بررسی نقش زنادقه در جعل حدیث
چکیده
کلمات کلیدی
بـررسی نقش زنادقه در جعل حدیث
بمانعلی دهقان منگابادی*
حسین صفری**
*چکیده:
یکی از مهمترین مـباحث مـورد تـوجه حدیثشناسان،موضوع جعل و وضع حدیث است.در مورد علل و انگیزههای جعل حدیث،آرای گوناگونی اظهار شـده است.«زندقهگرایی»به عنوان یک جریان مخرب و تأثیرگذار در اسلام مورد توجه ناقدان حـدیث قرار گرفته است.بـا ایـن همه،بررسی واژۀ«زندقه و زنادقه»نشان میدهد که این دو واژه در متون اسلامی به معنای گوناگونی به کار رفته است.در پارهای موارد بهطور خاص دربارۀ پیروان ادیان ایرانی همچون مانویان و گاهی به صورت عـام بر پیروان مکاتب فکری،فلسفی،کلامی،فرقهای،سیاسی و فرهنگی و بعضا مخالف اسلام حمل شده است.در این نوشتار،ضمن بیان مراد حدیثشناسان از مفهوم واژۀ«زندیق و زندقه»Iبه مهمترین اغراض زنادقه در جعل و وضع احـادیث اشـاره شده است.
*کلیدواژهها:
حدیث،جعل حدیث،زندیق،زندقه،زنادقه.
(*)دانشیار دانشگاه یزد
(**)کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث/
a.hoseinsafari @ gmail.com
طرح مسئله
بیتردید حدیث به عنوان دومین منبع دینشناسی،در فرهنگ و فکر مسلمانان تـأثیری بـه سزا و نقشی بنیادین داشته و از اهمیتی خاص برخوردار است،اما با توجه به نفوذ احادیث نادرست در سنت نبوی،اعتبار حدیث مورد تهدید و تعرض قرار گرفته به گونهای که از سدههای نـخستین تـاریخ اسلام،ضرورت بحث از نقد احادیث و شناسایی گروههای جاعل و احادیث جعلی،نزد حدیثشناسان وجود داشته است.در این میان، حدیثشناسان از«زنادقه»به عنوان گروهی جاعل با اهداف توطئهآمیز یاد کردهاند.در عـین حـال،در مـتون اسلامی و آثار تدوین شده در مـوضوع«زنـدقه و زنـادقه»،مفهوم روشنی از«زندقه»مشاهده نمیشود،لذا مشخص کردن مفهوم«زندقه»از دیدگاه حدیثشناسان که مکررا در متون اسلامی به کار رفته،و شناسایی«زنادقه»بـه عـنوان جـریانی مخرّب در حدیث و شناخت دسیسهها و جعلیات آنان،امری ضـروری بـه شمار میآید.
در این مقاله،ضمن ذکر پیشینۀ آثار تألیف شده در موضوع«زندقه و زنادقه»و تبیین حدود معنایی«زندقه»در متون اسـلامی،بـه بـررسی برخی جعلیات منتسب به آنان و انگیزههای آنان در جعل حدیث پرداخـته میشود.
۱٫آثار تدوین شده در موضوع زندقه و زنادقه
شناسایی جریان«زندقه»از همان قرون اولیه مورد اهتمام ناقدان حدیث بـوده،و در ضـمن مـتون اسلامی،به بحث از زندقه و زندیقان پرداخته شده است؛برای نمونه،هـشام بـن حکم شیبانی(متوفی ۱۷۹ یا ۱۹۹ ق)کتابی با نام الرد علی الزنادقه نگاشتهاست. (ابن ندیم بیتا،ص /۲۲۴آقا بزرگ تـهرانی،۱۴۰۳ ق،ج ۱۰،ص ۱۹۹)نـیز ابـن بابویه (متوفی ۳۸۱ ق)در کتاب التوحید،بابی تحت عنوان الرد علی الثنویه و الزنادقه آورده،و ثـنویه و دوگـانهپرستان و زنـادقه را مترادف گرفته است.(صدوق،۱۳۸۷ ق،ص ۲۴۳)ابو منصور احمد بن علی طبرسی(متوفی ۶۲۰ ق)در الاحتجاج مناظرات ائمـه عـلیهم السـّلام با زنادقه در مسائل گوناگون را نقل کرده،و تمامی افرادی را که تفکرات ضد اسلامی مطرح
کـرده،«زنـدیق»خوانده است.(طبرسی،بیتا،ج ۱،ص ۳۵۸؛ج ۲،ص ۷۹ و ۲۷۵) محمد بن محمد بن محمود خطیب(متوفی اواخر قـرن ۷ یـا اوایـل قرن ۸ ق)نیز اثری به نام فسطاط العداله فی القواعد السلطنه تألیف کرده،و در فصل پنـجم آنـ،از مانویانی۱که در نظر وی زنادقه بودهاند،یاد کرده است.(حاجی خلیفه،بیتا،ج ۲،ص ۱۲۵۹)
علاوه بـر ایـن،آثـاری به صورت مستقل با عنوان«زنادقه»نگاشته شده که در آن، دانشمندان به ردّ عقاید زنادقه پرداخـتهاند.بـرای نمونه،محمد بن لیث معروف به ابو ربیع(متوفی حدود ۲۳۴ ق)،که از مـتهمان بـه زنـدقه و مورد احترام برمکیان بوده نیز، اثری به نام الردّ علی الزنادقه نوشته است(کحاله،بیتا،ج ۱۱،ص ۱۶۷)احـمد بـن حـنبل، پیشوای حنابله(متوفی ۲۴۱ ق)کتاب الرد علی الزنادقه و الجهمیه را در ردّ شبهات زنادقه پیرامون قرآن تـألیف کـرده و مراد او از«زنادقه»،جهمیه و ردّ نظر آنان در«خلق قرآن»بوده است.(زرکلی،بیتا،ج ۱،ص ۲۰۳)ابن راوندی(متوفی ۲۴۵ یا ۲۹۸ ق)کـه خـود از متهمان به زندقه بوده،اثری به نام الرد علی الزنادقه نگاشته است(ابـن نـدیم، بیتا،ص ۲۱۷)ابو حامد غزالی(متوفی ۵۰۵ ق)کتابی تـحت عـنوان فـیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه در ردّ منکران اصول و ضـروریات دیـن نوشته است.شهید ثانی (متوفی ۱۰۸۰ ق)کتاب السهام المارقه من اغراض الزنادقه را در ردّ بر صـوفیه تـألیف کرد.(زرکلی،بیتا،ج ۵،ص ۱۴)و از سوی دیـگر،احـمد بن مـحمد بـن عـمر ابو العباس شهاب الدین غمری(مـتوفی ۹۰۵ ق)کـتابی با عنوان السهام المارقه فی اسماء الفرق الضاله و الرد علی الزنادقه نوشته،درحـالیکه خـود او صوفی و مصری بوده است. (همان،ج ۱،ص ۲۳۲)مـحمد بن عبد النبی اخـباری(مـتوفی ۱۲۳۲ ق)دو اثر به نام الدمدمه الکـبری فـی الرد علی الزنادقه الصغری و الصیحه بالحق علی من الحد و تزندق را نگاشته،و در آن،از برخی از اصـولیان بـا عنوان زندیق یاد کرده اسـت.(آقـا بـزرگ تهرانی،ج ۸،ص ۲۶۳)
با عـنایت بـه مطالب فوق،مشخص مـیشود تـعریف صاحبان آثار یاد شده از«زندقه و زنادقه»متفاوت بوده،و از این واژه برای باطل جلوه دادن افکار مـخالفان اسـتفاده شده است.
۲٫زندقه در متون اسلامی
بـررسی«زنـدقه»در متون اسـلامی نـشان مـیدهد،که معنای این واژه و حـتی اصل آن متفاوت گزارش شده،به این صورت که برخی اصل فارسی و عدهای دیگر اصـل آرامـی یا سریانی برای آن برشمردهاند.
گروه اول عـلیرغم ایـنکه«زنـدیق و زنـدقه»را واژگـانی فارسی و معرب شـده دانـسته،اما در مورد اصل آن اختلاف کردهاند.برخی آن را از«زندا»دانسته که در اوستا(کتاب دینی زردشتیان)به معنای کـافر و مـرتد آمـده است(معین،۱۳۷۶ ش،ذیل زندیق/طریحی، ۱۴۰۸ ق،ج ۲،ص ۲۹۴)عدهای آن را از«زنـد»(تـفسیر اوسـتا)دانـسته،و گـفتهاند«زنـدیک» یعنی کسی که به اوامر و نواهی کتاب زند و پازند(شرح زند)عمل میکند و کاری به اوستا ندارد.(تبریزی،۱۳۷۶ ش،ذیل زند/دهخدا،۱۳۵۱ ش،ذیل زندیق)گروهی «زندیق»را مشتق از«زنـده کرد»،که«زنده»همان حیات و«کرد»به معنی عمل میباشد، دانسته،و آن را دهریه معنا کردهاند(دهخدا،۱۳۵۱ ش،ذیل زندیق/استرآبادی نحوی، ۱۳۹۵ ق،ج ۲،پاورقی ص ۱۸۹)دیگران آن را برگرفته شده از«زندکرای»،به معنای دهریه دانسته(ابن مـنظور،۱۴۰۵ ق،ج ۱۰،ص ۱۴۷)و بـرخی دیگر آن را از«زن دین»یا «دین المرأه»دانسته،و معنای آن را به صورتهای مختلف بیان کردهاند.برخی گفتهاند: زندیک از«زن دین»است یعنی کسی که دینش در ضعف دین زن باشد.(فیروزآبادی، بیتا،ج ۳،ص /۲۴۲مازندرانی،بیتا،ج ۳،ص ۶)ایـن تـوجیه را برخی غیر قابل قبول دانستهاند.(حجتی،۱۳۸۲،ص ۳)در این باره نظر دیگری نیز وجود دارد؛و آن اینکه «زندیق»از«زن»فارسی میانه به معنای«گات»-که بخشی از کتاب مـقدس زردشـتیان بوده-و«دن»فارسی جنوب غربی بـه مـعنای«زندیک»را بر کسی که اخلاق زنانه داشته باشد، قابل اطلاق دانستهاند.(صدوق،۱۳۸۷ ق،پاورقی ص ۱۰۵)دستهای دیگر ادعا کردهاند که مراد خرمدینان۲بوده که پس از مرگ مـزدک۳،بـه دنبالهروی از همسر او،به نـام«خـرّمه» ادامه دادند.
همچنین کسانی که خواستگاه غیر ایرانی برای این واژه قائل شدهاند،نیز در مورد
اصل آن اختلاف کردهاند.برخی آن را برگرفته شده از«صدیقای»آرامی یا سریانی دانسته که مانویه،آن را بر جوانان پاک هـمراه و خـدمتکار صدیق(مبلغ آیین مانوی و طبقۀ بالاتر از مردم عوام)اطلاق کرده و ایرانیان برای سهولت تلفظ«زندیک»خواندهاند. (دهخدا،۱۳۵۱ ش/عبد الحمید حمد،۱۹۹۹ م،ص ۱۱)دستهای دیگر آن را از اصل آرامی «زدّیکه»به معنای«عادل»میدانند،کـه صـدیق عربی از آنـ گرفته شده است.(حاج سید جوادی و خرمشاهی،۱۳۸۳ ش،ج ۸،ص ۵۲۳)
به دلیل اختلاف در اصل«زندقه»،معنای لغوی آن نیز گوناگون بـیان شده است. برخی دوگانهپرستان یعنی مانویان و مزدکیه و…را زنادقه دانستهاند.(جوهری،۱۴۰۷ ق، ج ۴،ص /۱۴۸۹فـیروزآبادی،بـیتا،ج ۳،ص ۲۴۲)دیـگران؛دهریه(ابن منظور،۱۴۰۵ ق، ج ۱۰،ص ۱۴۷)،کسانی که به وحدانیت خالق و آخرت ایمان ندارند(همانجا/ فراهیدی،۱۴۰۹ ق،ج ۵،ص /۲۲۵استرآبادی نحوی،۱۳۹۵ ق،ج ۲،پاورقی ص /۱۸۹ فـیروزآبادی، بـیتا،ج ۳،ص ۲۴۲)،کسانی که بخل شدید دارند و بر خود سخت میگیرند(ابن منظور،همان/فـیروزآبادی،هـمان/اسـترآباذی نحوی،همان)و کسانی را که متظاهر به ایماناند،ولی در باطن کافرند،زنادقه شمردهاند.(استرآبادی نحوی، همان/فـیروزآبادی،همان)
مشخص است،دانشمندان در مورد این واژه اختلاف نظر دارند و معانی گوناگونی برای آن بـرشمردهاند،اما وجه جامع و مـشترک بـین این آرا این است که«زیندیک»واژهای فارسی بوده و بر مرتدان و تأویلگران دین زردشتی اطلاق شده است.(مطهری، ۱۳۸۷ ش،ص ۳۳)بعدها مستقیما و یا از طریق زبان آرامی و سریانی به عربی منتقل و به زندیق معرب شـده است،و بر پیروان ادیان ایرانی و افراد همعقیده و همفکر با آنان که مخالف اسلام بوده و در اغلب موارد،جهت حفظ جان،تظاهر به اسلام کردهاند، اطلاق شده است.این تعریف جامع،تعاریف لغـتشناسان از«زنـدیق»است،و عناصر اصلی ارائه شده توسط آنان یعنی کفر و ارتداد،تأویلگری،عدم اعتقاد به خالق یکتا و معاد و دوگانهپرستی و تظاهر،دهریگری و زهد را-که از مشخصههای آئین مانوی بوده-دربردارد.
اما در روایات و منابع تـاریخی افـراد و گروههای دیگری نیز زندیق خوانده شدهاند که نشان میدهد دایرۀ معنایی«زندقه و زنادقه»در دورۀ اسلامی وسیعتر بوده است.
در نامهای محمد بن ابی بکر(والی مصر)از امام علی علیه السّلام در مورد زنـادقهای سـؤال میکند که برخی خورشید و ماه میپرستیدند،برخی غیر آن را پرستش میکردند و برخی مرتد بودند.امام علیه السّلام در جواب میفرماید:مدعی اسلام را از بین ببر و بقیه را واگذار تا هرچه میخواهند،بپرستند.(ثـقفی کـوفی،بـیتا،ج ۱،ص ۲۳۰-/۲۳۱ابن ابی شبیه،۱۴۰۹ ق،ج ۶،ص /۵۸۶حر عـاملی،۱۴۱۴ ق،ج ۲۸،ص ۱۵۲،بـاب حـکم المسلم اذا فجر بالنصرانیه،ح /۱همان،ص ۳۳۳،به نقل از مرفوعه عثمان بن سعید)
در روایت دیگری آمده،از امام علی علیه السّلام در مورد برخورد با گـروهی از زنـادقۀ مـسلمان و زنادقۀ نصاری سؤال شد.امام علیه السّلام فـرمود:مـسلمان مرتدی که بر فطرت اسلام متولد شده را بکشید و طلب توبه و بازگشت نکنید،ولی چنانچه بر فطرت اسلام متولد نـشده اسـت(از اول مـسلمان به دنیا نیامده)از او بخواهید تا توبه کنید،در صورتی که تـوبه نکرد او را بکشید.در ادامۀ این روایت،معتقدات نصاری،برتر از آرای زنادقه دانسته شده است.۴(شیخ طوسی،۱۳۶۵ ش،ج ۱۰،ص ۱۳۹،ح /۱۱بیهقی،بیتا،ج ۸،ص ۲۰۱)
نـیز مـحمد بـن یعقوب کلینی(متوفی ۳۲۹ ق)از امام صادق علیه السّلام چنین آورده که ایشان، کـفر جـحود را قول دو گروه از زنادقه دانسته که میگویند پروردگار و بهشت و دوزخی وجود ندارد.آنها دهریه و کسانی هستند کـه مـیگویند:
«مـا یهلکنا إلاّ الدّهر»(جاثیه:۲۳)
و دینی برای خود مقرر کرده و از روی سلیقه و گمان و بدون بـررسی و کـاوش در اطـراف آن بدان معتقد شدهاند.(کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۲،ص ۳۸۹،باب وجوه الکفر،ح ۱)
معنای دیگری که از«زندیق»ذکر شـده،تـعریفی اسـت که به امام کاظم علیه السّلام نسبت داده شده که در پاسخ به هارون الرشـید عـباسی(۱۷۰-۱۹۳ ق)اظهار داشته است:«زندیق افراد منکر خدا و رسولاند؛آنهایی که با خدا و رسـول دشـمنی دارنـد.خداوند در قرآن[آنان را دشمنان خدا و رسول دانسته و]میفرماید:
“لا تجد قوما یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یـوادّون مـن حادّ اللّه و رسوله و لو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم…”(مجادله:۲۲)
اینان همان افراد ملحدند کـه از یـکتاپرستی بـه سمت الحاد رفتهاند.»در ادامه،امام علیه السّلام ابلیس را
که با خداوند به جدال پرداخت و سـرپیچی کـرد،اولین زندیق میشمارد که در هر زمان ذریهای خواهد داشت.(کهف:۵۰)و سپس در مـورد زنـادقه مـیگوید:اگرچه گواهی میدهند که خدا آسمانها و زمین را آفریده است،ولی باطنا به اعتقاد خویش مشکوکاند(لقـمان:۲۵)و ایـن جـمله را جز به تلقین و عادت بر زبان نمیآورند و هرکه عقیده ندارد،اگرچه ادای شـهادت کـند،شاک و حاسد و معاند است.(حرانی،۱۴۰۴ ق، ص ۴۰۵-۴۰۶)
نمونه دیگر،روایاتی است که به طرق گوناگون از امام رضا عـلیه السـّلام در مورد واقفیه (متوقفین بر امامت امام کاظم علیه السّلام)رسیده،و امام آنـان را زنـادقه نامیده است.۵(شیخ طوسی،۱۴۰۴ ق،ج ۲،ص ۷۵۶،شمارههای ۸۶۱،۸۶۲،۸۷۶ و…/مجلسی،۱۴۰۳ ق، ج ۴۸،ص ۲۶۷-۲۶۸)
مـورد دیـگر،حـدیثی از سعید بن مسیب از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سـلّم در مـعرفی قدریه است.بدین صورت که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قدریه را زنادقه و کـافران بـه خدا و قرآن و قائلان به شـرک،کـه خیر را از خـداوند و شـر را از ابـلیس میدانند،معرفی کرده است.پیامبر صـلّی اللّه عـلیه و آله و سلّم میفرماید:زنادقه بر طبق اعتقادشان کتاب خدا را میخوانند و بعد از ایمان،کـافر مـیشوند.از جانب آنها عداوت و دشمنی و جدل بـه امت خواهد رسید.در مـیان آنـان،متعبد و مجتهد نیز وجود دارد.آنـها زنـادقۀ این امت در زمان خودشان هستند.۶(طبرانی،بیتا،ج ۴،ص ۲۴۵-/۲۴۶ متقی هندی،بیتا،ج ۱،ص ۳۶۰،ح ۱۵۹۶)
در روایات فوق،عـلاوه بـر پیروان ادیان ایرانی و دوگانهپرستان،خـورشیدپرستان و مـاهپرستان،دهـریه،معتقدین به قـدر،شـرک و منکران و ناقضان اصول و ضـروریات دیـن (توحید-معاد-نبوت-قرآن)و مرتدان بهطور کلی زندیق خوانده شدهاند،و تأکید شده که مـتظاهرین بـه اسلام در بین آنان خطر بیشتری دارنـد.امـام علی عـلیه السـّلام در ایـن زمینه میفرماید:مدعی اسـلام را از بین ببرید.(ثقفی کوفی،بیتا،ج ۱،ص ۲۳۰-۲۳۱)ما این مفهوم را،معنای عام زندقه در اسلام مینامیم که عـلاوه بـر«زنادقۀ خاص»(پیروان ادیان ایرانی)،مـصادیق مـتعدد دیـگری بـرای آن مـیتوانیم برشماریم.
بر ایـن مـبنا امیر المؤمنین علیه السّلام هرکس را که در ذات خدا بیندیشد،زندیق مینامد
(کلینی،۱۴۸۸ ق،ج ۸،ص ۲۲)،امام صادق علیه السّلام کـسی را کـه بـه برخی اصول اعتقادی شیعه پایبند نباشد،اگـرچه مـحمدی عـلوی فـاطمی بـاشد،زنـدیق و بیدین میداند(صدوق، ۱۳۶۱ ق،ص ۲۱۳)امام رضا علیه السّلام معتقدین به توقف امامت در موسی بن جعفر علیه السّلام را زندیق میخواند،خلیفه اول سؤال فرد یهودی را که برخواسته از تفکر وی بود،بـه اعتقادات زندقه تشبیه میکند-درحالیکه همین فرد توسط امام علی علیه السّلام قانع شد و به زندقه متهم نشد-(طبرسی،بیتا،ج ۱،ص ۳۱۲-۳۱۳)و عبد اللّه بن مصعب(متوفی ۲۳۰ ق)و ابو زرعه رازی(متوفی ۳۷۵ ق)مخالفان صحابه را زنـدیق نـامیدند.(خطیب بغدادی،۱۴۱۷ ق،ج ۱۰،ص /۱۷۲ابن حجر عسقلانی،۱۴۱۵ ق،ج ۱،ص ۲۲)
اباحیگران(صدوق،۱۴۰۴ ق،ج ۴،ص /۵۴۸سید مرتضی،۱۳۲۵ ق،ج ۱،ص /۹۰ ابن کثیر دمشقی،۱۴۰۸ ق،ج ۱۰،ص ۹)مخالفان سیاسی(ابن ندیم،بیتا،ص ۴۰۱) ساحران و شعبدهبازان(طوسی،۱۴۱۷ ق،ج ۵،ص ۳۲۹)صوفیه و باطنیه(ابن حجر،۱۳۹۰ ق،ج ۱،ص /۳۲۰مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۵،ص ۳۴۵)اهل کلام و مخالفان عـقیدتی(قـرطبی،۱۴۰۵ ق،ج ۱۰،ص ۱۲۷)نظریهپردازان در علوم مختلف از جمله طب(قرطبی،۱۴۰۵ ق،ج ۱۰،ص ۱۲۷)شیعه(الهامی،۱۳۷۴ ش،ص /۲۷۵ابن کثیر دمشقی،۱۴۰۸ ق،ج ۶،ص ۱۹۴)و…نیز از دیگر متهمان به زندقه بودهاند.
بر این اساس،با جستجو در مـنابع اسـلامی میتوان زنادقه را در دوران اسلامی به «زنـادقۀ عـام»و«زنادقۀ خاص»تقسیمبندی کرد:
۱٫زنادقۀ خاص(پیروان ادیان ایرانی):که دیصانیه۷،مانویان،مزدکیان و خرّمدینان، زردشتیان،و دیگر فرق مربوط به ادیان ایرانیاند.از این نوع زنـدقه مـیتوان به زندقه افرادی هـمچون ابـن مقفع،بابک خرّمدین،ابن ابی العوجا و مطیع بن ایاس اشاره کرد.
۲٫زنادقۀ عام(منکران اصول و ضروریات دین اسلام در هر زمان)که خود به دستههای جزئیتر تقسیم میشود؛
الف)زنادقۀ دیـنی:شـامل دهریه،قدریه،واقفیه،جهمیه،قرامطه۸،صوفیه،غلات، شیعه و…؛
ب)زنادقۀ اجتماعی:شامل هزلگویان،اباحیگران و ماجنان و بیباکان و لاابالیگران،ساحران،شعبدهبازان،استعمالکنندگان مواد زایلکنندۀ عقل؛
ج)زنادقۀ فرهنگی:شامل فلاسفه و متکلمان،قائلین به خـلق قـرآن،ظرفا و روشـنفکران؛
د)زنادقۀ سیاسی:شامل شعوبیه(ایرانیان مخالف نژادپرستی حاکمان اموی و عباسی) و دیگر مخالفان سیاسی.
لذا میتوان علل اتهام افـراد را به زندقه در دوران اسلامی،اینگونه بیان کرد.افرادی همچون ابن الولیـد خـلیفه امـوی(به دلیل پاره کردن قرآن)،جعد بن درهم(به علت انکار رسالت ابراهیم و موسی علیهما السّلام،ابو نـواس( انـکار قیامت)،بشار بن برد(اعتقاد به تقدم ابلیس بر آدم)،ابو العتاهیه(نام نـبردن از بـهشت و جـهنم در اشعارش)،ابن ابی العوجا و ابن مقفع (دوگانهپرستی و انکار برخی اصول و ضروریات دین و سبک دینی)،ابـو شاکر دیصانی و عبد الملک مصری(انکار برخی اصول و ضروریات دین)،غیلان دمشقی(اعـتقاد به قدر)،ذو النون مـصری،حـسین بن منصور حلاج،محیی الدین عربی،عبد الرزاق کاشانی و شیخ عزیز نسفی(ابزار تفکرات صوفیانه)به زندقۀ دینی متهم شدهاند.
افراد و گروههایی همچون صوفیه(به دلیل اباحیگری)،ابن الولید(به دلیل شـرب خمر)،یزدان بن باذان(تمسخر مردم در حال طواف در مراسم حج)،ثماثه بن اشرس(عدم تقید به معتقدات مذهبی و استهزای آن)،مهدی عباسی(شرب خمر و استفاده از زنان آوازهخوان)،آدم نوۀ عمر بن عبد العـزیز(بـیبندوباری)،حماد عجرد (اباحیگری و بیبندوباری جنسی)حماد الراویه(اباحیگری)،حماد بن الزبرقان (اباحیگری)،ابو نواس(اباحیگری و بادهگساری و بذلهگویی)،ابو العتاهیه(اباحیگری)، مطیع بن ایاس،یحیی بن زید،ابن ابی العوجا،ابـن مـقفع و بشار بن برد(اباحیگری و هزلگویی)و حسین بن منصور حلاج(بروز افکار و افعال سحرگونه)به زندقۀ اجتماعی متهم شدند.
احمد بن محمد سرخسی،ابو نواس و ابن ابی العوجا(به دلیـل اشـتغال به علوم فلسفه و کلام)،ابان لاحقی،ابن مقفع،صالح بن عبد القدوس،ابو العتاهیه،بشار بن برد،حماد
عجرد،حماد راویه،محمد بن زیاد حارکی،یحیی بن زیاد وعـباس بـن فـضل بن ربیع(به علت ابـراز افـکار روشـنفکرانه و ظرافت ظاهر)،جعد بن درهم،بیان بن سمعان،غیلان دمشقی و بشر مریسی(اعتقاد به خلق قرآن)و احمد بن سهل بلخی(اشـتغال بـه مـنطق)به زندقۀ فرهنگی متهم گشتند.
بشار بن بـرد،ابـو العتاهیه و ابو نواس(به دلیل شعوبیگری و یا ایرانی بودن)،ابن مقفع(به علت ایرانی بودن و تنظیم اماننامهای که بـرای عـموی مـنصور از شورشیان نوشت،و راه هرگونه دسیسه از جانب خلیفه را علیه او بست)،صـوفیه(مخافت سیاسی یا حاکمان)،شریک بن عبد اللّه قاضی(که نماز خواندن،پشت سر خلیفه مهدی را جایز نمیدانست)،بـشار بـن بـرد(بدگویی از وزیر مهدی”یعقوب بن داود”و هجو مهدی عباسی به بیبندوباری)بـه زنـدقۀ سیاسی متهم شدند.(مطهری،۱۳۸۷ ش، ص ۵۵-۱۳۸)و دامنۀ معنایی زندقه به حدی گسترش یافت که هرکس مخالفت تفکر خـویش را بـه حـق یا ناحق،زندیق نامید،تا اینکه حتی برخی از ناآگاهان شیعه را به زنـدقه مـتهم کـردند.(الهامی،۱۳۷۴ ش،ص ۲۷۵؛ابن کثیر دمشقی،۱۴۰۸ ق،ج ۱۰، ص ۹)
نزد حدیثشناسان،اشخاصی همچون محمد بن سعید بن حسان بـن قـیس اسـدی(ابن ابی حاتم رازی،۱۳۷۱ ق،ج ۷،ص ۲۶۲-/۲۶۳ابن حبان،بیتا،ج ۳۰،ص /۲۴۸اصبهانی، بیتا،ج ۱،ص /۱۳۷ابن عساکر،۱۴۱۵ ق،ج ۵۳،ص ۷۹،۸۰ و ۸۲)،سیف بن عمر کـوفی(ابـن عدی جرجانی،۱۴۰۹ ق،ج ۳،ص ۳۴۵-/۳۴۶ابن حبان،بیتا،ج ۱، ص ۳۴۵-/۳۴۶اصبهانی،بیتا،ص ۹۱)مغیره بن سعید،بیان بن سـمعان(ابـن حـبان،بیتا، ج ۱،ص /۶۳ابن جوزی،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص ۳۸)و…به علت جعل و دسیسه در احادیث زندیق نامیده شدهاند که این مـعنا،بـا مفهوم«زنادقۀ عام»سازگار است.بر این اسا س، میتوان برخی از زنادقه را که بـا تـظاهر بـه اسلام به جعل و دسیسه در احادیث مشغول شده و در ورای آن به دنبال اهداف خویش بوده،«زنادقه»موردنظر حـدیثشناسان دانـست.میتون در دستهبندی دیگری،زنادقه را به دو گروه«مخرب»و«غیر مخرب» تقسیم کرد.
۳٫نـقش زنـادقه در جـعل حدیث
در تاریخ حدیث،بارها از دسیسه و جعل زنادقه در احادیث سخن به میان آمده،و اقرارهای گوناگونی کـه از زنـادقه در جـعل رسیده،به عنوان شاهدی در اثبات جعل از سوی زنادقه،مورد استناد واقع شـده اسـت.(ابن عدی جرجانی،۱۴۰۹ ق،ص /۱۵۵ابن جوزی،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص /۳۸ابن عساکر،۱۴۱۵ ق،ج ۷،ص /۱۲۷عقیلی،۱۴۱۸ ق،ج ۱، ص /۱۴امینی،۱۳۷۹ ق،ج ۵،ص /۲۸۹حلی،۱۴۰۵ ق،ص ۱)علامه عسکری،ضمن پذیرش ادعای ابـن ابـی العوجا زندیق در جعل چهار هزار حدیث،شناسایی جعلیات او و مصادری را که جعلیات وی در آن وارد شـده،آرزوی قـلیب خود بیان میکند و میگوید: اگر این زنـدیق چـهار هـزار حدیث نقل کرده که در آن،حلال را حرام و حـرام را حـلال کرده است!پس چه مقدار حدیث افراد دیگر امثال او،که اینگونه مشهود نبودهاند،جـعل کردهاند؟(عـسکری،۱۴۲۱ ق،ج ۱،ص ۶۱)ائمه علیهم السّلام نیز در ایـن زمـینه به جـعل و دسـتکاری زنـادقه در روایات اشاره کردهاند.امام صادق عـلیه السـّلام مغیره بن سعید را از دسیسهکارانی معرفی کرده که در کتب شاگردان پدرش مطالبی از کفر و زنـدقه وارد کـرده است.(طوسی، ۱۴۰۴ ق،ج ۲،ص ۴۹۱)اینک به برخی از نـمونههای جعل و دسیسۀ زنادقه در احـادیث اشـاره میکنیم:
۱٫ابن حنبل(متوفی ۲۴۱ ق)،بـخاری(مـتوفی ۲۵۶ ق)و مسلم(متوفی ۲۶۱ ق)از ابو سعید خدری آوردهاند که اظهار داشته:«رسول خدا صلّی اللّه عـلیه و آله و سـلّم بر فراز منبر نشسته بـود و مـا در اطـراف او بودیم.او گفت:از جـمله امـوری که میترسم پس از وفاتم بـرای شـما رح دهد، زیور دنیایی است که به دست خواهید آورید…مردی گفت:یا رسول اللّه،مـگر خـیر میتواند شر به همراه داشته باشد؟…فـرمود:خـیر نمیتواند شـر ایـجاد کـند!!اما از میان نباتاتی کـه زمین باعث رشدشان میشود،برخی حیوانات(در اثر پرخوری)هلاک میشوند یا در آستانۀ هلاکت قرار مـیگیرند.تـنها استثنا آکله الخضر(سبزهخوار)است، زیـرا او تـا هـنگامی مـیخورد کـه شکمش پر شود…»(ابـن حـنبل،بیتا،ج ۳،ص /۷بخاری، ۱۴۰۱ ق،ج ۳،ص /۲۱۳مسلم،بیتا،ج ۳،ص ۱۰۱)
در این روایت،چند نکتۀ قابل توجه وجود دارد:اولا متن این روایت بیان مـیکند کـه
هـر خبری به صورت مجزا از نور و هر شـری از ظـلمت اسـت،و ایـن امـر بـه صورت نامحسوس به تئوری دوگانهپرستان در مورد خیر و شر و جهان نور و ظلمت اشار دارد.(یعقوبی،بیتا،ج ۱،ص ۱۶۰)ثانیا در روایت،ساختار«آکله الخضر»در معنای حیوانی نشخوارکننده آمده که از نظر سبکشناسی،واژهـای نامأنوس در عربی است،و نزد عرب،شتر الگوی مناسبتر و شناختهشدهتری برای اینگونه توصیفات بوده است، و حتی اغلب منابع لغوی از«آکله الخضر»ذکری به میان نیاوردهاند.در صورتی که کاربرد اینگونه ترکیبات در بـین ایـرانیان و عراقیان معمول بوده است.لذا این احتمال وجود دارد که عدهای از زنادقه و دوگانهپرستان،برای ترویج آموزههای دینی خویش، اینگونه در این روایت دسیسه کرده و ناآگاهانه ردّ پای خویش را با کاربرد«آکله الخضر»به جـا گـذاشتهاند.(کراموس،ص ۸۲)
۲٫نمونۀ دیگر،داستانی است که طبری(متوفی ۳۱۰ ق)از تاریخنگاران اهل سنت ضمن حوادث سال ۲۲ ق در مسیر یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی به خراسان،چنین روایـت کـرده است.پس از شکست ایرانیان در نبرد جـلولاء یـزدگرد به طرف ری عقب نشست.در این عقبنشینی او در محملی بر پشت شتری بود و از آن خارج نمیشد و حتی در آن به خواب میرفت،زیرا سپاهیان برای دور شدن از خـطر در هـیچ جا شب توقف نـمیکردند.در ایـن بین به آبی رسیدند و خواستند که شتر را از آن بگذرانند،از ترس اینکه مبادا بر اثر تکان شتر،یزدگرد بیدار شود و همراهان خود را سرزنش کند، ناگزیر او را بیدار کردند.یزدگرد بیدار میشود،پرخاش مـیکند و مـیگوید کار بدی کردید به خدا(اللّه)قسمت اگر مرا به حال خود میگذاشتید،میفهمیدم ستارۀ اقبال این امت چه وقت افول خواهد کرد،زیرا به خواب دیدم که من و مـحمد و خـدا به مـشورت نشستهایم.خدا میگفت صد سال به این امت مهلت میدهم.محمد گفت:بیشتر!گفت صد و ده سال!مـحمد باز گفت بیشتر!گفت صد و بیست سال!و محمد گفت:خود دانـی!کـه شـما مرا بیدار کردید.اگر چنین نمیکردید،میفهمیدم مدت این امت چقدر است!!(طبری،بیتا،ج ۳،ص ۲۴۴)
طبری این داسـتان را از قـول سیف بن عمر(متوفی ۲۰۰ ق)نقل کرده است.علمای
رجال او را از افراد متهم دانسته و در مـورد او گـفتهاند:ضـعیف است،خیری از او نرسیده،احادیث او مشهور و اکثر آن منکر و غیر قابل اعتناست،و به ضعف نزدیکتر است تـا صدق،متهم به زندقه است و احادیثی جعلی از افراد قابل اعتماد نقل کرده اسـت.۹(ابن عدی جرجانی،۱۴۰۹ ق،ج ۳،ص ۳۴۵-/۳۴۶ابـن حـبان،بیتا،ج ۱،ص ۳۴۵- /۳۴۶اصبهانی،بیتا،ص ۹۱)لذا سند روایت ضعیف و غیر قابل اعتماد است.در متن روایت بیان شده،یزدگرد به نام«اللّه»سوگند خورد،درحالیکه یزدگرد زرتشتی و به اهورامزدا معتقد بود و«اللّه»را که عربی است،نمیشناخت.ایـن سوگند،ویژۀ مسلمانان است و احتمالا سازندۀ روایت،آن را برای پذیرش کلامش در بین مسلمانان به کار بسته تا بیان کند یزدگرد و محمد با خدا به مشورت نشسته و دربارۀ پایان عمر امت اسـلامی کـه چندان دور نیست،بحث میکردند تا از این طریق آرزوی قلبی خویش را که نابودی اسلام بوده در ورای این داستان بیان کند،و مسلمانان را از آینده دینشان ناامید سازد.این در حالی است که رسول اسلام صلّی اللّه عـلیه و آله و سـلّم به بقا و دوام دین خود تا آخر الزمان تأکید کرده است. (عسکری،۱۴۲۱ ق،ج ۱،ص ۲۰-۲۱)
۳٫مورد دیگر داستانی است که طبری در ضمن حوادث سال ۲۳ هجرت و فتح فسا بیان کرده است که خلیفۀ دوم عـمر از هـمسرش،ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب علیه السّلام میخواهد تا با مردان همسفره شود،و ام کلثوم در جواب او میگوید اگر تو میخواستی در برابر مردها ظاهر شوم،چنین لباسی برایم نمیخریدی!!سـند ایـن روایـت نیز،به علت وجود سـیف زنـدیق،ضـعیف است.متن روایت نیز مخدوش است و دلایل کافی وجود ارد که سازندۀ آن از این طریق درصدد دگرگون نشان دادن تاریخ اسلام و تخریب خلیفه بـوده اسـت.هـرچند جعلی بودن ازدواج عمر با ام کلثوم، توسط دانـشمندان اثـبات شده است.(هندی،بیتا،ص ۶۹،۷۵ و…)اما به فرض صحت ازدواج عمر و ام کلثوم،باز هم محتوای این داستان با طبع و هیبت خـلیفه،در مـورد آداب مـواجه زنان با نامحرم مغایرت دارد.(صنعانی،بیتا،ج ۴،ص ۲۷۳)همچنین مخالف عقل سـلیم است که عمر از همسر خویش درخواست کند با نامحرم همسفره
شود،و سپس همسر خلیفه به جهت نامناسب بـودن لبـاسش خـواسته او را رد کند. (عسکری،۱۴۲۱ ق،ج ۱،ص ۸۲-۸۳)
۴٫نمونۀ دیگر،افسانۀ عبد اللّه بن سبا پایهگذار جریان غـلو اسـت.این داستان در منابع کهن همچون تاریخ طبری(طبری،بیتا،ج،ص ۳۷۸)و صحیح ابن حبان(متوفی ۳۵۴ ق)(ابن حبان،بـیتا،ج،ص ۲۰۸)و…بـه عـنوان واقعهای تاریخی به این صورت بیان شده که ابن سبا یهودی،مـعروف بـه ابـن سوداء،معتقد به رجعت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام بوده است.او اعـتقاد داشـت عـثمان،حق علی علیه السّلام را گرفته،و به همین دلیل عثمان را به قتل رساند.(طوسی،۱۴۰۴ ق،ج ۱،ص /۴۲۳ابـو ریـه،بیتا،ص۱۸۳)اولا روایات مستند در این زمینه-که سیف بن عمر در آن موجود است-از نـظر سـند مـخدوش،و عدم ذکر آن در کتب اربعه دلیل بر بیاعتبار بودن آن است.(عسکری،۱۴۱۳ ق،ج ۲،ص ۱۵۴)ثانیا برخی همچون عـلامه عـسکری بر این عقیدهاند که زندیقانی همچون سیف بن عمر به علت تعصب خـاص قـبیلهای چـون خواسته از هر نوع اتهامی دامان سردمداران قبیلهاش را که گردانندگان حقیقی چنان وقایعی بودهاند،پاک سازد،ایـن افـسانه را جعل،و قتل عثمان را به دیگران منسوب کرده و به مناسبات دیگر از این افـسانه بـهرهبرداری کـرده است.نمونۀ آن جنگ جمل است که در آن،باز توطئۀ عبد اللّه بن سبا و پیروانش و نه عایشه و طـلحه و زبـیر مـطرح میشود(عسکری،۱۴۲۱ ق،ج ۱،ص ۷۰-۸۴)اما تخریب اسلام و مسلمانان در این افسانه ملموس است.از یک سـو،اعـتقاد به وصایت علی علیه السّلام عقیدۀ فردی یهودی و غالی به نام ابن سبأ معرفی شده،و از سـوی دیـگر خلیفه عثمان غاصب حق علی علیه السّلام شمرده شده است.
۵٫نمونۀ دیـگر افـسانۀ غرانیق است،که واهی بودن آن اثبات شـده اسـت.بـرخی همچون محمد بن اسحاق بن خزیمه(مـتوفی ۳۱۱ ق)افـسانۀ غرانیق را ساختۀ زنادقه دانسته و در این زمینه،کتابی تألیف کرده است.(عسکری،۱۴۱۸ ق،ج ۲،ص ۳۳۰-/۳۳۱ میر دامـاد اسـترآبادی،۱۴۰۵ ق،ص ۱۹۶)این داستان علاوه بر ایـنکه مـخالف نص صـریح قـرآن و آیـاتی است که در آن،بر حفظ و عـدم تـحریف قرآن تأکید شه(یونس:/۱۵حجر:/۴۲نحل:۹۸-/۱۰۰اسراء:۶۵ و /۷۳فصلت:۴۱-/۴۲نجم:۳-۵)از لحاظ سندی
نـیز ضـعیف است؟بررسی تمامی طرق روایت آن نشان مـیدهد این داستان از زبان افـرادی هـمچون محمد بن کعب بن سـلیم قـرظی(متوفی ۴۰ ق)،ابی العالیه(متوفی ۹۰ ق)، سعید بن جبیر از تابعان،ضحاک بن مزاحم هلالی(مـتوفی ۹۴ ق)،مـجاهد بن جبر(متوفی ۱۰۳ ق)،قتادۀ بـن دعـامه سـدوسی(متوفی چند سـال بـعد از سال ۱۰۰ ق)،سدی ابی مـحمد اسـماعیل بن عبد الرحمن(متوفی ۱۲۷ ق)،ابو بکر بن عبد الرحمن بن حارث مدنی(متوفی ۹۶ ق)و ابـن عـباس نقل شده،که زمان پیامبر صـلّی اللّه عـلیه و آله و سـلّم را درک نـکردهاند.در مـورد عبد اللّه بن عباس نـیز بیان شده که منشأ این اسطوره از نظر زمانی مربوط به سالها قبل از تولد او(سال دهـم بـعثت)است(عسکری،۱۴۱۸ ق،ج ۲،ص ۳۱۷-۳۱۸)با توجه به مـخدوش بـودن سـند ایـن نـوع روایات،این مـدعا تـقویت میگردد که زنادقۀ جاعل،این افسانه را ساخته تا از این طریق،امکان تحریف وحی و کلام خدا را ثـابت کـنند.
۶٫مـورد دیگر،احادیث فضایل سور است.فضل بـن شـاذان نـیشابوری(مـتوفی ۲۶۰ ق) بـه نـقل از ابن مبارک(متوفی ۱۸۱ ق)بیان میکند،احادیث ابن ابی کعب که در آن، فضایل سورهای با مضمون«من قرأ سوره کذا فله کذا و من قرأ سوره کذا فله کذا» بـرشمرده است،جعلی و از ساختههای زنادقه است که جهت طعن در اسلام آن را ساختهاند و بعد از ذکر برخی احادیث فضایل با مضمون«من قرأ سوره کذا فله کذا»که از طریق ابن بن کعب از پیامبر صـلّی اللّه عـلیه و آله و سلّم نقل شده است،همان قول،ابن مبارک«اظن الزنادقه وضعته»را آورده،و در ادامه به بررسی سندی و محتوایی احادیث فضایل سور پرداخته و در نهایت برخی از احادیث فضایل،را موضوع جهت تـرغیب مـردم به خواندن قرآن و برخی دیگر را موضوع از جانب زنادقه دانسته است.(ابن جوزی،۱۴۸۶ ق،ج ۱، ص ۲۳۹-۲۴۲)قرطبی(متوفی ۶۷۱ ق)نیز در باب«التنبیه علی احادیث وضعت فی فضل سـور القـرآن و غیره»بیان کرده است:بـه آنـچه وضاعون ساختهاند،هیچ توجهی نمیشود، همچنین به آنچه از فضایل اعمال توسط گروههای مختلف از جمله زنادقه و به انگیزههای مختلف جعل شده،نباید توجه کرد.(قـرطبی،۱۴۰۵ ق،ج ۱،ص ۷۸)ابـن حجر
(متوفی ۸۵۲ ق)در لسان المـیزان از قـول علی بن حسن شقیق از عبد اللّه بن مبارک بیان میکند،حدیث ابی بن کعب از ساختههای زنادقه است.(ابن حجز،۱۳۹۰ ق،ج ۲، ص ۱۲)از بررسی اقوال فوق مشخص میشود که مبنای مجعول دانستن این احـادیث از جـانب زنادقه،گفتۀ ابن مبارک بوده است،ولی از آنجا که در باب احادیث فضایل، تسامح مطرح بوده،جعل اینگونه احادیث از سوی زنادقه محتمل است.علاوه بر دلایل فوق،در مجعول دانستن احادیث فضایل کـه در آن عـمل اندک در مـقابل اجر بسیار مطرح است،باید گفت اینگونه احادیث با عقل سلیم نیز سازگار نیست.
۷٫مورد دیگر،روایـاتی است،که دلالت دارد ماه رمضان هرگز از سی روز کمتر نمیشود.بطلان این نـظریه امـری اثـبات شده است(طوسی،۱۳۶۵ ش،ج ۴،ص ۱۵۵-۱۶۰ و /۱۶۹مفید،۱۴۱۳ ق،ص /۲۶ابن طاووس حسنی،۱۴۱۴ ق،ج ۱،ص ۳۳-۳۵)اما در طرح چنین افکاری،دسیسۀ زنادقه و از جمله ابن ابی العـوجا را مـیتوان مؤثر دانست. (صدوق،۱۴۰۴ ق،ج ۲،ص ۱۶۹-۱۷۱)روزه گرفتن در روز عید،همان حلال کردن حرام میباشد،و مطابق با ادعـای ابـن ابـی العوجا زندیق است.آنجا که قرار بود به دست والی کوفه کشته شود و گفت:«من چـهار هزار حدیث جعل کردم که حلال شما را حرام و حرام شما را حلال کردم.مـن با جعل حدیث فـرمان دادم روزه بـگیرید،در حال یکه ماه رمضان نبود و گفتم روزۀ خود را افطار کنید در حال یکه عید فطر نبود.»(طبری،بیتا، ج ۶،ص /۲۹۹ابن کثیر دمشقی،۱۴۰۸ ق،ج ۱۰،ص ۱۲۱)
در مورد رؤیت هلال،و ایجاد شبهه از جانب زنادقه شواهد دیگری گزارش شده کـه آنان در زمان هارون در زمینۀ رؤیت هلال در بین مسلمانان به افساد پرداختهاند.۱۰ (اصبهانی،۱۹۳۴ م،ج ۱،ص ۱۶۹)
علامه مجلسی(متوفی ۱۱۱۱ ق)نیز در بحار الانوار نظر ابو ریحان بیرونی از منجمان بزرگ را در این زمینه بدین صورت آورده که او معتقد بـوده«آغـاز هر ماه با دیدن هلال ماه ثابت میشود.خدای متعالی میفرماید:
«یسئلونک عن الأهلّه قل هی مواقیت النّاس و الحج» (بقره:۱۸۹)
ولی فرقهای نادان سربرآوردهاند و به تقلید از یهود و نصارا،احادیثی جعل کـردهاند و بـه جدالهایی پرداختهاند.بر این مبنا که ماههای قمری،همیشه یک ماه در
میان،بیست و نه روز بوده و خواهد بود و یک ماه در میان سی روز کامل است.در حالی که این محاسبۀ نجومی،بـرای مـبتدیان علم نجوم است و نه درصدد اثبات دریافت واقعیت.برخی این را گرفته و به ائمه علیهم السّلام نسبت دادهاند.»بیرونی در ادامه،مباحث نجومی مربوط به این موضوع را تبیین کرده و گفته اسـت:«از ایـنجا بـود که شناخت ماه رمضان و شـناخت عـید فـطر و اول هر ماه دچار اختلال و آشفتگی شد،و مردمان پی شاز آمدن ماه شوال،روزۀ خود را گشودند و عید گرفتند.(مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۵۵، ص ۳۵۴-۳۵۷)
۸٫از جمله احادیث جعلی دیگر زنـادقه،حـدیث«انـا خاتم الانبیاء لا نبی بعدی الا ما شاء اللّه»است.ایـن روایـت از لحاظ سندی ضعیف است،چون از طریق محمد بن سعید روایت شده که متهم به زندقه بوده و حدیث او موضوع شـمرده شـده اسـت،و نام او به جهت ضعف در اسناد روایات تدلیس شده است.ذکـر این نکته لازم است که وی به سبب وضع حدیث و متهم شدن به زندقه،توسط منصور عباسی به دار آویخته شـد و در کـتب شـروح حدیثی و تراجم و رجال از او با عنوان محمد بن سعید مصلوب یاد مـیشود.(ابـن جوزی،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص ۲۷۹)ابن حبان(متوفی ۳۵۴ ق)در مورد او میگوید:محمد بن سعید اگر کلام زیبایی را مییافت،برای آن سند وضـع مـیکرد،ذکـر او در کتب،جز به دلیل قدح او جایز نیست.(ابن ابی حاتم رازی،۱۳۷۱ ق،ج ۷، ص ۲۶۲-/۲۶۳ابن حـبان،بـیتا،ج ۳۰،ص /۲۴۸اصـبهانی،بیتا،ج ۱،ص /۱۳۷ابن عساکر،۱۴۱۵ ق،ج ۵۳،ص ۷۹،۸۰ و ۸۲)
همچنین متن این روایت مخالف قرآن و آیاتی است که پیامبر اسـلام صـلّی اللّه عـلیه و آله و سلّم را خاتم النبیین معرفی میکند.(احزاب:۴۰)نیز مخالف احادیثی است که پیامبر اسلام را بـه طـور مطلق،آخرین نبی معرفی کرده است.(صنعانی،بیتا،ج ۱۱،ص ۲۲۶)ابن جوزی(متوفی ۵۹۷ ق)استثنای روایـت را مـوضوع،و از جـانب محمد بن سعید میداند،و بر این عقید است که سند روایت،نیز موضوع و سـاختۀ خـود اوست.(ابن جوزی،۱۳۸۶ ق،ج ۱، ص ۲۷۹-۲۸۰)در این روایت علاوه بر اینکه زنادقه سخن باطلی را به رسـول خـدا نـسبت داده،باعث تشکیک برخی مردم سادهلوح در اتمام رسالت نیز شدهاند.چنانچه شبیه آن،
در مورد بیان بن سـمعان گـزارش شده که او نوشتهای برای امام باقر علیه السّلام فرستاد و ایشان را به رسـالت خـودش دعـوت کرد.(ذهبی،۱۳۸۲ ق،ج ۱،ص ۳۵۷)
۹٫از جمله مجعولات دیگر منسوب به زنادقه،حدیثی است که مطیع بن ایاس آنـ را جـهت تـقرّب به منصور و مهدی عباسی جعل کرد:«المهدی منّا محمد بن عبد اللّه و امـّه مـن غیرنا،یملاها عدلا کما ملئت جورا.»(اصفهانی،بیتا،ج ۱۳،ص ۳۱۳)مطیع بن ایاس از متهمان به لاابالیگری و شرابخواری و هـمنشینی بـا زنان آوازهخوان و زندقه بوده که در قلوب مردم تشکیک وارد کرده است.(همان،ج ۱۳،ص ۳۵۱ و ۳۰۳)در ایـن روایـت، مطیع زندیق،مهدی عباسی را امام زمان عـجّل اللّه تـعالی فـرجه الشّریف معرفی کرده و آن را به پیامبر صلّی اللّه عـلیه و آلهـ و سلّم نسبت داده است.
۱۰٫نمونۀ دیگر،حدیث«عرق الخیل»است که آن را از ساختههای زنـادقه دانـستهاند. متن حدیث به این شـرح اسـت:«انّ اللّه تـعالی مـا اراد أنـ یخلق نفسه خلق الخیل فاجرأها حـتی عـرقت ثم خلق نفسه من ذلک العرق.»خداوند متعال زمانی که خواست خودش را خـلق کـند اسبی را خلق کرد،و او را دواند تا عـرق کرد سپس خودش را از آن عـرق خـلق کرد.بطلان این حدیث کـاملا آشـکار است و نیازی به اثبات ندارد.فضل بن شاذان نیشابوری(متوفی ۳۶۰ ق)این حدیث را از سـاختههای بـاطل زنادقه دانسته است که طـرق درسـتی نـدارد.(فضل بن شـاذان،بـیتا،ص /۵۲۸ابن قتیبه دینوری،بـیتا،ص ۷۳) ذهـبی(متوفی ۷۴۸ ق)و به تبع وی،سیوطی(متوفی ۹۱۱ ق)نیز حدیث«عرق الخیل»را حدیثی موضوع دانسته کـه بـرخی زنادقه به سبب اینکه طعن بـر اصـحاب حدیث در روایـات مـستحیل آنـها وارد کنند،ساختهاند و برخی کـه عقل ندارند،آنها را قبول کردهاند،درحالیکه شرعا و عقلا قبول آن باطل است.(ذهبی،۱۳۸۲ ق،ج ۱،ص /۵۰۰ سیوطی،بیتا،ج ۱،ص ۳۲)مـشابه فـحوای این حدیث،و«خلقت از عرق خداوند»در بـین غـلات افـکاری گـزارش شـده،که نشاندهندۀ نـفوذ افـکار زنادقه در اندیشههای غلات است.در افکار مغیریه که منسو به مغیره بن سعید-از متهمان به زندقه و غـلو-اسـت، بـا اندکی تفاوت در مورد خلق دو دریا از عرق خـداوند بـیان شـده خـداوند بـر دسـتش اعمال بندگان را نوشت،و از گناهان آنان خشمگین شد و عرق کرد.از عرق او دو دریا
به وجود آمد،دریای شور و تاریک،و دریای شیرین و نورانی.(بروجردی،۱۴۱۰ ق، پاورقی ج ۲،ص ۲۳۱)زنادقه در این روایت علاوه بـر خرافی جلوه دادن اصول اسلامی، در پی اشاعۀ تفکرات واهی در مورد خلقت در میان مسلمانان بودهاند که در بین برخی فرق غلات عملی نیز شده است.
۱۱٫نمونۀ دیگر،تخریب زنادقه در روایت«انّ اللّه عز و جل لا یـغضب[فاذا غـضب] تسلحت الملائکه لغضبه،فاذا اطلع الی اهل الارض و نظر الی الولدان یقرؤون القرآن علا [امتلا]ربنا رضی»قابل رؤیت است.ابن جوزی(متوفی ۵۹۷ ق)این حدیث را جز احادیث منکر شمرده است.متن حدیث غیر قـابل قـبول است به این دلیل که خداوند نه از چیزی متأثر میشود و نه به صفتی حادث میگردد و نه با حالی متغیر میشود.تجهیز ملائکه در جـهت ارادۀ خـصومت خداوند نیز دلیل دیگر بـطلان حـدیث فوق است.ابن جوزی در ادامه میگوید:این حدیث را گروهی از زنادقه در احادیث صفات وارد ساختهاند تا دستاویزی برای ایشان باشد و به واسطۀ آن بتوانند در قلوب مـسلمانان شـک وارد سازند.ابن حبان نـقل کـره است:ایوب بن عبد السلام که در سند روایت است، زندیق است.(ابن جوزی،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص ۱۲۷)
۱۲٫مورد دیگر،حدیثی است که ابن حبان از ایوب بن عبد السلام در المجروحین آورده است:«انّ اللّه تبارک و تعالی اذا غـضب انـفخ[انتفخ]علی العرش حتی یثقل علی حملته».خداوند هنگامی که غضب میکند،چنان متکبرمیشود که حاملان عرش هم از حملونقل عرش او احساس سنگینی میکنند.ابن حبان در ادامه،در مورد ایوب بن عبد السلام مـیوید ایـن فرد کـذاب است،و نقل مانند این حدیث و کتابت آن،جز در مقام اینکه بخواهیم در روایات او طعن وارد سازیم،جایز نیست و او دهـری بوده که با جعل این موضوعات قصد تشکیک در قلوب مسلمین را داشـته اسـت.(ابـن حبان،بیتا،ج ۱،ص ۱۶۵)
موارد دیگر،برخی از احادیث طبی است که عدهای آن را مجعول از جانب زنادقه برای زشت جلوه دادن چـهرۀ اسـلام دانستهاند.نمونۀ آن،حدیث باذنجان است که زرکشی(متوفی ۷۹۴ ق)آن را مجعول از زنادقه دانسته است.(فـتنی،بـیتا،ص ۱۴۸)در ایـن روایت از قول ابن عباس نقل شده که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به مـیهمانی مردی از انصار
رفته بودیم.غذایی آورد که در آن بادمجان بود…رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سـلّم بادمجان را در لقمهای خورد و گـفت:بـادمجان دوای هر درد است و در آن هیچ مرضی نیست.(ابن جوزی، ۱۳۸۶ ق،ج ۲،ص ۳۰۱)در سند روایت احمد بن محمد بن حرب موجود است که متهم به کذب و وضع است.علاوه بر این،حماد بن سلمه در سند روایت مـوجود است و او، همان کسی است که ابن ابی العوجا در کتب وی دسیسه کرده است.لذا سند آن ضعیف است.در متن روایت،خوردن بادمجان در یک لقمه توسط رسول خدا و اینگونه حکم کلی در مورد مزایای بادمجان دادن-إنـما البـاذنجان شفاء من کل داء و لا داء فیه-نیز با ویژگیهای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سازگار نیست.(همانجا)
نتیجهگیری
«زندیق»معرب لفظ«زندیک»بوده که اولین بار در ایران بر تأویلگران و مخالفان دین رسمی زردشـتی اطـلاق گردیده است.در همین معنا،اخذ و در محدودۀ اسلامی با عمومیت،بر تمام پیروان ادیان ایرانی(زردشتی،مانوی و…)حمل شده است(زنادقۀ خاص).
زنادقه که عموما پیروان ادیان ایرانی بودند،در غـالب مـوارد،به جهات مختلف از جمله برای حفظ جان به اسلام تظاهر کردند.
دایرۀ معنایی و کاربردی«زنادقه»همچنان وسعت یافت،به گونهای که برخی اشخاص مخالفان آرا و دیدگاههای(فکری،فرهنگی،دینی و فـرقهای،سـیاسی،اجـتماعی و…)خود را«زندیق»نامیدند(زنادقۀ عـام)
بـا تـوجه به توسعۀ معنایی واژۀ«زندیق»،حدیثشناسان نیز آن را در متون حدیث به کار گرفتند،اما مراد آنان از زنادقه،افرادی بوده که جهت عملی شـدن اهـدافشان، غـالبا به صورت مرموزانه،به جعل و دسیسه در احادیث پرداخـتند(زنـادقۀ مخرب).
با بررسی جعلیات زنادقه،میتوان اغراض زنادقه از جعل را ناامید کردن مسلمانان از اسلام،ایجاد تشکیک در قرآن و عقاید مسلمین،دگـرگون کـردن تـاریخ اسلام،بیمایه نشان دادن اسلام و تعالیم اسلامی و تخریب چهرۀ شخصیتهای اسـلامی به ویژه
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و برخی از خلفا،دسیسه در احکام و شرایع،تحریف اصول و ضروریات دین و رواج تفکرات خرافی دانـست کـه هـمگی در راستای تخریب اسلام بوده است.
*
پینوشتها:
(۱).مانویت از ادیان دوگانهپرست ایران بـاستان و آمـیزهای از بودایی،زردشتی و مسیحی بوده که مخالفان و مرتدان دین زردشتی به شمار آمدهاند.(ابن ندیم،بیتا،ص ۳۹۹-/۴۰۲عـسکری، ۱۴۲۱ ق،ج ۱،ص ۲۸-/۳۵مـطهری،۱۳۸۷ ش،ص ۵۷-۶۲)
(۲).خـرمدینان،همان مزدکیان در دوران اسلامی بودهاند.
(۳).مزدک،پیشوای مزدکیه از فرقههای دوگانهپرست ایران بود کـه عـالم را از دو اصـل نور و ظلمت میدانستند.آئین مزدکی،معجونی از آموزههای زردشتی و مانوی بوده است.در عقاید مزدکیان، رگـههایی از تـجسیم مـوجود بوده است.مزدک معتقد بود انسانها فقیر و غنی یکساناند و در مال و فرزند باید برابر بـاشند.(سـمعانی،۱۴۰۸ ق،ج ۵،ص /۲۷۴مطهری،۱۳۸۷ ش،ص ۶۳-۷۰)
(۴).غفاری،زندقۀ نصارا را همان اعتقاد آنان به تثلیث دانسته است.(صدوق،۱۳۸۷ ق،پاورقـی ۱۵۲/۳،بـاب الارتـداد ح ۳۵۵۲)اما به نظر میرسد زندقهای که در روایت در موردنصاری مطرح شده،از نوع دوگانهپرستی بوده اسـت.بـه همین دلیل،امام علی علیه السّلام اعتقاد نصارا به تثلیث را،بدتر از دوگانهپرستی شـمرده اسـت.
(۵).مـضمون این روایات اینگونه است:«یعیشون حیاری و تموتون زنادقه»،«یعیشون شکاکا و یموتون زنادقه»،«انهم کافر مـشرکون و یـموتون زنادقه».
(۶).این حدیث را سعید بن مسیب به قرینۀ ذکر احوال کسانی کـه قـائل بـودند خداوند هر چیز جز اعمال انسان را تقدیر میکند،در مجلسی بیان کرد.
(۷).از فرق دوگانهپرست ایرانی کـه تـرکیبی از مـسیحیت و زردشتی بوده است.
(۸).فرقهای که ضمن پیروی از ادیان ایرانی،محرمات را مباح مـیدانستند.
(۹).«ضـعیف،لیس خیرا منه،احادیثه مشهوره و عامتها منکره لم یتابع علیها وهو الی الضعف اقرب منه الی الصدق،مـتهم فـی دینه،مرمی بالزندقه،یروی الموضوعات عن الاثبات».
(۱۰).«حضرت الموسم فی اول ولایه هـارون امـیر المؤمنین فجاء عشره فشهدوا أنهم رأوا الهلال قـبل النـاس بـیوم فقال لهم،من این انتم،فقالوا مـن اهـل کرمان من قریه کذا و کذا،ففرق بینهم فاحلقوا فاتهمهم و سأل عن القریه فـاخبر أنـها قریه الزنادقه فشدد علیهم فـاقروا أنـهم الزنادقه تـحضرون المـوسم یـفسدون علی الناس حجهم فقدمهم امیر المـؤمنین فـضرب اعناقهم».
منابع
۱٫قرآن کریم.
۲٫ابن ابی حاتم رازی،ابو محمد عبد الرحمن؛الجـرح و التـعدیل؛چ ۱،بیروت:دار الاحیاء التراث العربی،۱۳۷۱ ق.
۳٫ابن ابـی الشیبه کوفی؛المصنف؛تـحقیق سـعید محمد اللحام،چ ۱،بیروت:دار الفکر،۱۴۰۹ ق.
۴٫ابـن جـوزی،علی؛الموضوعات؛تحقیق عبد الرحمن محمد عثمان،چ ۱،مدینه،محمد عبد المحسن صاحب مـکتبه السـلفیه،۱۳۸۶ ق.
۵٫ابن حبان بستی،محمد؛المـجروحین مـن المـحدثین و الضعفاء و المتروکین؛تـحقیق مـحمود ابراهیم زاید،بیجا:بـینا،بـیتا.
۶٫ابن حجر عسقلانی،شهاب الدین ابو الفضل احمد بن علی؛الاصابه فی تمییز الصـحابه؛تـحقیق عادل احمد عبد الموجود،چ ۱،بیروت:دار الکـتب العـلمیه،۱۴۱۵ ق.
۷٫ابن حـجر عـسقلانی،شـهاب الدین ابو الفضل احـمد بن علی؛لسان المیزان؛چ ۲،بیروت:مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،۱۳۹۰ ق.
۸٫ابن حنبل،احمد؛المسند؛بیروت:انتشارات دار صـادر،بـیتا.
۹٫ابن طاووس حسنی،سید رضی الدیـن؛اقـبال الاعـمال؛تـحقیق جـواد قیومی اصفهانی،چ ۱، مـکتب الاعـلام اسلامی،۱۴۱۴ ق.
۱۰٫ابن عساکر،حافظ بن عبد اللّه شافعی؛تاریخ مدینه دمشق؛تحقیق علی شیری،بیروت:دار الفکر،۱۴۱۵ ق.
۱۱.ابـن قـتیبه دیـنوری،ابی محمد عبد اللّه بن مسلم؛تأویل مـختلف الحـدیث؛تـحقیق اسـماعیل اسـعردی،بـیروت:دار الکتب العلمیه،بیتا.
۱۲٫ابن منظور؛لسان العرب؛چ ۱،قم:ادب الحوزه،۱۴۰۵ ق.
۱۳٫ابن ندیم،محمد بن اسحاق؛الفهرست؛تحقیق رضا تجدد،بیجا:بینا،بیتا.
۱۴٫ابو ریه،محمود؛اضواء علی السـنه المحمدیه؛بیجا:دار الکتب الاسلامی،بیتا.
۱۵٫استرآباذی نحوی،رضی الدین محمد بن حسن؛شرح شافیه ابن الحاجب؛تحقیق محمد نور حسن،محمد الزفات و محمد یحیی عبد الحمید،بیروت:دار الکتب العلمیه،۱۳۹۵ ق.
۱۶٫اصـبهانی،ابـو نعیم؛ذکر اخبار اصبهان؛بیجا:بینا،۱۹۳۴ م.
۱۷٫اصبهانی،ابو نعیم؛کتاب الضعفاء؛تحقیق فاروق حماده،مغرب:دار البیضاء،بیتا.
۱۸٫اصفهانی،ابو الفرج؛الاغانی؛تحقیق سمیر جابر،چ ۲،بیروت:دار الفکر،بیتا.
۱۹٫الهامی،داوود؛تـرجمه الطـرائف فی معرفه مذاهب الطوائف؛چ ۲،قم:نوید اسلام،۱۳۷۴ ش.
۲۰٫امینی،عبد الحسین؛الغدیر؛بیروت:دار الکتب العربی،۱۳۷۹ ق.
۲۱٫بخاری،محمد بن اسماعیل؛الجامع الصحیح المسند المختصر مـن امـور رسول اللّه و سننه و ایّامه؛بیروت:دار الفـکر،۱۴۰۱ ق.
۲۲٫بـروجردی جابلقی،علی اصغر؛طرائف المقال؛تحقیق مهدی رجایی،قم:مکتبه آیت اللّه العظمی المرعشی النجفی،۱۴۱۰ ق.
۲۳٫بیهقی،احمد بن حسین بن علی؛السنن الکبری؛بیروت:دار الفـکر،بـیتا.
۲۴٫تابان،تورج؛«زنادقه در نـخستین سـدههای اسلامی»؛ایراننامه،سال پنجم.
۲۵٫تبریزی،محمد حسین بن خلف؛رهانقاطع؛تهران:امیر کبیر،۱۳۷۶ ش.
۲۶٫آقا بزرگ تهرانی،محمد محسن؛الذریعه الی التصانیف الشیعه؛چ ۲،بیروت:دار الاضواء، ۱۴۰۳ ق.
۲۷٫ثقفی کوفی،ابراهیم بن محمد؛الغارات؛تـحقیق سـید جلال الدین محدث،بیجا:بهمن،بیتا.
۲۸٫ابن عدی جرجانی،ابی احمد عبد اللّه؛الکامل؛تحقیق سهیل زکار،چ ۳،بیروت:دار الفکر، ۱۴۰۹ ق.
۲۹٫جوهری،اسماعیل بن حماد؛الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛تحقیق احمد بـن عـبد الغفور عـطار،چ ۴،بیروت:دار العلم،۱۴۰۷ ق.
۳۰٫حاج سید جوادی،احمد صدر و دیگران؛دائره المعارف تشیع؛چ ۲،قم:شهید سعید محبی، ۱۳۸۳ ش.
۳۱٫حاجی خلیفه؛کـشف الظنون؛بیجا:دار احیاء التراث العربی،بیتا. ۳۲٫حجتی سید محمد باقر و قـاسم بـستانی؛«مـعناشناسی کلمۀ زندیق»؛مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی اصفهان،دورۀ دوم،شمارۀ ۳۲ و ۳۳،بهار و تابستان ۱۳۸۲ ش.
۳۳٫حر عاملی؛تفصیل وسائل الشیعه؛چ ۲،قـم: مـؤسسۀ آل البیت لاحیاء التراث،۱۴۱۴ ق.
۳۴٫حرانی،ابن شعبه؛تحف العقول عن آل الرسول؛تحقیق علی اکـبر غـفار،چ ۲،قـم:مؤسسه النشر الاسلامی لجامعه المدرسین،۱۴۰۴ ق.
۳۵٫حلی،یحیی بن سیعد؛الجامع الشرایع؛تحقیق سبحانی،قم:مـؤسسۀ سید الشهداء علیه السّلام، ۱۴۰۵ ق.
۳۶٫خطیب بغدادی،ابی بکر احمد بن علی؛تاریخ بـغداد او مدینه الاسلام؛تحقیق مـصطفی عـبد القادر عطا،چ ۱،بیروت:محمد علی بیضون(دار الکتب العلمیه)،۱۴۱۷ ق.
۳۷.ابن کثیر دمشقی،حافظ ابی الفداء اسماعیل؛البدایه و النهایه؛تحقیق علی شیری،چ ۱، بیروت:دار احیاء التراث العربی،۱۴۰۸ ق.
۳۸٫دهخدا،علی اکبر؛لغتنامه؛تهران:انتشارات دانـشگاه تهران،۱۳۵۱ ش.
۳۹٫ذهبی،ابو عبد اللّه محمد بن احمد بن عثمان؛میزان الاعتدال؛تحقیق علی محمد بجاوی، چ ۱،بیروت:دار المعرفه،۱۳۸۲ ق.
۴۰٫زرکلی،خیر الدین؛الاعلام؛چ ۵،بیروت:دار العلم،بیتا.
۴۱٫سمعانی،ابی سعد عبد الکریم بن مـحمد بـن منصمور؛الانساب؛تحقیق و تقدیم عبد اللّه عمر بارودی،چ ۱،بیروت:دار الجنان،۱۴۰۸ ق.
۴۲٫سید مرتضی؛امالی؛تحقیق سید محمد بدر الدین نعسانی حلبی،چ ۱،تهران:مکتبه آیه اللّه العظمی المرعشی النجفی،۱۳۲۵ ق.
۴۳٫سیوطی،جلال الدین؛اللئالی المصنوعه فـی الاحـادیث الموضوعه؛بیجا:دار الکتب العلمیه، بیتا.
۴۴٫صدوق،ابو جعفر محمد؛التوحید؛تحقیق هاشم حسینی تهرانی،قم:جامعه المدرسین، ۱۳۸۷ ق.
۴۵٫صدوق،ابو جعفر محمد؛الفقیه من لا یحضره الفقیه؛تحقیق علی اکبر غـفاری،چ ۲،قـم:جامعه المدرسین،۱۴۰۴ ق.
۴۶٫صدوق،ابو جعفر محمد؛معانی الاخبار؛تحقیق علی اکبر غفاری:بیجا:انتشارات اسلامی،۱۳۶۱ ق.
۴۷٫صنعانی،عبد الرزاق ابی بکر المصنف؛تحقیق حبیب الرحمن اعظمی،بیجا:المجلس العلمی،بیتا.
۴۸٫طـبرانی،سـلیمان ابـن احمد ابن ایوب؛المعجم الکـبیر؛تـحقیق حـمدی عبد الحمید سلفی،چ ۲، قاهره:ابن تیمیه،بیتا.
۴۹٫طبرسی،احمد بن علی؛الاحتجاج؛تحقیق محمد باقر خرسان؛بیجا:دار النعمان،بیتا.
۵۰٫طبری،ابـن جـریر؛تـاریخ الامم و الملوک؛بیروت:مؤسسه الاعلمی،بیتا.
۵۱٫طریحی،فـخر الدیـن؛مجمع البحرین؛تحقیق احمد حسینی،چ ۲،مکتب نشر الثقافه الاسلامیه۱۴۰۸۷ ق.
۵۲٫طوسی،ابو جعفر محمد بن حسن بن علی؛اختیار مـعرفه الرجـال؛تـحقیق میر داماد-محمد باقر حسینی و مهدی رجایی؛قم:مؤسسۀ آل البـیت،۱۴۰۴ ق.
۵۳٫طوسی،ابو جعفر محمد بن حسن بن علی؛تهذیب الاحکام؛تحقیق حسن خرسان و محمد آخوندی،چ،بیجا: دار الکتب الاسـلامی،۱۳۶۵ ش.
۵۴٫طـوسی،ابـو جعفر محمد بن حسن بن علی؛الخلاف؛تحقیق علی خراسانی؛جـواد شـهرستانی و شیخ محمد مهدی نجف،چ ۱،قم:النشر الاسلامی،۱۴۱۷ ق.
۵۵٫عبد الحمید حمد،محمد؛الزندقه و الزنادقه تاریخ و فکر؛چ ۱،دمـشق:دار الطـلیعه الجـدیده، ۱۹۹۹ م.
۵۶.عسکری،سید مرتضی؛احادیث ام المؤمنین عائشه(ادوار من حیاتها)چ ۱،بیجا:النهضه، ۱۴۱۸ ق.
۵۷٫عسکری،سـید مـرتضی؛عـبد اللّه بن سبا و اساطیر اخری؛چ ۶،بیجا:التوحید،۱۴۱۳ ق.
۵۸٫عسکری،سید مرتضی؛خمسون و مائه صحابی مختلق؛چ ۱،تـهران:کـلیه اصـول الدین،۱۴۲۱ ق.
۵۹٫عقیلی مکی،محمد بن عمرو بن موسی بن حماد؛الضعفاء الکبیر؛تحقیق عـبد المـعطی امین قلعجی،چ ۲،بیروت:دار الکتب العلمیه،۱۴۱۸ ق.
۶۰.فتنی،محمد بن طاهر؛تذکره الموضوعات؛بیجا:بـینا،بـیتا.
۶۱٫فـراهیدی،ابو عبد الرحمن خلیل بن احمد؛العین؛تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، چ ۲،بیجا:دار الهـجره،۱۴۰۹ ق.
۶۲٫فـضل بن شاذان؛الایضاح؛تحقیق جلال الدین حسینی ارموی محدث،بیجا:بینا،بیتا.
۶۳٫فـیروزآبادی،مـحمد بـن یعقوب؛القاموس المحیط؛به اهتمام نصر هورینی،بیجا:بینا،بیتا.
۶۴٫قرطیب،ابی عبد اللّه محمد بـن احـمد؛الجامع لاحکام القرآن(تفسیر قرطبی)؛بیروت:مؤسسه تاریخ العربی،۱۴۰۵ ق.
۶۵٫کحاله،عمر رضـا؛مـعجم المـؤلفین تراجم مصنفی الکتب العربیه؛بیروت:دار احیاء التراث العربی،بیتا.
۶۶٫کراموس،جی،اچ؛«گرایشهای مانوی در روایت آکـله الخـضر»؛تـرجمۀ محمد مهدی تقدیسی،مجله علوم حدیث،سال دوازدهم،شمارۀ ۴۳٫
۶۷٫کلینی،محمد بـن یـعقوب؛کافی؛تحقیق علی اکبر غفاری،چ ۲،بیجا:دار الکتب الاسلامی، ۱۳۸۸ ق.
۶۸٫مازندرانی،مولی محمد صالح؛شرح اصول کافی؛تـحقیق ابـو الحسن الشعرانی،بیجا، بینا،بیتا.
۶۹٫مجلسی،محمد باقر؛بحار الانوار؛چ ۲،بیروت:مـؤسسۀ الوفـاء،۱۴۰۳ ق.
۷۰.مطهری،حمید رضا؛زندقه در سدههای نخستین اسـلامی؛چ ۱،قـم:پژوهـشگاه علوم و فرهنگ اسلامی،۱۳۸۷ ش.
۷۱٫معین،محمد؛فرهنگ فـارسی؛چ ۱۱،تـهران:سپهر،۱۳۷۶ ش.
۷۲٫مفید،محمد بن محمد بن نعمان عکبری؛الرد علی اصحاب العدد جوابات اهـل المـوصل فی العدد و الرؤیه؛تحقیق مـهدی نـجف،چ ۱،قم:کـنگرۀ جـهانی هـزارۀ شیخ مفید،۱۴۱۳ ق.
۷۳٫مسلم،ابن حجاج نـیشابوری؛الجـامع الصحیح؛بیروت:دار الفکر،بیتا.
۷۴.میر داماد استرآبادی،محمد باقر بن محمد حـسینی؛الرواشـح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه؛قـم:مکتبه السید المرعشی النـجفی،۱۴۰۵ ق.
۷۵٫مـتقی هندی،علی؛کنز العمال؛تـحقیق بـکری حیانی صفوه السقا،بیروت:مؤسسه الرساله، بیتا.
۷۶٫هندی،ناصر حسین؛افحام الاعداء و الخـصوم بـتکذیب ما افتروه علی سیدتنا ام کـلثوم؛ تـحقیق مـحمد هادی امینی،تـهران:مـکتبه النینوی الحدیثه،بیتا.
۷۷٫یـعقوبی،احـمد بن ابی یعقوب بن واضح؛تاریخ یعقوبی؛قم:مؤسسۀ نشر فرهنگ اهل بیت عـلیهم السـّلام،بیتا.