دانش نامه دین: رشن، روح القدس، شورای دوم واتیکان، معنویت
ایـزد عدل و داد در دین مزدیسنی. در اوستا رَشْنو Rašnu و در پهلوی رَشْن Rašnبه معنای عادل و دادگر است. رَشـْن در اوسـتا اغـلب با صفت رَزْیشْته Razišta (در پهلوی رزیستک Razistak) وبه صورت رَشْنو رزْیشْتَه به معنای راستتر و درستتر آمده اسـت، و در فارسی معمولاً این ایزد با صفتش «رَشْن راست» خوانده میشود. ابوریحان بیرونی در الآثـار الباقیه (ص۷۳) در فهرست روزهای ایـرانی، ایـن ایزد را رَشْن خوانده که در زبان سُغدی رَسْن Rasn و در خوارزمی همان رَشْن خوانده میشده است. در ادبیات فارسی این واژه به صورت «رش» بدون نون بکار رفته است. فردوسی گوید: چوهور سپهر آورد روز رَش / ترا زندگی باد پدرام و خـَوش، و خسروی میگوید: میسوری بخواه کامد رَش / مطربان پیشدار و باده بکَش.
در سراسر اوستا (به جز گاثاها) و در کلیّه منابع پهلوی و پازند مکرّر از ایزد رَشن نام برده شده، به او درود فرستاده میشود. در اوستا، یشت دوازدهم مـوسوم بـه رَشْن یشت، ویژه این ایزد است، امّا مطالب مهمی در خصوص وی از آن بهدست نمیآید. برخی از محققان از آن جمله بارتولومه برآناند که رشن یشت، یشتی جدید میباشد و مطالب آن با توجه به برخی قسمتهای اوسـتا و بـه ویژه یشتها تدوین شده است. در اوستا هرجا که از رَشن نام برده شده، از یاران او ایزدان مهر (میثره Miøra) و سروش
(سرَاُشَه Sraoša) و گاها از ایزد اَشتاد AštaÎd(اَرْشتاد ArštaÎd) (یسنا، ۷/۱ و ۷/۲) نیز یاد شده است.
از ایزد رَشـن در یـشتها از وی به عنوان پسر هرمزد و سپندارمذ یاد شده است (یشت، ۱۶/۱۷)؛ مهر درحالیکه در طرف راستش سروش نیک مقدس سوار است، و در طرف چپش رشنِ راست و بلندبالا سوار است و اطراف آنان فروهر پاکـان در حـرکتند، مـورد ستایش قرار میگیرد (یشت، ۱۰۰/۱۰)؛ او بـه هـمراهی ایـزد مهر و داموئیش اوپَمَنَه Upamana DaÎmoišایزد همراه و همیار مهر) و ایزد باد (واتَه VaÎta) به میان سپاهیان و لشکریانی که با یکدیگر درنبرداند، میرود و پیروزی را بـه آنـکه راسـتکردار است میدهد (یشت، ۴۷/۱۳)؛ او بر ضدِ دزدان و راهزنان، و مایه بـیم و هـراس آنان است. او در سراسر هفت کشور زمین و در میان اقیانوسها و در بالای کوهها حضور دارد. هیچ کجای جهان نیست که او حضور نداشته بـاشد. پاکـدین بـاید تمام توجه خود را بدو داشته، نظر او را جلب کند. (۲۵ـ۲۱/۱۲).
این سـه ایزد اوستایی، یعنی مهر، سروش و رشن بسیار به هم نزدیک بوده، مناسبات مخصوصی با یکدیگر دارند و در وظایفشان هـمدیگر را یـاری مـیکنند. یشتهایی که متعلق به این ایزدان است نیز پشتسرِ هم قـرار دارنـد؛ چنانکه مهریشت، یشت دهم و سروش یشت، یازدهم، و رَشن یشت، دوازدهم است. همچنین در گاهشماری، روزهایی از ماه کـه روز شـانزدهم و هـفدهم و هیجدهم باشد، و به نامهای آنان نامزد شده است، در کنار هم میباشند.
ایـن سـه ایـزد به اتفاق از ایزدانِ سرای پسین و داوران روز جزا نیز محسوب میشوند. در کتب متأخر مزدیسنان وظیفه سـنجش اعـمال آدمـیان در روز قیامت به ایزد رَشن واگذار شده است. بنا به روایات دینی کسانی که از ایـن جـهان درگذرند، پس از سه روز و سه شب، در صبح روز چهارم به راهنمایی ایزدانی چون: مهر، سروش، رَشـْن و اشـْتاد بـرای محاکمه و گذر از پل چینوَد Cinvad(چینْوَت CinvaÎt = پل صراط) آماده میشوند. در اَئوگمدئچا AogemadaeÎcaÎفقرات ۸ و ۹ آمده: «در صبح روز چهارم پس از مـرگ سـروش و رَشن راست و ایزد باد و اشتاد و مهر و فَروهر پاکان و ایزدان مینویِ دیگر به اسـتقبال روح پاک مـرده مـیشتابند وآنروان جاودانی را با خوشی وآسایشودلیریازپلچینوتمیگذرانند».
در بندهش (ص۱۱۶) رَشْن مینوی راستی و با صفت «بیخواب» وصف شده و دربـخش پانـزدهم چنین آمده است: «گوید به دین که چگادی [هست [یکصد مرد بـالای، مـیان جـهان، که چگاد دائیتی خوانند، [آن] یوغِ ترازویِ رَشْن ایزد است، تیغهای به بُنِ کوه البـرز بـه سـوی اباختر و تیغهای به سر کوه البرز به سوی نیمروز [دارد]؛ برمیان آن، چگادِ دائیـتی ایـستد». در مینوی خرد، پرسش ۱ بند ۱۱۴ـ۱۲۲ درباره رَشْن و همراهانش در روز واپسین آمده است: «پس از مرگ تا سه شبانهروز روان به بـالین تـن نشیند، و روز چهارم بامدادان به همراهی سروش مقدس و وایِ [ایزدباد] نیک و بهرام نـیرومند از سـتیزه اهریمن و یارانش رهایی یافته، از پل چینود میگذرد. آنـگاه رَشـن عـادل [اعمال او را [میسنجد؛ با ترازوی مینوی که بـه هـیچ سوی گرایش ندارد؛ نه برای مؤمنان و نه برای کافران… و سرور و فرمانروا را با خـُردترین مـردم در داوری یکسان بهشمارمیآورد». درارداویرافنامه (ص۳۰) نیز از رشـن راسـت که تـرازوی زریـن بـهدست دارد و اعمال پرهیزگاران و بدکاران را میسنجد، یاد شـده اسـت. بنابه زندوهومن یسن (ص۶۳) ایزد رَشْن به همراه ایزدانی چون نریوسنگ، سروش، مـیترا، اشـتاد و ایزد خور، پشوتن نجاتدهنده را یاری مـیدهند. در خرده اوستا (ص۱۸۷) وی از همکاران امـشاسپندِ امـرداد است.
رَشْن ایزد سوگند و آزمـایش ایـزدی یا وَرْنگه Varangh نیز میباشد. میترا خدای عهد و پیمان است، و رَشن همراه و یاور او. هـرگاه بـه نام میترا سوگند خورده شـود و بـدان عـمل نشود، و پیمانشکن خـواهان اجـرای مراسم وَرَه یا آزمایش آتـش یـا انواع دیگرشود، درصورت پیمانشکنی، ازسوی رَشن درآزمایش،داوری میشود.
بهگفته بندهش(ص۸۸) درمیان گلها، گل نـسترن بـه ایزد رَشن اختصاص دارد.
درباره ایزدرشن هـمچنین نـگاهکنید به:
۷۶٫ ارداویـرافنامه، تـرجمه دکـتر رحیم عفیفی، انتشارات تـوس، ۱۳۷۲٫
۷۷٫ عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، انتشارات توس، ۱۳۷۹٫
۷۸. بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش مهرداد بـهار، انـتشارات توس، ۱۳۶۹٫
۷۹٫ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایـران،چـاپاول، انـتشارات آگـه، ۱۳۷۵٫
۸۰٫ تـرجمه الآثار الباقیه، اثـر ابـوریحان بیرونی، ترجمه اکبر دانا سرشت، انتشارات سینا، ۱۳۵۲٫
۸۱٫ خرده اوستا، گزارش پورداود، بمبئی ۱۳۱۰٫
۸۲٫ رضی، هاشم، دانشنامه ایران بـاستان، هـاشم رضـی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۱٫
۸۳٫ هدایت، صادق، زند و هـومن یـسن، انـتشارات امـیرکبیر، ۱۳۲۳٫
۸۴٫ مـینوی خـرد، ترجمه احمد تفضلی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴٫
۸۵٫ یشتها، گزارش پورداود، بخش اول، تهران ۱۳۵۶٫
۸۶٫ C. Bartholome; Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1961.
سیدحسن حسینی (آصف)
روح القدس
روحالقدس (Holy Spirit) در الاهیاتِ مسیحی شخص سوم تثلیث مقدس است که متمایز از پدر و پسر و در عـین حال همذات و همشأن با آنها و همچون آنها ابدی است و بهتمام معنا خدا است. اعتقاد بر این است که نحوه انتقال روحالقدس در الوهیت از طریق «دَمِش» (spiration) است (نه از طریق زایش) و این انـتقال از مـبدئی واحد رخ میدهد.
الاهیدانان مسیحی به نمایانشدن تدریجیِ این آموزه در عهد عتیق اشاره میکنند، یعنی جایی که مفهوم «روح» (روئح) به مثابه ابزار فعل الهی در طبیعت و در قلب بشر نقش عمدهای را ایفا مـیکند. روح خـدا عالم خلقت فعال است و سطح آبها را فراگرفته است (پیدایش، ۱: ۲) در زمانهای گذشته عبرانیان شواهدی از عمل روح را در اعمال شجاعانه و ماهرانه مشاهده میکردند. روحالاهی استعداد هنرمندانه بـصلیئل (Bezaleel)(سـفرخروج، ۳۶: ۱ به بعد) و موفقیتهای یوشع (تـثنیه، ۳۴: ۹) و قـدرت شمشون (سفرداوران، ۱۴: ۶) را الهام بخشیده بود. این روح به خصوص به افرادی که جهت ابلاغِ حقانیت الهی منصوب میشدند و بالاخص به پیامبران اعطا شده بود. (اشـعیا، ۶۱: آیـه ۱ به بعد). این روح هـمچنین نـیروی اصلی در ایجاد عفت و پاکیِ اخلاقی است (مزامیر، ۵۱: ۱۱). بالاتر از همه اینکه این روح تنها دارایی پادشاه موعود از نسل داوود (اشعیا نبی، ۱۱: ۲) و آن بنده خدا (اشعیا، ۴۲: ۱) است و فعالیتها و قدرت این روح در زمان تحقق آن آرزو در آینده بسیار گـسترده خـواهد بود (حزقیال، ۳۶: آیه ۲۶ به بعد؛ یوئیل، ۷: ۲۸ـ۳۲). در مکتوبات اخیرِ عهد عتیق این روح به طور فزاینده به مثابه اعطاکننده استعدادهای عقلانی در نظر گرفته شده است. این روح
هوشمندی است که [جان [مـرد پارسـا را آکنده مـیسازد (یشوع بن سیرا، ۳۹: ۶) و حکمت و بصیرت دینی را به وی منتقل میکند (حکمت سلیمان، ۷: ۷؛ ۹: ۱۷).
اگرچه مسیح درباره روحالقدس سخنان زیـادی نگفته، جز این وعده که روحالقدس، مسیحیانِ محاکمه شده را مساعدت خـواهد کـرد (مـرقس، ۱۳: ۱۱؛ مقایسه کنید با متی، ۱۰: ۲۰ و لوقا، ۱۲: ۱۲) امّا ایمانِ شاگردان او به رستاخیز به گونهای راسخ از نشانِ تجربه روحالقدس بـرخوردار بـوده، آنها این امر را به عنوان عطیه خدا در طلیعه عصر موعود دانستند. خلاصه ایـن اعـتقاد مـحوری در نقل قول کتاب یوئیل (۲: ۲۸ـ۳۲) در گزارش باب دوّم کتاب اعمال رسولان از سخنان قدیس پطرس در روز پنطیکاست به دنـبال پرشدنِ فوقالعاده شاگردان عیسی از روحالقدس آمده است. بقیه کتاب اعمال رسولان نشان مـیدهد که مأموریت تبلیغیِ مـسیحیان نـخستین تحت هدایت روحالقدس بوده است (به عنوان مثال: اعمال رسولان، ۱۱: ۱۲؛ ۱۵: ۲۸؛ ۱۶: آیه ۶ به بعد). گهگاهی حواریون با گذاردن دست، روحالقدس را منتقل میکردند (اعمال رسولان، ۸: ۱۵ـ۱۷ و ۱۹:۶). اناجیل به گونههایی مختلف عیسی را چنین معرفی مـیکنند که به واسطه روحالقدس در هنگام غسل تعمید قدرتمند شده است (مرقس، ۱: ۱۰ و نظایر آن)؛ روح وی را به بیابان میبرد (مرقس، ۱: ۱۲ و نظایر آن)؛ با روحِ خدا دیوها را اخراج میکند (متی، ۱۲: ۲۸). انجیل لوقا این عطیه را به عـنوانِ تـحقق پیشگویی (مذکور در کتاب اشعیا، ۶۱: ۱) میداند و مانند انجیلمتی، (۱: آیه ۱۸ و ۲۰) مدعی فعالیت روحالقدس در نطفهبستن مسیح است (لوقا، ۱: ۳۵). تمام اناجیل با این نکته در انجیلیوحنا، ۷: ۳۹ موافقاند که روحالقدس تا بعد از مرگ و رستاخیز مسیح، در دسـترسِ عـموم نبود.
نگرش عهد عتیق به این قدرتِ غیرشخصی، اما همواره فعال خداوند در معرض دو پیشامد قرار میگیرد. اعتقاد بر آن است که روحالقدس در غسل تعمید به تمام اعضا اعطا میشود و قـدیس پولس و قـدیس یوحنا در پرتو مسیح چنین فهمیدهاند که این مفهوم شخصی شد، و درونمایهای اخلاقی پیدا کرد. در خطابه بابهای ۱۴ تا ۱۶ از انجیل یوحنا، روحالقدس «تسلّیدهنده دیگر» است که از مسیح جدا است و به جـای او مـیآید، امـا اعمالی مشابه را انجام میدهد
و هـرآنچه را کـه عـیسی گفته و انجام داده بود، حاضر میسازد. پولس رسول میتواند روحالقدس را «روح عیسی» مسیح بنامد (رساله پولس رسول به فیلیپیان، ۱: ۱۹؛ مقایسه کنید با رساله پولس رسـول بـه رومـیان، ۸: ۹ و رساله پولس رسول به غلاطیان، ۶) و میتواند این روح را آنچنان بـه عـیسی نزدیک بداند که تقریبا یکی دانسته شوند (رساله پولس رسول به رومیان، ۸: ۹ـ۱۱، و شاید رساله دوم پولس رسول به قرنتیان، ۳: ۱۷). تـمام زنـدگیِ مـسیحیان «در مسیح» و یا «در روحالقدس» است و «بهواسطه روحالقدس هدایت میشود». دارابودن روحـالقدس مؤمنان را با خدا متحد میسازد (رساله اول پولس به قرنتیان، ۶: ۱۷) و تلویحات اخلاقیای را دربردارد (رساله اول پولس به قرنتیان، ۳ : ۱۶ و رساله پولس به غلاطیان، ۵). روحـالقدس در عـبادت مـسیحی (رساله پولس به رومیان، ۸: آیه ۲۶ به بعد؛ مقایسه کنید با رسـاله اول پولس بـه قرنتیان، ۱۴) و در تعلیم و وعظ مسیحی (رساله اول پولس به قرنتیان، ۲) و در بصیرت اخلاقی (رساله اول پولس به قرنتیان) فعال است. عطیه روحـالقدس اَشـکال مـتفاوتی دارد (رساله اول پولس به قرنتیان، ۱۲؛ مقایسه کنید با رساله پولس به رومیان، ۱۲) و متضمّن نقشها و مـسئولیتهایمتعددجامعهمسیحیاست. سـرانجاماینکه نـوبر روح (First-fruits)(رساله پولس رسول به رومیان، ۸: ۲۳ و یا بیعانه روح، رساله دوم پولس رسول به قرنتیان، ۱: ۲۲ و ۵ : ۵) که در تملک مؤمنان اسـت و آنـها را در تـملک خود دارد، وسیلهای است که به واسطه آن خدا مؤمنان را چونان جسمهای روحانی (مقایسه کنید بـا رسـاله اول پولس رسول به قرنتیان، ۱۵: ۴۲ـ۴۴) برمیخیزاند (رساله پولس به رومیان، ۸: ۱۱) اگرچه در عهد جدید آموزه روح القدس بـه شـکلی کـه در الهیات شرح و بسط یافته تلویحا ذکر شده بود، اما در طی چند قرن به دسـت نـیامده بود. در این زمینه گام مهم را در آثار ترتولیان میتوان دید. مونتانیها تمایز میان اعـمال واقـعی روحـالقدس واعمال منتسب بهروحالقدس را ضروری دانستند، اما به رغم اصرار مونتانیها بر عمال روحالقدس، استفاده آنـها از مـفاهیم نامأنوس در ارتباط با عمال روحالقدس باعث شد که آنان تأثیر جاودانهای را بـر بـسط آمـوزه روحالقدس نداشته باشند. اوریگن تأکید میورزید که گستره ویژه اعمالِ روحالقدس، جامعه
مسیحی است؛ در مـقایسه بـا کـل خلقت که گستره عملِ کلمه است. از سال ۳۶۰ میلادی به بعد، آموزه روحـالقدس مـوضوع مجادلات جدّی شد. گروهی از متألهان معروف به مقدونیان در حالی که در مقابل پیروان آریوس به الوهیت کـامل پسـر معتقد بودند، الوهیتِ کامل روحالقدس را تکذیب میکردند. مهمترین اثری که در پی این مـباحثات بـه وجود آمد، کتاب درباره روحالقدس (De spiritu sancto)تألیف قـدیس بـاسیل بـود. سرانجام در شورای قسطنطینیه در سال ۳۸۱ آیین مقدونیان مـطرود اعـلام شد و آموزه کامل روحالقدس موردتأیید رسمی جامعه کلیسا قرار گرفت. در غرب این آمـوزه را قـدیس آگوستین در اثر خویش تحت اسـت؛ عـنوان درباره تـثلیت مـقدس شـرح داده، و بهویژه از راه تصور خویش از روحالقدس که آن را حـلقه اتـصال (Bond of union)در تثلیت مقدس دانسته است.
The Oxford Dictionary of the christian Church.
ترجمه طیّبه مقدّم
شورای دوم واتیکان
شورای جهانی (ecumenical) عـبارت اسـت از مجمع عمومی و فوقالعاده کلیسای کاتولیک کـه در سطح جهانی برقرار مـیشود و در آن، هـمه کاردینالها، پاتریارکها، اسقفان و آبای بـرجسته مـجموعههای رهبانی شرکت میکنند. دومین شورای جهانی واتیکان که در زمان و به فرمان پاپ ژان (یوحنّا) بـیست و سـوم، جانشین پاپ پیوس دوازدهم تشکیل شـد، درحـقیقت بـیست و یکمین شورای جـهانی از زمـان تولد حضرت مسیح بـود. امـّا اینکه چرا این شورا را دومین شورا نامیدهاند، با نظر به این واقعیت بوده اسـت کـه تا حدود چهارصد سال پیش از ایـن شـورا، تقریبا بـه طـور مـیانگین در هر قرن یک شـورای جهانی تشکیل میشد. آخرین شورایی که در آن مقطع تشکیل شد شورای ترنت است که از ۱۵۴۵ تا ۱۵۶۳ بـرگزار شـد و در برابر اصلاحات پروتستانی به تعیین و تـبیین آمـوزههایکلیسایکاتولیکهمتگماشت.
پس از ایـن شـورا فـترت طولانیای به وجـود آمـد و تا اواخر قرن نوزدهم هیچ شورایی پا نگرفت. تنها در سال ۱۸۶۹ بود که شورای جهانیِ جدیدی شکل گـرفت کـه بـه دلیل فاصله زیاد آن با شورای ترنت بـه عـنوان اولیـن شـورای جـهانی واتـیکان موسوم شد؛ گویا شمارهگذاری
شوراها از نو آغاز گشت. البته این شورا به دلیل اوضاع جنگیِ آن زمان ناتمام ماند و تنها به تصویب دو تصمیم توفیق یافت که هردوی آنـها مورد و منشأ مناقشات و مجادلات مستمر بعدی شدند. بنا به نخستین مصوبه، تجدّد یا گمراهیهای عصر روشنگری محکوم گردید و عقلانیتِ علمیِ حاکم در قرن نوزدهم، به ویژه به خاطر تشکیک در وحی و غـیب مـورد نفی و انکار قرار گرفت. دومین مصوبه ناظر به عصمت پاپ در امور و احکام مربوط به ایمان و اخلاق بود؛ مصوبهای که فقط یک بار بدان عمل شد و آن هم در مورد اعتقاد کلیسا بـه عـروج مریم عذراء بود که از سوی پاپ پیوس دوازدهم مقرّر گردید.
بنابراین، واتیکان دوم ادامه اعمال ناتمام مجمع عمومی ۱۸۷۰ و دومین شورا از شوراهای عصر جدید است. اگـر شـورای ترنت را شورای عصر روشنگری دانـستهاند، شـورای واتیکان دوم را باید شورای روزگار جدید دانست. این شورا از ویژگیهای دیگری نیز برخوردار بوده است؛ از جمله اینکه اولین مجمع عمومی و دمکراتیک کلیسای کاتولیک اسـت. در شـورای معروف نیقیه فقط نـمایندگان کـلیساهای مدیترانه و شمال آفریقا شرکت داشتند. در مجمع ترنت فقط ایتالیاییها، فرانسویها، اسپانیاییها و پرتغالیها حضور به هم رساندند. در مجمع واتیکان اول فقط اروپاییها حضور داشتند، امّا در شورای دوم واتیکان، ۶۰۰ نماینده از اروپا، ۶۰۰ نماینده از آمریکای لاتـین، ۳۵۰ نـماینده از آسیا، ۲۰۰ نماینده از آمریکای شمالی، ۳۰۰ نماینده از آفریقا و ۲۰۰ نماینده از اقیانوسیه حضور داشتند که با احتساب مقامات مقیم در واتیکان و منشیان ویژه نمایندگان جمعیتی بالغ بر ۴۷۰۰ نفر گردهم آمدند. (مقایسه این مجمع با مـجمع عـمومی سازمان مـلل متحد که در همان مقطع تشکیل شد و دربرگیرنده ۷۵۰ نماینده و ۲۷۰ نفر ناظر بود جالب توجه است).
پاپ یوحنای بیست و سـوم که به دلیل کبر سنّش (وی در ۷۷ سالگی جانشین سلف خود شد) پاپیـ مـوقت و بـرای دورهای انتقالی تلقی میشد، با اعلام تصمیم خود مبنی بر تشکیل شورای جهانی (در ۲۵ ژانویه ۱۹۵۹) همگان را غافلگیر کـرد. وی در آغـاز، نامههایی را به همه اسقفان جهان که در آن زمان ۸۹۷۲ نفر بودند فرستاد و از آنها خواست کـه شـکوهها و خـواستههای خود را به رم اعلام کنند. متون حاویِ پاسخها به زبان لاتین، زبان
رسمی مجمع، ترجمه و در ۱۵ مـجلّد با ۵۰۰۰ صفحه به چاپ رسید. پاپ از ابتدا اعلام کرد که هدف شورا بررسی الاهـیات و عقائد کلیسا نیست، بـلکه ایـن شورا در پی حرکتی حیاتبخش برای همراهی با تحولات پیشآمده در جهان است، از اینرو عنوان آن را Aggiornamento (به معنای اینکه در زمانه باشیم) قرار داد.
در روز پنجشنبه، یازدهم اکتبر ۱۹۶۲ اولین دوره و مرحله مجمع با حضور ۱۹۵ کارشناس و متخصص که مـنصوب پاپ بودند و نیز ۲۲ ناظر از دیگر کلیساها تشکیل شد. پاپ در سخنان خود عناوین اصلی شورا را چنین اعلام کرد: «نقد درونی، همگامی با واقعیات، و گشودگی در برابر زمانه». از جمله عناوین فرعی شورا میتوان به این نـمونهها اشـاره کرد: بحرانهای درونی کلیسا، مسئله یکپارچگی کلیساها، عقبگرد مسیحیت در جهان در برابر ایدئولوژیهای نوظهور، روابط کلیسا با دیگر ادیان به ویژه اسلام و یهودیت، نیاز به کاهنانِ جدید، ضرورت چارچوببندیِ نوین بـرای فـراهمشدن امکان مشارکت فعال سکولارها، ازدواج کاهنان و سقط جنین.
در دسامبر ۱۹۶۲ این نشست پایان یافت و اندکی بعد، پاپ که از بیماری سختی رنج میبرد درگذشت و پاپ ژان پل ششم جانشین وی شد. این پاپ نیز علیرغم مخالفتهای شدید سـنّتیها و مـحافظهکاران، راه سلف خود را ادامه داد و در آغازِ دومین نشست مجمع اعلام کرد که اگر نظام اداریِ پاپی خود را اصلاح نکرد، باید مجمع این وظیفه را انجام دهد. کادر سنّتیِ واتیکان که در رأس آن، شورای اداریِ پاپی یـا هـمان دولت واتـیکان قرار داشت و از ایتالیاییهای کارکشته و مـتخصص در الاهـیات تـشکیل میشد با سردیِ تمام با این شورا برخورد کردند. از جمله اقدامات این مجموعه قراردادن زبان لاتین به عنوان زبان رسمیِ شـورا و مـنع تـرجمه مستقیم و همزمان و نیز برعهدهگرفتن سازماندهیِ نشست و کمیتههای تـخصصی آن بـود، ولی تصمیم پاپ برحضور تعداد زیاد اسقفان درعمل، معادلات را بهگونهای دیگر رقم زد.
در دسامبر ۱۹۶۵ کار شورا به پایان رسید؛ شورایی که ۶ مـیلیارد لیـره ایـتالیا هزینه برداشت و در آن ۶ هزار نطق ایراد شد و ۵۲۱ بار رأیگیری به عـمل آمد. دستاوردهای فکریِ این شورا را میتوان چنین برشمرد: خدا با ثروتمندان، حاکمان، دولتها و قوای نظامی نیست؛ حق اعـتراض، آزادی وجـدان و عـقیده
مشروع است؛ دینهای دیگر قابل انکار و نادیدهگرفتن نیست و باید با گـشودگی و احـترام با آنها برخورد کرد؛ خدا دیگر کاتولیک نیست. همچنین میان کلیسای رم وکلیسای قسطنطینیّه مصالحه صورت گـرفت وکـلیسای کـاتولیک به عنوان ناظر درشورایجهانیکلیساها پذیرفته شدهاند و نیز دبیرخانه گفتوگو با دیگر ادیـان، بـه ویـژه اسلام و یهودیت تأسیس شد.
با این همه در پی این نشست، بادهای تغییر و انشعاب در کلیسای کـاتولیک وزیـدن گـرفت. تحولات بعدی در پیرامون سه عنوان و موضوع شکل گرفت: عصمت و تمرکزگرایی پاپ، کلیسای فقرا و بیچارگان، و مـوضوعاتی از قـبیل مسائل جنسی، سقط جنین، حقوق زن، جلوگیری از بارداری و ازدواج کاهنان. در مورد عصمت پاپ یا استبداد پاپی (بـه تـعبیر هـانس کونگ) مهمترین و جنجالبرانگیزترین اقدام را هانس کونگ انجام داد که با انتشار مقالهای در یک روزنامه آلمـانیِ نـوشت: «حاکمیت سلطهگراییِ یک فرد هیچ مبنایی در کتاب مقدس ندارد و باید به جای آن، حـاکمیت کـلیسای بـرادری را قرار داد و به طور کلّی باید در عقیده عصمت پاپ تجدید نظر کرد». شکلگیری الاهیات آزادیبخش و کلیسای فـقیران نـیز از مهمترین پیامدهای این شورا بود که به خصوص در آمریکای لاتین جنبش عـظیمی را بـه راه انـداخت. بررسی تفاصیل مصوّبات دومین شورای جهانی واتیکان و پیامدهای آن به ویژه در زمینه رویکرد مسیحیان به گـفتوگو فـرصت دیـگری را میطلبد. آنچه در اینجا شایسته طرح، و پایانبخش این نوشته است، متن مصوّبه ایـن شـورا در مورد مسلمانان است. در این سند که به عنوان Nostra Actateمعروف است، میخوانیم:
«کلیسا با احترام به مـسلمانان مـینگرد؛ همانانی که خدای یگانه، یکتا، زنده، قیوم، بخشنده، مهربان، توانا و آفریننده آسـمانها و زمـین را میپرستند؛ خدایی که کلمه خود را به سـوی انـسانها افـکند. مسلمانان در تسلیم و خضوع کامل در برابر فرمانهای خـداوند، حـتی فرمانهای نهانیِ او کوشا هستند؛ آنچنانکه ابراهیم که اسلام به نسبتداشتن با وی میبالد خـضوع کـرد. مسلمانان مسیح را چون یک پیـامبر تـکریم میکنند؛ هـرچند او را بـه عـنوان خدا به رسمیت نمیشناسند، و مریم، مـادر عـذرایش را گرامی میدارند و او را تقواپیشه میدانند… علاوه بر این، اینان در انتظار روز جزا، قیامت و حـساب هـستند، به زندگی اخلاقی پایبندند و
مناسک دیـنی به ویژه نماز، زکـات و روزهـ را برای خدا به جا مـیآورند».
بـرگرفته از مولی، سعود، الحوار الاسلامی المسیحی، بیروت، دارالمنهل اللبنانی، ۱۹۹۶٫
حمیدرضا شریعتمداری
معنویت «Spirituality»
از آنجایی کـه ایـن واژه در زمینههای گوناگونی بهکار میرود، تـعریف آن مـشکل اسـت. ریشههای آن در سنت مـسیحی قـرار دارد، سنتی که تاریخی طـولانی در الاهـیات و عمل دینی دارد. امر معنوی جستوجویی درونی است که اغلب با امور مادی، فیزیکی و بـیرونی در تـقابل است. برخی معنویت را نسبت به دیـن، پراکـندهتر و کمتر نـهادینهشده مـیدانند. در مـقابل، دیگران معنویت را درست مـرکز و قلب دین میدانند؛ مخصوصا وقتی که با تجربه عارفانه و دینی مواجهه شود. موضوع معنویت دلمـشغولی دیـرپای بشر است، امّا بررسی نقدی و تـطبیقی مـعنویت در زمـینههای جـهانی، یـک پدیده نوظهوری اسـت. بـسیاری از ادیان واژه دقیقی برای معنویت (Spirituality)ندارند؛ با وجود این، امروزه مفهوم معنویت عمومیت یافته است و اکنون در داخـل و خـارج ادیـان و همچنین در زمینههای بینالادیانی (Inter – Faith) و سکولار بهکار میرود. عـلاقمندی جـدید بـه مـعنویت، بـا تـأکید بر موضوع فردی، خود ـ بالندگی و درک متفاوتتری از روانشناسیِ انسان همراه گشته است. اکنون معنویت یککلیدواژه جهانشمولی است که نشانگر جستوجوی جهت و معنا است. در جامعه سکولار و مدرن، معنویت پدیـده دوباره کشف شدهای است که در جهانِ بسیار مادیگرا گم شده، یا حداقل پنهان گشته است.
معنویت را به عنوان تلاشی در جهت پرورش حساسیت نسبت به ـ خویشتن، دیگران، موجودات غیرانسانی و خدا، یا کـندوکاوی بـرای آنچه برای انسانشدن موردنیاز است، وجستوجویی برای رسیدن به انسانیت کامل دانستهاند. راهی که در آن، معنویت عینیت مییابد، در میان فرهنگها و ادیان گوناگون بسیار متفاوت است. در هر سنت دینیای، مکاتب مـعنوی بـسیار گوناگونی وجود دارد و معنویتهای گذشته و حال حتی در یک دین، لزوما یکسان نیستند. از دیدگاه تاریخی، معنویتهای گوناگون،
شکلهای فرهنگی گوناگون یا تجلی آرمانهای مختلف دیـنی هـستند. از دیدگاه یک فرد باایمان، مـعنویت، بـخشی از نفوذِ معنا به درون تاریخ، نفوذ در خلال تاریخ و نفوذی فراتر از تاریخ را شکل میدهد. معنویت نه بهعنوان یک ایده یا مفهوم، بلکه بعنوان یک عملی اسـت کـه در سراسر تاریخ بشر یـافت مـیشود و آکنده از طنین آرزوی قلبیِ بشر برای پایندگی، ابدیت، جاودانگی ـ برای یکپارچگی، صلح، شادمانی و سعادت ـ بوده است و در طی اعصار برای انسانها دلمشغولی دائمی بوده، امروزه نیز افراد بسیاری بر روی سیاره ما بـهدنبال آن مـیباشند.
بهمنظور فهمِ امروزین از معنویت، سه سطح مجزا، امّا وابسته به هم قابل شناسایی است: ۱٫ معنویت بهعنوان تجربه یا عملی زنده در زمینه دینی میتوان آن را بهعنوان فرزانگیِ دین که آن دین را زنده نـگه مـیدارد، تلقی نـمود؛ ۲٫ معنویت بهعنوان آموزهای که نتیجه این عمل است و به نوبه خود آن را راهنمایی میکند که اصول معنوی و انـدرزهایی است که درادیان مختلف یافت میشوند؛ ۳٫ مطالعه نظامیافته، تطبیقی و انتقادیِ تـجربهها و آمـوزههای مـعنویای که در زمان ما به شیوه کاملاً جدیدی متحول شدهاند. این مطالعه انتقادی مجموعهای از نوشتههای کلاسیک درباره مـعنویت غـربی، و مجموعهای دیگر درباره معنویت جهان پدید آورده است.
بخش عمده معنویتی که در گذشته بـا آن، زنـدگی و تـعلیم داده میشد، بهوسیله یک فرهیخته اجتماعی، فرهنگی و خردورزی که به تنهایی فراغت لازم برای پرورش دل و روح را داشت، تـحول یافته است. در مکاتب مختلف معنویت، دو مدل اصلی را میتوان یافت: ۱٫ مدل راهبانه یا زاهـدانهِ معنویتِ تَرک ۲٫ مدل مـعنویتِ خـانه خدایی (Householder Spirituality)؛ جایی که ریاضتکشی کمتر غالب است. در سنت مسیحی، مکان بارز تطهیر و زندگی ایدهآل معنویِ صومعه بود؛ یک اجتماع موازیِ جایگزینی که از جریان اصلی جامعه جدا شده بود. با پیدایش آیـین پروتستان، تطهیر از صومعه به زندگی عادی جامعه با روابط و مسؤولیتهای روزمرگیاش تغییر مکان داد و یک معنویت جدید به نام معنویتِ بودن در جهان با ریشه در آموزههای اولیه مسیحی بسط و توسعه پیدا کرد. هـر دو مـدل در بیشتر ادیان هندی یافت میشود، امّا آیین سیک، اسلام و یهودیت به مدل معنویت خانه خدایی بیش از مدل معنویت دیرنشینی تأکید میورزند. با وجود این، در جایجای سنتهای دینی، نخستین
چیزی کـه شـخص در وهله اول با آن مواجه میشود، توصیههایی معنوی است که باید بدون توجه به جنسیت خاصی باشد و ظاهرا مخاطب توصیههای معنوی، جستوجوگرانِ معنویِ بدون جنسیت خاص هستند، امّا در عمل، ایـن اسـاتیدِ مرد معنوی هستند که اصول معنوی را به پیروانِ مذکرِ خویش توصیه میکنند، گویی نوشتهها درباب معنویت درسراسر ادبیاتِ مذهبیِ جهان، حاوی زنستیزیِ بسیاری است، که اکنون این متونِ زنـستیزانه خـود بـه عنوان منبعی براینقد بهحساب مـیآیند.
تـلقیِ مـعاصر از معنویت گاهی اوقات آنچنان تصعنی و ایستا، و متوقف بر گذشته است که از رهگذر آن، دستیابی به کیفیت پویا و تبدّلیافته معنویت به عنوان تـجربه زنـده و حـادثه مهم دل و روح امکانپذیر نمیباشد؛ دل و روحی که در جستوجوی تفوق و تـعالیبخشیدن بـه خویش و عبور از مرزهای عواطف، خِرَد و تخیل است. تحولات نوین خلاق در فهم معاصر از معنویت؛ [۱] به یک کندوکاو جدیدی در منابع نـیروی مـعنوی بـشر و [۲] به اهمیت میراثِ معنویِ جهانی برای آینده بشریت، [۳] گفتوگو در سـراسر سنتهای گوناگون معنوی و اهمیت گفتگوی بینالادیانی که اخیرا سر بر تافته است، [۴] و تحولات بسیاری در باب معنویت زنان، پیـوند مـیخورد. هـمچنین اکنون معنویت بهعنوان موضوعی است که در امر آموزش معاصر متبلور شـده اسـت. برای مثال، میتوان به لایحه اصلاحات آموزشیِ بریتانیا در سال ۱۹۸۸ اشاره نمود که در این لایحه، مدارس بـریتانیا مـلزم شـدند تا به موازات برنامههای درسی، تحولات معنوی را در بین دانشآموزان ارتقا بخشند و اخـیرا بـرخی از مـؤسسات آموزش عالی در انگلستان و ایالات متحده امریکا واحدهایی را بدین منظور لحاظ کردهاند که صلاحیت [عـلمی [دانـشجویان مـنوط به گذراندن این واحدها میباشد، و حتّی برنامههایی را در جهت اعطای مدرک در زمینه معنویت به اجـرا گـذاشتهاند.
منبع:
Hinnells John. R, (ed.), A New Dictionary of Riligions, Blackwell, 1995