جایگاه ولایت و عمل در نجات از نظر شیعه
اشـاره
در دیدگاه شیعه، ایمان، ولایت و عمل صالح به عنوان عوامل نجات برشمرده شده اسـت. در مـورد نـقش ایمان به عنوان عامل اصلی نجات بحثی نیست. آنچه محل بحث است این است کـه در خصوص مسئله ولایت و عمل با دو دسته روایات روبهرو هستیم؛ یک دسته روایاتی کـه فضایل شیعه را بر مـیشمارند و عـلاوه بر اینکه نه تنها اعتقاد به ولایت را شرط قبولی اعمال و شرط نجات میدانند، به شفاعت و آمرزش گناهان شیعیان نیز وعده میدهند. دسته دیگر روایاتی است که اوصاف و آداب شیعه را بر میشمارند و بـر ضرورت عمل صالح تأکید دارند. روشن است که چون زمینه صدور این روایات متفاوت بوده و هر کدام در مقام خاصی بیان شدهاند، در کتب روایی و مباحث مربوط به طور جداگانه از آنها سخن رفـته اسـت. متأسفانه گاهی روایات مربوط به عمل کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با در نظر گرفتن هر دو دسته روایات و تفسیر توأمان آنها از حیث نظری وجه جمع مشترک آنها روشن شده، از حـیث عـملی از نوعی برداشت افراطی و توهمانگیز از مسئله ولایت که ممکن است به بیپروایی نسبت به عمل صالح بینجامد، جلوگیری خواهد شد.
در این خصوص که نجات و رستگاری انسان از چه راهی حاصل مـیشود، بـه طور کلی دو دسته نظریه وجود دارد که میتوان از آنها به عنوان نظریههای تکعاملی و
نظریههای چندعاملی تعبیر کرد. در نظریههای تکعاملی بحث بر سر این است که نجات تنها از راه ایمان یا تـنها از راه عـمل یـا تنها از راه فیض و رحمت الاهـی حـاصل مـیشود. در نظریههای چندعاملی گفته میشود نجات از راه ایمان و عمل با هم یا ایمان و رحمت الاهی با هم یا هر سه عنصر ایمان و عـمل و رحـمت الاهـی با هم حاصل خواهد شد. در فرهنگ اسلامی دیـدگاه قـالب نظریه ترکیبی ایمان و عمل است. در شیعه علاوه بر ایمان و عمل، به مسئله ولایتباوری نیز توجه ویژهای شده است. گـرچه گـاه مـمکن است هر یک از اینها بیشتر از دیگر عوامل مورد تأکید قـرار گرفته باشد، در مجموع میتوان گفت که از نظر شیعه ایمان، عمل و اعتقاد به ولایت مهمترین عوامل نجات برشمرده شـدهاند.
بـدون تـردید ایمان عامل اصلی نجات است و در تمام آیات و روایاتی که به نـوعی بـه نجات و رستگاری اشاره شده از ایمان سخن رفته یا آن را مفروض گرفتهاند. عمل در سایه ایمان ارزش و اعتبار پیـدا مـیکند. از ایـن رو، خدای متعال میفرماید: «کسانی که کارهای شایسته کنند، مرد باشند یا زن، در حـالی کـه مـؤمن باشند، داخل بهشت میشوند».(۱) در واقع ایمان شرط پذیرش عمل است و نبودِ ایمان موجب تـباهی عـمل خـواهد بود.(۲) در قرآن، بیثمربودن اعمال کافران به سراب و گاه به خاکستری تشبیه شده است کـه بـادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد و چیزی از آن باقی نگذارد.(۳)
مسلم است که قرآن سعادت اخـروی را مـنوط بـه ایمان به خدا و جهان آخرت میداند. کسی که به خدا اعتقاد ندارد و جهان آخـرت را نـمیشناسد و هرگز برای آخرت بذری نپاشیده است چگونه میتواند در آخرت از آن بهرهمند شود؟! «الیه یصعد الکـلم الطـیب و العـمل الصالح یرفعه». کسی که به خدا و روز جزا ایمان ندارد، نمیتواند انگیزه الاهی و اخروی داشته، عـمل را وسـیله صعود قرار دهد. البته اگر کفر و عناد و دشمنی با حقیقت در کار نـباشد، چـه بـسا اهل جهنم نباشد، بلکه در شمار مستضعفان و «مرجون لامر اللّه» قرار گیرد.(۴) پس در اهمیت و جایگاه ایمان در نـجات تـردیدی وجـود ندارد، از اینرو اهمیت ایمان را در نجات مفروض میگیریم و به سراغ دو عامل دیگر مـیرویم، بـهویژه آنکه در روایات مربوط به ولایت و نیز آیات و روایات مربوط به عمل هیچگونه تعارضی
______________________________
۱٫ «و من یعمل مـن الصـالحات من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنّه» (نساء: ۱۲۴).
۲٫ رک: مائده: ۵؛ کهف: ۱۸.
۳٫ رک: ابـراهیم: ۱۸؛ نـور: ۳۹.
۴٫ رک: مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج ۸، ص ۲۹٫
با ایـمان بـه چـشم نمیخورد.
آنچه بحث برانگیز است این اسـت کـه دیدگاه نجاتبخشی ولایت مختص شیعیان است، حال آنکه در منابع اهل سنّت در کنار ایـمان فـقط بر عمل تأکید شده اسـت و نـه تنها بـرای مـسئله ولایـت جایگاهی قائل نشدهاند، بلکه با اشـاره بـه آیاتی نظیر «الا تزر وازره وزر اخری» و «ان لیس للانسان الا ماسعی» امید به نجاتبخشی از راه شفاعت و انـتساب بـه برخی افراد ممتاز را بیفایده میدانند؛(۱) هـر چند ولایت به مـعنای مـحبت اهلبیت پیامبر مورد قبول هـمه اهـل قبله است.
همچنین ناگفته نماند که اصل مسئله شفاعت به استناد آیات و روایـات، مـورد پذیرش و اتفاق نظر همه مـسلمانان اسـت و در ایـن باره ادعای اجـماع شـده است.(۲) اگر در بین مـذاهب اسـلامی اختلاف نظری وجود دارد درباره ماهیت و چگونگی شفاعت و مصادیق شفاعتکنندگان و شفاعتشوندگان است.(۳) از جمله اینکه مـعتزله شـفاعت را ویژه مؤمنانِ تائب، و فایده شفاعت را ارتـقای درجـه شفاعتشونده مـیدانند.(۴) گـفتنی اسـت که برخی آیات قـرآن بر نفی شفاعت دلالت میکنند، از جمله آیاتی که میفرماید: «بترسید از روزی که هیچ کس چیزی [از عذاب خـدا] را از کـسی دفع نمیکند و نه از او شفاعتی پذیرفته و نـه بـه جـای وی بـدلی گـرفته میشود و نه یـاری خـواهد شد».(۵)
در مورد این آیه و همانندهای آن پاسخ دادهاند که آیات دیگری نیز وجود دارد که بر رحمت و مـغفرت واسـعه الاهـی دلالت دارد، مثل اینکه میفرماید: «… از رحمت خدا نومید مـشوید، در حـقیقت خـدا هـمه گـناهان را مـیآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است»،(۶) برای جمع بین آیات گفتهاند که آیات ناظر به نفی شفاعت، مختص کافران و مشرکان است.(۷) در برخی آیات مربوط به نفی شفاعت، آنـجا که اذن یا رضایت الاهی در کار است استثنا شده، مثل «شفاعت در پیش او سودی نمیبخشد، مگر برای آنکه به وی
______________________________
۱٫ رک: تفسیر المراغی، ج ۸، ص ۹۲؛ همچنین التفسیر المنیر، ج ۵، ص ۲۸۶٫
۲٫ رک: علامه حلّی، کشف المراد، مؤسسه النشر الاسـلامی، ۱۴۱۷، ص ۵۶۴ـ۵۶۵؛ هـمچنین، تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۱۵۷٫
۳٫ رک: همان، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۶۸۸٫
۴٫ رک: عبدالجبار، پیشین؛ تفتازانی، پیشین.
۵٫ «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون» (بقره: ۴۸)؛ هـمچنین رک: بـقره: ۲۵۴؛ مدثر: ۴۸٫
۶٫ «لا تقنطوا من رحمه اللّه انّ اللّه یغفر الذنوب جمیعا انّه هو الغفور الرحیم» (زمر: ۵۳).
۷٫ رک: حلّی، کشف المراد، ص ۵۶۵؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۱۵۷٫
اجازه دهد»؛(۱) «جز بـرای کـسی که [خدا] رضایت دهد، شـفاعت نـمیکنند».(۲)
بحث اصلی این است که برخی روایات مربوط به ولایت، و روایات مربوط به عمل در ظاهر متعارض به نظر میرسند، بهویژه آنکه عدهای به اسـتناد بـشارتی که در این روایات بـه شـیعیان داده شده گمان کردهاند که اهمیت عمل تحتالشعاع قرار گرفته است و حتی برخی دچار توهم شدهاند که با صرف ادعای شیعه بودن و انتساب به ولایت میتوان به نجات رسید. به قـول شـهید مطهری: «بدبختانه در اعصار اخیر فکر مرجئه در لباس دیگری در میان عوام شیعه نفوذ کرده است، گروهی از عوام شیعه صرفا انتساب ظاهری به امیرالمؤمنین(ع) را برای نجات کافی میشمارند. گمان میکنند اعمال بـد و گـناهان شیعه هـمه بخشیده خواهد شد و به نظر میرسد آنچه هیچ ارزشی ندارد عمل است و شرط کافی برای سعادت فـقط این است که خود را شیعه بنامد و بس».(۳)
مرجئه میگفتند: «هیچ مـعصیتی بـه ایـمان ضرر نمیرساند».(۴) زید بنعلی درباره این عقیده میگفت: «این نظر فاسقان را به عفو خدا طمعکارتر کرده اسـت».( ۵) اسـتاد مطهری میگوید: «بعضی از جهّال شیعه نیز که راجع به ولایت و محبّت اهل بـیت گـمان کـردهاند با محبت به امیرمؤمنان هیچ گناهی ضرر نمیرساند، همین تأثیر را در اجتماع گذاشتهاند، یعنی طمع گـناهکاران به عفو خدا را بیشتر کردهاند».(۶)
عجیبتر آنکه گاه بر اثر تأکیدات مبالغهآمیز بـر مسئله آمرزش گناهان از راه تـمسک بـه ولایت، گاه در جهان غرب به اشتباه اعتقاد شیعیان به مسئله امامت به ویژه شهادت امام حسین(ع)بامسئلهفداء در مسیحیتمقایسهشده و ایندو را شبیهیکدیگر قلمداد کردهاند.
برخی از اتباع صوفیه نیز دچار این توهم شدهاند کـه عمل اهمیتی ندارد. از اینرو، برخی از بزرگان آنان با این توهم مخالفت کردهاند: «آنچه مرجئه در زمانهای سابق میگفتند و آنچه قلندریه در این زمانها پیشه خود قرار دادهاند باطل است که چون دست تـو بـه دست ولیّ امر رسید هر چی خواهی بکن که بر تو هیچ گرفتی نخواهد بود، زنهار زنهار که مغرور این اقوال نشوی و خود را به ضلالت و عذاب ابد گرفتار نکنی، زیـرا ایـمان اقتضا میکند که انسان تابع اوامر و نواهی خلفای الاهی باشد».(۷)
______________________________
۱٫ «و لا تنفع الشفاعه عنده الاّ باذنه» (سبأ: ۲۳).
۲٫ «و لا یشفعون الاّ لمن ارتضی» (انبیاء: ۲۸).
۳٫ عدل الاهی، مجموعه آثار، ج ۱، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۲۸ و ۲۳۰٫
۴٫ امین، احمد، فجر الاسـلام، ۲۹۲٫
۵٫ هـمان، ص۲۹۳.
۶٫ یادداشتهای استاد مطهری، ج ۶، ص ۲۸۱٫
۷٫ گنابادی، رضا علیشاه، مجمع السعادات، ص۳۳۲٫
به این ترتیب، برای آنکه از یک برداشت افراطی و توهمانگیز که با سیره ائمه اطهار(ع) سازگاری ندارد جلوگیری شود بجاست که ضـمن تـوجه بـه روایات مربوط به فضایل شـیعه، بـه آیـات و روایاتی نیز که در خصوص تأکید عمل به شیعیان رهنمود داده نیز توجه کنیم.
جایگاه ولایت اهلبیت در نجات
تأکید بر نجاتبخشی اعتقاد بـه امـامت و ولایـت اهلبیت(ع) از ویژگیهای شیعیان است. چند دسته روایت در ایـن زمـینه وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱٫ روایاتی که شرط صحّت و قبولی اعمال را التزام به ولایت ائمه میداند و عـمل صـالح بـدون ولایت را بیفایده میشمارد. در حدیث معروف زراره به نقل از امام صادق(ع) کـه میفرماید: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حجّ، روزه و ولایت. زراره از حضرت میپرسد کدام یک افضل است؟ امـام مـیفرماید: ولایـت افضل است، زیرا ولایت کلید آنهاست. در ادامه حدیث، به ترتیب فـضیلت هـر یک از آنها بر شمرده میشود و در پایان حضرت درباره اهمیت ولایت میفرماید: «اگر مردی شبها را به عـبادت سـپری کـند و روزها را روزه بدارد و تمام اموالش را صدقه بدهد و در تمام عمرش حج را به جا آورد، امـا امـر ولایـت ولیّ خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، برای او در ثواب خـدای عـزّوجل حـقّی نیست و او در شمار اهل ایمان نیست. سپس فرمود: خدا نیکوکاران از ایشان [اهل ولایت یا مـخالفان مـستضعف [را به یمن رحمت خود در بهشت وارد کند».(۱)
در روایتی پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «اگر مردی خـدا را مـلاقات کـند، در حالی که عمل هفتاد پیغمبر را انجام داده، اما ولایت اولیالامر از ما اهل بیت را نداشته بـاشد، خـدا از او هیچ چیزی [=صرف و عدل[ را قبول نخواهد کرد».(۲)
امام زینالعابدین(ع) نیز میفرماید: «… بالاترین مکانها مـا بـین رکـن و مقام [حضرت ابراهیم] است. اگر مردی به اندازه عمر نوح در میان امتش، یعنی ۹۵۰ سال عـمر کـند و در
______________________________
۱٫ «… لو ان رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهـره و لم یـعرف ولایـه ولی اللّه فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه ما کان علی اللّه عزّوجل حق فی ثوابه…» (کافی، ج ۲، ص ۱۸).
۲٫ «… لو انـّ رجـلاً لقـی اللّه بعمل سبعین نبیا ثمّ لم یأت بولایه اولی الامر منا اهل البیت مـا قـبل اللّه منه صرفا و عدلاً» (امالی شیخ مفید، ص ۱۱۵).
آنجا روزها را روزه بدارد و در شبها عبادت را به پا دارد، سپس خدا را بدون ولایـت مـا ملاقات کند، آنچه انجام داده هیچ سودی به حال او نخواهد داشت».(۱)
همچنین در بـرخی روایـات، ولایت امیرالمؤمنین(ع) از جمله مواردی است که مـسلمانان بـاید در روز قـیامت پاسخگوی آن باشند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هنگامی کـه در روز قـیامت [پل] صراط بر روی جهنم نصب میشود، از آن کسی عبور نمیکند، مگر اینکه جواز عـبوری داشـته باشد که در آن ولایت علی بـنابیطالب بـاشد و این هـمان سـخن خـدای تعالی است که: «و قفوهم انّهم مـسئولون»، یـعنی باید نسبت به ولایت علی بنابیطالب پاسخگو باشند».(۲)
۲٫ روایاتی که رستگاری را از آنـِ شـیعیان میداند، مثل این حدیث که نـقل شده پیامبر اکرم (ص) بـر شـانه حضرت علی(ع) زد و فرمود: «هذا و شـیعته هـم الفائزون یوم القیامه».(۳) در روایت دیگری پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی(ع) میفرماید: «تو و شـیعیانت در روز قـیامت وارد میشوید، در حالی که هم شـما خـشنود هـستید، هم خدا از شـما خـشنود است».(۴) همچنین پیامبر اکـرم (ص) دربـاره اهل بیت میفرماید: «کسی که آنان را دوست بدارد و به آنان اقتدا کند، فوز و رسـتگاری عـظیمی نصیب او میشود و نجات مییابد».(۵)
۳٫ روایات مـتعددی کـه به مـحبّان حـضرت عـلی(ع) صریحا وعده بهشت مـیدهد؛ از جمله اینکه پیامبر اکرم (ص) به تفصیل فضایلی را برای محبّت به حضرت علی(ع) بر میشمارد کـه بـه قسمتی از آن اشاره میکنیم: «… آگاه باشید کـسی کـه عـلی(ع) را دوسـت بـدارد ملائکه برای او طـلب مـغفرت میکنند و درهای هشتگانه بهشت به روی او گشوده شود، پس بدون محاسبه اعمال از هر دری که بخواهد وارد شود… آگاه بـاشید هـر کـه علی(ع) را دوست بدارد خداوند او را از آتش جهنم بـرهاند… آگـاه بـاشید کـسی کـه عـلی(ع) را دوست بدارد، برای او حساب و کتاب و میزانی برپا نمیشود و به او گفته
______________________________
۱٫ «… انّ افضل البقاع ما بین الرکن و المقام ولو ان رجلاً عمّر ما عمّر نوح فی قومه الف سنه الاخمسین عـاما یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک الموضع ثمّ لقی اللّه بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئا» (بحار، ج ۲۷، ص ۱۷۳).
۲٫ «اذا کان یوم القیامه و نصب الصراط علی جهنّم لم یجز علیه الاّ من معه جواز فیه ولایه علی بنابیطالب…» (بـحرانی، نـهایه الاکمال، ص ۱۹۶، به نقل از امالی طوسی، ص ۲۹۰؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۵۹۴).
۳٫ مجلسی، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۳۴۶؛ ج ۷، ص ۱۷۹؛ ج ۳۷، ص ۲۱۷؛ ج ۶۸، ص ۶۷؛ ج ۳۸، ص ۹۵؛ ج ۴۰، ص ۲۶ و… .
۴٫ «تأتی انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین» (مجلسی، بحار، ج ۳۵، ص ۳۴۷).
۵٫ «فمن احبّهم و اقتدی بهم فاز فوزا عظیما و نـجا» (بـحار، ج ۳۶، ص ۳۲۲).
میشود: بدون محاسبه اعمال وارد بهشت شو…».(۱)
در روایتی پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «کسی که بر محبّت آل محمد بمیرد، به حال شهادت مرده است، آگاه بـاشید کـسی که بر محبت آل محمد بـمیرد در حـال توبه مرده است، کسی که بر محبّت آل محمد بمیرد با ایمان کامل مرده است، کسی که بر محبّت آل محمد بمیرد فرشته مرگ او را به بـهشت بـشارت میدهد… آگاه باشید کـسی کـه با کینه آل محمد بمیرد، بوی بهشت به او نخواهد رسید…».(۲)
۴٫ روایاتی که محبّان اهل بیت را مشمول آمرزش الاهی میداند و آمرزش گناهان دوستداران اهل بیت را ثمره محبّت آنان میشمارد: «… محبّت ما اهـل بـیت، گناهان بندگان را فرو میریزد، همانطور که بادْ برگ درخت را میریزد».(۳) امام رضا(ع) به نقل از پدرانش میفرماید: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «محبّت ما اهل بیت، گناهان را میپوشاند و حسنات را چند برابر میکند و خـداوند سـتمهای محبّان مـا اهل بیت، را بر عهده میگیرد، مگر در جایی که به مؤمنان ضرر رسانده و ظلم کرده باشد…».(۴) همچنین در روایـت دیگری وارد شده: «خداوند حیا میکند امّتی را عذاب کند که به امـامی کـه مـنصوب از طرف خداست، ملحق شده باشد، گرچه در میان اعمال این امت اعمال ناصواب و خطا وجود داشته باشد».(۵)
۵٫ روایـاتی کـه شفاعت پیامبر (ص) و اهل بیت را شامل حال کسانی میداند که به اهل بیت مـحبّت داشـته بـاشند. پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «به محبّت ما اهل بیت، ملتزم باشید. کسی که روز قیامت خدا را مـلاقات کند، در حالی که ما را دوست داشته باشد، به خاطر شفاعت ما وارد بهشت مـیشود. قسم به کسی کـه جـانم در دست اوست عمل هیچ بندهای جز با معرفت حق ما به حال او سودی ندارد».(۶)
______________________________
۱٫ «الا و من احبّ علیا استغفرت له الملائکه و فتحت له ابواب الجنه الثمانیه…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۲۴ـ۱۲۵).
۲٫ «من مات علی حبّ آل محمّد مات شـهیدا… الا و من مات علی حبّ آل محمد بشره ملک الموت بالجنه…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۳۷).
۳٫ «انّ حبّنا اهل البیت یساقط عن العباد الذنوب کما تساقط الریح الورق من الشجر» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۱۶).
۴٫ «حبّنا اهل البیت یکفر الذنوب و یضاعف الحـسنات… (خـواجویی، الرسائل الاعتقادیه، ص ۳۹، به نقل از: امالی شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۶۶).
۵٫ «ان اللّه یستحیی ان یعذب أمّهً دانت بإمام من اللّه…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۱۳).
۶٫ «الزموا مودتنا اهل البیت فانّه من لقی اللّه یوم القیامه و هو یودنا دخل الجنّه بشفاعتنا …» (بـحرانی، نـهایه الاکمال، ص ۱۷۳، به نقل از امالی طوسی، ص ۱۸۶؛ بحار، ج ۲۷، ص ۱۰۱؛ امالی مفید، ص ۴۳).
همچنین، پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «چهار دسته را روز قیامت من شفاعت میکنم، هرچند به اندازه اهل زمین گناه داشته باشند… یک دسته از آنـان کـسانیاند که با قلب و زبان به اهل بیت محبّت داشته باشند».(۱) در روایت دیگری امام کاظم و امام صادق(ع) میفرمایند: «قسم به خدا آن قدر از گناهکاران شیعیانمان شفاعت کنیم که وقتی دشمنان مـا آن را بـبینند بـگویند: “فما لنا من شافعین و لا صـدیق حـمیم فـلو انّ لنا کرّه فنکون من المؤمنین”».(۲) مراد از ایمان در اینجا هدایتشدن به ولایت ائمه است.
حال سؤال این است که آیا ایـن گـونه روایـاتی که نقش مهمّی برای محبّت اهل بیت قـائلند بـیقید و حد هستند و اماننامهای برای شیعیان به شمار میآیند؟ آیا به صرف انتساب به تشیع یا اعتقاد به ولایت میتوان بـه رسـتگاری رسید؟ واقـعیت این است که در مقابل این روایات، روایات متعددی وجود دارد کـه بر نقش عمل در نجات تأکید دارد و اوصافی را برای شیعیان برشمرده است. باید مجموع روایات را در نظر گرفت تا قلمرو واقـعی روایـاتِ عـام و مطلق معلوم شود و احیانا اگر تعارضی بین آنها و دیگر آیات و روایـات بـه نظر میرسد با تفسیر برطرف گردد. با توجه به اینکه روایات مربوط به عمل از پشتوانه مـحکم آیـات قـرآنی نیز برخوردار است، در ابتدا به جایگاه عمل از نظر قرآن میپردازیم و پس از آن از روایات مـورد نـظر بـحث خواهیم کرد.
جایگاه عمل در نجات از نظر قرآن
آیات بسیار زیادی بر جایگاه عمل تـأکید دارنـد کـه به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم: ۱٫ آیاتی که در آنها از عمل به «کسب» تعبیر شده و انـسان مـسئول عمل خود دانسته شده است: «کل نفس بما کسبت رهینه».(۳) قرآن تأکید مـیکند کـه انـسان با عمل خود چیزی را به دست میآورد. کار و عمل در انسان نقش سازندهای دارد. انسان بـه تـبع کاری که انجام میدهد ساخته میشود. کسی که عمل صالح انجام میدهد خـود را صـالح، و کـسی که عمل فاسد انجام میدهد خود را فاسد میکند، از این رو قرآن میفرماید: «هر کسی در گرو دسـتاورد خـویش است».(۴) پس، از آنجا که عملکننده در گرو عمل خود و تابع تأثیر آن است، عمل سـبب سـعادت یـا شقاوت او خواهد شد. آیات دیگری نیز در این زمینه وجود
______________________________
۱٫ «اربعه أنا لهم شفیع یوم القـیامه… و المـحبّ لهـم بقلبه و لسانه» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۲۴).
۲٫ «واللّه لنشفعنّ فی المذنبین من شیعتنا…» (بحرانی، نهایه الاکمال، ص ۲۵۳).
۳٫ مـدثر: ۳۸٫
۴٫ هـمان.
دارد: «ان لیس للانسان الاّ ما سعی و أنّ سعیه سوف یُری ثمّ یجزیه الجزاء الاوفی».(۱)
۲٫ آیاتی که برخی سـعادتها یـا مصیبتهای دنیوی را نتیجه عمل انسان میداند. «و هر گونه مصیبتی به شما بـرسد بـه سبب دستاورد خود شماست و خدا از بسیاری در مـیگذرد»؛(۲) «و چـه بـسیار شهرها که از فرمان پروردگارشان و پیامبرانش سرپیچیدند و از آنـها حـسابی سخت کشیدیم و آنان را به عذابی بس زشت عذاب کردیم تا کیفر زشت عـمل خـود را چشیدند و پایان کارشان زیان بـود.»(۳)
عـلامه طباطبایی در خـصوص ایـنگونه آیـات میگوید: «بعضی حوادث عالم به دنـبال بـرخی اعمال واقع میشود. وقتی انسان خدا را اطاعت کند و در پی رضایت او باشد، خیر و بـرکت نـازل میشود. و وقتی انسان از مسیر عبودیت خـارج شود و به تباهی و گـمراهی بـیفتد و نیّت پلید داشته باشد، مـوجب ظـهور فساد میشود و گستردهشدن ظلم باعث هلاکت امتها، از بین رفتن امنیت و بروز جنگها، مـصیبتها و حـوادث ناگهانی، مثل سیل، زلزله، صاعقه، طـوفان و مـانند آن مـیشود».(۴)
البته ناگفته نـماند کـه مصیبتها و بلاها گاه بـر انـسان صالح وارد میشود که ابتلا و امتحان الاهی خواهد بود تا خداوند طیب را از خبیث متمایز سـازد، مـثل طلایی که با محک، عیار آن سـنجیده مـیشود: «آیا مـردم پنـداشتند کـه تا گفتند ایمان آوردیـم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟… آیا کسانی که کارهای بد میکنند، میپندارند که بر مـا پیـشی خواهند جست؟ چه بد داوری میکنند!».(۵)
۳٫ آیاتی کـه تـأکید دارد کـه اعـمالْ مـحفوظ و مکتوب هستند و بـه طـور کلّی آیاتی که به نوعی تجسّم اعمال از آنها فهمیده میشود: «روزی که هر کسی کار نیکی را کـه بـه جـای آورده و بدیای را که مرتکب شده، حاضرشده مییابد…».(۶)
______________________________
۱٫ نـجم: ۳۹ـ۴۱؛ هـمچنین رک: بـقره: ۸۰ ـ۸۲؛ نـجم: ۳۱؛ احـقاف: ۱۹؛ تـحریم: ۷؛ روم: ۴۴؛ توبه: ۱۰۵؛ حجر: ۹۲؛ نحل: ۳۲٫
۲٫ «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر». (شوری: ۳۰).
۳٫ «و کایّن من قریه عتت عن امر ربّها و رسله فحاسبناها حسابا شدیدا و عذّبناها عـذابا نکرا فذاقت وبال امرها و کان عاقبه امرها خسرا» (طلاق: ۸ـ۱۰)؛ همچنین رک: اعراف: ۹۶؛ نحل: ۱۱۲.
۴٫ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج ۲، ص ۱۸۱٫
۵٫ «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون… ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا سـاء مـا یحکمون» (عنکبوت: ۴).
۶٫ «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء…» (آل عمران: ۳۰).
«و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده میشود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک میبینی و مـیگویند: ایـوای بر ما، این چه نامهای است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است! و آنچه را انجام دادهاند، حـاضر یـابند».(۱) «در حقیقت، کسانی که اموال یـتیمان را بـه ستم میخورند، جز این نیست که آتشی در شکم خود میبلعند و به زودی در آتشی فروزان در آیند».(۲)
آنچه در متون دینی درباره تجسم اعمال گفته شده نیز مـؤید اهـمیت و جایگاه عمل است. گـرچه واژه «تـجسّم اعمال» به صراحت در آیات و روایات نیامده است، با این حال فحوای برخی آیات و روایات بر «تجسّم اعمال» دلالت میکند، علاوه بر اینکه واژه «تمثّل» که به نوعی همان معنای تجسم از آن فـهمیده مـیشود، در روایات وارد شده است. روایاتی که تجسّم یا تمثل عمل از آنها فهمیده میشود در کتب و جوامع روایی مثل کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب، امالی شیخ طوسی، امالی شیخ مفید، امالی شیخ صـدوق، تـفسیر علی بـنابراهیم قمی، تفسیر عیاشی، مجمع البیان طبرسی، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه وجود دارد. کثرت کتابها و روایتها مایه اطمینان نـسبت به صدور آنها از پیامبر و ائمه است.
روایاتی که به نوعی بـر تـجسم اعـمال دلالت میکند، چند دسته است: ۱٫ گروهی که بنا به مفاد آنها عمل انسان مصاحب و قرین اوست و با او دفـن مـیشود؛ ۲٫ روایاتی که تلویحا به ممثّل یا مجسمشدن عمل اشاره دارد، مثل روایت کافی کـه مـیت از صـورتی که در کنارش هست میپرسد تو کیستی؟ میگوید: «من اعتقاد درست تو و عمل صالح تو هستم»؛ ۳٫ روایـاتی که در آنها از رؤیت و دیدن سخن رفته است. امام باقر(ع) میفرماید: «هیچ کار خـوبی را که انجام میدهی کـوچک مـشمار؛ به درستی که آن را خواهی دید، به گونهای که تو را خشنود میسازد و هیچ گناهی را که انجام میدهی کوچک مشمار؛ به درستی که آن را خواهی دید، به گونهای که تو را ناراحت میسازد»؛(۳) ۴٫ روایـاتی مثل این روایت که امام صادق(ع) میفرماید: «کسی که مال برادرش را از روی ظلم، بخورد و به او برنگرداند روز قیامت پارهای از آتش را بخورد».(۴)
______________________________
۱٫ «و وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین ممّا فیه و یقولون یا ویلتنا مـا لهـذا الکتاب لایغادر صغیره و لا کبیره الاّ احصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا» (کهف: ۴۸)؛ همچنین رک: اسراء: ۱۳؛ زلزال: ۸٫
۲٫ «انّ الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انّما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا» (نساء: ۱۰).
۳٫ «لا تستصغرنّ حسنه تـعملها فـانک تراها حیث تسرّک و لا تستصغرن سیئه تعملها…» (وسائل الشیعه، ج۱، ص۸۹).
۴٫ «فمن اکل مال اخیه ظلما و لم یرده الیه أکل جذوه من النار یوم القیامه» (تفسیر طبری، ج ۳، ص ۲۷۳).
قمی و عیاشی در تفاسیرشان، کلینی در کافی و مـفید در امـالی با سندهای خویش از سوید بنغفله از امیرالمؤمنین(ع) نقل کردهاند که: «آن هنگام که آخرین روز حیات و اولین روز فرجام انسان فرا میرسد همسر، مال، فرزند و عمل وی در مقابلش مجسّم میگردند. در این حال… رو به عـملش کـند و گـوید: به خدا قسم از تو روگـردان بـوده، تـو را بر خود دشوار و سنگین مییافتم، پس بگوی که چه چیز از من نزد توست؟ عملش جواب دهد من با تو در قبر و در روز رستاخیز، قرین و هـمدم خـواهم بـود تا اینکه بر پروردگارت عرضه گردیم. حال اگـر از اولیـای خدا باشد کسی که خوش چهرهترین و خوشبوترین افراد است نزد او آید و به او گوید: بشارت باد تو را به آسایش از هـر هـمّ و غـم، و به رزقی از ارزاق بهشتی و… آن ولیّ خدا پرسد تو کیستی؟ پاسخ دهد: مـن عمل صالح توام…».(۱) در روایت دیگری آمده: «عمل صالح به بهشت میرود و آنجا را برای صاحبش آماده میکند، همانگونه کـه مـرد غـلامش را بفرستد تا جایی را برای او آماده کند. سپس این آیه را تلاوت فـرمود: «و أمـّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلأنفسهم یمهّدون».(۲)
با توجه به این آیات و روایات و نیز دیدگاه و دلائل بزرگانی کـه قـائل بـه تجسّم اعمال هستند، میتوان گفت که عقیده رایج تجسّم اعمال است، گـرچه ایـن احـتمال بعید نیست که تمام آیات و روایات مربوط از باب تقریب به ذهن و تشبیه معقول بـه مـحسوس اسـت. به هرحال، تجسّم اعمال خواه پذیرفته شود، خواه به تأویل برده شود، مسلم اسـت کـه آیات و روایات مذکور نقش برجسته عمل در رستگاری را خاطرنشان میکنند.
جایگاه عمل در روایات
در مـقابل روایـاتی کـه به طور مطلق اعتقاد به ولایت را عامل نجات میداند، روایات دیگری وجود دارد که شـیعیان را بـه عمل صالح توصیه میکند و در واقع، روایات مربوط به ولایت را مقیّد میسازد. لازم به ذکـر اسـت کـه روایات مربوط به ولایت اگر به طور مطلق لحاظ شود، با سیاق کلّی آیات و نـیز بـرخی روایات که بر عمل تأکید دارد سازگاری ندارد. همانطور که آیات زیادی بـر اهـمیت عـمل تأکید دارد، روایات زیادی نیز بر اهمیت
______________________________
۱٫ کلینی، فروع کافی، ج ۳، کتاب الجنائز، ص ۲۳۱ـ۲۳۳؛ طباطبایی، محمد حسین، انـسان از آغـاز تـا انجام، انتشارات الزهرا، ۱۳۷۱، ص ۸۰٫
۲٫ مجلسی، ج ۹۶، بحار الانوار، ص ۱۸۵٫
عمل تأکید دارد. در برخی از این روایات از عـمل صـالح به عنوان یکی از ارکان ایمان نام برده شده است: «الایمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بـالارکان».(۱) حـتی در برخی روایات آمده: «الایمان لا یکون الا بعمل».(۲) در اینجا نمیخواهیم این دسته از روایات را بـه تـفصیل مطرح کنیم. تنها به سراغ روایاتی مـیرویم کـه نـاظر به روایات مربوط به ولایت هستند. ایـن روایـات به چند صورت بیان شدهاند:
۱٫ روایاتی که کاملاً بر عمل تأکید میکنند و تـصریح مـیکنند که نسبت و خویشاوندی با اولیـاء اللّه در نـجات نقشی نـدارد: ابـراهیم بـنمحمد ثقفی میگوید از امام رضا(ع) شنیدم کـه فـرمود: «… میان خدا و هیچ کس رابطه خویشاوندی وجود ندارد و هیچ کس جز از راه طـاعت بـه دوستی خدا نمیرسد. پیامبر اکرم (ص) بـه فرزندان عبدالمطلب فرمود: اعـمالتان را بـرای من بیاورید، نه رابطهها و نـسَبهایتان را. خـدای تبارک و تعالی میفرماید: “فاذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون فـمن ثـقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و مـن خـفّت مـوازینه فاولئک الذین خـسروا انـفسهم فی جهنّم خالدون(۳)“».(۴)
هـمچنین، پیـامبر اکرم (ص) فرمود: «ای مردم میان هیچ کس و خدا خویشاوندی یا چیزی که خیری به او بـرساند یـا شرّی را از او دفع کند وجود ندارد، جـز عـمل. همانا کـسی ادعـا نـکند و آرزو نکند و خیال نکند کـه غیر از عمل چیزی به حالش نفع میرساند. قسم به کسی که مرا مبعوث کرد، هـیچ چـیزی نجاتبخش نخواهد بود، مگر عمل تـوأم بـا رحـمت پروردگـار. مـن نیز اگر عـصیان کـرده بودم سقوط میکردم».(۵)
طاووس یمانی نقل میکند که شبی حضرت علی بنحسین(ع) را در حال طواف و عبادت و گـریه و زاری مـشاهده کـردم و به حضرت گفتم: «ما باید چنین زاریـ کـنیم کـه گـناهکاریم. پدرِ تـو حـسین، و مادرِ تو فاطمه، و جدّ تو رسول خداست. حضرت فرمود: نه نه، ای طاووس! سخن از نَسَب را کنار بگذار. خدا بهشت را برای کسی آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد، هـرچند غلامی سیاهچهره باشد و آتش را برای کسی آفریده است که نافرمانی کند، هرچند از قریش باشد. آیا سخن خدای را نشنیدهای: «فاذا نفخ فی
______________________________
۱٫ نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش۲۲۷٫
۲٫ کافی، ج ۲، ۳۸٫
۳٫ مؤمنون: ۱۰۱ـ۱۰۳٫
۴٫ «… انّه لیس بین اللّهـ و بـین احد قرابه و لا ینال احد ولایه اللّه الا بالطاعه…» (بحار، ج ۹۶، ص ۲۲۱).
۵٫ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۸۶۳.
الصّور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» قسم به خدا روز قیامت چیزی به تو سود نرساند، جز عمل صـالحی کـه از پیش بفرستی».(۱)
همچنین، در روایت دیگری حسن بنموسی وشاء بغدادی نقل میکند که در خراسان در مجلس علی بنموسیالرضا(ع) دیدم که برادر ایشان زید بنموسی خـطاب بـه جماعت حاضر در مجلس به خـاطر نـسَب خود فخرفروشی میکرد. ابوالحسن که با گروهی سخن میگفت سخن زید را شنید، پس به او رو کرد و گفت: «ای زید آیا این سخن تو را فریفت که: «فاطمه دامـان خـود را پاک نگه داشت، پس خـدا ذریـه او را از آتش دور نگه داشت». قسم به خدا که این سخن جز در مورد حسن و حسین و فرزند در رحم او وارد نیست. مگر میشود موسی بنجعفر خدا را اطاعت کند و روزها را روزه بگیرد و شبها را نماز بگذارد و تو خـدا را مـعصیت کنی، آنگاه در روز قیامت مساوی باشید؟! اگر چنین است پس باید تو نزد خدای عزّوجلّ عزیزتر از او باشی. همانا علی بنالحسین میفرمود: پاداش نیکوکارانِ ما دو برابر، و کیفر برای گناهکارانِ ما چندبرابر است». سپس حضرت رضـا(ع) بـا اشاره بـه آیه «قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عملٌ غیر صالح» که بنا به مفاد آن چـون فرزند نوح خدا را معصیت کرد، نسبت فرزندی او با نوح نفی شـد، مـیفرماید: «هـمینطور کسی از ما که خدا را اطاعت نکند از ما نیست و تو تنها در صورتی که از خدای عزّوجلّ اطاعت کنی از مـا اهـل بیت خواهی بود».(۲) در روایات دیگر نیز آمده است: «از کسانی مباش که بدون عـمل بـه آخـرت امید دارند».(۳) در روایتی، هروی از امام رضا(ع) و او از پدرش نقل میکند که «اسماعیل به امام صادق(ع) گفت: ای پدر، دربـاره گناهکاران ما و دیگران چه میگویی؟ حضرت این آیه را تلاوت کردند: لیس بأمانیکم و لا أمانی اهـل الکتاب من یعمل سـوء یـجز به».(۴)
۲٫ روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که اوصاف شیعیان را بر میشمارد و تأکید میکند که ولایت بدون عمل معنا ندارد. شیعه واقعی و محبّ واقعی کسی است که اهل اطاعت باشد. محمد بـنمسلم از امام باقر(ع) نقل میکند که فرمود: «آرای گوناگون شما را این طرف و آن طرف نبرد؛ به خدا تنها کسانی از شیعیان ما هستند که خدای عزّوجلّ را
______________________________
۱٫ بحار، ج ۴۶، ص ۸۱ـ۸۲.
۲٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۱۸ـ۲۱۹؛ ج ۹۶، ص ۲۲۱ـ۲۲۲٫
۳٫ «… لا تکن ممّن یرجوا الاخره بغیر عـمل» (بـحار، ج ۷۷، ص ۴۱۲).
۴٫ مجلسی، بحار، ج ۹۶، ص ۲۲۱٫
اطاعت کنند».(۱)
همچنین جابر گوید: امام باقر(ع) به من فرمود: «ای جابر آیا کسی که ادعای تشیع میکند او را همین کفایت میکند که از محبت ما خانواده دم زند؟ به خدا شیعه مـا نـیست مگر کسی که از خدا پروا و اطاعت نماید. ای جابر، ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنی، خشوع، امانت، کثرت یاد خدا، روزه، نیکی به پدر و مادر، مراعات همسایگان فقیر و مستمند و بدهکاران و یتیمان، راستی گـفتار، تـلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم جز در مورد خوبی آنها و اینکه امانتدار فامیل خویش باشند… آیا برای مرد کافی است همین که بگوید من علی را دوست دارم و از او پیروی میکنم و با وجود ایـن عـمل دیـنی انجام ندهد؟ هرگاه بگوید من رسـول خـدا را دوسـت دارم، اما از رفتار او پیروی نکند و به سنتش عمل ننماید، محبتش به پیغمبر به او هیچ سودی نرساند، پس از خدا پروا کنید و برای آنچه نـزد خـداست عـمل کنید. خدا با هیچ کس خویشاوندی ندارد. دوسـتترین بـندگان خدای عزّوجلّ با تقواترین و مطیعترینِ آنهاست. ای جابر! به خدا جز با اطاعت به خدای تبارک و تعالی نتوان تقرب جـست. هـمراه مـا برات آزادی از دوزخ نیست و هیچ کس در برابر خدا حجتی ندارد. هر کـه مطیع خدا باشد دوست ما، و هر که نافرمانی خدا کند دشمن ماست. ولایت ما جز با عملکردن بـه ورع بـه دسـت نیاید».(۲)
امام باقر(ع) در ذیل روایتی که میفرماید: «به خدا ما از جـانب خـدا براتی نداریم» تأکید میکند که «وای بر شما! مبادا فریفته شوید، وای بر شما! مبادا فریفته شوید».(۳) امـام حـسن مـجتبی(ع) میفرماید: «شیعیان ما کسانیاند که از کارهای ما و از تمام اوامر و نواهی ما پیـروی کـنند. فـقط آنان شیعیان ما هستند. اما کسی که در بسیاری از آنچه خدا بر او واجب گردانیده مـا را مـخالفت کـند، از شیعیان ما نیست».(۴) امام صادق(ع) نیز میفرماید: «از شیعیان ما نیست کسی که به زبـان، خـود را شیعه ما بنامد ولی اعمال و رفتارش مخالف اعمال ما باشد. شیعیان ما کسانیاند کـه بـا زبـان و قلب خود موافق ما باشند و از کارهای ما تبعیت کنند و…».(۵)
______________________________
۱٫ «لا تذهب بکم المذاهب فواللّه مـا شـیعتنا الا من اطاع اللّه عزّوجلّ» (کافی، ج ۲، ص ۷۳).
۲٫ «… فواللّه ما شیعتنا الاّ من اتّقی اللّه و اطاعه… فاتقواللّه و اعملوا لمـا عـنداللّه، لیـس بین اللّه و بین احد قرابه… ما تنال و لا یتنا الاّ بالعمل و الورع» (کافی، ج ۲، ص ۷۵).
۳٫ «… واللّه ما معنا من اللّه بـرائه و لا بـیننا و بین اللّه قرابه… ویحکم لا تغتّروا» (کافی، ج ۲، ص ۷۵).
۴٫ «انّ شیعتنا هم الذین یتّبعون آثارنا و یـطیعوننا فـی جـمیع اوامرنا و نواهینا…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۶۲)؛ همچنین رک: بحار، ج ۶۸، ص ۱۴۹ـ۱۵۴؛ بحار، ج۴۹، ص۲۱۹؛ ج ۳۶، ص ۳۸۸؛ ج ۷۸، ص ۱۸۸٫
۵٫ «لیس من شیعتنا من قال بلسانه و خالفنا فی اعـمالنا و آثـارنا…» (بـحار، ج ۶۸، ص ۱۶۴).
بنا به برخی روایات، کسی که مرتکب گناه شود شیعه به شـمار نـمیآید و فقط علاقهمند نامیده میشود. در روایت آمده به امیرالمؤمنین(ع) میگویند که فلانی غرق در گناهان هلاکت آفرین اسـت و در عـین حال ادعا دارد که از شیعیان شماست. حضرت شیعه بودن آن شخص را تکذیب کرده، مـیفرماید: «او دوسـتدار ماست، نه از شیعیان ما».(۱) گرچه از برخی روایـات دیـگر فـهمیده میشود، کسی که غرق گناه است بـه واقـع، نمیتواند دوستدار حقیقی باشد. محبّ واقعی مرتکب گناه نمیشود. در شعری منسوب به امـام صـادق(ع) آمده است: «خدا را معصیت مـیکنی، در حـالی که مـدعی مـحبت او هـستی؛ به جانم قسم که این کـاری اسـت ناپسند. اگر محبت تو راستین بود، او را اطاعت میکردی، به درستی که مـحبّ از مـحبوب خود اطاعت میکند».(۲)
امام صادق(ع) مـیفرماید: «… من به نجات کـسانی از ایـن امت که حق ما را بـشناسند، امـیدوارم، جز یکی از این سه گروه: همدم سلطان ظالم، کسی که دارای هوی و هوس اسـت، و کـسی که آشکارا گناه میکند». سـپس حـضرت ایـن آیه را تلاوت فـرمود: قـل ان کنتم تحبّون اللّه فـاتبعونی یـحببکم اللّه(۳)».(۴) امام صادق(ع) از پدرش نقل میکند که فرمود: «ای پسر، من اگر عمل تو بر خـلاف عـمل من باشد، در روز قیامت همراه من نـخواهی بـود. سپس فـرمود: کـسانی کـه مدعی دوستی کسانی بـاشند، حال آنکه در عمل با آنها مخالفت میکنند، به خدا سوگند که خدای عزّوجل در روز قیامت آنـها را در یـک جایگاه قرار نخواهد داد».(۵)
محبّ باید بـه مـحبوب خـود اقـتدا کـند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «آگـاه بـاش که هر پیروی را پیشوایی است که در پی وی در آید و از نور دانش او روشنی جوید و بدان که پیشوای شما از دنـیای خـود بـه دو جامه فرسوده بسنده کرده است و دو قرص نـان را
______________________________
۱٫ رک: بـحار، ج ۶۸، ص ۱۵۵٫
۲٫ تـعصی الاله و انـت تـظهر حـبّه | هذا لعمری فی الفعال قبیح |
لو کان حبّک صادقا لاطعته | انّ المحبّ لمن یحبّ مطیع |
(بحار، ج ۴۷، ص ۲۴؛ ج ۷۰، ص ۱۵؛ ج ۷۸، ص ۱۷۴).
۳٫ آل عمران: ۳۱٫
۴٫ «… انّی لارجوا النجاه لمن عرف حقّنا من هذه الأمّه الا لاحد ثـلاثه… الفاسق المعلن…» (بحرانی، نهایه الاکمال، ص ۱۷۳).
۵٫ عن ابیعبداللّه(ع) أنّ اباه قال: «بنیّ انّک ان خالفتنی فی العمل لم تنزل معی غدا فی المنزل، ثمّ قال أبی اللّه عزّوجلّ ان یتولی قوم قوما یـخالفونهم فـی اعمالهم ینزلون معهم یوم القیامه کلاّ و ربّ الکعبه» (الروضه من الکافی، ج ۸، ص ۲۵۴).
خوردنی خویش نموده. بدانید که شما را توان چنین کاری نیست، لیکن مرا یاری کنید با پارسایی و تلاش [در راه صـلاح و سـداد] و پاکدامنی و کار بیعیب».(۱)
۳٫ دسته دیگری از روایات تصریح میکنند که مؤمنان و شیعیان گناهکار سرانجام به بهشت میروند، اما سزا و مجازات گناهان خود را خواهند دیـد و ایـن تا زمانی است که از گـناهانشان تـطهیر شوند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای گروه شیعه، از خدا بترسید. به درستی که بهشت از آنِ شماست، هرچند اعمال زشت، رسیدن شما به آن را با تأخیر مواجه سـازد. پسـ برای درجات آن بکوشید، گـفته شـد: آیا کسی از محبّان تو و محبّان علی(ع) به جهنّم میرود؟ پیامبر فرمود: و کسی که با مخالفت محمد و علی خود را آلوده کند و مرتکب محرمات شود و به مردان و زنان مؤمن ظلم کند و از راههایی که بـرای او تـرسیم شده، روی گرداند، روز قیامت آلوده و ناپاک وارد میشود. محمد و علی به او میگویند: فلانی، تو آلودهای و لیاقت همنشینی با رهبران شایسته خود، و همآغوشی با حوریههای زیبا و ملائکه مقرب را نداری. به آنجا نمیروی، مگر ایـنکه از آنـچه در اینجا کـردهای، یعنی از گناهانت پاک شوی. پس داخل طبقه اوّل جهنّم میشود و به خاطر برخی گناهانش عذاب میشود. بعضی از آنان به خـاطر برخی گناهانشان در روز محشر به سختیهایی دچار میشوند… بعضی از آنان که گـناهانشان کـمتر و سـبکتر است در دنیا به سختیها و مصیبتهایی دچار میشوند تا در قبر، پاک و پاکیزه دفن شوند، و بعضی مرگشان نزدیک میشود، حـال آنـکه برخی از گناهانشان هنوز باقی مانده است، پس جان کندن آنها به سختی صورت مـیگیرند و بـدین وسـیله پاک میشوند… گناهانشان اگر بزرگتر و بیشتر باشد با سختیهای روز قیامت پاک میشود و اگر باز هم بزرگتر و بـیشتر باشد در طبقه اول جهنم پاک میشود. و میان محبّان ما این دسته بیشترین گناه و شـدیدترین عذاب را دارند. آنان شـیعه مـا نامیده نمیشوند، بلکه دوستدار ما و دوستان اولیای ما و دشمنانِ دشمنان ما نامیده میشوند. همانا شیعیان ما کسانیاند که از ما پیروی کنند و کارهای ما را دنبال کنند و به اعمال ما اقتدا کنند».(۲)
نـاگفته نماند که این عذاب موقت که باعث تطهیر میشود، نوعی لطف و رحمت
______________________________
۱٫ «الا و أنّ لکل مأموم اماما یقتدی به… اعینونی بورعٍ و اجتهاد و عفه و سداد» (نهجالبلاغه، نامه ۴۵، ترجمه شهیدی، ص ۳۱۷).
۲٫ «… ان شیعتنا من شیّعنا و اتـبع آثـارنا و اقتدی باعمالنا» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۵۴)؛ همچنین رک: ج ۶۸، ص ۱۵۵، حدیث ۱۱٫
الاهی است، زیرا عذاب مؤمن گناهکار همچون حرارت دیدن طلا و نقره که آن را خالص میکند: «آتش دوزخ در حقیقت صورت رحمت الاهی برای اهل توحید است، زیرا رذایـل نـفسانی و حالات ظلمانی را از بین میبرد و موجب رسیدن گناهکاران به کمالات موردنظر شده، آنان را آماده شفاعت میکند».(۱)
نتیجه
۱٫ مهمترین نکتهای که در جمعبندی روایات باید مورد توجه قرار گیرد مسئله زمینه صـدور هـر کدام از این روایات است. روایاتی که در خصوص بحث امامت و ولایت صادر شده در صدد تأکید بر ضرورت اعتقاد به ولایت و نیز جایگاه آن در نجات و رستگاری است. از آنجا که این دسته از روایـات بـه تـفصیل در صدد تبیین عوامل نجات نـبودهاند، بـه مـسئله اهمیت عمل صالح در نجات نپرداختهاند. از سوی دیگر، روایاتی که اوصاف شیعه را بر میشمارد در صدد ترغیب شیعیان به فضایل و مکارم اخلاقی اسـت و گـاه کـمالاتی را برای شیعهبودن بر میشمارند که اگر به ظـاهر روایـت اخذ شود باید بسیاری از شیعیان را از زمره تشیع خارج دانست. از این قبیل است این روایتِ منقول از امام صادق(ع) که: «فـقط کـسی از شـیعیان ما است که ورع او در حدی باشد که حتی زنهای پشت پردهـ از آن سخن بگویند و دوست ما نیست کسی که در شهری که ده هزار نفر در آن ساکن است پرهیزکارتر از او وجود داشته باشد».(۲) در واقـع، ایـن روایـت همانند این آیه شریفه در وصف مؤمنان است: «إنّما المؤمنون الّذینَ اذا ذُکـر اللّهـ وَجلتْ قلوبُهم و اذا تلیت علیهم آیاتُه زادتهم ایمانا و علی ربِّهم یتوکّلون».(۳) روشن است که این آیه و آنـ دسـته از روایـات در مقام بیان شیعی کامل یا فرد اکمل شیعه میباشد.
شاهد بر دوگـانه بـودن زمـینه صدور روایات آن است که هم در طبقهبندی بابهای کتب روایی و هم در مطالبی که در این زمـینه نـوشته شـده، تنها یک دسته از این روایات نقل شده است. به عنوان نمونه آنچه در کتب روایـی تـحت عنوان فضائل الشیعه(۴) آورده شده، صرفا به روایات مربوط به جایگاه و فضیلت شـیعیان و رسـتگاری آنـان و وعدههایی که برای آمرزش گناهان آنان داده شده تأکید گشته و کمتر به اوصاف شیعیان اشـاره شـده
______________________________
۱٫ امام خمینی، تعلیق علی فصوص الحکم، الفص الابراهیمی، بیروت، دار المحجه البیضاء، ۱۴۲۲، ص ۱۰۵٫
۲٫ رک: کافی، ج ۲، ص ۷۹٫
۳٫ انـفال: ۲
۴٫ رک: مـجلسی، بـحار الانوار، ج۶۸، باب فضائل الشیعه.
است. از سوی دیگر، کتابهایی که در باره اوصاف و آداب شیعه نوشته شده(۱) بـر اوصـاف و ملکات اخلاقی شیعیان تأکید کرده است. درست است که برخی روایات ایـن بـاب کـمال مطلوب شیعهبودن را خواستار شده، اما تبعیت از ائمه اطهار در انجام اوامر الاهی و پرهیز از محرمات حداقل انـتظاری اسـت کـه از شیعیان خواسته میشود. مطابق با این فرموده امیرمؤمنان علی(ع) که شما نـمیتوانید مـثل من باشید، ولی با تلاش در پرهیزکاری مرا یاری کنید، یک شیعه واقعی حداقل باید در این راه قدم بـردارد و بـکوشد.(۲) ناگفته نماند که گاه بنابر اقتضائات خاص مکتوبات و به ویژه سخنرانیهایی کـه در ایـن زمینه ارائه میشود روایات دسته اول بیشتر مطرح مـیشود و ایـن امـر چه بسا موجب افراط و تفریط میشود. بـنابراین گـرچه زمینه صدور روایات متفاوت است، اما باید توجه داشته باشیم که وقتی ایـن دو دسـته روایات را در کنار هم قرار دهـیم نـاگزیر باید از اطـلاق آنـها دسـت برداریم. از یک سو، روایات مربوط بـه عـمل که از پشتوانه آیات قرآنی نیز برخوردار است، روایات مربوط به ولایت را تـخصیص مـیزنند یا مقید میکنند. از سوی دیگر، روایـاتی را که اوصاف شیعه را بـر مـیشمارد، بر بیان و معرفی شیعیان کـامل حـمل میکنیم و روایاتی را که از آمرزش گناهان شیعه و نیاز ایشان به شفاعت سخن به مـیان مـیآورد بر شیعیان ناقص حمل مـینماییم.(۳)
۲٫ روایـات مـربوط به ولایت در صـدد تـشویق و ترغیبِ تمسّک به ولایـت و مـحبّت ائمه اطهار به عنوان ریسمان محکم الاهی است تا از راه این تمسّک، پیروان ولایـت در مـسیر هدایت قرار بگیرند، زیرا ولایت راه شـناخت حـقایق دینی و مـعارف الاهـی اسـت. در حدیث صحیح زراره از امـام صادق(ع) که پنج رکن را برای اسلام بر میشمرد، در پایان آمده: «ولایت برتر از همه آنهاست، زیـرا ولایـت کلید آنهاست. والی راهنما و دلیل بر آنـها اسـت».(۴) ایـنکه ایـن هـمه بر محبت ائمـه و اولیـای الاهی تأکید شده، برای آن است که دوستداران آنان با تشبّه و اقتدا به آنان، متخلق به اخـلاق الاهـی شـوند. محبّت نقش مهمی در تربیت دینی دارد، همانطور کـه مـحبت عـلی(ع) نـقشی اسـاسی در تـاریخ اسلام داشته است. استقامت و پایداری محبّان علی(ع) همچون ابوذر غفاری، حجر بنعدی و مانند آنها شاهد این گفته است.
______________________________
۱٫ رک: فیض کاشانی، المحجه البیضاء، ج ۴، کتاب اخلاق الائمه و آداب الشیعه.
۲٫ رکـ: نهج البلاغه، نامه ۴۵٫
۳٫ رک: ابراهیم قطیفی، الفرقه الناحیه، ص ۲۶۷٫
۴٫ «… الولایه افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهن…» (کافی، ج ۲، ص ۱۷ـ۱۸).
۲٫ باید توجه داشت که اگر برای معتقدان به ولایت و محبّان اهل بیت فضایلی ذکر، و بـه آنـها بشارتی داده میشود، موردنظر به کسانیاند که واقعا به ولایت اعتقاد داشته، و شیعی و محبّ واقعی باشند. معلوم است که شیعه و محبّ واقعی به مولای خود اقتدا میکند و مرتکب گناه نـمیشود. در واقـع، ولایت آن است که شخص مؤمن با ولیّ یکی شود. انسان در صورتی میتواند ادعا کند که با ولیّ پیوند خاصی یافته و متحد شده اسـت کـه خود را همعقیده و هممسلک مولای خـود کـرده باشد. در این صورت امکان ندارد که مرتکب گناه شود. این دلبستگی و محبّت باید در حدّی باشد که انسان را از دلبستگیهای دنیوی جدا کرده، به عالم بـالا رهـنمون شود. کسی که بـا پیـامبر و اهلبیت همراه و همدل شود عبادت در ذائقهاش شیرین و گناه در ذائقهاش تلخ خواهد شد. پس همه ولایت و محبت از شیعیان و محبان واقعی، و مشمول آن فضایل نیستند، زیرا در بسیاری موارد ادعای محبت چیزی جز توهم و خـیال نـیست، همانطور که امام باقر(ع) میفرماید: «به ولایت ما نتوان رسید، جز با پرهیزکاری و عمل نیک».(۱)
همچنین، باید در فهم و تفسیر این نوع روایات دقت ویژهای مبذول کنیم. به عنوان نمونه ایـن روایـت که «مـحبّت علی بنابیطالب حسنهای است که هیچ گناهی به آن ضرر نمیرساند» معنایش این است که «محبّت عـلی(ع) نوعی محبّت عقلانی است، زیرا آن حضرت دارای فضایل حقیقی است و محبت بـه او بـه مـحبّت به آن حقایق و فضایل بر میگردد و کسی که چنین محبتی داشته باشد با عمل به آن فضایل به سـعادت مـیرسد، و به این ترتیب هیچ گناهی به او ضرر نمیرساند».(۲) اگر محبت علی(ع)، که نـمونه کـامل انـسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است، از روی صدق باشد، نه از روی تظاهر، مانع ارتکاب گناه میشود، مانند پادزهری کـه مصونیت ایجاد کرده، مانع نفوذ یا غلبه عامل بیماری در شخص واکسینهشده میشود. مـحبّت پیشوایی مانند علی(ع) کـه تـجسّم عمل و تقواست، آدمی را شیفته رفتار علی(ع)، و فکر گناه را از سر او بیرون میکند. پس معنای روایت آنی نیست که جاهلان پنداشته و گفتهاند که محبت علی(ع) چیزی است که با وجود آن هیچ گناهی هیچ تـأثیری منفی در فرد ندارد.(۳) بلکه به معنای آن است که با داشتن چنین محبوبی انسان به گمراهی نمیافتد.
______________________________
۱٫ «لا تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع» (کافی، ج ۲، ص ۶۰).
۲٫ رفیعی قزوینی، سید ابوالحسن، غوصی در بحر معرفت، رساله حول عـقائد الامـامیه، انتشارات اسلام، ۱۳۷۶، ص۲۸۱٫
۳٫ رک: مطهری، مرتضی، عدل الاهی، ص ۳۳۱ـ۳۳۲٫
۳٫ به نظر میرسد که برخی روایات که به آمرزش گناهان بسیار سنگین وعده میدهد، ناظر به اعمال گذشته است. و گویا به شخص مؤمن فـرصت داده مـیشود تا گذشته خود را جبران کرده، در مسیر هدایت گام بردارد. علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه «ان اعبدوا اللّه و اتقوه و اطیعون یغفر لکم من ذنوبکم»(۱) میگوید: «منظور این است که گناهانِ قبل از ایـمان آوردن آمـرزیده میشود. اما معنا ندارد که گناهانی که هنوز محقّق نشده، پیشاپیش آمرزیده شود و معنا ندارد که وعده آمرزش گناهانی داده شود که در آینده تحقق مییابد، زیرا در این صورت با الغـاء مـجازات، لغـوبودن تکالیف دینی لازم میآید. آیه شـریفه «قـل للذیـن کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف»(۲) نیز مؤید همین برداشت است. و اما آیه شریفه «یا ایّها الذین امنوا هل ادلّکـم عـلی تـجاره تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون باللّه و رسوله و تـجاهدون فـی سبیل اللّه باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات»(۳) گرچه در آمرزش همه گناهان ظهور دارد، امـا آمـرزش را بـر استمرار ایمان و عمل صالح تا پایان زمان حیات مبتنی کـرده است. پس این آمرزش به گناهانی که هنوز انجام نشده و به گناهان آتی تعلق نمیگیرد و وعدهای بر آمرزش آن گـناهان داده نـشده اسـت».(۴)
۴٫ وعده پاداش بهشت و رسیدن به نجات در مورد برخی مؤمنان گناهکار، چه بـسا بـه عاقبت و سرانجام کار اشاره داشته باشد، یعنی ولایت موجب رسیدن به نجات میشود. حال اگر کـسی بـر اثـر غفلت، شهوت، سستی و مانند آن مرتکب گناه شد طبیعی است که مـُهر عـدم اطـاعت و گناهکاری بر پیشانی او زده میشود و باید سزای آن را ببیند. اما این امید وجود دارد که اظهار ولایـت و مـحبت، سـرانجام او را به ساحل نجات خواهد رساند.
۵٫ کسی که امید به شفاعت دارد باید خود نیز گـامی بـردارد تا مستحق دریافت آن بشود. کلمه شفاعت از ماده «شفع» گرفته شده است و مـراد از شـفع ایـن است که دو چیز با هم جفت شوند. در اینجا نیز فرد مؤمن باید یک ارتـباط اخـلاقی با ائمه داشته و نوری به دست آورده باشد تا به انضمام نور ولایتِ آنـها شـفاعت تـحقق پیدا کند.(۵) به عبارت دیگر، پذیرش ولایت به عنوان شرط لازم است و به تنهایی کافی نـیست. بـا توجه به آنچه گذشت بدون اطاعت و عمل صالح ولایت ادعایی مخدوش خـواهد بـود.
______________________________
۱٫ نـوح: ۲ـ۳٫
۲٫ انفال: ۳۸٫
۳٫ صف: ۱۲٫
۴٫ طباطبائی، المیزان، ج ۲۰، ص ۲۷٫
۵٫ رک: تقریرات فلسفه امام خمینی، ج ۳، ص ۶۰۸٫
۶٫ نکته پایانی اینکه به نظر میرسد لحـن دوگـانهای کـه در روایات دیدیم به منظور ایجاد نوعی حالت خوف و رجاء در مؤمنان است کـه از یـک سو نسبت به قبولی اعمال از طرف خدا و مقبولیت داشتن نزد اولیای الاهی خوف داشته باشند و از سـوی دیـگر به رحمت الاهی و شفاعت اولیای الاهی امیدوار باشند.
کتابنامه
قرآن مجید، تـرجمه مـحمدمهدی فولادوند.
نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی.
ابـیالحدید، شـرح نـهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۸۷ق.
امین، احـمد، فـجر الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۹۶۵م.
بحرانی، ابنمیثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم مـکتبه آیـتاللّه المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ق.
بحرانی، هاشم بـنسلیمان، نـهایه الاکمال، تـهران، نـشر تـاسوعا، ۱۴۲۱ق.
بحرانی، یوسف، الشهاب الثاقب، تحقیق مـهدی رجـائی، قم، ۱۴۱۹ق.
تفتازانی، شرح المقاصد، قم، الشریف الرضی، ۱۳۷۰٫
حرّ عاملی، محمد بنحسن، وسـائل الشـیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت، دار احیاء التـراث العربی، ۱۴۰۳ق.
حلّی، ابنمطهر، کـشف المـراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تـرجمه ابـوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۹۸ق.
خمینی، سید روح اللّه، تعلیق علی فصوص الحکم، بیروت، دار المـحجه البـیضاء، ۱۴۲۲ق.
ــــــــــــــ ، تقریرات فلسفه، به قلم سـید عـبدالغنی اردبـیلی، مؤسسه تنظیم و نـشر آثـار امام خمینی، ۱۳۸۱، ج۳٫
خواجویی، مـحمداسماعیل بـنحسین، الرسائل الاعتقادیه، قم، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
رفیعی قزوینی، سید ابوالحسن، غوصی در بحر معرفت، انتشارات اسـلام، ۱۳۷۶٫
زحـیلی، وهبه، تفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر المـعاصر، ۱۴۱۸ق.
طـباطبائی، محمدحسین، تـفسیر المـیزان، بـیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۳ق.
ــــــــــــــ ، انـسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، ۱۳۷۱٫
طبری، محمد بنجریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المـعرفه، ۱۴۰۹ق.
قـاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، قاهره، مـکتبه وهـبه، ۱۴۰۸ق.
قـطیفی، ابـراهیم، الفـرقه الناجیه، تصحیح مـحمدحسن مـحمدی مظفر، قم، انتشارات زائر، ۱۳۸۲٫
کاشانی، فیض، المحجه البیضاء، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
کلینی، محمد بنیعقوب، الکافی، چـاپ چـهارم، بـیروت، دار صعب، ۱۴۰۱ق.
گنابادی، سلطان محمد (سلطان علیشاه)، مـجمع السـعادات، تـهران، انـتشارات حـقیقت، ۱۳۷۹٫
مـجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۶۴ق.
مصطفوی، سید جواد، ترجمه و شرح اصول کافی، تهران، بیتا.
مطهری، مرتضی، عـدل الاهی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴٫
ــــــــــــــ ، یادداشتهای استاد مطهری، انتشارات صدرا، ۱۳۸۲٫
المفید، محمد بنمحمد، الامالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۲ق.