مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

نام گرایی در فلسفه بودایی

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (از صفحه ۲۹ تا ۳۸)
نام گرایی در فلسفه بودایی (۱۰ صفحه)
نویسنده : جان دی. دان،
هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۲۹)


‌ ‌‌‌اشـاره‌:

مراد از نام‌گرایی(۲) در فلسفه بودایی وجودشناسی و معناشناسی اسم‌گرایانه است، که مخصوصا تنی‌ چند‌ از‌ فـیلسوفان بـودایی هـندی چون دیگناگه(۳) و درمه‌کریتی(۴) آن را ساخته و پرداخته‌اند. آنها با شرح و بسط دلایلِ‌ وسوبندو، فیلسوف سلف بودایی بـه بررسی نقادانه مفهوم امتدادِ مکانی و زمانی پرداخته‌اند. به‌ نظرِ دیگناگه و درمه‌کریتی، مفاهیم‌ و زبـان‌، سازنده موجوداتی با سـاختار مـکان و زمانند و به تعبیر دقیق کلمه، آن موجودات، چیزی جز نام یا قرارداد نیستند. این فیلسوفانِ معناشناس دیدگاه واقع‌گرایی را رد می‌کنند. بنا به این دیدگاه، الفاظ‌ به کلیات واقعی و خارج از ذهن اشاره می‌کنند، و هـر کلی مصادیق خاص خود را دارد، و به جای آن، نظریه «طرد»(۵) را، که نظریه‌ای منحصر به فرد است، ارائه کرده‌اند. طبقِ این‌ نظریه‌، واژه‌ها با طرد بعضی از جزئیات، که استعداد عِلِّی متوقع را ندارند، معنا را انتقال مـی‌دهند. اعـتقاد بر این است که نام‌گراییِ درمه‌کریتی بیش از نام‌گراییِ دیگناگه بر فلسفه هندی‌ تأثیر‌ گذاشته است.

______________________________

۱٫ مشخصات کتاب‌شناختی این مقاله به قرار زیر است:

Dunne, John, D.; Buddhist Doctrine of Nominalism, in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, 1st ed, 1998, vol, 7, pp. 23-27.

۲٫ nominalism‌.

۳٫ Digna‌Îga.

۴٫ DharmakiÎrti.

۵٫ exclusion.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۰)


۱٫ وجودشناسی

موضوعات مورد علاقه فیلسوفان بودایی را مـی‌توان بـه موضوع کانونی‌ای به نامِ توقف رنج فروکاست. به نظر فیلسوفان بودایی، حذف رنج(۱) در گرو حذف‌ علت‌ آن‌ است، و اعتقاد به اشیایی که‌ وجود‌ واقعی‌ ندارند، علت رنج است. اعـتقادِ بـه خود یا نفسِ جاودان و تغییرناپذیر(۲) از جمله این اعتقادات است، زیرا این اعتقاد سرچشمه رفتار‌ رنج‌زا‌ است‌. بوداییانِ پیش از درمه‌کریتی اغلب دلایلِ جزء یا‌ کل‌ را برای نفی مفهومِ خود اقـامه مـی‌کردند و سـرانجام، وجود هر شی‌ء مرکبی را ردّ مـی‌کردند. ایـن دلایـل را، که‌ اطلاعاتِ‌ زیادی‌ درباره نام‌گرایی درمه‌کریتی در اختیار ما می‌نهد، با بررسی‌گذرای شی‌ء‌ مرکبی چون میز به اختصار می‌توان بیان کرد.

هـر چـند مـیز در ظاهر یک شی‌ء مرکب از اجزای‌ مختلف‌ است‌، امـا پرسـش بوداییان این است که آیا چنین چیزی واقعا وجوددارد؟ آنها‌ از‌ خود می‌پرسند که آیا میز، به عنوان کل، با اجـزای خـود ایـن‌همانی دارد یا این‌نه‌آنی. اگر‌ کُل‌ با‌ اجزای خود این‌نه‌آنی دارد، چه دلیـلی بر وجود آن داریم؟ [زیرا] ادراکِ حسیِ‌مستقیم‌ فقط‌ مُدرِک‌ اجزا است. اما اگر کلّ بااجزای خود این همانی دارد، آنگاه کـُل بـاید در‌ هـر‌ جزء‌ به نحو کامل یا ناقص وجود داشته باشد. اگر کـُل بـا اجزای خود این‌همانی‌ کامل‌ دارد، آنگاه تک‌تک اجزا کُلِ میز است. اگر میز با اجزای خود تـنها‌ ایـن‌همانی‌ نـاقص‌ دارد، آنگاه ماباید به جای یک میز درباره چندین میز ناقص سخن بـگوییم. اگـر‌ ادعـای‌ ما این بود که مجموعه اجزا با هم میز است، آنگاه مجموعه میز‌ ـ اجـزا‌ بـاید‌ مـیز باشد. سرانجام، اگر اجزا با شکل و هیئتی ویژه میز هستند، باز می‌توان سؤال کـرد‌ کـه‌ آیا آن هیئت با اجزای پیکربندی‌شده این‌همانی دارد یا این‌نه‌آنی. [و این‌ به‌ [تسلسل‌ می‌انجامد.

درمـه‌کریتی بـه هـمین شیوه که امتداد مکانی را نقد کرده است، امتدادِ زمانی را‌ نیز‌ نقد‌ می‌کند و از این رهـگذر، آمـوزه لحظه‌پایی را تصدیق می‌کند، که بنابرآن، موجودِ‌ اساسا‌ واقعی تنها در کوتاه‌ترین آنِ زمان وجـود دارد. دلیـل ایـن آموزه تا حدی آن است که‌ موجودی‌ که دست‌خوش تغییرِ آن‌به‌آن نیست، علت هیچ معلولی نـمی‌تواند بـاشد، زیرا حالت‌ علت‌ باید قبل از ایجاد و بعد از ایجاد‌ تغییر‌ کند‌؛ وگرنه یـا عـلت، مـعلول‌های خود را ابدالآباد‌

______________________________

۱٫ duh‌Êkha

۲٫ aÎtman

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۱)


در همه زمان‌ها ایجاد می‌کند، و یا هرگز هیچ معلولی را ایجاد‌ نخواهد‌ کرد. افزون بـراین، درمـه‌کریتی بـه‌ مدل‌ علّیِ ادراک‌ حسی‌ اعتقاد‌ دارد، که بنابر آن، موجودِ محسوس‌ علتِ‌ محتوای شـناخت حـسیِ خود است. از آن‌جایی که موجود پایا هرگز نمی‌تواند‌ علت‌ چیزی باشد، هرگز مُدرَک حسی واقع‌ نـمی‌شود. در نـتیجه، هرگز‌ نمی‌توان‌ وجود آن را به طور‌ قطع‌ اثبات کرد، زیرا به تعبیر درمـه‌کریتی «مـوجودیت(۱) مُدرَکیت(۲) است».

خلاصه آنکه، درمه‌کریتی هیچ‌ شـی‌ء‌ مـرکبی را بـه معنای دقیق‌ آن‌ واقعی‌ نمی‌انگاشت. اما او‌ بـه‌ پیـروی از فیلسوفان سلف‌خود‌ بر‌ آن است که تنها از منظر قراردادهای زبانی و مفهومی می‌توان گفت کـه اشـیای مرکب‌ وجود‌ دارند. این دو نـحوه وجـود در‌ دو‌ مقوله مـهم‌ جـای‌ مـی‌گیرند‌: اشیایی که به معنای‌ دقیق کـلمه واقـعیت‌های «بنیادین»(۳)اند، حال آن‌که اشیایی که به قراردادهای زبانی و مفهومی وابسته‌اند، تـنها‌ واقـعیت‌های‌ «اسمی»(۴) یا واقعیت‌های «قراردادی»(۵) اند.

۲٫ نـقد‌ کلی‌ها‌

تحلیل‌ بسیار‌ کـامل‌ درمـه‌کریتی از موضوعات‌ معناشناختی‌ در کتاب سووپجنیه ورتـی(۶) (شـروح تفسیری)، که حاشیه‌های مفصل او بر فصل نخست پرمانه‌وارتیکه(۷)اش است‌، (شروحی‌ بر‌ شناخت ابـزاری) آمـده. اثر او بیشتر در‌ ارتباط‌ با‌ مـسئله‌ تـکرارپذیری‌ یـا‌ کلیت(۸) است. بـه عـبارتی دیگر، محض نمونه، چـه چـیزی در همه گاوها وجود دارد که، کلمه «گاو» را می‌توان درباره همه گاوها به کار برد؟ بر اسـاس شـهودات‌ بسیط و اجمالی، که زبان حاکی از آنـها اسـت، به نـظر مـی‌رسد کـه همه گاوها در چیزی بـا یکدیگر این‌همانی دارند. بسیاری از فیلسوفان هندی با شرح و تفصیل این شهود اجمالی‌ بر‌ آن شدند کـه در واقـع یک شی‌ء واقعی وجود دارد، که در مـثال‌گاو عـبارت اسـت از هـویتِ واقـعیِ «گاوبودن». اشیایی چـون «گـاوبودن»(۹) را «کلیات»،(۱۰) می‌نامند، که «جزئیات»،(۱۱‌)(۱۲‌) مصادیق آنند و این مصادیق

______________________________

۱٫ Sattvam Upalabdhir eva

۲٫ PramaÎnÊavaÎrttika svopajnÎavrtti on PramaÎnÊavaÎrttika I.3ab.

۳٫ ParamaÎrthasat

۴٫ Prajnaptisat

۵٫ Samvartisat

۶٫ Svopajnavrtti

۷٫ Prama‌Înava‌Îrttika

۸٫ anvaya

۹٫ SaÎmaÎnya‌

۱۰‌. jaÎti

۱۱٫ vyakti

۱۲٫ svalaksana

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۲)


گاو است که بر حواس ما تأثیر مـی‌نهد و مـا ظـاهرا آنها را به صورت «گاوها» می‌شناسیم. در اینجا‌، اصـطلاح‌ فـنی «مـدلول» را مـی‌توان‌ تـا‌ حـدی متمایز از کاربردهای رایج‌تر آن در فلسفه غرب به کار برد، یعنی، اگر بخواهم دیدگاه رئالیسم هندی را بیان کنم، مدلول واژه «گاو» را می‌توان به بهترین صورتی خود‌ کلی‌ «گاوبودن» دانست.

درمـه‌کریتی در نقد این دیدگاه می‌گوید که یک واژه تنها در صورتی کارکرد معنایی دارد که فردی که آن را درک کرده است، به جزء اراده شده، کُنش‌(۱) پیدا‌ کند. یک‌ چنین فعلی ممکن است نوعی استفاده فیزیکی از آن امـر جـزئی یا عمل شناختاری محضی نظیر شناسایی‌ باشد. حقیقت آن است که کلیاتِ اساسا واقعی معنا را ناممکن‌ می‌سازند‌، زیرا‌ واژگان دال بر کلیاتِ اساسا واقعی نمی‌توانند نسبت به جزئیات کُنش ایجاد کـنند.

درمـه‌کریتی در اثبات این ‌‌نتیجه‌، مسئله این‌همانی و این‌نه‌آنی را به عنوان نوعی از تحلیل مبتنی بر جزء یا‌ کل‌، که‌ پیشتر ذکر شد، پیش می‌کشد. او می‌پرسد آیـا کـلی با جزئیات، که مصدایق آنـند، ایـن‌همانی‌ دارد یا این‌نه‌آنی. اگر این‌نه‌آنی دارد، آنگاه واژه «گاو» کنشی نسبت به جزئی‌ ایجاد نمی‌کند، زیرا واژه‌ گاو‌ تنها دال بر کلی «گاوبودن» است، که بین آن و جزئیات تـباین کـلی وجود دارد. با این وصـف، هـنوز می‌توان تأکید کرد که واژه گاو می‌تواند نسبت به جزء اراده شده، کنش‌ ایجاد کند، اما در این صورت باید پذیرفت که یک واژه می‌تواند سبب کُنش نسبت به هر موجودی شود، اعم از آنـ‌که بـا مدلول آن این‌همانی داشته باشد یا نداشته باشد‌.

از‌ طرف دیگر، اگر بین کل و جزئیات مرتبط این‌همانی وجود داشته باشد، آنگاه کل، کلیت یا تکرارپذیری خود را از دست خواهد داد. به عبارت دیگر، یـک گـاو خاص بـاید با‌ همه‌ گاوهای دیگر این‌نه‌آنی داشته باشد، وگرنه هیچ گاوی را نمی‌توان از گاو دیگر تمییز داد. بنابراین، یک گـاو خاص تکرارناپذیر است، یعنی یک گاو خاص در گاو خاص دیگر‌ یـا‌ بـه عـنوان گاو خاص دیگر وجود [دوباره[ نمی‌یابد. اما اگر کلیِ «گاوبودن» با هر یک از گاوها این‌همانی دارد، آنگاه کـلیِ ‌ ‌گـاو نیز تکرارناپذیر خواهد بود. [زیرا [در هر‌ مورد‌ به‌ کلیِ جدیدی نیاز است و واژهـ‌ «گـاو‌» را‌ فـقط می‌توان برای آن مورد خاصی، که با کلیِ «گاوبودن» این‌همانی دارد، به کار برد.

پاسخ بعضی از رئالیـست‌های هندی آن‌ است‌ که‌ بین جزء و کل باید این‌نه‌آنی باشد، اما

______________________________

۱٫ Pravrtti‌

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۳)


واژه‌ دال بـر کل می‌تواند بر اثـر نـسبت جزء با کل سبب کنش نسبت به جز شود. نقد درمه‌کریتی مبنی‌ بر‌ این‌که‌ هر نوع نسبتی لزوما یا به تناقض می‌انجامد یا به‌ تسلسل، از جمله نقدهای مجاب‌کننده‌تر است. توضیح آنـ‌که، طرف‌های نسبت یا باید این‌همانی داشته باشند و یا این‌نه‌آنی. اگر‌ این‌همانی‌ است‌، آنگاه نسبتی در کار نخواهد بود، زیرا هر نسبتی مستلزم این‌نه‌آنی‌ است‌. از طرف دیگر، اگر طرف‌های نسبت با یکدیگر ایـن‌نه‌آنی دارنـد، آنگاه نسبتی نمی‌تواند در کار باشد‌، زیرا‌ اگر‌ موجوداتی با تباین کلی بتوانند با هم نسبت داشته باشند، آنگاه هر‌ موجودی‌ با‌ موجود دیگر می‌تواند ارتباط تصادفی داشته باشد. از این‌رو، مـفهوم نـسبتْ بی‌معنا خواهد بود‌. اما‌ تناقض‌ به قوت خود باقی است، یعنی طرف‌های نسبت هم این‌همانی دارند و هم این‌نه‌آنی. و اگر‌ کسی‌ پاسخ دهد یک نسبتِ ذاتی طرف‌های نسبت را به یـکدیگر «پیـوند می‌دهد»، آنگاه‌ باید‌ تبیین‌ کند که چگونه طرف‌ها با آن نسبت، نسبت برقرار می‌کنند. اگر در پاسخ، از‌ نسبت‌ درجه دوم سخن بگوید و بر آن باشد که چنین‌نسبتی طرف‌ها را به نسبت‌ پیوند‌ می‌دهد‌، در ایـن صـورت بـه تسلسل دچار شده است.

۳٫ نـظریه مـعنا(۱)

وجـودشناسی درمه‌کریتی را می‌توان به‌ این‌ ادعا فرو کاست که واقعیت نهایی لزوما تک، و تکرارناپذیر است. از این‌رو‌، او‌ معناشناسی‌ رئالیستی را رد می‌کند، چرا که در مـعناشناسی رئالیـستی یـک کلّی باید از یک حیث‌ در‌ هر‌ یک از مصادیق خـود تـکرارپذیر باشد. با این‌وجود، بدون کلی‌های واقعی چگونه‌ توانایی‌ ما را در استفاده از زبان می‌توان تبیین کرد؟ بودایی پاسخ می‌دهد که واژه‌ها بـا طـرد مـوارد‌ خاصی‌، که عاری از قابلیت‌های علّیِ متوقع‌اند، معنا را انتقال می‌دهند. از ایـن‌ منظر‌، معنا سه مؤلفه دارد: صورت شناخت،(۲)(۳) امر‌ جزئی‌، و طرد‌.(۴)

به نظر درمه‌کریتی، زبان به این شیوه‌ به‌ مـثابه تـفکرمفهومی عـمل می‌کند. نقش صور شناسایی را با توسل به شناخت، که‌ «بازشناسی‌»(۵) نـام گـرفته است، (یعنی عمل‌ مفهومی‌، که بر‌ اساس‌ آن‌ شی‌ء حسی شناسایی یا نام‌بردار می‌شود‌) بسیار‌ آسـان مـی‌توان بـررسی کرد.

______________________________

۱٫ theory of meaning

۲٫ PratibhaÎsa

۳٫ aÎkaÎra

۴٫ vya‌Îrtti‌

۵٫ Pratyabhijñãna

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۴)


برای بازشناسی باید‌ قواعد و قراردادهای حاکم بر‌ واژه‌ یا مفهوم مـناسب بـا آنـ‌ را‌ فراگرفت. محض نمونه، اگر بر قراردادهای حاکم بر «گاو» واقف باشید، می‌توانید بازشناسی‌ کـنید‌ کـه «آن گـاو است». در‌ نزد‌ فیلسوفان‌ هندی این پرسشی‌ مهم‌ است که ما مفاهیم‌ یا‌ واژگانی چـون «گـاو» را بر چسب چه چیزی قرار می‌دهیم؟

در بحث بازشناسی، درمه‌کریتی مُدل‌ علّیِ‌ ادراک‌حسی را فرض مـی‌گیرد، یـعنی یـک‌ امر‌ جزئی با‌ تأثیر‌ بر‌ حواس در ذهن صورتگری‌ می‌کند. این صورت یا مفهوم مـحسوس هـمان چیزی است که از راه ادراک‌حسی به آن‌ علم‌ داریم. این بدان معناست که آنـچه‌ را‌ کـه‌ بـه‌ عنوان‌ «گاو» شناسایی می‌کنیم‌، جزئی‌ای‌ نیست که بر حواس تأثیر می‌گذارد؛ بلکه، آنچه بر حـواس تـأثیر می‌گذارد، صورتی است که آن‌ جزئی‌ در‌ ذهن ما ایجاد می‌کند. از این‌رو، ایـن‌که‌ واژگـان‌ یـا‌ مفاهیم‌ به‌ ما‌ علم به جزئیات می‌دهند، فقط به برکت میانجی‌گری صورت‌های شناخت است، کـه خـود مـعلول آن جزئیات‌اند.

ناقدان این دیدگاه خاطر نشان می‌کنند که اگر تنها مفاهیم و زبـان‌، مـعرفت به صورت‌های شناخت را به بار می‌آورند، آنگاه خاستگاه افعال، که بر چنین معرفتی مبتنی‌اند، صورت‌ها خـواهد بـود و نه جزئیات. درمه‌کریتی درپاسخ می‌گوید توده مردم بر اثر عادتِ شناخت‌ کـه‌ تـا اعماق ذهن‌شان رسوخ کرده، صورت‌ها را با خـود آن جـزئیات، کـه علت صورت‌هایند، اشتباه می‌گیرند. در نتیجه این ادعـا، او نـادرستی همه معرفت‌های زبانی و مفهومی را نتیجه می‌گیرد‌، زیرا‌ چنین معرفتی برآیندِ ترکیب صورت بـا جـزئی است که علت آن است. درمـه‌کریتی مـی‌گوید که ایـن دسـتگاه روانـی تبیین می‌کند که چگونه صورت‌ها‌ مـی‌توانند‌ سـبب کنش به جزئیات شوند‌. او‌ در ادامه می‌گوید با وجود این، صورت می‌تواند آگـاهی سـودمندی به بار آورد، زیرا صورتْ انسان را فـقط به سوی جزئی‌ای کـه عـلت این‌ صورت‌ است، راهنمایی مـی‌کند.

درمـه‌کریتی‌ در‌ مقام توسل به رابطه علّی بین صورت‌ها و جزئیات تقریر مهمی را درباره صورت‌ها مـطرح مـی‌کند. او می‌گوید هر شی‌ای، اعم از عـلت یـا مـعلول، جزئی است و از آنـجایی کـه صورت‌ها‌ معلول‌اند‌، آنها بـاید جـزئیاتِ ذهنی باشند. صورت‌ها، همانند جزئیات، تکرارناپذیرند، لذا صورت‌ها نمی‌توانند در همه مواردی که ما مفهوم یـا واژه فـرضی را به کار می‌بریم، این‌همانی داشته بـاشند. در عـوض‌، درمه‌کریتی‌ بـر آنـ‌ اسـت که این «طردها»یـند که در همه موارد واقعا این‌همانی دارند.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۵)


او در پرمانه‌وارتی‌کسوپجنیه‌ورتی(۱) درباره پرمانه‌ وارتیکه(۲) (۴۳ـ۱۱۹؛ ۹ـ۱۰۷ I, V) نظریه خود را با این ادعـا آغـاز‌ می‌کند‌ که‌، محض نمونه، همه صـورت‌های مـیز، مـعلولی را ایـجاد مـی‌کند که هیچ نـاـ مـیزی آن را ایجاد نمی‌کند‌، ‌‌یعنی‌ در شناخت درجه دوم که آن را «تعیین همانندی»(۳) نامیده‌اند، هر صورت میزی‌، که‌ تعیین‌ یافته، بـا هـر صـورت میز دیگری همانندی دارد، زیرا همه آنهایی کـه تـصور شـده‌اند، مـیزند‌. از ایـن‌رو، هـمه صورت‌های میز با یکدیگر این‌همانی دارند، زیرا همه آنها شناختی‌ یکسان ایجاد می‌کنند. از‌ آن‌جایی‌ که آن صورت‌ها معلول جزئیات خاصی‌اند، ما همچنین می‌توانیم بگوییم که آن جزئیات نیز بـا یکدیگر این‌همانی دارند، زیرا همه آنها صورت‌هایی را ایجاد می‌کنند، که همه آن صورت‌ها، شناخت درجه‌ دومی ایجاد می‌کنند که با یکدیگر این‌همانی دارند.

برخی از رئالیست‌های هندی برآنند که این ادعا بـه تـسلسل می‌انجامد. به تعبیر دیگر، از این‌منظر، همه صورت‌های میز با یکدیگر این‌همانی دارند‌، زیرا‌ آنها معلولی همانند ایجاد می‌کنند، یعنی شناخت‌های درجه دوم آنها با یکدیگر این‌همانی دارند. اما از آن‌جایی کـه آن شـناخت‌های درجه دوم تماما معلول هستند، آنها باید جزئیات ذهنیِ منحصربه‌فردی‌ باشند‌. از این‌رو، این‌همانیِ شناخت‌های درجه‌دوم را نیز باید اثبات کنیم. و برای این منظور باید اثـبات کـنیم که آنها همگی شناخت‌های درجـه‌سومی کـه دارای این‌همانی‌اند، ایجاد می‌کنند و این یعنی تسلسل‌. درمه‌کریتی‌ در پاسخ می‌پذیرد که این‌همانیِ مجموعه خاصی از صورت‌ها، از راه ایجاد شناخت‌های درجه دومی است که با یکدیگر این‌همانی دارنـد. بـا وجوداین، این‌همانیِ شناخت‌های درجـه دوم نـاشی از‌ این‌همانیِ‌ معلول‌های‌ آنها نیست، بلکه می‌گویند آنها‌ همگی‌ این‌همانی‌ دارند، زیرا آنها این‌همانیِ شناخت‌های درجه اول را تعیین می‌کنند. این همانا توسل به تجربه است، یعنی این که شناخت‌های درجه‌ دوم‌ شـامل‌ ایـن تعیین همانندی می‌شود، امری است که با‌ ادراک‌ شناخت‌های درجه دوم به اثبات رسیده است.

گویا درمه‌کریتی درباره همانندی، نظریه‌ای رئالیستی اختیار کرده است، یعنی بعضی از‌ جزئیات‌ با‌ یکدیگر این‌همانی دارنـد، زیـرا آنها در ایـجاد صورت‌هایی که به‌ نوبه خود تعیین این‌همانیِ آنها را ایجاد می‌کنند، از قابلیت علّیِ یکسانی برخوردارند. اما او دقیقا بـه دلایل‌ فوق‌ مفهوم‌ قابلیت علّیِ مشترک را ردّ می‌کند، یعنی یک چنین شـی‌ء مـتحقق‌ در‌ جـزئیات یا باید با جزئیات این‌همانی داشته باشد و یا این‌نه‌آنی، و هیچ یک از این دو شق‌ منطقی‌ نیست‌.

______________________________

۱٫ PramaÎnavaÎrttikasopajnavrtti

۲٫ PramaÎnavaÎrttika

۳٫ ekapratyavamartsajnãna

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۶)


گیریم یـک ‌ ‌شـی‌ای، که‌ در‌ همه‌ مصادیق این‌همانی داشته باشد، در کار نباشد، آنگاه چگونه می‌توان به ایـن آگـاهی تـمسک‌ کردکه‌، محض‌ نمونه، همه میزها یک معلول ایجاد می‌کنند؟ حتی اگر نتوانیم نتیجه بگیریم که یـک فاعلیت‌علّی‌ تکرارپذیر‌ وجود دارد، آنگاه چه چیزی همانندی را در تک تک افراد میز فراهم‌ خـواهد‌ کرد‌، به گونه‌ای کـه بـتوانیم واژه «میز» را برای یکایک آنها به کار بریم؟ درمه‌کریتی پاسخ‌ می‌دهد‌ که ما اصلاً به موجود تکرارپذیر نیاز نداریم. در عوض تنها باید بپذیریم‌ که‌ اگر‌ همه میزها معلولی همانند ایجاد می‌کنند، این [ویـژگی [لزوما آنها را از جزئیات دیگر متمایز‌ می‌سازد‌. خلاصه آن که، این‌همانیِ همه میزها آن است که آنها نا ـ میزها‌ را‌ طرد‌ می‌کنند.

این حرکت گویا معادل است با میز را ناـ ناـ میزخواندن و از خود می‌توان‌ پرسـید‌ کـه‌ چرا باید به سلب‌مضاعف پناه بریم، و چرا فقط نگوییم که میز، میز‌ است؟ گرچه‌ مفسران جدید به این ایراد به جدّ اعتنا کرده‌اند، درمه‌کریتی این تردید را نادرست می‌دانست، زیرا‌ این‌ ایـراد در نـمی‌یابد که چگونه دعاویِ وجودشناختی رئالیست‌ستیز بر معناشناسی او حاکم‌ شده‌ است. نظریه درمه‌کریتی مبتنی بر این دلیل‌ است‌ که‌ تکرارپذیری موجودات محال است. از آن‌جایی که‌ ما‌ بی‌تردید جزئیات را به نـحوی تـجربه می‌کنیم که می‌توانیم آنها را دسته‌بندی کنیم‌، شناخت‌های‌ ما باید بدون نیاز به‌ تشخیصِ‌ دقیق موجودِ‌ تکرارپذیر‌، جزئیات‌ را در دسته‌هایی طبقه‌بندی کنند. اما‌ از‌ آن‌جایی که طبقه‌بندیِ ایجابیِ جزئیات محال است، مـا بـاید جـزئیات را به‌ روش‌ سلبی طبقه‌بندی کـنیم. در ایـنجا نـکته‌ بحث آن است که‌ با‌ آن‌که نمی‌توانیم موجود منفرد و تکرارپذیری‌ فرض‌ کنیم که تبیین‌کننده این حقیقت باشد که جزئیات یک دسته فـرضی از صـورت‌های‌ شـناخت‌ را ایجاد می‌کنند، و صورت‌های شناخت‌ به‌ نوبه‌ خود تـعیین هـمانندیِ‌ جزئیات‌ را ایجاد می‌کند، اما‌ می‌توانیم‌ بین جزئیاتی که به آن تعیین می‌انجامد و جزئیاتی که چنین نیستند، فرق بگذاریم.

کوُماری‌لا‌(۱) (حـدود‌ ۶۵۲م) فـیلسوف مـیمانسکه(۲) استدلال درمه‌کریتی را‌ دَوْری‌ می‌شمرد، یعنی‌ آن‌ که‌، اگر بوداییان «درخـت» را‌ به روشی‌سلبی «ناـ درخت» تعریف کنند، آنگاه باید بتوان ناـ درخت‌ها را مشخص کرد. و این‌ یا‌ بسته به آن اسـت کـه فـرد‌ درختان‌ را‌ قبلاً‌ شناخته‌ باشد، یا این‌که‌ به‌ طریقی قادر باشد تـا مـستقیما مشخص کند که ناـ درختان چه هستند. در مورد نخست، نظریه‌ طردْ‌ زائد‌ است، زیرا درختان را می‌توان پیـش از‌ طـردِ‌ آنـها‌

______________________________

۱٫ Kuma‌Îrila‌

۲٫ Mima‌Îmska

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۷)


از ناـ درختان شناخت؛ در مورد دوم، فرد بدون سلب، متمم نا ـ درختان را مشخص کـرده اسـت. اگـر چنین امری درباره نا ـ درختان ممکن است، چرا‌ نباید درباره درختان ممکن باشد؟ پاسخ هـمان اسـت کـه پیش‌تر بیان شد، یعنی ما از راه شناخت‌های درجه دوم نفسانی، که معلول صورت‌ها هستند، به ایـن نـه‌آنی صورت‌ها شناخت پیدا می‌کنیم‌. در‌ هر حال، ما نمی‌توانیم موجود تکرارپذیری را ذکر کنیم کـه دسـته خـاصی از صورت‌ها دارای آن هستند و هیچ یک از دیگر دسته‌های صورت‌ها دارای آن نیستند. ما تنها می‌توانیم‌ به‌ این‌نه‌آنی تـمسک کـنیم و از آن در تعریف هر دو دسته سود بریم. درمه‌کریتی می‌گوید اگر این نظریه دَوْری است، آنگاه در هـیچ نـظریه‌ مـعناشناختی‌ از دور گریزی نخواهد بود‌.

بی‌تردید‌، نظریه طرد بعضی از ابزار شناخت را در مقایسه صورت‌ها فرض می‌گیرد. درمه‌کریتی ذکـر مـی‌کند که این فرایند مستلزم نقوشی(۱) است که تجارب پیشین‌ در‌ ذهن برجا گـذاشته‌اند و آنـ‌ نـقوش‌ در هنگام مقایسه فعال می‌شوند. عامل مهم دیگری [نیز] در هنگام مقایسه در ذهن حضور دارد و آن عبارت است از نـیات و تـمنیات در هـنگام به کارگیری مفاهیم و واژه‌ها، یعنی به‌ دلیل‌ آن‌که هر صورت شناخت لزومـا تـک و منحصر به فرد است آن را می‌توان بیرون از مجموعه نامتناهیِ صورت‌ها دیگر قرار داد. محض نمونه، هر یک از صـورت‌های مـیز یکه‌ویکتا است‌ و آن‌ را می‌توان‌ با تکیه بر یکتایی‌اش بیرون از تمامی صورت‌های دیـگر و حـتی دیگر صورت‌های میز قرار داد. اگر «میز‌» را جـزء مـوجدِ آن صـورت بدانیم، آنگاه این‌نه‌آنیِ آن صورت را‌ با‌ دیگر‌ صـورت‌های مـیز نادیده گرفته‌ایم. همچنین، اگر «مبلمان» را موجد آن صورت بدانیم، با نادیده گرفتن این‌نه‌آنیِ آن ‌‌بـا‌ صـندلی‌ها و این دست چیزها و در عین حـال بـا پافشاری کـردن بـر ایـن‌نه‌آنیِ آن‌ با‌ هر‌ نا ـ مبلمانی، مـانند تـنیس روی میز از حوزه خود فاصله بیشتری می‌گیریم. این فرایند عبارت‌ است از کارکرد آمـال، تـمنیات، و دیگر امیالی که ما آنها را بـرای هر‌ نوع استفاده از زبـان‌ و مـفهوم‌ پدید می‌آوریم. نظریه طرد بـا آنـ‌که اهمیتی را که امیال و تمنیات در تعیین معنا دارد، توجیه می‌کند، به درمه‌کریتی این امکان را مـی‌دهد تـا تکرارپذیری و دلالت را بدون التزام وجودشناختی بـه‌ کـلیات تـبیین کند. طبق تـقریر رئالیـستی هندی، به نظر مـی‌رسد کـه طردها عبارت‌اند از کلیات متحقق در صورت‌ها. از این‌رو، درمه‌کریتی با همان ایراد این‌همانیِ این‌نه‌آنی دچار مـی‌شود کـه خود به‌ رئالیست‌ها‌ نسبت می‌دهد. درمـه‌کریتی بـرای گریز از ایـن

______________________________

۱٫ vaÎsanaÎ

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۵ – شماره ۲۹ (صفحه ۳۸)


اِشـکال، بـه فرق پیش‌گفته میان «واقـعیت نهایی» و «قراردادی» تکیه می‌کند. طردها همانندِ انواع سلب، وجود نهایی ندارند. از این‌رو، هیچ واژه‌ای‌ مـدلولِ‌ واقـعی ندارد. با این وصف، با تـکیه بـر واقـعیت قـراردادی مـی‌توان گفت که طـردها صـورت‌های شناخت را محدود می‌کنند و از آنجایی که هر صورتی معلول منحصر به فرد یک‌ [امر‌ [جزئی است، درمـه‌کریتی بـا تـکیه بر آن رابطه علّی می‌تواند بگوید که جـزئیات، بـه مـثابه عـلت صـورت‌ها، مـدلولات با واسطه واژگان هستند. درمه‌کرتی با تکیه بر نظریه معنا شناختی‌اش‌ از‌ آموزه‌ رئالیستی درباره کلیات شانه خالی‌ کرد‌، اما‌ در عین حال ادعا می‌کند که آگاهی منتج از زبـان به فعالیت مطلوب در جهان می‌انجامد.

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x