؛ روح آیین پروتستان : ۳۳۰ [۱۱۲] . تاریخ تمدن ۳ : ۶۹۳ [۱۱۳]. انجیل متّى ۱۶ : ۲۱ و ۲۶ : ۱ ـ ۲ ؛ انجیل مرقس ۸ : ۳۱ ؛ انجیل لوقا ۱۸ : ۳۱ ـ ۳۳ ؛ بحارالأنوار ۱۴ : ۳۳۶ ـ ۳۳۷ [۱۱۴]. معانی الأخبار : ۳۷۲ ؛ بحارالأنوار ۳۸ : ۱۲۹ و ۱۴ : ۳۳۶ـ۳۳۷ ؛ انجیل متّى ۱۶ : ۱۸ـ ۱۹ ؛ انجیل یوحنا ۲۱ : ۱۵ـ ۱۸ [۱۱۵]. بحارالأنوار ۱۴ : ۳۳۶ [۱۱۶]. بحارالأنوار ۱۴ : ۳۳۶ ؛ انجیل لوقا ۲۴ : ۵۰ ـ ۵۱ ؛ انجیل مرقس ۱۶ : ۱۴ـ ۱۹ [۱۱۷]. نساء / ۱۵۴ـ ۱۵۸ [۱۱۸]. بحارالأنوار ۱۴ : ۳۳۶ـ۳۳۷ ؛ تفسیر کنز الدقائق ۲ : ۶۷۵ ( ذیل تفسیر آیههاى ۱۶۱ـ ۱۶۵ نساء ) [۱۱۹]. عمده القاری ۱۲ : ۳۵ [۱۲۰]. انجیل یوحنّا ، بابهاى ۱۹ و ۲۰ ؛ انجیل لوقا ، بابهاى ۲۳ و ۲۴ ؛ انجیل مرقُس ، بابهاى ۱۵ و ۱۶ ؛ انجیل متّى ، بابهاى ۲۷ و ۲۸ [۱۲۱]. گرچه در کتاب اعمال رسولان از شخصیتها و فعالیت دیگر رسولان نیز در مناسبات مختلف نام برده شدهاست ، بارزترین شخصیت در بخش اول کتاب اعمال رسولان پطرس و شخصیت بارز در بخش دوم آن پولس است. ( قاموس الکتاب المقدس : ۸۷ ) [۱۲۲]. تاریخ کلیساى کاتولیک : ۶۲ [۱۲۳]. همانگونه که پیش از این نیز بیان شد ، حضرت عیسیg شریعت جدیدی نیاورد ؛ بلکه بر عمل به شریعت موسوی تأکید مىکرد و تنها در برخی از موارد آن تغییراتی جزئی ایجاد فرمود. قرآن نیز در مورد خطاب آنحضرت به بنى اسرائیل ، به همینحقیقت اشاره کرده مىفرماید : ))… و لِأُحِلَّ لکم بَعضَ الذی حُرِّمَ علیْکَم …)) آل عمران / ۵۰ [۱۲۴]. مسیحیّت غیر یهودى همان مسیحیّت تحریف شدهاى بود که پولس ، آن را برخلاف تعالیم حضرت مسیحg و جانشین حقیقى آن حضرت و حواریان ، بنیان نهاد و ترویج کرد. [۱۲۵]. تاریخ کلیساى کاتولیک : ۶۹ ـ۷۰ [۱۲۶]. مجموعهى عهد جدید شامل انجیلهاى چهارگانه ، کتاب اعمال رسولان ، نامههاى پولس ، نامه به عبرانیان و نامههاى یعقوب و پطرس و یوحنّا و یهودا و مکاشفهى یوحناست. [۱۲۷]۱٫ کلام مسیحى : ۴۴ـ ۵۸ [۱۲۸]۲٫ Encyclopedia of Christian Apologetics, p. 36. [۱۲۹]. Encyclopedia of World Religions, p. 10, “Acts of The Apostles”. [۱۳۰]. Encyclopedia of World Religions, p. 10, “Acts of The Apostles”. [۱۳۱]. New Catholic Encyclopedia , “Paul , Apostle , St.”در دایرهالمعارف کاتولیک تغییر آیین پولس ، سال ۳۵ و سال کشته شدن او سال ۶۷ گزارش شدهاست (The Catholic Encyclopedia, Vol.11, p.1275).
[۱۳۲]. کلام مسیحى : ۵۴حتى اگر رسالهى یعقوب را پیش از رسالههاى پولس بدانیم ، حدّاقل ، تعالیم پولس در مسیحیّت فراگیر شده و با به دست آوردن پیروزى نسبى ، اندیشههاى مسیحى را تحت تأثیر خود قرار داده بود.
[۱۳۳]. تاریخ تمدن ۳ : ۶۹۳ [۱۳۴]. مسند احمد بن حنبل ۵ : ۹۶ و ۹۹ [۱۳۵]. مسند احمد ۵ : ۹۶ و ۹۹ [۱۳۶]. مسند احمد ۵ : ۹۹ [۱۳۷]. المستدرک على الصحیحین ۳ : ۶۱۷ و۶۱۸ ؛ همچنین : المعجم الکبیر ( الطبرانی ) ۲۲ : ۱۲۰ ؛ المعجم الأوسط ( الطبرانی ) ؛ مجمع الزوائد ۵ : ۱۹۰ ( تعلیق هیثمى بر ادامهى روایت چنین است : … رواه الطبرانی فی الأوسط و الکبیر و البزّار و رجال الطبرانی رجال الصحیح ) . [۱۳۸]. ر ک . بشاره النبیِّ بالأئمه الإثنیْ عشر فی خطب حجه الوداع ، الفصل الثالث.[۱۳۹]. مائده / ۶۷
[۱۴۰]. مانند : انجیل یعقوب ، انجیل توماس ، انجیل پطرس ، انجیل نیقودیموس ، انجیل عبرانیان ، انجیل ابیونیان ، انجیل ناسیان ، انجیل مصریان ، منابعى که فرقهى ابیونى در بارهى پولس در اختیار داشتند و …
کتاب شناسى :
۱ ) قرآن کریم.
۲ ) کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید).
۳ ) الاستیعاب ، ابن عبد البر ، تحقیق : علی محمد البجاوی ، الطبعه الأولى ، ۱۴۱۲ ، بیروت ، دار الجیل.
۴ ) الإصابه ، ابن حَجَر ، تحقیق : الشیخ عادل أحمد عبد الموجود ـ الشیخ علی محمد معوض ، الطبعه الأولى ۱۴۱۵ ، بیروت ، دار الکتب العلمیه.
۵ ) أضواءٌ على السُنَّه المحمدیه ، محمود أبو رَیَّه ، الطبعه الخامسه ، ۱۳۸۵ ، قاهره ، نشر البطحاء.
۶ ) بحارالأنوار ، علامه محمدباقر مجلسى:
(ج۸ و ج۱۱ و ج۱۴ و ج۳۵ و ج۹۷ : ، چاپ دوم ، ۱۹۸۳م ، بیروت ، مؤسسه الوفاء). (ج۳۰ : ، تحقیق : عبد الزهراء العلوی ، ۱۹۸۳م ، بیروت ، دار الرضا).
(ج۱۳ : چاپ سوم ، ۱۹۸۳م ، بیروت ، دار إحیاء التراث العربی).
۷ ) بشاره النبیِّ بالأئمه الإثنی عشر فی خُطَب حَجَّهِ الوداع ، الکورانی العاملی ، الطبعه الأولى ، ۱۴۲۷ ، قم دار الهدى.
۸ ) بصائر الدرجات ، محمد بن الحسن الصفار ، ۱۳۶۲ش ، تهران ، منشورات الأعلمی.
۹ ) تاریخ الإسلام ، الذهبی ، الطبعه الأولى ، ۱۴۰۷ـ۱۹۸۷م ، بیروت ، دار الکتاب العربی.
۱۰) تاریخ بغداد ، الخطیب البغدادی ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، الطبعه الأولى ، ۱۴۱۷ـ۱۹۹۷م ، بیروت ، دار الکتب العلمیه.
۱۱) تاریخ تمدن ، ویل دورانت ، مترجمان : حمید عنایت ـ پرویز داریوش ـ على اصغر سروش ، چاپ اول ، ۱۳۶۶ش ، تهران ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
۱۲) تاریخ جامع ادیان ، جان بى ناس ، ترجمه : على اصغر حکمت ، چاپ هفتم ، ۱۳۷۳ ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى.
۱۳) تاریخ الطبری ، أبوجعفر محمد بن جریر الطبری ، تحقیق : نخبه من الأجلاّء ، الطبعه الرابعه ، ۱۴۰۳ـ۱۹۸۳م بیروت ، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ، مقابله شده با نسخه چاپخانه بریل در لندن(سال۱۸۷۹م).
۱۴) تاریخ کلیساى قدیم در امپراتورى روم و ایران ، و.م. میلر ، ترجمه : على نخستین ، ۱۹۳۱م ، آلمان ، لیپسگ ، چاپخانه آوگوست پریس.
۱۵) تاریخ کلیساى کاتولیک ، هانس کونگ ، ترجمه : حسن قنبرى ، چاپ اول ، ۱۳۸۴ ، قم ، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
۱۶) تاریخُ مدینهِ دِمَشق ، ابن عساکر ، تحقیق : علی شیرى ، ۱۴۱۵ ، بیروت ، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
۱۷) تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهْب بن واضح الکاتب العباسی ، بیروت ، دار صادر قم ، مؤسسهى نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) .
۱۸) تأْویلُ مختلِفِ الحدیث ، ابن قُتیبه ، بیروت ، دار الکتب العلمیه.
۱۹) تذکره الحُفّاظ ، الذهبی ، بیروت ، دار إحیاء التراث العربی.
۲۰) ترجمهى تفسیرى عهدجدید ، بىچا ، بىتا ، بىجا ، بىنا.
۲۱) التفسیرالتطبیقی للعهدالجدید ، بارتون بروس و … و بانتزر کینیث و … و وهبه ویلیم و … ، الطبعه الأولى ۱۹۹۵م ، قاهره ، شرکه ماستر میدیا.
۲۲) التفسیر الصافی ، فیض کاشانى ، چاپ دوم ، ۱۴۱۶هـ ۱۳۷۴ش ، قم المقدسه مؤسسه الهادی ، طهران مکتبه الصدر.
۲۳) تفسیر العیّاشی ، محمد بن مسعود العیاشی ، تحقیق : السید هاشم الرسولی المحلاتی ، طهران ، المکتبه العلمیه الإسلامیه.
۲۴) تفسیر کنز الدقائق ، المیرزا محمد المشهدی ، الطبعه الأولى ، ۱۴۱۰ ، مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه.
۲۵) تهذیب الأحکام ، الطوسی ، تحقیق و تعلیق : السید حسن الموسوی ، چاپ چهارم ، ۱۳۶۵ش ، تهران دار الکتب الإسلامیه.
۲۶) ثواب الأعمال ، الشیخ الصدوق ، تقدیم : السید محمد مهدی السید حسن الخرسان ، چاپ دوم ، ۱۳۶۸ش قم ، منشورات الشریف الرضی.
۲۷) جامع بیان العلم وفضله ، ابن عبدِ البَرّ ، ۱۳۹۸ ، بیروت ، دار الکتب العلمیه.
۲۸) الخصال ، الشیخ الصدوق ، تصحیح وتعلیق : علی أکبر الغفاری ، ۱۴۰۳ ، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه فی قم المقدسه.
۲۹) روح آیین پروتستان ، رابرت مک آفى براون ، ترجمه فریبرز مجیدى ، چاپ اول ، ۱۳۸۲ ، تهران ، نشر نگاه معاصر.
۳۰) سنن أبی داود ، ابن الأشعث السجستانی ، تحقیق وتعلیق : سعید محمد اللحام ، الطبعه الأولى ، ۱۴۱۰ـ۱۹۹۰م بیروت ، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
۳۱) سنن التِّرمذی ، محمد بن عیسى الترمذی ، تحقیق وتصحیح : عبد الوهاب عبد اللطیف ، الطبعه الثانیه ، ۱۴۰۳هـ ـ۱۹۸۳م ، بیروت ، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
۳۲) السنن ، النسائی ، الطبعه الأولى ، ۱۳۴۸ هـ ـ۱۹۳۰م ، بیروت ، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
۳۳) السنن الکبرى ، البیهقی ، بیروت ، دار الفکر.
۳۴) سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ، الذهبی ، إشراف وتخریج : شعیب الأرنؤوط ، تحقیق : حسین الأسد ، الطبعه التاسعه ۱۴۱۳هـ ـ۱۹۹۳م ، بیروت ، مؤسسه الرساله.
۳۵) السیره الحلبیه ، الحلبی ، بىچا ، بىتا ، بیروت ، دار المعرفه.
۳۶) سیرى در تـَلمود ، اشتاین سالتز آدین ، ترجمه : باقر طالبى دارابى ، چاپ اول ، ۱۳۸۳ش ، قم ، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
۳۷) شرح نهج البلاغه ، ابن أبی الحدید ، تحقیق : محمد ابوالفضل ابراهیم ، چاپ اول ، ۱۳۷۸هـ ـ ۱۹۵۹م ، دار إحیاء الکتب العربیه ، قم ، مؤسسه مطبوعاتى إسماعیلیان.
۳۸) شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ، الحاکم الحَسْکانی ، تحقیق : محمد باقر المحمودی ، چاپ اول ، ۱۴۱۱ هـ ـ۱۹۹۰م ، قم ، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه.
۳۹) صحیح البخاری ، محمد بن اسماعیل البخاری ، ۱۴۰۱هـ ـ ۱۹۸۱م ، بیروت ، دار الفکر للطباعه والنشر و التوزیع ، چاپ افست نسخه دار الطباعه العامره استانبول.
۴۰) صحیح مسلم ، مسلم بن حَجّاج النیسابوری ، بیروت ، دار الفکر.
۴۱) الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، بیروت ، دار صادر.
۴۲) العلل ، أحمد بن حنبل ، تحقیق : الدکتور وصیُّ الله بن محمود عباس ، الطبعه الأولى ، ۱۴۰۸ ، بیروت المکتب الإسلامی ، الریاض دار الخانی.
۴۳) عمده القاری ، العینی ، بىچا ، بىتا ، بیروت ، دار إحیاء التراث العربی.
۴۴) الغدیر فی الکتاب و السنَّه و الأدب ، العلامه عبدالحسین الأمینی ، تحقیق : مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیه چاپ سوم ، ۱۴۲۵هـ ـ ۲۰۰۵م ، قم ، مؤسسه دائره المعارف فقه اسلامى.
۴۵) الغیبه ، الشیخ أبوجعفر الطوسی ، تحقیق : الشیخ عباد الله الطهرانی الشیخ علی أحمد ناصح ، چاپ اول ، ۱۴۱۱ ، قم ، مؤسسه معارف اسلامى.
۴۶) فتح الباری ، ابن حجر ، الطبعه الثانیه ، بىتا ، بیروت ، دار المعرفه للطباعه والنشر.
۴۷) فرهنگ فارسى(معین) ، دکتر محمد معین ، چاپ چهارم ، ۱۳۶۰ش ، تهران ، انتشارات امیرکبیر.
۴۸) قاموس الکتاب المقدس ، مجمع الکنائس الشرقیه ، الطبعه السادسه ، ۱۹۸۱ ، بیروت ، مکتبه المشغل ، با اشراف رابط کلیساهاى انجیلى در خاور میانه ، هیأت تحریر : پطرس عبد الملک ، جون الکساندر طمسن ، إبراهیم مطر.
۴۹) الکافی ، الشیخ محمد بن یعقوب الکلینی ، تصحیح وتعلیق : علی اکبر غفارى ، چاپ پنجم ، ۱۳۶۳ ش تهران ، دار الکتب الإسلامیه.
۵۰) کامل الزیارات ، جعفر بن محمد بن قولویه ، الطبعه الأولى ، ۱۴۱۷ ، بىجا ، مؤسسه النشر الإسلامی مؤسسه نشر الفقاهه.
۵۱) الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ۱۳۸۶هـ ـ۱۹۶۶م ، بیروت ، دار صادر للطباعه والنشر.
۵۲) کشف الغُمَّه فی معرفه الأئمّه ، ابن أبی الفتح الإربلی ، الطبعه الثانیه ، ۱۴۰۵هـ ـ ۱۹۸۵م ، بیروت ، دار الأضواء.
۵۳) کلام مسیحى ، توماس میشل ، ترجمه حسین توفیقى ، چاپ اول ، ۱۳۷۷ش ، قم ، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
۵۴) کمال الدین و تمام النعمه ، الصدوق ، تصحیح وتعلیق : على اکبر غفّارى ، بىچا ، ۱۴۰۵ـ۱۳۶۳ش ، قم ، جامعهى مدرسین .
۵۵) کنز العُمّال ، المتقی الهندی ، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیانی ، تصحیح وفهرسه : الشیخ صفوه السقّاء ۱۴۰۹هـ ـ ۱۹۸۹م ، بیروت ، مؤسسه الرساله.
۵۶) گنجینهاى از تـَلمود ، کهن آبراهام ، ترجمه : امیرفریدون گرکانى ، تصحیح : غلامرضا ملکى ، بىچا ، ۱۳۵۰ش ، تهران ، چاپ زیبا.
۵۷) مجمع الزوائد ، الهیثمی، بی چا ، ۱۴۰۸هـ ـ ۱۹۸۸م ، بیروت ، دار الکتب العلمیه.
۵۸) المستدرک على الصحیحین ، الحاکم النیشابوری ، إشراف : یوسف عبد الرحمن المرعشلی ، بىچا ، بىتا ، بیروت ، دار المعرفه.
۵۹) مسند أحمد ، احمد بن حنبل ، بىچا ، بىتا ، بیروت ، دار صادر.
۶۰) مسیحیّت ، هاروى کاکس ، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى ، چاپ اول ، ۱۳۷۸ ، قم ، مرکز تحقیقات و مطالعات ادیان و مذاهب.
۶۱) مسیحیّت ، عبدالرحیم سلیمانى اردستانى ، چاپ دوم ، ۱۳۸۴ ، قم ، آیت عشق.
۶۲) مسیحیّت و بدعتها ، جوان اُ. گریدى ، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى ، چاپ اول ، ۱۳۷۷ ، قم ، مؤسسه فرهنگى طه.
۶۳) معانی الأخبار ، الشیخ الصدوق ، تصحیح وتعلیق : على اکبر غفارى ، بىچا ، ۱۳۷۹ـ۱۳۳۸ش ، قم ، جامعهى مدرسین .
۶۴) معجم البلدان ، شِهاب الدین أبی عبد الله یاقوت بن عبد الله الحَمَوی الرومی البغدادی ، بىچا ، ۱۳۹۹هـ ـ ۱۹۷۹م بیروت ، دار إحیاء التراث العربی.
۶۵) المعجم الکبیر ، الطبرانی ، تحقیق وتخریج : حمدی عبد المجید السلفی ، الطبعه الثانیه ، بىتا ، بیروت ، دار إحیاء التراث العربی.
۶۶) المعجم الأوسط ، الطبرانی ، بىچا ، ۱۴۱۵هـ ـ ۱۹۹۵م ، بىجا ، دار الحرمین للطباعه والنشر والتوزیع.
۶۷) المُقْنِعه ، شیخ مفید ، چاپ دوم ، ۱۴۱۰ق ، قم ، جامعهى مدرسین.
۶۸) الملل والنِّحل ، الشهرستانی ، بىچا ، بىتا ، بیروت ، دار المعرفه للطباعه والنشر والتوزیع.
۶۹) المناقب ، الخطیب الخوارزمی الحنفی ، تحقیق : الشیخ مالک المحمودی ، چاپ دوم ، ۱۴۱۴ ، قم ، جامعهى مدرسین ، مؤسسهى سیدالشهداء علیه السلام.
۷۰) منتهى المطلب ، الحلیّ ، (ط.ق : چاپ سنگى).
۷۱) کتاب الموطأ ، مالک بن أنس ، تصحیح وتعلیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ۱۴۰۶هـ ـ ۱۹۸۵م ، بیروت ، دار إحیاء التراث العربی.
۷۲) وقْعه صِفّین ، نصر بن مزاحم المِنْقَری ، تحقیق وشرح : عبد السلام محمد هارون ، چاپ دوم ، ۱۳۸۲ ،
القاهره ، المؤسسه العربیه الحدیثه للطبع والنشر والتوزیع ، ۱۴۰۳ ، قم ، انتشارات کتابخانه آیه الله المرعشی لنجفی.
۷۳) ینابیع المودَّه لذوی القُرْبى ، القندوزی الحنفی ، تحقیق : سیّد علی جمال أشرف الحسینی ، چاپ اول ، ۱۴۱۶ ، بىجا ، انتشارات اسوه.
۷۴) Bible Dictionary, William Smith, 1884, Grand Rapids, MI: Christian Classics Ethereal Library.
۷۵) Encyclopedia of Christian Apologetics, Norman L. Geisler, 1999, Baker Book House Company.
۷۶) Encyclopedia of World Religions, MerriamـWebster, Incorporated Springfield, Massachusetts.
۷۷) New Catholic Encyclopedia, Gale, 2nd ed., Catholic University of America, Washington D.C.
۷۸) The Catholic Encyclopedia, Edited by: Charles G. Herbermann, New York, 2005.
۷۹) The Early Church, Henry Chadwick, revised edition, 1993, London, England.