شهید صدر و تحلیل عقلانی امامت
به رغم آنکه امامت از محوریترین مباحث اعتقادی شیعه است،شهید بزرگوار،علامه محمد باقر صدر-که به حق باید او را شهید آغازگر معارف نوین اسلامی نامید- احتمالا به دلیل اشتغال به مباحث ضروری دیگری که اصل دین را تهدید میکرد،به این مبحث کمتر پرداخته است.شهید صدر(ره)در مباحث امامت بیشتر از زوایای غیرروایی به موضوع پرداخته و چنانکه خود در موارد متعددی یادآور شده،در پی تحلیل مسائل امامت بهگونهای عقلانی و قابل قبول برای کسانی است که نمیخواهند فقط از زاویه مباحث روایی به آن مباحث بنگرند؛از اینرو مباحثی را مطرح کرده است که دیگران یا بدان توجه ندشاتهاند یا عده کمی به آن دقت کردهاند.شهید صدر در بحث امامت همسو با نظریهپردازانی چون شهید مطهری و امام خمینی و برخی دیگر،بین امامت و رهبری سیاسی،و امامت و رهبری علمی و مرجعیت دینی تفکیک قائل شده است.در این نوشتار نظرات شهید صدر در خصوص امامت یادآوری شده است.در پایان مقاله نیز با توجه به تفکیکی که شهید صدر و برخی دیگر از علما در مناصب و شئون امامت انجام دادهاند،سؤالاتی مطرح شده که شایسته است اصحاب قلم و اندیشمندان شیعه به آنها بپردازند.
شهید صدر،تحلیل عقلانی امامت،مرجعیت دینی،مرجعیت سیاسی
شهید صـدر و تحلیل عقلانی امامت
قاسم جوادی*
اشاره
به رغم آنکه امامت از محوریترین مباحث اعتقادی شیعه است،شهید بزرگوار،علامه محمد باقر صـدر-که بـه حـق باید او را شهید آغازگر معارف نوین اسلامی نامید- احتمالا به دلیل اشتغال به مباحث ضروری دیگری کـه اصل دین را تهدید میکرد،به این مبحث کمتر پرداخته است.شهید صدر(ره)در مباحث امامت بیشتر از زوایـای غیرروایی به موضوع پرداخته و چـنانکه خـود در موارد متعددی یادآور شده،در پی تحلیل مسائل امامت بهگونهای عقلانی و قابل قبول برای کسانی است که نمیخواهند فقط از زاویه مباحث روایی به آن مباحث بنگرند؛از اینرو مباحثی را مطرح کرده است که دیگران یا بدان تـوجه ندشاتهاند یا عده کمی به آن دقت کردهاند.شهید صدر در بحث امامت همسو با نظریهپردازانی چون شهید مطهری و امام خمینی و برخی دیگر،بین امامت و رهبری سیاسی،و امامت و رهبری علمی و مرجعیت دینی تفکیک قائل شده است.در این نـوشتار نـظرات شهید صدر در خصوص امامت یادآوری شده است.در پایان مقاله نیز با توجه به تفکیکی که شهید صدر و برخی دیگر از علما در مناصب و شئون امامت انجام دادهاند،سؤالاتی مطرح شده که شایسته است اصحاب قـلم و انـدیشمندان شیعه به آنها بپردازند.
کلیدواژهها:
شهید صدر،تحلیل عقلانی امامت،مرجعیت دینی،مرجعیت سیاسی————–
(*)عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه.
امت بعد از پیامبر از دیدگاه شهید صدر
بحثی در جهان اسلام مطرح است که معتقد است دیدگاه انتقادی شیعه نسبت به صحابه،در نهایت متوجه شـخص پیـامبر میشود؛زیرا لازمه انتقاد از آن همه صحابه،آن است که بگوییم حضرت رسول در امر رسالت موفقیت چندانی به دست نیاوردند.شهید صدر در برابر چنین شبههای ابتدا با تأکید بر این مطلب که دوران صدر اسلام از نمونههای والا و بـرجسته تـاریخ انـسان است که ارزشها و امتیازات مـادی را فروریخت،میگوید:
عصری کـه ایـنهمه افتخارات در آن جمع شده،به راستی درخور بهترین تقدیر و تمجید و اعجاب است…صدر اسلام بیتردید در معنویت و روحانیت و در اعتدال و درستی،درخشانترین دوره تاریخ انسانی است.بلی،این را به خـوبی میدانم و بـا کـمال غرور آن را قبول دارم اما گمان نمیکنم این امـتیاز مـا را از دقت و تعمق در تحقیقات علمی باز دارد…چه پندار بدی است اینکه بسیاری از ما در تبیین و تشریح افتخارات آن دوره بر این تصوریم کـه مـردان آن روز، بـه تعبیر صحیحتر،ابو بکر و عمر و امثال آنان که از سرشناسان جامعه آنـ عصرند،نباید مورد نقد و محاکمه قرار گیرند بدیندلیل که بانیان عظمت آن روز و ترسیمکنندگان خطوط طلایی آن دورهاند و تاریخ زندگی آنان تـاریخ آنـ روزگار اسـت و لذا چنانچه مزیت و منقبتی از آنان سلب شود،چنان است که شکوه و عظمت تاریخ صـدر اسـلام که مورد اعتقاد همه مسلمانان است از آن گرفته شود(شهید صدر،۰۶۳۱:۵۴).
شهید صدر معتقد است هرچند دوران حضرت رسول دورانی بـسیار درخـشان و طـلایی بود که تحولی عظیم را پدید آورد،اما امت در آن مدت کوتاه به چـنان رشـدی نرسید کـه بتواند خود سرنوشت خویش را به دست گیرد(شهید صدر،۹۷۹۱:۱۵-۶۵)۱و در جای دیگر با صراحت بیان مـیکند کـه امـت رسول(ص)معصوم نبودند:
و بالرغم من اننا نعترف و نفتخر و نمتلی اعتزازا بالایمان بان الامه الاسلامیه التی اسسها و حـرسها النـبی(ص)ضربت اروع نموذج للامه فی تاریخ البشریه علی الاطلاق…بالرغم من کل هذا نقول ان الامه لم یکن مـعصومه(شهید صدر، بیتا،۶۷).
ایشان حـتی شـواهدی ذکر میکند که نشان میدهند ایمان در جان امت نفوذ نکرده بوده است؛اعتراض انصار به تـقسیم غـنائم از آن جمله بود.همانانی که گفتند:پیامبر تا خویشان خود را دید،اصحاب و انصار را فراموش کرد،اندیشهء قبیلهای در جانشان نفوذ داشـت و بـه هـمان عمل میکردند(همان:۹۸-۰۹).
با این حال شهید صدر معتقد است که پیامبر تلاش میکرد به امت اصالت و شـخصیت و بـزرگواری عطا کند؛لذا خودش را ملزم ساخته بود و خداوند نیز او را ملزم کرده بود که بـا امـت در مـسائل گوناگون مشورت کند تا مسلمانان تربیت شوند و برای تحمل مسئولیتهای سنگین آماده گردند و متوجه شوند کـه آنـان هـمان امتی هستند که باید مسئولیتهای رسالت عظیمی را که پیامبر بر جای گذاشته اسـت بـر دوش بکشند.
اولین نشانهء عدم رشد و بلوغ جامعه صدر اسلامس،در سقیفه آشکار شد؛چه آنکه سقیفه در ظاهر اعتراف به وجود امـت و مـظهر مشاوره امت در تعیین حاکم بعد از نبی بود،لکن حقیقتی که در سقیفه اتفاق افتاد در واقـع انـکار وجود امت و انکار اصالت و شخصیت امت بـود؛زیرا آنـان کـه در سقیفه گرد آمده بودند بر پیامبر بـه دیـد سلطان قریش نگریستند و او را به عنوان حاکم یک قبیله معرفی کردند؛همان قبیلهای که باید حاکم و سـلطان بـاشد!این دیدگاه در حقیقت زندهکردن نظریهء حـاکمیت قـبیلهای بود و در واقـع انـکار و پایـمالکردن اصالت،وجود،شخصیت و بزرگواری امتی بود که پیـامبر قصد ایـجاد آن را داشت:
کان ینظر الی النبوه علی انها سلطان قریش،انها سلطان عشیره معینه و هذه العشیره المعینه هـی التـی یجب ان تحکم و ان تسود،نظریه مـالکیه العشیره التی تتحدی وجود الامـه،و تـنکر علیها اصالتها و وجودها و شخصیتها،هذه النـظریه طـرحت کمفهوم فی السقیفه ثم بعد هذا امتدت و اتسعت عملیا و نظریا(همان:۷۲).
شهید صدر در بخشی دیگر اشاره مـیکند کـه شخص خلیفه دوم نسبت به چـنین تعبیری از«امـت»دلنگران بـود؛زیرا میدانست که حـضور امـت در میدان یعنی حضور امام عـلی(ع)در صـحنه،یعنی حضور دیدگاه مخالف در صحنه؛لذا تا شنید امت جمع شدهاند و در مورد حاکم پس از او گفتوگو میکنند،بر بالای مـنبر رفـت و چنین مضمونی را بیان کرد:«ان بیعه ابی بـکر کـانت فلته وقـی اللّه المـسلمین شـرها.در حقیقت با
این بیان،از بازگشت امـت رسول اللّه به تفکر و تصمیمگیری مستقل جلوگیری کرد، به طوری که ماجرای انتخاب ابو بکر را حادثهای نـاگهانی و غـیر منتظره بیان کرد که خدا امت مـسلمان را از شـر آن نـگه داشـت!به هـمین جهت برای انـتخاب حـاکم پس از خود نقش مستقل امت را ملغا کرد و از طریق شورای شش نفرهای که حتی آنان را هم امت انتخاب نکرده بـودند،تعیین حـاکم را مـعین ساخت!(همان:۸۲).
شهید صدر بر آن است که اگر در همان زمـان،همه امـت بـه طـور مـستقل بـه مشورت و گفتوگو دربارهء خلیفه و حاکم برمیخاستند به احتمال زیاد امام علی(ع)به خلافت میرسید.ایشان با ذکر حاثهای تاریخی تلاش میکند که نشان دهد اکثریت امت، خواهان امام علی(ع)بودند؛لذا مینویسد:عبد الرحـمن بن عوف هم که یکی از ارکان اعضای شش نفره بود،نتوانست از نقش امت در حل اختلاف شورا در خصوص تعیین خلیفه،چشم بپوشد؛از اینرو در میان امت رفت و از آنان دربارهء تعیین خلیفه پرسش کرد.خود عبد الرحمن میگوید:
ما سألت عـربیا الا و قـال علی بن ابی طالب(ع)،و ما سألت قریشیا الا و قال عثمان بن عفان؛یعنی جماهیر المسلمین کانت تقول علی بن ابی طالب(ع)و عشیره واحده معینه کانت ترید ان تنهب الحکم من الامه کانت تقول عـثمان؛لان عـثمان بن عفان کان تکریسا لعملیه النهب بینما علی بن ابی طالب(ع)کان تعبیرا و تأکیدا لوجود الامه فی المیدان و لهذا ارادته الامه و ارادت العشریه عثمان(همان).
این بحث شهید صدر بـا بـسیاری از سخنانی که در کتاب فدک و بـحث حـول الولایه دارد در تعارض است که در آینده و در بحث شورا در پاسخ به نقدهای شریعتی،به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.
بررسی تحلیلی انتخاب امام علی
شهید صدر انتخاب امام علی(ع)را به عنوان جـانشین،قطع نـظر از وحی،اینگونه تحلیل میکند که رسـالت اسـلامی،ایجاد انقلاب در جامعه و ارائهء راه جدید زندگی است. حضرت رسول(ص)مسئولیت ساختن ملتی نو را به عهده گرفته بود و در این رهگذر متعهد و مکلف بود که تمام ریشههای جاهلیت را برکند و رسوبات عقاید ارتجاعی را
از صحنه جان جامعه بـزداید.امت اسـلامی بهجز مدت کوتاهی(حداکثر ده سال)در سایه انقلاب نزیست.بر اساس بسیاری از مکتبهای انقلابی،این مدت برای تحقق اهداف انقلاب و نهادیکردن ارزشهای آن کافی نیست و نمیتوان در چنین مدت کوتاهی جامعه را به درجهای از بیداری و رشد و آزادگی و گسستگی از رسوبات افـکار و مـعتقدات گذشته و درک تـعالیم رسالت جدید رساند که صلاحیت رهبری آینده اسلام و تحمل مسئولیتهای دعوت و ادامه انقلاب را بدون پیشوا بیابند.برعکس،مکتبهای عقیدتی و سـازنده اینگونه حکم میکنند که در مرحله نخست،ملت باید مدتی را تحت لوای صوایت اعـتقادی،به حـیات عـقیدتی و انقلابی خویش ادامه دهد تا شایستگی زعامت و رهبری جامعه و مکتب را به دست بیاورد(شهید صدر،۳۵۳۱:۳۶).
این بحث با تفکیکی که شـهید صـدر دربارهء امامت دارد سازگار است(در ادامه مقاله به این تفکیک اشاره خواهیم کرد).در اینجا شـهید صـدر رهـبری سیاسی را فقط برای مدت کوتاهی کافی میداند تا امت ساخته شود و خود بتواند زعامت خویش را بـه عهده بگیرد.اما بعد از پیامبر،رهبری جامعه با وصایت ادامه پیدا نکرد و در نتیجه،جامعه آنگونه ساخته نشد کـه رسوبات اندیشههای جاهلی و قـبیلهای را کـنار بگذارد،حتی حاکمیتهایی روی کار آمدند که در تشدید این رسوبات نقش کامل داشتند.
این سخنان شهید صدر سؤالاتی را مطرح میسازند؛مانند اینکه امروز در جهان اسلام،رهبری از نوع رهبری وصایت وجود ندارد،پس جهان اسلام چگونه باید اداره امور را در اختیار بـگیرد تا بتواند خود را به سرمنزل مقصود برساند؟در بخش آخر مقاله،با تفصیل بیشتری به اینگونه سؤالات خواهیم پرداخت.
انتخاب،حق طبیعی امام علی(ع)
همانگونه که اشاره شد شهید صدر بیشتر در پی تحلیل عقلانی مسائل با قطع نظر از وحی و روایـات اسـت؛از اینرو،ایشان با استناد به این قاعده عقلایی که باید حکومت را به لایقترین فرد سپرد،حکومت را حق امام علی(ع)میداند؛یعنی به فرض اینکه رسالت پیامبر برای تداوم،نیازمند رهبری الاهی نبود و خداوند هم امام عـلی(ع)را تعیین نـفرموده بود،بازهم اگر میخواستیم بر اساس لیاقت افراد،لایقترین شخص را انتخاب کنیم،انتخاب حق طبیعی امام علی(ع)بود:
ماذا حصّل[علی بن ابی طالب]عند الحرمان الطویل الطویل،غیر الاقصاء عن حقه الطبیعی بقطع النظر عن نص او تعیین مـن اللّه سـبحانه و تعالی؟کان حقه الطبیعی ان یحکم بعد ان یموت النبی(ص)؛لانه الشخص الثانی عطاء للدعوه و تضحیه فی سبیلها.اقصی من حقه الطبیعی قاسی الوان الحرمان انکرت علیه کل امتیازاته، معاویه بن ابی سفیان هو الذی یقول لمحمد بـن ابـی بـکر کان علیّ کالنجم فی السـماء بـعد ایام رسـول اللّه(ص)و لکن اباک و الفاروق ابتزا حقه و اخذا امره(شهید صدر،بیتا،۵۱).
دلیل عدم استدلال امام علی(ع)به احادیث پیامبر(ص)برای اثبات امامت خویش
یکی از مسائلی که طرح میشود ایـن اسـت کـه چرا امام علی(ع)به حدیث غدیر یا احادیث دیگر اسـتدلال نـکرده است.برخی در پی آناند که با جستوجو در لابهلای تاریخ،شواهدی بیابند و اثبات کنند که امام علی(ع)به آن احادیث استدلال کرده است. ولی شهید صدر مـعتقد اسـت امـام علی(ع)به احادیث پیامبر استدلال نکرده است.علت آن را هم اینگونه بیان میکند:
به نـظر میرسد در آن اوضاع مشوش و پریشان که افکار تبزده و هوسهای شعلهور،جان و فکر حزب حاکم را به چنگ آورده بود،احتجاج به کلام نـبوی نتایج کـاملا زیـانباری را به دنبال خواهد داشت؛زیرا اکثر احادیثی را که پیامبر دربارهء خلافت علی(ع)فرموده بـود،تنها کـسانی از مهاجر و انصار شنیده بودند که ساکن مدینه بودند.این احادیث گرانبها که به منزله امانتی گرانبها در خزینهء خـاطر آنـان بـود،میبایست به وسیلهء آنان به دیگر مسلمانان و نسلهای آینده منتقل شود و اگر امام عـلی(ع)در بـرابر مـردم مدینه با احادیث نبوی احتجاج میکرد،بیشک عکس العمل حزب حاکم را در بر میداشت و آن هم منجر بـه تـکذیب و نـفی آن احادیث میشد!(شهید صدر،۰۶۳۱:۰۰۱).
از طرف دیگر امام(ع)میدانست کسی او را در راه مبارزه یاری خواهد داد؛زیرا گروهی از مردم به علت تـمایلات قـدرتطلبانه،به انکار سخن پیامبر میپرداختند و گروه دیگر مفهوم سخن پیامبر(ص)را وقف خلافت برای خـاندان هـاشم مـیدانستند و از اینرو به دفاع از او برنمیخاستند.در این حال که مردم حتی اگر با حکومت همراه نبودند نـیز در دفـاع از امام سکوت میکردند،اگر حکومت در انکار حدیث نبوی تأییدی
به دست میآورد،سخنان پیامبر بزرگ اسلام ارزش و اثـر واقـعی خـود را از دست میداد و به دنبال آنهمه مستمسکات امامت علوی ضایع میگشت؛علاوه بر این،دیگر مناطق جهان اسلام،غیر از مـدینه النـبی(ص)نیز به انکار حقانیت،که منطق قدرت مسلط آن روز بود،اقدام میکردند(همان:۲۰۱).
فراگیر بودن اعتقاد به عصمت در هـمه گـرایشهای اعتقادی
شهید صـدر فکر عصمت را مخصوص مسلمانان و شیعه نمیداند،بلکه معتقد است تمام اندیشههای اعتقادی جهان برآناند که رهبر بـاید مـعصوم بـاشد.هرگرایش عقیدتیای که میخواهد انسان را بر اساس چارچوب عقاید خود باز بیاورد و روشهای جـدید فـکری،روحی و اجتماعی را برای انسان تعریف کند،و در پی آن است که انسان را به نتیجه مطلوب و فرجام نیک برساند،معتقد است رهـبر آن گـرایش که مسئولیت عملیساختن آن اندیشه را به عهده دارد،باید معصوم باشد؛حتی اندیشه مارکسیسم از آن جهت کـه گـرایشی اعتقادی است لازم میداند رهبر معصوم باشد(شهید صدر،بیتا:۳۷).
البته معیارهای عـصمت در انـدیشههای مـختلف متفاوت است؛رهبری مارکسیسم با معیارهای مارکسیستی باید مـعصوم بـاشد و رهبری اسلام با معیارهای اسلامی.اما عصمت در هردو حالت به یک مفهوم است:«و هو عـباره عـن الانفعال الکامل بالرساله و التجسید الکـامل لکـل معطیات تـلک الرسـاله،فی النـطاقات الروحیه و الفکریه و العملیه؛هذه هی العصمه»(همان:۴۷).
بنابراین اندیشه شیعی در مـعصوم دانـستن رهبر،اندیشهای استثنایی و شاذ نیست. البته شیهد صدر متذکر میشود که عصمت در اندیشه اسـلامی نـسبت به دیگر اندیشهها،از سعهء بیشتری برخوردار اسـت.علت این امر آن اسـت کـه طبیعت اندیشه اسلامی نسبت به سـایر انـدیشهها وسیعتر است و همه ابعاد وجودی انسان را شامل میشود؛به همین دلیل،شرط عصمت رهبری در اسـلام،عصمت حـداکثری است (همان:۴۷-۵۷).
شهید صدر ضمن توسعهء عصمت بـه هـمه انـدیشههای اعتقادی،به این نـکته مـهم اشاره میکند که معنای عـصمت مـقول به تشکیک است و مراتب حداقلی و حداکثری دارد:
نفس العصمه اذا حولناها الی مفهوم النزاهه و التجاوب الکامل مع الرسـاله فـیکون امرا مقولا بالتشکیک فی الشده و الضعف و بـوصف ان ائمـه اهل البـیت(ع)المرتبه الاسمی و الاکـمل مـن هذه المراتب المقوله بـالتشکیک المختلفه شده و ضعفا (همان:۵۷).
سپس بیان میکند به رغم آنکه عصمت،مقول به تشکیک است،ولی کسانی که پس از پیـامبر آمـدند،مرتبه حداقلی عصمت را هم نداشتند(همان:۵۷).
بحث دیگری که شـهید صـدر بـه تـفصیل مـطرح میکند و از اهمیت بـسزایی بـرخوردار است مسئله«عصمت امت»است؛یعنی آیا امت به وصف مجموعی،میتواند به عصمت برسد به حدی که بتواند آگاهانه مراقب بـاشد و مـنحرف نـشود؟شهید صدر امکان عقلی آن را انکار نمیکند:
لقد کان من الممکن ان تـبلغ الامـه درجـه العـصمه خـلال تـربیه طویله،لو ان رسول اللّه(ص)و الائمه قد توالوا علی امه واحده و مارسوا عملیه التجربه،کان من الجائز ان تبلغ الامه بوصفها المجموعی مستوی العصمه بحیث لا تحتاج بعد هذا الی قائد معصوم،بل هی تـحکم نفسها بنفسها،هذا امر جائز عقلا(همان:۳۲۱).
از این سخن استفاده میشود که عصمت لزوما امری تکوینی نیست،بلکه مسئلهای است که جامعه به وصف مجموعی هم میتواند در اثر تربیت،به آن دست بیابد.لکن شهید صدر با صراحت کـامل بـیان میکند که امت رسول خدا به رغم آنکه بهترین امتها در تاریخ بودند و پرافتخارترین اصحاب به شمار میرفتند،به این مرحله نرسیدند؛ همانگونه که خلفای پس از رسول خدا،مراحل حداقلی عصمت را نیز دارا نبودند (همان:۶۷-۷۷ و ۳۲۱).
البته مـجموع بـحث ایشان در بحث عصمت اگر قابل نقد نباشد،لااقل قابل تأمل است.اینکه عصمت در همه اعقتادهای جهان حتی مارکسیسم قابل قبول است یعنی چه؟معنای عصمت این است کـه مـثلا پیغمبر در اخذ و ابلاغ و عمل بـه وحـی معصوم است،یعنی در اخذ و ابلاغ وحی هرگز اشتباه هم نمیکند.آیا این عصمت در مارکسیسم و سایر اعتقادات وجود دارد؟به نظر میرسد اثبات این مطلب چندان آسان نباشد.همچنین شهید صـدر تـوضیح نمیدهد مراد از اینکه عـصمت مـقول به تشکیک
است چیست.آیا میخواهد کسی را هم که گناه نمیکند ولی اشتباه میکند معصوم بداند؟آیا اگر کسی جزو مقربان باشد ولی عمل ابرار را انجام دهد عاصی است؟به هرحال،مسئله چندان روشن نیست.همچنین اینکه عقلا امکان دارد کـه امـت به مرحله عصمت برسد به چه معناست؟آیا منظور شهید صدر صرفا امکان ذاتی است،نظیر اینکه عقلا محال نیست همه انسانها به اندازه بو علی بفهمند،یا چیزی بیش از این است؟
نقش اثباتی پیشوایان شیعه
یکی از مباحثی کـه کـمتر مورد تـوجه قرار میگیرد،نقش اثباتی پیشوایان شیعه و تلاشهای آنان در دوره حیات پربرکتشان است.شهید صدر معتقد است اگرچه ائمه از بسیاری از حـقوق طبیعی و الاهی خویش منع شدند،اما با این حال آنچه را در توان داشتند در اصـلاح جـامعه اسـلامی انجام دادند.ائمه علیرغم اینکه از حاکمیت اسلامی کنار گذاشته شدند،با حفظ رسالت اسلامی،مسئولیت خویش را انجام میدادند و از سقوط حاکمیت اسـلامی جـلوگیری میکردند.در آنجا که حاکمان از حفظ کیان اسلامی عاجز میشدند،ائمه دخالت میکردند.امام علی(ع)به خلیفه دوم کـه گـفت اگـر ما منحرف شدیم شما چه میکنید پاسخ داد:اذن لقومناک بسیوفنا۲(شهید صدر،بیتا:۴۴۱). شهید صدر در موارد جزئی مثالهایی را نیز ذکـر میکند؛مانند پاسخ امام سجاد(ع) به اشکالی که پادشاه روم برای عبد الملک مروان فرستاد و او از پاسـخ عاجز بود،راهحلی که امام بـاقر(ع)در مـقابله با پادشاه روم به هشام بن عبد الملک آموخت و یا دفاع امام عسکری از قرآن در پاسخ به نوشته کندی در باب تناقضات قرآن و امثال آن (همان:۴۴۱-۵۴۱).
تحلیل مباحث مهدویت
شهید صدر در کتاب مباحث حول المهدی در مقام پاسخگویی به اشکالات و سـؤالاتی است که پیرامون امام مهدی(ع)وجود دارد.این پرسشها حول این محورها هستند: ۱٫چگونگی عمر طولانی حضرت مهدی(عج)؛۲٫اعجاز طول عمر؛۳٫راز طول عمر و غیبت؛۴٫آمادگی کامل فکری و دینی امام مهدی برای پذیرش امامت؛۵٫چگونگی
ایمان به تحقق وجود امام مـهدی؛۶٫علت عـدم ظهور مهدی تا به امروز؛۷٫امکان اجرای انقلاب جهانی توسط یک فرد؛و ۸٫چگونگی انقلاب در روز موعود. ما از مجموعه پاسخهای بیانشده،به تناسب،فقط متعرض پاسخهای سوم و چهارم میشویم.
شهید صدر میگوید اگر به این پرسش که چرا خـداوند عـمر طولانی به امام مهدی(عج)عطا فرموده است بر پایهء ایمان به غیب پاسخ بدهیم،کافی نخواهد بود؛زیرا پرسشکنندگان میخواهند بر پایهء ارزشهای محسوس و از ناحیه تحلیل اجتماعی پاسخ بشنوند؛لذا لازم است فعلا از عقاید خودمان چشم بـپوشیم و پاسـخ لازم را چنین ارائه دهیم:در پرتو حقایق علمی،اگر قرار است امام مهدی(عج) تحولی جهانی ایجاد کند لازم است در همه مراحل حضور داشته باشد تا شناخت پیدا کند؛زیرا کسی که میخواهد تحول اجتماعی به وجـود بـیاورد،باید انـواع و اقسام عملکردها را با نقاط ضعف و قـوت و خـطا و صـواب دیده باشد تا دگرگونی مفیدی ایجاد کند.
ایشان در پاسخ به این سؤال که چگونه امام مهدی(ع)در حالی که فقط پنج سال داشت،آمادگی کامل را برای رهـبری یـافت؛میگویند بـا توجه به ویژگیهایی که شیعه برای امامان خود قـائل اسـت مانند سطح عالی علم،شجاعت،فکر و…،اگر حتی یکی از امامان شیعه چنین ویژگیای را دارا نبود،مخالفان آنان که در مسند حکومت هم بودند، این را مـطرح و تـبلیغ مـیکردند؛در حالی که در تاریخ جز سکوت در این زمینه چیز دیگری یافت نـمیشود.سپس با اشاره به حضرت یحیی(ع)،شواهدی قرآنی را در تأیید امکان چنین امری نقل میکنند:
ان الامامه المکبره ظاهره واقعیه فی حیاه اهل البـیت و لیـست مـجرد افتراض کما ان هذه الظاهره الواقعیه لها جذورها و حالاتها المماثله فی تـراث السـماء الذی امتد عبر الرسالات و الزعامات الربانیه و یکفی مثالا لظاهره الامامه المکبره فی التراث الربانی لاهل البیت(ع)یحیی اذ قال اللّه سبحانه و تـعالی«یا یـحیی خـذ الکتاب بقوه و اتیناه الحکم صبیا»و متی ثبتت ان الامامه المکبره ظاهره واقیه و مـتواجده فـعلا فی حـیاه اهل البیت لم یعد هناک اعتراض فیما یخص امامه المهدی(ع)و خلافته لابیه و هو صغیر(شهید صدر،۶۰۴۱:۰۵).
دیدگاههای تحلیلی شـهید صـدر در بـسیاری از موارد مشکلات را حل میکند،ولی در مقایسه پاسخ دو سؤال به نظر میرسد خوب بود شهید صـدر تـنها با استدلال و قطع نظر از نصوص مسئله را حل میکرد و در پاسخ سؤال چهارم،از آیات قرآن و از قـدرت خدا و مـعجزه کـمک نمیگرفت؛زیرا اگر بخواهیم از طریق الاهی و نوعی اعجاز،مسئله را تحلیل کنیم،سؤال دیگری زنده خواهد شد و آنـ ایـنکه وقتی خداوند قدرت دارد، چرا امام مهدی(ع)در نزدیکیهای ظهور متولد نشود؟همان خداوند که مـیتواند در کـودکی،رسالت را در اخـتیار حضرت یحیی قرار دهد،میتواند بدون اینکه امام مهدی(ع)در طول قرنها زندگی کرده باشد،به بهترین وجه او را از مـجموعه حـوادث گذشته آگاه کند و….
به هرحال،بهتر است پاسخ این سؤالات از نصوص باشد تا از راه تحلیل مسائل اجـتماعی.شاید بـهترین پاسـخ از غیر طریق نصوص،همان مسئله لزوم حضور ولی در همه عصرها باشد؛هرچند شهید صدر چندان به دیدگاه اهـل عـرفان عـلاقهای نشان نمیدهد.
تشیع مولد طبیعی اسلام
مرحوم صدر کتابی دارند با عنوان بحث حول الولایه که در آن بـیش از بـقیه نوشتهها به مسائل امامت پرداخته است.۳در زمان حیات مؤلف،نقدی بر این کتاب نوشته شد که شهید صدر کـمی قـبل از شهادت به آن نقدها پاسخ دادند.ایشان در این کتاب در مقام پاسخ دادن به دو پرسش دربارهء تـشیع اسـت:۱-تشیع چگونه ظهور یافت؟۲٫شیعه چرا به وجود آمد؟
ایشان در پاسخ بـه سـؤال اول،ضـمن اشارهء اجمالی به اینکه تشیع مولود طـبیعی اسـلام است،میفرماید قطع نظر از وحی و آنچه خداوند فرموده است،دربارهء تعیین جانشین،در برابر پیامبر سه راه وجـود داشـت:۱٫پیامبر امت را به حال خود رهـا کـند تا هـرکاری خواستند انـجام دهـند؛۲٫پیامبر امت را به شورا واگذارد و به عـبارت دیـگر خود مردم موظف باشند با شور و مشورت در کارها تصمیم بگیرند؛۳٫خود پیامبر کسی را تـعیین نماید.ایشان در نـهایت با باطل نمودن فرضهای اول و دوم،فرض سـوم را تثبیت میکند و بطلان فرضهای اول و دوم را بـا تـوجه به واقعیتهای تاریخی نشان میدهد.
شهید صـدر در بـحث دوم(چرا شیعه به وجود آمد؟)میگوید هنگامی که حیات امت اسلامی را در زمان حضرت رسول بـررسی مـیکنیم،مییابیم که از همان سالهای نخست ظهور اسـلام،دو گـروه بـا دو هدف متفاوت بـا هـم و در کنار هم میزیستند:یک گروه تـعبد بـه دین را ملاک قرار داده و نصگرا بودند و سخنان پیامبر برای آنان ملاک تصمیمگیری بود؛یک گروه نیز تـعبد بـه دین و نصوص را فقط در مسائل عبادی و غـیبی معتبر مـیدانستند و در موارد دیـگر اجـتهاد و مـصلحت را بر نص مقدم مـیداشتند(شهید صدر،۳۵۳۱:۰۸).اختلاف روش و هدف این دو گروه بعد از رحلت رسول خدا بلافاصله دو دستهء متضاد را با برداشتها و ایدههای متفاوت به وجـود آورد.
یکی از عـوامل انتشار و توسعه دیدگاه دوم آن است که ایـن دیـدگاه بـه طـور طـبیعی با میل و هوای نـفس انـسان سازگار است؛چون انسان بر اساس مصلحتی که درک میکند و شرایط و مقتضیاتی که میسنجد،طبعا مایل است در امور تـصرف کـند.برخی از صـحابه،از آن جمله عمر بن الخطاب،طرفدار این دیدگاه بـودند.در تـاریخ مـییبنیم کـه عمر در زمـان پیـامبر به صلح حدیبیه معترض بود و بعد از پیامبر«حی علی خیر العمل» را از اذان برداشت و متعه را باطل کرد و مانند اینها.این دیدگاه در ادامه به آنجا منتهی شد که بر جنایات معاویه و یزید و عـمرو عاص و ابو بکر و بسر بن ارطاه و مغیره بن ولید و خالد بن ولید و…،با عنوان اجتهاد سرپوش گذاشت.این دو عقیدهء متضاد،در محضر رسول خدا در روز آخر عمر شریفش نیز انعکاس یافت و بعد از رحلت پیـامبر هـم ادامه داشت.
شهید صدر با توجه به تحلیل یادشده در مورد مسئله جانشین پیامبر،میگوید یک گروه به نص تمسک کرد و گروه دیگر به اجتهاد بدینترتیب،ملاحظه میکنیم که شیعه-که همان گروه متعبد و نصگرا است-به هنگام رحـلت رسـول اکرم تولد یافت زعامت امام علی(ع)در میان مسلمانان به آزمایش گذاردند.شهید صدر در پایان این بخش،با ذکر نظرات مرحوم کاشف الغطا و مرحوم سید شرف الدین،به بـررسی تـعداد شیعیان هنگام رحلت پیامبر(ص)میپردازد.مرحوم کاشف الغـطا و شـرف الدین،به ترتیب،شمار شیعیان را ۰۰۳ و ۰۵۲ نفر ذکر میکنند و ادعا میکنند با تتبع افزونتر میتوان افراد بیشتری را در میان صحابه یافت که گرایش شیعی داشتهاند.
ایشان در پایان بحثی تحت عنوان تشیع روحـی و سـیاسی دارد و اینکه آیا در اندیشه شیعه بـین ایـن دو نوع تشیع،تفکیکی هست یا خیر.نظر شهید صدر این است که این تفکیک و جدایی نادرست است.۴
نقدهای دکتر شریعتی بر شهید صدر و پاسخهای حجتی کرمانی(مترجم کتاب)
دکتر شریعتی در نامهای خطاب به حجتی کرمانی،۵سه نقد بر کـتاب شـهید صدر وارد میکند:
۱٫از میان سه فرضی که دربارهء جانشینی مطرح شده است(بلاتکلیفی،اصل شورا و تعیین جانشین)،فرض دم یعنی این احتمال که پیامبر مسائل تعیین رهبری جامعه را به اکثریت آرا و شورای مردم واگذاشته باشد مردود دانسته شـده اسـت.مرحوم صدر«یکی از دلایـل رد این احتمال را عدم لیاقت و آمادگی و آگاهی یاران پیامبر در امر رهبری و حکومت و سیاست یاد کردهاند،در حالی که تـاریخ و رویدادهای عینی درست خلاف این را در جهان ثابت میکند.از بخت بد،در عصر آنـان کـسی بـه نام علی وجود داشت که همه ارزشها در برابرش بیمقدار مینمود».
۲٫دلیل شما در نفی شورا،عمل و سخنان کسانی است که عمل و گـفتارشان -بهویژه در سـیاست و بالاخص در مسئله جانشین-مورد قبول شیعه نیست.به عبارت واضحتر،آنان که برای مصلحت سیاسی خویش وصـایت و حـق امـام علی را کتمان کردند،چرا ممکن نباشد که شورا را نادیده انگارند؟».
۳٫سومین ایراد شریعتی به بحث اجتهاد و نص مـربوط میشود.ایشان با اشاره به سخن شهید صدر مبنی بر تقسیمشدن صحابه به دو گروه طـرفداران نص و طرفداران اجتهاد،و نصگرا دانـستن شـیعیان میگوید«خواننده مطالب شما،یعنی روشنفکر مترقی مسلمان،میخواهد بفهمد که حق با علی است یا عمر و نوع برداشت هریک از این دو جناح از اسلام و عمل پیامبر چیست؟تردید نکنید که طرفداران نظریه اجتهادی را به طرفداران نظریه تعبدی تـرجیح خواهد داد.البته شیعه سنیترین فرقه اسلامی است،اما نوع تعبیر و استدلال و انتخاب کلمات با توجه به انعکاسی که در روحیه و بینش روشنفکر امروز و نسل جوان و مترقی ما دارد قابل انتقاد است.تنها نتیجهای که گرفته میشود این اسـت کـه تنها خاصیت مثبت و افتخارآمیزی که فرهنگ و بینش شیعی در
برابر سنی داشت،یعنی اجتهاد که ما داریم و آنها ندارند،در اینجا با حریف مبادله میشود و ما اهل تعبد میشویم و آنها اهل اجتهاد میشوند!».
حجتی کرمانی در هرسه زمـینه پاسـخهایی به دکتر شریعتی میدهد که به اختصار به آنها اشاره میکنیم.وی در پاسخ به نقد اول مینویسد:«این مسئله مطرح نیست که آنان در مقابل علی(ع)قرار گرفتهاند.جان کلام این است که تداوم انقلاب اسلام در راه تبدیل انـسان جـاهلی به انسان اسلامی و ریشهکن کردن عناصر اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی جاهلیت و اشرافیت که به قول شما هنوز در اعماق جامعه نوپای مدینه وجود داشت،نیازمند وصایت بود و خلافت بلا فصل علی(ع).آری، اگر علی(ع)را بـرداریم آن وقـت چـهرههای برجسته مهاجرین و انصار را به درخشندگی مـیبینیم.ابو بـکر و عـمر اساسا با رهبران ملی و سیاسی و سلاطین و امپراتوران جهان قابل مقایسه و سنجش نیستند.اما چه کنیم که شخصی چون علی(ع)وجود داشت و ما او را به حـساب آوردهـایم کـه نتیجه این حساب آن شد که ملاحظه فرمودید».
در پاسخ به نـقد دومـ،حجتی اظهار میدارد:«این گروه[کسانی که در سقیفه بودند] مبنا و اصل قانونی و مفهوم ذهنی ایدئولوژیکی راجع به نظام شورا داشتند،چرا برای توجیه صحت عـمل و مـوضع خـود بدان استناد نکردند؟این است که یکی از دلایل بارز و متقن نـفی شورا در متن اسلامی،به عنوان شکل ارائهشده و مشخصشده برای حکومت اسلامی،عدم وجود آن در ذهن گروندگان نخستین است.چرا ما نتوانیم به آنـها اسـتناد بکنیم،حال آنـکه بدان عمل کردند:اگر چنین قانونی در نزد آنها بود،به طور طبیعی بـرای توجیه عـمل خود و اسلامی کردن آن بدان استناد میجستند».
گویا حجتی به حرف دکتر شریعتی توجه نداشته است.شریعتی خطاب به شـهید صدر مـیگوید:«اگر بـهپادارندگان سقیفه حق وصایت امام علی(ع)را پایمال کردند،چه بسا با انکار شورا میخواستند حـق سـعد بـن عباده را از بین ببرند.بنابراین،معنا ندارد که طرفداران سقیفه بدان متمسک شوند».سخن شهید صدر هم از سه فـرض خـارج نیست.حجتی بـاید فرض دوم،یعنی راه شورا،را باطل میکرد،در حالی که خود قرآن مسئله شورا را بیان کرده است.این امـر هـمچنین با دیدگاه شهید صدر در کتاب اهل البیت در تضاد است.۶
پاسخ حجتی به نقد سوم شریعتی نـیز ایـن اسـت که وی اجتهاد در مقابل نص را که مفهومی جز به بازی گرفتن وحی و قابل تغییر و تبدیل دانـستن کـتاب و سنت ندارد،با اجتهاد مترقی و معقول شیعه-که شیعیان،بر خلاف اهل سنت،باب آن را تا آخر جهان مفتوح مـیدانند-اشتباه گـرفته اسـت.چنین اجتهادی(اجتهاد در مقابل نص)به معنای تغییر و تبدیل احکام تغییرناپذیر اسلام است.
پاسخهای شهید صدر به شریعتی
گرچه به نظر میرسد بـرخی از اشـکالات دکتر شریعتی در اثر عدم دقت در نوشته نخستین مرحوم صدر بوده است،ولی به هـرحال شـهید صـدر بدون ذکر نام،اشکالات دکتر شریعتی را در چاپهای بعد ذکر کرده و پاسخ داده است که به اختصار گـزارشی از آنـها را ذکـر میکنیم.
در پاسخ به نقد اول که مربوط به صحابه پیامبر و توان آنان بود،مرحوم صـدر ابـتدا نکاتی را به ترتیب بیان میکند:اول،دوره پیامبر زمانی محدود بود؛حداکثر بیست سال آن هم برای عدهای و برای بسیاری سـه تـا چهار سال.دوم،شرایطی که جامعه جاهلیت قبل از اسلام در آن قرار داشت،شرایطی ویژه بود.سوم،پیامبر نـظیر حـضرت مسیح نبود که رسالتش صرفا تربیت افراد بـاشد،بلکه مـشکلات سـیاسی و نظامی فراوانی نیز داشت. چهارم،در آن دوره مشکلات فکری نـظیر بـرخورد با فرهنگهای متعدد دینی نیز وجود داشت که به طور طبیعی بخشی از وقت پیـامبر صـرف پاسخگویی به این مسائل مـیشد. پنجم،بسیاری از مـسلمانان در زمان رحـلت پیـامبر،کسانی بـودند که بعد از فتح مکه به اسلام گـرویده بـودند و تربیت دینی آنان تقریبا در حد صفر بود؛زیرا پیامبر مدت بسیار کمی با آنـان بـوده است.علی رغم وجود این مسائل و مـشکلات،پیامبر در تربیت جامعه به نتایج بـزرگی دسـت یافته بود؛اما این سخن بـدینمعنا نـیست که امت آمادگی داشت رهبری جامعه را خود به دست بگیرد.برای دادن رهبری جامعه بـه مـردم،لازم است که افراد جامعه ایمانی قـوی و احـاطهای فـراگیر به احکام و مـفاهیم رسـالت داشته باشند و هچنین لازم اسـت کـه صفوف جامعه از منافقان پاکسازی شده باشد.وجود افرادی ویژه در بین جامعه ثابت نمیکند که امت بـه حـدی از رشد رسیده بود که میتوانست خود زمـام امـور خویش را بـه دسـت بـگیرد.به علاوه،همین افراد هم عـلی رغم شدت
اخلاصشان صلاحیت چنین رهبریای را نداشتند؛چون کسانی که میخواهند رهبری را به عهده بگیرند،باید بر تمام اسـلام احـاطه داشته باشند وگرنه به ذهنیات قـبلی و قـبیلهای کشیده خـواهند شـد(شهید صدر،۹۷۹۱:۱۵-۵۸).
شهید صـدر در پاسخ نقد دومـ شـریعتی مبنی بر اینکه ممکن است گفته شود پیامبر، اندیشه شورا را مطرح کرده بود،ولی انگیزه سیاسی باعث پنـهان داشـتن آن شـد،میگوید این فرض عملی نیست،چون این انگیزهها هرقدر هـم قـوی بـاشد،نمیتواند چـنان فراگیر بـاشد کـه هیچکس از مسلمانان آن را نقل نکند.هرمقدار هم طغیان سیاسی را قوی فرض کنیم،اگر شورا از ناحیه پیامبر مطرح شده بود،افراد فراوانی آن را شنیده بودند و به صورت طبیعی برای ما نقل میشد،چنانکه روایات دربـارهء امام علی(ع)به ما رسیده است(همان:۶۳-۰۴).
شهید صدر این مسئله را به صورت نسبتا مبسوط بیان میکند.اما این سخن با آنچه در کتاب اهل بیت تنوع ادوار و وحده هدف آمده سازگار نیست.ما در مباحث قبل،بخشی از مباحث این کتاب را مطرح کـردیم و در ایـنجا فقط به ذکر یک بخش اکتفا میکنیم:
هذه المؤامره صحیح انها تمتد بجذورها الی امد طویل قبل هذا التاریخ،المؤامره علی وجود الامه الاسلامیه فان الامه الاسلامیه التی سهر علیها رسول اللّه(ص)علی اعطائها اصالتها و شخصیتها و کـرامتها و وجـودها،حتی کان قد الزم نفسه و الزمه ربه بالشوری و التشاور مع المسلمین لاجل تربیه المسلمین تربیه نفسیه و اعدادهم لتحمل مسئولیاتهم و اشعارهم بانهم هم الامه التی یجب ان تتحمل مـسئولیات هـذه الرساله خلفها رسول اللّه(ص)و هی تـعیش هـذه الروحیه و تعیش علی هذا المستوی عاطفیا و نفسیا،و بدأت جذور المؤامره للقضاء علی وجود الامه و تحویل الوجود الی السلطان و الحاکم(شهید صدر،بیتا:۶۲-۷۲).
در اینجا سخن شهید صدر این است کـه خـداوند پیامبر را به مشورت و شـورا امـر فرمود تا امت را چنان تربیت کند که مسئولیت را بپذیرند.توطئه سقیفه نیز این بود که نگذارد چنین چیزی تحقق پیدا کند.این مباحث کاملا در تقابل با مباحث کتاب بحث حول الولایه است.از طرفی ایشان مـیفرماید اگـر پیامبر مطلبی را فرموده بود،نقل میشد.اما جای پاسخ به این سؤال همچنان میماند که با وجود تصریح آیات قرآن و
عمل پیامبر در موارد متعدد،آیا لازم است نکتهای دیگر هم برای ما نقل شود.به هرحال،اگر مباحث کـتاب اهـل البیت تـنوع ادوار و وحده هدف نبود،امکان به نتیجه رسیدن مباحث شهید صدر وجود داشت.ولی تفاوت بحث در این دو کتاب،باعث بقای مشکلات مـیشود و به نظر میرسد سخن دکتر شریعتی همچنان بیپاسخ میماند.
پاسخ نقد سوم نیز ایـن است:
ان الاجـتهاد الذی یـمارسه الشیعه و یرونه جائزا بل واجبا وجوبا کفائیا هو الاجتهاد فی استنباط الحکم من النص الشرعی لا الاجتهاد فی رفـض النـص الشرعی الرأی یراه المجتهد و المصلحه یخمنها فان هذا غیر جائز و الاتجاه الشیعی یرفض ایـ ممارسه الاجـتهاد بـهذا المعنی…و من المهم ان نشیر بهذا الصدد ایضا الی ان التعبد بالنص لا یعنی الجمود و التقلب الذی یتعارض مع متطلبات التـطور و عوامل الجدید المختلفه فی حیاه الانسان،فان التعبد بالنص معناه کما عرفناه التعبد بالدین و الاخـذ به کاملا دون تبعیض(شهید صدر،۹۷۹۱:۹۷-۱۸).
شهید صدر در آثـار خـود برخی از مسائل مربوط به امامت را مطرح و تحلیل کرده است؛اما بحثی که ایشان بدان نپرداخته و جای یک بحث مستقل دارد و البته با مسئله امامت هم بیارتباط نیست،مسئله نفاق است.به نظر میرسد با توجه به آیـات قرآن و تاریخ،جامه اسلامی بهویژه در دوره مدینه با رشد جریان نفاق مواجه بود.اگر آیاتی را که در سوره بقره،به عنوان سورهای که در اوایل هجرت نازل شده است،به نفاق پرداختهاند با آنچه در سوره توبه آمده است مـقایسه کـنیم،روشن میشود که نفاق در اواخر عمر پیامبر گسترش یافته بود.این گسترش هم نمیتواند صرفا منسوب به جریان اسلامآوردن مکیان پس از فتح مکه باشد،بلکه در جریان صلح حدیبیه هم این وضع وجود دارد.وقتی در هنگام حضور پیـامبر جـریان نفاق اینگونه رشد داشت،آیا اطمینانی وجود دارد که اگر امام علی(ع)میآمد موفق میشد؟و آیا دیدگاه کسانی نظیر میرداماد درست است که معتقدند پیشوایان شیعه برای به دست آوردن حکومت تلاش نکردند:«رضی بما جری بـه القـلم و تسلیما یؤدی الیه القدر و عملا بوصیه سبقت من رسول اللّه(ص)»(میرداماد،۴۷۳۱:۰۱).
ذکر این نکته لازم است که برخی از مباحثی که آن شهید مطرح ساخت،در زمان حیات وی چاپ شد،برخی از مسائل نیز پس از شهادتش چاپ شده و برخی همچنان چاپ نـشده بـاقی مـانده است که بخشی از آنها بـه صـورت نـوار موجود است.ناگفته پیداست تحلیل کامل دیدگاههای شهید صدر متوقف بر انتشار همه این مباحث است.
اقسام امامت
اندیشمندان شیعه در طول تاریخ در بحث امامت زحمات فراوان و طاقتفرسایی را مـتحمل شـدهاند و مـسائل بسیاری را مطرح کرده و پاسخ دادهاند.هرچند مسئلهء جانشینی پیامبر(ص)همچنان اهـمیت دارد،ولی بـا تثبیت مسئله امامت و به عبارتی دیگر با روشنشدن جایگاه تشیع به عنوان یک فرقه با ویژگیهای خاص خود،لزوم پرداختن به مـسائل دیـگری نـیز مطرح شده است.یکی از این مسائل،مسئلهء اقسام امامت است.در دوران متکلمان نـخستین چنین ضرورتی وجود نداشت.بحث امامت در بسیاری از کتابهای کلامی به عنوان بحثی بسیط مطرح میشد و کمتر تفکیکی بین اقـسام امـامت صورت مـیپذیرفت؛اما تعدادی از متفکران متأخر جهان تشیع معتقدند که اساس خود پیامبر اکرم نـصبها و جـعلهای متعددی در امامت داشت.در نتیجهء این بحث، تقسیماتی برای امامت مطرح شده است؛مانند:۱٫امامت و رهبری سیاسی؛۲٫امامت به عنوان مرجعیت دیـنی؛۳٫امامت بـه مـعنای مسند قضاوت؛۴٫امامت باطنی.۵٫امامت تکوینی و یا به عبارت رقیقتر ولایت تکوینی.
تا آنجا که اطلاع داریـم،سه نـفر از عـلمای شیعه به بحث دربارهء تقسیم امامت اهل بیت پرداختهاند:شهید مطهری،امام خمینی و شهید صدر.به نظر مـیرسد بـحث شهید صـدر صراحت بیشتری داشته باشد.ایشان میفرماید:
قد جمعت کلتا المرجعیتین لأهل البیت،علیهم السلام،بحکم الظروف التی درسناها و جائت النـصوص النـبویه الشریفه تؤکد ذلک باستمرار.و المثال الرئیسی للنص النبی علی المرجعیه الفکریه حدیث الثقلین…و المثال الرئیـسی للنص النـبوی عـلی المرجعیه فی العمل القیادی الاجتماعی حدیث الغدیر (شهید صدر،۹۷۹۱:۳۸-۴۸).
بنابراین شهید صدر از جمله کسانی است که قـائل بـه تفکیک در بین اقسام امامت است.ایشان امامت اهل بیت را به رهبری سیاسی و مرجعیت فکری تـقسیم میکند.
قبل از هـمه،مرحوم مـطهری این تفکیک را انجام داده است که به نظر میرسد در این مسئله به شدت تحت تأثیر انـدیشه اسـتاد خود،آقای بروجردی،قرار داشته است.مرحوم مطهری معتقد است که پیامبر با حدیث ثقلین ائمـه را بـه عـنوان مرجع معصوم دینی بعد از خود نصب کرد.امام مرجع قاطعی است که اگر جملهای از او بشنوید نه احـتمال خـطا در آن مـیدهید و نه احتمال انحراف عمدی؛این همان عصمت است.«شیعه میگوید:اینکه پیغمبر فرمود:انی تارک فیکم الثـقلین کـتاب اللّه و عترتی…نص در چنین مطالبی است…علاوه بر این،هرکسی که مرجع دین است، زعیم دین هم باید همو باشد.پیامبر بـه سـند زعامت هم تصریح کرده است یک نمونه آن حدیث غدیر است که پیـغمبر اکـرم آن را در غدیر خم و در حجه الوداع فرمودند» (مطهری،۴۶۳۱:۳۸-۴۸).شهید مطهری در جـای دیـگر مـطلبی را از آقای بروجردی نقل میکند:
یادم هست که مرحوم آیت اللّه بـروجردی هـمیشه این مطلب را گوشزد میکردند که آقا دو مطلب است.این دو مطلب را از یکدیگر تفکیک کنید،آن وقت اختلاف مـا بـا سنیها حل میشود و به نـفع مـا هم حـل مـیشود.یکی مـسئله خلافت و زعامت و دیگری مسئله امامت.در مورد خـلافت و زعـامت ما میگوییم بعد از پیغمبر آن کسی که میبایست زمامدار باشد حضرت امیر(ع) است،آنها میگویند نـه ابـا بکر،این یک اختلاف است.مسئله دیگر امـامت است، یعنی ما تنها رویـ شـأن زمامداری و حکومت پیغمبر بحث نـمیکنیم.پیغمبر شأن دیـگری هم داشت و آن اینکه پیغمبر بود و بین احکام،ما این حساب را باید بکنیم که بـعد از پیـغمبر مرجع احکام کیست.یعنی قول چـه کـسی بـرای ما حجت است.بعد ایـشان مـیگفتند که در بعضی روایات نـص ایـن است که پیامبر(ص)فرمود علی(ع)بعد از من خلیفه و زمامدار است.بعضی دیگر مطلب دیگری را علاوه میکنند و میگویند رسول اکـرم فـرمود:علی بعد از من مرجع احکام است…اینکه قول چـه کـسی بعد از پیـغمبر حـجت اسـت،حدیث انی تارک فیکم الثقلین…مقام مـرجعیت علمی عترت را بیان میکند(مطهری، ۸۶۳۱:۶۷۱/۱-۷۷۱).
امام خمینی هم در یکی از سخنرانیهایشان به مناسبت عید غدیر اظهار داشتند:
حکومتی که عجین بـا سـیاست است در روز عید غدیر برای حضرت امـیر ثـابت شد.اینکه…در روایـات هـست کـه«بنی الاسلام علی خـمس»این ولایـت ولایت کلی امامت نیست.آن امامتی که هیچ عملی قبول نمیشود الا به اعتقاد به امامت،این معنایش این حکومت نـیست.خوب مـا بـسیاری از ائمهمان حکومت نداشتند…آنکه خدای تبارک و تعالی جعل کـرد و دنـبالش هـم بـرای ائمـه هـدی جعل شده است حکومت است…حکومت را خدا جعل کرده است برای حضرت امیر سلام اللّه علیه و این حکومت یعنی سیاست(امام خمینی،۹۶۳۱: ۸۲/۰۲-۹۲).
مرحوم مطهری بعد سیاسی امامت را بعد بسیار کوچکی میداند و میفرماید:
ما هرگز نباید چـنین اشتباهی را مرتکب شویم که تا مسئله امامت در شیعه مطرح میشود بگوییم یعنی مسئله حکومت که در نتیجه مسئله به شکل خیلی سادهای باشد و این فروعی که برایش پیدا شده است پیدا شود و بـگوییم حـالا که فقط مسئله حکومت و اینکه چه کسی حاکم باشد مطرح است…این اشتباه بسیار بزرگی است که احیانا قدما(بعضی از متکلمین)هم گاهی چنین اشتباهی را مرتکب شدهاند.امروز این اشتباه خیلی تکرار میشود.تا میگویند امـامت متوجه مـسئله حکومت میشوند،در حالی که مسئله حکومت از فروع و یکی از شاخههای خیلی کوچک مسئله امامت است و این دو را نباید با یکدیگر مخلوط کرد.پس مسئله امامت چیست؟در مـورد مـسئله امامت آنچه در درجه اول اهمیت اسـت مـسئله جانشینی پیغمبر است در توضیح و تبیین و بیان دین منهای وحی.البته بدون شک کسی که به او وحی میشد پیغمبر اکرم بود و بس و با رفتن ایشان مسئله وحی و رسـالت بـه کلی قطع شد (مطهری،۴۶۳۱:۰۷-۱۷).
ولی امام خـمینی-مثلا در هـمان سخنرانی غدیر که قسمتی از آن نقل شد-و شهید صدر-بهویژه در مسائل طرح شده در کتاب اهل البیت تنوع ادوار و وحده هدف-بیش از مرحوم مطهری بر مسئله«سیاست»تأکید کردهاند.حتی میتوان ادعا کرد دو دیدگاه قابل مقایسه نیستند.مرحوم مطهری تا آنجا پیـش مـیرود که میفرماید:
اگر مسئله صرفا مسئله سیاست است،جاذبه اندیشه اهل سنت بیشتر از اندیشه شیعه است.چون آنان میگویند حاکم،حق ندارد حاکم بعدی را تعیین کند؛ بلکه امت،اهل حل و عقد و مردم باید تعیین کنند.انتخاب حاکم باید بـر اسـاس اصول دموکراسی صـورت بگیرد.مردم حق انتخاب دارند.ولی مسئله به این سادگی نیست.از نظر مجموع آنچه ما در شیعه میبینیم،این مسئله که خـلافت علی(ع)و سایر ائمه(ع)تنصیصی بوده است،فرع بر یک مسئله دیگر است (همان:۰۷).
آیت اللّه مصباح امامت را چـیزی فـراتر مـیگیرد که مسئله حکومت از شئون آن است؛ لذا میفرماید:
هنگامی اسلام میتواند به عنوان یک دین کامل پاسخگوی نیازهای همه انسانها تا پایـان جـهان باشد که در متن دین راهی برای تأمین مصالح ضروری جامعه پیشبینی شده باشد؛مصالحی کـه بـا رحـلت پیامبر اکرم در معرض تهدید و تقویت قرار میگرفت و این راه چیزی جز نصب جانشین شایسته برای رسول اکـرم نخواهد بود.جانشینی که دارای علم خداداد۷باشد تا بتواند حقایق دین را در همه ابعاد و دقایقش بیان کـند و دارای ملکه عصمت باشد تـا تحت تـأثیر انگیزههای نفسانی و شیطانی واقع نشود و مرتکب تحریف عمدی در دین نگردد و نیز بتواند نقش تربیتی پیامبر اکرم(ص)را به عهده بگیرد و مساعدبودن شرایط اجتماعی متصدی حکومت و تدبیر امور جامعه شود و قوانین اجتماعی اسـلام را اجرا کند و حق و عدالت را در جهان گسترش دهد (مصباح یزدی،۰۷۳۱:۴۵۳).
علامه طباطبایی(ره)نیز به دو امامت قائل است،ولی به بحث نصب نمیپردازد که آیا دو نصب وجود دارد یا خیر.کسی که متصدی حفظ و نگهداری دین آسمانی است و از جانب خدا بـر ایـن سمت اختصاص یافته امام نامیده میشود.چنانکه کسی که حامل روح وحی و نبوت و متصدی اخذ و دریافت احکام و شرایع آسمانی از جانب خدا باشد نبی نام دارد.اگر دلیل مذکور عصمت پیامبران را اثبات کند،عصمت ائمه و پیشوایان را نـیز اثـبات میکند؛زیرا خدا باید برای همیشه دین واقعی دستنخورده و
قابل تبلیغی در میان بشر داشته باشد(طباطبایی،۴۵۳۱:۱۵۲).علامه راجع به امامت باطنی هم میفرماید:«چنانچه امام برای ظاهر اعمال مردم پیشوا و رهنما است،همچنان در باطن نیز سـمت پیـشوایی و رهبری دارد و اوست قافلهسالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر میکند»(همان:۴۵۲).
مرحوم مطهری در جایی در تقسیمات امامت،به بحث ولایت تکوینی اشاره میکنند و مینویسند:«میگویند مرحوم آقا سید محمد باقر درچهای،استاد آقای بـروجردی در اصـفهان،منکر ایـن مرحله سوم بوده.تا مرحله دوم پیـش آمـده،ولی از آن بـیشتر اعتقاد نداشته است.اما اکثریت شیعه و علمای شیعه مرحله سوم را هم اعتقاد دارند»(مطهری، ۴۶۳۱:۷۵).شهید مطهری دوباره به این بحث برمیگردد و مینویسد:«من خودم شخصا به آن اعـتقاد دارم و آن را هـم مـطلب اساسی میدانم.منتها این مطلب شاید از ارکان تشیع به شـمار نـمیرود»(همان:۱۸).آیت اللّه صافی هم کتابی به نام ولایت تکوینی ولایت تشریعی دارد که در آن در مقام اثبات ولایت تکوینی و و تشریعی برای ائمه(ع)است.
مباحث مربوط به امامت بسیار گـسترده اسـت.غرض از پرداخـتن به این بحث در این مختصر این بود که نشان دهـیم شهید صدر از کسانی است که تفکیکی بین دو مسئله امامت قائل شده است.به مناسبت این تفکیک،باید به طرح سؤالهایی بپردازیم کـه لازم اسـت امـروزه شیعه به نحو گستردهتری به آنها بپردازد.شاید این مسائل امروزه جزء مـسائل ضـروری اندیشه شیعی شده باشند.این پرسشها بدینقرارند:
آیا نصب امامت فقط منحصر به این دو قسم است یا نصب در دیگر اقـسام هـم صورت پذیـرفته است؟مثلا برخی از کتابها منصب قضاوت را هم از مناصب امامت ذکر کردهاند(مطهری،۸۶۳۱:۷۷۱/۱).
مناصب امامت چند منصب اسـت؟چند مـنصب قـابل نصب است و چند منصب قابل نصب نیست؟مثلا در باب ولایت تکوینی نظر محقق اصفهانی این اسـت کـه قـابل جعل و نصب نیست(غروی اصفهانی،بیتا:۲۱۲/۱).
از مجموعه این مناصب،آیا همه اجماعی شیعهاند یا نه؟اساسا آیا اجماع در ایـن بحث مـفید است یا نیست؟
در مباحث مربوط به نصب،کدامیک از این امتها اصالت دارد؟آیا چنین سؤالی جا دارد کـه کـدامیک اصـلات دارد؟نظریه مرحوم مطهری این است که مرجعیت دینی اصالت دارد.اگر همه آنها اصالت دارند،آیا هـیچکدام از ایـن نصبها بر دیگری اولویت دارد؟
اگر همه اصالت دارند و امامت لازم است،آیا این لوزم امامت در همه ابـعاد،در هـمه زمانها بـاید تحقق خارجی داشته باشد؟به عبارت دیگر،اگر ما امام لازم داریم،آیا امامت سیاسی یا امامت سیاسی و مرجعیت دیـنی یـا هردو به اضافه امامت باطنی و… برای همه زمانها هستند یا برخی از زمانها؟
مسئله دیـگر بـحث عـصمت است.اگر امامتها تفکیک شوند،آیا عصمت در همه امامتها لازم است؟ما قطعا عصمت را در امامت به معنای مرجعیت دینی لازم داریـم. اما آیـا مـرجعیت سیاسی و امامت اجتماعی نیز عصمت لازم دارد یا نه؟البته این با قطع نظر از امامت مـعصومان(ع)است.وقتی فـرد معصوم مرجعیت سیاسی داشت،در این بخش هم عصمت دارد.
اما طرح این بحث برای امروز این فایده را دارد که اگـر امـامت تفکیک شد و عصمت لازمه لاینفک هردو امامت بود،آیا در عصر غیبت امکان انـتقال مـسئولیت سیاسی وجود دارد؟آیا میتوان گفت امامت سیاسی در یـک دورهـ مـلازم عصمت است و در یک زمان ملازم عصمت نـیست؟این نـکته باید با دلایل کافی روشن شود.
همچنین آیا مرجعیت دینی برای همه زمانهاست یا بـرای یـک دوره محدود؟اگر در همه زمانها مرجعیت دیـنی مـعصوم لازم اسـت،آیا چـنین چـیزی تحقق خارجی دارد یا نه؟آیا میتوان گفت نـه مـرجعیت دینی اصل محوری است و نه مرجعیت سیاسی (چنانکه اهل عرفان اینگونه نظر مـیدهند)بلکه ولایـت تکوینی اصل است که میتوان برای هـمه زمانها به آن اسـتدلال کـرد؛لذا گرچه در عصر غیبت مرجعیت سـیاسی،فکری و دیـنی معصوم وجود ندارد،ولایت تکوینی و امامت باطنی وجود دارد.
پینوشت
————–
(۱).مطالب نقل شده بیشتر به صورت گـزارش کـلی از مباحث کتاب است،زیرا در غیر ایـن صـورت نقلها بـسیار گسترده میشد.
(۲).گاهی گفته مـیشود کـسی برخاست و چنین گفت.شهید صـدر مـعتقد است آن کس امام علی(ع)بوده است.
(۳).این کتاب در زمان حیات آن شهید سعید توسط علی حجتی کرمانی با عـنوان تـشیع مولود طبیعی اسلام به فارسی برگردانده شـده است.
(۴).ظاهرا در ایـن بحث نـظر شـهید صـدر به دیدگاه دکتر عـبد العزیز الدوری نزدیک است.کامل مصطفی شیبی معتقد است دیدگاه دکتر الدوری جامع بین دو دیدگاه کاشف الغطا و طرحین است.چون طـرحین مـعتقد است که تشیع در زمان پیامبر بـه وجـود آمـده اسـت.الدوری بـین دو تشیع روحی و تـشیع سـیاسی تمایز میگذارد و دیدگاه کاشف الغطا را دربارهء تشیع روحی و دیدگاه طرحین را در باب تشیع سیاسی میپذیرد.مباحث خود کـامل مـصطفی هـم در این زمینه قابل تأمل است (بنگرید:شیبی،۲۸۹۱:۲۲/۱).
(۵).اصل این نامه در چـاپهای بـعدی کـتاب تـشیع مـولود طـبیعی اسلام به چاپ رسید.
(۶).دیدگاه خود شهید صدر هم در دو نوشته با هم ناسازگار است.
(۷).مرحوم مطهری عبارتی دارد شاید در تعارض با عبارت آقای مصباح باشد:«آن شخص(امام) دیگر از طریق وحی احکام را نمیداند،بلکه از طریق تـعلم پیامبر احکام را میداند و پیغمبر احکام را به او یاد داده است»(۸۶۳۱:۷۷۱).البته جای تأمل دارد که کتابهای مرحوم مطهری که بعد از شهادت چاپ شده،چقدر بیانگر دیدگاههای ایشان هستند.به هرحال،با کمال تأسف این کتابها به عنوان دیـدگاه ایـشان مورد استناد قرار میگیرند.
کتابنامه
خمینی،سید روح اللّه(۹۶۳۱)،صحیفه نور،تهران:انتشارات سروش.
شیبی،کامل مصطفی(۲۸۹۱)،الصله بین التصوف و التشیع،چاپ دوم،بیروت:دار الاندلس للطباعه و النشر.
صدر،محمد باقر(۳۵۳۱)،تشیع مولود طبیعی اسلام،ترجمه علی حجتی کرمانی،تهران:کانون نشر و پژوهشهای اسلامی.
-(۰۶۳۱)،فدک در تاریخ،ترجمه محمود عابدی،تهران:انتشارات روزبه.
-(۶۰۴۱)،بحث حول المهدی،تهران:سازمان تبلیغات اسلامی.
-(بیتا)،اهل البـیت؛تنوع ادوار و وحـده هدف،بیروت:دار التعارف للمطبوعات.
-(۹۷۹۱)،البحث حول الولایه،چاپ دوم،بیروت:دار التعارف للمطبوعات.
طباطبایی،محمد حسین(۴۵۳۱)،شیعه در اسلام،با مقدمه حسین نصر،چاپ ششم،تهران:انتشارات کتابخانه بزرگ اسلامی.
غروی اصفهانی(بیتا)،حاشیه المکاسب،قم:منشورات مجمع الذخائر الاسلامیه.
مصباح یزدی،محمد تقی(۰۷۳۱)،آموزش عقاید،تهران:انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
مطهری،مرتضی(۴۶۳۱)،امامت و رهـبری،چاپ سـوم،تهران:انتشارات صدرا.
-(۸۶۳۱)،اسلام و مقتضیات زمان،تهران:انتشارات صدرا.
میرداماد،محمد باقر حسینی(۴۷۳۱)،بنراس الضـیاء و تـسواء السواء فی شرح باب البداء و اثبات جدوی الدعاء،مع تعلیقات ملا علی النوری،تحقیق حامد ناجی اصفهانی،تهران:وزارت ارشاد اسلامی دفتر نشر میراث مکتوب.