تاریخ ادیان، تمهیدی برای تعامل ادیان
علیرغم نزاعهایی که بین پیروان ادیان مختلف در طول اعصار مشاهده میشود،نه تنها آموزههای این ادیان حاوی چنین روحی نیستند،بلکه به عکس دینداری را به دوستی و صمیمیتی نزدیک و معنوی فرا میخوانند.فریدریش هایلر در این زمینه موارد بسیاری را از پیروان ادیان مختلف ذکر میکند که همگی دال بر این روح معنوی و همدلانهاند. هایلر معتقد است امروزه در سایهء مطالعات ادیان،گنجینهای ارزشمند فراهم آمده است که بر اساس آن راه دوستی و صمیمیت بین این پیروان،هموارتر از سابق گشته است. او در ادامه به هفت محور که میتوان در آنها ادیان را همنوا دید اشاراه میکند و بر آن است که از مهمترین وظایف رشتهء ادیان تطبیقی آشکار نمودن این اشتراکات است. رشتهء ادیان تطبیقی به این معنا میتواند تمهیدی باشد برای تعاملی دوستانه میان پیروان ادیان.
مطالعات ادیان،وحدت ادیان،تعامل دینداران،صلح جهانی
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۷۵)
تاریخ ادیـان،تمهیدی برای تعامل ادیان*
فریدریش هایلر
جعفر فلاحی**
اشاره
علیرغم نزاعهایی که بین پیروان ادیان مختلف در طول اعصار مشاهده میشود،نه تـنها آموزههای ایـن ادیـان حاوی چنین روحی نیستند،بلکه به عکس دینداری را به دوستی و صمیمیتی نزدیک و معنوی فرا میخوانند.فریدریش هـایلر در این زمینه موارد بسیاری را از پیروان ادیان مختلف ذکر میکند که همگی دال بر ایـن روح معنوی و همدلانهاند. هایلر معتقد اسـت امـروزه در سایهء مطالعات ادیان،گنجینهای ارزشمند فراهم آمده است که بر اساس آن راه دوستی و صمیمیت بین این پیروان،هموارتر از سابق گشته است. او در ادامه به هفت محور که میتوان در آنها ادیان را همنوا دید اشاراه میکند و بر آنـ است که از مهمترین وظایف رشتهء ادیان تطبیقی آشکار نمودن این اشتراکات است. رشتهء ادیان تطبیقی به این معنا میتواند تمهیدی باشد برای تعاملی دوستانه میان پیروان ادیان.
کلیدواژهها:
مطالعات ادیان،وحدت ادیان،تعامل دینداران،صلح جهانی————–
(*)مشخصات کتابشناختی این اثر چنین است:
Friedrich Heiler(1962),”The Kistory of Religions as a Preparaion for the Co-oeration of Religions”,in: The History of Religions:Essays in Methodology,Mircea Eliade and Joseph M.Kitagava(eds.), University of Chicago Press
————–
(**)دانشجوی دکـتری ادیـان و عرفان.
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۷۶)
«آیا همگی ما پدری واحد نداریم؟آیا خدایی واحد ما را نیافریده است؟پس چرا چنین نسبت به یکدیگر بیاعتقادیم؟»این سخنان ملاکی نبی(۲:۰۱)چند دهه پیش،از زبان یک حاخام یهودی،در جریان پیام تبریک او به مناسبت[مراسم]بزرگداشت اسقفی کاتولیک بیان شـدند.به راسـتی اعتقاد به خدای واحد باید در دینداران همهء ادیان بزرگ، این خودآگاهی را بیدا کند که همگی به یک خانواده متعلق دارند و وظیفه دارند در کنار یکدیگر برادریشان را حفظ کنند.درک این نکته کـه مـعتقدان به چندگانه پرستی ملی،نه تنها به دلایل سیاسی بلکه به دلایل دینی نیز،بایست خودشان را دشمنان یکدیگر بینگارند،امکانپذیر است؛نزاع ملی برای آنان جنگ خدایانشان نیز است؛اما در نظر اول نمیتوان باور کرد کسانی کـه بـه یـک خداوند یا یک ذات الوهی اعـتقاد دارند،قادرند روح دشـمنی و قـهر را با روح دینی در آمیزند.
اما در تاریخ ادیان چنین چیزی رخ داده است.دینداران ادیان بزرگ بارها و بارها به مخالفت با یکدیگر پرداختهاند.آنان اگر درگیر آزار و شکنجهء خونین نـشده بـاشند، دست کـم پیروان سایر ادیان را-به عنوان غافلانی که بـاید هـر چه سریعتر به دین و مذهب درست هدایت شوند-تحقیر کردهاند.بسا آدمیان که قربانی نبردهای مذهبی شدهاند،چه بسیار که تحت فشار وجـدانهای دیـنی دیـگر قرار گرفتهاند،یا به دلیل اعتراف شجاعانه به دین خود به شـهادت رسیدهاند.هرچند در دورههای اخیرتر عصر جدید،آزار و شکنجه از دست قدرتهای دینی به قدرتهای سیاسی تمامیت خواه منتقل شده،اما هنوز هم تنفر و تـحقیری شـدیدا غـیر عقلانی نسبت به دیگر ادیان رایج است.در پاسخ به این سؤال کـه چـرا احساس وحدت در آنجایی که بیشترین نیاز به آن وجود دارد(یعنی در عالم ادیان)به چشم نمیخورد،متوجه ویژگی مطلقنگریای میشویم کـه در بـخشی از دیـنهای بزرگ وجود دارد.
آرنولد توینبی (Arnold Toynbee) در کتاب رویکردی تاریخی به دین (۱۹۵۶) میگوید سه دین وحیانی اسـلام،مسیحیت و یـهودیت کـه از یک منشأ تاریخی واحد سرچشمه گرفتهاند،به انحصارگرایی و عدم تساهل میل دارند.آنها هر کدام برای خـود،اعتباری مطلق قـائلاند.در حـالی که دینداران هر یک از ادین هندی،سایر ادیان را به صرف آنکه نمودی از اصول دین خود را در آنـها بـیابند،به رسمیت میشناسند،آن سه دین مذکور (به خصوص مسیحیت)تا بدان پایه انحصارگرا هستند که پیـروانشان غـالبا،سایر ادیـان را
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۷۷)
محصول خطا،گناه و بدجنس میدانند.ازاینروی آنان اطلاقی را که از صفات انحصاری الوهیت و سرمدیت است،به نظام اعتقادی خود نـسبت مـیدهند،بیآنکه توجه کنند که این اطلاق الوهی را میتوان در صورتهای کاملا متفاوتی از اندیشه و پرستش نیز درک کرد.
در عـین حـال،در مـیان متألهان مسیحی در همهء ادوار،بودهاند کسانی که به مکاشفهء خداوند در دنیای غیر مسیحی توجه نمودهاند؛متألهانی همچون یـوستین،فیلسوف شـهید قرن دوم میلادی،که گفته است:«همهء کسانی که با لوگوس-یعنی با عقل کیهانی سرمدی و الاهـی-زیستهاند مـسیحیاند،حتی اگـر همچون سقراز و هراکلیتوس ملحد به حساب آیند» (Justin:i/46) ؛نیکولای کوزایی (Nicolas of Cusa) ،از کاردینالهای کلیسای کاتولیک،که در تمامی ادیان تمنای یک خـدا را مـیدید (Nicolas of Cusa,1453:CXIV b) ؛ اولریـش تسوینگلی (Huldreich Zwingli) ،مصلح سوئیسی،که معتقد بود همهء کافرکیشان بزرگ را میتوان در بهشت یافت (Zwingli,IV/65) و بدین وسـیله مـوجب بهت لوتر شده بود.درا ین میان میتوان از کسان دیگری همچون اویگن،معنویتگرایان قرن شانزده و بالاتر از همهء آنان سـباستیان فـرانک (Franck,1531;Franck 1533;W.E.(Sebastian Franck) Peuckert,1943) ،فریدریش شلایر ماخر (Schleiermacher,1899:Rede 5/123,155) ،و ناتان زدربلوم (So?derblom,1932:I/356) .نیز نام برد.در کنار این نمونههای مـسیحی،در یـهودیت و اسلام نیز،مؤمنانی وجود دارند که فارغ از انحصارگرایی بـوده و تـوانستهاند مـکاشفهء خداوند را در سایر ادیان هم دریابند.نمونههایی را میتوان در مـیان حـسیدین یهودی و نمایندگان یهودیت اصلاحشده و همچنین صوفیان مسلمان عرب و ایرانی و ترک یافت.
اما سرزنش توینبی،مبنی بر ایـنکه اکـثریت نمایندگان کلیسا و الاهیات مسیحی، انحصارگرا بـوده و در واقـع بسیاری از آنـان،عدم تـساهل را ضـرورت و فخر آموزهء مسیحی میدانند،همچنان معتبر است.گرایش غـالب در مـذهب پروتستان رایج-همهء موارد که به الاهیات دیالکتیک معروف است-هرگونه مکاشفهء خداوند در بیرون از کـتاب مـقدس مسیحی را نفی کرده،سایر ادیان را صرفا تـلاشهایی خودسر میبیند،که خداوند در باب آنـها قـضاوت میکند.
لیکن این تصویر تیرهگون از ادیان،مطابق حـقیقت نـیست.علم مدرن مطالعات ادیان، کلیت ادیان را از طریق نمودهای بیواسطه و زندهء آنها در کلمات،متون و هنر،بررسی
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۷۸)
نموده و نگرشی کاملا مـتفاوت را بـه ما عرضه میدارد.به واسطهء مـساعی هـمگام رشتههای گـوناگون علمی جدید مـثل فـلسفه،قومشناسی،پیشا تاریخ و تاریخ، باستانشناسی،روانشناسی و جامعهشناسی،روشهای عـلم دیـن گسترش و ارتقا یافتهاند.به این ترتیب امروزه در باب دین و ادیان،به نگرشی عمیقتر و فراگیرتر از آنچه برای نـسلهای پیـشین مهیا بوده است،دست یافتهایم.این مطالعات مـا را صـاحب چنان بینشی کـرده اسـت کـه در پرتو آن میتوان پیـشداوریهایی به قدمت چندین قرن را از میان برداشت.
اولین تأثیر حاصل از مطالعهء تاریخ ادیان،مربوط است به غنای حیرتآور ادیـان.این سخن کـهن که احساس شگفتی و هیبت آغاز فـلسفه اسـت را مـیتوان در بـاب دانـش دین نیز صادق دانـست.این احـساس شگفتی و هیبت حاصل از حضور بسیار متنوع پدیدار دینی،در اثر جاودان شلایر ماخو یعنی موعظههایی در باب دین -که تـوسط رودلف اتـو در ۹۹۸۱ بـه مناسبت صدمین سالگردش ویرایش مجدد شد- رسوخ کـرده اسـت (Schleiermacher,1899:Rede 10) .لیـکن ایـن احـساس هـیبت و شگفتی نه تنها به غنای صور،مفاهیم و تجربههای دینیای مربوط است که شلایر ماخر آنها را«برخاسته از آن کانون عالم که از ازل مقدر است»۱میداند (Ibid:Rede 5/241) ،بلکه به پدیدههای فردی ادیان بزرگ نیز مربوط است کـه هم اینک به دنیای معنوی ما گشودهاند.شوری را که لایبنیتس (Leibniz) با آن دین و فلسفه چینی را مورد تحسین قرار میداد به یاد آورید (So?derblom,1916:335) ،و تحسین بیپایانی که شوپنهاور در باب عرفان او پنیشادهای ودایی ادا کرد (Schopenhauer:chap.16,par.184/418) و نیز سرودهء پرابـهتی را کـه آگوست ویلهلم شلگل (August Wilhelm Schlegel) و ویلهلم فن هومبلت (Wilhelm von Humboldt) در باب بهگودگیتا،متن عرفان هندی، سرودند (Bhagavadgita ۱۸۲۳:xxv) .مکس مولر با چه از خود گذشتگیای زیباییهای کهنترین کتاب مقدس بشر یعنی ریگ ودا را بر غرب عیان ساخت (Max Mu?ller,1865; 1867:I/1-49) ریچارد واگنر (Slepcevic,1920:40) و آناتول فـرانس (Anatole France) نـیز در باب گوتمه بودا چنین کردند و والتر آیلیتز (Walter Eitlitz) اخیرا با چه شوری کلام پر اعجاز بهکتی هندو-یعنی عرفان مبتنی بر عشق-را بر جهان غرب فـاش سـاخت (Eitlitz,1955)
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۷۹)
دومین ثمرهء پژوهش دینی احترام بـه سـایر ادیان است.هندو و بودایی،مسلمان و زرتشتی،یهودی و مسیحی همه سرشار از احساسات همسان مانند شوق،خلوص، عشق پرسوز،عبودیت و آمادگی برای قربانیاند.تقوای شدید،اعتراف شجاعانه و عشق همراه با عمل به برادران،که در سـایر ادیـان وجود دارد،غالبا مسیحیان را شـرمزده ساخته است.
مهمتر از ایـن تأثیرات مستقیم و نسبتا احساسی ادیان،آگاه شدن از خطا آلودگی قضاوتهای جدلی بیشمار گذشتگان است.در طور قرون بسیاری اهل جدل مسیحی، محمد[ص]را فردی متقلب و مظهر بیاخلاقی معرفی میکردند،تا آنکه تحقیقات زبانشناختی و تاریخی،به دیدگاهی مناسب نـسبت بـه او بازگشت و حق شخصیت دینی او را ادا کرد Haas,1916 2.اوج چندین قرن مطالعات بر روی اسلام،مربوط است به کار تور آندر Tor Andrae (Andrae,1932) ،اسقف لوتری اهل سوئد،که با فهمی عمیق و همراه با اخلاص،حتی آن خصیصههای پیامبر را که بارها باعث قضاوهای تـند در مـورد او شده بـود،آشکار و واضح ساخت.دین هندو مدتی مدید گونهای چندگانه پرستی نأمانوس و التقاطی تصور میشد،تا آنکه مطالعهء متون آنها نیرویی را آشـکار ساخت که الاهیات هندی به واسطهء آن،عدم ثنویت،وحدت خدایان و درونبینیای را دریـافت،که عـرفان مـبتنی بر بهتکی هندی با تکیه بر آنها،لطف رهاییبخش خدای واحد نجاتبخش را در خود داشت (see also:”Vishnu-Narayana,”in Texte Zur indiseden Gottesmystlik]Jena,1917,1923[,Vol.I,Siddhanta des Ramanuja]2d ed;Jena,1917, Ū۱۹۲۳[;Otto.1926) برای دههها،الاهیات غربی چنین مـینمایاند کـه دین بودایی کهن، چیزی بیش از یک جهانبینی و اخلاق الحادی نیست که به لاشیئی نـیروانا مـنتهی میشود،تا آنـکه مطالعات موشکافانه نشان داد که گوتمه بودا یک طریق عرفانی ناظر بر نجات را تعلیم میدهد،که به هـمان ارزشهای والایی که عرفان به تمامی در پی آن است راه میبرد (Beckh 1919:Vol.II) .بسیاری از آن دلایل که مدافعهگران مـسیحی میپنداشتند دال بر خطا ونازلتر بـودن ادیـان شرقاند،به واسطهء تحقیقات علمی بر روی متون اصلی این ادیان،غیر قابل دفاع تلقی شدهاند.تحقیقات علمی در باب دین با حذف پیشداوریهای ریشهدار،بیش از پیش پرده از ارتباط نزدیکتر بین ادیانی برداشته است که از نظر ظاهری متفاوت از یکدیگر بـه نظر میرسند.
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۰)
در چارچوب ایـن وحـدت عظیم دربرگیرندهء همهء اشکال و سطوح دینی متفاوت، ادیان بزرگ وحدت بیشتری را مینمایانند.هر چند تفاوتهای قابل توجهی بین ادیان عرفانی ناظر بـر رهـایی،و ادیـان پیامبرانه ناظر بر وحی وجود دارد(و حتی در میان این ادیان پیامبرانه،تفاوتهای عـظیمی بین یهودیت،دین زرتشت،اسلام و مسیحیت وجود دارد)،اما شاید آنچه به اندازه این تفاوتها اهمیت دارد این است که،آنها در احاطهء یک وحدت نـهاییاند.ادیان بـزرگ زمـین،بیانگر هفت حوزه اصلی وحدت هستند:
۱٫واقعیت امر متعالی،قدسی،الوهی و ماورایی (the Other) .از زیر و زبر این جـهان رنگارنگ پدیـداری،به تعبیر افلاطون«هستی حقیقی» (Plato:vi/49OB) و به تعبیر اوپنیشادی«واقعیت همهء واقعیتها» (satyasya satyam)(Brhad-Aranyaka-Upanisad:II/3,6; Chandogya-Upanisad:VI/2) ،«یگانهء بیمثال»و به تعبیر صوفیان مسلمان«حقیقت ازلی»،و
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۱)
«حق»آشکار میشود.بر فراز هـمهء امـور گـذرا،کیهان بزرگ،نظم ازلی،دائوی چین کهن، رتای هندی و لوگوس یونان باستان پدیدار میشود.این واقعیت،پیوسته در صـورتهای دیـنیای مـثل یهوده،وارونا،اهورامزدا،اللّه،ویشنو،کریشنا،بودا،کالی و کوانیین صورت شخصی به خود میگیرد و نیز با صورتهای انسانی مثل حاکم،پدر، مادر،دوست،منجی،عروس و دامـاد بـه تـصویر کشیده میشود.لیکن عناصر شخصی و عقلانی در مفهوم خداوند-یعنی آن«تو»که به خد خطاب میشود-هیچگاه از واقعیت کـاملا مـتعال الوهی خالی نمیشوند.در تصویر زیبای رودلف اتو[از این واقعیت]،یعنی«دماغهء امید نیک»،۳آنها تنها یک تمهیدند؛دامنه کـوهی کـه قـلهاش در تاریکی ازلی از چشمانمان دور افتاده است (Otto,1971:276)
۲٫این واقعیت متعالی،در قلوب آدمیان جاری و ساری است.روح القدس (the divine spirit) جان بـیمار آدمـیان را حیات میبشخد.آنگونه که پولس میگوید:«روح آدمی معبد روح القدس است»(اول قرنتیان ۳:۶۱؛دوم قرنتیان ۶:۶۱)و چنان که قـرآن مـیگوید: «از رگ گـردن به ما نزدیکتر است»(قرآن ۰۵:۶۱)،و بر اساس گفتهء آگوستین«از عمیقترین هستی من به من نزدیکتر» (Augustine,Confessions:iii/6)(interior intimo meo) . اصل و مـبنای روحـ آدمی با قدرت فراگیر الاهی یکی است؛بر اساس عرفان هند کهن،آتمن با بـرهمن یـکی اسـت Heiler,1925:23) ،و عرفای مسیحی از قله روح (acies mentis) که خدا را لمس میکند،از«جرقههای کوچکی که از آتش الاهی بر میجهد و درون جـان آدمـی را روشـن میسازد»سخن میگوید،و از«تولد خداوند در میدانگاه روح آدمی».
۳٫این واقعیت برای آدمی برترین خیر،عالیترین حقیقت،راستی و درسـتی، خوبی و زیـبایی و در حقیقت فراتر از خیر و زیبایی است،«ابر خیر»،«ابر زیبایی» (Plotinus:i./8.2;vi./9.6) ،آنگونه که عرفای نو افلاطونی میگویند«خر اعلا» (summum bonum) است.این عـبارت بـین همگی عرفا مشترک است.آن را در دائودجینگ اثر لائوزه، در بهگودگیتا،در احکام کهن بودایی،نزد افـلاطون،فلوطین و در مـیان عرفای مسیحی نیز مشاهده میکنیم (Heiler,1923:260) .درعالم طبیعت و روح نـمیتوان چـیزی را یـافت که با این امر غایی و اعلا،با این کـمال مـطلق که بیدوامی و ظلمت راهی به او ندارد، قابل مقایسه باشد.بنابراین،این خبر اعلا،هدف غایی همهء آرزوهـا و تـلاشهای ادیان
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۲)
بزرگ است. گوتمه بودا در مجیمه-نیکایه مـیگوید:«آنچه ابـدی نیست،لذت آدمـی و اقـبال و جـستنش را نشاید» (Majjhima-Nikaya:II/263;Beckh,1919:II/123) .
۴٫این واقعیت الوهی،عشق بیکران استکه خـود را بـه آدمیان و در آنان آشکار میسازد.رحمت و فیض،در تجربهء پیامبران بنی اسرائیل،صفات یهوهاند.خدای انجیل، عشق برونگرایانه و بـخشاینده اسـت.«خداوند عشق است»(یوحنا:۴:۶۱)،خیر و عنایت فراگیر از مشخصههای دائوی لائوزه اسـت (Tao-reh-King:4,25,34,52,62) ،در دین بودایی مهایانه،«قلب عظیم مـملو از شـفقت» (mahakaruna-cittam) اساس الوهیت است،و بر رویـ همهء آدمـیان گشوه است (Suzuki,1907:292 and passim) .همچون نور ماه که به هر آبی میتابد،چه گلآلودترین گودال،چه دریاچهء زلالی در کـوهها و چـه اقیانوسی بیپایان، به همین ترتیب ایـن قـلب الوهـی مملو از عشق،خود را بـر بـشریت در هر سطحی هویدا میسازد.
۵٫طریق آدمی بـه سـوی خداوند همواره راه قربانی است.راه نجات در هر کجا با عزلتی توأم با حزن و اندوه،تسلیم،خویشتنداری اخلاقی و زهـد آغـاز میشود.ادامهء این طریق به سوی خداوند را مـیتوان در تـأمل،مراقبه و نیایش مـشاهد نـمود.در مـیانهء تأمل (contemplation) و نیایش با کلام،نیایش هـمراه با سکوت قرار دارد (Heiler,1932:176) . میتوان نیایش موجود در ادیان بزرگ را به لحاظ محتوا و حالات فیزیکی،با نیایش در ادیـان انـسانهای ابتدایی و قدیم قابل مقایسه دانست (Ibid:40) .کـلمات نـیایش کـه آدمـیان بر اثـر نیازشان هزاران سـال پیـش با آنها،بر درگاه موجودات الوهی نیایش کردهاند،تا امروز باقی ماندهاند.اما در ادیان بزرگ به لحاظ محتوا تغییراتی رخ داده اسـت؛یگانه مقصود-یا لااقـل مـقصود محوری-نیایش،خود خداوند است؛آنگونه که آگوستین میگوید:«از خداوند نـباید چـیزی جـز خـود خـداوند را بـخواهی»۴ (Augustine,Sermons:331.) .4 این سخن آگوستین را به نحوی کاملا مشابه از عارف ایرانی مسلمان سعدی میشنویم (Tholuck,1825:241) .همان قدر که نیایش حاوی آرزوها و خواستههای بشر بود،مقصود نیازها ر نیایش،عبارت بود از تعامل با خداوند،تطابق ارادهء انـسان با ارادهء خداوند و رهایی از هر آن چیزی که آدمی را از خداوند جدا میکند (Heiler,1932:241) . این فریاد پر از راز و نیاز که«نه ارادهء من،بل ارادهء تو محقق گردد»،نه تنها از لبان مسیحیان،بلکه از نیایشگران غیر مسیحی،فلاسفهء کهن و پارسیان هندو،بودایی و
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۳)
مسلمان نیز شـنیده شـده است (Ibid:97,187,265) و نیایش تا آنجا که به تمامی عالم متوجه میشود،همانا جستوجوی قانون خداوند بر روی زمین استکه مورد تمنا است؛ خشتره وئیریه در دین زرتشت،ملکوت یهوه در یهودیت،و ملکوت خداوند در مسیحیت اولیه (Ibid:248) .همهء مـؤمنان نـیایش میکنند؛پارهای با کلام،پارهای بدون کلام، پارهای در تنهایی کامل و پارهای در جماعت دینداران،و پاکان و اولیا همهء دینهای بزرگ آنگونه که پولس میگوید،«دائم در نمازند»(اول تسالونیکیان ۵:۷۱)،یا آنگونه که اوریگن گـفت حـیاتشان برابر است با«نیانیش یگانه،بزرگ،مدام» (Origen:I.I2.1/325) .
لیکن در آخـرین بـررسی،نیایش دینداران را میتوان نه صعود انسان به سوی خداوند،بلکه مکاشفهء خداوند در قلب انسان دانست.بزرگترین عارف-شاعر مسلمان، جلال الدین رومی،نقل میکند که فردی که اغلب به نیایش مـشغول بـود،ناگاه به تردید درافتاد که چـرا پاسـخی از جانب خداوند در برابر نیایشهایش دریافت نمیکند.آنگاه این پاسخ از جانب خداوند آمد که فریاد«خدایا»ی تو،ندای«من اینجایم»من است و در هر«خدایا»ی تو صدها پاسخ«من اینجایم»نهفته است:«گفت آن اللّه تو لبیک ماست/و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست»(مثنوی معنوی،دفتر سـوم،بیت ۹۸۱ بـه بعد). چنین ایمانی یادآور آن کلام خداوند است که پاسکال معتقد بود آن را شنیده است:«مرا مجوی اگر پیش از این نیافتهای» (Pascal:I.348) و در اعترافات رومیان داریم: «…نمیدانیم که بایست چگونه دعا کنیم.لکن خود روح برای ما شـفاعت مـیکند به نالههایی کـه نمیشود بیان کرد»(رومیان ۸:۶۲).از آنجا که خداوند ازلی و ابدی خود در جان آدمی همچون زمینه،روح و اخگری رازآلود حضور دارد،جان آدمی بـا نیایش و مراقبه پلی میزند میان متناهی و نامتناهی.همچنین همگی ادیان بزرگ بـر سـر ایـن نکته توافق دارند که قدیسان و عابدانشان همگی یک گروه بزرگ و نامرئی از همسرایان در حال نیایش را تشکیل میدهند.
۶٫تمامی ادیان بزرگ نـه تـنها راهنما به سوی خداوند بلکه همواره و همزمان راهنما به سوی همسایه نیز هستند.منظور از هـمسایه نـه آدمـیان که هر موجود زندهای است.راه عارفانهء نجات،راهی به تماتمی نظری (Vita contemplativa) -آنگونه که فلوطین میگوید: «راه پرواز این تـنها به سوی آن تنها» (Plotinus:vi/9,11) -نبود،بلکه تداوم آن،ضرورتا در گرو خدمت به برادر است؛یعنی ایـن راه،راهی معطوف به عـمل (Vita activa) است.
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۴)
آنگاه کـه گوتمه بودا در زیر درخت بودی(روشنایی)،به روشنایی کامل نائل آمد،در برابر این وسوسه قرار گرفت که در سکوتی منفعل باقی بماند.سپس از سر شفقت بر همهء موجوداتی که به دور از پیام نجات او،هلاک خواهند گردید،بر آن شد کـه حقیقت مقدسی را که بر او فاش گردیده بود،تعلیم دهد (Mahavagga:I,5,2;Majjhima-Nikaya:I,167; Oldenberg,1903:139) .مایستر اکهارت بیان داشت که اگر در متعالیترین جذبهها و وجدها،فرد بیماری را دیدی که به قدری سوپ نیاز دارد،بهتر است که از آن جذبه دست بکشی و به فـرد نـیازمند یاری برسانی (Eckhart,Reden der Unterscheidung) .دینهای کنفوسیوس،دائو،برهمنی،بودا،هندو،زرتشت،اسلام و مسیحیت،همگی عشق برادرانه را تعلیم میدهند.بودا میگوید تمامی خصایل پسندیده را ارزشی به اندازهء یک شانزدهم ارزش عشق نیست (Ittivuttaka,27) و در اول قرنتیان باب ۳۱،میخوانیم که در مقایسه با محبت (agape) رایگان،ایثارگرانه،بخشاینده،و بردبارانه،همهء عطایای باشکوه فیض خاص بـیارزش و بیفایدهاند.
این عـشق را هیچ محدودیتی نیست.«چونان مادری که با عشق فرزندش را حمایت میکند،شاگردان بودا به تمامی موجودات،عشق بیحد و مرز دارند» (Sutta-nipata:149) . خارق العادهترین بیان برای این جهانشمول بودن عشق را در دستورالعملهای بودا در باب تأمل در عـشق،شفقت و لذت حـاصل از تعاون،میتوان دید.راهبی که به مراقبه نشسته«قدرت عشقی را که قلبش از آن لبریز است در سراسر قلمرو بهشتی میپراکند، آری فراتر از قلمرو دوم،سوم و چهارم،بالا،ماورا،اطراف،در تمامی جهات،در سراسر تمامیتش،میگذارد تا این قدرت عشق که قلبش را آکنده،بر سـراسر زمـین گسترده شـود،چنین است گسترهء آن عشق بزرگ،وسیع و بـیحد و مـرز کـه از نفرت و بددلی عاری است» (Digha-Nikaya:XIII,76;Heiler,1922:24,79) .
به همین نحو،او شفقت،سرور،و آرامش مقدس خود را در سراسر کیهان میپراکند.این تأمل در باب محبت،به لحاظ وسعت و عمق،به سطح آن نیایش شفاعتآمیز عـمومی مـیرسد کـه عمیقا ریشه در مناسک مسیحی و نیز در نیایش فردی قدیسان بـزرگ مـسیحی دارد.
این محبت موجود زندهای را از قلم نیداخته،به مخلوقات فروتر از انسان یعنی حیوانات نیز ابراز میگردد.قدیسان مسیحی در عشقشان به حیوانات با قدیسان بودایی
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۵)
و هـندو در رقـابتاند.یک بـار یوگیای هندی به من گفت:«قدیس فرانسیس یکی بودایی بود»۵و ممکن اسـت کسی این جمله را چنین برگرداند:«بودا یک فرانسیسی بود».دو مقولهء محبت مسیحی و شفقت بودایی نسبت به عالم،در گفتهء یکی از بـزرگترین عرفای ارتـدوکس شـرقی،اسحاق سوری جاری میگردد؛گفتهای که هم کاملا بودایی است و هم مسیحی:«چیست قلبی رحـیم؟قلبی کـه از برای همهء مخلوقات،آدمیان، پرندگان،و حیوانات،آری حتی برای اهریمنان و برای هر آنچه هست،در التهاب است، به طوری که بـا بـه خـاطر آوردن یا نظاره کردن آنان،به دلیل قدرت مهری که قلب را به شفقتی عـظیم مـیکشاند،چشمان از اشـک آکنده میشوند» (Isaac the Syrian:chap.74/341) .
در دین بودایی مهایانهء متأخر،این عشق نظری به شدت رنگ و بوی عمل بـه خـود میگیرد.عشق،به خـدمت ایثارگرانه به همهء موجودات بدل میگردد.«به همان نحو که آب سبب رشد همهء علفها،بوتهها و گـیاهان مـیشود،یک رهرو بودایی راستین،با تصدیق عشقش به همهء موجودات،آنها را شکوفا میسازد.او سبب پرورش خصایل خوب همهء مـوجودات مـیگردد» (Kasyapa-parivarata;Winternitz,1930:36) .وظـیفهای که او با عهدی مخلصانه خود را وقف آن ساخته،آن است که به نیابت از سایر موجودات زنده، رنج بـکشد و بـر آلام آنها فائق آید:«بار تمامی رنجها را بر دوش مینهم…رستگاری همهء موجودات زنده بر عهدهء من اسـتت…بار رنـج هـمهء موجودات را به تمامی باید بر خویش نهم…باید ریشههای خیر را تا کمال تعقیب کنم،تا تمام موجودات بـه شـادیای نامتناهی و خوشحالی وصفناپذیر دست یابند » (Vajadhvaha-Sutra in Sika-samuccaya: .280;Winternitz,1930:34)
کسی که با معارف بودایی آشنا شود،پیوسته با خـلوص،وسعت و عـمق ایـن عشق مواجه میگردد.اما شگفتانگیزتر از آن اینکه این عشق بودایی،مانند آنچه نزد برهمنان و صوفیان میبینیم،شامل حال دشمنان نـیز مـیشود.ترتولیا،نویسندهای مـتعلق به دوران اولیهء مسیحیت،بر آن است که عشق به دشمن مشخصهء انحصاری مسیحیت است (Tertullian,Ad scapulam 1) .او در ایـن قـول کاملا بر خطاست.تمامی ادیان بزرگ عالم،نه تنها دینهای شرقی ناظر بر نجات،بلکه دینهای پیشامسیحی غرب نیز،متوجه دستور مـحبت بـه دشمناند (Haas,1927) کتابی چینی موسوم به لی-چی(کتاب تشریفات) میگوید:«پاسخ نفرت را با خوبی دهید تـا تـوجه آدمی به خود شخص معطوف شود»
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۶)
(Li-Ki,29,12.;Wilhelm,1921:164) .لائزهء حـکیم مـؤکدا خـواستار«پاسخ به ناملایمات با لطف و خیر است» (Tao-teh-King,63;cf.49) .عشق بـه هـمسایه از دیرباز در هند مورد توصیه بوده است.در حماسهء پهلوانی مهابهاراتامیخوانیم:«حتی به دشمن،آنگاه که به خانهات درآیـد بـاید مهماننوازانه برخورد کرد؛یک درخت سـایهاش را دریـغ نمیدارد، حتی از او کـه بـرای بـر زمین افکندش آمده است» (Mahabharat:12,5528;Bothlink,1870-73: 573 .در حماسهای دیـگر بـه نام رامایانا میخوانیم:«فرزانه بایست با زندگیاش دشمنی را که از او خشمگین است،یا آنکه از روی نـیاز بـه کمک خود را به به دشمن تـسلیم نموده است،حمایت کند» Ramayana:292 .بودا بـه شـاگردان خود میگوید:«ای راهبان،حتی اگر دزدان و قاتلان اعـضای بـدن کسی را با اره یکبهیک جدا کنند،آنگاه جان او از خشم آکنده شد،آن فرد بر دیـن مـن نخواهد بود.پس بدان که در ایـن بـاب ذهـن نباید آشفته گردد.نمیخواهیم سـخنی شـر به زبان آوریم،بلکه مـیخواهیم فـارغ از نفرتی درونی،مهربان،مشفق و خیرخواه بمانیم؛و میخواهیم با روحی نیک،با روحی بیکران و آزاد از خصومت و بددلی در این بشر رخـنه کـنیم» (Madjhima-Nikaya,21;Seidenstuker:320) .
ادبیات بودایی مثالهایی بینظیر از عشق به دشـمن را در خـود دارد؛به عـنوان مـثال داستان پادشـاه لانگ محنت کشیده (King Long-suffere) کـه به همراه همسرش به دست پادشاه همسایه،برهمادتا (Brahmadatta) قطعهقطعه شد.پیش از اجرا مراسم اعدام، فرزندش را سرزنش نموده،گفت:«دشمنی را با دشـمنی نـمیتوان فرو نشاند،دشمنی را با صلح میتوان فـرو نـشاند».هنگامی کـه در نـهایت ایـن فرزند مجال یـافت تـا از پادشاهی که چنین شری را بر والدینش تحمیل نمود،انتقامی خونین بگیرد،سرنش پدر را به خاطر آورده و بر نفرتش غالب آمد (Mahanagga,X,2;Oldenberg,1903:337) .مثال دیـگر، شاهزاده کـونالا (Prince Kunala) بـود که به عشق همسر پادشاه پاسخ مـنفی داد و در پی آنـ چشمانش را بـه دسـتور پادشـاه در آوردنـد.زمانی که دستور را به او رساندند،خروشید که: «باشد که او[مؤنث]که این دستور را صادر نمود و بدین وسیله مرا رستگار میکند،از لذت حیات طولانی،شادی و قدرت بهرهمند گردد».هنگامی که پادشاه تصمیم به شکنجه و قتل هـمسرش گرفت،او چنین واکنش نشان داد:«اگر او ناراستی کرد،تو به خیر عمل کن؛زنی را مکش.پاداشی بالاتر از آنچه به عشق تعلق گیرد وجود ندارد… ای پادشاه،من دردی احساس نمیکنم،و علیرغم بیدادی که در قبال من رخ داد،
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۷)
خشمی احساس نمیکنم.قلب مـن بـرای او که چشمانم را در آورد،تنها دارای عشق است» (Dinyavandana:405;Oldenberg,1903:340) .
رواج مفهوم عشق به دشمن که در دورهء پیشامسیحی روج داشته،اعتبار گفتهء لسینگ را اثبات میکند که:«مسیحیت پیش از آنچه نویسندگان انجیل و حواریون نوشته بودند،وجود داشت».اما قدیسان پسامسیحی،یهودیان و مسلمانان،مبلّغ عشق بـه همسایه بـودهاند و بر اساس آن زیستهاند.ابن عماد صوفی میگوید:«انسان کامل باید خیر را برای دشمنان خود بخواهد؛زیرا آنان خود نمیدانند که دارند چه میکنند.به این نحو او به جامهء صـفات الاهـی در خواهد آمد،زیرا خداوند همواره بـه نـیکی با دشمنانش رفتار میکند،هرچند آنان او را در نمییابند»» (Andrae,1918:223) .همچنین حسیدیم یهودی مدعی است:«بر اساس تواضع،دیندار با ایمان نباید بدی را با بدی پاسخ دهد،بلکه باید آنان را که با او خصومت دارنـد و آزارشـ دادهاند ببخشاید و گناهکاران را دوسـت داشـته باشد.باید به خو بگوید که در چشمان خداوند،گناهکار همسنگ من است.چگونه میتوان به کسی نفرت ورزید که خدا دوستش میدارد؟» (Levertoff,1918:89) .این بیانات یهودی،پژواکی همچون سخنان عیسی در موعظهء فراز کوه دارد:«دشمنت را دوست بدار»(متی ۵:۴۴).
ایمان به اینکه خـداوند عـشق است و دستور به اینکه آدمیان باید از جهت داشتن عشقی فراگیر،همچون خداوند گردند-عشقی که حتی دشمن را در بر میگیرد -خود موجد نوعی اشتراک بین تمامی ادیان بزرگ است.مفهوم انسانیت،در اساس یک مفهوم عقلانی صرف،یا انـدیشهء اخـلاقی محض نـبوده،بلکه عمیقا دینی است.ما غربیها این مفهوم را از اخلاق یونانی و دین هلنی و نزی در زمان ظهور مسیحیت از انبیای اسرائیل گرفتین (Heiler,1951:No.1/1-29) .اما فـرهنگهای شرقی نیز از طریق دینهایشان به این مفهوم انسانیت رسیدهاند.کنفوسیوس گفت: «همهء آدمیانی کـه در مـیان چـهار اقیانوس عالم ساکناند،برادران انسان کاملاند» (Kung-tse,Gespra?che]Lun yu?[:XII,5/121) .نتیجهء جانبیای که از مفهوم انسانیت عاید میشود،مفهوم صلح جهانی است.لائوزه و شاگردانش در چین،نخستین رسـولان صلح بـودند.سخنی که از قدیم به چوانگزه،پیرو لائوزه نسبت داده میشود از این قرار است؛«آنان با عشقی سوزان در پی آن بودند کـه آدمـیان را وحدتی
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۸)
برادرانه بـخشند…آنان خشونت را ممنوع کردند و دستور به کنار نهادن اسلحه دادند تا شاید بشر از جنگ نجات یابد…آنان بـا این تعالیم در سراسر عالم منتشر شدند» (The Texts of Taoism:222) .
در متون مهایانه در باب رهروان بودا آمده اسـت که:«طی زمان در میانهء اعـصار، آنگاه کـه آدمیان با سلاحهایشان مشغول نبردند،ذهنهای آنان متوجه محبت است،و صد میلیون موجود زنده را به صلحجویی میخوانند.و در میان نبرد بزرگ،رهروان راسخ بودا با همهء جانحها برابر بوده،تنها از صلح و آرامش جانبداری میکنند» (Siksa-samuccaya,325;Winternitz,1930:38) .
عشق،عمل خداوند است،عشق نـه از قلب کوچک آدمی بلکه از عشق سرمدی خداوند جریان مییابد.اما همانگونه که عشق از قلب خداوند بر میخیزد،به سوی او نیز باز میگردد؛آن همسایه که آدمی به او عشق میورزد،خود خداوند است در هیئت آدمی.یونانیان کهن از زئوسی صـحبت مـیکنند که به گونهای رازآلود در قالب یک غریب،نیازمند،آواره،و همدم به سوی ما میآید؛زئوس غریب (xenios) ،همدم (physios) ، حاجتمند (hikesios) ،و مسافر (Nilsson,1941:I/392)(metoikios) .بودا به شاگردانش آموخت که از او مراقبت کنند،حتی در قالب اطرافیان بیمارشان (Mahavagga:VIII/26,4;Winternitz, 1929:141) .بر اساس پیشگویی عیسی در باب داوری(متی ۵۲:۱۳)،داور مـسیحایی هـر عمل خیرخواهانهء فرد نسبت به افراد گرسنه،تشنه،غریب،برهنه،بیمار و زندانی را چونان عملی به حساب میآورد که در حق خود وی(یعنی داور)صورت گرفته و هر گاه که از چنین اعمالی غفلت شده،گویی غفلت در حق وی صورت گرفته اسـت.این اندیشه را بـه صورت خلاصهشده در این قول غیر کتاب مقدسی عیسی میبینیم که:«اگر برادرت را دیدهای،پروردگار را دیدهای» (Clement of Alexandira:i.19,94;ii,15,70;Tertullian: .26) چنین اندیشههایی را نزد مؤسسان گروههای مختلف رهبانی مثل بندیک (Benedict) ، فرانسیس آسیزی (Francis of Assisi) و وینسنت دوپل (Vincent DePaul) میبینیم (Heiler,1931: .34) لوتر در مواعظش،از آموختن ایـن نـکته بـه مخاطبان خود خسته نمیشود کـه مـسیح همواره در هـیئت متکدیان و نیازمندان به یاری،با ما مواجه میشود (Ibid.:224;Mysterium ;caritatus:418 «جهان پر است،پر از خداوند،در هر کویوبرزن،بر درگاهت میتوانی مسیح را بیابی» (Luther,1526:XNII/260) .انسان نیازمند،خداست که تغییر قیافه دادهـ،و این
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۸۹)
تجسد دائمـیاش اسـت.نیایش رابیندرانات تاگور (Rabindranath Tagore) این بود:«نشیمن تو اینجاست.و در آن خستگی پاهایت را در مـیآوری،آنجا کـه فقیرترین و بیچارهترین چنین کنند،آنجا که از یادرفتگان زندگی میکنند» (Tagore,Gitanlali 10,]in Gesammelte Werke:) .I/138[) در آنجا که عشقی بزرگ وجود دارد،مرزهای میان ادیان باید فرو ریزد،و اگـر تـا اکنون ایـن مرزها فرو نریختهاند،دلیلش آن استکه آنها نتایج عمیقترین و غاییترین اصولشان را جدی نـگرفتهاند.ارنست رنان (Ernest Renan) -که بسیار مورد طعن بود- به درستی گفته است که:«دین عشق است» (Psichari,(1937):131) .عشق را ه اثبات آن است که خداوندی وجـود دارد؛چـرا کـه در عشق،خداوند مشهود است.یوحنا میگوید: «هیچ انسانی تاکنون خداوند را ندیده است.اگر یکدیگر را دوسـت بـداریم،خداوند در ما سکنا خواهد گزید و عشق او در ما به کمال خواهد رسید»(یوحنا ۴:۲۱).عشق دو سویه میان آدمیان چیزی نـیست جـز تـجلی مشهود خداوند.
۷٫عشق متعالیترین راه به سوی خداست.تمامی ادیان بزرگ از این طریق به مقصود غایی نـاظر بـر لایـتنهای بودن خداوند میرسند که در آن،همهء امور متناهی به تحقق و انجام خود خواهند رسید،هرچند این مـقصود را در ادیـان مـختلف با توصیفهای متفاوت به تصویر میکشند؛ملکوت خداوند،آسمان اعلا (heaven) ،بهشت ،سرزمین سعادت(سوخاوتی (sukhavati/ ،برهمانیروانا (Brahmanirvana) و پرینیروانا (Parinirvana) که چـیزی نـیستند جز نامهایی مختلف،برای واقعیتی یگانه،یا به قول بوداییان«برترین سعادت» (Heiler,1922:40,84)(paranam sukham) .هرچند این سعادت اکنون،چونان حل شـدن امـر مـتناهی در نامتناهی(اوپنیشادها آن را با حل شدن نمک در آب مقایسه میکنند (Chandogya-Upanishad:VI,9,]in Deussen 1921:166[) و متون بودایی با پیوستن رود به دریا) (Anguttara-Nikaya:IV/202;Udana:55) یـا چـونان دیدار سیمای الاهی،یا اتحاد روح با یار آسمانی تصویر میشود،اما همه اینها همان یگانه واقـعیتی اسـت کـه جان انسان مؤمن در این حالت تناهی در جستوجوی آن است و این تناهی،تمهیدی است برای آن.این«ورود هر روزیمان به قـلمرو آسـمان»که یک اوپنیشاد از آن سخن میگوید (Chandogya-Upanishad:NIII/3,3]in Deussen,1921:191[) ،همان«مملکتمان در آسمان»است،که پولس از آن یاد کرده است(فلیمون ۳:۰۲).لیکن در ادیان بـزرگ ایـن سعادت،به مـنزلهء وجود نهایی برای ارواح نازلتر بوده و مطلق و همیشگی است.به بیان
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۰)
دیگر،عاری است از هر انگارهء ظالمانه و شریرانهء مـجازات ابـدی در دوزخـ،که در میان مردمان عامی متداول است.بودی ستوهء مشفق[آمیدا بودا] (Amida Buddha) قسم خورده است که به سـرزمین سـعادت پای نگذارد،مگر پس از آنکه همهء موجودات راه رهایی را یافته باشند (Sukhavati-vyuha-Sutra;Hass,1910;also cf.So?derbiom,1914:103,3) .این آموزهء بودایی مهایانه،نزدیک است به آن آموزهء زرتشتی در باب عـالم،ناظر بـر آنکه عالم در نهایت با موجودات الوهی پر خواهد شد (So?derblom,1910:270) و با آن آموزهء مسیحی ناظر بـر نـجات همه چیز (Apokatastasis hapanton) ،که اوریگن(به پیروی از گنوسیگری (Gnosticim) مـسیحیت اولیـه)آن را مـورد تأیید قرار دارد(اول قرنتیان ۵۱:۸۲) و پدران کلیسای شرقی،گریگوری نازیازوسی (Gregory of Nazianzus) و گـریگوری نـیسایی (Gregory of Nyssa) آن را ترویج کردند و بسیاری از قدیسان مسیحی نیز در تقابل باورهای دینی عامه،مدعی آن بودند (Schneider:I,466) .
ازاینروی شاهد وحدتی غـایی و عـمیق،میان همهء ادیان بزرگ از جمله دیـن بـودا هستیم،که علیرغم لاادریـگری ضـد مـابعد الطبیعی ظاهریاش،دینی عرفانی ناظر بر رستگاری عـرضه مـیدارد،که معادل است با نابترین صورتهای عرفان همهء دورانها و همهء ادیان.این وحدت بـهرغم تـمامی تفاوتها،در آموزه و مناسک وجود دارد.اثبات این وحـدت نیازی به در انداختن خـود بـه تکلف ندارد،بلکه غواصی را میطلبد کـه از اعـماق اقیانوس،آن جواهر را به روی آورد.لیکن گاهگاه این جواهر گرانبها خود بر سطح آب است و بـرای هـمگان قابل رؤیت.مکس مولر اشاره مـیکند کـه«یکی از شـگفتانگیزترین واقعیتهای تاریخ ادیـان» (Hayes,1931:7) پذیـرفتن بودا در تقویم قدیسان روم است (Mu?ller,1986:I/546;cf Mu?ller 1875:IV/179-89) .یـکی از مـتداولترین افسانههای قرون وسطایی دربارهء قدیسان،داستان برلئام و یوزاف۶است،که داستان بوداست.این داستان از طریق ایران،عربستان،سوریه و بیزانس،وارد کلیسای شرقی و نـیز کـلیسای غربی شده است (Kuhn,1987;Gunter,1922;Hass,1923) .قدیس یوزاف کـه یادبودش سـالانه در تقویم (Menaean) کـلیسای ارتـدوکس یـونان و نیز در فهرست قدیسان رم (Martyrologium Romanum) دیـده میشود.کسی نیست جز بودی ستوه.این واقعه معنایی نمادین دارد؛گفتهء سیاح معروف،مارکوپولو را اثبات میکند که:«اگر بودا مـسیحی میبود،یکی از قـدیسان بزرگ سرورمان عیسی مسیح میگردید.زندگانیای کـه او از
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۱)
خود بـر جـای نـهاد بـسا نیکو و پاک بود» (Polo,1903:II/318) .هـمچنین مـکس مولر در مورد بودا میگوید:«اگر او چنانکه در آنجا وصف میشود زیسته باشد،شمار اندکی از قدیسان برای احراز آن عنوان بهتر از بـودا هـستند؛و نـیازی نیست کسی،چه در کلیسای یونانی و چه در کلیسای رومی،شرمسار بـاشد از ارجـی کـه بـه نـیت قـدیس یوزاف، شاهزارده،راهب،و قدیس،به خاطرهء بودا نهاده است» (Mu?ller,1867:IV,188) .چنین اشخاص مقدسی را به وفور در تمامی ادیان بزرگ مییابیم.فقط به دلیل تشابه فراوان میان قدیسان دینهای مختلف است که مؤسس بزرگترین دین شـرقی ناظر بر نجات، در عداد قدیسان مسیحی پذیرفته شده است.
در میان این وحدت عظیم ادیان بزرگ،چهار دین نبوی مبتنی بر وحی(یهودیت، مسیحیت،اسلام و دین زرتشت)رشتههای یک وحدت نزدیکتر را بین خود احساس میکنند.آنها به لحاظ تـاریخی،ارتباطی نـزدیک با یکدیگر دارند.همگی آنها دینهایی توحیدی و اخلاقیاند و همگیشان نمازهای واجب یومیه را در ستایش بلندمرتبگی خداوند،بر پیروان خود مقرر نمودهاند.
دینهای سهگانه یهودیت،مسیحیت و اسلام،به دلیل یگانگیای که در ایمان به خداوند خالق و شارع،داور و غفور،مجازاتگر و بخشاینده دارند.در مـیان چـهار دین مذکور برجستهتر هستند.دینداری یهودی،مسیحی و اسلامی حول قطبهای گناه و فیض حلقه میزند.از آنجا که صورت عبادت مسیحی از یهودیت بیرون آمده و صورت عبادت اسلام از یهودیت و مـسیحیت،میتوان گـفت که نظام عبادی دستهجمعی کـه مشخصهء ایـن ادیان است،نشانهء یک سنت مشترک است.این مسئله نه تنها در باب صورت عبادت،بلکه در باب مکان عبادت نیز صدق میکند.در میان معابد سایر ادیان، کنیسه،کلیسا و مسجد از لحاظ مـعماری دارای وحـدت هستند.هر سهء آنها دارای یـک «قدس الاقـداس» (Holy of holies) هستند.این مکان،در کنیسه،صندوق،مقدس عهد و طومارهای تورات است؛در کلیسا قربانگاه (Altar) و در کلیسای کاتولیک متأخر، پرستشگاه (Tabernacle) است؛و در مسجد محراب است که روی به مکه دارد.این یک غمنامهء عمیق است که در تاریخ روابط مسیحیان و یهودیان از یک سـوی،و مـسیحیان و مسلمانان از سوی دیگر،با این واقعیت مواجه میشویم که آنان نزاعهایی بسیار تلخ داشتهاند.با نظر به رابطهء دینی نزدیکی که بین این سه دین وجود دارد،این خصومت
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۲)
شدید هیچ معنایی ندارد؛هرچند آتش نزاع بـین یـهودیان اسرائیل و مـسلمانان عرب امروز نیز افروخته است.
این سه دین،باور به نهادهای دینی و شریعت را گرامی میدارند.اما در همهء آنها نظام شرعی،توسط یک عرفان عـمیق و ناب که در آن بالاترین هدف اتحاد روح با خداوند سرمدی اس،تعادی یافته یا مـغلوب گـردیده اسـت.تاریخچهء دینداری شخصی در این ادیان،عمدتا تاریخ یک عرفان نظری-الاهیاتی است و نیز عرفانی که خود را در نیایشهای ساده نمایان مـیسازد.قبالا و حـسیدیم یهودی و تصوف اسلامی،شباهتی اعجابانگیز با عرفان مسیحی دارند،و این عرفان ینز رشتهء اتحادی بـه دور صـورتهای عرفانی مـرتبط،که تشکیلدهندهء قلب ادیان شرقی بزرگ ناظر بر نجاتاند-مثل آیین دائو،آیین برهمنی،آیین هندویی و بودایی-ایجاد میکند (Cf.Heiler,1919) .
در میان ایـن سه دین نبوی ناظر بر رستگاری،اتحاد مسیحیت و دین مادرش یعنی دین بنی اسرائیل،حاکی از رابـطهای نزدیکتر است.عیسی تحقق مـوعظههای انبیای دیـن بنی اسرائیل است.جماعت مسیحیان مدیون یهودیتاند و این دین نه تنها به دلیل مفاهیم خلقت جهان از هیچ،ایمان نبوی به مکاشفهء خداوند در تاریخ، شدت آگاهی از گناه،اعتماد به فیض بخشایندهء خداوند،انتظار ملکوت خداوند و نیایش به مـثابه«آنچه از دل لبریز میشود»،بلکه به جهت مقدسترین آیین آن[یعنی عشای ربانی]نیز میباشد.شام وداع عیسی در اورشلیم،که از آن غذای رازآلود عهد جدید بیرون آمد،یک وعدهء غذای یهودی است.عنوان آن،یعنی eucharist (عشای ربانی)،ترجمهء یونانی براکای (berakha) عبری است که به معنای تبرک و سـپاسگزاری بـا نان و شراب است.هنگامی که در یک مراسم عبادی یهودی در عصر پیش از روز سبت،جام قیدوش (Kiddusch-cup) را میبینیم که بالا رفته و این کلمات را میشنوم که: «مبارک بادا تو که میوهء تاک را بر ما ارزانی میداری»،در آن زمان آن جـام (chalice) را مـیبینم که در مراسم عشای ربانی،توسط کشیش مسیحی بالا رفته است.هرچند بند ناف مسیحیت را در لحظهء تولد قطع کردهاند،اما کلیسای عهد جدید هنوز با مردمان خداوند در عهد عتیق،اتحاد ناگسستنی مادر و فرزندی دارد.از همین روی،کلیسای مسیحی هـمواره از مـزامیر (psalter) یهودی به عنوان بهترین کتاب برای نیایش بهره میجوید.در حقیقت مقدسترین سرود نیایش عالم مسیحی،یعنی دعای خداوند
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۳)
(Lords Prayer) ،۷خلاصه و چکیدهای است از نیایشی که توسط یهودیان زمان عیسی به کار برده میشده است.
با توجه بـه ایـن اتـحاد عظیم ادیان بزرگ،میتوان نیایش کـاردینال نـیکولاس کـوزایی (Cardinal Nicolas of Cusa) را تکرار نمود:«این تویی،ای پروردگار،که به طرق گوناگون در ادیان مختلف جستوجوی میشوی،و به نامهای گوناگون نامیده میشوی،چرا که تو بر همان قرار کـه هـستی مـیمانی؛درک ناشدنی و به زبان نیامدنی.رحمتگر باش و تأییداتت را بر مـا بـنمای…آنگه که تو رحیمانه چنین کنی،شمشیر،نفرت حسودانه،و همهء شرور،متوفق خواهند شد و خواهند دانست که در میانهء رسوم دینی گوناگون،تنها یک دین وجود دارد».۸
یکی از مـهمترین وظـایف عـلم دین،آفتابی کردن این وحدت ادیان است.از این جهت،این دانش تنها یـک مقصود را دنبال میکند و آن همان شناخت مطلق حقیقت است.اما از ریشههای تحقیقات علمی در باب حقیقت،بیآنکه قصدی در کار باشد، درختی جوانه خواهد زد کـه نـه تـنها شکوفههایی شگرف،بلکه میوههایی عالی نیز دارد. هنگامی که هلمهلتز (Helmholz) یک قرن پیـش آیـینهء چشم (Eye-miror) را کشف نمود،به دنبال یک هدف عملی پزشکی نبود،بلکه صرفا یک مقصود نظری تحقیقاتی را دنبال میکرد.اما به دلیـل تـلاشهای تـحقیقاتیاش،به میلیونها انسان که از بیماری چشم رنج میبردند یاری رساند.این مسئله در مورد مطالعهء عـلمی دیـن نـیز صدق میکند.تحقیقات در باب حقیقت در این رشته،نتایج مهمی برای ارتباط عملی یک دین با دیـگر ادیـان دارد.هر کـس که اتحاد آنها را در مییابد،میبایست آن را با مدارای در گفتار و کردار، جدی بگیرد.بنابراین نگاه علمی به ایـن وحـدت،ما را به درکی عملی در مبادلهای دوستانه و کوششهای اخلاقی و اجتماعی فرا میخواند که انگلیسها به آنـ Fellowship (هـمراهی)و Co-operation (تعامل)میگویند.
این اتـحاد و این همراهی،نه التقاط در دین است و نه تغییراتی کیش از یک نظام دینی به نظام دیگر.کتاب در بـاب دیـن شلایر ماخر،هشداری صمیمانه میدهد:«اگر در پی مقایسهء ادیان به مثابه عمل پیشروندهء روح جـهانی هـستید،بایست ایـن خواهش عبث و بیهوده را رها کنید که،تنها باید یک دین وجود داشته باشد.بایست تنفر از تنوع ادیان را بـه کـنار نهید و با به کارگیری حد اکثر بیطرفی ممکن،همهء آن چیزهایی
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۴)
که در قالب صور مـتغیر و سـنتهای در حـال پیشرفت بشر،از قلب از ازل سرشار هستی،بیرون آمده را به یکدیگر پیوند زنید» (Schleiermacher,1899:Rede 5/241,123) . رابیندرانات تاگور با این هشدار در بـاب انـزجار از تـکثر ادیان و طلب استیلا توسط یک دین،موافق است.او میگوید:«برای آدمیانی که به جانبداری مـتعصبانه از مـذهب خود (sectarianism) متمایلاند،تلاش برای حاکم ساختن آن مذهب در هر جا و برای همیشه،کاری است طبیعی.بنابراین آنان نمیخواهند بشنوند کـه خـداوند در توزیع محبتش والا طبع است،یا اینکه بر خوردش با آدمیان محدود به کـوره راهـی نیست که در نقطهای از تاریخ به یک سکون نـاگهانی مـیرسد.حتی اگـر باید چنین فاجعهای بر سر بشریت واقع گـردد،که یـک دین بایست همه چیز را مستغرق سازد، آنگاه خداوند کشتی نوح دومی خواهد فرستاد تـا مـخلوقاتش را از اهدام معنوی پاس دارد» (Tagore,Ledensweisheit,]in Gesammelte Werke:VIII/282[) .
لذت بردن از هـویت مـستقل یک دیـن دیـگر،لذت نـهایی از خود خداوند است. شلایر ملاخر پرسید کـه آیـا قرار بر آن بود که مسیحیت تنها دین بشریت شود؟ظاهرا او معتقد بود کـه مـسیحیت با چنین استبدادی مخالف بوده اسـت.طلب همشکلی (Uniformity) درحوزهء دین،به واسـطهء تـخریب سایر نظامهای دینی،اصلی محوری در مـسیحیت نـیست.بلکه مسیحیت تمامی صور دینی را گرامی میدارد،چرا که همگی آنها دارای مؤلفههایی ضروری از آنچه شلایر مـاخر آن را«دیـن ناظر به همه ادیان» مینامد هـستند.لیکن شـلایر مـاخر در این باب،با خـوشبینی زیـادی دست به قضاوت زد.از مـیان مـتألهان مسیحی،شمار فراوانی راه او را در این مسئله دنبال نکردهاند،اما در میان موافقان او،مردانی سرشناس چون ناتان زودربـلوم و رودلف اتـو را میتوان یافت.بسیاری از متألهان مسیحی از هیچ چـیز مـثل«نسبیگرایی»نمیترسند. پاسخ من بـه ایـن مـتألهان آن است که خداوند-آن مـطلق-خود بزرگترین نسبیگراست،چرا که او خود کمال است،و کمال او در تنوع ناشمردنی طبیعت و حیات معنوی آشکار است.
توینبی در کتابی که پیـش از ایـن ذکر شد.از کوینیتوس اورلیوس سیماکوس (Quintus Aurelius Symmachus) از مـدافعان ادیـان شـرکآلود در حـال اضـمحلال گفتهء نغزی را در بـرابر آمـبروز (Ambrosius) ،یکی از آبای کلیسا نقل میکند:«عمق رازی به این عظمت،
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۵)
هرگز با پیروی از یک طریق به دست نخواهد آمد» (Relatio Symmachi:6,1/282;Migne,) under the Word of Ambrose:XVI/966) .تـوینبی بـه ایـن جمله،شرحی میافزاید:«میتوان سخن سیماکوس را به قلب خود راه داد بـیآنکه بـه مـسیحیت بـیوفایی کـرد،اما نـمیتوان دریچه قلب خود را بیآنکه علیه مسیح شختش کرد،بر سیماکوس فرو بست؛زیرا آنچه سیماکوس تبلیغ میکند عشق مسیحی است که به گفتهء حواری نمیتوان آن را متوقف ساخت.هرچند پیشگوییهایی در کار باشند،باید به کـناری روند.هرچند گفتاری باشد، متوقف خواهد گردید.گرچه دانشی باشد،به کناری خواهد رفت» (Toynbee,1956:297) .
هر چه احتراممان به خدا فزونتر باشد،احتراممان به سایر ادیان نیز باید بیشتر باشد. بیش از دو هزار سال پیش،پادشاه آشوکا،مرید سرسخت بودا،بر مـردمانش آشـکار ساخت،که هر کس به ادیان دیگر حرمت نهد،دین خود را حرمت نهاده،و هر کس به دینی دیگر بیحرمتی کند،دین خود را بیحرمت ساخته.این تذکر او به کار امروز ما نیز میآید؛هر آن کس که راز دین در او رسـوخ یـافته،در پی تغییر کیش سایر دینداران بر نمیآید،بلکه خواهشی دو سویه دارد:دادوستد؛عرضهء نابترین شکل مسیحیت به دیگران و در مقابل آموختن در باب عمیقترین سیرت عقاید دیگران.چنین انسانی در پی تفوق بر سـایر ادیـان نیست،بلکه خواستار اتحاد با آنـها در سـطحی عالیتر است.آنها را«تخریب»نمیکند بلکه«تحقق»میبخشد(متی ۵:۷۱)؛مرگ هیچ دینی را نمیخواهد بلکه(چنان که رودلف اتو گفت)خواستار آن است که هیچ دینی پیش از عرضهء معنای نهایی و عمیقترین خود،نمیرد (Otto,1917:224) .معنای مأموریت مذهبی،تبلیغ یا تـغییر کیش یـا سلطهء بر دیگران نـیست،بلکه تـعامل و رقابت برادرانه است.مکس مولر میگوید:«معنای تبلیغ مذهبی آن است که مواجههء بین گونههای عظیم فرهنگی بشر،که یکی از تواناییهای بزرگ اندیشه بشر است،تا آنجا که امکان دارد عمیق،محوری و ذو ابعاد شود،» (Heiler,1931) .به این معنا،نه تنها آرزویـمان بـاید این باشد که تبلیغات مسیحی در میان ادیان شرقی ادامه یابد(مکس مولر گفت که برای هر مأموریت مذهبی ده نفر بیشتر اعزام خواهد کرد) (Mu?ller ۱۸۶۷:IV/354) ،بلکه همانگونه که لایبنیتس در مقدمهء کتابش خبرهای اخیر از چـنین (Novissima Sinica) آرزو کـرده بود،ادیان شـرق نیز مبلغانی به سوی ما بفرستند (Leibniz,1699 ؛چنین تبلیغی راه به التقاطیگری و پراکندهگزینی (eclecticism) نمیبرد،بلکه به«چنان رشد و تعالیای در اصول»میانجامد
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۶)
که آشوکا از ادیان مـختلف طلبیده بود و معنی آن چیزی نیست مگر عشق به خدا و انسان.
بر این اساس طـبیعتا در زمـینهء«زندگی و کـار»مشارکتی میان ادیان رخ میدهد. [هدف این مشارکت]التقاطیگری غیر ارگانیک ادیان نیست.هر دینی باید در پی آشکار ساختن تفرد خود باشد.اما از طـریق دوسـتی و همکاریهای مشترک بین ادیان، میتوانیم انسانیت را بیش از پیش پرورش دهیم.تمامی دینهای بزرگ،متمایز از ادیان ملیگرایانهء نازلتر بـشرند (Heiler,1951:No.1/1-29) .لیـکن آنـها مفهوم بشریتی را که در جهت آن میکوشند به نحوی ناقص درک کردهاند،به این دلیل که خود را از سایر ادیـان که در تلاش برای هدفی مشابهاند،جدا ساختهاند و به این دلیل که در عوض آنکه به یکدیگر بـه مثابه برادران و فرزندان در خـانواده خـداوند بنگرند،یکدیگر را رقیب یا حتی دشمن میانگارند،حال آنکه برادران و فرزندانیاند از خانوادهء خداوند.
اگر ادیان به این ترتیب بیاموزند که یکدیگر را دریابند و با هم همکاری کنند،در درک بشریت و بنابراین در صلح جهانی،سهمی افزونتر از مساعی سیاست-که درخور ذکرند-خواهند داشت.همکاری در غـلبه بر مشکلات نژادی،ملی،اقتصادی و اجتماعی به خودی خود،راه به تامین صلح جهانی میبرد.مسئولیت در برابر خداوند ازلی و عشق ایثارگرانه به برادر،اینها به تنهایی ضامن بالاترین امنیتاند. ساتیاگراها (satyagraha) (درک حقیقت)،هیمسا (ahimsa) (عدم خشونت همهء حیات)، پاراتما-ساماتا (paratma-samata) (همانی جانهای بـیگانه)،پاراتما-نیروانه (paratma-nirvana) (انـتقال خویش به روحی بیگانه)،مهامایتری (mahamaitri) (عشق عظیم و فراگیر)، و مها-کرونا (maha-Karuna) (شفقت بزرگ)،آرمانهای دینی کهناند،که فرزانگان هندی قرنها پیش از مسیح آنها را دریافتند و گاندی در قرن ما آنها را به کار بست (Heiler,1926:37-51;Mu?hlmann,1950) .نیز گاندی مثالی برای وحـدت ادیـان است.او نه تنها از گنجینهای که از نیاکان هندی خود در دست دارد،از اوپانیشادها و بهگودگیتا،بلکه از قرآن و عهد جدید،به خصوص از موعظهء فراز کوه بهره جسته است.او به وحدت رازآلودهء مکاشفهء الاهی در تمامی ادیان بزرگ مـعتقد بـود.اینکه میتوان تعاملی آیینی بین دینداران ادیان مختلف داشت،در اختتامیهء کنگرهء جهانی مسیحیت آزاد و پیشرفت دینی در برلین(۰۱۹۱)دیده شد۹؛یعنی زمانی که پیر هیاچینته لویزن (Pe?re Hyacinthe Loyson)
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۷)
راهب سابق کارملیت۰۱شروع به نیایش پروردگار کرد،و یهودیان،مسلمانان،هندوها، سیکها و بوداییان نـیز،برخی بـا کـلام و برخی بدون کلام به او پیوستند.
آن هـنگام کـه ادیـان،از جانب بشر به تساهل و مشارکتی راستین دست یابند،طلوع روزگاری نو برای بشر خواهد بود.کمک در آمادهسازی راه برای ظهور این روزگار، یکی از ظریفترین امیدهای مـطالعهء عـلمی دیـن است.
پینوشت
————–
(۱) the etemally provident bosom of the universe.
(۲)کارل ارنست؛اقتدا به محمد(ص):بازاندیشی اسلام در جهان معاصر،ترجمه:حسن نورایی بیدخت،تهران:انتشارات حـقیقت،۹۸۳۱٫کارل ارنـست در این کتاب به همین تصویر نادرست غرب به محمد(ص)پرداخته و سعی نموده است پس از آن تصویری صحیح ارایه دهد.م.
(۳) The Cape of Good Hope ؛نام دماغهای در جنوبیترین نقطهء آفریقا.م
(۴) Nolite aliquid a Deo quaerere nisi Deum.
(۵)در بـاب تـناظر بـین بودا و فرانسیس آسیزی به اثر زیر رجوع کنید:
Bohn,Wolfgang(1921,Der Budahist in den La?ndern des Westens,Leipzig.
(۶) Barlaam and Joasaph ؛در متون پارسی کـهن معروف است به بلوهر و بوزاسف.م
(۷)اشاره دارد به نیایش عیسی با خداوند(متی ۶:۹-۳۱ و لوقا ۱۱:۲-۴)م.
(۸) una religio in rituum varietate from”De Pace seu concordantia fidei”.
(۹) World Congress for Free Christianity and Religious Progress,Protocol of Discussions]Berlin,1910[.
(۰۱)[نام فرقهای مسیحی در مذهب کاتولیک.م.] Camelite
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۸)
کتابنامه
قرآن
کتاب مقدس(عهدین)
جلال الدین مولانا،مثنوی معنوی.
(به تصویر صـفحه مـراجعه شود)
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۹۹)
(به تـصویر صفحه مراجعه شود)
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۱۰۰)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۱۰۱)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
هفت آسمان » شماره ۴۸ (صفحه ۱۰۲)
پایان مقاله