مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

پیامد گناه آدم در عهدین و قرآن: سقوط، خروج یا هبوط؟

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (از صفحه ۱۹۳ تا ۲۱۸)
پیامد گناه آدم در عهدین و قرآن: سقوط، خروج یا هبوط؟ (۲۶ صفحه)
هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۳)


‌ ‌‌‌اشـاره‌

داستان زندگی حضرت آدم(ع) در تورات و قرآن مجید آمده است. در هر دو‌ کتاب‌ اشاره‌ به گـناهی شـده کـه این شخصیت مرتکب شده و در زندگی او و نسلش تأثیرگذار بوده است‌. از ظاهر الفاظ تورات برداشت می‌شود کـه تأثیر فوری گناه آدم این بود‌ که او آگاهی و معرفت‌ پیدا‌ کرد؛ اما خداوند او را مـجازات کرد و او را از باغی که در آن بـود اخـراج کرد و زندگی او را سخت گردانید؛ در عین حال، در بخش‌هایی از عهد جدید و نیز‌ الاهیات مسیحی، از گناه آدم و نتایج آن تفسیری خاص شده است. بر اساس این تفسیر، با گناه آدم سرشت او و نسلش گناه‌آلود شد، به گونه‌ای کـه او قدرت و قوای خود را‌ از‌ دست داد و نتوانست به تنهایی برای نجات و رستگاری خود کاری انجام دهد. اما در قرآن مجید داستان بدین گونه مطرح شده که آدم گناهی مرتکب شد، اما خداوند از ابتدا‌ به‌ او گـفته بـود که اگر چنین کنی، زندگی تو سخت و مشقت‌بار می‌شود. آدم بعد از گناه، توبه کرد و خداوند او را بخشید و در این ماجرا تنها ساختار بدن او‌ با‌ زندگی زمینی متناسب شد. او باید به زمین فرود مـی‌آمد. سـخن این نوشتار آن است که واژه «سقوط» برای تفسیر مسیحی از گناه آدم بسیار مناسب است، اما این‌ واژه‌ هرگز‌ برای بیان قرآنی آن مناسب‌ نیست‌ و تنها‌ واژه قرآنی «هبوط» برای آن مناسب است.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۴)


مقدمه

شـخصیتی بـه نام آدم در سه دین هم‌خانواده، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، به‌ عنوان‌ نخستین‌ انسان و نیای همه انسان‌ها به حساب آمده است‌. داستان‌ خلقت و زندگی او در کتاب تورات و قرآن آمده است. در هر دو کـتاب، سـخن از گـناهی رفته که آدم‌ مرتکب‌ شـد‌ و در زنـدگی او و نـسل‌اش بسیار تأثیرگذار بود. ماجرای گناه آدم‌ و پیامدهای آن در تورات به گونه‌ای نقل شده و یهودیان برداشتی خاص از این گناه و تأثیر آن در زندگی‌ انسان‌های‌ بـعدی‌ داشـته‌اند. از سـوی دیگر، در عهد جدید، که بخش ویژه مسیحیان‌ از‌ مـجموعه کـتاب مقدس است، تفسیری خاص از ماجرای گناه آدم و نتایج آن ارائه شده است. ماجرای‌ گناه‌ آدم‌ در قرآن نیز نقل شده است، اما روایـت قـرآن از ایـن ماجرا‌ تفاوت‌ زیادی‌ با روایت تورات دارد. اختلاف روایت قرآن از ایـن ماجرا با تفسیری که در‌ عهد‌ جدید‌، یا به تعبیر دقیق‌تر، نوشته‌های منسوب به پولس در عهد جدید، از این ماجرا‌ شـده‌ از ایـن هـم بیشتر است. آنچه در همه این نقل‌ها و تفسیرها مشترک است‌، این‌ اسـت‌ کـه زندگی آدم و نسل او پس از گناه تغییر کرد و با این تغییر حداقل‌ از‌ جهاتی زندگی او بدتر یا سخت‌تر از قبل شـد. بـرای بـیان این تغییرِ‌ وضعیت‌، از‌ واژه‌هایی استفاده شده است. قرآن مجید واژه «هبوط» را به کـار بـرده اسـت. این واژه‌ در‌ لغت به معنای فرود آمدن و پایین آمدن است؛ گویا آدم در مکان‌ رفیع‌ و بـالایی‌ بـود و بـعد از گناه به او دستور داده شد که به مکان پایین‌تر یا پست‌تر‌ که‌ همین‌ زمین اسـت فـرود آید. البته در قرآن (طه: ۱۱۷) از واژه اخراج‌ نیز‌ برای بیان همین مطلب استفاده شده کـه بـا «هـبوط» منافاتی ندارد؛ زیرا هر «هبوط» و فرودآمدنی خروج‌ نیز‌ است ولی عکس آن صادق نیست. در تورات (پیـدایش ۳:۲۴) از واژهـ‌ «اخراج‌» استفاده شده است. از واژه «هبوط» قرآن‌ می‌توان‌ استفاده‌ کرد که مکان قبلی آدم رفـیع‌تر از‌ مـکان‌ بـعدی بوده است، اما از واژه «خروج» نمی‌توان چنین استفاده‌ای کرد. اما بر‌ پایه‌ عهد جدید و الهیاتِ مـسیحی، عـلاوه‌ بر‌ اخراج از‌ مکان‌ اولیه‌، در ذات و سرشت انسان نیز تغییر‌ به‌ وجود آمده اسـت. انـسان حـالت و وضعیت عالی اولیه را از دست داده‌ و در‌ واقع ذاتا سقوط کرده است. این‌ نوشته در پی آن‌ است‌ کـه تـفاوت پیـامد گناه آدم‌ را‌ در عهد قدیم، عهد جدید و قرآن مجید نشان دهد.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۵)


الف) گناه آدم و پیـامدهای‌ آنـ‌ در تورات

در سفر پیدایش‌ از‌ کتاب‌ تورات آمده است‌ که‌ خداوند پس از آن‌که‌ «آدم‌» را آفرید، در سرزمین عدن باغی ایـجاد کـرد و آدم را در آن نهاد تا‌ در‌ آن کار کند و از آن نگهداری‌ نماید‌. در آن‌ باغ‌، انواع‌ درختان زیبا و مـیوه‌های خـوش‌طعم‌ وجود داشت اما خداوند دو درخت ویژه در وسـط بـاغ قـرار داده بود، یکی «درختِ‌ حیات‌» و دیگری «درختِ مـعرفتِ نـیک و بد». خداوند‌ به‌ آدم‌ گفت‌: «از‌ همه میوه‌های درختان‌ باغ‌ بخور، به جز مـیوه درخـت معرفت نیک و بد، زیرا اگـر از مـیوه آن بخوری مـطمئن بـاش‌ خـواهی‌ مرد‌» (پیدایش ۲:۱۶ـ۱۷).

خداوند سپس حیوانات دیـگر‌ را‌ خـلق‌ کرد‌ و از‌ دنده‌ آدم برای او همسری آفرید. آدم و همسرش در باغ زندگی می‌کردند. درباره نوع زنـدگی آدم و حـوا در این زمان یک جمله آمده اسـت: «آدم و همسرش هرچند برهنه‌ بـودند، ولی احـساس خجالت نمی‌کردند» (پیدایش ۲:۲۵). به هـر حـال، این دو به زندگی مشترک خود در باغ ادامه دادند و همان‌طور که خداوند از آنان خـواسته بـود، از همه میوه‌های‌ باغ‌ استفاده مـی‌کردند و بـه درخـت معرفتِ نیک و بـد نـزدیک نمی‌شدند تا این‌که روزی مـار نـزد زن آمده، از او پرسید که حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوه‌ همه‌ درختان باغ منع کـرده اسـت. زن جواب داد که ما اجازه داریم کـه از مـیوه همه درخـتان بـخوریم و خـدا تنها ما را از‌ خوردن‌ مـیوه درخت وسط باغ منع‌ کرده‌، فرموده که آن را لمس نکنیم وگرنه می‌میریم. مار گفت مطمئن بـاش کـه نخواهید مرد! بلکه خدا می‌داند کـه اگـر شـما از مـیوه آنـ‌ درخت‌ بخورید چـشمان شـما باز‌ می‌شود‌ و مانند خدا می‌شوید و می‌توانید خوب و بد را تشخیص دهید. پس نظر زن به درخت جلب شد و بـا خـود انـدیشید که میوه این درخت هم خوش‌طعم اسـت، هـم بـه مـن دانـایی‌ مـی‌بخشد‌. پس از میوه آن درخت خورد و به شوهرش هم داد و او نیز از آن خورد: «آنگاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند. پس با برگ درخت‌ انجیر‌ پوششی برای‌ خود درست کردند» (پیـدایش ۳:۷).

عصر همان روز آدم و همسرش صدای خداوند را شنیدند و خود را در لابه‌لای‌ درختان پنهان کردند و چون خداوند علت را پرسید، پاسخ داد که‌ چون‌ برهنه‌ بودیم خود را پنهان کردیم. خداوند به آدم فرمود: چه کسی تو را از بـرهنه‌بودنت آگـاه کرد؟ آیا ‌‌از‌ آن

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۶)


درخت ممنوع خوردی؟ آدم تقصیر را به گردن زن انداخت و زن مار را‌ مقصر‌ دانست‌. خداوند برای مار و زن مجازات‌هایی معین کرد و سپس به آدم فرمود:

چون گفته زنت را‌ پذیرفتی و از میوه آن درختی خوردی که به تـو گـفته بودم از آن‌ نخوری، زمین زیر لعنت‌ قرار‌ خواهد گرفت و تو تمام ایام عمرت با رنج و زحمت از آن کسب معاش خواهی کرد … تا آخر عـمر بـه عرق پیشانی‌ات نان خواهی خـورد و سـرانجام به همان خاکی بازخواهی گشت که‌ از آن گرفته شدی؛ زیرا تو از خاک سرشته شدی و به خاک هم باز خواهی گشت (پیدایش ۳:۱۷ـ۱۹).

خداوند پس از آن‌که لباس‌هایی از پوسـت حـیوان بر تن آدم و همسرش‌ پوشـاند‌، مـی‌گوید:

حال که آدم مانند یکی از ما شده است و خوب و بد را می‌شناسد، نباید گذاشت از میوه «درخت حیات» نیز بخورد و تا ابد زنده بماند. پس خداوند او را‌ از‌ باغ عدن بیرون راند تا برود و در زمینی کـه از خـاک آن سرشته شده بود کار کند. بدین ترتیب او آدم را بیرون کرد (پیدایش ۳:۲۲ـ۲۴).

ماجرای خلقت‌ آدم‌ و حوا و گناه آنان و پیامدهای آن در سه باب اول سفر پیدایش آمده است. این ماجرا در مسیحیت به عنصری اساسی و مـحوری تـبدیل شده و بـا بیانی خاص که در بخشی‌ از‌ عهد‌ جدید یافته، پایه و اساس الاهیات‌ مسیحی‌ رایج‌ است. اما یهودیان به ایـن ماجرا به گونه‌ای دیگر نگریسته، برای آن نقش چندان مهمی قائل نـشده‌اند (Jacobs, the Jewish Religion‌, P. 14‌). بـه‌ هـر حال، ما در این بخش در پی‌ آنیم‌ که ببینیم از ظاهر این الفاظ چه استفاده‌ای می‌شود و یهودیان، که مـنبع ‌ ‌اصـلی‌شان همین متن است، از آن چه‌ استفاده‌ای‌ کرده‌اند‌. سخن ما این است که مطابق ایـن فـقره بـا گناه‌ آدم چه تغییر و تحولی در آدم و اوضاع و احوال او پدید آمد و چه تعبیری برای آن مناسب است. اما‌ قـبل‌ از‌ هر چیز باید به این اشاره کنیم که وضعیت «آدم» در‌ هنگام‌ خلقت و قبل از گـناه چگونه بود.

در سفر پیـدایش دو روایـت متفاوت از خلقت جهان و انسان‌ آمده‌ است‌ که نقادان جدید کتاب مقدس معتقدند که آنها از دو منبع مستقل‌ «کاهنی‌» و «یهوه‌ای‌»

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۷)


گرفته شده‌اند (Barton, P. 42-43; Halevy, “Adam”, P. 234). در روایت اول که در باب‌ اول‌ و چهار‌ آیه اول باب دوم آمده، خداوند جهان را در شش روز خـلق کرد )The‌ Oxford‌ Bible Commentary( و آخرین مخلوق او انسان است. در این روایت درباره خلقت انسان‌ آمده‌ است‌:

سرانجام خدا فرمود: «انسان را شبیه خود بسازیم تا بر حیوانات زمین و ماهیان دریا‌ و پرندگان‌ آسمان فرمانروایی کند.» پس خدا انـسان را شـبیه خود آفرید. او انسان را‌ زن‌ و مرد‌ خلق کرد و ایشان را برکت داده، فرمود: بارور و زیاد شوید، زمین را پر سازید، بر‌ آن‌ تسلط یابید و … (پیدایش ۱:۲۶ـ۲۸).

مطابق این فقره خداوند در پایان کار‌ خلقت‌، انسان‌ آفرید و او را، کـه در هـمان ابتدا زن و مرد آفرید، برای مأموریتی مهم یعنی حکومت‌ بر‌ دیگر‌ موجودات زمین خلق کرد؛ به همین سبب او را شبیه خودش آفرید‌. در‌ روایت دوم، که در باب دوم از سفر پیدایش آمده، خداوند ابتدا آسـمان‌ها و زمـین را آفرید‌، اما‌ هنوز گیاهان و حیوانات را نیافریده بود. سپس انسان را آفرید؛ اما زمین‌ بایر‌ و بدون گیاه بود چون آدمی نبود که‌ بر‌ روی‌ آن کار کند: آنگاه خداوند از خاکِ‌ زمین‌، آدم را سـرشت. سـپس در بـینی آدم روح حیات دمیده، به او جان‌ بـخشید‌ و آدم، مـوجود زنـده‌ای شد (پیدایش‌ ۲:۷).

از‌ این فقره‌ دوم‌ بر‌ می‌آید که اولاً هدف از خلقت‌ انسان‌ کار بر روی زمین بوده است؛ ثانیا انسان از خاک خلق شـده‌، سـپس‌ در او روح حـیات دمیده شده‌ است. در دنباله این‌ فقره‌ آمده اسـت کـه خدا باغِ‌ عدن‌ را خلق کرد و انسان را در آن قرار داد تا در آن کار‌ کند‌. سپس حیوانات را آفرید و پس‌ از‌ آن‌ از دنده آدم‌ همسر‌ او را آفـرید.

بـه‌ هـر‌ حال، جایگاه و موقعیت انسان در این دو فقره متفاوت است. در فقره اول، آدمـ‌ شبیه‌ خدا و برای حکومت بر دیگر موجودات‌ خلق‌ شده است‌. در‌ فقره‌ دوم از خاک زمین‌ سرشته شده و البته در بینی او روح حـیات دمـیده شـده است. آدم برای کار بر‌ روی‌ زمین آفریده شده است. به هـر‌ حـال‌، سنّت‌ یهودی‌ ـ مسیحی‌ این دو فقره‌ را‌ با هم تفسیر کرده، آنها را به گونه‌ای با هم جمع کـرده اسـت (بـرای نمونه نگاه‌ کنید‌ به‌ فغالی، المجموعه الکتابیه، ص۲۷ـ۵۰؛ جماعه من‌ اللاهوتین‌، تفسیر‌ الکـتاب‌ المـقدس‌، ج۶، ص۱۴۷‌).

بـه گفته امیرکانی، نویسنده مسیحی، از مجموع دو باب اول سفر پیدایش سه نکته درباره شأن آدم قبل از گـناه بـرداشت مـی‌شود:

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۸)


۱٫ آدم موجودی عاقل و بالغ بوده‌ است. دلیل این امر آیه نوزده از باب دوم است: «و خداوند خـدا هـر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نـام‌ خـواهد‌ نـهاد و آنچه آدم هر ذی‌حیات را خواند همان نام او شد. پس آدم همه بهایم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صـحرا را نـام نهاد.» این‌که نامگذاری همه موجودات به او‌ واگذار‌ شده، دلالت بر کمال و عقل او می‌کند. از ایـن گـذشته، ایـن‌که به آدم دستور داده شد که بر زمین تسلط یابد و بر همه‌ چیز‌ فرمانروایی کند (پیدایش ۱:۲۸) و از‌ هـمه‌ درخـتان باغ بخورد غیر از درخت وسط باغ (پیدایش ۲:۱۶ـ۱۷)، همه حکایت از کمال و عقل او مـی‌کند.

۲٫ انـسان بـه صورت خدا خلق شده‌ است‌ (پیدایش ۱:۲۶ـ۲۷). از‌ چه‌ نظر انسان شبیه خدا آفریده شده است؟ قطعا ایـن شـباهت از نـظر بدنی و جسمی نبوده است؛ زیرا انسان از خاک زمین آفریده شد. پس به واسـطه شـباهت روحی بوده که از‌ سایر‌ موجودات متمایز بوده است. این شباهت روحی خود از دو جهت بوده است، یـکی بـه لحاظ قوای عقلی و دیگری به لحاظ قداست و طهارت اخلاقی و معنوی.

۳٫ نکته سـوم دربـاره شأن انسان‌ این‌ است که‌ خداوند فـرمانروایی زمـین را بـه او واگذار کرده است (پیدایش ۱:۲۶:۲۷). واگذاری این مـقام حـکایت از‌ آن دارد که انسان قدرت و توانایی این کار را داشته و خداوند‌ قوای‌ لازم‌ را به او عطا کـرده اسـت (الامیرکانی، نظام التعلیم فی عـلم اللاهـوت القدیم، ج۲، ص۵۱ـ۵۴).

بـه نـظر ‌‌مـی‌رسد‌ که حق با نویسنده فوق بـاشد و سـه نکته فوق از دو باب اول‌ سفر‌ پیدایش‌ استفاده شود. اما نکته دیگری از باب‌های دوم و سـوم اسـتفاده می‌شود که به ظاهر با‌ هـر سه شأن فوق‌الذکر بـه گـونه‌ای ناسازگار است: آدم قبل از گناه، از‌ نـیک و بـد آگاهی نداشت‌ و پس‌ از گناه آن را به دست آورد. برای درک این نکته لازم است به چند فـقره از ایـن دو باب توجه شود:

۱٫ وقتی خـداوند آدم را در بـاغ عـدن قرار داد‌، بدو گـفت: «از هـمه میوه‌های درختان باغ بـخور، بـه جز میوه درخت معرفتِ نیک و بد» (پیدایش ۲:۱۶). اگر این درختِ معرفتِ نیک و بد اسـت، هـر کس از آن نخورده باشد از‌ نیک‌ و بد آگـاهی نـدارد.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۱۹۹)


۲٫ در آخرین آیـه بـاب دوم آمـده است: «آدم و همسرش، هرچند بـرهنه بودند، احساس خجالت نمی‌کردند».

۳٫ مار در جواب زن که گفته بود تنها از درخت وسط باغ‌ منع‌ شـده‌ایم و خـداوند به ما گفته که اگر از آنـ‌بخوریم مـی‌میریم، مـی‌گوید: «مـطمئن بـاش نخواهید مرد! بـلکه خـداوند خوب می‌داند زمانی که از میوه آن درخت بخورید، چشمان شما باز‌ می‌شود‌ و مانند خدا می‌شوید و می‌توانید خـوب را از بـد تـشخیص دهید» (پیدایش ۳:۴ـ۵).

۴٫ پس از ذکر توصیف مار از درخت، زن بـا خـود مـی‌اندیشد کـه مـیوه ایـن درخت هم خوش‌طعم است‌ و هم‌ این‌که‌ به انسان دانایی می‌بخشد. پس‌، از‌ آن‌ می‌خورد و به شوهرش هم می‌دهد: «آنگاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند؛ پس بـا برگ‌های درخت انجیر‌ پوششی‌ برای‌ خود درست کردند» (پیدایش ۳:۶ـ۷).

۵٫ خداوند پس از آن‌که‌ آدم‌ و حوا را مؤاخذه کرد و برای آنان مجازات‌هایی تعیین نمود، می‌گوید: «حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد‌ را‌ مـی‌شناسد‌، نـباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد‌ زنده بماند. پس خداوند او را از باغ عدن بیرون راند تا برود و در زمینی‌که از خاک‌آن سرشته‌ شده‌بود‌ کار‌ کند» (پیدایش۳:۲۲ـ۲۳).

انسانی که نیک و بد را نـمی‌شناخته از‌ چـه‌ جهت شبیه خدا بوده است و چگونه می‌توانسته بر زمین فرمانروایی کند و نیز حتی چگونه او نام‌ همه‌ موجودات‌ را تعیین کرده است؟ انسانی که هیچ‌گونه اطـلاعی از نـیک و بد نداشته، چگونه‌ خدا‌ بـرای‌ او تـکلیف معین کرده است. به هر حال، اینها اموری است که به تفسیر‌ نیاز‌ دارد‌. اما اگر به ظاهر این چند باب از تورات تمسک کنیم، بـاید بـگوییم آدم‌ در‌ واقع با گـناه خـود سقوط نکرد، بلکه صعود کرد. او قبل از گناه‌ کاملاً‌ ناآگاه‌، و از خوب و بد بی‌خبر بود؛ اما پس از گناه از نظر آگاهی مانند خدا‌ شد‌. پس انسان صعود کرد و از ناآگاهی نجات یافت. نویسنده مسیحی که قـبلاً از‌ او‌ نـقل‌ کردیم، بر آن است که انسان از اول عاقل و کامل بوده است. او با این‌ ادعا‌، نظریه تکامل را رد می‌کند و آن را مخالف کتاب مقدس می‌شمرد (الامیرکانی‌، همان‌، ج۲، ص۵۲‌). اما باید گفت که بنا بر آنچه گذشت، اگـر آدم در نـاآگاهی کامل بـوده و نیک‌ و بد‌ را‌ تشخیص نمی‌داده و پس از گناه به مرحله آگاهی رسیده، پس قبل از‌ آن‌ نمی‌توان او را انسان خواند. پس ممکن است کـسی بگوید که کتاب مقدس مرحله عبور از‌ حیوانیت‌ به انسانیت را در قالبی اسـطوره‌ای بـیان کـرده است. به هر حال‌،

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۰)


آدم‌ با گناه خود از جهت دانش و آگاهی‌ صعود‌ کرد‌، نه سقوط. اما از جـهت ‌ ‌دیـگر مطابق‌ تورات‌ وضعیت زندگی و معیشت آدم پس از گناه بدتر شد. آدم از باغی که‌ در‌ آن زندگی راحت و آسـوده و هـمراه‌ بـا‌ نعمت‌های فراوان‌ داشت‌، اخراج‌ شد. در این باره به دو‌ نکته‌ باید توجه کرد:

۱٫ مطابق ظاهرِ تـورات، باغ عدن مکانی بر روی همین‌ زمین‌ بوده است؛ زیرا آمده است که‌ از سـرزمین عدن رودخانه‌ای‌ به‌ سـوی بـاغ جاری شد تا‌ آن‌ را آبیاری کند. سپس این رودخانه به چهار رود کوچک‌تر فیشون، جیحون، دجله‌ و فرات‌ تقسیم شد (پیدایش ۲:۱۰ـ۱۴‌). پس‌ باغ‌ عدن مکانی در‌ همین‌ منطقه بوده است.

۲٫ خداوند‌ به‌ آدم فرمود: «چـون گفته زنت را پذیرفتی و از میوه آن درختی خوردی که به‌ تو‌ گفته بودم که از آن نخوری‌، زمین‌ زیر لعنت‌ قرار‌ خواهد‌ گرفت و تو تمام ایام‌ عمرت با رنج و زحمت از آن کسب معاش خواهی کرد. از زمـین خـار و خاشاک برایت‌ خواهد‌ رویید و گیاهان صحرا را خواهی خورد‌. تا‌ آخر‌ عمر‌ به‌ عرقِ پیشانیت، نان‌ خواهی‌ خورد» (پیدایش ۳:۱۷ـ۱۹). بنابراین انسان بر روی همین زمین جابه‌جا شده و زندگی او سخت شده‌ است‌. از‌ ایـن جـهت، نه واژه سقوط مناسب حال‌ اوست‌ و نه‌ هبوط‌؛ بلکه‌ مناسب‌ واژه اخراج است.

نکته دیگر این‌که در باب‌های دوم و سوم، «مرگ» نتیجه خوردن از میوه درخت ممنوع یا مجازات آن بیان شده است. خداوند در ابـتدا هـنگام‌ نهی از خوردن از میوه درخت گفت: «اگر از میوه آن بخوری، مطمئن باش خواهی مرد» (پیدایش ۲:۱۷). اما مار هنگامی که می‌خواست حوا را اغوا کند، گفت: «مطمئن باش‌ نخواهید‌ مرد» (پیدایش ۳:۴) و هنگامی کـه خـداوند مـجازات آدم را، که زندگی سخت بر روی زمـین اسـت، تـعیین می‌کند می‌گوید: «تا آخر عمر به عرقِ پیشانی‌ات نان خواهی خورد و سرانجام به‌ همان‌ خاکی باز خواهی گشت که از آن گرفته شـدی؛ زیـرا تـو از خاک سرشته شدی و به خاک هم بر خـواهی گـشت» (پیدایش ۳:۱۹‌). حال‌ مقصود از مردن چیست؟ آیا مقصود‌ همان‌ مرگ بدنی است؟ اگر آدم گناه نمی‌کرد نمی‌مرد؟ دو مشکل در این‌جا وجود دارد:

نخست، در آخر فقره‌ای کـه انـدکی پیـش نقل شد، درباره علت بازگشت‌ آدم‌ به خاک آمده اسـت‌: «زیرا‌ تو از خاک سرشته شدی و به خاک هم بر خواهی گشت» (پیدایش ۳:۱۹)؛ پس آنچه از خاک است به خاک بـاز مـی‌گردد و نـمی‌تواند جاودانه باشد و آدم با

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۱)


این بدن خاکی‌اش‌ نمی‌تواند‌ جاودانه باشد.

دوم، در پایان داسـتان آمـده است که خداوند گفت: «حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می‌شناسد، نباید گذاشت از مـیوه درخـت حـیات نیز بخورد‌ و تا‌ ابد زنده‌ بماند. پس خداوند او را از باغ عدن بیرون راند ….». پس خـداوند آدم را بـیرون رانـد تا‌ از درخت حیات نخورد و جاودانه شود. این سخن نشان می‌دهد که‌ قبل‌ از‌ خوردن از آن، جـاودانه نـبوده اسـت. بنابراین، اگر گناه هم نمی‌کرد به لحاظ بدنی می‌مرد. پس مقصود ‌‌از‌ مرگ چیست؟ این مطلب بـه تـفسیر نیاز دارد.

عالمان یهود در کتاب تلمود بر‌ آن‌ رفته‌اند‌ که گناه آدم علت اصلی مـرگ انـسان بـوده است. آنان گفته‌اند که اگر آدم و حوا‌ گناه نمی‌کردند تا ابد زنده می‌ماندند و البته مـرگ نـتیجه گناه انسان است و اگر‌ شخصی اصلاً گناه نکند‌ نمی‌میرد‌ (کُهن، گنجینه‌ای از تلمود، ص۹۲). بـا ایـن حـال، همین عالمان از چهار نفر نام برده‌اند که از اول تا آخر عمر گناه مرتکب نشدند، اما بـاز پذیـرای مرگ شدند. از این‌جا‌ گفته شده است که تأثیر گناه آدم بر نسل‌های بـعد ایـن بـود که با این گناه مرگ به میان انسان‌ها آمد و همه انسان‌ها می‌میرند (همان، ص۱۱۴).

سخن دیـگر ایـن اسـت که‌ آیا‌ گناه آدم بر نسل‌های بعدی تأثیر داشته است؟ آیا انسان‌های نسل‌های بـعدی در گـناه آدم شریک‌اند و از آن ارث برده‌اند؟ پاسخ دانشمندان یهود منفی است. آنان قاطعانه بیان کرده‌اند که هر کس‌ مسئول‌ گناه خـویش اسـت و انسان‌ها همه پاک و معصوم متولد می‌شوند و هیچ گناهی به ارث نبرده‌اند (همان).

پس بنابر قـول ایـن عالمان نیز با گناه آدم تغییری در سرشت و طـبیعت انـسان‌ها‌ بـه‌ وجود نیامده است، بلکه حداکثر این‌که آنـان نـامیرایی خود را از دست داده‌اند. حال این تغییر حالت را چه می‌توان نامید؟ سقوط یا هبوط یـا اخراج؟ بـه نظر می‌رسد برای صرف‌ مـرگ‌ بـدنی‌ بدون ایـن‌که در طـبیعت انـسان‌ تغییری‌ حاصل‌ شده باشد، کاربرد واژه «سـقوط» نـامناسب است. اما سخن دیگری در تلمود یافت می‌شود که قدری این امر را مـشکل مـی‌کند‌. صاحب‌ کتاب‌ گنجینه‌ای از تلمود می‌گوید:

در تـلمود آمده است‌ که‌: «مـدت دو سـال و نیم پیروان مکتب شمای بـا پیـروان مکتب هیلل اختلاف نظر و بحث داشتند. پیروان مکتب هیلل می‌گفتند‌: اگر‌ انسان‌ آفـریده نـمی‌شد بهتر بود، و پیروان مکتب شـمای مـی‌گفتند: بـهتر همان‌ است کـه انـسان آفریده شد. درباره ایـن مـوضوع رأی گرفتند، و عقیده اکثریت بر این بود که اگر انسان‌ آفریده‌ نمی‌شد‌ بهتر بود (هـمان، ص۱۱۳).

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۲)


ظـاهر این سخن آن است که به‌ نـظر‌ بـیشتر این عـالمان، انـسان روی هـم رفته موجود پسندیده‌ای نـیست و اگر او خلق نمی‌شد بهتر بود‌. اما‌ آیا‌ خداوند او را ناپسند آفریده است؟ عالم یهودی هرگز چنین نـمی‌تواند بـگوید، زیرا‌ در‌ تورات‌ آمده است که پس از ایـن‌که هـمه چـیز را آفـرید، یـعنی بعد از روز‌ ششم‌ خـلقت‌ کـه انسان را آفرید: «آن‌گاه خدا به آنچه آفریده بود نظر کرد و کار آفرینش‌ را‌ از هر لحاظ عالی دیـد» (پیـدایش ۱:۳۱).

اگـر خدا کار آفرینش موجودات، از‌ جمله‌ انسان‌، را از هـر لحـاظ عـالی مـی‌بیند، پس نـمی‌توان گـفت انسان به صورتی ناپسند آفریده‌ شده‌ است. بنابراین، اگر انسان ناپسند است، باید این امر بر او عارض شده‌ باشد‌ و در‌ نتیجه، سخن از سقوط انسان به واسطه گناه مـی‌آید. سخن این عده از عالمان یهود‌ با‌ عبارتی از تورات همخوان است. در فقره‌ای که مربوط به قبل از‌ ماجرای‌ طوفان‌ نوح است آمده است:

هنگامی که خداوند دید مردم غرق در گناهند و دائما بـه سـوی‌ زشتی‌ها‌ و پلیدی‌ها‌ می‌روند، از آفرینش انسان متأسف و محزون شد. پس خداوند فرمود: «من انسانی‌ را‌ که آفریده‌ام از روی زمین محو می‌کنم. حتی حیوانات و خزندگان و پرندگان را نیز از بین می‌برم‌، زیرا‌ از آفریدن آنها نیز مـتأسف شـدم (پیدایش ۶:۵ـ۷).

اگر بخواهیم این سخنان را‌ کنار‌ هم قرار دهیم، به این نتیجه می‌رسیم‌ که‌ خداوند‌ در ابتدای خلقت، به انسان نظر کرده‌، آفرینش‌ او را عـالی دیـده است. اما انسان بعدا در گـناه غـرق شد و خدا‌ از‌ آفرینش او متأسف شد. پس‌ باید‌ نتیجه بگیریم‌ که‌ سقوطی‌ رخ داده است. اما از تورات‌ برداشت‌ نمی‌شود که این سقوط در گناه نتیجه گناه آدم بوده اسـت.

بـه‌ هر‌ حال، نکته‌ای کـه بـاید بدان اشاره‌ کرد این است که‌ ماجرای‌ گناه آدم و تغییرِ وضعیت او‌ و نسلش‌ هرگز در نظام الهیات یهود جایگاه مهم و قابل توجهی نداشته است (Jacobs, The‌ Jewish‌ Religion, p. 14).

ب) گناه آدم و پیامدهای‌ آن‌ در‌ عهد جدید

قبل‌ از‌ پرداختن به مـوضع عـهد‌ جدید‌ درباره گناه آدم و پیامدهای آن باید به نکته‌ای اشاره کنیم و آن این‌که این مجموعه‌ به‌ لحاظ الاهیاتی یکنواخت نیست. در واقع‌، از‌ این

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۳)


مجموعه‌ دو‌ نظام‌ الاهیاتی کاملاً متفاوت می‌توان‌ برداشت کرد. الاهیات سه انـجیل مـتی، مرقس و لوقـا، که اناجیل هم‌نوا خوانده می‌شوند، و نیز برخی‌ از‌ نوشته‌های دیگر، همسو با تعالیم یهودیت‌ و عهد‌ قدیم‌ است‌. در‌ ایـن بخش، عیسی‌ مخلوقِ‌ خدا و بنده او و یک انسان صرف است که از طـرف خـدا بـه پیامبری مبعوث شده است‌. مطابق‌ این‌ بخش از آن‌جا که سقوطی رخ نداده‌، انسان‌ به‌ هدایت‌ و راهنمایی‌ نیاز‌ دارد، نـه ‌ ‌مـنجی آسمانی. اما در بخش دیگر از عهد جدید وضعیت انسان به گونه‌ای است که حـتما بـه مـوجودی آسمانی نیاز دارد که به زمین بیاید‌ و خود را فدا کند تا نجات را برای او میسر کند. بـنابراین، در این بخش عیسی موجودی الاهی و غیر مخلوق و ازلی است که جسم گرفته تا بـا رنج خود انسان‌ را‌ از وضـعیت اسـفبار خود نجات دهد و در واقع نجات را برای او ممکن گرداند. (استید، فلسفه در مسیحیت باستان، ص۱۹۲).

در واقع، در بخش نخست سخنی از سقوط انسان‌ نیست‌ و الاهیات این بخش هرگز ارتباطی با وضعیت سقوط‌کرده انسان ندارد. اما در بـخش دوم وضعیت به گونه دیگری است؛ همه نظام الاهیاتی این‌ بخش‌ بر یک اصل متمرکز است‌ و آن‌ این‌که انسان با گناه آدم سقوط کرده است. پس باید ببینیم که سخن این بخش از عهد جـدید، کـه در واقع الاهیات رایج مسیحی‌ بر‌ آن مبتنی است، چیست‌.

نوشته‌های‌ این بخش از عهد جدید به دو نویسنده منسوب است؛ یکی پولس و دیگری یوحنا. اما از آن‌جا که به گفته محققان، نوشته‌های پولس ده‌ها سال قـبل از انـجیل یوحنا و رساله‌های‌ او‌ نوشته شده(Collin, “Biblical Literature,” P. 189) ، پس اصل این اندیشه به او منسوب است و البته در رساله‌های او این سخن با وضوح بیشتری بیان شده است. پس باید ببینیم پولس‌ درباره‌ گناه آدم‌ و تأثیر او بر نـسل وی چـه سخنی دارد.

در اندیشه پولس، وضعیت انسان چهار مرحله دارد که‌ در تقسیم این چهار مرحله دو شخصیت و دو عمل این دو‌ شخصیت‌ نقش‌ ایفا می‌کنند. این دو شخصیت و دو عمل آنان عبارت است از آدم و گناه او و مسیح و صلیب او‌. ‌‌او‌ می‌گوید آدم در ابـتدا در یـک حـالت قداست و پاکی آفریده شد، امـا در‌ اثـر‌ گـناه‌، او و نسلش حالت قداست و پاکی اولیه را از دست داد. همه نسل آدم گناهکار و محکوم‌ به مرگ شد؛ ولی با آمدن مسیح و به صلیب کشیده‌شدن او، کفاره گـناه‌ آدم داده شـد. پسـ‌ انسان‌ها‌ می‌توانند به او ایمان آورند و از گناه تبرئه شـدند. بـا این حال، حتی انسان‌هایی که به مسیح ایمان می‌آورند، با این‌که بسیاری از

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۴)


اموری را که با گناه آدم از دست‌ رفته بـود، بـه دسـت می‌آورند، آن مزایا به طور کامل در زندگی اخروی به مؤمنان داده مـی‌شود. پولس می‌گوید:

همان‌طور که یک گناه موجب محکومیت همه آدمیان شد، یک عمل کاملاً‌ نیک‌ نیز باعث تبرئه و حـیات هـمه مـی‌باشد و چنان که بسیاری در نتیجه سرپیچی یک نفر گناهکار گشتند، به هـمان طـریق بسیاری هم در نتیجه فرمانبرداری یک نفر، کاملاً نیک محسوب خواهند‌ شد‌ (رومیان ۵:۱۹ـ۲۰).

نویسنده‌ای مسیحی در تفسیر ایـن فـقره از سـخن پولس پس از بیان این‌که این فقره بیش از هر فقره دیگر بحث‌انگیز بوده و بیش از هـر فـقره‌ دیـگر‌ در اندیشه الاهیاتی مسیحی تأثیرگذار بوده، لُبّ سخن پولس را این‌گونه بیان می‌کند: با گناه آدم همه مـردمْ گـناهکار، بـیگانه از خدا و جدای از او گردیدند و با عمل نیکوی‌ عیسی‌ مسیح‌ همه مردم نیکوکار شدند و ارتباط‌ سـالم‌ آنـان‌ با خدا باز گردانده شد (بارکلی، تفسیر العهد الجدید، ص۹۴).

پولس با تعبیراتی خاص وضـعیت انـسان را بـعد از گناه آدم‌ و بعد‌ از‌ صلیب عیسی بیان می‌کند. یک تعبیر او این‌ است‌ که با گـناه آدم انـسان با خدا قهر کرد و دشمن خدا شد، اما با صلیب مسیح خدا انـسان را‌ بـا‌ خـود‌ آشتی داد:

جانبازی مسیح بر روی صلیب و خونی که او‌ در راه ما ریخت همه را با خدا صلح داده است. (کـولسیان ۱:۲۰).

تـمام این نیکویی‌ها از سوی‌ خدایی‌ است‌ که به خاطر فداکاری عیسی مسیح، مـا را بـا خـود آشتی‌ داده‌ است (دوم قرنتیان ۵:۱۸).

هنگامی که دشمنان خدا بودیم، او به وسیله مرگ فرزندش ما را‌ بـا‌ خـود‌ آشـتی داد… (رومیان ۵:۱۰).

برخی از مفسران مسیحی در تفسیر فقره آخر‌ می‌گویند‌ که‌ دشمنی با خـدا سـه صورت داشت: ۱) انسان با خدا بیگانه بود؛ ۲) فکر و تصورات قلبی‌ انسان‌ شریرانه‌ بود و نوعی دشمنی فـطری بـا خدا داشت؛ ۳) اعمال انسان درست در مقابل خواست خدا‌ بود‌. مسیح با مـرگ خـود بر صلیب زمینه اصلاح همه این امـور را فـراهم‌ کـرد‌ (بارکلی‌، همان، ص ۹۲).

تعبیر دیگر پولس این است کـه آدم قـبل از گناه در واقع‌ مقام‌ فرزندی خدا را داشت و عضو خانواده خدا بود. اما او با گـناه خـود‌ این‌ مقام‌ را از دست داد و به عـبد و غـلام تبدیل

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۵)


شـد. مـسیح بـا صلیب خود انسان را‌ از‌ بردگی آزاد کرد و بـه مـقام اول یعنی فرزندی خدا باز گرداند (Brown‌, The‌ New‌ Jerome Biblical Commentary, P. 853). پولس می‌گوید:

چون روزی که خدا تعیین کرده بـود فـرا رسید‌، او‌ فرزندش‌ را فرستاد … تا بهای آزادی مـا را از قید اسارت شریعت بـپردازد‌ و مـا‌ را فرزندان خدا بگرداند … بنابراین دیـگر غـلام نیستیم بلکه فرزندان خدا می‌باشیم و به همین علت وارث‌ نیز‌ هستیم و هر چـه از آن خـداست، به ما نیز تعلق دارد (غـلاطیان‌ ۴:۴ـ۷؛ هـمچنین‌ رومـیان، ۸:۱۵ـ۱۷).

در تفسیر این سـخنانِ‌ پولسـ‌، گفته‌ می‌شود که انـسان در اصـل برای مقام‌ فرزندی‌ خدا خلق شده بود ولی با گناه آدم این مقام را از دست‌ داد‌. ولی خداوند بـه لطـف خود‌ و به‌ صورت رایگان‌ انسان‌ را‌ بـه هـمان مقامی بـاز گـرداند کـه‌ برای‌ آن خلق شده بـود (مسکین، شرح رساله القدیس بولس، ص۳۸۰).

تعبیر دیگر‌ پولس‌ طبیعتِ گناه‌آلود است. او می‌گوید با‌ گناه آدم طـبیعت انـسان‌ به‌ گناه آلوده شده، به گونه‌ای‌ کـه‌ تـباهی هـمه وجـود او را فـرا گرفته است. انـسان بـا این طبیعت گناه‌آلود‌ به‌ دنیا می‌آید: «ما با همین‌ طبیعت‌ سرکش‌ به دنیا آمدیم‌… و زیر‌ خـشم و غـضب خـدا بودیم‌» (افسسیان‌ ۲:۳). با آمدن مسیح کسانی کـه بـه او ایـمان آورنـد، دارای طـبیعت دیـگری می‌شوند. اما‌ برای‌ همیشه بین این طبیعت نو و آن‌ طبیعت‌ کهنه نزاع‌ است‌ و آن‌ طبیعت کهنه و گناه‌آلود است‌ که پیروز می‌شود. او می‌گوید:

اکنون دیگر بر من ثـابت شده است که وجود من‌ به‌ خاطر این طبیعت نفسانی از سر‌ تا‌ پا‌ فاسد‌ است‌. هر چه تلاش‌ می‌کنم‌ نمی‌توانم خود را به انجام اعمال نیکو وادارم. می‌خواهم خوب باشم، اما نمی‌توانم. مـی‌خواهم کـار درست‌ و خوب‌ انجام‌ دهم، اما قادر نیستم. سعی می‌کنم کار‌ گناه‌آلودی‌ انجام‌ ندهم‌، اما‌ بی‌اختیار‌ گناه می‌کنم (رومیان ۷:۱۸ـ۲۰).

این سخنان نشان می‌دهد که انسان با گناه آدم چنان سقوط کـرده و چـنان گناه‌آلود شده که اختیار خود را از دست داده‌، دیگر به کار نیک قادر نیست. به هر حال، سخنان پولس باعث شده که مسیحیان همگی ایـن را بـپذیرند که با گناه آدم، سرشت و ذات هـمه انـسان‌ها فاسد و تباه شد‌. هرچند‌ در میان مسیحیان درباره میزان این تباهی و فساد اختلاف است

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۶)


و برای مثال، دو کلیسای کاتولیک و ارتدوکس میزان این فساد را به اندازه پروتـستان‌ها نـمی‌دانند، اما همه گناه آلودگـی سـرشت‌ انسان‌ را به حدی می‌دانند که خودش به تنهایی نمی‌تواند خود را نجات دهد و رستگار سازد. دو کلیسای نخست می‌گویند که طبیعت و سرشت انسان‌ ضعیف‌ و بیمار شده و شدیدا به گناه‌ تمایل‌ دارد، اما چـنان فـاسد نشده که اختیار خود را به طور کامل از دست داده باشد (هر چند کلیسای ارتدوکس به خاطر گرایش عرفانی‌تری‌ که‌ دارد، این موضوع را‌ لطیف‌تر‌ بیان کرده است). اما پروتستان‌ها می‌گویند که این تـباهی بـه گونه‌ای اسـت که انسان به گونه‌ای غلبه‌ناپذیر به شر تمایل دارد (طرابلسی، الرؤیه الارثوذکسیه للانسان، ص۱۵۶ـ۱۵۹؛ Catechism, P. 90-91‌). همه‌ مسیحیان می‌گویند که انـسان قبل از گناه در یک حالت تقدس و پاکی زندگی می‌کرد و پس از گناه این حـالت را از دسـت داد و گـناه‌آلود شده است. هرچند بین آنان اختلاف‌ است‌ که آیا‌ این قداست اولیه جزو سرشت انسان بوده و بـا ‌ ‌از دسـت دادن آن سرشت او ناقص شده، یا‌ این‌که موهبتی فراطبیعی بوده است (الامیرکانی، همان، ج۲، ص۶۲). آنچه مـسلم و روشـن‌ اسـت‌ این‌ است که برای تفسیر پولسی و مسیحی از گناه آدم تنها تعبیر سقوط مناسب است؛ زیرا انـسان جایگاه‌ و ‌‌مقامی‌ ارزشمند و بس والا داشته و از مواهب نیکو و توانایی‌های بالایی برخوردار بوده که هـمه‌ را‌ از‌ دست داده، به موجودی ضـعیف، بـی‌اراده، گناه‌آلود و متمایل به شر و تباهی تبدیل شده است. پس‌ این انسان ذاتا سقوط کرده است.

ج) گناه آدم و پیامدهای آن در قرآن مجید‌

در قرآن مجید نیز‌ ماجرای‌ گناه آدم و تغییر وضعیت او نقل شده است. اما قـبل از پرداختن به گناه آدم و تغییر وضعیت او باید ببینیم وضعیت اولیه آدم چگونه بوده است. در آیات متعددی از قرآن‌ از چگونگی خلقت انسان سخن به میان آمده است:

من بشری را از گلی خشک، از گلی سیاه و بدبو خـواهم آفـرید. پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در‌ آن‌ دمیدم، پیش او به سجده دراُفتید (الحجر: ۲۸ـ۲۹).

آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل خواهم آفرید. پس چون او را (کاملاً) درست کردم و از‌ روح‌ خویش در او دمیدم، سـجده‌کنان بـرای او به خاک افتید (صاد: ۷۱ـ۷۲).

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۷)


در این دو آیه و آیات دیگر به سه نکته اشاره شده است: یکی این‌که آدم از‌ خاک‌ آفریده شده است. نکته دوم این‌که خداوند از روح خود در این بدن خاکی دمید و نـکته سـوم این است که مقام این مخلوق به اندازه‌ای بالاست که همه فرشتگان‌ باید‌ به‌ او سجده کنند. از ظاهر‌ این‌ آیات‌ روشن است که این مقام بالا به خاطر روح الاهی اسـت کـه در او دمـیده شده است؛ هرچند بسیاری از مـفسران‌ اضـافه‌ روحـ‌ به خدا را در تعبیر «روحِ خود» اضافه‌ ملکی‌ می‌دانند (نه اختصاص) و می‌گویند هرچند همه چیز از آنِ خداست، خداوند برای بیان جایگاه والای انـسان روح او را‌ بـه‌ خـود‌ نسبت داده است (برای نمونه نگاه کنید به زمـخشری، الکـشاف‌، ج۳، ص۲۴۱؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۱۷۵). البته روایاتی نیز وارد شده که این تفسیر را تأیید می‌کند‌ (مجلسی‌، البحار‌، ج۴، ص۱۱ و ۱۳) ولی برخی از مفسران این برداشت از آیـه را‌ تـأویل‌ و عـدول بی‌جهت از ظاهر لفظ دانسته، آن را رد کرده‌اند (میبدی، کشف الاسرار، ج۵، ص۳۰۷). اما بـه‌ هر‌ حال‌ حتی اگر قرار باشد این اضافه را ملکی بگیریم، باز باید آن‌ را‌ به‌ گونه‌ای بیان کنیم کـه مـقام و جـایگاه والای انسان را نشان دهد. به همین جهت‌ است‌ که‌ برخی از مفسران از ایـن روح کـه به خدا اضافه شده به «جوهر شریف‌ علوی‌ قدسی» (فخر رازی، همان، ج۲۶،۲۳۸) یا «روح شریفی که به خـدای تـعالی‌ مـنسوب‌ است‌» (طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۲۵۰) یا «روحی که به اعلی مراتب ملکوت اعلی و نـهایت قـرب‌ خـدا‌ اختصاص دارد» (بروسی، روح البیان، ج۴، ص۴۶۰) تعبیر کرده‌اند. به هر حال این آیات‌ نشان‌ می‌دهد‌ که انـسان در وضـعیتی بـسیار عالی و نیکو آفریده شده است. در آیات دیگری از قرآن‌ مجید‌ هم هدف خداوند از خلقت انـسان و هـم جایگاه او بیان شده است‌:

و چون‌ پروردگار‌ تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جـانشینی خـواهم گـماشت» فرشتگان گفتند: «آیا در آن‌ کسی‌ را‌ می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خون‌ها بریزد؟ و حال آن‌که ما بـا سـتایش‌ تو‌، تو را تنزیه می‌کنیم و به تقدیست می‌پردازیم.» فرمود: «من چیزی می‌دانم که شـما نـمی‌دانید» و خـدا همه‌ نام‌ها‌ را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود‌: «اگر‌ راست می‌گویید از اسـامی ایـنها به من‌ خبر‌ دهید‌.» گفتند: «منزهی تو! ما را جز آنچه‌ به‌ مـا آمـوخته‌ای هـیچ دانشی نیست، تویی دانای حکیم.» فرمود «ای آدم، ایشان را‌ از‌ اسامی آنان خبر بده.» و چون‌ آدم‌ ایشان را‌ از‌ اسـماءشان‌ خـبر داد، فـرمود: «آیا به شما‌ نگفتم‌ که من نهفته آسمان‌ها و زمین را می‌دانم … (بقره: ۳۳ـ۳۵).

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۸)


از ایـن‌ آیـات‌ بر می‌آید که هدف خداوند از‌ خلقت این بوده که‌ بر‌ روی زمین جانشین بگمارد. از‌ خود‌ این آیـات آشـکار است که این مقام جانشینی، مقامی بس بالا بوده؛ زیرا‌ فرشتگان‌ اعـتراض کـردند که این موجود‌ در‌ زمین‌ افساد می‌کند و شـایستگی‌ جـانشینی‌ نـدارد. درباره این‌که انسان‌ جانشین‌ چه کسی بـر روی زمـین قرار داده شده، بین مفسران اختلاف شده است و برخی‌ او‌ را جانشین فرشتگان یا جنیان یـا‌ انـسان‌های‌ دیگر دانسته‌اند‌ (زمخشری‌، همان‌، ج۱، ص۲۷۱؛ فـخر رازی، هـمان‌، ج۲، ص۱۸۵)، اما هـمان‌طور کـه از ظـاهر آیه نمایان است و بسیاری از مفسران بـیان کـرده‌اند، مقصود‌ از‌ جانشینی، جانشینی خداست (فخر رازی، همان‌، ج۲، ص۱۸۱‌). در‌ واقع‌ کسانی‌ که خلاف این‌ را‌ گـفته‌اند، از ظـاهر آیه بی‌جهت دست برداشته‌اند (طباطبایی، هـمان، ج۱، ص ۱۱۶). به سبب همین ظـهور اسـت که‌ برخی‌ از‌ مفسران این را مـسلم گـرفته‌اند که مقصود‌ آیه‌ جانشینی‌ خداست‌ و وجه‌ استحقاق‌ انسان برای این جانشینی را این دانـسته‌اند کـه انسان مظهر همه اسماء و صـفات الاهـی اسـت (صدرالمتألهین، همان، ج۲، ص۳۰۰؛ بـروسی، هـمان، ج۱، ص۹۳).

حال مطابق این آیـات قـرآن، انسان‌ برای هدفی مهم، یعنی جانشینی خدا بر روی زمین، خلق شده و روحی الاهی در او دمـیده شـده است. پس مناسب است که فرشتگان بـر ایـن انسان سـجده کـنند.

نـکته دیگر‌ در‌ رابطه با وضـعیت اولیه انسان این است که خداوند به فرشتگان دستور می‌دهد که بر آدم سجده کنند؛ هـمگی سـجده می‌کنند غیر از ابلیس یا شیطان؛ او تـکبر مـی‌کند‌ و مـی‌گوید‌ مـن از آتـش خلق شده‌ام و آدم از خـاک، و آتـش برتر از خاک است. خداوند پاسخ استدلال شیطان را نمی‌دهد، بلکه او را می‌راند‌. شیطان‌ قسم یاد می‌کند که آدمـ‌ و فـرزندان‌ او را از راه راسـت منحرف سازد. بنابراین، آدم از همان ابتدا با دشـمنی سـرسخت، کـه بـرای گـمراهی او از هـر وسیله‌ای استفاده می‌کند‌، روبه‌رو‌ بوده است. با این‌ زمینه‌ خداوند آدم را در باغی قرار داد و به او دستور داد:

و گفتیم ای آدم، خود و همسرت در این باغ سکونت گیرید، و از هر جای آن خواهید فراوان بخورید؛ ولی بـه‌ این‌ درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود (بقره: ۳۵؛ مقایسه کنید با اعراف: ۱۹).

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۰۹)


در آیه‌ای دیگر همین سخن به صورتی دیگر بیان شده است:

پس گفتیم: «ای آدم‌، در‌ حقیقت این‌ ابلیس دشمن تـو و هـمسرت است، زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره‌بخت گردی‌. در حقیقت، برای تو در آن‌جا این امتیاز است که نه‌ گرسنه‌ می‌شوی‌ و نه برهنه می‌مانی. و هم این‌که در آن‌جا نه تـشنه مـی‌گردی و نه آفتاب‌زده (طه: ۱۱۷ـ۱۱۹).

درباره این ‌‌آیات‌ چند نکته است که با مسئله هبوط آدم مرتبط است:

۱٫ باغی که آدم‌ در‌ آن‌ سکنا داده شده بود، چـه بـاغی بود و در کجا بود؟ آیا همان بـهشت جـاودانه معروف بود‌ یا باغی دیگر در آسمان یا باغی زمینی؟ در این‌باره اختلاف شده است. ادله‌ متعددی آورده شده که‌ این‌ باغْ بهشت جاویدان ثواب و عقاب نبوده اسـت؛ از جـمله این‌که در آیه بیستم از سـوره طـه آمده است که شیطان آدم را با درخت جاودانگی وسوسه کرد و اگر آدم در بهشت‌ جاودانگی بود، شیطان نمی‌توانست او را با این وسیله وسوسه کند (طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۶). دوم این‌که کسی که وارد بهشت جاودانگی شود، هرگز از آن خـارج نـمی‌شود (حجر: ۱۵/ ۴۸) و بنابراین‌ اگر‌ آدم در بهشت بود از آن خارج نمی‌شد. سوم این‌که شیطان را به بهشت جاودانگی راهی نبوده است؛ زیرا شیطان قبل از سکنا گرفتن آدم در این باغ و به هنگام‌ خلقت‌ آدم رانده شده بود (فـخر رازی، هـمان، ج۳، ص۳ـ۴). فخر رازی پس از نـقل اقوالی در این‌باره می‌گوید: از آن‌جا که «ال» بر سر «جَنّه» آمده و «ال» علامتِ معهودبودن است، پس‌ باید‌ مقصود همان بـهشت ثواب و عقاب بوده باشد (همان، ص۴).

شیخ صدوق با استناد به روایـتی کـه مـی‌گوید این باغ یکی از باغ‌های زمینی بوده وگرنه ابلیس را به بهشت جاودانگی‌ راهی‌ نبود‌ و آدم هم اگر داخل آنـ‌ ‌ ‌مـی‌شد‌ دیگر‌ خارج نمی‌شد، همین نظر را به امامیه نسبت می‌دهد (لاهیجی، تفسیر شریف، ج۱، ص۳۵). بـا ایـن حـال برخی از مفسران معتقدند که‌ مقصود‌ از‌ باغ زمینی، باغ برزخی است وگرنه هبوط معنا‌ نمی‌دهد‌ (طـباطبایی، همان، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹). اما نکته‌ای که باید به این سخن افزود، این است که از آیـاتی از قرآن‌ استفاده‌ می‌شود‌ کـه نـوع زندگی در آن باغ با زندگی زمینی تفاوت‌ داشته است. برای مثال، در آیاتی مذکور در سوره طه، آمده است که در آن باغ گرسنه نمی‌شوی‌ و برهنه‌ نمی‌مانی‌ و تشنه و آفتابزده نمی‌گردی. همچنین از

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۰)


آیات دیگری، که بعدا بـه آنها‌ اشاره‌ می‌شود، استفاده می‌شود که انسان در آن باغ لباسی داشته که از لباس این زمین متفاوت‌ بوده‌ است‌ و آدم با گناه خود آن لباس را از دست داده و برهنه شده‌ است‌. صرف‌ نظر از این‌که مقصود از آن لباس چـیست، روشـن است که زندگی انسان از‌ زندگی‌ زمینی‌ متفاوت بوده است.

۲٫ در آیات فوق دو امر و یک نهی آمده است: «در باغ‌ سکنا‌ گیرید»، «از میوه‌های آن بخورید»، «به آن درخت نزدیک نشوید». آیا این امر‌ و نهی‌ها‌ مـولوی‌ اسـت که اطاعت بی‌چون و چرا را طلب کند یا ارشادی است که مقصود از‌ آن‌ تذکر به عواقب آنها است؟ فخر رازی پس از نقل اختلاف در این‌باره، نهی‌ را‌ ارشادی‌ به حساب می‌آورد (فخر رازی، همان، ج۴، ص۵) و می‌گوید مـقصود از امـر به سکنا و خوردن اباحه است‌ (همان‌، ج۱۴، ص۴۸). علامه طباطبایی در این‌باره می‌گوید اساسا انسان در اصل برای‌ این‌ خلق‌ شده بود که به زمین بیاید، چرا که خداوند از اول می‌فرماید که من مـی‌خواهم‌ در‌ زمـین‌ جـانشینی قرار دهم. پس سکنای در بهشت و خـوردن از درخـت مـمنوع همه‌ برای‌ این بوده که او برای سکونت در زمین آماده شود (طباطبایی، همان، ج۱، ص۱۲۷). این مفسر به‌ صورت‌ قاطع جانب ارشادی بودن ایـن امـر و نـهی‌ها را می‌گیرد (همان، ۱۳۶).

۳٫ اگر‌ قرار‌ باشد که این امـر و نـهی‌ها ارشادی باشد‌، در‌ خود‌ این آیات چه نتایجی بر آنها مترتب‌ شده‌ است؟ در برخی از آیات آمده است که اگر به آن درخـت نـزدیک شـوید‌ از‌ ستمکاران خواهید بود. اما در‌ آیات‌ سوره طه‌ به‌ آدم‌ تـذکر داده شده بود که مواظب‌ باشد‌ که شیطان او را از بهشت بیرون نکند تا تیره‌بخت شود. اما‌ در‌ دنباله، علت این تـیره‌بختی بـیان شـده‌ است. آدم با گناه‌ خود‌ امتیازاتی را که در آن‌ باغ‌ داشته، یعنی ایـن‌که گـرسنه، برهنه، تشنه و آفتابزده نمی‌شد، از دست داد. پس مقصود‌ از‌ ستمکاری، ستم به خویشتن است‌، کما‌ این‌که‌ آدم و حوا در‌ جای‌ دیـگر بـه خـداوند عرض‌ می‌کنند‌ که: «خداوندا ما به خود ظلم کردیم» (اعراف: ۳۳).

به فـرموده قـرآن، آدم فـرمان‌ خداوند‌ را اطاعت نکرد و شیطان او را‌ وسوسه‌ کرد و همه‌ امکانات‌ آن‌ زندگی را از او‌ گرفت:

شیطان او را وسوسه کـرده، گـفت: «ای آدم، آیـا تو را به درخت جاودانگی‌ و ملکی‌ که زایل نمی‌شود، راه نمایم؟ آنگاه آنان‌ از‌ آن‌ درخت‌ خوردند‌ و عـورت‌های آنـان بر‌ ایشان‌ نمایان شد و شروع کردند برگ‌های باغ را به خود بچسبانند و آدم به پروردگـار خـود عـصیان ورزید‌ و بیراهه‌ رفت‌. (طه: ۱۲۰ـ۱۲۱).

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۱)


شیطان آن دو را‌ وسوسه‌ کرد‌ تا‌ عورت‌هایشان‌ که‌ بر آنان پوشیده مـانده بـود، برای آنان نمایان گرداند؛ و گفت:

«پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز آنـ‌که مـبادا دو فـرشته گردید یا از جاودانان‌ شوید» و برای آن دو قسم یاد کرد که: من قطعا از خیرخواهان شما هستم. پس آن دو را بـا فـریب فرود آورد؛ پس چون آن دو از [میوه] آن درخت‌ چشیدند‌، عورت‌هایشان بر آنان آشکار شد و به چـسبانیدن بـرگ‌های بـاغ بر خود آغاز کردند (اعراف: ۲۰ـ۲۲).

ای فرزندانِ آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد، چنان‌که پدر‌ و مـادر‌ شـما را از بـهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان برکند تا عورت‌هایشان را بر آنان نمایان کند. در حـقیقت او و قـبیله‌اش، شما‌ را‌ از جایی می‌بینند که شما‌ آنان‌ را نمی‌بینید (اعراف: ۲۷).

از آیات فوق می‌توان دو نکته مهم برداشت کرد. نـکته اول کـه به فریب‌خوردن آدم مربوط است، این است که‌ شیطان‌، که خداوند بارها دشـمنی‌ او‌ بـا انسان را به آدم گوشزد کرده بود، آدم را این‌گونه فـریب مـی‌دهد کـه درختی که از آن منع شده‌اید درخت جاودانگی اسـت و خـدا نمی‌خواهد شما جاودانه شوید. نکته دوم‌ که‌ به نتیجه فوری گناه مربوط اسـت، ایـن است که آدم و حوا قبل از گـناه لبـاسی خاص داشـتند کـه بـلافاصله با خوردن از میوه آن درخت آن لباس را از دسـت‌ دادنـد‌ و عورت خود‌ را دیدند. پس آنان لباسی خاص داشته‌اند که متناسب با آن زندگی بـوده و بـا خوردن از میوه‌ درخت از آنان گرفته شـد (فخر رازی، همان، ج۱۳، ص۵۰، میبدی‌، کـشف‌ الاسـرار‌ و عده الابرار، ج۳، ص۵۷۸). این سخن بـه روشـنی می‌تواند کنایه از این باشد که آدم و حوا قبل از ‌‌خوردن‌، به شهوت و تمایل جنسی تـوجه نـداشتند و تأثیر آن میوه آن بود که بـه‌ آنـ‌ مـیل‌ توجه کردند (ابـن‌عربی، تـفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۴۲۷). آنان بـا خـوردن از درخت، متناسب با زندگی‌ زمینی شدند. آنان با برگِ درخت عورت خویش را پوشانیدند، امـا ایـن کار‌ نمی‌توانست توجه به شهوت‌ را‌ مـانع شـود. پس دیگر نـمی‌توانستند در آن مـقام و آن نـوع زندگی بمانند (طباطبایی، هـمان، ج۱، ص۱۲۷).

اما در قرآن مجید نتیجه دیگری برای گناه آدم ذکر شده که نتیجه فوری و بی‌واسطه نیست‌، بـلکه بـا امر خداوند حاصل شده است. آن نـتیجه امـر بـه فـرود از آن مـقام است:

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۲)


پس شیطان هـر دو را از آن بـلغزانید و آنان را از جایگاهی که در آن‌ بودند‌ به در آورده، فرمودیم: «فرود آیید در حالی که شما دشمن همدیگرید، و برای شـما در زمـین قـرارگاه، و تا چندی برخورداری خواهد بود» (بقره: ۳۶).

شـاید از ظـاهر ایـن آیـه بـرداشت‌ شـود‌ که خداوند آدم را به سبب خوردن از درخت ممنوع مجازات کرده و مجازات او این بوده که او را از بهشت بیرون کرده، به زمین فرستاده است. اما همان‌طور‌ که‌ قبلاً گذشت ساختار بـدن آدم پس از خوردن از آن درخت تغییر کرد و دیگر مناسب با آن نشئه از زندگی نبود و قسمت اول همین آیه نیز این نکته را‌ نشان‌ می‌دهد‌؛ چرا که می‌گوید شیطان آنان‌ را‌ بیرون‌ کرد و همچنین قبلاً گذشت که خـداوند بـه آدم گفته بود که مواظب باش که شیطان تو را از باغ به در‌ نکند‌ (طه‌: ۱۷). پس همان‌طور که گذشت، این نهی ارشادی‌ بوده‌ و در واقع عواقب خوردن از میوه را گوشزد کرده بود. پس امر به فـرود، مـجازات گناه نیست؛ بلکه نتیجه‌ طبیعی‌ عمل‌ است که به این صورت بیان شده است. شاهد روشن‌ این سخن آن است که در قرآن مجید در چـندین مـورد چنین آمده که خداوند پس از تـوبه‌ آدمـ‌ و پذیرش‌ توبه، باز امر به فرود می‌کند:

سپس آدم از پروردگارش کلماتی‌ را‌ دریافت نمود؛ [خدا] بر او ببخشود، آری، او توبه‌پذیرِ مهربان است. فرمودیم: جملگی از آن فرود‌ آیید‌ (بقره‌: ۳۷).

و آدم بـه پروردگـار خود عصیان ورزید و بـیراهه رفـت. سپس پروردگارش او‌ را‌ برگزید‌ و بر او ببخشود و او را هدایت کرد. فرمود: «همگی از آن فرود آیید، درحالی‌که‌ برخی‌ از‌ شما دشمن برخی دیگر است» (طه: ۱۲۱ـ۱۲۳؛ همچنین مقایسه کنید با اعراف: ۲۳‌ـ۲۵‌).

اگر خود خداوند راه را برای بازگشت آدم هـموار مـی‌کند و کلماتی را برای‌ توبه‌ به‌ او می‌آموزد و اگر آدم توبه کرده و خداوند توبه او را پذیرفته و گناه او را‌ بخشوده‌ است، پس معنا نمی‌دهد که باز هم او را مجازات کند. پس اگر‌ خداوند‌ بعد‌ از همه اینها باز دستور به فـرود مـی‌دهد معلوم مـی‌شود که فرود، مجازات گناه آدم‌ نبوده‌، بلکه نتیجه طبیعی خوردن از میوه درخت بوده است. به همین جـهت‌ است‌ که‌ برخی از مفسران می‌گویند که برنامه خدا از اول آن بود که انـسان هـبوط کـند‌ و به‌ زمین‌ بیاید، چون از اول او خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین بود‌. این‌که‌ در برخی از آیات پس از توبه دستور به هـبوط ‌ ‌تـکرار شده،

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۳)


نشان می‌دهد که از‌ اول‌ برنامه خداوند همین بوده است (ابن‌عربی، همان، ج۱، ص۴۲؛ بروسی، هـمان، ج۱، ص۱۱۱).

بـنابراین‌، بـا‌ گناه آدم تنها نشئه زندگی او تغییر‌ کرد‌، نه‌ این‌که ذات و سرشت او تغییر کرده باشد‌. در‌ واقع، گناه آدم بـا توجه فوری او بخشوده شد و اثری از آن باقی‌ نماند‌؛ تنها اثری که باقی ماند‌ اثـر‌ وضعی آن‌ بود‌ و آنـ‌ ایـن بود که ساختار بدن او‌ مناسب‌ با زندگی زمینی گردید، که البته برای همان خلق شده بود.

البته‌ زندگی‌ زمینی ویژگی‌هایی دارد که قرآن مجید‌ به آنها اشاره می‌کند‌. یکی‌ از آنها این اسـت که‌ انسان‌ در آن باید با کار و تلاش و عرق جبین زندگی بگذراند و این نکته‌ای است‌ که‌ خداوند به آدم فرموده بود‌ (طه‌: ۱۱۷‌ـ۱۱۹). ویژگی دیگری‌ که‌ قرآن بدان اشاره کرده‌، مسئله‌ دشمنی است. قرآن مـجید پس از امـر به فرود به زمین به این اشاره‌ می‌کند‌ که در زمین برخی دشمن برخی‌ دیگرند‌؛ هرچند بسیاری‌ از‌ مفسران‌ این دشمنی را بین‌ شیطان و انسان دانسته‌اند (فخر رازی، ۱۴۰۵، ج۳، ص۱۸؛ طباطبایی، ۱۳۶۳، ج۱، ص۱۳۲). اما همان‌طور که از ظاهر‌ لفـظ‌ پیـداست، شیطان قبل از انسان از‌ بهشت‌ اخراج‌ شده‌ بود‌ و همراه آدم اخراج‌ نشد‌. برخی از مفسران نیز گفته‌اند که مقصود از دشمنی، دشمنی بین خود انسان‌هاست. زندگی زمینی، که‌ در‌ آن‌ زندگی با کار و تـلاش تـأمین می‌شود، همراه‌ با‌ تزاحم‌ است‌ و همین‌ باعث‌ دشمنی بین انسان‌ها می‌شود (لاهیجی، همان، ج۳، ص۹۳؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۲۳۶)؛ همان‌طور که بین دو فرزند آدم دشمنی به وجود آمد.

ویژگی سوم این است که اگـر‌ آدم و حـوا در بـهشت ارتباط مستقیمی با خدا داشـتند و خـدا دسـتورات خود را مستقیما به آنان می‌گفت، در زندگی زمینی خدا انسان‌ها را، غیر از هدایت تکوینی ، از طریق واسطه‌هایی‌ راهنمایی‌ و هدایت می‌کند. در قرآن مجید در دو فقره پس از امـر بـه هـبوط می‌گوید: از این پس هر کسی از هدایتی که از طرف مـن مـی‌آید پیروی کند، سعادتمند‌ می‌شود‌ و هر کس پیروی نکند هلاک می‌گردد (بقره: ۳۸ـ۳۹؛ طه: ۱۲۴ـ۱۲۵).

در مجموع باید بگوییم هرچند انسان از آن زندگی راحـت و آسـوده‌ بـه‌ زمین فرود آمد و زندگی او‌ سخت‌ گردید، ذات و سرشت او هیچ‌گونه تغییری نـکرد. در واقع، گناه و نافرمانی آدم در زمان خود او و فوری پاک شد؛ چرا که خداوند او را‌ قبل‌ از توبه برگزید و

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۴)


او‌ را‌ ببخشید (طه ۱۲۲). و حتی خود او دیـگر گـناهکار مـحسوب نمی‌شد، تا چه رسد به این‌که انسان‌های دیگر گناهکار محسوب شـوند. خـداوند آدم و بسیاری از افراد نسل او را بر همه‌ عالمیان‌ برتری داده است (آل‌عمران: ۳۳).

د) جمع‌بندی

بنابر آنچه گذشت، در تورات و قرآن مـجید داسـتان گـناه آدم و نتایج آن مطرح شده است؛ اما با این‌که بین این دو نقل شباهت‌هایی وجـود‌ دارد‌، تـفاوت‌های مـهمی‌ نیز دیده می‌شود. به گفته تورات، دو درخت در کار بوده: یکی درخت «معرفتِ نیک و بـد» و دیـگری‌ «درخـتِ حیات»، و برنامه خدا این بوده که انسان از هیچ یک‌ از‌ آنها‌ استفاده نکند. اما گـویا بـین این دو ترتب در کار بوده است. انسان هیچ شناختی از نیک‌ و ‌‌بد‌ نداشت و حتی بـا ایـن‌که بـرهنه بود، خجالت نمی‌کشید. پس با این سطح از‌ آگاهی‌ سراغ‌ درخت حیات هم نمی‌رفت؛ چون تـوان درک خـاصیت آن را نداشت. اما هنگامی که از‌ درخت معرفت نیک و بد خورد و شناخت نیک و بد را بـه دسـت آورد، خـداوند‌ برای درخت حیات نگهبان‌ گذاشت‌. از تورات بر می‌آید که هم معرفتِ نیک و بد و هم جـاودانگی از صـفات ویژه خداست و آدم با خوردن از درخت نیک و بد از جهت شناخت و معرفت به درجـه‌ای رسـید کـه شبیه‌ خدا شد. پس از این جهت آدم با گناه خود نه تنها سقوط نکرد، بلکه صعود کـرد. بـا ایـن حال، انسان از نعمت‌هایی که در باغ بود محروم شد و به زمینی‌ آمد‌ کـه بـه خاطر گناه آدم زیر لعنت قرار گرفته بود. اما همان‌طور که گذشت، باغ مذکور در تورات یک بـاغ زمـینی و در منطقه‌ای مشخص بوده است. پس از این جهت‌، بهترین‌ واژه برای نتیجه‌ای که حاصل شـد هـمان «اخراج» است که در تورات به کار رفـته اسـت. امـا شاید از یک جهت بتوان برای وضعیتی کـه بـرای آدم پیش آمد‌، واژه‌ «سقوط» را به کار برد و آن این‌که ظاهرا آدم حتی پس از اخراج از باغ تـوبه نـکرد و به همین جهت خداوند بـرای ایـن‌که آدم بار دیـگر بـه بـاغ برنگردد‌، نگهبان‌ گذاشت‌. اگر این سـخن درسـت باشد‌. شاید‌ بتوان‌ نوعی سقوط را برای آدم تصور کرد. اما این‌که در تورات قـبل از مـاجرای توفان نوح آمده که انسان‌ها چـنان در‌ فساد‌ و تباهی‌ افتادند کـه خـدا از آفرینش انسان متأسف شد‌ (پیـدایش‌ ۶:۵ـ۶)، مـعلوم نیست که گناه انسان‌ها ارتباطی با گناه حضرت آدم داشته باشد.

دانشمندان و مفسران یـهودی، هـمان‌طور که گذشت، به‌ هیچ‌ وجـه‌ گـناه مـوروثی را قبول

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۵)


ندارند و ایـن را قـبول ندارند که‌ گناه آدم در نـسل او تـأثیری گذاشته باشد. بنابراین، از دیدگاه یهود گناه آدم باعث سقوط نشد و تنها‌ واژه‌ اخراج‌ از بهشت بـرای آن مـناسب است. در عهد جدید نیز در‌ اناجیل‌ هـم‌نوا و بـرخی دیگر از نـوشته‌ها، کـه بـه لحاظ الاهیاتی با آنـها همسو است، نه تنها سخنی‌ از‌ سقوط‌ انسان با گناه آدم و نیز گناهکار شدن کل انسان‌ها نـیست، بـلکه الاهیات‌ این‌ بخش‌ با آموزه گـناه مـوروثی و پیـامدهای آن سـازگاری نـدارد. اما در نوشته‌های پولس و یـوحنا، کـه‌ عمده‌ الاهیات‌ مسیحی از آن گرفته شده، وضع به گونه دیگری است. گناه آدم به نسل‌ او‌ به ارث رسیده و انـسان‌ها بـا ذات و سـرشت گناه‌آلود متولد می‌شوند. انسان پس از‌ گناه‌ آدم‌ هـمه قـدرت خـود را از دسـت داده، بـه گـونه‌ای که خودش به تنهایی نمی‌تواند‌ خویشتن‌ را نجات دهد. این انسان به تمام معنا سقوط کرده است. پس واژه‌ «سقوط‌» با‌ آنچه در بخش‌هایی از عهد جدید و نیز الاهیات مسیحی بـه عنوان نتیجه گناه آدم مطرح‌ می‌شود‌، بسیار تناسب دارد و بلکه تنها واژه مناسب است.

اما در قرآن مجید‌، همان‌طور‌ که‌ گذشت، اولاً قبل از گناه، آدم دارای معرفت و آگاهی بود و در واقع لباسی متناسب با‌ آن‌ زندگی‌ داشت. خـداوند آدم را از خـوردن از میوه درختی، که نامی ندارد‌، منع‌ می‌کند و در واقع نتیجه خوردن از درخت، یعنی آمدن بر روی زمین و زندگی در آن را‌، که‌ همراه مشقت است، به او گوشزد می‌کند. انسان نافرمانی می‌کند و از درخت‌ می‌خورد‌ و مـتوجه شـهوت خود می‌شود. او دیگر نمی‌تواند‌ در‌ آن‌ نشئه زندگی کند، پس به زمین می‌آید‌. اما‌ خدا او را بر می‌گزیند و حتی او قبل از آمدن به زمین توبه‌ می‌کند‌ و خـدا تـوبه او را می‌پذیرد‌. بنابراین‌ اثری از‌ گناه‌ آدمـ‌، حـتی برای خود او، باقی نمی‌ماند‌ و آدم‌ دیگر گنهکار محسوب نمی‌شود؛ چرا که خدا او را بخشیده است. اما‌ اثر‌ وضعی گناه باقی است و انسان باید‌ بر روی زمـین بـیاید‌ و این‌ چیزی است کـه خـود او‌ انتخاب‌ کرده است. از این پس، نشئه زندگی آدم و نسل او عوض شده و باید‌ بر‌ روی زمین با عرق جبین‌ زندگی‌ بگذراند‌، زمینی که محل‌ تزاحم‌ است و باعث می‌شود بین‌ انسان‌ها‌ دشمنی به وجود آیـد. پس انـسان از مکانی بالاتر با امکاناتی بیشتر فرود آمده‌ است‌. بنابراین، تعبیر مناسب با آن همان‌ واژه‌ «هبوط» است‌ که‌ در‌ قرآن به کار رفته‌ است. بنابراین به کاربردن واژه «هبوط» برای سقوطِ ذاتی انـسان یـا بالعکس خـطایی بس بزرگ‌ است‌.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۶)


کتاب‌نامه

کتاب مقدس، انجمن کتاب مقدس‌ ایران‌.

کتاب‌ مقدس‌، (ترجمه‌ تفسیری) انجمن بین‌ المـللی‌ کتاب مقدس، ۱۹۹۵٫

ابن‌عربی، محیی‌الدین، تفسیر القرآن الکریم. تهران: انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۶۸٫

اسـتید، کـریستوفر، فـلسفه در‌ مسیحیت‌ باستان‌، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی. قم: مرکز مطالعات و تحقیقات‌ ادیان‌ و مذاهب‌، ۱۳۸۰‌.

الامیرکانی‌، انس‌ جمیمس، نظام التعلیم فـی ‌ ‌عـلم اللاهوت القویم. مطبعه الامیرکان، ۱۸۹۰٫

آلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المـثانی. بـیروت: دار احـیاء التراث العربی.

بارکلی، ولیم‌، تفسیر العهد الجدید، رساله الرومیه. قاهره: دارالثقافه، ۱۹۸۷٫

بروسی، اسماعیل، روح‌البیان. بـیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ه ق.

جماعه من اللاهوتین، تفسیر الکتاب المقدس. بیروت: دارالنفیر، ۱۹۸۶٫

زمخشری، جـاراللّه‌، الکشاف عن‌ حقائق‌ التـنزیل. بـیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر.

صدرالمتألهین، محمدابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم. قم: انتشارات بیدار، ۱۳۶۶٫

طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،. بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۳ ه ق.

طرابلسی، عدنان‌، الرویه‌ الارثوذکسیه للانسان. النور، ۱۹۸۹٫

طوسی، مـحمد بن‌الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن بیروت: دار احیاء التراث العربی.

فخر رازی، محمد، التفسیر الکبیر. بیروت: دارالفکر‌، ۱۴۰۵‌ ه ق.

فغالی، خوری بولس، المجموعه الکتابیه‌. بیروت‌: البولسیه، ۱۹۸۸٫

کهن، راب اُ. گنجینه‌ای از تلمود، ترجمه امیر فریدون گرگانی. تهران: ۱۳۵۰٫

لاهـیجی، بـهاءالدین محمد، تفسیر شریف لاهیجی. تهران: شرکت چاپ و انتشارات‌ علمی‌، ۱۳۶۳٫

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار‌. بیروت‌: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳٫

مسکین، متی، شرح رساله القدیس بولس الرسول الی اهل الرومیه. قاهره: دیرالقدیس انبا، ۱۹۹۲٫

میبدی، ابـوالفضل، کـشف الاسرار و عده الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبداللّه‌ انصاری‌. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷٫

Barton, John et al., (eds.), The Oxford Bible Commentary. Oxford University Press, 2001.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۷)


Brown, Raymond E. et al. (eds.), The New Jerome Biblical Commentary. Geoffrey Chapman, 2000‌.

Catechism‌ of the‌ Catholic Church, Vertas, 1994.

Collins, Raymond F., “Biblical Literature: New Testament” in The Encyclopedia of Religion, Ed. by‌ Mircea Eliade, v. 2, New York, Macmilan Publishing Company, 1987.

Halevy, Elimelech Epstein‌, “Adam‌,” in‌ Encyclopedia Judaica, vol. 2, Encyclopedia Judaica Jerusalem, 1996.

Jacobs, Louis, The Jewish Religion, Oxford University Press, 1995.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۶ – شماره ۳۳ (صفحه ۲۱۸)


شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x