مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

ادیت اشتاین: جست و جوی حقیقت از طریق ایمان و عقل

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۳۹ (از صفحه ۲۳۷ تا ۲۷۶)
عنوان مقاله: ادیت اشتاین: جست و جوی حقیقت از طریق ایمان و عقل (۴۰ صفحه)
نویسنده : رابین استراتن،
نویسنده : حیدرپور، محمد
چکیده :
کلمات کلیدی :
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۳۷)


‌ ‌‌‌ادیـت‌ اشتاین: جست‌وجوی حقیقت از طریق ایمان و عقل۱*

رابین استراتن

محمد حیدرپور۲**

اشاره‌

این‌ مـقاله‌ بـه‌ بـررسی اجمالی زندگی و اندیشه‌های ادیت اشتاین می‌پردازد؛ او یکی از فیلسوفان معاصر و دانشجو و دستیار ادموند‌ هوسرل بوده اسـت. نویسنده سعی دارد با برجسته کردن نکاتی خاص، ذهن خواننده‌ را به دو موضوع‌ مهم‌ یـعنی عقل و ایمان جلب کـند. مـضمون اصلی این بررسی در این زمینه متبلور می‌شود که اگر دسترسی به حقیقت را هدفِ محوری انسان بدانیم کدام یک از عقل یا ایمان می‌تواند‌ انسان را به حقیقت برساند. اگر فلسفه از راه عقل و معنویت از راه ایمـان پیش می‌رود بررسی یک مورد عینی ـ زندگی ادیت ـ شاید بتواند تا حدودی فضای این بحث را روشن‌تر‌ کند‌؛ چراکه اندیشه، احساسات و زندگی ادیت سرتاسر معطوف به همین امر است. ادیت ابتدا به تحصیل فلسفه روی آورد و پدیدارشناسی را روشـی مـی‌دانست که او را به حقیقت رهنمون خواهد ساخت‌، اما‌ با مطالعه زندگی‌نامه خودنوشت قدیسه ترزا آویلایی و تجربه او از خدا مسحور معنویت یا بُعد دیگر حقیقت شد. ادیت زندگی پرفراز و نشیبی داشت که می‌تواند تـجلی یـک انسانِ مشتاقِ‌ حقیقت‌ در وسعت اندیشه و عمل باشد.

  1. عنوان اصلی این اثر چنین است:Robin Stratton, ocd; “Edith Stein: The Search for Truth through Faith and Reason”.
  2. دانشجوی دوره کارشناسی ارشد دانشگاه‌ ادیان‌ و مذاهب‌.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۳۸)


مقدمه۱

زندگی ادیت اشتاین از‌ دیدگاه‌ الاهیاتی‌ و فلسفی به آونگی بزرگ مـی‌ماند کـه بین دو قطب عقل و ایمان در نوسان است. اشتیاق بارزی در وجودِ ادیت، او را‌ به‌ شناختِ‌ حقیقت، صرف‌نظر از کجایی و چیستی آن، سوق می‌داد‌. فصول‌ عمر وی نیز بر اساس همین آونگ سپری شد. سفر او بـرای شـناخت حـقیقت، از درون سنتی ایمانی آغاز‌ شد‌ کـه‌ در زنـدگی مـادر یهودی و مؤمنش تمثل و عینیت یافته بود. با‌ این همه در هفت سالگی، عقل در زندگی‌اش «حاکم بود». او «آینده درخشانی» برای خود می‌دید و باور داشـت‌ کـه‌ بـه‌ «اوضاع و احوال طبقه متوسطی» که در آن متولد شده بـود، تـعلق‌ ندارد‌؛۲ لذا به جست‌وجوی افق‌های وسیع‌تری، به‌ویژه در جهان فکر و اندیشه پرداخت. مادر ادیت در حالی که همواره از‌ تلاش‌های‌ فکری‌ دختر خود حـمایت مـی‌کرد، بـه وی یادآوری می‌کرد که ارزش‌های مهم‌تری نیز وجود‌ دارد‌. به‌ همین جـهت ادیت در همه فراز و نشیب‌های زندگی‌اش فراموش نکرد که «خوب بودن از زیرک‌ بودن‌ مهم‌تر‌» است.۳

ادیت در دوران نوجوانی آگاهانه تصمیم گـرفت کـه خـدای دورانِ کودکی‌اش را انکار‌ کند‌. عقل‌گرایی در این دوران ایمان وی را تحت تأثیر قرار داده بود. او‌ کـه‌ فـمینیست‌ و دانشمند بود، در عصری که دانشگاه‌های آلمان به تازگی شروع به پذیرش خانم‌ها کرده‌ بودند‌، با ایـن عـقیده کـه پدیدارشناسی او را به سوی حقیقت راهنمایی خواهد کرد‌، مشتاقانه‌، به‌ مطالعه آن پرداخت. او دکـترای خـود را در فـلسفه با درجه عالی۴ گرفت و دستیار اول‌ ادموند‌ هوسرل شد؛ اما اینها برای او کافی نبود. امـر دیـگری هـمواره در‌ اعماق‌ آگاهی‌اش‌ هیاهو به‌پا می‌کرد و آن جست‌وجوی معنایی فراسوی حقیقت

  1. شایان ذکر است که بـا تـوجه به‌ حجم‌ مبسوط‌ این مقاله، برخی از بخش‌ها و پاورقی‌های آن حذف و یا تلخیص شده است‌.
  2. Edith‌ Stein, Life in a Jewish Family, p.77.
  3. Ibid, p.142.
  4. Summa Cum Laude
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۳۹)


علمی‌ای بـود کـه در پدیـدارشناسی‌ کشف‌ کرده بود. ای.دبلیو.اف تاملین او را «نمونه‌ای قابل توجه از‌ آن‌ دسته افرادی توصیف می‌کند کـه فـلسفه برای‌ آنها‌ کافی‌ نیست».۱ البته هجده ماه بعد از انکار‌ صریح‌ خدا، خود ادیـت مـی‌نویسد کـه تاکنون مشغول تحقیق درباره ایمان و معنا بوده است‌. او‌ نُه سال را در بلاتکلیفی‌ میان‌ دو قطب‌ عقل‌ و ایـمان‌ گـذراند. او نابسندگی عقلِ صرف را‌ دریافته‌ بود، اما هر چند به ایمانِ افرادِ مـؤمن احـترام مـی‌گذاشت نمی‌توانست با‌ آن‌ بَر سرِ مهر باشد و آن را‌ بپذیرد؛ در نتیجه بین‌ دریای‌ عقل و ساحل ایمان در حـرکت‌ بـود‌. تـنها وقتی که حقیقت ایمان را در زندگی قدیسه ترزا آویلایی۲ تجربه کرد‌، توانست‌ بـه وجـود چیزی (کسی) که‌ قادر‌ به‌ اثبات علمی آن‌ نبود‌، پایبند و معتقد گردد.

ادیت‌ بعد‌ از غسل تـعمید در کـلیسای کاتولیک رم، بر اساس این باور نادرست که فلسفه‌ و معنویت‌ ربط و حرفی بـا هـم ندارند، تصمیم‌ گرفت‌ مطالعات فلسفی‌ را‌ کنار‌ بـگذارد. انـدکی بـعد با‌ آثار جان هنری کاردینال نیومن۳ و قـدیس تـوماس آکوئیناس آشنا شد. ادیت در اثر مطالعه آنها‌ فهمید‌ که می‌تواند ذهن و توان عقلی خـود‌ را‌ در‌ خـدمت‌ خداوند‌ به کار گیرد‌.

مـوضوع‌ عـقل و ایمان و ارتـباط آنـها بـا یکدیگر در زندگی و نوشته‌های ادیت اشتاین بـا وضـوح چشمگیری نمایان است‌. این‌ امر‌ کاملاً با بحث توماس آکوئیناس درباره حـقیقت‌ طـبیعی‌ و حقیقت‌ وحیانی‌ مطابقت‌ دارد‌. آکوئیناس می‌گوید کـه حقیقت طبیعی آن است کـه بـا عقل انسان قابل فهم اسـت و ایـن فهم با عقل صورت می‌پذیرد؛ اما حقیقت وحیانی نیازمند استعداد ویژه‌ای از‌ جانب خـدا اسـت تا معرفت را به ذهن انـسان الهـام کـند. هرچند معرفتِ مـلهَمْ مـخالف عقل نیست، اما عـقلْ بـی‌مساعدت و به خودی خود یارای تحصیل آن را ندارد.

  1. E. W. F. Tomlin, “Edith‌ Stein‌”, p.217.
  2. Saint Teresa of Avila
  3. John Henry Cardinal Newman
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۰)


تعالیم این عالِم فرشته‌سیرت به نوبه خود تـلفیقی از تـفکر فلسفی و الهیاتی‌ای بود که متفکران بـزرگ قـبل از او آن‌ را‌ بـسط داده بـودند. در حـقیقت نقش ایمان و عقل در زنـدگی انسان، بُعدی اساسی در رشد تفکر دینی است؛ بُعدی که هزاران سال مورد‌ بحث‌ قرار گـرفته اسـت. آگوستین در‌ قرن‌ چهارم تعلیم داد که ایـمان در زنـدگی انـسان تـقدم دارد. چـند قرن بعد پیـتر آبـلارد۱ اعتراض کرد که عقل تقدم و اولویت دارد. بعد از‌ آن‌ آنسلم با پیروی از‌ آگوستین‌ «ایمان جویای فهم [یـا عـقل]» را تـرجیح داد. ابن‌رشدیان اسلامی در قرن دوازده به دنبال کشف روشـی بـودند کـه از طـریق آن بـتوان ایـمان و عقل را سازش داد. آنان معتقد‌ بودند‌ تناقض دین و فلسفه لفظی و ظاهری است و معنای نمادین یا کناییِ دیگری وجود دارد که طبق آن می‌توان ایمان و عقل را با هم، سازگار و همخوان کـرد؛ بنابراین آنان می‌گفتند که باید‌ دو‌ نوع حقیقت‌ وجود داشته باشد: حقائق عقل و حقائق ایمان. توماس آکوئیناس ـ که آرا و افکار ابن‌رشدیان را مطالعه کرده بود ـ‌ اعتقاد داشت حقیقت واحد است، اما دو صورت دارد: حـقیقت طـبیعی‌ که‌ با‌ عقل قابل شناسایی است و حقیقت وحیانی که با ایمان شناخته می‌شود و این دو حقیقت با هم تناقضی ‌‌ندارند‌.

آونگِ زندگی ادیت به هر دو سو نوسان داشت؛ زمانی عقل بـه دنـبال‌ ایمان‌ و زمانی‌ ایمان به دنبال فهم [و عقل] بود. این مقاله رشد تفکر ادیت را بررسی می‌کند‌: او نخست به دنبالِ عقل و سپس در پیِ ایمان بـود و سـرانجام خواستار و طالبِ‌ ایمان مبتنی بـر عـقل‌ و عقل‌ مبتنی بر ایمان گشت؛ یعنی ایمان معقول و عقل ناظر به ایمان.

زندگی ادیت اشتاین در جهت جست‌وجوی حقیقت جریان داشت. این نیرو با شور و حـرارت او را از ایـمانِ دوران کودکی‌ به جهانِ پژوهـشِ فـلسفی به مثابه یک پدیدارشناس سوق داد و وقتی کاملاً به عمق منابع عقل دست پیدا کرد او را به سوی ایمان کشاند. سرانجام تلاطم نیروی زندگی او، در‌ ساحلی‌ به ثبات و آرامش رسید که دو عشق زندگی‌اش یـعنی فـلسفه و الهیات (یا احتمالاً به عبارت دقیق‌تر معنویت) با

  1. Peter Abelard
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۱)


شور و اشتیاقی عظیم به خداوند متعادل گشتند. با توجه به‌ جهت‌ حرکت آونگ، می‌توان سیر تفکر او را در هر نقطه از زندگی‌اش شرح و توضیح داد.

یـهودی اهـل برسلاو

ادیـت در عکس‌های خود هیچ‌گاه لبخند بر لب ندارد. او تصویرِ‌ هاله‌ای‌ از درد را نمایش می‌دهد که مصرعی از یک ترانه محلیِ لهستانی به جـامانده از هولوکاست را به خاطر می‌آورد: «چشمان سیاهی که از روزهای سیاه‌تر [آینده] سـخن مـی‌گویند‌». او‌ در‌ ۱۲ اکـتبر سال ۱۸۹۱ که‌ با‌ روز‌ فدیه یهودی۱ مصادف بود، به دنیا آمد. ادیت هفتمین و آخرین فرزند آگوسته کورنت۲ و زیکفریت اشـتاین‌ ‌۳ بـود. او خود را «آخرین یادگار‌» پدرش‌ می‌خواند‌. با اینکه او، به خواست خود، تربیتی کاملاً‌ سـنتی‌ نـداشت، امـا نمی‌توان از این مطلب چنین استنتاج کرد که در خانواده‌ای به‌شدت یهودی پرورش نیافت. والترات اشتاین نبیره‌ آگـوسته‌ و زیکفریت‌ اشتاین می‌گوید: «آگوسته اشتاین… نوعی یهودیت محافظه‌کارانه در پیش گرفته‌ بود. در خانه‌اش غـذاهای کوشر۴ مصرف می‌کرد و قـوانین روز شـبات [شنبه] و دیگر ایام مقدس را رعایت می‌کرد».۵ ادیت‌ در‌ شرح‌ زندگی خود

  1. Jewish Day of Atonement .؛ این روز «یوم کیپور» نیز‌ نامیده‌ می‌شود. در وجدان دینی مردم و نیز در نوشته‌های هلاخایی، یوم کیپور مهم‌ترین زمان در طول سال‌ یهودی‌ شمرده‌ مـی‌شود و در واقع معیار اساسی التزام یهودیان به سنت خویش است. بسیاری‌ از‌ یهودیانی‌ که در دیگر مراسم‌های دینی مشارکتی نشان نمی‌دهند تلاش خاصی دارند تا در یوم‌ کیپور‌ در‌ کنیسا حضور یابند و یا لااقل آن را روزه بگیرند. الن آنـترمن، بـاورها و آیین‌های یهودی‌ (ترجمه‌ حمیدرضا فرزین، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب)، ص۲۷۲٫ م
  2. Auguste Courant
  3. Sigfreid Stein‌
  4. kosher‌؛ واژه‌ای‌ است که به آنچه طبق قوانین یهود برای استفاده مناسب است اطلاق می‌شود. این‌ واژه‌ به‌طور خاص در مورد غـذاهایی بـه کار می‌رود که یهودیان، براساس قوانین مربوط‌ به‌ غذا‌، مجاز به خوردن آن هستند.م
  5. نامه والترات اشتاین به رابین استرتن، ۳۰ آوریل ۱۹۹۱٫ با‌ توجه‌ به توضیح بالا می‌توان گفت که آنـچه خـانم اشتاین یهودیت محافظه‌کارانه می‌نامد‌ به‌ آن‌ چیزی شبیه است که مایر آن را یهودیت اصلاح‌طلبانه آلمانی توصیف می‌کند. من برای استنتاج‌ چنین‌ نتیجه‌ای‌ از اطلاعات دیگری نیز استفاده کرده‌ام. خانم اشتاین در هـمان نـامه مـی‌نویسد‌ که‌ یکی از خویشاوندانش به نـام او سـوزان بـاتسدورف که در خانواده اشتاین بزرگ شده است به‌ او‌ گفته است که «انسان‌های زیادی در آن خانه بزرگ زندگی می‌کردند که‌ روش‌های‌ بسیار مختلفی بـرای پایبـندی بـه ایمان خود‌ یا‌ عدم‌ پایبندی به آن داشتند. حـتی کـاتولیک‌ها نیز‌ آنجا‌ حضور داشتند. یکی از ساکنانْ راست‌کیش بود و دیگری ]در متن چنین است[ به‌ اسرائیل‌ مهاجرت کرد».
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۲)


اشارات فراوانی بـه‌ زنـدگی‌ و اعـمال یهودی‌ دارد‌.۱ در‌ عین حال نباید فراموش کرد که‌ خانواده‌ اشتاین بـه همان اندازه که یهودی بودند خود را آلمانی نیز می‌دانستند‌. ادیت‌ عمیقاً به اصل و نسب و تابعیت پروسی‌۲ خود افـتخار مـی‌کرد و مـیان‌ آلمانی‌بودن‌ و یهودی‌بودن تناقضی نمی‌دید. او می‌توانست‌ راجع‌ به خود همان چیزی را بـگوید کـه بعداً راجع به مادرش نوشت: «او‌ نمی‌توانست‌ بپذیرد درباره هویت آلمانی‌اش تردیدی‌ وجود‌ داشته‌ باشد».۳

خانواده اشـتاین‌ در‌ کـناره شـمالی و از مد‌ افتاده‌ شهر برسلاو در ایالت سیلزیا زندگی می‌کردند.۴ زیکفریت اشتاین به عـلت گـرمازدگی در ژوئیـه‌ سال‌ ۱۸۹۳، زمانی که ادیت کمتر از‌ دو‌ سال داشت‌، درگذشت‌ و همسر‌ خود را تنها گذاشت‌؛ در نتیجه او مـجبور شـد بـه تنهایی امکانات زندگی فرزندانشان را فراهم و آنها را بزرگ‌ کند‌. آشنایان نگران بهزیستی خانواده بودند؛ امـا‌ از‌ آنـجا‌ که‌ آوگوسته‌ کورنت دختری توانگر‌ از‌ طبقه تجار

  1. ادیت اشتاین در سپتامبر ۱۹۳۳ قبل از اینکه وارد کـارمل شـود بـه مدت شش‌ ماه‌ زندگی‌نامه‌ خودش را می‌نوشت. او می‌نویسد: «من که‌ فرزند‌ یک‌ خانواده‌ یهودی‌ بـودم‌، مـجبور شدم آنچه را که درباره یهودیان آموخته بودم بنویسم؛ زیرا غریبه‌ها کمتر چنین دانـشی داشـتند.» ادیـت قصه‌گوی خبره‌ای است و دست‌نوشته‌هایش اطلاعات زیادی درباره محیط فرهنگی و دینی‌ای‌ که این کودک استثنایی در آن رشـد کـرده بود به ما می‌دهد. ظاهراً زمانی که ادیت وارد صومعه کارملایت در کلن شـد این اثـر را تـکمیل نکرده بود تا اینکه‌ پنج‌ سال بعد در اولین هفته‌های حضور خود در هلند تا حدی بـه آن پرداخـت.
  2. Prussia؛ نـام سرزمینی که امروزه بخش شرقی آلمان و بخش غربی لهستان را در بر می‌گیرد‌. م
  3. Edith‌ Stein, Life in a Jewish Family, p. 47.
  4. شـهر بـرسلاو در روزگارِ ادیت در پروس واقع شده بود و امروزه قسمتی از لهستان به شمار می‌آید‌. فاصله‌ نزدیک آن به لهستان مـا‌ را‌ در فـهم بهتر اظهار نظر ادیت درباره دیدارهایِ دوران کودکیِ‌اش از خانه یکی از اقوام نزدیکشان کـمک مـی‌کند: «چقدر افتخار می‌کردیم، زمانی که کمی‌ لهـجه‌ لهـستانی یاد مـی‌گرفتیم تا‌ با‌ کشاورزان ارتباط برقرار کنیم…».
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۳)


بـود کـمک دیگران را نپذیرفت و تصمیم گرفت که اداره تجارت الوار زیکفریت را خود به عهده بگیرد. او هم مـادری قـوی و مهربان بود و هم تاجری مـاهر‌. او‌ بـا چشمانی بـاز مـراقب رونـق کار و بالندگی خانواده خود بود. ادیـت مـی‌گوید تا زمانی که بچه‌ها مشکلی ایجاد نمی‌کردند مادر با آنها سخت‌گیر نـبود. ادیـت کودکی مهربان، با‌هوش، سرسخت و لجباز‌ بـود‌. او از‌ مهد کودک متنفر بـود و بـه قدری مصمم بود به «مـدرسه واقـعی» برود که گفته بود این باید‌ هدیه ششمین سالگرد تولدش باشد و «غیر از ایـن، هـدیه دیگری را‌ قبول‌ نمی‌کند‌». او به آرزوی خـود رسـید. امـا جوان‌ترین فرزند خـانواده اشـتاین همواره موفق نبود کـه هـر چه بخواهد ‌‌چنین‌ آسان به‌دست آورد.

اولین ظهور یهودستیزی زمانی بود که ادیت [و دیگران] مـی‌دانستند‌ کـه‌ وی‌ مستحق دریافت جایزه مدرسه اسـت، امـا آن جایزه بـه یـک کـودک آریایی تعلق گرفت. چـنین‌ حوادثی در دوران کودکی ادیت به‌ندرت اتفاق می‌افتاد؛ اما این تمام قضیه نبود‌. ادیت درباره یکی از‌ بـستگانش‌ مـی‌نویسد: «او از شغل و… آینده شغلی در جهان آکادمیک بـر اثـر مـوج یـهودستیزی مـحروم شده بود».۱ خـواهر ادیـت، الزه، موفق نشد در نظام آموزشی استخدام شود؛ زیرا تقریباً محال بود که‌ زنی یهودی در پروس استخدام شود». مـشائیل ای. مـایر در کـتاب خود، پاسخ به مدرنیته، وقایع مشابهی را بـا سـند اثـبات مـی‌کند. مـایر مـعتقد است یهودستیزیِ دینی و سکولار بعد از دوره‌ای‌ آرامش‌ نسبی، در اواخر قرن نوزدهم باز به‌طور جدی پدیدار شده بود.۲

برسلاوِ روزگار ادیت، شهری پر جنب و جوش بود؛ شهری آکنده از انـدیشه‌های نو و امید‌های تازه برای عصری جدید. ده‌ درصد‌ جمعیت آن یهودی بودند.۳ جنبش اصلاح‌گری ـ که در هسکالای۴ یهودی (عصر روشنگری) ریشه داشت و «در حوزه

  1. Edith Stein, Life in a Jewish Family, p. 88.
  2. Michael A. Meyer, Response to Modernity, p.201‌.
  3. سیلزیا‌ دو منطقه داشت: برسلاو و اپلن. شهر برسلاو یکی از چهار جـامعه یـهودیِ مهم در منطقه برسلاو به شمار می‌آید که (در ۱۹۰۵) ۱۸۴۴۰ یهودی، ۱۱ کنیسه، ۳۷ انجمن علمی‌ و ۲۳‌ مرکز‌ خیریه داشت.
  4. Haskalah؛ جنبشی که‌ قرن‌ ۱۸‌ و ۱۹ در میان یهودیان اروپای مرکزی و شرقی در آلمان تحت رهبری مندلسون به وقوع پیوست تـا یـهودیان و یهودیت را از طریق‌ ارتقای‌ دانش‌ و مشارکت در هنرها و علوم، جهان‌وطنی و جهان‌دیده‌تر کند. م
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۴)


نفوذ‌ عصر‌ روشنگری آلمان قرار داشت» ـ در فاصله سال‌های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ در برسلاو، با فاصله نسبتاًً زیادی از زمـانِ آغـاز اصل‌ جنبش‌، بسط‌ یافته بـود و این شـهر به مدت پنجاه سال، مرکز پر‌ رونق گردهمایی‌های راست‌کیشان و همچنین اصلاح‌گران بود. هرچند رادیکال‌های هر دو گروه جدایی‌طلب باقی ماندند، اما در زمان تولد‌ ادیت‌ تسامح‌ مـتقابلی در مـیان عامه مردم حاکم بـود.۱

فـیلسوف جوان در جست‌وجوی‌ معنا‌

وقتی ادیت مدرسه ابتدایی را تمام کرد به مادرش گفت که دیگر نمی‌خواهد به مدرسه برود‌. ادیت‌ که‌ بزرگ‌تر شده بود، تصور می‌کرد عواطف و جسمش برای رسیدن بـه ذهـنش و برابری‌ با‌ آن‌ نیازمند زمان‌اند. مادرش با او مشاجره نکرد ولی پیشنهاد کرد که به‌عنوان کمک کار‌، مدتی‌ با‌ خواهر و شوهر خواهرش زندگی کند. این برای ادیت تغییر خوبی بود و باعث شـکوفایی او‌ شـد‌. هشت مـاه بعد که به خانه بازگشت به سبب این تجربه، کمی عاقل‌تر‌ بود‌ و دریافته‌ بود که ذهنش نـیازمند رشد بیشتر است، او طی نه ماه به مددِ یک‌ معلم‌ خـصوصی، دوره سـه سـاله زبان لاتینی و ریاضیات را کامل کرد. بعد از آن‌ به‌ مدرسه‌ بازگشت تا مطالعات خود را برای رفتن به دانـشگاه ‌ ‌بـرسلاو تکمیل کند.

ادیت در دانشگاه‌ دانشجویی‌ مشتاق و «تشنه وضوح و دقت» بود۲ و در همه اوقات مـشتاقانه کـتاب مـی‌خواند. «عقل‌ جست‌وجوگر‌ و نقاد‌» وی از حل‌کردن مسائل لذت می‌برد. ادیت که مستقل تصمیم می‌گرفت و هرگز با کسی مـشاوره‌ نمی‌کرد‌، همه‌ واحدهای درسی خود را در دو سال اول دانشجویی انتخاب کرد. ولی‌ بعداً‌ از این تصمیم پشـیمان شد؛ زیرا احساس مـی‌کرد کـه شکافی اصلاح‌ناپذیر در پیشرفتش به وجود آمده‌ است‌.

  1. Michael A. Meyer, Response to Modernity, pp. 109-110.
  2. Hilda Graef, The Scholar‌ and‌ The Cross, p. 14.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۵)


ادیت همواره از نظر‌ علمی‌ برجسته‌ بود و استعداد و توانایی‌های خود را مسلم می‌دانست‌. در‌ عین حال غالباً آنقدر درگیر فعالیت‌های فوق برنامه می‌شد که بعداً نمی‌دانست چـگونه‌ زمان‌ برای مطالعه پیدا کند. او‌ عقاید‌ خود را‌ ـ که‌ گاه‌ بیان نقص‌های (آکادمیک و غیرآکادمیک) دیگران با‌ لحنی‌ تند بود ـ آزادانه بیان می‌کرد. او بعداً درباره این دوره می‌نویسد:

من‌ ساده‌دلانه‌ با این عقیده زنـدگی مـی‌کردم که‌ کامل و بی‌نقص هستم. غالباً اشخاصِ‌ بدون‌ ایمان که بر اساس ایدئالیسم‌ اخلاقیِ‌ عالی زندگی می‌کنند چنین وضعیتی دارند؛ زیرا کسی که در پی یافتن امر‌ خیر‌ است، خود را خوب می‌داند.۱

ادیت‌ اگر‌ بـه‌ زنـدگی گذشته خود‌ نگاه‌ کند متوجه می‌شود که‌ شاید‌ خیلی به خود سخت گرفته است؛ اما شاید نه، او زن جوان و کاملاً پر‌ شور‌ و حرارتی بود که از کسی بیش‌ از‌ آنچه از‌ خود‌ می‌خواست‌ مـطالبه نـمی‌کرد. او زمانی‌ برای صرف کردن در مهملات و امور بی‌معنا نداشت و دوستانش به همین جهت یا به او‌ احترام‌ می‌گذاشتند یا با او قطع رابطه‌ می‌کردند‌.

او‌ در‌ همه‌ حال، زمانی که‌ با‌ دوستانش بود یـا بـه تـنهایی مطالعه می‌کرد، از اشتیاقی ارضانشدنی بـرای یـافتن حـقیقت لبریز بود. او‌ در‌ سال‌های‌ نخست دانشگاه فکر می‌کرد حقیقت را در‌ روان‌شناسی‌ پیدا‌ می‌کند‌، اما‌ به‌ سرعت دریافت که این رشته به اندازه کـافی بـرای ذهـن کنجکاو و پرسشگر او دقیق نیست. روان‌شناسی فاقد «مفاهیم واضـح و اسـاسی»۲ بود، در حالی که ادیت به دنبال‌ «یقین علمی» بود؛ زیرا علم همان حقیقت بود.۳ کار یک پدیدارشناس یعنی ادمـوند هـوسرل، او را مـسحور خود کرد. ادیت می‌پنداشت حقیقت علمی ـ که جویای آن بود ـ را در این‌ فـلسفه‌ می‌یابد. او در رساله

  1. Edith Stein, Life in a Jewish Family, p. 195.
  2. Ibid, p. 222.
  3. Josef Stallmach, “The Work of Edith Stein”, p. 378.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۶)


خود می‌نویسد: «هدف پدیدارشناسی روشن‌سازی و در نتیجه، یافتنِ‌ اساسِ‌ نهاییِ همه معرفت است».۱ او به ریشه و بنیان واقـعیت راه یـافته بـود.

پدیدارشناسی ـ به‌گونه‌ای که هوسرل تعلیم می‌داد ـ از ایده‌آلیسم انتقادی کانت به‌ سـوی‌ رئالیـسم انتقادی منتقل می‌شود که‌ در‌ آن، شناخت عبارت است از جریان دریافت‌کردنِ آنچه حاضر است، نه اینکه واقعیت خـاصِ شـخص بـر اشیا تحمیل شود. این رویکرد «عینی» که در‌ آن‌ انسان «برای روشنگری [و‌ ایـضاح]‌ کـوشش مـی‌کند» و «ابزار ذهنی خود را برای وظیفه پیشِ رو، می‌سازد» برای ادیت جذابیت داشت.۲ هوسرل از همان جـایی آغـاز مـی‌کند که دکارت شروع کرد، یعنی از خودِ اندیشنده؛ با‌ این‌ تفاوت که دکارت معتقد بـود «مـن فکر می‌کنم پس هستم»، اما هوسرل اظهار می‌کند که «من به چیزی می‌اندیشم». او کـوشش کـرد کـه فلسفه‌ای بدون هیچ پیش‌فرض طرح کند و به‌ اشیا‌ و امور واقع‌ همان‌گونه که در تجربه و شـهود شـخصی داده می‌شوند، عطف توجه شود. در عقیده هوسرل خودِ آگاه قالبِ‌ تجربه۳ است و نقش شـهود در فـلسفه او مـحوری است. هوسرل رفتن‌ به‌ ورای‌ داده‌هایی که برای آگاهی انسان قابل حصول است را رد می‌کند. ادیـت دقـیقاً به دنبال چنین رویکرد ‌‌علمی‌ای‌ بود. او دانشگاه را مکانی می‌دانست که در آن صبح، ظـهر و شـب دربـاره‌ فلسفه‌ سخن‌ می‌گویند. ادیت مصمم بود که به دانشگاه گوتینگن برود تا دانشجوی هوسرل شود؛ امـا نـگران‌ عـکس‌العمل مادرش برای انتقال به آن دانشگاه بود، به همین دلیل به او‌ گفت که بـرای یـک‌ ترم‌ به آنجا می‌رود. آگوسته عاقل شاید بهتر از ادیت سفر علمی‌ای را که دخترش آغاز کرده بود مـی‌شناخت.

ادیـت در زمستان، پیش از رفتن به گوتینگن، برای مدتی افسردگی شدیدی پیدا‌ کرد؛ عـلت آن خـواندن رمانی بود که به وضوح انحرافات اخـلاقی دانـشجویان را بـه تصویر می‌کشید. ادیتِ آرمان‌گرا قادر نبود بـا چـنین چشم‌اندازِ غم‌انگیزی از زندگی و ناامیدی

  1. Edith Stein, On The‌ Problem‌ of Empathy, p. 3.
  2. Edith Stein, Life in a Jewish Family, p. 222.
  3. matrix of experience
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۷)


شدیدی که او را احاطه کرده بود ـ و تا اولین سال دانـشجویی در گـوتینگن ادامه یافت ـ دست و پنجه نـرم‌ کـند‌. هنگامی کـه نـهایتاً ایـن ناامیدی مرتفع شد ادیت این رویـداد را ـ کـه آن را «درمان» نامیده بود ـ کاملاً معنادار و مهم تلقی کرد؛ زیرا سبب آن، یک اجـرای «بـاشکوه» از‌ سرودِ‌ «قلعه با عظمت، خدای مـاست» لوتر بود. در نتیجه ادیـت، تـقریباً ساده‌انگارانه، تصور کرد با اینکه جـهان مـملو از شر است، اما اگر او و دوستانش سخت تلاش کنند می‌توانند بر‌ آن‌ غلبه‌ کـنند.۱ ایـن کوشش شخصی ـ که‌ با‌ اعـتقاد‌ بـه وجـود پاسخ منطقی و عـقلانی بـرای هر مسئله‌ای ترکیب شـده بـود ـ به زودی مورد تردید قرار گرفت.

او در گوتینگن کاملاً‌ با‌ «مسائل‌ دینی» و «مردم مومن» سرگرم شـده بـود و گهگاه به‌ همراه‌ دوستان خود بـه یـکی ازکلیساهای پروتـستانی مـی‌رفت؛ مـکانی که برای مدت‌ها مـحل قرار آنها بود. بررسی و تحقیق طولانی و سختی‌ در‌ پیش‌ بود، با این حال ادیت به سـفر ایـمانی خود وفادار‌ و مؤمن باقی مانده بـود.

یـکی از اسـاتید او، مـاکس شـلر،۲ به آیین کـاتولیک گـروید و ادیت از طریق او‌ برای‌ اولین‌ بار با جهانی مواجه شد که تا آن زمان «کاملاً برای‌ او‌ ناشناخته» بـود. شـلر عـلاوه بر کلاس‌های ثابت خود، بعدازظهرها سخنرانی‌هایی در بـاب مـسائل دیـنی، نـظیر «مـاهیت‌ قـداست‌»، داشت‌. ادیت در سخنرانی‌ها شرکت می‌کرد و عمیقاً تحت تأثیر آنها بود. دوست ادیت‌، اریکا‌ گوته‌، درباره این دورۀ زندگی‌شان می‌نویسد:

[این سخنرانی‌ها] محرکِ میل و گرایش به کلیسای کاتولیک بـود‌ و کسانی‌ که‌ در محفل هوسرل و رایناخ حضور به هم می‌رساندند، چنین گرایشی داشتند… اما هر دوی‌ ما‌ فرزندِ جهانِ خودمان بودیم و هرگز به‌طور جدی به فکر تغییر آیین نبودیم.۳

  1. Ibid‌, p. 216‌.
  2. Max‌ Scheler (1928ـ۱۸۷۴)؛ فیلسوف دیـن و فـیلسوف اجتماعی بود که کارش بر پدیدارشناسی هوسرل تأثیر‌ گذاشت‌. او در مونیخ متولد شد و در دانشگاه‌های یانا، مونیخ و کلن تدریس کرد. م
  3. Posselt‌, Edith‌ Stein‌, p.56.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۸)


بسیار حائز اهمیت است که تمرین منطقی اصول پدیدارشناختی به خـودی خـود ادیت را‌ به‌ ملاحظه جدی این تجاربِ [گرایش به آیین کاتولیک] وادار کرد و او را‌ از‌ نادیده‌ گرفتن آنها منع کرد. او می‌نویسد:

… ما لذت می‌بردیم که همه امور یا اشـیا را‌ بـدون‌ تعصب‌ مشاهده کنیم و تمام تـنگ‌نظری‌های مـمکن را کنار بگذاریم. تعصبات عقل‌گرایانه ـ که من‌ ناآگاهانه‌ با آنها بزرگ شده بودم ـ فرو ریخت و عالم ایمان بر روی من گشوده شد. در همین‌ عالم‌ اشخاص مـومنی زنـدگی می‌کنند که من روزانـه بـا آنها معاشرت داشتم، به‌ آنها‌ احترام می‌گذاشتم و تحسینشان می‌کردم.۱

برای اولین بار‌ ایمان‌ و عقل‌ موقتاً واردِ بحث و گفت‌وگو شدند. فیلسوف جوان وارد‌ دوره‌ طولانی تلاطم فکری شد (بعدها فهمید که آن دوره، بخش ضروری رشد روحـی و مـعنوی‌ او‌ بوده است). او قدم‌های اولیه‌ را‌ برای سفر‌ به‌ نوکیشی و‌ دگرگونی برمی‌داشت؛ سفری که در آن‌ زمان‌ نمی‌دانست او را به کجا سوق خواهد داد.۲ دقیقاً یک سال بعد از‌ آغاز‌ کار ادیت در گوتینگن، آلمان اعلام‌ جنگ کـرد. سـخنرانی‌ها موقتاً‌ بـه‌ تعویق افتادند زمان فلسفه‌اندیشی، دست‌کم‌ برای‌ مدتی، پایان یافته بود:

با اینکه نگران و بی‌تاب بودم، اما بـا آینده‌ای بسیار‌ روشن‌ و معین روبه‌رو شدم… دیگر زندگی‌ خصوصی‌ ندارم‌… نـاگزیر هـمه نـیرو‌ و توانم‌ صرف این اتفاق بزرگ‌ می‌شود‌. پس از پایان جنگ ـ اگر آن وقت زنده باشم ـ مجال خواهم یافت تا بـار‌ ‌ ‌دیـگر‌ به امور خصوصی خود فکر کنم‌.۳

  1. Edith‌ Stein, Life‌ in‌ a Jewish‌ Family, p.260.
  2. دیوید ام‌. نیوهاس در مقاله خود «تغییر آیـین یـهودیان بـه مسیحیت»، در تجربه تغییر آیین سه مرحله‌ متمایز‌ را می‌شناساند: تشخیص نقصان؛ خودِ تغییر‌ آیین‌ (اعم‌ از‌ ایـنکه‌ یکباره باشد یا‌ به‌تدریج‌)؛ و دوران بازسازی یا تلقی جدید از واقعیت. به عقیده من ایـن سه لحظه را می‌توان در‌ مـسیر‌ تـغییر‌ آیین ادیت پی گرفت. (Pastoral Psychology, 37‌:۳۸‌-۵۲‌ [Fall‌ ۱۹۸۸‌])
  3. Edith‌ Stein, Life in a Jewish Family, p.297.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۴۹)


زمان کار و عمل فرا رسیده بود. آدولف رایناخ، دوست و مشاور ادیت، برای رفتن به جنگ نام‌نویسی کرد؛ نه به این دلیل‌ که مجبور بود، بلکه چون «مجاز» به این کـار بود. ادیت به شیوه خاص خود ـ و برای اینکه از مردان عقب نماند ـ تصمیم گرفت به خدمت برود. او در حالی که‌ مادرش‌ سرسختانه مخالف بود، به‌عنوان پرستار صلیب‌سرخ داوطلب شد. ادیت برای نخستین بـار در زنـدگی‌اش با خواسته‌های مادرش مخالفت کرد. اگر او نمی‌توانست با دعای مادرش به صلیب سرخ برود‌، مجبور‌ بود بدون آن برود. آرمان‌‌گرایی ادیت و معنای صادقانه هدف او آشکار است. اگر او نمی‌توانست به سربازان خـط مـقدم بپیوندد، می‌توانست از بیماران‌ پرستاری‌ کند. آنچه برای او قابل‌ تصور‌ نبود ادامه دادن به زندگی عادی بود. او باید برای کمک به آرمان کشورش کاری انجام می‌داد. از آنجا که ادیت قصد داشـت تـا‌ حد‌ امکان، مفیدترین و کارآمدترین مطالب‌ را‌ بیاموزد، کتاب درس پزشکی خواهر خود، ارنا، را خواند و حتی از کمکِ ارنا به‌عنوان معلم خصوصی نیز بهره‌مند شد. او داوطلب شد و وظیفه مراقبت از سربازانی که بیماری‌های واگـیردار داشـتند‌ بـه‌ او محول گشت. او از ابتدای آگوست تـا اکـتبر، زمـانی که بیماری برونشیت سختی گرفت و مجبور شد برای مدتی طولانی آنجا را ترک کند، در بیمارستان کار می‌کرد. این خصلتِ‌ او‌ که خود‌ را آرام نـگه مـی‌داشت و در مـواقع بحرانی به وظایف معمول خود می‌پرداخت به او کـمک زیادی مـی‌کرد‌؛ اما گاهی نیز برای او هزینه سنگینی داشت؛ نمی‌دانیم که این‌ خصلتِ‌ نادیده‌گرفتنِ‌ احساسات چقدر در بیماری او سهم داشته است.

او تـا نـوامبر بـه اندازه‌ای بهبودی یافت که به ‌‌گوتینگن‌ باز گردد. در آنجا یک دوسـت، آپارتمان خود را در اختیار ادیت گذاشت‌. در‌ این‌ زمان ما می‌توانیم سرشت کاملاً «غیرعملی [نظری]» ادیت را ببینیم؛ او به‌‌طور خودانگیخته مـی‌نویسد: «واضـح‌ اسـت که من مجبور بودم از دیگران بخواهم تا اتاق‌ها را تمیز کنند».۱ هرچند‌ گـوتینگن در زمـان جنگ‌ شهر‌ دلگیری بود، اما ادیت در آنجا با دانشجویان دیگر، به‌خصوص پولین

  1. Ibid, p.304.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۰)


رایناخ۱ و اریکا گوته، دوسـتی عـمیقی بـرقرار کرد. پولین خواهر آدولف رایناخ بود و هر دوی آنها پروتستان‌های متدینی بودند‌. آنها ادیـت را بـا ایـن ایده جدید آشنا کردند که زنان می‌توانند هم تحصیل کنند و هم مسیحی باشند. ایـن دوسـتیْ «عـمق و زیبایی بیشتری» نسبت به دوستی‌های دانشجویی قبلی داشت. ادیت «چیزی‌ بهتر‌ و والاتر» یافت؛۲ چـیزی کـه با او از جهتی تازه معارضه می‌کرد؛ زیرا او به‌رغم لذت‌بردن از مصاحبت با دوستان جدید، مشتاق بـود کـارش را در اسـرع وقت به پایان ببرد‌. در‌ ژانویه امتحانات انجمن ایالتی۳ را پشت سر گذاشت و واجد شرائط تـدریس در مـدرسه شد. ادیت نامه تبریک‌آمیز مادرش را به‌خوبی به یاد می‌آورد: «او به من تبریک گـفت امـا اضافه‌ کـرد‌: [من] در صورتی خوشحال‌تر می‌شوم که به یاد کسی (خدا) باشی که این موفقیت را مدیون او هـستی». ادیـت اضافه می‌کند که «برای من وضع هنوز چنین نشده است‌».۴

ادیت‌ در‌ پایـان تـرم کـار خود را‌ در‌ دانشگاه‌ به پایان برد. دو اتفاق در سال بعد عمیقاً در او اثر کرد و آونگ زندگی او را به‌شدت بـه سـوی ایـمان‌ راند‌. اتفاق‌ نخست ما را تا حد زیادی از اشتیاق‌ نا‌آرامی‌ که در قلب ادیـت وجـود داشت آگاه می‌کند و به میزان ارزش واقعی ایمان در زندگی او اشاره می‌کند. دوست‌ او‌، هانس‌ لیپس، در مرخصی بود و آنـها دربـاره دوستان مشترک خود که‌ به مذهب کاتولیک گرویده بودند به مبادله اطـلاعات و خـبرها می‌پرداختند. لیپس از ادیت پرسید آیا عضو «انجمنی» شـده‌ اسـت‌ تـا‌ در آئین عشای ربانی هر روزه شرکت کند. ادیـت پاسـخ داد‌ که‌ عضو نشده است؛ ولی به اذعان خودش، سریعاً واژه «متأسفانه» را اضافه می‌کند.۵ اتفاق دوم، اشـتیاق‌ او‌ را‌ بـرای

  1. چندین نفر از اعضای خانواده رایـناخ نـقش مهمی در سـفر ایـمانی‌ ادیـت‌ داشتند‌. پولین بعداً به مذهب کـاتولیک گـروید و راهبه بندیکتی شد و در۱۹۶۹ درگذشت.
  2. Ibid, p. 306‌-۳۰۸‌.
  3. State‌ Board Examination
  4. Ibid, p. 316.
  5. Ibid, p. 399.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۱)


انس و الفتی ورای آنچه با دوستانش تجربه کرده‌ بـود‌، هـویدا می‌کند. پولین رایناخ و ادیت در فرانکفورت بـرای تعطیلات همدیگر را ملاقات کـردند‌. آنـها‌ در‌ حالی که در قسمت قدیمی شـهر قـدم می‌زدند از کنار کلیسای جامع گذشتند و تصمیم‌ گرفتند‌ که چنددقیقه در آنجا توقف کنند. وقـتی‌به اطـراف نگاه می‌کردند، زنی‌که سبد بـازار‌ در‌ دسـت‌ داشـت وارد شد و بر یـکی از نـیمکت‌های کلیسا زانو زد تا بـرای مـدت کوتاهی دعا‌ کند‌.

این برای من چیزی کاملاً جدید بود. زیرا اشخاصی که مـن دیـده‌ بودم‌ تنها‌ برای مراسم به کـنیسه‌ها و کـلیساهای پروتستانی مـی‌رفتند. امـا ایـنجا کسی هست که بـرای آمدن به‌ این‌ کلیسا‌ کار خرید روزمره خود را متوقف کرده است. با اینکه شخص دیـگری‌ در‌ کـلیسا نیست، اما او به اینجا آمده اسـت تـا [بـا خـدا] مـناجات۱ کند. من هـرگز نـمی‌توانم‌ این‌ را فراموش کنم.۲

رگه‌های ناهمگون در تجربه ادیت، به هم پیوست. ادیتْ‌ با‌ استعداد و در کار دانشگاهی درخـشان بـود. او‌ مـصمم‌ بود‌ که تأثیر خود را بر جهان بـگذارد‌. در‌ عـین حـال او در درون خـود اشـتیاقی نـاآرام برای تجربه‌کردن ایمان داشت. او‌ عمیقاً‌ تحت‌تأثیر زنانی بود که ناآگاهانه‌ ایمان‌ شخصی و نهان‌ خود‌ را‌ ابراز می‌کردند. او زنانی را می‌شناخت‌ که‌ علم و ایمان را در خود جمع کرده بودند، یعنی هـم تحصیل‌کرده و هم‌ مومن‌ بودند. اما آیا او قادر بود‌ که علم و ایمان را‌ در‌ زندگی خود با هم وفق‌ دهد؟ آیا‌ او می‌توانست هم اهل علم باشد و هم مسیحی؟

همین که این سؤالات در ذهن‌ و قلب‌ ادیـت نـمایان شد، وظیفه دیگری‌ برای‌ او‌ پیش آمد که‌ باید‌ فوراً انجام می‌داد. او‌ مجبور‌ بود که رساله دکترای خود را بنویسد. یافتن موضوع رساله آسان‌تر از آن بود‌ که‌ انتظارش را داشت. هوسرل در سخنرانی‌هایش‌ می‌گفت‌ «جـهان عـینی‌ خارجی‌ تنها‌ به صورت بین الاذهانی‌ قابل تجربه است» و تجربه‌ای را که طبق آن افراد مُدرِک «در تبادل متقابل اطلاعات با‌ هم‌ ارتباط می‌یابند و

  1. intimate conversation
  2. Ibid, p. 401‌.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۲)


همدیگر‌ را‌ درکـ‌ امـا‌ می‌کنند»۱ همدلی می‌نامید‌. به‌ عـقیده هـوسرل، تصوراتش کاربست کارِ تئودور لیپس بود؛ ادیت تصور می‌کرد که آنچه هوسرل آن را‌ «همدلی‌» تلقی‌ می‌کرد مشترکات کمی با آنچه لیپس آن‌ را‌ همدلی‌ می‌دانست‌ داشـت‌. از‌ آنـجا که هوسرل آن تجربه را در هـیچ یـک از آثارش تبیین نکرده بود، ادیت بر آن شد تا این وظیفه را به عهده بگیرد. هوسرل موافقت کرد؛ اما‌ از ادیت خواست که رویکردش به موضوع را تغییر دهد؛ هوسرل یک گفت‌وگوی (دیالوگ) تحلیلی مـیان پدیـدارشناسی و نوشته فلسفی لیپس را در نظر داشت و این کاملاً بر خلاف میل ادیت بود؛ اما‌ در‌ پایان او مجبور بود قبل از اینکه بتواند به کار خود بپردازد به خواسته هوسرل جامه عمل بپوشاند.

جیمز کـالینز در مـقاله خود بـه نام «ادیت اشتاین و پیشرفت پدیدارشناسی»۲ اظهار‌ می‌کند‌ که موضوع رساله برای ادیت جذابیت داشت؛ زیرا همدلی «ابـزار مناسبی را فراهم می‌کرد که از طریق آن من (اگو) استعلایی می‌توانست با‌ ذهـنیت‌های‌ دیـگر در ارتـباط باشد و از‌… تنهایی‌ خود بیرون بیاید و جایگاه خود را در جامعه خودها۳ که از نظر پدیدارشناسی اثبات شده است بیابد». مـشخص ‌ ‌نـیست آیا کالینز تنها راجع به‌ رساله‌ سخن می‌گوید یا از‌ شیوه‌ زندگی ادیت چنین بـرداشتی کـرده و تـمایل فزاینده او را برای انس و الفت دریافته است.

ادیت طی زمستان اول که بر روی رساله‌اش کار می‌کرد سـخت غرق در نوشتن بود. او‌ نه‌ وقتی برای بودنِ با دوستانش داشت و نه سعی مـی‌کرد برای این کار وقـت بـگذارد. ادیت چندین ماه را در تنهایی گذارند؛ اما علی‌رغم توانایی زیادی که برای تنها بودن داشت‌، همواره‌ به دوستی‌های‌ خود نیازمند بود و به آنها احترام می‌گذاشت. ادیت از این دوستی‌ها الهاماتی گرفت که از آنها در‌ تدوین رسـاله خویش بهره جست: «من دوستان خود را زمانی که‌ به‌ آنها‌ فکر نمی‌کنم» از یاد نمی‌برم، «آنها در این هنگام به افق حاضر

  1. Ibid, p. 269.
  2. James Collins, “Edith ‌‌Stein‌ and the Advance of Phenomenology”, p. 687.
  3. community of selves
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۳)


و نادیده جهان من تعلق‌ دارند‌. عشق‌ من به آنها زنده اسـت حـتی زمانی که من در آن عشق زندگی نمی‌کنم».۱

رساله‌ با دقت نوشته شده بود و پژوهش به غایت مختصری در باب پدیدارشناسی همدلی‌، و ارتباط آن با روش‌ ساخت‌ یا تقویم۲ شخص انسانی به شمار مـی‌رفت. مـاری کترین باسهارت ـ در سخنرانی‌ای که سال ۱۹۸۴ در گردهمایی ادیت اشتاین ارائه داد ـ نشان داد که «رساله ادیت استقلال فکری وی را در‌ اختصاص دادن اندیشه‌های [هوسرل] به سبک خود و برای اهداف خود نشان می‌دهد».۳

هرچند ذهن ادیت تـماماً مـشغول رساله بود، اما مشخص نیست که تمام وجود او نیز به همان شکل مجذوبِ‌ آن‌ شده باشد. دقت فراوانِ رساله به از خود گذشتگی شایانی نیاز داشت، ولی ادیت به دوست خـود رنـان انـگاردن۴ اعتراف کرد که فقط بـخشِ «هـمدلی بـه مثابه فهم اشخاص روحانی‌» را‌ «با عشق» نوشته است. نمی‌دانیم نظر او درباره سه بخش دیگر چیست.

بخش نهایی رساله، با توجه بـه اینـکه ادیـت خود را در زمان نوشتن آن ملحد تلقی کرده‌ است‌، کـنجکاوانه بـا بحث تجربه مبتنی بر آگاهی دینی ختم می‌شود. «آیا روح می‌تواند بدون جسم، روح دیگری را تجربه کند؟». او نتیجه می‌گیرد: «به نظر مـن مـطالعه آگـاهی دینی ظاهراً‌ مناسب‌ترین‌ ابزار‌ برای پاسخگویی به سؤالات ماست‌. درسـت‌ همان‌طور‌ که پاسخ آن در حوزه دین دارای بیشترین جاذبه است. با این همه من پاسخ به این سؤال را به تـحقیق‌ دیـگری‌ واگـذار‌ می‌کنم و خود را در اینجا با یک «non‌ liqet‌» (یعنی روشن نیست) راضی می‌کنم».۵

در اواخـر ۱۹۱۶ ادیـت بعد از اینکه دستیار ادموند هوسرل شد به فرایبورگ در‌ ایالت‌

  1. Edith‌ Stein, On The Problem of Empathy, p. 74.
  2. constitute
  3. Mary Catherine‌ Baseheart, “Edith Stein’s Philosophy of Person”, p.38.
  4. Ronan Ingarden
  5. Edith Stein, On The Problem of Empathy, p.117.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۴)


برسگاو‌۱ نقل‌ مکان‌ کرد. او نیمی از رساله دکـترای خـود را نـوشته بود و چندین‌ ماه‌ بود که مشغول مطالعه روش «کوتاه‌نویسی گابلسبرگر»۲ بود تا بـتواند نـوشته‌های هـوسرل را رمزگشایی و تَراـ‌نویسی۳ کند‌. او‌ علاوه‌ بر کارکردن بر روی نوشته‌های هوسرل، قرار بود کلاس‌های فلسفی مـقدماتی نـیز‌ بـرای‌ دانشجویان‌ هوسرل برگزار کند. او این کلاس‌ها را به شوخی «کودکستان فلسفی خود» می‌نامید. نقش‌های‌ مـتعددی‌ کـه‌ ادیت قصد داشت آنها را در یک زمان به عهده بگیرد، باعث حیرت و تعجب‌ فـراوان‌ اسـت و ایـن تنها نمونه‌ای از کارهای اوست.

حدوداً به مدت یک سال و نیم‌ همراه‌ هوسرل‌ ـ که هـمواره او را «اسـتاد»۴ می‌نامید ـ بود. به‌رغم مسرت و شادی ادیت به دلیل تکمیل‌ کردن‌ و دفاع از رساله‌اش در مارس ۱۹۱۷ این زمـان در زنـدگی او یـأس‌آور و ناامیدکننده‌ بود‌؛ زیرا‌ اگرچه هوسرل از دانش دستیار باهوش و جوان خود قدردانی کرد؛ اما بلافاصله رابطه کـاری را‌ بـا‌ ادیت پایان داد. هوسرل ادیت را صرفاً به این منظور به کار‌ گرفته‌ بود‌ که نـوشته‌هایش را بـا یک دیدگـاهِ خاص تنظیم و چاپ کند. ادیت گمان می‌کرد این وظیفه‌ مستلزم‌ همکاری‌ متقابل وثیقی میان اسـتاد و شـاگرد خـواهد بود؛ اما هر بار که ادیت‌ کار‌ تکمیل‌شده خود را نزد هوسرل مـی‌آورد او از خـواندن آن امتناع می‌ورزید. ظاهراً هوسرل وقتی به‌ نظر‌ جدیدی دست می‌یافت از اندیشه‌های سابق خود خسته می‌شد. دورنـمای چـاپ اثرش‌ ـ که‌ ادیت را برای آن به کار گماشته‌ بود‌ ـ دیگر‌ برایش جذابیت نـداشت. امـا استخدام ادیت تصمیم‌ خود‌ هوسرل نبود. قبل از ادیـت، هـمسر هـوسرل نوشته‌های وی را تَراـ‌‌‌‌‌‌‌نویسی می‌کرد. با‌ توجه‌ به آنـچه رخ داد مـی‌توان‌ حدس‌ زد که‌ استخدام‌ یک‌ دستیار نظر هوسرل بود یا نظر‌ همسر‌ او.

  1. Freiburg ـ im ـ Breisgau
  2. Gabelsberger shorthand
  3. transcribe
  4. the Master
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۵)


به ادعـای رنـان‌ اینگاردن‌، دوست ادیت، هوسرل در حـق ادیـت‌ کوتاهی کـرد و تـوافق کـاری‌ خود‌ را به فرجام نرساند.۱ ادیت‌ مـدعی‌ اسـت که وی در تنهایی کامل و بدون هیچ حمایت یا تشویقی از جانب‌ هوسرل‌ کار مـی‌کرد. او در نـامه‌ای‌ به‌ اینگاردن‌ می‌نویسد: «ما به‌ندرت‌ بـا‌ هم صحبت می‌کردیم و ایـن‌ بـسیار‌ دردآور است؛ زیرا مسائل بسیار پیـچیده‌اند و مـوادی که من در دست دارم همگی ناقص‌ هستند‌». او می‌گوید که به اندازه یک‌ عمر‌ کـار وجـود‌ دارد‌ و با‌ ناراحتی می‌افزاید: «من درآمـد‌ مـادام‌العمر نـدارم». ادیت در نامه دیـگری کـه در مارس ۱۹۱۷ به اینگاردن نـوشت از او‌ درخـواست‌ می‌کند: «برای من دعا کن که‌ در‌ کتاب‌ ایده‌ها‌ موفق‌ شوم». جالب است‌ که‌ او بـا ایـنکه مومن نبود درخواست دعا می‌کرد. مـعلوم نـیست که مـنظور او از ایـن بـیان‌ چیست‌. آیا‌ دعا در صـورتی که شخص مومن نباشد‌ معنا‌ دارد؟ یا‌ اینکه‌ ادیت‌، احتمالاً‌، از آنچه خود می‌اندیشید، به اعتقاد بـه خـدا نزدیک‌تر بود؟ ادیت بعدها در پاسخ به این سـؤال کـه آیـا بـرای دسـتیابی به ایمان دعـا کـرده است، گفت: «جست‌وجوی‌ من برای یافتن حقیقت به خودی‌خود دعا‌بود».۲ شاید او‌قبلاً نیز ناخواسته این‌تعریف از دعـا را بـه‌کار مـی‌برده است.

با این همه در نامه‌ای دیگر بـه ایـنگاردن، ژرفـ‌اندیشانه مـی‌گوید: «… از زمـانی‌ کـه‌ من اینجا هستم این احساس نگران‌کننده را دارم که دیگر به شدت سابق زندگی خود را در اختیار ندارم». روشن نیست که او به چه بعدی از زندگی‌اش اشاره‌ می‌کند‌: به زندگی فلسفی‌اش یـا به کل زندگی خود. خانمی که گمان می‌کرد حقیقت از طریق عقل و علم کشف می‌شود ظاهراً سرگردان شده بود‌. نمونه‌های‌ زنده ایمان در جلوی روی‌ ادیت‌ مانند آهن ربا او را جذب می‌کردند. آونـگ در جـهت ایمان به خدا حرکت می‌کرد… . هرچند به‌نظر می‌رسد که ایمان او هنوز نابسامان است‌؛ اما‌ همان‌طور که اِوِلین وُو‌ می‌نویسد‌: «ادیت منتظرِ خدا ننشسته بود»۳ و تلاشی نیز برای یافتن خدا نـمی‌کرد. در

  1. Roman Ingarden, “Edith Stein on her Activity as an Assistant to Edmund Husserl”, p. 161.
  2. Posselt, Edith Stein, p. 64‌.
  3. Evelyn‌ Waugh, A Little Order, p. 192.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۶)


واقـع او به یافتن حقیقت همت گمارده بود و خدا نهایتاً قسمتی از حقیقتی بود که او یافت. همان‌گونه که ادیت سال‌ها بعد به سر راهبه خود‌ گـفت‌: «خـدا حقیقت‌۱ است و هر کسی کـه حـقیقت را می‌جوید به دنبال خداست چه این مطلب را بداند و چه نداند‌».۲

ادیت پس از هجده ماه، بیهودگی ادامه کار با هوسرل را‌ پذیرفت‌ و تصمیم‌ گرفت به کار خـود بـا هوسرل پایان دهد. ادیت از هـوسرل مـعرفی‌نامه‌ای خواست تا به دنبال کرسی ‌‌استادی‌ بگردد. هوسرل به او نامه‌ای بسیار تنگ‌نظرانه داد؛ زیرا معتقد بود که هیچ‌ زنی‌ نباید‌ کرسی استادی داشته باشد.۳ دستیاران دیگر هوسرل نیز بیش از او توفیق نـیافتند.

زمـانی که‌ هنوز با هوسرل بود اطلاع یافت که آدولف رایناخ در میدان جنگ در‌ فلاندرز کشته شده است‌. بار‌ دیگر ادیت برای همیشه عزیزی را از دست داده بود. فلسفه نمی‌توانست به مرگ او معنا ببخشد. هـیچ چـیز و هیچ کـس نمی‌توانست درد از دست دادن چنین دوست خوبی را تسکین‌ دهد. مدتی بعد همسر آدولف، آنا، از ادیت کمک خواست تا نوشته‌های فـلسفی شوهر خود را تنظیم کند. ادیت تمایلی برای پذیرش نداشت، اما نـتوانست آن را رد کـند. او از‌ مـواجه‌ با بیوه معلم خود هراس داشت و با تأخیر به آن کار پرداخت؛ چون انتظار داشت در آنا ویرانی‌ای عـظیم‌تر ‌ ‌از آنـچه خودش در مرگ آدولف احساس کرده بود بیابد. ادیت‌ اصلاً‌ انتظار نداشت که آنا عـلی‌رغم غـم و افـسوسِ خود، به دیگران آرامش و تسلی بدهد. مرگ از نگاه یک مسیحی پایان راه نیست، بلکه یک شـروع تازه است. «صلیب شفابخشِ» مسیح‌ بر‌ دوشِ او بود همان‌گونه که بر دوشِ شـوهرش قرار داشت و از هر دوی آنـها حـمایت می‌کرد. بی‌ایمانی ادیت در مقابل ایمان آنا خرد و متلاشی شد: «آن زمان… اولین بار‌ بود‌ که‌ با صلیب و قدرت الهی‌ای که‌ به‌ حاملین‌ خود الهام می‌کرد مواجه شدم». موهبت ایمان نه تنها آدولف بـلکه همسر بیوه او را نیز بر سختی مرگ پیروز کرده‌ بود‌. در‌ نتیجه الگویی

  1. Truth
  2. Waltraud Herbstrith, Edith Stein, p. 78‌.
  3. Hilda‌ Graef, The Scholar and The Cross, p. 27.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۷)


که آن دو برای ادیت ترسیم کرده بودند، ادیت گفت: «مسیح بر‌ من‌ جاری‌ شد».۱ شکی نیست که در این زمان ادیت تجربه تـغییر‌ آیـین به مسیحیت را از سر گذرانده بود، هرچند ایمان او هنوز نابسامان بود. او تأثیر «استاد» دیگری‌ را‌ در‌ کار دید؛ کسی که نه تنها دانش، بلکه معنا را نیز‌ پیش‌ می‌نهد. بر اثر الگوی ترسیمیِ آنـا، «مـسیح مصلوب را دید… که قدرت و حکمت خداست».۲

او اکنون‌ خدا‌ را‌ تجربه کرده بود و صلیب شفابخش مسیح سایه خود را بر زندگی او‌ انداخته‌ بود‌. هرچند او هنوز عضو «جامعه‌ای» ایمانی نبود که در آن توان رشـد و بـیان ایمان‌ خود‌ را‌ داشته باشد، اما دیگر بدون خدا زندگی نکرد.

ادیت بعد از رها کردن هوسرل‌، بیش‌ از یک سال بدون نتیجه برای به‌دست آوردن کرسی استادی تلاش کرد. این‌ امر‌ بـا‌ در نـظر گـرفتن این حقیقت که دانشگاه‌های آلمـانی کـمتر از بـیست سال بود که‌ درهایشان‌ را بر روی خانم‌ها گشوده بودند، تعجب‌آور نیست. هیچ کس تا آن موقع‌ آمادگی‌ پذیرش‌ یک زن به‌عنوان استاد دانشگاه را نـداشت، حـتی اگـر آن زن توان و استعداد ادیت اشتاین‌ را‌ داشته باشد. او برای گـذراندن زنـدگی در برسلاو مشغول تدریس شد و دست‌ به‌ نوشتن‌ و سخنرانی در زمینه پدیدارشناسی زد. زمانی که مقاله او «روح نباتی، روح حیوانی» چاپ شد‌ ظاهراً‌ راز‌ تـغییر آیـین خـود را فاش کرد. دوستانش گمان کردند که او به‌ تازگی‌ به مـسیحیت گرویده است؛ ولی همان‌گونه که در بالا دیدیم او در اصل و ذاتاً به مسیحیت‌ تغییر‌ دین داده بود، اما همواره در جست‌وجوی جایی بـود کـه بـه آنجا‌ علقه‌ و دلبستگی پیدا کند. دوست ادیت، هتویش کونرات‌ ـ مارتسیوس‌، بـحرانی‌ را کـه آنها را فرا گرفته بود‌ چنین‌ توصیف می‌کند: «اوضاع به گونه‌ای بود که گویا ما هر دو بـر لبـه‌ بـاریک‌ کوه راه می‌رویم و آگاهیم که‌ ندایِ‌ خدا، همه‌ جا‌ حاضر‌ است».۳

  1. Ibid, p. 59.
  2. اول قرنتیان، ۱: ۲۳‌ـ۲۴‌.
  3. Freida Mary Oben, “Edith Stein the Woman”, p. 15.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۸)


نـوکیش

ادیـت در تـابستان‌ ۱۹۲۱‌ در خانه دوستانش تئودور و هتویش کونرات‌ ـ مارتسیوس تعطیلات خود را‌ سپری‌ می‌کرد. یک شب آن زن‌ و شـوهر‌ بـیرون رفـتند و ادیت تنها شد. وقتی در کتابخانه کتاب‌ها را تورق می‌کرد با‌ زندگی‌نامه‌ خود نوشت قدیسه تـرزا آویلایی‌ مـواجه‌ شد‌ و چنان مجذوبِ شرح‌ زندگی‌ عارف قرن شانزدهم و تجربه‌ او‌ از خدا شد که تـمام شـب بـه خواندن آن ادامه داد. وقتی کتاب را‌ کنار‌ گذاشت هوا به دو معنا۱ روشن‌ شده‌ بود، ادیت‌ حـقیقتی‌ را‌ کـه سال‌های متمادی جست‌وجو‌ می‌کرد یافته بود. روح سرگردان او در نهایت منزلگاهی یافته بود.

او صبح هـمان روز‌ بـه‌ شـهر رفت تا کتاب عشای ربانی‌۲ و رساله‌ اصول‌ دین‌۳ را‌ بخرد. او آمادگی‌ نداشت‌ تا با کسی دربـاره آنـچه اتفاق افتاده بود صحبت کند. در وهله اول او باید به‌ تنهایی‌ و به‌ روش ویژه و مـستقل خـود آن اتـفاق را‌ به‌ بهترین‌ نحوی‌ که‌ می‌توانست‌ درک می‌کرد؛ بنابراین چندین ماه مطالعه کرد و زمانی که احساس کـرد آمـاده شـده است برای اولین بار در آیین عشای ربانی شرکت کرد. پس از آیین عشای‌ ربـانی بـه صندوق‌خانه کلیسا رفت و بدون هیچ مقدمه و بحثی تقاضا کرد او را غسل تعمید دهند. می‌توان تحیر و شاید شـادی پدر بـرایتلینگ را تصور کرد؛ اما او سریعاً حرف ادیت‌ را‌ بسیار جدی تلقی کرد. ادیت تـوانست بـه همه سؤالات او راجع به ایمانِ مورد پذیـرش خـود پاسـخ بگوید. پس از چندین بحث الهیاتی، آنها زمانی را بـرای غـسل تعمیدِ‌ ادیت‌ تعیین کردند. در روز عید (اول ژانویه) ۱۹۲۲ ادیت به کلیسای کاتولیک رم راه یافت و برای اولیـن بـار پذیرای مراسم عشای ربانی گـردید‌. تـمایل‌ او برای دسـتیابی بـه انـس‌ و صمیمیتْ‌ این‌چنین برآورده شد؛ تمایلی کـه از تـابستانِ سال‌ها پیش تاکنون افزایش یافته بود. او یک ماه بعد در دوم فوریه در کلیسای جـامع اشـپایر‌ طی‌ مراسمی به عضویت

  1. یعنی‌ از‌ سـویی صبح دمیده بود و از سـوی دیـگر حقیقت برای او آشکار گشته بـود. م
  2. Missal
  3. Catechism.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۵۹)


کـلیسا پذیرفته شد.۱ در هر دو تاریخ، کلیسا به یاد بود وقایعی که با زندگی‌ عـیسای‌ یـهودی مرتبط بود، مراسمی برپا کـرده بـود (تـا زمان اصلاح تـقویم آیـین نیایش کلیسا پس از شورای واتـیکان دوم، عـید ختنه سورانِ مسیح۲ در روز اول ژانویه جشن گرفته می‌شد‌. جشن‌ دوم، عید‌ تطهیر حضرت مریم در معبد بـود کـه، چهل روز پس از تولدش در دوم فوریه برگزار می‌شود‌؛ این عـید امـروزه نیز طـبق تـقویم کـلیسای کنونی برپا می‌شود). مـعلوم‌ نیست‌ که‌ این دو تاریخ آگاهانه به دلیل اهمیتشان از نگاه یهودیان انتخاب شده بودند یا نه. فـرض ایـن ‌‌نکته‌ معقول است که به عـقیده پدر بـرایتلینگ کـه ادیـت را غـسل تعمید داد‌، این‌ زمـان‌ها‌ در جـامعه یهودی محلی معروف و محترم بودند و چنین احترامی بی‌علت نبود.

خبر تغییر دین ادیت‌ خانواده‌اش را «مات و مـبهوت کـرد». یـکی از اعضای خانواده گفت که تنها شناخت‌ آنـها از مـذهب کـاتولیک‌، شـناختی‌ بـود کـه در پایین‌ترین طبقه اجتماعی وجود داشت «… [ما] گمان می‌کنیم که مذهب کاتولیک… عبارت است از به خاک افتادن بر روی زانوها و بوسیدن انگشت پای کشیش. ما قادر نیستیم به آسانی تصور‌ کنیم کـه چگونه روح غرورآمیز ادیتِ ما توانست خود را تا حد این فرقه خرافی، خوار و خفیف کند». ادیت قبل از اینکه به خانه بازگردد، خود را برای خشم و اتهامات متقابل‌ آماده‌ کرده بود و شاید آمـاده شـده بود که به دلیلِ خیانت، او را از خانه بیرون بیندازند؛ اما او برای آنچه اتفاق افتاد آماده نبود: «مادر اشتاین گریست… و ادیت نیز با‌ او‌ گریه کرد».۳ مادرِ پیرِ مومن و ادیت جوانِ بـا ایـمان در آغوش یکدیگر گریستند. هیچ یک به‌طور کامل رازی را که آنها را کنار هم نگاه داشت و رازی را که‌ آنها‌ را از هم جدا کرد نفهمیدند. هر دو به سفری معتقد بـودند کـه با ابزارِ متفاوت به پایـانی یـکسان منتهی می‌شد.

  1. Sacrament of Confirmation
  2. the Feast of the Circumcision‌ of‌ Jesus‌
  3. Posselt, Edith Stein, p. 66.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۰)


ادیت‌ چندین‌ ماه‌ در خانه ماند و کوشید تا هر چه در توان دارد انجام دهد که تغییری در ارتباط او با خانواده‌اش ایجاد نشود‌. او‌ آنها‌ را کمتر از گـذشته دوسـت نداشت. همانند گذشته‌ بـا‌ مـادرش به کنیسه رفت و همچون یک یهودی در خانواده زندگی کرد. مدت کوتاهی پس از تغییر آیین، کَنُون اشوینت‌۱ ـ که‌ در‌ کلیسای جامع با او آشنا شده بود و در زمان حیاتش‌ برای او مانند پدر بود ـ به او خواندن کـتاب دعـای روزانه۲ را آموخت و ادیت همین کتاب را با‌ خود‌ به‌ کنیسه می‌برد. مادر او سردرگم شده بود: «او می‌تواند با ما‌، ولی‌ به وسیله کتاب خودش، دعا کند و همه دعاها را در آنجا بیابد».۳ به عـقیده ادیـت همه‌ آنـها‌ در‌ کتاب دعا بود و حتی بیش از آنچه مادرش می‌توانست بفهمد نیز در‌ آن‌ وجود‌ داشت.

با توجه به روش خـاص و صادقانه ادیت می‌توان گفت، وقتی او کاتولیک شد‌: «ذهنش‌ اصلاً‌ متوجه شـغل اجـتماعی نـبود. او راه خود را به سوی مسیح و کلیسایش یافته بود‌ و مشغول‌ پیامدهای عملی آن بود».۴ ادیتِ نوآیین تنها می‌خواست که از نـظر ‌ ‌ایـمانی رشد‌ کند‌. آونگ‌ در تمام مسیر زندگی‌اش در جهت دیگر حرکت کرده بود. اما اکـنون بـه جـای‌ حقیقت‌ فلسفی، حقیقت ایمان شور و اشتیاق شدید او بود. او می‌نویسد «فوراً پس از‌ تغییر‌ آیین‌ و به مدت طـولانی‌ای بعد از آن گمان می‌کردم داشتن زندگی مؤمنانه به معنی کنار گذاشتن‌ امور‌ دنیوی و زیـستن همراه با تأمل دربـاره امـور ملکوتی است».۵ او با کَنُون‌ اشوینت‌ درباره‌ تمایل خود برای عضو‌شدن در کارملایت صحبت

  1. Canon Schwind.
  2. Breviery . که معمولاً امروزه به The‌ Liturgy‌ of‌ The Hours معروف شده است. مجموعه‌ای از مزامیر و گزیده‌هایی از متون عبری‌ و مسیحی‌ است که روحانیان کاتولیکی روزانه آن را مـی‌خوانند. امروزه بسیاری از مردم غیرروحانی به‌طور منظم ساعات‌ دعا‌ را دعا می‌کنند، اما این امر در زمان ادیت معمول نبود. شایان‌ توجه‌ است که کنون اشوینت به او خواندن‌ کتاب‌ روزانه‌ را یاد داد که در مقایسه بـا‌ بـسیاری‌ از اعمال عبادی مشهور در آن زمان، مطابقت بیشتری با زمینه یهودی ادیت‌ داشت‌.
  3. Ibid, p.67.
  4. Hilda Graef, The‌ Scholar‌ and The‌ Cross‌, p. 47‌.
  5. Waltraud Herbstrith, Edith Stein, p. 37.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۱)


کرد‌ و مدعی‌ بود که همزمان با غسل تعمید، در قبال حیات دینی موظف و متعهد‌ شده‌ است. کَنُونِ سالخورده و زیرک خـوب مـی‌دانست‌ که ادیت برای اینکه‌ مذهب‌ کاتولیک در زندگی‌اش پا بگیرد‌، نیازمند‌ زمان است و کاتولیک‌های آلمانی به سرمشق و مبلغانی نیاز دارند که مانند ادیتِ کاتولیک‌، خوب‌ ـ و در عین حال غیرروحانی ـ باشند‌. ادیت‌ کـه‌ روشـنفکر، مربی، نوکیش‌ و فمنیست‌ بود، زندگی زنان کاتولیکِ‌ آلمان‌ را غنی می‌کرد. با این همه کَنُون به خواسته ادیت تن در داد تا‌ او‌ در فضا و محیطی عابدانه‌تر زندگی کند‌. او‌ برای ادیت‌ در‌ مدرسه‌ صومعه دومـنیکیِ قـدیسه مـگدالنا‌ در اشپایر۱ ـ که بر درِ ورودی آن، شعار دومـنیکنی «حـقیقت» نـوشته شده بود ـ یک شغل‌ آموزشی‌ مهیا کرد. دستیارِ سابق هوسرل اکنون‌ بعد‌ از‌ یافتن‌ حقیقت‌، به خواهران دومنیکنیِ‌ جوانی‌ که در مرحله Formation2 قـرار داشـتند و بـه سایر زنان جوان در آکادمی‌شان زبان آلمانی و ادبیات درسـ‌ مـی‌داد‌. او‌ در آنجا تنها یک اتاق و شرکت در‌ زندگی‌ معمول‌ جامعه‌ را‌ درخواست‌ کرده بود.

ادیت ساعت‌های دعا، آهنگ جامعه۳ و برنامه ساده تـدریس را دوسـت داشـت. این امر، ارتباط او را با خدا تقویت کرد. اما به تـدریج در درون‌ او میل به فهمیدن «بنیان‌های فکری این جهان» شدت یافت «کَنُون اشوینت او را به اریک پشووارا، فیلسوف یسوعی، مـعرفی کـرد. او نـیز به نوبه خود ادیت را با آثار‌ توماس‌ آکوئیناس و نیز آثار کـاردینال نـیومن آشنا کرد. ادیت نامه‌هایی را که نیومن در حینِ درگیری با مسئله تغییر آیینش نوشته بود، خواند و تـرجمه کـرد. ادیـت سفرِ [ایمانی] او را‌ فهمید‌ و به ارزش آن پی برد؛ اما این توماس بود که به او نحوه تـلفیق ایـمان و فـلسفه را تعلیم داد. ادیت از توماس آموخت‌ که‌ عقل نیز وسیله‌ای است که‌ با‌ آن می‌تواند خود را بـه خـدا بـسپارد. همان‌گونه که آندره دُوو نوشت: «در روح مسیحیت خدمت به فلسفه مخالف خدمت به خدا

  1. Dominican Convent‌ school‌ of Saint Magdalena in‌ Speyer‌
  2. اولین مـرحله‌ای کـه خود شامل مراحلی کوچک‌تر است و دخترانی که می‌خواهند راهبه شوند باید بگذراند. م
  3. the rhythm of the community
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۲)


نـیست… کـار عـقلانی می‌تواند برای خدا دنبال شود».۱ زمانی که‌ ادیت‌ فهمید می‌تواند «برای خدمت به خـدا بـیاموزد»، احساس کرد می‌تواند (یا احتمالاً باید) کار عقلانی خود را از سر بگیرد. او کار عـقلانی خـود را بـا تلفیق معلومات مختلف آغاز‌ کرد‌ و این همان‌ چیزی بود که سال‌های متمادی جست‌وجو می‌کرد. در آثـار ایـن دوره ادیت تلاقی فلسفه، الهیات و معنویت به‌ چشم می‌خورد. در این دوره ادیتی که یک پدیدارشناس مـسیحی اسـت‌ سـخن‌ می‌گوید‌.

آونگ بازگشت اجتناب‌ناپذیر خود را آغاز کرد. این بار به سمت تعادلی که تاکنون در زنـدگی ادیـت ‌‌نـاشناخته‌ بود. او با دعا و رشد معنوی به درون خود فرو رفت و اکنون باید‌ از‌ درونـ‌ خـود بیرون بیاید تا زندگی الهی خود را در جهان تحقق ببخشد. نخست قصد او‌ این بود که زندگی روحـانی و در خـلوت خود را داشته باشد و در کنار‌ آن به نویسندگی و چاپ‌ آثار‌ خود بپردازد. علی‌رغم این قـصد اولیه، او شـغلی اجتماعی در پیش گرفت.

انتقال حیات الهی به جـهان

ادیـت بـه‌طور منظم با کَنون اشوینت دیدار داشت و او را راهـنمای روحـانی خود تلقی‌ می‌کرد؛ البته دوستی آنها در حد همین رابطه باقی ماند. آنها کـتاب‌ها را بـا هم می‌خواندند و بحث می‌کردند و زمـانی کـه کَنونِ سـالخورده بـه‌طور نـاگهانی درگذشت، این ادیت بود که نوشته‌های او‌ را‌ مـرتب کـرد و آگهی فوت او را نوشت. رهنمودهای او مطمئن و قابل اعتماد بود؛ او ادیت را در مسیر مطمئنی قـرارداد و قـدم‌هایش را استوار کرده بود. مرگ او در زندگی ادیـت‌ وضعیت‌ بغرنجی را ایجاد کـرد، امـا این وضعیت دیری نپایید.

ادیـت سـالِ بعد از درگذشتِ کَنون اشوینت، به پیشنهاد دوستش، پدر پشووارا، طی

  1. Andre A. Devaux, “Vocation in the Life and‌ Thought‌ of Edith Stein”, p. 174.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۳)


هفته مقدس و عید پاک در صـومعه بـویرون۱ خلوت گزید. در آنجا با اَبـِت رافـائل والزر۲ آشـنا شد و آن دو با هـم دوسـتان صمیمی شدند. هرچند‌ ابـت‌ رافـائل‌ از نظر شخصیتی با کَنون‌ اشوینت‌ بسیار‌ متفاوت بود، اما ادیت او را دوستی خوب و راهنمایی تـوانا مـی‌دانست. شاید او با تمایل ادیت برای زنـدگی مـتفکرانه موافقت مـی‌کرد‌؛ امـا‌ وقـتی‌ ادیت مسئله عضویت در کـارملایت را در یکی‌ از‌ مصاحبه‌های اولیه خود مطرح کرد او نیز مانند کَنُون به ادیت اجازه نداد. او معتقد بـود ادیـت وظیفه دارد‌ تربیت‌ فلسفی‌ و «استعدادهای سرشاری کـه خـداوند بـه او بـخشیده بـود» را به‌ کار بـسته و بـه حرفه‌ای اجتماعی و عقلانی بپردازد.۳

ادیت با احساسات درهم آمیخته‌ای، با این اندیشه برخورد کرد. او‌ زندگی‌ خـود‌ درصـومعه مـگدالنا را دوست داشت. او عاشق و معشوق دانشجویان بود. او‌ قـانع‌ شـد کـه هـوش و نـیروی عـقلانی خود را در ترجمه آثار نیومن و آکوئیناس که پدر پشووارا او‌ را‌ به‌ آن جهت سوق داده بود، به کار برد. او مقاله مهمی با‌ عنوان‌ «پدیدارشناسی‌ هوسرل و فلسفه قدیس توماس آکوئیناس» نوشت که در سـالنامه هوسرل (۱۹۲۹) چاپ شد. او‌ توانست‌ تمام‌ این کار متفکرانه را در تنهایی نسبی در صومعه قدیسه مگدالنا انجام دهد. اما‌ بر‌ اثر راهنمایی ابت، ادیت خود را ملزم کرد تا وظیفه‌ای را که او‌ [ابت‌ رافائل]‌ بـه عـهده‌اش گذاشته بود، انجام دهد؛ به همین دلیل به سخنرانی روی آورد. رئیس‌ صومعه‌ می‌نویسد: «از این‌رو سخنرانی‌ها، آثار، مشغله‌ها، مسافرت‌ها و کار ادیت افزایش یافت» و این افزون‌ بر‌ برنامه‌ معمول تدریس او در صومعه مگدالنا بود.

اسـاتید و دانـشجوییان همگی تصدیق می‌کنند که او ساعات‌ طولانی‌ به عبادت می‌پرداخت، قبل از تمامی راهبان از خواب برمی‌خواست و از همه‌ دیرتر‌ به‌ رختواب می‌رفت. این سخت‌کوشی به ادیـت مـتفکر اجازه می‌داد تا به سـفرها و سـخنرانی‌های

  1. Abbey of‌ Beuron‌
  2. Abbot‌ Raphael Walzer
  3. Posselt, Edith Stein, p. 84.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۴)


خود بپردازد. با آنکه ادیت در‌ این‌ زمان تمایل داشت که زندگی خود را صرفاً در یک سوی آونگ سپری کند، اما بین‌ هر‌ دو سوی آونگ تـعادل بـرقرار بود. ایمان، سخنرانی‌های او را تـحت‌الشعاع قـرار‌ داده‌ بود، روابط دائمی او با مردم نیازهای‌ آنها‌ را‌ برای وی معلوم می‌ساخت و او را وادار‌ می‌کرد‌ که دعا کند و دعا نیز او را به عمل سوق می‌داد… .

این زندگیْ‌ ایدئال‌ نبود، ولی معنادار بود و ادیت‌ آن‌ را بـیش‌ از‌ حـد‌ کفایت به شمار می‌آورد. بعد از‌ تقریباً‌ یک سال، مشغله‌های دائمیِ تدریس، نوشتن و سخنرانی ضرر زیادی به ادیت زد‌. ابت‌ والزر احساس کرد که سخنرانی‌ها و نوشته‌های‌ او از تدریس مهم‌ترند‌؛ لذا‌ از او خواست که از‌ زندگی‌ در صومعه قـدیسه مـگدالنا دست بـکشد. پیام و رسالت زنده و حیاتی کاتولیک بر عهده‌ او‌ بود. والزر می‌خواست که او‌ در‌ معرض‌ دید مردم و مشهور‌ باشد‌؛ بنابراین از او خـواست‌ تا‌ سخنرانی کند و بنویسد و [آموزه‌های خود را] به گوش مردم برساند… ادیـت نـیز از تـصمیم‌ او‌ اطاعت کرد، اشپایر را در عید‌ پاک‌ ترک کرد‌ و بعد‌ از‌ همایشی برای اساتید جوان‌ در مونیخ به برسلاو و خانه رفـت. ‌ ‌خـواهرش به او احتیاج داشت و «دیگر وقت فراغت برای‌ بررسی‌ آرای قدیس توماس کافی نبود، بـلکه‌ بـررسی‌ آنـها‌ تمامِ‌ وقت‌ و توجه مرا طلب‌ می‌کرد‌».۱

تقریباً به مدت یک سال او عمدتاً بر روی ترجمه کـتاب قدیس توماس آکوئیناس مسائل مورد‌ بحث‌ در‌ باب حقیقت۲ متمرکز شده بود. آن کتاب‌ اولیـن‌ ترجمه‌ از‌ آثار‌ این‌ عـالم مـلکوتی به زبان آلمانی بود. با این همه زمانی که کتاب به چاپ رسید با اقبال عمومی مواجه نشد. نظرهای گوناگونی وجود داشت: برخی از دانشمندان مدعی شدند‌ که این کتاب به توماس وفادار نـیست (یعنی دقیقاً با آرای توماس مطابق نیست)؛ و گروهی دیگر تلاش او را تحسین کردند «از سویی زبان لاتینی ساده آکوئیناس از طریق زبان‌ آلمانی‌ بی‌وقفه می‌درخشید. از سوی دیگر، همه چیز ـ نه تنها

  1. Ibid, p. 89.
  2. Quaestiones Disputtatae de Vritate
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۵)


در حاشیه‌های متعدد، بلکه در سـبک و سـیاق ترجمه نیز ـ صورتِ فلسفۀ زندۀ مدرن را‌ به‌ خود گرفته بود».۱

به‌رغم اینکه ادعا می‌کرد لازم است به صورت تمام‌وقت مشغول آرای توماس باشد، اما نه خود او چنین کرد و نه‌ در‌ برسلاوِ محبوب خـود، تـنها و منزوی‌ بود‌ که برای این کار فرصت داشته باشد. او مجموعه سخنرانی‌هایی در باب رسالت زن آماده و ارائه می‌‌کرد و در شبکه رادیویی باواریان۲ سخنرانی رادیویی داشت‌. او‌ گمان کرد که چون‌ بسیار‌ معروف شده است اکـنون مـی‌تواند کرسی استادی در دانشگاه را ـ که برای آن طی یک سالِ بعد از جدایی از هوسرل به سختی تلاش کرده بود ـ به‌دست آورد. دوستانش پیشنهاد‌ کردند‌ که برای دانشگاه فرایبورک درخواست بنویسد. هنگامی که تـقاضای خـود را داد، مـارتین هایدگر با او مصاحبه کرد. هـایدگر از درخـواست ادیـت نه متعجب شد و نه بی‌رغبت بود که آن‌ را‌ بپذیرد، زیرا‌ معتقد بود که او برای سمت استادی دانشگاه کفایت و مهارت لازم را دارد. اما ادیـت بـه سـرعت‌ دریافت که هایدگر گمان می‌کند که او می‌خواهد زیـر دسـت وی‌ کار‌ کند‌؛ پس فوراً سعی کرد تا «توهم اورا برطرف کند.» در نهایت، نتیجه‌ای حاصل نشد، زیرا هایدگر زمانی ‌‌که‌ فـهمید ادیـت «مـسیر کاتولیکی را برگزیده است» از کار کردن با او سرباز‌ زد‌.۳

از‌ آنجا که فـشار بر او بیشتر شده بود تا افرادِ بیشتری، به‌خصوص زنان، ارتباط پیدا‌ کند، در مؤسسه آلمانی در مونستر۴ مقام استادی را قـبول کـرد. در آنـجا‌ به اساتید درس می‌داد‌. تأثیر‌ او همه نواحی مدرسه را فراگرفته بود. او به زنـان کـمک می‌کرد تا از استعدادهای پنهان و واقعی خود در جامعه آگاه شوند ـ استعداد پنهانی که ایدئولوژی نازی می‌کوشید آن را تـا‌ حـد کـلیسا، آشپزخانه و بچه۵ پایین بیاورد.

  1. Ibid, p. 90.
  2. Bavarian Radio Network
  3. Ibid, p.92.
  4. German Institute in Munster
  5. Kirche, Kuche und Kinder.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۶)


در این زمان ادیت فکر می‌کرد که آرزویش برای داشـتن‌ یکـ‌ زنـدگی متأملانه هرگز برآورده نخواهد شد. ادیتِ استاد، نویسنده و سخنران باید به هر تقدیری کـه خـداوند بـرای او در نظر می‌گرفت ـ یعنی ساعت‌هایی که برای دعا در صبح زود و اواخر‌ شب‌ یا در هنگام مسافرت بـا قـطار فراهم می‌شد ـ راضی و خرسند باشد. صومعه او باید از درون ساخته می‌شد. این عبارات به عـقیده ادیـت بـی‌معنا نبودند. او بارها بیان می‌کند‌ که اکنون‌ تنها با یک حقیقت زندگی می‌کند: همه چیز «از جـانب خـدا به ما می‌رسد و از ما خواسته می‌شود تا آن را از او قبول کنیم».۱ خدا از طریق آرزوهای‌ اَبـِت‌، از‌ طـریق درخواست بـرای سخنرانی‌ها و از طریق‌ دانشجویانش‌ با‌ او سخن می‌گفت. کاملاً روشن نیست که آیا او به این نکته مـعتقد بـود که خدا از طریق تمایلات قلبی‌اش نیز‌ با‌ او‌ سخن می‌گوید.

دیگر در آلمان چـیزی بـرای مـن‌ مقدور‌ نبود

زمانی که هیتلر در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسید، ادیت تقریباً به مدت یـک سـال‌ سـرگرم‌ چیزی‌ بود که تنها نامی که می‌توان بر آن گذاشت برنامه‌ سخنرانی پرمـشغله اسـت. زمانی که سوسیالسیت‌های ملی به سلطه خود بر مردم آلمان استحکام می‌بخشیدند، آشکار شد که‌ کـار‌ اجـتماعی‌ ادیت پایان یافته است. ادیت که یهودی بود از سخنرانی عمومی‌ منع‌ شـد. او هـنوز شغل استادی خود را داشت، ولی با وضوحی کـه زاده تـجربه مـلتش بود‌، وقایع‌ آتی‌ را از قبل می‌دید. دو ماه بـعد غـیرآریایی‌ها از تمام مناصب دولتی‌ اخراج‌ شدند‌ و این شامل کرسی تدریس و استادی نیز می‌شد. ادیـت بـی‌کار شد و امکان به‌دست آوردن شغلی‌ را‌ هـم‌ نـداشت؛ اما او خـرسند بـود کـه خود را «گرفتار سرنوشت معمول ملت خـود مـی‌دید‌.»۲

آیا‌ سرانجام وقتِ ورود به کارمل رسیده بود؟ حال که دیگر او نمی‌توانست در

  1. Josephine‌ Koeppel‌, Edith‌ Stein: Philosopher and Mystic, p. 27.
  2. Posselt, Edith Stein, p. 119.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۷)


گردهمایی‌های عـمومی کـاری انجام دهد‌، آیا‌ می‌توانست سخنرانی‌، نـویسندگی و تدریس را کنار گذاشته و بـه مـسافرت برود تا به مثابه‌ دخـترِ‌ قـدیسه‌ ترزا تسلیم زندگی متفکرانه شود. یکشنبه دوم بعد از عید پاک۱ او به کلیسای قدیس‌ لوجر‌۲ رفـت و مـصمم بود که در آنجا آنقدر دعـا کـند تـا آشکارا «دریابد‌ کـه‌ آیا‌ امـکان دارد وارد کارمل شود». چند سـاعت بـعد، او به آرامی کلیسا را ترک کرد‌ و مستقیماً‌ به‌ اتاق مطالعه‌اش رفت تا طی نامه‌ای از ابـت والزر اجـازه ورود به‌ کارمل‌ را درخواست کند. با رضـایت ابـت دو هفته بـعد و بـا ایـن قصد که تقاضای عـضویت در‌ کلیسای‌ کارمل (در کلن کنونی) را ارائه دهد، راهی سفر شد.

ادیت می‌دانست‌ که‌ چه خواسته است و هـمچنین مـی‌دانست که غریبه‌ها‌ مخالف‌ پذیرش‌ او هستند. او در آن زمـان ۴۲‌ سـاله‌ بـود؛ در حـالی کـه بیشتر جوامع رهـبانی تـرجیح می‌دادند که متقاضیانی جوان و تأثیرپذیر‌ داشته‌ باشند. او در زمان رواج‌ یهودستیزی‌، یهودی بود‌ و هیچ‌ سرمایه‌ای‌ نداشت کـه هـمراه خـود به جامعه‌ راهبان‌ ببرد.۳ زمان مصاحبه، از ارتـباط نـزدیک خـود بـا دومـنیکن‌ها و بـندیکت‌ها سخن گفت‌. هنگامی‌ که از او پرسیدند آیا قصد‌ داشته که به یکی‌ از‌ آن جوامع مذهبی وارد شود‌، پاسخ‌ داد: «همواره این احساس را دارم که عیسی مسیح۴ برای من در کارمل‌ چیزی‌ قرار داده است کـه تنها‌ در‌ آنجا‌ می‌توانم آن را‌ پیدا‌ کنم».۵ با این همه‌، او‌ هنوز نمی‌دانست که آن چیز چیست. اما قرار بود که احساس او اجازه بدهد‌ تا‌ آونگ زندگی‌اش، در سرتاسر مسیر، در‌ جهت‌ ایمان حرکت‌ کند‌. زمـانی‌ کـه از او پرسیدند‌ آیا عالم کاتولیک هنوز به حضور

  1. Good Shepherd Sunday؛ بعداً یک‌شنبه سه هفته بعد از‌ عید‌ پاک را به این نام نامیدند‌. م
  2. the‌ Church‌ of‌ Saint‌ Ludger
  3. در بیشتر‌ جوامع‌ رهبانی در آن زمان از اشخاص متقاضی خواسته می‌شد که جهاز یا مـقداری پول فـراهم کند‌ تا‌ بعد‌ از اینکه عهد نهایی را بست، جامعه‌ آن‌ را‌ مصرف‌ کند‌. سود‌ این وجوه جهت تأمین جامعه راهبان مصرف می‌شد. این امر بـه‌خصوص در جـوامعِ اهل زهد و فکر مهم بـود؛ زیـرا خود جامعه به کارهای تبلیغی نمی‌پرداخت که پول‌ به ایشان مسترد شود.
  4. Our Lord
  5. Ibid, p. 122.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۸)


و تأثیر او نیاز دارد، پاسخ داد: «در بحران حاضر فعالیت انسان‌ها نمی‌تواند کمکی به ما بکند، امـا تـنها مصیبت عیسی… من تـمایل‌ دارمـ‌ که در آن شریک شوم۱…». بار دیگر ادیت آماده و مشتاق بود تا فلسفه را برای خدمت به حقیقت کنار بگذارد. هرچند کوشش بی‌وقفه‌ای برای دانستن، او را به حرکت‌ درآورده‌ بود؛ اما «سرانجام اساس زنـدگی خـود را، قاطعانه و با تاکید، نه بر دانش و عقل، بلکه بر ایمان و عشق بنیان نهاد».۲

صبرکردن برای او‌ آسان‌ نبود، اما درخواستش با پاسخی‌ فوری‌ همراه نبود. تقریباً یک ماه بعد خبر یـافت کـه جامعه او را پذیـرفته است. رئیس صومعه پیشنهاد کرد که او برای یک ماه در‌ خوابگاه‌ مهمان‌های صومعه بماند تا‌ قبل‌ از اینکه قـطعاً برای ورود برنامه‌ریزی کند، زندگی در آنجا را تجربه کند. چنانچه در پایان آن یک ماه هـم ادیـت و هـم جامعه راضی بودند، او دو ماه به خانه‌ برود‌ و سپس برای عید قدیسه ترزا به جامعه باز گردد…

ایـام ‌ ‌سـختی بود. مادر ادیت از آنچه که در آلمانِ او اتفاق می‌افتاد بسیار خشمگین بود. ارنا کـه سـابقاً بـا مادر‌ زندگی‌ می‌کرد، به‌ خانه دیگری نقل مکان کرده بود. کار و کاسبی بی‌رونق بود؛ هـیچ کس نمی‌خواست از یک شرکت الوار‌ یهودی خرید کند. ادیت می‌خواست تا جایی که می‌توانست در خـدمت‌ و کمک‌ کار‌ مادر بـاشد. ادیـت سؤالات متعددی درباره خانواده‌شان از مادرش پرسید و از فرصت‌هایی که مادرش سر کار بود ‌‌استفاده‌ می‌کرد تا زندگی‌نامه خود را بنویسد. او از لحظه‌ای بیم داشت که می‌بایست‌ خبر‌ آنچه‌ که می‌خواست انجام دهد را برای مـادرش بازگو کند؛ زیرا با این خبر، پرده غم‌ خانه را فرا می‌گرفت. ادیت گفت: «تصمیم آنقدر مشکل بود که کسی نمی‌توانست با‌ قاطعیت بگوید که این‌ راه‌ یا آن طریق درست است…. من مجبور بودم که یـکسره در تـاریکی ایمان قدم بگذارم».۳ زمانی که روز رفتن فرا رسید ادیت با

  1. Hilda Graef, The Scholar and The Cross, p. 100‌.
  2. Josef Stallmach, “The Work of Edith Stein”, p. 376.
  3. Posselt, Edith Stein, p. 128.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۶۹)


دلتنگی از خانه بیرون رفت. «هیچ روشنایی‌ای غیر از آنچه در درون او بود وجود نداشت». چشم او متوجه‌ کارمل‌ بود. او «در آرامش عمیقی نوشت من بـه خـانه خدا قدم گذاشتم».۱

صعود از کوه کارمل

ادیت «شش جلد کتاب» را قبل از ورود به صومعه به کارمل فرستاد. همراه با‌ آن‌ کتاب‌ها نامه‌ای بود که بیان می‌داشت «او گمان می‌کند که هیچ عـضو دیگـری در کارمل چنین موهبتی را قبل از این، با خود نیاورده است».۲ اما داوطلب جدید الورود‌ شش‌ ماه اول را صرف آموختن برنامه روزمره کارملایت کرد. او در خانه‌داری و همچنین در خیاطی هیچ مهارتی نداشت. یکی از خواهرانی کـه بـا وی زنـدگی می‌کرد در توصیفش می‌گوید‌: «او‌ تیِ‌ زمـین‌شوی را طـوری روی زمـینِ‌ سالن‌ می‌کشید‌ که گویی سگ کوچکی است».۳ ادیت از جامعه راهبان، زندگی عابدانه و انزوای آن محوطه کوچک راضی و خرسند بود. او اعتراف می‌کند‌ کـه‌ هـرگز‌ در زنـدگی خود به اندازه اوقات تفریح در‌ کارمل‌ نخندیده بـود. او بـه هیچ چیز بیش از این علاقه نداشت که بتواند با وفاداری به آیینی که با‌ روی‌ باز‌ آن را پذیرفته بود، روزهـای زنـدگی خـود را سپری کند‌.

طی دوران نوراهبگی، کارملایتِ ایالتی پیشنهاد کرد که او دوبـاره نوشتن را شروع کند. از آن به بعد‌ در‌ کلن‌ ـ و همچنین بعداً در اِخْت۴ ـ نویسندگی مهم‌ترین کار او در جامعه راهبان‌ بود‌. به علت مـحدودیت‌های زمـانی کـه اجازه کار بیش از یک یا دو ساعت را به او‌ نمی‌داد‌ نوشتن‌ برایش مـشکل بـود. مایه سرفرازیِ او بود که وقتی جامعه راهبان برای‌ دعا‌، غذا‌ و تفریح جمع می‌شدند همواره از او یاد مـی‌کردند…

  1. Ibid, p. 132.
  2. Ibid, p. 124.
  3. Sister Ancilla‌, Recollections‌ of‌ Edith Stein by her Sisters in Echt Carmel.
  4. Echt
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۰)


ادیـت در کـلن اثر فلسفی‌ مهم‌ موجود محدود و ازلی را خلق کرد. نوشتن این اثر نه مـاه بـه طـول‌ انجامید‌؛ اما‌ در زمان حیات او چاپ نشد، زیرا نازی‌ها چاپ آثارِ نویسندگان یهودی را ممنوع‌ کـرده‌ بـودند. بـه او پیشنهاد دادند که آن را به نام شخص دیگری چاپ‌ کند‌، ولی‌ ادیت قبول نکرد. اگر نـمی‌توانست اثـر خود را چاپ کند، بهتر بود که چاپ نشده‌ باقی‌ می‌ماند. آن اثر تا دهـه ۱۹۵۰ چـاپ نـشد.

کریستالناخت۱ شش ماه پس‌ از‌ آخرین‌ شغل ادیت به وقوع پیوست. در این زمان چهار سال و نـیم از حـضورش در صومعه‌ گذشته‌ بود‌. ادیت معنای «شب شیشه خرد شده»۲ را به خوبی می‌دانست: کـلن دیـگر‌ مـکان‌ امنی برای اقامت نبود. از آنجا که ادیت از انتقام‌های در انتظارِ جامعه راهبان به دلیل‌ پناه‌ دادن بـه یـک یهودی[خودش] واهمه داشت، از رئیس صومعه خواست تا با‌ کارمل‌ در اخت )هلند) بـرای انـتقال او بـه‌ آنجا‌ مذاکره‌ کند. جامعه راهبان اخت، در کارملِ کلن‌ ریشه‌ داشت و علقه‌‌ای ناگسستنی بین دو صومعه وجـود داشـت. شـب ۳۱ دسامبر ادیت به‌ هلند‌ رفت؛ اما احساس آزادی او‌ دوام‌ نیافت؛ نازی‌ها‌ تابستان‌ بـعد‌ بـه هلند حمله کردند.

او در‌ سپتامبر‌ به دوستش نوشت: «مادر عزیز ما مایل است که من دوباره، در‌ حـد‌ تـوان به فراخور شیوه زندگی خود‌، کار عقلانی را شروع‌ کنم‌».۳ و به نوشتن پرداخـت. در اینـ‌ برهه‌ او دست‌کم هفت مقاله طولانی درباره سـاحت‌های گـوناگون زنـدگی روحانی و همچنین رساله‌ای راجع‌ به‌ الهیات دنـیس آرئوپاجـایت۴ به نام‌ راه‌های‌ شناخت‌ خدا نوشت و آخرین‌ کار‌ مهم او علم صلیب‌ نوشته‌ای‌ اسـت کـه راجع به چهارصدمین سالگرد تـولد یـوحنای قدیس صـلیبی ـ نـیز مـربوط به این‌ زمان‌ است؛ البته ایـن کـار در

  1. Kristallnacht‌ .؛ شبی‌ که رژیم‌ فاشیستی‌ آلمان‌ خانه‌ها و مغازه‌های یهودیان را‌ به آتش کشید. م
  2. شـب نـهم نوامبر سال ۱۹۳۸ که حزب نازی مـغازه‌ها را غارت کردند‌، کنیسه‌ها‌ را بـه آتـش کشیدند و هزاران نفر‌ را‌ دستگیر‌ کـردند‌.
  3. Edith‌ Stein, The Science‌ of‌ the Cross, p. xiv.
  4. Denis the Areopagite
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۱)


زمـان مرگ او ناتمام بود و در حقیقت روزی که ادیت‌ توسط‌ نیروهای‌ پلیس نازی (SS)1 دستگیر شد مـشغول نـوشتن‌ آن‌ بود‌.

ادیت‌ واقع‌گرا‌ بـود‌. او حـاضر بـود هر کاری کـه مـی‌تواند انجام دهد تا زنـدگی خـود را حفظ کند. او در نامه‌ای در تابستان ۱۹۴۲ به راهبه‌های کلن می‌نویسد: «ماه‌ها در‌ کنار قلبم تکه کاغذی کـه آیه بـیست و سوم از فصل دهم انجیل متی بـر روی آن نـوشته شده بـود را بـه هـمراه داشتم».۲ ادیت با صـراحت از «فرار کردن» امتناع‌ کرد‌ ـ این امر مخالف تصور او از حقیقت بود. مذاکرات شروع شده بود تـا او را بـه کارمل در سوئیس ببرند؛ اما این کـار بـاید قـانونی انـجام مـی‌شد. چرخ‌های دیوان‌سالارانه‌ بـه‌ حـرکت درآمده بود، اما آنقدر کند بود که نمی‌توانست ادیت را نجات دهد.

در پایان ژوئیه ۱۹۴۲ اسقف‌های هلندی یک نـامه اسـقفی۳ دربـاره‌ نژادپرستی‌ و یهودستیزی نوشتند. این نامه در‌ تمام‌ کلیساهای کـاتولیک در هـلند خـوانده شـد. در پی این کـار بـلافاصله انتقام‌جویی‌ها شروع شدند. «در عملی انتقام‌جویانه ضد کلیسای کاتولیک»۴ طی یک هفته ۱۲۰۰‌ کاتولیکِ‌ یهودی الاصل، از جمله‌ ده‌ تا پانزده عضو از اعضای جوامع مذهبی، تبعید یا اخراج شدند. در دوم آگـوست، ادیت تازه مشغول دعای شب شده بود که نیروی‌های پلیس نازی سر رسیدند و از او خواستند‌ که‌ فوراً با آنها برود. او را به همراه خواهرش، روزا، نخست به اردوگاه زندانیان آمرسفورت۵ و سپس به اردوگاه کـار اجـباری وستربورک۶ بردند. کسی که در اردوگاه همراه او بود

  1. SS مخففِ‌ Schutzstaffel‌ است که‌ واحد نظامی تراز اول و وابسته به حزب نازی بود و به مثابه محافظ هیتلر و نیروی پلیس ویژه خدمت‌ می‌کردند. م
  2. «اگر آنـها تـو را در جایی آزار دادند به مکان‌ دیگری‌ فرار‌ کن».Posselt, Edith Stein, p. 200.
  3. Pastoran letter
  4. Ambrose Eszer, “Edith Stein, Jewish Catholic Martyr”, p. 323.
  5. Amersfoort Prison ‌‌Camp‌
  6. Westerbork Concentration Camp
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۲)


ادیت را «مانند شمایلِ مریمِ سوگوار۱» توصیف کرده است۲ اما‌ ادیت‌ مسیح‌ خود را داشت. او با دیدن هر شـخص مـورد علاقه خود، به مسیح مـی‌رسید. یکـی از بازماندگانِ‌ اردوگاه می‌نویسد:

خواهر بندیکتا۳ [ادیت] درست مثل یک فرشته بود. به زنان سر می‌زد‌، به آنها دلداری می‌داد‌ و آنها‌ را کمک می‌کرد. بسیاری از مادرها به سـرحد جـنون رسیده بودند؛ آنها بـه فـکر فرزندانشان نبودند و فقط می‌نشستند و در ناامیدی نسنجیده‌ای خودخوری می‌کردند. خواهر بندیکتا مراقب بچه‌های کوچک بود، آنها را‌ شست‌وشو می‌داد، موهای آنها را شانه می‌کرد و مواظب غذا و نیازهای دیگر آنها بود. او در تمام مدتی کـه در آنـجا اقامت داشت برای خدمت به مردم مشغول شستن و تمیز کردن بود‌. او‌ آنقدر کارهای خیرخواهانه انجام می‌داد که همه از خیرخواهی و محبتش درشگفت بودند.

ادیت زمانی که در وستربورک بود آخرین نامه‌های خـود را بـه جامعه راهـبان نوشت. او در اولین نامه‌ اعتراف‌ می‌کند: «من کاملاً راضی هستم… در صورتی می‌توان علم صلیب۴ را فهمید که صلیب مـسیح را در شخص خود احساس کنیم. من از ابتدا به این معتقد بودم و از‌ صـمیم‌ قـلب مـی‌گویم: "درود بر صلیب، تنها امید ما"».۵ او در نامه دوم می‌نویسد: «"دعا" به نحو حیرت‌انگیزی مؤثر است…»۶ تمام وجود‌ ادیت‌ بـه‌ ‌ ‌عـالم ایمان منتقل شده بود‌ و [ایمان]‌ برای‌ همیشه جایِ عقل را گرفت؛ و آونگ دیگر بـازگشتی نـداشت. کـمی بعد از اینکه ادیت این نامه را نوشت تمام نیروها برای‌ سفر‌ «به‌ شرق» سوار خودرو شـدند. ادیت به مثابه یک‌ یهودی‌ و یک کاتولیک در اتاق گاز بازداشتگاه آشتویس در ۹ آگوست ۱۹۴۲ درگـذشت.

  1. like a Pieta without the Christ؛ نقاشی‌یا مجسمه حضرت‌ مـریم‌ کـه‌ برجسد حضرت عیسی‌سوگواری می‌کند. م
  2. Waltraud Herbstrith, Edith Stein, p. 105.
  3. Sister‌ Benedicta
  4. scientia Crucis
  5. Ave crux, spes unica.
  6. Posselt, Edith Stein, p. 218.
هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۳)


کتاب‌نامه

Stein, Edith, Life in a Jewish Family‌, translated‌ by‌ Josephine Koeppel, OCD, Washington: Institute of Carmelite Studies Publications, 1986.

_________ , On‌ The‌ Problem of Empathy, translated by Waltraut Stein PhD, Washington: Institute of Carmelite Studies Publications, 1989.

_________ , The‌ Science‌ of‌ the Cross, translated by Hilda Graef, Chicago: Henry Regnery, 1960.

Baseheart, Mary‌ Catherine‌, &‌;quot;Edith Stein’s Philosophy of Person", in Carmelite Studies IV, Ed. John‌ Sullivan‌, OCD‌, Washington DC: Institute of Carmelite Studies, 1987.

Collins, James, "Edith Stein and‌ the‌ Advance of Phenomenology", Thought 17:685-708, December 1942.

Devaux, Andre‌ A., &‌;quot‌;Vocation in the Life and Thought of Edith Stein", Philosophy Today 2:172‌-۱۷۵‌, Fall 1958.

Eszer, Ambrose, "Edith Stein, Jewish Catholic Martyr&quot‌;, in‌ Carmelite‌ Studies IV, Ed. John Sullivan, OCD, Washington, DC Institute of Carmelite Studies, 1987.

Graef, Hilda‌, The‌ Scholar and The Cross, New York: Longmans, Green and Company, 1955.

Herbstrith‌, Waltraud‌, Edith‌ Stein, New York: Harper and Row, 1983.

Ingarden, Roman, "Edith Stein on her‌ Activity‌ as‌ an Assistant to Edmund Husserl", Philosophy and Phenomenological Research, 23‌, No‌.۲:۱۵۵-۱۶۱, ۱۹۶۲٫

Koeppel, Josephine, OCD, Edith Stein: Philosopher and Mystic, Collegeville: Michael Glazier, 1990.

Meyer‌, Michael‌ A., Response to Modernity: A History of the Reform Movement in Judaism, New York‌: Oxford‌ University Press, 1988.

Oben, Freida Mary, &‌;quot‌;Edith‌ Stein the Woman", in Carmelite‌ Studies‌ IV, Ed. John Sullivan, OCD, Washington DC: Institute of Carmelite Studies, 1987.

Posselt‌, Teresia‌ Renata de Spiritu Sancto, Edith‌ Stein‌, translated by‌ Cecily‌ Hastings‌ and Donald Nicholl, New York: Sheed‌ and‌ Ward, 1952.

Sister Ancilla, OCD, Recollections of Edith Stein by her Sisters‌ in‌ Echt Carmel, Translated

هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۴)


and published for‌ privarte use only by‌ Carmel‌ of Maria Regina, Eugene: Oregon‌, ۱۹۷۶‌.

Stallmach, Josef, "The Work of Edith Stein: The Tension Between Knowledge‌ and‌ Faith", Communio (US‌), ۱۵‌:۳۷۶‌-۳۸۳, Fall 1988‌.

Tomlin‌, E.W.F., "Edith Stein‌&‌;quot;, Blackfriars 36:216-222, June 1955.

Waugh, Evelyn, A Little Order, Boston: Little, Brown‌ and‌ Company, 1977.

هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۵)


معرفی کتاب

هفت آسمان » شماره ۳۹ (صفحه ۲۷۶)


پایان مقاله

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x