دانش نامه دین: آمیدا، بودا، بوداسف، شین تو…
( ژ؛ سـن: اَمیتابَه). مهمترین بودای سنت مَهایانَه، که ناظر است بر بهشت خاوریِ پاکبوم ( ژ: جـوْدو )؛ مـحور تـکامل آیین بودای پاکبوم در آسیای شرقی است. اصطلاح آمیدا یا آمیتا تلفظِ ژاپنیِ آوانوشتِ چینیِ القـابِ سنسکریتِ این بوداست ( سن: اَمیتابه، فروغ بیکران؛ اَمیتایوُس، زندگی بیکران ). از متنهای مهایانه، کـه به آمیدا اشاره مـیکنند، سـوُکاوتیـ ویوُهه بزرگ ( ژ: دای موُریوْجوُ کیوْ ) سوُره مهم آیین بودای پاکبوم است. این سوره کارِ بوداسَف دَرماکَرَه (آمیدای آینده) را بهتفصیل شرح میدهد، که به گونهای چشمگیر همانند کار شاکیهموُنی (ژ: شاکا یا شَکَه) تـاریخی است. آمیدا به
مثابه بوُداسَف ۴۸ سوگند یاد کرد که هر نیاز قابل تصور انسانها را برآورد؛ و هرگاه که این سوگندها برآورده و کامل شد، او آنگاه به مقام بودایی خواهد رسید و پاکبومش را تحقق خـواهد بـخشید. این ۴۸ سوگند را با هم سوگند
آغازین آمیدا میخوانند، هرچند غالباً مقصود از این اصطلاح اشاره است به سوگند هجدهم، که میگوید او بودا نخواهد شد مگر همه آن موجودات مُدرکی که از ته دل بـه او اعـتماد کردهاند و نام او را به دعا خواندهاند در پاکبوم او زاییده شوند.
آمیدا به گونه گستردهای در آیین بودای شرق آسیا مشهور است. هنگامی که آیین بودای چینی در دوره تانگ (۶۱۸ـ۹۰۷) در اوج بود، پیکرههای آمیدا رایجترین تـمثالهای بـودا بودند، چنان که از غارمعبدهای لونگمِن (لوُنگـ مِن) در استان هِنان (هونان) دیده میشود. در آیین بودای ژاپنی، در دوره نارا (۷۱۰ـ۷۹۴) و دورههای بعد، نیز شمار پیکرههای آمیدا بیش از پیکرههای بوداهای دیگر بوده است.
آمـیداپرستی را مـیتوان بـه سه دسته کلی تقسیم کـرد. اولی آمـیدای مـوضوع تمرین نظاره است، چنان که در فرقههای آغازین، مانند فرقه تِندایی و فرقه شینگون، دیده میشود. دومی آمیدایی است که او را رهانندهای میدانند کـه مـیرنده را بـه پاکبوم خویش پذیره میشود، و بدین گونه بشارت حـیات ابـدی میدهد؛ این باور مردمانه پاکبوم بود در چین و به خصوص در دوره هِیان (۷۹۴ـ۱۱۸۵) در ژاپن. سومی آمیدایی است به مثابه نیروی رستگارگری که ارزش زنـدگی انـسان و بـوداییّت همه باشندگان، حتی پستترین گناهکاران، را اثبات میکند. این سنت، کـه آموزه هوْنِن و شینران در دوره کاماکوُرا (۱۱۸۵ـ۱۳۳۳) است، بر ذکر نِمبوُتسوُ (ناموُ آمیدا بوُتسوُ : «ایمان میآورم به آمیدا بودا»)، تأکید مـیکند. ایـن ذکـر هم فراخواندن آمیدا بوداست [مؤمنان را [به زندگی راستین و هم پاسخ انـسان اسـت به آن ندا، که هر دو باید اینجا و اکنون [در این عالم [تحقق یابد.
معمولاً آمیدا را در هنرهای دیداری بـا دو بـوداسَف، یـعنی کاننون (سن: اَوَلوکیتِشوَرَه) و سِیشی (سن: مَهاستامهپراپتَه)، در دو طرف او تصویر میکنند.در پردههای نقاشی مـعروف بـه رایـگوْزوُ او را چنین مصور میکنند که فرود میآید که مؤمن میرنده را خوشامد گوید. تالارهای آمیدا (آمـیدادوْ)ی بـسیاری را بـرای پرستش آمیدا ساختهاند که مشهورترین آنها هوْئوْدوْی معبد بیوْدوْیین در اوُجی است.
(تایتِتسوُ اُننو، از دانـشنامه ژاپن)
تـرجمه ع. پاشایی
بودا Buddha
(ژ: هوتوکه؛ بوُتسوُ، بوُتسوُدا). لقبی است در آیینِ بودا که به کسی داده مـیشود کـه بـه روشن شدگی، یعنی به بینشِ کاملِ در سرشتِ جهان و هرچه در اوست رسیدهباشد. بودا را تجسمِ فـرزانگی و مـِهر دانستهاند. در آیینِ بودای تِیرهوادَه آسیایِ جنوبِشرقی، در چرخه کنونیِ جهان فقط یک بودا مـیشناسند، یـعنی گـئوتَمَه، که به شاکیَهموُنی (ژ: شاکا) معروفاست، یعنی بنیادگذارِ تاریخیِ آیینِ بودا که در قرنِ چهارم یا پنـجمِ قـم در هند میزیست.
بنابر سنتِ مهایانه، که آن نوع آیینِ بوداست که در ژاپن و چین و کـره عـمل مـیشود، شاکیهموُنی فقط یکی از بوداهای بیشماری است که در حالِ حاضر در سراسر عالَم یا کیهان فعالاند. اگـرچه هـمه بـوداها فرزانگی و ارزندگی یکسانی دارند، از نظر سوگندهای خاصی که پیش از بوداشدن میخورند مـتفاوتاند. مـعروفترین بوداهای ژاپن اینها هستند: شاکا، که خصوصاً در فرقه تِندایی، فرقه نیچیرِن و ذِن مورد احترام است؛ آمیدا (سن: اَمـیتابَه)، کـه پَرَسته فرقههای پاکبوم (فرقه جوْدو، فرقه جوْدو- شین، و فرقه جی) و داینیچی (سـن: مـَها وَیروچَنَه) است که این خدای مرکزیِ فـرقه شـینگون و نـیز شاخه خاصفهمِ فرقه تِندایی است.
(استَنلی وَایـنسَتاین، از دانـشنامه ژاپن)
ترجمه ع. پاشایی
بوداسَفBodhisattva
(ژ: بوساتسوُ). در سنتِ بوداییِ مَهایانه، که در ژاپن رواج دارد، وجودی است با بافتِ روحـیِ بـزرگ که مقدر است به بـوداییّت بـرسد اما سـوگند مـیخورد بـودا نشود، مگر آنکه به همه بـاشندگانِ دیـگر یاری شود که به این حالت برسند. مرتبه
یک بوداسَف درست پسـاز یـک بوداست و این در سنتِ مهایانه یک مـفهومِ محوری است که بـر امـکان رسیدنِ تمام موجودات به بـوداییّت تـأکیدمیکند. در باورِ عمومی، بوداسَف را وجودی الهی میدانند با مِهری بیکران که به سودِ زنـدگانِ رنـجور پا در راه میگذارد. بوداسَفها را فرامیخوانند که از درد و رنـجی کـه در ایـن جهان بردهمیشود، هـمچون بـیماری، فقر، بلایای طبیعی و شـکلهای گـوناگون آزار آسایش بخشند و روانهای خویشانِ درگذشته را در جهانِ دیگر آرامش بخشند، رستگار کنند و به روشنشدگیشان یـاریرسانند. مـعروفترین بوداسَفها در ژاپن اینها هستند: کاننون (سن: اَوَلوکـیتِشوارَه) کـه صفتِ خـاصِ او مـِهر و عـطوفت است؛ جیزوْ (سن: کـشیتی گَرْبَه)، حافظِ کودکان؛ فوُگِن (سن: سَمَنْتَهبَدْرَه) و مونجوُ (سن: مَنجوُشری) که هر دو به فرزانگی و شناخت مـربوطاند؛ و مـیروکوُ (سن: مایتِرِهیَه) که بودایِ بزرگِ بـعدی اسـت کـه در جـهان ظـهور خواهد کرد. چـهرههای دیـنیِ بزرگِ تاریخ مثلِ گیوْگی را نیز بوداسَف خواندهاند.
(استَنلی وَاینسَتاین، از دانشنامه ژاپن)
ترجمه ع. پاشایی
بوداسَف
(باشندهای که بـه روشـنی یـا روشنشدگی خواهد رسید، که به صورتهای بـُدیسَتوَه و بـودیسَتْوَه هـم نـوشتهایم.)
بـوداسَف را در مـتنهای چینی به شکل پوُسا (pu-sa، آکتا ایرانیکا III، ص ۱۲۷) و به ژاپنی بوساتسوُ (Bosatsu،
فرهنگ بودایی، ژاپنی ـ انگلیسی، دایتوْ شوُپّانشا، ص ۲۰) خواندهاند. واژه بوداسَف نیاز به توضیح دارد. بوداسَف به احتمال قوی شکل فـارسیشده pwtysb ، pwtystb ، pwtysdb ، pwtystbt ، pwdystbtسغدی است ( آکتا، همان، ۱۲۷ـ۲۸ ). کلمه بوداسَف، که در متن قدیمی عربی و فارسی بلوهَر و بوداسَف آمده (برای اطلاعات بیشتر ر.ک: دایرهالمعارف فارسی مصاحب، ذیل بلوهر و بوداسف؛ و نیز: ۳ Unknown Buddhist Stories in an Arabic Version، چاپ لندن، ۱۹۷۱ ) اشاره به گئوتَمه بـودا دارد نـه به مطلقِ بوداسفهای بودایی، چنان که در متنهای پرَجِنیاپارَمیتا و مَهایانه میبینیم. شاید از اینجاست که Bodhiی این واژه را بودا نوشتهاند، چون که در متنهای هینهیانه فقط یک بوداسَف وجود دارد که آن همان گئوتمه بوداست. از ایـن رو طـبیعی است که در هینهیانه، بوداسف همیشه بتواند جایگزین بودا شود. از سوی دیگر، بوداسفِ هینهیانه همیشه اشاره است به زمانی که گوتمه بودا هنوز بـه مـقام بودایی
نرسیده است. در شکلهای مـتفاوتِ سـغدیِ این واژه، جزء اول pwtyیا pwdyــ که همان bodhiسنسکریت است به معنی بیداری و روشنی ــ ربطی به مقام بودا (و نیز به گئوتمه بودا) ندارد، هر چند از نظر لغـوی بـا آن از یک ریشه است. شـاید بـهتر میبود که این نام را بودیسَف مینوشتند نه بوداسَف.
(ع. پاشایی)
شینتوْ ShintoÎ
راه کامی (Kami، خدایان). در ژاپن باستان، خدایان بیشمار، از جمله نیاکان قبیلهای، را میپرستیدند، و زندگی رسمی نیز به گونهای پیچیده با پرستش خدایان درپیچیده بـود. بـااینهمه، این دین بومی تا وارد شدن آیین بودا و آیین کُنفوُسیوُس از قاره چین به نام خاصی شناخته نبود. شینتوْ، به مثابه دین، نه بنیادگذاری دارد و نه بر جزم یا کتاب مقدسی استوار اسـت، بـلکه شالودهاش بـیشتر بر آداب و احترام به سنتهای نیاکانی، و زیستن و عمل کردن به هدایت خدایان نهاده شدهاست. کاخ شاهی یک روایـت نسبتاً خالص این سنت باستانی را حفظ کردهاست؛ باورهای مردمانه ( popular ) عموماً بـا دیـنهای دیـگر آمیخته و توسعه یافتهاند. شینتوِْ فرقهای ( KyoÎha ShintoÎ ) یک توسعه قرن نوزدهمی است که رهبران خاصی فرقههای فردی را در آن بنیاد نـهادند. پس از جـنگ دوم جهانی، شماری از دینهای نو ( shinko ShintoÎ ) نیز توسعه یافتند. مکاتب و جنبشهای تاریخیِ درون شینتوْ ایـنها هـستند: شـینتوِْبازگشت ( فوُککو شینتوْ Fukko ShintoÎ )، ایسِه شینتوْ، شینتوْ کُنفوُسیوُسی ( جوُگاکوُ شینتوْ )، شینگون شینتوْ، سوُئیگا شینتوْ، تِندایی شینتوْ، یـوشیدا شینتوْ، و یوشیکاوا شینتوْ.
.)Basic Terms of Shinto, Tokyo, Kokugakuin University, 1985)
ترجمه ع. پاشایی
شینتوْ
دین بومی ژاپن. واژه شینتوْ با دو واژهنگاره چینی نـوشته میشود: اولی، شین ( چ. شِن )، را بـرای نـوشتن اصطلاح بومی ژاپنی، یعنی کامی ( به معنی «باشنده بودین»، یا «خدا» )، هم به کار میبرند؛ دومی، توْ ( چ. دائو )، هم برای نوشتن واژه بومیِ میچی ( michi «راه») به کاربرده میشود. شینتوْ یک نظام غنی و پیچیده اعـمال یا مناسک، تصورات و نهادهای دینی است که آرامآرام در
سپیدهدم تاریخ ژاپن پدید آمد، و در دورههای نارا ( ۷۱۰ـ۷۹۴ ) و هِیان ( ۷۹۴ـ ۱۱۸۵ ) به مثابه یک نظام دینی تبلور یافت، و در نتیجه با نظامهای دینی و فلسفی دینهای دیگر آسیا، یـعنی بـا آیینهای بودا و دائو و کنفوسیوس، یک برهمکُنش مدام و پویا داشت. این برهمکنش که در تمام سطوح توسعه یافت در بیشترین بخش تاریخ ژاپن مکاتب تلفیقی و نیز آیینهای گوناگونی پدید آورد و در دوره ئهدو ( ۱۶۰۰ـ۱۸۶۸ ) واکنشی برانگیخت که سرانجام بـه نـوزایی شینتوْ به مثابه «راه باستانی» انجامید که فرض میشد در آن که هیچ یک از نفوذهای بیگانه حضور ندارند. این نظامِ سَره در پایان قرن نوزدهم به یک شینتوْ دولتی توسعه یافت؛ اما در ۱۹۴۵ ایـن پایـگاه لغو شد و دوباره شینتوْ را دینی دانستند در میان دینهای دیگر.
شاید بشود به شینتوْ به چشم یک پدیده چندسر نگاهکرد: [ هرچند [گاهی چنین مینماید که مجموعهای است، با یک سـاختار نـابهمتنیده، از مـناسک، اعتقادات و نگرشهایی که ریشه در اجـتماعات مـحلی داشـت، [ بااینهمه [یک دین سازمانیافته با تعریفی دقیق در سطح کشور است. اما این دو جنبه بنیادی کاملاً از یکدیگر جدا نیستند و پاسخگو یا بـازتابنده بـسیاری از مـنش ملی ژاپنیاند، همان گونه که در ساختارهای اجتماعیـ سـیاسی، نـگرشهای روانشناختی، و معیارهای زیباییشناختی بیان میشود.
(از دانشنامه ژاپن)
ترجمه ع. پاشایی
عادل شمرده شدن (justification)
این واژه به یک آموزه مسیحی اشاره دارد که مـنشأ آن رسـالههای پولس و عـمدتا رساله به غلاطیان و رومیان است ( NIDB., 559). این واژه انگلیسی برای ترجمه کـلمه عبری «sdq» و کلمه یونانی «dikaioo»، که رویهم رفته حدود ۷۵۰ بار در کتاب مقدس آمدهاند، به کار رفته است (HBD., 520). در ترجمههای انگلیسی کـتاب مـقدس ایـن دو واژه اغلب به «justitia» در نسخه لاتینی ولگات (Vulgate) آمده است. فعل لاتینی «justificate» به مـعنای «عـادل گردانیدن» بود، درحالیکه معمولاً معادل عبری آن به معنای «عادل اعلام کردن» است(HBD, 520).
برخی این آموزه را ایـنگونه تـعریف
کـردهاند: «خدا که داور عادل است اعلام میدارد که انسان که به مسیح ایـمان مـیآورد، هـرچند گناهکار است ولی عادل میباشد، یعنی عادل شمرده میشود؛ زیرا در مسیح با خدا رابطه عـادلانهای بـرقرار کـرده است» (الهیات مسیحی، ۲۶۱). به بیان دیگر «عادل شمرده شدن این عمل داوری خداست که بـر اسـاس عمل شایسته مسیح [صلیب]، که به حساب انسان گناهکار گذاشته شده و با ایـمان بـه او قـابل دسترسی است، خدا انسان گناهکار را پاک شده از گناه، رهای از مجازات آن و اصلاح شده و متقی اعلام مـیدارد» (NIDB., 559).
عـادل شمردن یک عمل الهی است که: ۱) گناهکار را رهای از گناه و نتایج آن اعلام مـیدارد (رومـیان، ۴:۶ ـ ۸؛ ۸:۳۳ و ۳۴؛ دوم قـرنتیان، ۵:۱۹ ـ ۲۱)؛ ۲) یک عمل داوری الهی است که در آن دو عقیده داوری و نجات با هم ترکیب میشوند تا این را اعلام کـند کـه مسیح شریعت را از طرف گناهکار به اجرا درآورده است (متی، ۱۰:۴۱؛ رومیان، ۳:۲۶؛ ۸:۳؛ دوم قرنتیان، ۵:۲۱؛ غلاطیان، ۳:۱۳؛ اول تـیموتائوس، ۱:۹؛ پطـرس، ۳:۱۸)؛ ۳) یـک بخشایش الهی است که در آن خدا گناه را بهطور کامل عفو میکند (رومیان، ۴:۵؛ ۶:۷)؛ و ۴) عملی اصلاحگرانه است کـه بـا آن گـناهکار با احتساب عدالت مسیح دوباره مورد عنایت قرار میگیرد (رومیان، ۵:۱۱؛ اول قرنتیان، ۱:۳۰؛ غـلاطیان، ۳:۶) (ibid.).
گـناهکاری که عادل شمرده میشود، اولاً از مجازات گناه، یعنی عمل به شریعت رهایی مییابد (رومیان، ۴:۵؛ ۶:۷)؛ ثانیا دوباره مـورد عـنایت خدا قرار میگیرد (غلاطیان، ۳:۶)؛ ثالثا در عدالت خدا سهیم میشود (رومیان، ۳:۲۵ و ۲۶؛ اول قرنتیان، ۱:۳۰)؛ و رابـعا مـوقعیت جدیدی در پیشگاه خدا پیدا میکند و از عبد بـودن بـه پسـر بودن ارتقا مییابد (غلاطیان، ۴:۵) (ibid.).
پولس در دو رساله بـه رومـیان و غلاطیان بارها بر این تأکید میکند که انسانْ با ایمان عادل شمرده مـیشود و نـه با عمل به شریعت، و ایـن تـأکید به ویـژه در مـیان پروتـستانها به چشم میخورد. درباره نتیجه «عـادل شـمرده شدنِ» گناهکار بین کاتولیکها و پروتستانها اختلاف است. «به نظر کلیسای کاتولیک رومـی عـدالت به معنای بخشش گناهان و ایجاد رفـتار فیضبخش در زندگی است. بـدین طـریق به یک تجربه شخصی تـبدیل
مـیگردد، نه یک رابطه واقعی با خدا. عقیده مصلحین کلیسا مخالف نظر فوقالذکر بـود. آنـها تأکید کردند که عادل شـدن بـا تـقدیس تفاوت دارد؛ زیرا اولیـ تـوسط خدا اعلام میگردد و بـه رابـطه انسان با شریعت و عدالت الهی مربوط است، در حالی که دومی باعث تغییر سیرت بـاطنی انـسان میشود» (الهیات مسیحی، ۲۶۳).
در دو ترجمه قدیمی کـتاب مـقدس به فـارسی یـعنی تـرجمه انجمن پخش کتب مـقدس و ترجمه هنری مارتین این واژه به «عادل شمرده شدن» برگردانده شده است. کلمه عادل دو کاربرد دارد: یـکی در مـقابل ظالم و دیگری در مقابل فاسق. از آنچه دربـاره مـفهوم ایـن واژه گـذشت بـر میآید که مـقصود از آن ایـن است که فرد گناهکار، با اینکه هنوز گناهکار است، پس از ایمان به مسیح، خدا او را بیگناه به حـساب مـیآورد، و ایـن با عادل به معنای دوم، یعنی متضاد فـاسق، بـسیار نـزدیک اسـت. امـا مـشکل این ترجمه این است که عادل به این معنا در زبان فارسی امروزی کمتر استعمال میشود. از اینرو بسیاری دنبال واژه مناسبتری رفتهاند. در ترجمه عهد جدید توسط انتشارات انجمن کـتاب مقدس، با عنوان انجیل شریف این واژه به «نیک شمرده شدن» ترجمه شده است. در ترجمه جدیدی از کتاب مقدس که عنوان «ترجمه تفسیری» دارد، این واژه گاهی به «راضی شدن خدا از انسان»، گاهی بـه «نـجات یافتن» و گاهی به «پاک و بیگناه شمرده شدن» ترجمه شده است. همچنین برخی این واژه را به تطهیر یا آمرزش ترجمه میکنند. به نظر میرسد که هیچیک از اینها به دقت عادل شمرده شـدن نـباشد، ولی از آنجا که این تعبیر امروزه کمتر به کار میرود، تعبیر بیگناه به حساب آمدن مناسبتر به نظر میرسد.
عبدالرحیم سلیمانی
فیض (Grace)
این کـلمه بـه آموزهای مسیحی اشاره دارد که در الهـیات پولسـ جایگاه ویژهای دارد (ER.ME., V.6, P.84). واژه انگلیسی «grace»، که از ریشه لاتین «gratia» است (ibid.)، به عنوان ترجمه واژه عبری «hen» و یونانی «charis» به کار میرود (NIDB., 401). نویسندگان کتاب مقدس این واژه را به معانی متعددی به کـار بـردهاند: ۱) آنچه باعث سرور، لذت، خـوشی، جـذابیت، شیرینی و دوست
داشتنیبودن میشود؛ ۲) نیت خیر، مهربانی دلسوزانه، رحمت و غیره؛ ۳) لطف و مهربانی ارباب نسبت به غلام. بدینسان با تشبیه خدا با انسان این کلمه به معنای لطف و محبت خدا بـه انـسان گردید (لوقا، ۱: ۳۰) (ibid.).
این آموزه را برخی اینگونه تعریف کردهاند: «اظهار لطف و محبت حضرت اقدس الهی نسبت به گنهکاران یعنی خلاصی بخشیدن و نجات دادن در حالیکه لیاقت و استحقاق آن را ندارند (اول تیموتائوس، ۱: ۲) (قاموس کتاب مقدس، ۶۷۵). بـرخی دیـگر آن را اینگونه تـعریف کردهاند: «فیض، لطف خدا بهخاطر مسیح به انسان سقوط کرده است، لطفی که استحقاق آن را ندارد» (NIDB., 401). بـرخی جایگاه فیض را در الهیات اینگونه بیان میکنند: «آدم قبل از سقوط عادل و از اراده آزاد بـرخوردار بـود و تـحت آزمایش قرار داشت (پیدایش، باب دوم). با سقوط او در دید خدا گناهکار گردید (پیدایش، ۳: ۸ ـ ۲۴). گناه او دامنگیر همه انـسانها شـد (رومیان، ۵: ۱۲ و ۱۴؛ اول قرنتیان، ۱۵: ۲۲). خداوند نجات همه انسانها را میخواست (متی، ۱۸:۱۴؛ اول تیموتائوس، ۲:۴) و مسیح برای همه انـسانها مـرد (رومـیان، ۵:۱۸؛ اول تیموتائوس، ۲:۶؛ عبرانیان، ۲:۹). انسان آزاد مسئول اعمال خویش است (تثنیه، ۳۰:۱۵ ـ ۲۰، حزقیال، ۱۸). اما برای انجام عمل صالح بـه کمک خدا نیاز دارد (اول قرنتیان، ۱۵: ۱۰) و اراده الهی از قبل، بدون توجه به شایستگی، آن را مقدر کرده اسـت (رومیان، ۹:۱۱ ـ ۲۶) و این فیض الهـی اسـت» (ODCC., ۵۷۶).
پس فیض، تقدیر ازلی الهی است و فقط کسی میتواند سعادتمند شود که فیض شامل حالش شود میتواند سعادتمند شود و به شایستگی و عمل انسان ارتباطی ندارد. انسان به تنهایی و با تکیه بر خویشتن نـمیتواند به سعادت برسد، مگر اینکه فیض الهی شامل حال او شود. این برداشت از آموزه فیض همان چیزی است که اگوستین قدیس بر آن تأکید میکند و نتیجه آن سلب اختیار انسان است. از سوی دیـگر پلاگـیوس با این بیان مخالف است و میگوید که همه چیز به اراده انسان بستگی دارد و فیض الهی تنها کمک و یاور است. منازعه پلاگیوس با اگوستین بر سر این موضوع به محکومیت نـظر پلاگـیوس در شورای افسس در سال ۴۳۱ میلادی منجر شد و نظریه اگوستین نظریه راستکیشی
مسیحی گردید. (ibid.؛ مسیحیت و بدعتها، ۱۸۰ ـ ۱۸۲).
این کلمه در ترجمه معروف کتاب مقدس از انجمن پخش کتب مقدسه و ترجمه عهد جدید تحت عـنوان «انـجیل شریف» از انتشارات انجمن کتاب مقدس به فیض ترجمه شده است. ترجمه قدیمی کتاب مقدس که بخش عهد جدید آن را هنری مارتین ترجمه کرده، این واژه را به توفیق ترجمه کرده اسـت. تـرجمه دیـگری از عهد جدید تحت عنوان «انـجیل عـیسی مـسیح» از سازمان ترجمه تفسیریِ کتاب مقدس، این کلمه را گاهی لطف و گاهی برکات ترجمه کرده است. ترجمه تفسیری جدید کتاب مقدس، در ترجمه ایـن واژهـ گـاهی لطف و فیض را به هم عطف کرده و گاهی تـنها فـیض را به کار برده است.
دو معادل لطف و توفیق که هر یک به گونهای با محتوای این آموزه نزدیکاند، در زبان فـارسی امـروزی قـابلفهمترند، اما با توجه به اینکه کلمه فیض نه تنها در تـرجمههای معروف کتاب مقدس، بلکه در ادبیات و اشعار قدیم فارسی جا افتاده است، مناسبتر مینماید.
ترجمه عبدالرحیم سلیمانی
ژزوئیتها، یـسوعیان (Jesuits)
اعـضای فـرقهای به نام «انجمن عیسی» که در درون کلیسای کاتولیک رومی شکل گرفت.(EB., V.6, P. 541). ایـن جـامعه که در سال ۱۵۴۰ میلادی به تأیید پاپ پل سوم رسید، شش سال جلوتر به وسیله ایگناتیوس لویولایی و شش تـن از دوسـتانش تـأسیس شده بود (ODCC., 722). این انجمن دو هدف داشت: یکی دفاع از نظام پاپی و اصول فـرقه کـاتولیک در مـقابل بدعتهای رایج آن زمان به ویژه پروتستانها، و دیگری تبلیغ در میان کفار (ibid.).
در ابتدا در این فرقه دو تـعهد عـملی وجـود داشت: یکی پرهیز از ازدواج و عمل جنسی، و دیگری زندگی فقیرانه؛ ولی بعدا دو تعهد دیگر به آن افزوده شـد: پیـروی محض و بیچونوچرا از فرمانده، که توسط اعضای گروه انتخاب میشد، و خدمتگذاری درگاه خلیفه رمـ بـه عـنوان نایب خدا بر روی زمین و اجرای فوری آنچه را پاپ زمان و جانشینان او برای نجات انسانها و اشاعه دیـن لازم بـدانند (تاریخ تمدن، ج ۶، ۱۰۸۸).
این انجمن به سرعت رشد کرد و نقش بسیار برجستهای در مقابله بـا
نـهضت اصـلاحات و تجدید کاتولیسیزم ایفا کرد. (E.B., V.6, P.541) این جنبش توانست موج مهاجم جنبش پروتستان را به عقب براند و دوبـاره قـسمت بزرگی از آلمان، بیشتر خاک مجارستان و بوهم و همه لهستان مسیحی را به کلیسا بـاز گـرداند (تـاریخ تمدن، ج ۶، ۱).
نقش مهم دیگری که این انجمن ایفا کرد، سفرهای تبلیغی اعضای آن به بخشهای مـختلف دنـیا از جـمله شمال آمریکا، آفریقا و کشورهای چین، ژاپن و هند بود (ER.ME., V.8, P.14). در حال حاضر ژزوئیتها در سراسر جـهان یـافت میشوند و تعداد زیادی دانشگاه و مدرسه دارند (ODCC., 722).
پس از اینکه این فرقه در سال ۱۵۴۰ به وسیله پل سوم تأیید شد نـام «انـجمن عیسی» را به خود گرفت و اعضای آن «خدمتگزاران انجمن عیسی» خوانده شدند. واژه ژزوئیت (= یـسوعی) از سـال ۱۵۴۴ به بعد توسط کالون و برخی دیگر بـه عـنوان هـجو برای اعضای این گروه به کار رفـت ولی بـعدا در نیمه دوم قرن شانزدهم با موفقیتهای این گروه جنبه هجوی خود را از دست داد. واژه ژزوئیت (Jesuit) از کـلمه Jesus (عـیسی) مشتق شده است و معادل دقـیق آن در فـارسی عیسایی اسـت. از آنـجا کـه که در زبان عربی عیسی را یسوع مـیگویند، نـام یسوعیان برای این گروه به کار رفته و به فارسی هم وارد شده اسـت.
بـنابراین در فارسی گاهی واژه ژزوئیت به کار مـیرود که از روی واژه فرانسه آوانویسی شـده اسـت، و گاهی واژه یسوعی بهکار میرود کـه از عـربی آمده است. از آنجا که این کلمه نام یک گروه شده، و از سوی دیگر اسـتعمال واژه یـسوع برای عیسی در زبان فارسی نـامأنوس اسـت، واژه ژزوئیـت که مطابق بـا زبـان اصلی است، مناسبتر اسـت.
تـرجمه عبدالرحیم سلیمانی
پینوشتها
مشخصات کامل منابع (مورد اشاره در مدخلهای عادل شمردن، فیض و ژزوئیتها)، بـدین قـرار است:
۱٫ »EB«: the New Encyclopaediae Britannica, v.1, 6, Encyclopaedia Britannica, INC., ۱۵ th ed., U.S.A, 1995.
۲٫ »ER.ME«: Eliade, Mirceaced: the Encyclopaedia of Religion, v.6 & 8, Macmillan Publishing company, New York, 1987.
۳٫ »HBD«: Achtemeier, Paul J.: Harpers Bible Cictionary, Harper Sanfrancisco, 1985.
۴٫ »NIDB«: Dougals, J.D. (ed.): the New International Dictionary of the Bile, Regency Refrence Librany, U.S.A., 1987.
۵٫ »ODCC«: Cross, F.L. (ed.): the Oxford Dictionary of the Christian Church, London, Oxford University Press, 1957.
۶٫ اُ. گریدی، جوان: مسیحیت و بدعتها، تـرجمه عـبدالرحیم سلیمانی اردسـتانی، قـم، مـؤسسه فرهنگی طه، چاپ اول، ۱۳۷۷.
۷٫ تـیسن هنری: الهیات مسیحی، ترجمه ط. میکائیلیان، تهران، انتشارات حیات ابدی.
۸٫ دورانت، ویل: تاریخ تمدن، ج ۶، ترجمه فـریدون بـدرهای و…، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چـاپ سـوم، ۱۳۷۱٫
۹٫ هـاکس، جـیمز: قـاموس کتاب مقدس، تـهران، انـتشارات اساطیر، چاپ اول اساطیر، ۱۳۷۷٫