اساطیر آفرینش در یونان باستان
برخورد انسان با دنیای پیرامون، سؤالهایی را برای او پدید میآورد؛ سؤالهایی مانند جهان چگونه شکل گرفته است؟ در اطراف انسان چه میگذرد؟ چه آیندهای در انتظار جهان است؟و از همه مهمتر اینکه جهان چگونهکار میکند؟ تلاش انسانها برای پاسخ دادن به این سؤالها کیهانشناسی را به وجود میآورد. گوناگونی پاسخها نیز گوناگونی کیهانشناسیها را رقم میزند. کیهانشناسی را میتوان به سه دوره کیهانشناسی جادویی، کیهانشناسی اسطورهای و کیهانشناسی هندسی تقسیم کرد. این مقاله کیهانشناسی یونان باستان را بررسی خواهد کرد. این کیهانشناسی ارتباط نزدیکی با اسطورهشناسی، بهخصوص اساطیر آفرینش، دارد. آنچه در اسطورهها مطرح میشود این است که جهان چگونه به وجود آمد و چه قدرتی بر آن حاکم است که به وجود خود ادامه میدهد. اساطیر آفرینش در کل به شش دسته تقسیم میشوند: ۱٫ خلقت از هیچ؛ ۲٫ خلقت از کائوس؛ ۳٫ خلقت از تخم کیهانی؛ ۴٫ خلقت از والدین جهانی؛ ۵٫ خلقت فوقالعاده و غیرمنتظره؛ و ۶٫ خلقت بهوسیله غواصی. گزارشهای متفاوتی از اساطیر آفرینش در یونان باستان وجود دارند که عبارتاند از: هومر، هزیود، پلاسگینها، فرسیدس و دیودورس سیکولوس. پژوهش حاضر به بررسی این گزارشها میپردازد.
اسطوره آفرینش، یونان باستان، کائوس، والدین جهانی، تخم کیهانی
مقدمه
کیهانشناسی، مطالعه تمام اجـزای تـشکیلدهنده عـالم است. کیهانشناسی اولیه در پاسخ به سؤالاتی پدید آمد که در اذهان مردم باستان ایجاد شده بودند؛ مانند اینـکه جهان چگونه شکل گرفته است؟ چه آیندهای در انتظار جهان است؟ در اطراف انسان چه میگذرد؟ و مهمتر از هـمه اینکه جهان چگونه کار میکند؟ (Schombert, 2004). پاسـخهای انـسانها به این سؤالات، انواع کیهانشناسی را به وجود آورد. کیهانشناسی را میتوان به چند دوره تقسیم کرد. دوره اول کیهانشناسی اولیه است که بر مبنای پدیدههای محلی بنا شده بود. در این دوره، جهان آن چیزی بود که انسان بدون واسطه با آن ارتباط داشـت، و اشیای خارج از تجربههای روزانهْ ماوراء الطبیعی دانسته میشدند؛ این دوره را عصر کیهانشناسی جادویی (magical cosmology) مینامند. دوره بعد بر پایه اسطورههای خلقت بود؛ داستانهایی که معنای منطقی درونی خویش را داشتند. این دوره کیهانشناسی اسطورهای (mythtical cosmology) نام دارد. در نهایت، سومین دوره، یعنی دیدگـاه مـسیحیان قرار دارد که هسته کیهانشناسی مدرن بود. این دوره کیهانشناسی هندسی (geometrical cosmology) نامیده میشود (Schombert, 2004).
در این تحقیق سعی بر این است که با جمعآوری انواع اساطیر آفرینش، که هر کدام بیانکننده نوعی کیهانشناسی است، جوابهای گوناگون انـسان را بـه سؤالات مطرحشده بررسی کنیم. در حقیقت به بررسی عصر کیهانشناسی اسطورهای میپردازیم.
بررسی تحلیلی اساطیر آفرینش
کیهانشناسی یونان باستان ارتباط نزدیکی با اسطورهشناسی، بهخصوص اساطیر آفرینش دارد. آنچه در اسطورهها مطرح مـیشود این اسـت که چگونه جهان بهوجود آمد و چه قدرتی بر آن حاکم است که به وجود خود ادامه میدهد (Wudka, 1998).
اساطیر آفرینش در کل به شش دسته تقسیم میشوند: ۱٫ خلقت از هیچ؛ ۲٫ خلقت از کائوس؛ ۳٫ خـلقت از تـخم کـیهانی؛ ۴٫ خلقت از والدین جهانی؛ ۵٫ خلقت فوقالعاده و غـیرمنتظره؛ و ۶٫ خـلقت بـهوسیله غواصی. در ادامه توضیح و معرفی مختصری از هر دسته ارائه میدهیم.
۱٫ خلقت از هیچ: مطابق این نظر آفرینش از عدم صورت گرفته است؛ یعنی خالقی نـیرومند و تـوانا شـروع به ایجاد موجودات و هستی از هیچ کرده است. ابـتدا خـدایان در مرحلهای زودتر و روندی فوقالعاده متولد شدهاند و سپس تصمیم به خلق جهان و انسان گرفتهاند.
۲٫ خلقت از کائوس۷۸ (chaos): این نظریه بیان میکند که ابـتدا فـقط بـینظمی و آشفتگی وجود داشت که محیط را فرا گرفته بود؛ کیهان از دلِ این آشفتگی بـه وجود آمد. این آشفتگیبا اشکالی مانندآب یا هیولا، سردی، سکون و… تصویر میشود. نظریه خلقت از کائوس از همه نظریهها فراگیرتر است. توضیحات بـیشتر دربـارهکائوس دادهـ خواهد شد.
۳٫ خلقت از تخم کیهانی: خلقت از تخم کیهانی هم به کائوس وابـسته اسـت؛ زیرا در این نظریه تخم کیهانی در اقیانوس اولیه (نمادی از آشفتگی اولیه) شناور است و آفرینش از درون این تخم بیرون میآید.
۴٫ خلقت از والدین جهانی: هستی مـحصول ازدواج پدر و مـادری کـیهانی است.
۵٫ خلقت به روش فوقالعاده: برجستهترین سمبل این نظریه زمین است بهعنوان مادری کـه مـنشأ هـمه نیروها است و بذرهای جهان در رحم او شکل میگیرند.
۶٫ خلقت بهوسیله غواصی: در این اسطوره آب مـاده نـخستین اسـت و قهرمان معمولاً حیوانی است که در این آب فرو میرود و مقداری گل یا شن از ته دریا خارج میکند و آفـرینش آغـاز میشود (حمزهای، ۱۳۷۸: ۲۸).
در اساطیر یونانی شاهد سه نوع از انواع اساطیر آفرینش هستیم: خلقت از کـائوس، خـلقت از تـخم کیهانی، و خلقت از والدین جهانی. البته در همه آن اساطیر، کائوس حاضر است؛ شاید بتوان گفت تقریباً عـنصر اسـاسی در بیشتر اساطیر آفرینش یونان باستان کائوس است. برنز در دایرهالمعارف هستینگز آفرینش در یونان را بـه سـه دسـته طبقهبندی کرده است:
۱٫ دستهای که با اصل روحانی آغاز شدهاند، مثل زئوس۷۹ (Zeus)؛
۲٫ دستهای که با اصـل انـتزاعی شروع شدهاند، مثل زمان، کائوس و شب؛
۳٫ دستهای که با اصل مادی آغـاز شـدهاند، مـثل آب، زمین و اثیر۸۰ (Aether)، و در نظر او بدون شک دسته سوم از همه ابتداییتر هستند (Burns, 1995: ۱۴۵-۱۵۰).
همانطور که پیشتر اشاره شـد، در کـیهانشناسی یونـان باستان، کائوس اولین چیزی
بود که وجود داشت و بطن و رحمی بود که هـمه چـیز از آن پدیدار میشد. کائوس یک مفهوم متضاد از کیهان است. ریشه یونانی این کلمه Khaos است که معنای اصلی آن یک شکاف، خـلأ بـزرگ، پوچ و بیشکل است. این کلمه در زبان هند و اروپایی نخستین ریشه دارد و از کلمه "ghn" و &;quot;ghen&;quot; گرفته شده که بـه مـعنای شکافی است که به صورت گسترده بـاز شـده بـاشد؛ ولی به دلیل سوءفهم اولیه مسیحیان که در معنای این کلمه رخ داد، مـعنای آنـ به بینظمی تغییر پیدا کرد (chaos, 2011). بعضی نویسندگان باستان کائوس را سرچشمه همه چیز میدانستند. در برخی نـوشتههای بـاستانی هم نوشته شده که کـائوس یک تـوده بیشکل و مـغشوش بـود کـه جهان از آن توده بیشکل به کیهان یا نـظام عـالم موجود تبدیل شد (Leadbetter, 1997).
طبق اسطوره هزیود و دیگر اسطورههای اولمپی (Olempian) کائوس خلأ تـاریک و پهـناوری بود که اولین خدا، گایا، از آن پدید آمد. در اسـطورههای خلقتِ پلاسگینها (Pelasgian)، اورینوم، الاهـه هـمه چیز، از این کائوس پدید آمد و کیهان را خـلق کـرد. در اسطوره ارفهای (Orphic) نیز کائوس رحم یا بطن تاریکی خوانده شده است که تخم کیهانی ــ کـه جـهان را در بر داشت ــ از آن پدیدار شده بود.
هـمانطور کـه در سـراسر اساطیر جهان پیونـد مـقدس کیهانی، ازدواج آسمان و زمـین، یافـت میشود در یونان هم شاهد این امر هستیم؛ اورانوس (آسمان) و گایا (زمین) یکی میشوند و خدایان، غـولها و سـایر موجودات را خلق میکنند (الیاده، ۱۳۷۵: ۱۷۷). در یونان مـادر کـیهانی نماد بـاروری بـهشمار مـیرفت و نفوذ بسیاری بر گـیاهان، جانوران و آدمیان داشت. کیهان زیر نگین او بود و او در مقام ایزدبانوی آسمانی، مسیر اجرام آسمانی را نظم میبخشید. بـر گـردش فصلها نظارت داشت و باعث رویش گیاهان بـر روی زمـین مـیشد (ژیـران، ۱۳۷۵: ۹).
نـتیجه ازدواج اورانوس و گایا، تـیتانها، سـیلکوپها و هکاتونخیرها بودند که هر سه گروه نماد نیروهای آشوبگر طبیعت بودند؛ تیتانها، در یونان، نیاکان آدمیان بـه حـساب مـیآمدند (ژیران، ۱۳۷۵: ۱۹). در اعتقاد تیتانها تمامی قوای آسمان در وجـود زئوس تـجسم مـییافت و نـظام عـالم هـم متعلق به او بود. او برای الاههها و انسان پدری مقتدر بود (زرینکوب، ۱۳۶۹: ۶۱). زئوس، آسمان سخت و محکمی در جهان باستان بود که در روز به رنگ آبی روشن درخشان بود و همه ستارگان را در خود داشت، بـه گونهای که
تصور میشد این ستارگان مانند میخ در سطح بیرونی آسمان جاسازی شدهاند (Douglas, 1996). صفای آسمان در وجود هرا (Hera) همسر زئوس بود؛ او مادر الاههها بود. باران تجسم هرمس (Hermes) بود که از آسمان فرود مـیآمد و در زمـین فرو میرفت. رنگینکمان تجسم ایریس (Iris) بود. خورشید مظهر فوبوس (Phobos)، ماه مظهر آرتمیس (Artemis)، و پوزئیدون (Poseidon) و تتیس (Tethys) اشکال دریا بودند. گه (Ge) و دمتر (Demeter) صورت زمین، هفائیستوس (Hephaestos) آتشفشان، و هادس (Hades) مظهر فرمانروایی زیرِزمین و دنیای اموات بودند (زرینکوب، ۱۳۶۹: ۶۲).
کـیهان در یونـان ــ یعنی زمینی که بهوسیله هوا احاطه شده بود، آب دور زمین را گرفته بود، هادس در زیرِزمین بود و اثیر (عنصر آسمان) هم این سه را فرا گرفته بود ــ خـیلی زود بـا دیدگاههایی پیچیده جایگزین شد کـه اولین آنـها ادعای آناکساگوراس (Anacsagoras) بود.او اعتقاد داشت درخشش ماه فقط بهدلیل انعکاس نورخورشید است و ماهگرفتگی نتیجه انسداد مسیر تابش خورشید بر ماه، به وسیله زمین اسـت (Wudka, 1998).
آنـاکسیماندر (Anacsimander) نیز معتقد بود که زمـین بـهوسیله کرههایی احاطه شده است که از مه ساخته شدهاند و بهوسیله آتش بزرگی احاطه شده است که ماه، خورشید و ستارهها یک نگاه آنی و سریع به این آتش از میان مه و غبار هستند. او در نسخهای متفاوت از کـیهانشناسیاش، زمـین را یک استوانه شناور در فضا فرض کرده است. امپدلکس (Ampedolex) کیهان را جهانی بیضیشکل میپنداشت که با سلطنت متناوب عشق و نفرت حکمرانی میشد (Ibid).
انواع کیهانشناسی یونان باستان
۱٫ کیهانشناسی هومر
در اشعار هومر (Homer)، شاعر و داستانسرای یـونانی قـرن هشتم پ. م، مـؤلف ایلیاد و ادیسه، طبیعت، مُدْرَک و پر از نشانههای آمیخته با ماوراء الطبیعه بود. قوانین و نظام طبیعت وابسته به خواستههای خـدایان بودند؛ البته قاعدهای وجود داشت که بهوسیله نیروهای قطعی سرنوشت کنترل مـیشد. کـیهان از نـظر او متشکل از آسمان، زمین، هادس،۸۱ و تارتاروس۸۲ (Tartarus) بود که همه بهوسیله اقیانوس احاطه شده بودند (Weisstein, ۱۹۹۶).
ما در اشعار هومر شـاهد کـیهانشناسی کاملی نیستیم. هومر در اشعار خود بیشتر و پیشتر به جنگ تروا و حوادث آن میپردازد، و سـپس بـه خـلقت، آن هم به صورت مختصر؛ مسائل بسیار زیادی نیز ناگفته میماند (Graves, 1992: 20). هومر فقط در ایلیاد، بهطور مختصر، به خـلقت اشاره کرده است. او اقیانوس۸۳ (Ocean) را پدر همه خدایان و تتیس۸۴ (Tethys) را مادر آنان میداند و معتقد است در پس این دو، قـدرت طبیعی سومی وجود دارد و آن الاهـه شـب است (Burns, 1995, 145-150). در ایلیاد در بیان اینکه اقیانوس و تتیس پدر و مادر خدایان هستند اینگونه آمده است که هرا۸۵ در جریان جنگ تروا، با امید برگرداندن جنگ علیه مردم تروا، زئوس را در کوه ایدا(Ida) اغوا کرد و او را خواباند تا از این فرصت اسـتفاده کند. او برای این کار از خدایان دیگر نیز کمک خواست. او نخست از آفرودیته، خدای عشق، خواست که کمربند زیبایش را به او امانت بدهد تا با آن زیباتر شود و راحتتر زئوس را اغوا کند. او برای جلب رضایت آفـرودیته بـه دروغ به او گفت که آرزو دارد تتیس و اقیانوس که او را بهوجود آورده و بزرگ کرده بودند دوباره با هم ارتباط داشته باشند؛ زیرا آن دو بعد از آخرین دعوایی که با هم داشتند، دیگر در یک تخت نخوابیده بودند. هرا هـمین سـخن را به زئوس نیز گفت. در این داستان، هومر اقیانوس و تتیس را بهعنوان والدین جهانی مطرح کرده است (Joe, 2006).
هومر در ایلیاد و ادیسه کیهان را اینگونه توصیف میکند: در جایی پوسیدون میگوید «ما سه پسرِ کرونوس۸۶ (Cronus) و رئا (Rhea) هستیم؛ زئوس، من، و خـدای دوزخ، هـادس. جهان را سه بخش کردند و هر یک از ما بخش خود را ستاند؛ من جایگزین اقیانوس کفآلود شدم، هادس کشور تیرگیها در زیرِ زمین را یافت و کشور زئوس آسمان شد» (هومر، ۱۳۴۲: ۳۵۶).
هومر زمین را صفحهای گرد و مـسطح مـیداند کـه پوسیدون آن را فرا گرفته اسـت. در جـایی از ایلیاد در اشـاره به پوسیدون گفته است: «ناگهان خدایی که زمین را در آغوش میگیرد و آن را میجنباند از اعماق دریا بیرون آمد» (هومر، ۱۳۴۲: ۳۲۷). در یکی دیگر از آثار هومر نیز آمده اسـت کـه زمـین بر دوش پوسیدون است و او لرزاننده زمین است (هومر، ۱۳۷۰: ۲۳۹). هـومر سـتارگان را شناور در اقیانوس میداند؛ زیرا در جایی میگوید: «دب اکبر که به گرد جبار میگردد و بر او مینگرد تنها اختری است که در
خیزابه اقـیانوس شـناور نـشد» (هومر، ۱۳۴۲: ۳۲۷). وی در ادیسه نیز به این امر اشاره کرده است: «سـتاره خرسکه آن را گردونه مینامند و درجای خود میگردد و نگاهش بهسوی جبار است، تنها صورت آسمانی است که در اقیانوس فرو نـمیرود» (هـومر، ۱۳۷۰: ۱۲۸).
۲٫ کـیهانشناسی هزیود
هزیود (Hesiod)، شاعر یونانی سده هشتم پ. م، دو اثر مهم به نامهای کـارها و روزهـا (works and days)، و تئوگونی (theogony) دارد. او در کتاب تئوگونی به صورت مفصل به خلقت و کیهانشناسی میپردازد. در گزارش او چند نکته اهمیت دارد: ۱٫ خلقت خـدایان و جـهان؛ ۲٫ خـلقت انسان؛ و ۳٫ خلقت زن.
هزیود آغاز پیدایش را اینگونه بیان میکند: دیربازی پیش از پدیدار شدن خدایان، در گذشتهای غـبارآلود و اعـصار غـیر قابل شمارش کهن، هرج و مرجی ناشناخته و مبهم به نام کائوس وجود داشت که با سـیاهی ژرف آمـیخته بـود (همیلتون، ۱۳۷۶: ۸۲). کائوس در اوج کیهانشناسی هزیود قرار دارد و بهگونههای مختلفی تفسیر، و به اشکال مختلفی مثل آب، هوا، آتـش و فـضا فرض شده است. در اینجا ما معنای فضا را که امری انتزاعی است، میپذیریم؛ هزیود نـیز اصـل و اسـاس جهان را امری انتزاعی میداند. در مورد فهم هزیود درباره این امر انتزاعی، یعنی فضا، نظرات مـتفاوتی وجـود دارد. زلر (Zeller) معتقد است که هزیود فضا را تودهای وسیع و غیر قابل اندازهگیری و بیشکل تصور کرده اسـت، ولی از نـظر لوکـاس (Lukas) هزیود آن را یک خلأ نامحدود و صرف دانسته است (Burns, 1995, 145-150).
سرانجام، بهصورتی نامعلوم، دو کودک از بطن کائوس زاده شدند: نـیکس (Nyx) یا شـب و اربوس۸۷ (Erebus)، برزخ یا عالم ظلمات (همیلتون، ۱۳۷۶؛ Weisstein, 1996). پس از آن شگفتترین چیزها فرا رسید؛ اروس۸۸ (Erose)، عشقی کـه دلهـا را نـرم میکند، از تاریکی و مرگ زاده شد و سپس از اروس و شب، اثیر و همرا (Hemera) (یعنی روز) زاده شدند. پس از آن گایا یعنی زمین به وقـوع پیوسـت و طـبیعی است که بعد از بهوجود آمدن عشق و روشنایی، زمین هم باید پدیدار شود (هـمیلتون، ۱۳۷۶: ۸۲). پس از پدید آمـدن روز و شب، تاریکی دائمی جای خود را به توالی روز و شب داد. سپس گایا، آسمان (Uranus) را بهوجود آورد، آسمان پرستاره را (Weisstein, 1996). هزیود چـنین
نـوشته است: «….زمینِ زیبا نمودار شد؛ پهناور سینه، که بنیانی استوار است بـرای تـمامی اشیا. و زمینِ خوب نخست آسمان پرستاره را زاد؛ بـرابر بـا خـود، تا جوانب خویش را با آن بپوشاند و همیشه خـانهای بـرای خدایان خجستهبخت باشد» (همیلتون، ۱۳۷۶: ۸۳؛ Weisstein, 1996). پس گایا یا زمین، کوهستانهای بلند، و پونتوس، دریای نازا، عقیم و بیبار را بـا مـوجهای هماهنگش خلق کرد. همانطور کـه مـیبینیم در کیهانشناسی هـزیود شـاهد هـیچگونه علیتی نیستیم، یعنی تلاشی برای شـرح عـلت اشیا نمیشود، بلکه اصل غالب بر کیهانشناسی او توالی در زمان است (Burns, 1995: 145-150).
زمین (گـایا) بـهعنوان مادر، و آسمان (اورانوس ـ که فرزند و همسر گـایا بود) بهعنوان پدر، نخستین مـخلوقات بـودند (همیلتون، ۱۳۷۶: ۸۴؛ weisstein, 1996) و فرزندان این دو، تیتانها۸۹، سیلکوپها۹۰، غـولها و هـکاتونخیرها۹۱ نخستین موجوداتی بودند که آثار حیات در آنها بود. اورانوس از غولهای عظیمالجثه متنفر بود و آنـها را در جـایی مخفی در زمین پنهان کرد. گـایا از این امـر مـحزون شد و کرونوس، پسـرش کـه یکی از تیتانها بود، را واداشـت اورانـوس را سرنگون کند. کرونوس، اورانوس را از مردی انداخت و از خونش غولهای دیگری بهوجود آمدند. سه الاهه کـینهجو، ارینـیها و وحشتانگیزترین فرزند اورانوس، یعنی تیفون ـ کـه هـیولایی صد سـر بـود ـ بـهوجود آمدند (Weisstein, 1996).
پس از آنکه کرونوس، اورانـوس را سرنگون کرد، همراه با خواهر و ملکه خود، یعنی رئا، فرمانده جهان شد تا آنکه یکی از پسـرانش، یعـنی زئوس ــ که فرمانروای آینده زمین بود ــ بـر ضـد او شـورید. کـرونوس شـنیده بود سرنوشت مـیخواهد او را از تـخت فرمانروایی به زیر آورد، به همین دلیل تصمیم گرفت فرزندانش را پس از تولدشان ببلعد. اما رئا زمانی که ششمین فرزندش، زئوس، را به دنـیا آورد، او را بـه جـزیره کرت۹۲ فرستاد و به جای او سنگی را در قنداق پیچـاند و کـرونوس آن را بـلعید. بـعدها زئوس بـه کـمک گایا، با خوراندن مادهای به کرونوس او را وادار کرد که فرزندان را بالا بیاورد، او نیز پنج برادر و خواهر زئوس را بالا آورد (همیلتون، ۱۳۷۶: ۸۵).
پس از آن جنگ خونینی بین کرونوس ــ که برادران تیتانیاش او را کمک میکردند ــ و زئوس و پنـج خواهر و برادرش درگرفت؛ جنگی که دنیا را به ویرانی کشاند. کرونوس و تیتانها مغلوب شدند؛ زیرا هم صدها هیولایی که در زندان بودند به کمک زئوس آمدند، و هم پرومتئوس۹۳ (Prometheus)، یکی از تیتانها که دانا و باتدبیر بـود، بـه
یاری زئوس برخاست. تیتانها به بدترین وجه کیفر شدند. اطلس، برادر پرومتئوس، هم محکوم شد به اینکه سنگینی کشنده دنیای کوبنده و طاق بلند آسمان را تا ابد بر پشت خود بکشد (هـمیلتون، ۱۳۷۶: ۸۶).
هـنوز زئوس به پیروزی کامل دست نیافته بود که با تیفون نبرد کرد. زئوس در این نبرد از رعد و آذرخش بهعنوان سلاح خود استفاده کرد. غولها یکبار دیگر شورش کـردند، ولی بـاز هم بهوسیله خدایان سرکوب شـدند و پیروزی سـپاه نور و روشنی الاهی و آسمانی بر نیروی پلید و اهریمنی زمین تکمیل شد (همان: ۸۸). اکنون هیولاها در تارتاروس محبوس بودند و دنیا از وجود آنها ایمن شده بود.
همه چـیز بـرای آفرینش انسان مهیا بـود. روایات مـتفاوتی درباره آفرینش مطرح شده است. در اولین روایت گفته میشود که خدایان وکالت آفرینش انسان را به پرومته یا پرومتئوس، که عاقلترین تیتانها بود، و برادرش، اپیمتئوسِ (Epimetheus) بیخرد، دادند. اپیمتئوس در این ماجرا عملی نسنجیده را انجام داد. او پیش از آفـرینش انـسان، بهترینها را به جانوران بخشید؛ قدرت، نیرو، سرعت، شجاعت، دلیری و یال و پر، تا اینکه هیچ مزیتی برای انسان باقی نماند. او مثل همیشه از عمل خود پشیمان شد و دست یاریخواهی به سوی برادر دراز کرد. آنگاه پرومـتئوس خـود آفرینش را بـر عهده گرفت. او به انسانها شکل و شمایل بهتر از جانواران بخشید و آنان را مانند خدایان، راستقامت آفرید. سپس به آسـمان، به سوی خورشید رفت و مشعلی را برافروخت و آتش را ــ که تا آن زمان فقط خـدایان از آن بـهره مـیبردند ــ برای محافظت آدمیان به زمین آورد (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۰؛ Weisstein, ۱۹۹۶).
در روایت دیگری از آفرینش، خود خدایان به آفرینش انسان پرداختند. آنان نخست نـژاد طـلایی را آفریدند که گرچه فناپذیر بودند، اما مانند خدایان فارغ از اندوه، رنج و نگرانی مـیزیستند و مـورد لطـف و عنایت خدایان بودند. این نژاد بعد از مرگ به روح محض بدل میشدند و حامیان نوع بشر میگشتند. نـژاد دوم از نقره ساخته شدند. آنان از عقل و درایت کمتری برخوردار بودند، فانی بودند و روحشان نیز بـعد از مرگ از بین میرفت. نـژاد بـعد، از برنز بودند؛ آدمیان مهیبی که فوقالعاده نیرومند بودند و جنگ را به حدی دوست داشتند که همه به دست هم نابود شدند. این ماجرا نتیجهای سودمند داشت؛ زیرا پس از آنان، نژادی عالی، قهرمان و خداگونه پدید آمد. افراد این نـژاد
آنچنان به جنگهای افتخارآمیز دست زدند که در طول اعصار بیشمار، انسانها پیوسته از آنان یاد کردهاند. این نژاد به جزایر خجستگان رفتند و تا ابد در آنجا در رفاه خواهند ماند. پنجمین نژاد اکنون بر زمین زنـدگی مـیکند، نژاد آهنین. طبیعتشان به پلیدی و زشتی گرایش دارد و هیچگاه از تلاش و مرارت و اندوه باز نمیایستند و طی نسلهای متمادی بدتر میشوند (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۱).
روایت سوم آفرینش با داستانی شبیه طوفان نوح (Deluge) آغاز میشود. در این روایت آدمیان از تـبار سـنگ هستند. آدمیان در جهان چنان پلید و اهریمنصفت شده بودند که زئوس تصمیم به نابودی آنان گرفت. او به یاری خدای دریاها، و به کمک بارانهایی که از آسمان میبارید و نیز رودخانهها، سیل را فرستاد و زمین را به زیر آب بـرد. قـدرت آب بر زمین چیره شد و فقط کوه بلند پارناسوس (Parnasous) بود که آب نتوانست آن را غرق کند. پارناسوس سبب شد که بشر از نابودی کامل رهایی یابد. بعد از نه شبانهروز بارش باران، صندوق چـوبی بـزرگی کـه بر آب شناور بود به آن نـقطه رسـید. آن صـندوق را دوکالیون یا دئوکالیون (Deucallon)، پسر پرومتئوس، به دستور پدرش ساخته بود تا به هنگام طوفان به همراه همسرش، پیرا، دختر اپیمتئوس و پاندورا، سوار بر آن شـوند.
زئوس از این کـار وی نـرنجید، زیرا آن دو تن پارسا بودند. زئوس بر آن دو رحمت آورد و از سیلاب کاست و زمـین یک بـار دیگر خشک شد. آن دو از کوه پایین آمدند و پرستشگاهی لجنآلوده یافتند. شکر رهایی را به جا آوردند و دعا کردند که از تنهایی رهـایی یابـند؛ آنـگاه صدایی شنیدند: «سرتان را بپوشانید و استخوان مادرتان را به پشت سر بـیندازید»۹۴ (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۶ـ۹۷). آن دو نخست نفهمیدند که این کلام به چه معنا است، اما ناگهان پیرا به مفهوم آن پی برد و به همسرش گفت: «زمـین مـادر هـمه است و استخوان او همان سنگها است. ما میتوانیم سنگها را بی آنکه زیانـی بـه مادر برسد به پشت سر بیندازیم» (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۷ـ۹۸). سنگهایی که دوکالیون انداخته بود تبدیل به مرد و آنـها کـه پیرا انـداخته بود به زن تبدیل شدند (دیکسون کندی، ۱۳۸۵: ۲۴۴). آنان را «آدمیان سنگی» نام نهادند و هـمانگونه کـه انـتظار میرفت، به نژادی سرسخت، مقاوم و استوار تبدیل شدند (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۸).
طبق روایتی دیگر، در آفرینش نـوع انـسان، ابـتدا فقط مردان آفریده شده بودند. زئوس
زنان را بعدها، در پی خشمی که بر پرومته آورده بود، آفرید؛ زیرا پرومـته عـلاقه زیاد و ویژهای به مردان نشان میداد و نهتنها آتش را برای مردان دزدیده بود، بلکه ترتیبی داده بـود کـه هـنگام قربانی کردن حیوانات، مردان بهترین قسمت و خدایان بدترین بخش آن را دریافت کنند. وی گاو بزرگی را کـشت و بـهترین گوشت آن را در پوست گذاشت و مقداری از روده و امعا و احشا بر آن ریخت. در کنار آن نیز مقداری استخوان گـذاشت و آن را بـا چـربی سفید تزیین کرد. زئوس چربی سفید را برگزید و وقتی از اصل موضوع اطلاع یافت، خشمگین شد ولی چون خـود آن را انـتخاب کرده بود مجبور شد به آن تن در دهد (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۲). اما پدر آسمانها کسی نـبود کـه این نـوع رفتار را تحمل کند. او دشمن خوبی برای مردها آفرید، موجودی زیبا، شبیه به یک دوشیزه محجوب، کـه هـمه خـدایان به او هدایایی دادند. آن زن را به خاطر اینکه به تمام خدایان هـدیه داده شـده بود پاندورا (Pandora)، یعنی «هدیه همگان»، نامیدند (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۲). گفته میشود که هفایستوس۹۵ (Hephaestos) به فرمان زئوس پاندورا را از گل سـاخت و خـدایان قدرتهای شومی به او دادند. آتنه۹۶ (Athene) به او جان داد. الاهههای زیبایی و پیتو (Peitho) به او جـواهر عـطا کردند. هوراها (Horae) به او گل دادند. هرا، زیبـایی و هـرمس۹۷ نـیز قدرت خیانت را به او بخشیدند (دیکسون کندی، ۱۳۸۵: ۱۵۲).
بـعد از اینـکه این بلای زیباروی ساخته شد، زئوس او را بیرون آورد. خدایان و مردان با دیدن او حیرتزده شدند. خدایان به او جـعبهای دادنـد که هر یک چیزی در آن نـهاده بـودند، و از او خواستند کـه آن را هـرگز بـاز نکند، سپس او را به سوی اپیمتئوس فـرستادند. اپیمـتئوس بهرغم سفارشات برادرش، پرومته، که هیچ چیزی را از سوی زئوس نپذیرد، با آغوش بـاز از پانـدورا استقبال کرد. حس کنجکاوی پاندورا بـاعث تمامی بلاها و ناگواریها شـد. او یک روز در جـعبه را باز کرد و بیماری و اندوه و دردهـای زیانـبار از آن بیرون آمدند. او وحشتزده شد و به سرعت در را بست. امید، تنها چیز خوبی که در آن جـعبه بـود، از آن خارج نشد و تا امروز تـنها وسـیله آرامـش خاطر انسان در زمـان سـختیها است (همیلتون، ۱۳۷۶: ۹۳ـ۹۴).
۳٫ کیهانشناسی ارفـهای
کیهـانشناسی ارفهای (Orphic) در آثار ارفه یا ارفئوس، شاعر و نوازنده افسانهای تراکیایی
که اسرار ارفهای را به او نـسبت مـیدهند، آمده است. این کیهانشناسی به اصل تـخم کـیهانی اشاره دارد. در ابـتدا زمـان یا کـرونوس (Chronus) بود؛ زمان نامحدود، نـامعلوم و بیکران که در این کیهانشناسی ائون (Aeon) نام گرفت. کرونوس و آدراستیا (Adrastia)، به معنای «ضرورت»، با هم همراه شدند و روح و ماده اولیهـ را بـهوجود آوردند که اثیر و کائوس نامیده شـدند (در هـزیود اثـیر، جـو فـوقانی است که هـوای پاک و تـمیز است. همچنین اثیر در هزیود موجودی مذکر است و در کیهانشناسی ارفهای مؤنث؛ کائوس نیز در هزیود موجودی مذکر اسـت، ولی در ارفـهای مـؤنث میشود).
سومین موجود که از آن دو، کرونوس و آدراستیا، بـیرون آمـد، اربـوس (تـاریکی) بـود. سـپس کرونوس با اثیر همراه شد و به غبارها صورت تخم کیهانی دادند. این تخم اولین ماده تعریفپذیر بود که خارج از ابدیت خلق شد. این تخم که غولپیکر و نقرهای بود، پروتوگونوس۹۸ (Protogonus) بـه معنای «زاده نخست»، یعنی اولین خدا را خلق کرد و سپس دو نیم شد، نیمی آسمان و نیمی زمین. پروتوگونوس با نامهای دیگری مثل فانس (Phanes)، یعنی خدای روشنایی، اریکا پائنوس (Ericapaeus)، به معنای قدرت، و متیس (Metis)، بـه مـعنای فهم، نیز شناخته میشود. نویسندگان او را اغلب فانس نامیدهاند. پروتوگونوس در اینجا با اروس، اولین خدا در آثار هزیود، یکی شده است؛ گاهی نیز فانس دیونیسوس (Dionysus)99 نامیده شده که اولین صورت از سه صورت دیونیسوس بوده اسـت.
اگـرچه مردم از پروتوگونوس بهعنوان یک خدا صحبت میکنند، اما در واقع او یک موجود دوجنسه بود و بدون شریک، نیکس یعنی شب را بهوجود آورد (در گزارشی متفاوت نیکس بود که تـخم را گـذاشت، پس او مادر پروتوگونوس بود نه دخـترش). فـانس نیز اولین حاکمکل آسمان بود، البته شاید همراه با نیکس حکمرانی میکرده است. بعدها پروتوگونوس با دخترش همبستر شد و گایا (زمین) و اورانوس (آسمان) از آن دو زاده شدند؛پسـ او بـودکه آسمان و زمین را بهوجود آورد. نـیکس بـعداز پروتوگونوس برای مدتی فرمانروایی کرد و سپس بهنفع پسرش اورانوس ــ که همسر گایا بود ــ کنارهگیری کرد. از قسمت فرمانروایی گایا و اورانوس بر جهان داستان شبیه به هزیود است. فقط در هزیود این گایا بـود کـه با پسرش علیه شوهرش توطئه چید، اما در اسطوره ارفهای، نیکس و گایا بودند که با استفاده از تیتانها باعث زوال اورانوس شدند.
پس از اورانوس، کرونوس همراه با همسرش، رئا ــ که خواهرش نیز بود ــ حاکم جـهان شـدند. جریان زئوس و کرونـوس نیز مانند گزارش هزیود است. البته اینکه چگونه زئوس حاکم کل جهان جدید شد، با گزارش هزیود مـتفاوت است. این نیکس بود که زئوس را ترغیب کرد تا پدرش یا همسرش، پروتوگونوس و همچنین همه جـهانی کـه او خـلق کرده بود و شامل خدایان نیز میشد را ببلعد. زئوس با بلعیدن پروتوگونوس، قدرت و علم جدید بهدست آورد و از آنها برای خـلقت جـهان جدید استفاده کرد؛ حتی خدایان نیز دوباره متولد شدند و او بر همه حکمرانی کـرد.
زئوس پسـری مـیخواست که روزی به جایش حکمرانی کند. او تصمیم گرفت مادر آن پسر، دخترش کره (Kore) یا همان پرسفونه۱۰۰ (Persephone) باشد. از هـمبستری زئوس و پرسفونه، دیونیسوس و زاگرئوس (Zagreus) به وجود آمدند. گروهی از نوافلاطونیان این دیونیسوس را تجسم فانس یا پروتوگونوس در جـسم تازه میدانستند. زئوس، زاگرئوس را در هـمان کـودکی حاکم خدایان کرد. هرا، همسر زئوس که به این امر حسادت میورزید، تیتانها را تحریک کرد که زاگرئوس را بکشند. آنان نیز او را کشتند و قطعهقطعه کردند و خواستند او را بخورند، اما آتنه قلب او را نجات داد و به زئوس رساند. زئوس خشمگین شـد و آذرخش خود را بر تیتانها زد و آنان را خاکستر کرد؛ از خاکستر آنان بشر بهوجود آمد. زئوس قلب زاگرئوس را بلعید و یک زن از آدمیان را ملاقات و او را باردار کرد؛ آن زن، سمله۱۰۱ دختر پادشاه تبس بود. سمله با توطئه هرا کشته شد و زئوس، طـفل مـتولد نشده را به رانش دوخت. وقتی زمانش رسید دوباره دیونیسوس ــ که در واقع حلول خدای زاگرئوس، پسر پرسفونه، بود ــ از ران زئوس متولد شد و سرانجام حکمران آسمان گردید.
طبق اساطیر ارفهای، شش پادشاه بر آسـمان حـکمرانی کردند: پروتوگونوس، نیکس، اورانوس، کرونوس، زئوس و دیونیسوس (Graves, 20-21; Burns, 1995: 145-150; Joe, ۲۰۰۶).
۴٫ کیهانشناسی پلاسگینها
این کیهانشناسی به پلاسگینها(Pelasgian) ، قومی که نواحی تسالی و پلوپونز را تصرف کردند، منسوب است. اصل این اسطوره را آپولونیوس رودیوس (Apollonious Rhodius)، شاعر و داستاننویس یونانی قـرن سـوم پ. م، بیان کرده است. این اسطوره به جزئیات
نپرداخته است: جهان در قالبی واحد بود و زمین و آسمان و دریا با هم درگیر بودند. ناگهان زمین، آسمان و دریا از هم جدا شدند و کوهها از دریا برخاستند؛ در حالی که خـورشید، مـاه و سـتارگان در مسیر خودشان حرکت میکردند. در طـول خـلقت جـهان، اورینوم۱۰۲ (Eurynom) و افیون (Ophion)، دو تا از قدیمیترین موجودات، بهوجود آمدند. آن دو بر جهان حکمرانی میکردند تا وقتی که کرونوس و رئا آن دو را از اولمپ (Olympus) تبعید کردند (Joe, ۲۰۰۶).
این اسطوره بهوسیله رابـرت گـریوز (Robert Graves)، اسـطورهنگار معاصر، از نو بازسازی شده است. او این اسطوره را با جـزئیات بـیشتری اینگونه بیان میکند: در ابتدا کائوس بود و اورینوم، الاهه باستانی یونان، برهنه از این کائوس اولیه برخاست، اما فهمید هیچ چیز محکمی وجـود نـدارد کـه پایش را روی آن بگذارد و بر آن تکیه کند، بنابراین بلافاصله با رقصیدن بر روی مـوجها، دریا را از آسمان جدا کرد. سپس باد شمال را یافت، آن را در دستانش گرفت و به شکل ماری لوله کرد و نام آن را افیون نهاد. افـیون دور اورینـوم حـلقه زد و با او آمیزش کرد، سپس اورینوم خود را به شکل فاختهای درآورد و تخم جـهانی را گـذاشت و به افیون فرمان داد که هفت بار دور تخم چنبره بزند. تخم دو قسم شد و همه چیز از آن تخم مـتولد شـد. اورینـوم و افیون در کوه اولمپ با هم زندگی میکردند تا اینکه افیون تصمیم گـرفت خـود را خـالق جهان اعلام کند. اورینوم فوراً پاشنهاش را بر سر افیون زد، به دندانهایش لگد زد و او را در زندانی زیرِ زمـین مـحبوس کـرد (Graves, 1992: 18-20; Krista, 2003). اورینوم سلطنت جهان را بین زوجهای تیتان تقسیم کرد و خودش، در زمین، پلاسگوس (Pelasgus) را، که از اولین پلاسگینها بود، خـلق کـرد. او پلاسگوس را از خاک آرکادیا ساخت. تحت رهبری پلاسگوس مردم یاد گرفتند برای خود سرپناه بـسازند و خـود را بـا پوست خوک بپوشانند. سرانجام اورینوم بهوسیله رئا و کرونوس از کوه اولمپ تبعید و به اقیانوس پرتاب شـد (Graves, 1992: 18-20).
۵٫ کـیهانشناسی فرسیدس
فرسیدس (Pherecides)، فیلسوف یونانی قرن ششم پ. م، آغاز جهان را از سه اصل اولیه
میدانست که عـبارت بـودند از: زاس یا زئوس، کـرونوس و کتونیا. زئوس در اوج کیهانشناسی او قرار دارد و بهعنوان یک اصل روحانی ناب، مورد توجه و احترام است. بنابراین زئوس، به مـعنای دقـیق کلمه، خارج از جهان قرار دارد و اصل قدرت و نیروی متعالی و برتر است. کرونوس دومـین عـضو این سـهگانه (Burns, ۱۹۹۵: ۱۴۵-۱۵۰)، به معنای زمان جاودانه و ابدی است. او بود که در ابتدا شروع به خلقت کرد (Stamatello, 1996-2006). در آخر نیز کـتونیا قـرار دارد کـه یا به معنای ماده اولیه است یا زمین روحانی.
خلقت در فرسیدس وقتی آغاز میشود کـه کـرونوس از خودش سه عنصر آتش، هوا و آب را بهوجود میآورد و سپس به نوبت پنج خانواده خدایان را ایجاد میکند. در این هـنگام زئوس بـرنامه میریزد که جهان را خلق کند، اما بین کرونوس و اژدهایی به نام افـیونئوس (Ophioneus) بـرای حکومت بر طبیعت کشمکشی رخ میدهد. وقتی کـرونوس پیروز شـد و اژدهـا را به دریا انداخت، زئوس توانست آفرینش جهان را آغاز کـند. زئوس ابـتدا جبه را ساخت و زمین را بر روی آن قرار داد و سپس اقیانوس و محل اقامت اقیانوس را پدید آورد (Burns, 1995: 145-150).
۶٫ کیهانشناسی دیودوروس سـیکولوس
دیودوروس سـیکولوس (Diodorus Siculus)، مورخ قرن اول پیش از میلاد، چهل کـتاب دربـاره تاریخ جـهان نـوشت و مـجموع آن را کتابخانه تاریخ نامید. این کیهانشناسی از قـسمت تـاریخ اسطورهای مردم یونانی و غیریونانی این مجموعه ذکر میشود. بسیاری از مطالب تاریخ اسطورهای اخـتراع خـودش بوده است. او سعی کرد که اسـطورههای مشهور را عقلانی کند؛ بـرای مـثال معتقد بود که خدایان فـناپذیر بـودند و فقط بعد از مرگ الوهیت مییافتند. به عقیده دیودوروس اقیانوس و تتیس سرچشمه همه خدایان بـودند. از نـظر او، اورانوس، اولین شاه بود نه واقـعاً یک خـدا؛ اورانـوس نخستین شخصی بـود کـه مردم را در یک شهر مستحکم و دارای بـرج و بـارو جمع کرد. برای آنان قوانینی ایجاد کرد و به آنان آموخت که چگونه محصولاتشان را پرورش دهند و آنـها را ذخـیره کنند. اورانوس همچنین یک ستارهشناس و طالعبین بـود، کـسی که مـیتوانست آینـده را پیشـبینی کند.
اورانوس چهل و پنـج پسر از همسران مختلف داشت. هجده پسرش که بهعنوان تیتانها شناخته میشدند از همسرش تیتائیا (Titaea) بودند. تـیتائیا بـعد از مرگش الوهیت یافت و اسمش گه یا گـایا بـود. او دخـترهای زیادی هـم داشـت که باسیلیا (Basileia) و رئا از آن جـملهاند. بـاسیلیا که دختر بزرگتر بود، برادرانش را تربیت کرد؛ به این دلیل است که او بهعنوان مادر خالق شناخته شده است. بـاسیلیا بـعد از مـرگ برادرش حکمرانی کرد و الوهیت یافت. با یکی دیگـر از بـرادرانش بـه نـام هـیپریون (Hyperion) ازدواج کـرد و مادر هلیوس (Helius) و سلنه (Selene) شد. دیگر برادران حسادت میکردند و میترسیدند که هیپریون قدرت شاهانه را برای خودش بگیرد. بنابراین او را کشتند و هلیوس را به رود اریدانوس (Eridanus) پرتاب کردند. سلنه هم از غم و انـدوه او خود را از دیوار بلند شهر به پایین انداخت. باسیلیا طول رود اریدانوس را برای یافتن پسرش گشت تا اینکه از فرط خستگی غش کرد. او پسرش را در خواب دید که به او میگفت برای او و خواهرش محزون نباشد؛ زیرا آن دو به خدای خـورشید و الاهـه ماه تبدیل شده بودند و تیتانها نیز سزای عملشان را دیده بودند. وقتی باسیلیا در طوفان گم شد، مردم پنداشتند که او به الاهه تبدل شده است و محرابی به احترام او برپا کردند.
بـعد از مـرگ هیپریون و باسیلیا، سلطنت بین برادرانش، اطلس و کرونوس، تقسیم شد. اطلس ستارهشناس و طالعبین بزرگی بود. او کتابی در باب نظریه افلاک داشت و به این دلیل او را کسی دانستهاند که آسـمان را بـر شانههای خود حمل میکند. بـرادر اطـلس، کرونوس حکمران حریص و ناپرهیزکاری بود. او با خواهرش رئا ازدواج کرد؛ رئا نیز زئوس را به دنیا آورد. زئوس سلطنت را در جنگی در برابر پدرش و تیتانها برنده شد. زئوس برخلاف پدرش حاکمی پرهیزکار، خردمند و عادل بود. پسـ از مـرگ زئوس مردم ادعا کردند کـه او خـدا و حاکم جهان شده است، و اینگونه زئوس الوهیت یافت (Joe, 2006).
جمعبندی
این تحقیق به بیان مهمترین اساطیر آفرینش در یونان باستان پرداخته است که در آنها مبدأ اولیه آفرینش بیان شده و همچنین نحوه آفرینش جهان، خدایان و انـسانها نـیز روشن شده است. در بین این اساطیر آفرینش، گزارش هزیود مفصلتر است و جزئیات
بیشتری را بیان میکند. آنچه بین این اساطیر مشترک است، مبدأ و منشأ اولیه خلقت است که در همه آنها یک امر انتزاعی بـه نـام کائوس ذکـر شده است؛ همچنین وجود والدین جهانی نیز در بین این اساطیر مشترک است.
در روایت دیودوروس سیکولوس شاهد یک تفاوت اساسی با اساطیر دیگـر هستیم و آن، عقلانی کردن اساطیر است. او اساطیر را از سطح پاسخهای ذهن انسان ابـتدایی، بـه سـطح سؤالات خود درباره کیهان بالاتر برده است و ریشه آنها را در تاریخ جستوجو میکند. البته این به معنای غیرعقلانی بـودن دیگـر گزارشهای اساطیری نیست، بلکه در آنها هم میتوانیم شاهد عقلانیت باشیم؛ برای مثال مـیتوان بـه قـائل شدن یک امر انتزاعی برای اصل و منشأ جهان اشاره کرد.
کتابنامه
الیاده، میرچا (۱۳۷۵)، اسطوره، رویا و راز، ترجمه رؤیا مـنجمی، تهران: فکر روز.
حمزهای، کیومرث (۱۳۷۸)، اساطیر آفرینش در ادیان سامی، پایاننامه دوره کارشناسی ارشد ادیان و عرفان، تـهران: دانشکده الاهیات ومعارف اسـلامی دانـشگاه تهران.
دیکسون کندی، مایک (۱۳۸۵)، دانشنامه اساطیر یونان و روم، ترجمه رقیه بهزادی، تهران: طهوری.
زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۶۹)، در قلمرو وجدان، تهران: انتشارات علمی.
فلیکس، ژیران (۱۳۷۵)، فرهنگ اساطیر یونان، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: فکر روز.
همیلتون، ادیت (۱۳۷۶)، سـیری در اساطیر یونان و رم، ترجمه عبدالحسین شریفیان، تهران: اساطیر.
هومر (۱۳۴۲)، ایلیاد، ترجمه سعید نفیسی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
هومر (۱۳۷۰)، ادیسه، ترجمه سعید نفیسی، [بیجا]: انتشارات علمی فرهنگی.
Burns, I. F (1995)," Cosmology and Cosmogony", Incyclopedia of Rligion and Ethic, Vol. IV, Sons Charles Scribher’s Sons.
&;quot;Chaos&;quot; (۲۰۱۱), Retrived From www.wikipedia.com.
Douglas, E. Cox (1996)," The Rigid sky in greek Philosophy", Retrived From www.sentex.net.
Graves, Robert (۱۹۵۵), The Greek Myths, London: penguin books.
Joe, Jimmy (2006), &;quot;Obscure Creation myth", Retrived From www.timelessmyths.com.
Krista (2003), &;quot;Eurynome", Retrived From www.delirimrealm.com.
Leadbetter, Ron (۱۹۹۷), "Choas&;quot;, Retrived From www.pantheon.org.
Schombert, James (2004), "Cosmology", Retrived From www.abyss.uoregon.edu.
Stamatellos, Giannis (۱۹۹۷), &;quot;Pherecydes", Retrived From www.philosophy.ht.com.
Weisstein, Eric. W (1996), "Hesiod", Retrived From www.scienceWorld.com.
Weisstein, Eric. W (1996), "Homer&;quot;, Retrived From www.scienceworld.com.
Wudka, Jose (1998), "Early Cosmology", Retrived From www.physics.ucr.edu.
- آشفتگی بیکران کیهان پیش از آفرینش و بـن اصـلی تکوین جهان.
- خدای خدایان در ایزدستان یونانی که برابر ژوپیتر مصری است.
- منطقه فضایی فراسوی جو زمین.
- خدای دوزخ.
- وادی دوزخ.
- تجسم ایزدی اقیانوسهای جهان پیش از آفرینش.
- ایزدبانوی دریا که خواهر و همسر اقیانوس بـود.
- شـهبانوی آسمان و باکره آسمانی، پیش از هر چیز ایزدبانوی ازدواج و مادهگونگی.
- یکی از تیتانها که بر کیهان فرمانروایی میکرد و مغلوب فرزند خود، زئوس، شد.
- منطقهای ظلمانی زیر زمین؛ مردگان پیش از آنکه به هادس بـرسند بـاید از آن بگذرند.
- ایزد عشق، فرزند آفرودیته.
- فرزندان اورانوس و گایا که مغلوب ایزدان اولمپ شدند.
- فرزندان اورانوس و گایا که تنها یک چشم در پیشانی داشتند.
- فرزندان اورانوس و گایا که دارای صد دست بـودند و بـه هـمراه تیتانها و سیکلوپها نماد نیروهای آشـوبگر طـبیعت بـودند.
- جزیرهای در ساحل جنوب شرقی یونان در دریای مدیترانه.
- خدای آتش؛ خدایی که آتش را دزدید و برای انسان آورد. نام او به معنای اندیشه است و حـتی گـویند دانـاتر از دیگر خدایان بود.
- دیکسون کندی معتقد است بـعد از مـشورت با تمیس (Themis)، او این حرف به آنان زد (۱۳۸۵: ۲۴۴).
- شخصیتیافته آتش زمینی آسمانی و نیز خدای تندر.
- ایزدبانوی خرد، جنگ، هنر و صلح که نـشانه ویـژه او فـاخته بود.
- ایزد تجارت، اختراع، و راهبر مردگان به دوزخ.
- همان فانس کـه از تخم کیهانی سر زد.
- ایزد شراب و کشاورزی که فرزند زئوس و سمله است.
- ملکه جهان زیرین و فرزند دمیتر و زئوس.
- فرزند کادوس و کـارمونیا، زنـی مـیرا که همسر زئوس شد.
- خدای دریاها، دختر اقیانوس و تتیس، و از نژاد تیتانها.
پایان مقاله