مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

یهود در جزیره العرب پیش از اسلام: تحلیلی بر تأثیر و تأثرات یهودیت و عرب جاهلی

چکیده

هرچند خاستگاه شکل گیری یهودیت در سرزمین اعراب نبوده است، اما حوادثی که بر بنی اسرائیل گذشت موجب پراکندگی آنها گردید. از جمله مکان هایی که یهودیان به آنجا مهاجرت کردند، شبه جزیره عربستان بود. در این پژوهش تاریخی، حضور و فعالیت ها و تأثیر و تأثرات یهودیت در میان اعراب در زمان جاهلیت تا ظهور اسلام بررسی می شود. در بحث  از جغرافیای ادیان و خروج یک دین از خاستگاه اصلی خود، گاه این خروج، به صورت اختیاری است که پیروان آن دین تلاش می کنند آیین خود را به سرزمین های دیگر انتقال داده و پیروان جدیدی را جذب نمایند و گاه نیز این خروج، به دلیل عوامل غیراختیاری است. خروج آیین یهود از خاستگاه سرزمین خود، از نوع اخیر می باشد؛ زیرا یهودیت آیینی است که پس از حضرت موسی علیه السلام به مرور رنگ قومی به خود گرفت و پیروان این آیین، اعتقادی به تبلیغ و ترویج آیین خود ندارند. بنابراین، حضور آنها در میان اعراب در عصر جاهلیت، عواملی غیرارادی داشته است. اما این حضور هم تأثیراتی بر اعراب داشته و هم از آنها تأثیر پذیرفته است. این مقاله، با رویکرد تاریخی به بررسی این موضوع می پردازد.

کلیدواژه ها: عرب، یهودیت، بنی اسرائیل، عهد عتیق، جاهلیت، بررسی تاریخی.

مقدمه

بررسی تاریخی احوال و تطورات ادیان موجود، آینه ای است که در آن می توان سابقه و عملکرد مؤمنان به آن ادیان را به نظاره نشسته و از آن درس هایی آموخت. این درس ها، به مثابه چراغ راهنمایی است که می توان از آن برای مواجهه با حوادث آینده بهره برد. یهودیت نیز با پیشینه چند هزار ساله در همین راستا قرار دارد. یهودیت به عنوان دینی که با رسالت حضرت موسی علیه السلام پا به عرصه هستی گذارده، حوادث بسیاری را از سر گذرانده است. در سه دوره تاریخی، حوادث تلخی بر این آیین گذشت؛ یکی، حمله پادشاه آشور در ۷۲۱ پیش از میلاد به سرزمین فلسطین که موجب کشته شدن شماری از آنها و آوارگی بسیاری از بنی اسرائیل گردید (ایزیدور، ۱۳۸۸، ص ۴۷) و تنها شمار اندکی از یهودیان توانستند در فلسطین باقی بمانند. دیگری، هجوم بختنصر (نبوکد نصر) در سال ۵۸۳ق.م، که موجب کشته شدن عده ای و آوارگی و تبعید بازماندگان حمله قبلی گردید و تقریباً تمامی بنی اسرائیل از این سرزمین خارج گردیدند (همان، ص ۵۸). البته با پیروزی کوروش، پادشاه ایران و غلبه او بر پادشاه بابل، یهودیان از بند اسارت رها شده، و حدود ۴۲۰۰۰ نفر از آنها به سرزمین فلسطین بازگشتند (همان، ص۹۲) و در طول سالیان متمادی به بازسازی سرزمین فلسطین و معبد ویران شده خود پرداختند. عده ای نیز در سرزمین ایران و عراق و برخی دیگر مناطق باقی مانده و تا به امروز نیز حضور آنان کم وبیش ادامه دارد. حادثه سوم، مربوط به تخریب دوم معبد سلیمان، در سال هفتاد میلادی به دست سپاه تیتوس رومی است (بی ناس، ۱۳۷۵، ص۵۵۵) که به نام تخریب دوم مشهور است. پس از این حادثه، که به کشته و تبعید یهودیان به سرزمین های دیگر منجر گردید، یهودیان در کشورهای مختلف از جمله در سرزمین حجاز حضور یافته و به زندگی خود ادامه دادند. یهودیان در این دو هزار سال نیز شاهد حوادث گوناگونی بوده اند تا در قرن اخیر، با نقشه و برنامه برخی کشورها به سرزمین فلسطین بازگشته و حکومت غاصبانه ای را تشکیل داده و حوادث تلخی را برای مسلمانان رقم زدند. داستان این حوادث، معمولاً در کتب تاریخی مربوط به یهودیت مورد بحث قرار گرفته است. حضور یهودیان در شبه جزیره عربستان، به عنوان یک موضوع تحقیق در زبان فارسی کمتر مورد توجه بوده است و بیشتر در کتب تاریخی اشاراتی به آن شده و به اختصار از آن بحث شده است. در این پژوهش، به اجمال وضعیت حضور آیین یهودیت و پیروان این دین در عصر جاهلیت و تعامل آنها با اعراب عصر جاهلی، با رویکرد تاریخی بررسی شده است.

آیین یهود

یهودیت، دینی است که با بعثت حضرت موسی علیه السلام آغاز شد. بنی اسرائیل، نسب به حضرت ابراهیم علیه السلام می رسانند و دین یهود یکی از ادیان ابراهیمی است. ازاین رو، ابتدا اشاره ای کوتاه به چگونگی شکل گیری این قوم ضروری است.

بنی اسرائیل قومی است که سرآغاز آن حضرت ابراهیم علیه السلام است و نسب همه انبیای بنی اسرائیل نیز به او می رسد. ازاین رو، به آن حضرت شیخ الانبیا گفته می شود. در عهد عتیق نسب حضرت ابراهیم علیه السلام این گونه بیان شده است: ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعو بن فالج بن عامر بن شالح بن ارفکشاذ بن سام بن نوح علیه السلام (سفر پیدایش ۱۱: ۲۶-۱۰).

ابن کثیر، در کتاب البدایه و النهایه (ابن کثیر، ۱۴۰۸ق، ج ۱، ص ۱۶۰) و نیز ابن عساکر در تاریخش نسب حضرت ابراهیم علیه السلام را با اندکی تفاوت بیان کرده اند. به نظر می رسد، منشأ همه این نسب نامه ها تورات و کتب یهودی است. آن حضرت حدود دو هزار سال پیش از میلاد، یعنی حدود چهار هزار سال پیش، در شهر اور به دنیا آمد که حدود یک قرن پیش، آثار این شهر در ساحل فرات از زیر خاک بیرون آورده شد و آثار باستانی متعددی در آنجا کشف شد (توفیقی، ۱۳۸۵، ص ۷۶). برخی هم محل تولد حضرت را کوه قاسیون در قریه ای نزدیک دمشق دانسته اند.

بر اساس آنچه در تورات بیان شده است، حضرت ابراهیم علیه السلام به همراه پدرش تارح و همسرش ساره و برادرزاده اش حضرت لوط علیه السلام از محل تولد خود خارج شده و به سوی سرزمین کنعان، در غرب فلسطین رهسپار شدند. اما در میان راه، به سفر خود ادامه ندادند و در شهر حرّان، در شمال شبه جزیره عربستان آن روز، که اکنون در جنوب ترکیه و در مرز سوریه قرار دارد، ساکن شدند. پدر حضرت ابراهیم علیه السلام در سن ۲۰۵ سالگی در این شهر از دنیا رفت (سفر پیدایش، ۱۱: ۳۲). به گفته تورات، حضرت در سن ۷۵ سالگی به امر خدا از سرزمین حرّان عازم کنعان شد و به همراه ساره و برادرزاده اش جناب لوط علیه السلام و چند نفر از مردم حرّان به کنعان رفته و در شرق بیت ایل در روی کوهی خیمه زدند (همان، ۱۲: ۹-۱۰) و پس از چندی به حَبرون (الخلیل) کوچ کردند و در همان سرزمین نیز از دنیا رفتند. مقبره حضرت هم اکنون در این شهر است.

حضرت ابراهیم علیه السلام از هاجر مصری صاحب فرزندی به نام اسماعیل شد (همان، ۱۶: ۱۶). اما به دلیل حسادت ساره، حضرت ابراهیم علیه السلام هاجر و اسماعیل را از سرزمین کنعان بیرون برد.

چهارده سال بعد از تولد اسماعیل علیه السلام از هاجر مصری، ساره نیز که سالخورده شده بود، به امر و اراده الهی صاحب فرزندی به نام اسحاق شد. حضرت ابراهیم علیه السلام از همسران دیگرش نیز صاحب یازده فرزند می شود. به گفته تورات، حضرت در سن ۱۷۵ سالگی از دنیا رفت (همان، ۲۵: ۸-۱). طبری، عمر حضرت را ۲۰۰ سال و مسعودی ۱۹۵ سال بیان می کند.

اعراب حجاز منسوب به دو فرزند حضرت اسماعیل علیه السلام، یعنی ناباط(نبایوت) و قیذار(قیدار) هستند. اما حضرت اسحاق علیه السلام که جد انبیای بنی اسرائیل است، از همسر خود صاحب دو فرزند همزمان شد. فرزند اول را عیسو(به معنای پرمو) نامیدند؛ زیرا بدنش پوشیده از مو بود. فرزند دوم را، که بلافاصله پس از او به دنیا آمد، یعقوب (یعنی تعقیب کننده) نام نهادند (همان، ۲۵: ۲۶-۱۹)، که بعدها به اسرائیل ملقب شد؛ یعنی کسی که بر قهرمان پیروز شد. حضرت یعقوب، از چهار همسری که اختیار کرد، صاحب دوازده پسر شد به نام های رؤبین، شمعون، لاوی، یهودا، زبالون، یشعر، یوسف، بنیامین، دان، نفتالی، جاد و اشیر. فرزندان و نوادگان این دوازده پسر، بعدها به اسباط دوازده گانه مشهور شدند (همان، ۲۹: ۳۵-۲۹ و ۳۰: ۲۴-۱) که در قرآن نیز از آنها یاد شده است.

حضرت یوسف علیه السلام، که معروف ترین و مهم ترین پسر حضرت یعقوب علیه السلام بود، بر اثر حادثه ای که در جریان حسادت برادرانش به وجود آمد، مفقود شد و به مصر برده شد. این حادثه موجب شد که پس از بوجود آمدن قحطی، بقیه اسباط و حضرت یعقوب علیه السلام و بقیه بنی اسرائیل به مصر مهاجرت کنند و در آنجا ساکن شوند. به مرور زمان، بنی اسرائیل که به قوم عبرانی مشهور بودند. عبرانی لقب حضرت ابراهیم علیه السلام است یا به دلیل عبور از رود فرات و یا به دلیل آنکه عابر یکی از نیاکان حضرت بوده است و یا به دلیل نسبت داشتن با حضرت ابراهیم علیه السلام (توفیقی، ۱۳۸۵، ص۷۵). در مصر رو به فزونی گذاشتند و در علوم و فنون پیشرفت کردند. هنگامی که تولد حضرت موسی علیه السلام نزدیک شد، جمعیت بنی اسرائیل افزایش یافته بود. ازاین رو مصریان ترسان و نگران شدند که بنی اسرائیل حکومت مصر را از دست آنها بگیرند. لذا شروع به استضعاف آنها نموده و به تعبیر قرآن کریم، پسران آنها را به قتل می رساندند و تنها دختران آنها را زنده می گذاشتند. حضرت موسی علیه السلام در چنین عصری متولد شد. عهد عتیق، نسب حضرت را این گونه بیان می کند: موسی بن عمران بن قاهت بن لاوی بن یعقوب بن اسحق بن ابراهیم علیه السلام. بنابراین که حضرت از سبط لاوی بوده است.

بر اثر حادثه درگیری حضرت موسی علیه السلام با یکی از قبطی های اهل مصر و کشته شدن آن حضرت مجبور به ترک مصر شده و به سوی مدین می رود. پس از ده سال به همراه همسر خود به سوی سرزمین مصر باز می گردد (همان، ۲: ۲۲-۱۱) و در دامنه کوه، صدای خداوند را که از میان بوته مشتعلی با او سخن می گفت، شنیده و به پیامبری برگزیده می شود. بدین صورت، با پیامبر شدن آن حضرت، دین موسوی شکل می گیرد (همان، ۳: ۲۲-۱).

لازم به یادآوری است که دین یا شریعت موسوی، پس از حادثه جلای بابل، که به کشته و تبعید شدن اسباط بنی اسرائیل منجر شد و تنها سبط یهودا در فلسطین باقی ماندند، تغییر نام یافت و به یهودیت مشهور شد.

اصل وجود دین در دوران جاهلیت

در دوران جاهلیت بت پرستی به شکلی رایج بود که نزد سایر اقوام سامی قدیم نیز رواج داشته است. البته ویژگی هایی این بت پرستی داشته که مربوط به خود اعراب و اقوام مجاور بوده است. از جمله اینکه اعراب هم دو نوع بت و الهه داشته اند: یکی خانگی و دیگری قبیله ای (فیاض، ۱۳۶۹، ص ۴۸). البته در دوران جاهلیت، به ویژه در اواخر این دوره، یهودیت و مسیحیت در سرزمین عربستان نفوذ یافته بود و دین حنیف نیز از زمان حضرت اسماعیل علیه السلام به بعد در این سرزمین حضور داشته است. خروج یهودیان از سرزمین فلسطین و ورود آنان به عراق، در زمان بختنصر(نبوکد نصر) بوده است که بنی اسرائیل اسیر شده و به بابل آورده شدند. پس از فتح بابل توسط کوروش و آزادی آنها، عده ای از بنی اسرائیل به فلسطین بازگشته و عده ای نیز در بابل(شمال عراق کنونی) باقی مانده و در سده های بعدی به اطراف مدینه کوچ کردند (علی احمد صالح، ۱۹۶۰، ج ۱، ص ۱۷۱).

عرب در تورات و عهد عتیق

واژۀ عرب از جهت اشتقاق، واژه ای سامی است به معنای صحرا یا مقیم صحرا و تقریباً هیچ گونه معنای قومی و نژادی ندارد. گرچه در دوران بعدی، چنین ویژگی و معنایی را پیدا کرده است. واژه عرب در سفر اشعیا و ارمیا (اشعیا ۱۳:۲ و ۲۱: ۱۳ و ارمیا ۳: ۲) به همین معنا آمده است. در سفر مکابیان دوم، واژۀ عرب و بدوی را مرادف هم به کار می برد. نخستین بار که تورات این واژه را به معنای خاص آن آورده است، در کتاب ارمیا است (۲۵: ۲۴)؛ آنجاکه عبارت شاهان عرب را به کار می برد. دوران پیامبری ارمیا، بین سال های ۵۸۶ و ۶۳۴ق.م بوده است و پادشاهانی که از آنها سخن می گوید، به احتمال قوی شیوخ شمال عربستان و صحرای شام بوده اند. از قرن سوم پیش از میلاد، واژۀ عرب برای همۀ ساکنان شبه جزیره از هر نژاد و قوم به کار می رفته است. در تواریخ ایام دوم (۲۱: ۱۶)، از اعرابی که نزدیک حبشی ها بوده اند، یاد می کند. مقصود او، اعراب جنوب غربی سبئیان می باشد. از چهار سرزمین سبأ، معین، حضرموت و قتبان که در عربستان قدیم شهرت فراوان داشته اند، در عهد عتیق تنها از سه سرزمین سخن گفته شده است (حتی، ۱۳۶۶، ص ۵۳-۵۴). از این نکته که از واژۀ عرب در موارد بسیاری از عهد عتیق یاد شده است، می توان به پیوند عبرانیان با اعراب پی برد. این اسفار منسوب به گروهی از انبیاست که بیشتر آنها در فلسطین نگاشته شده است. سفر حزقیال و مزامیر در درۀ فرات، در روزگار اسارت نوشته شده است. کهن ترین سفر عهد عتیق، همان سفر عاموس است که گمان می رود در سال ۷۵۰ ق.م تدوین شده است. بنابراین، آنچه درباره اعراب در عهد عتیق آمده است، مربوط به ۷۵۰ ق.م تا سدۀ سوم قبل از میلاد است. در تلمود نیز اشاراتی به عرب شده است. یکی از تلمودها نیز تلمود بابلی است که تدوین آن در سرزمین اعراب توسط یهودیان صورت گرفته است، این واژه در برابر تلمود فلسطینی است (جواد علی، ۱۹۷۶، ج۱، ص ۶۰).

ورود یهود به سرزمین اعراب

جواد علی در تاریخ مفصل خود می گوید: ما نصوص تاریخی محکمی که بر اساس آن بتوانیم دربارۀ یهود در جزیرهالعرب سخن بگوییم نداریم، مانند اینکه در چه زمانی به آنجا آمده و چه کارهایی می کرده اند و… اما به هر حال، اصل وجود یهود در جزیرهالعرب مسلم است. اما احتمالاً ورود یهود به جزیرهالعرب در عهد بختنصر بوده است (همان، ج۶، ص ۵۱۱ـ۵۱۴). هجرت برخی از یهودیان به اطراف یثرب و بلندی های حجاز، در اثر ظهور امپراطوری روم و غلبۀ آنها بر بلاد شام بوده است که یهودیان را وادار به فرار به اطراف یثرب کرده است (همان، ص ۵۲۴).

فیلیپ خلیل احتمال می دهد که ورود یهودیان به عربستان، در اثر تصرف فلسطین و ویرانی معبد در سال ۷۰م بوده باشد (حتی، ۱۳۶۶، ص ۷۸). محمدعلی قطب می گوید: حضور یهود در شبه جزیره اصیل نبوده، بلکه عارضی است. اما دربارۀ زمان ورود آنها به شبه جزیره اختلاف وجود دارد. هر کسی به ادله ای استناد می کند و روایات و قرائنی را به عنوان تأیید نظر خود ارائه می کند. در واقع اینها مرجحات و اجتهاداتی است که غرض آنها در اکثر موارد، خدمت به حقیقت تاریخی است. سپس می گوید: به نظر ما علت مهاجرت یهود به جزیرهالعرب حملۀ بختنصر به آنهاست (قطب، ۱۴۰۵ق، ص۱۶ـ۱۷). البته این سخن فیلیپ خلیل ضعیف است. به احتمال قوی، حضور یهود در عربستان، مربوط به تخریب دوم معبد در سال ۷۰م است. البته بعید نیست که برخی از یهودیان بازمانده از حمله بختنصر در عراق نیز که به فلسطین بازنگشتند، به عربستان هجرت کرده باشند.

علی احمد صالح می گوید: ما دقیقاً نمی دانیم یهودیان چه زمانی وارد شبه جزیره عربستان شده و تطور یافته است، اما معلوم است که یهودیان در طی چند موج، وارد جزیره شده و در بخش های مختلف مانند تیماء، خیبر و… ساکن شده اند (صالح، ۱۹۶۰ق، ج ۱، ص ۱۷۱).

مکان های استقرار یهود در جزیره العرب

جواد علی می گوید: یهود در میان اعراب جاهلی گروه شناخته شده ای بوده اند و در اشعار جاهلی از ایشان نام برده شده است. ازاین رو، معلوم می شود که اعراب جاهلی از احوال آنها آگاه بوده اند. یهود در یمن، یمامه، عروض و… استقرار یافته و تاجرانی از ایشان در مکه مقیم بوده اند. برخی از یهودیان نیز به سوی اعراب شرقی رفته و از سمت عراق در مواضعی از خلیج فارس ساکن شدند و با اهالی آنجا و اهالی باطن جزیره به تجارت پرداختند (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص ۵۱۱ـ۵۱۴).

وادی القری نیز از مکان های سکونت یهود بوده است. همچنین در طائف، طایفه ای از یهود زندگی می کردند که از یمن و یثرب طرد شده بودند و به طائف آمده و مشغول تجارت شدند (همان، ص ۵۳۰، به نقل از فتوح البلدان بلاذری). همچنین از جمله مکان های استقرار یهود تیماء بوده که محلی زیبا و راه مهمی برای تجارت بوده که یهود در آنجا ساکن شده و به زراعت می پرداختند. عده ای هم در تبوک ساکن شدند که پس از ظهور اسلام در سال نهم هجری، با پیامبر مصالحه کرده و حاضر به پرداخت جزیه شدند.

محمدعلی قطب می گوید: قبل از اسلام در شبه جزیره یهودیان در دو منطقه محصور بوده اند: یکی یثرب(مدینه) و دیگری خیبر که در اطراف مدینه است. جمعیت یهود در این دو منطقه زیاد بوده و در منطقه خیبر، کسی از اعراب حضور نداشته است (قطب، ۱۴۰۵ق، ص ۱۶ـ۱۷).

درباره حضور یهود در یمن اتفاق نظر وجود دارد، تاآنجاکه یهودیت دیانت رسمی یمن شد. البته نحوه ورود و تکوّن یهودیت در این سرزمین چندان دقیق و واضح نیست (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص۵۳۷). طبری می گوید: مورخان گمان دارند که یکی از تُبّع، یعنی تبان اسعد ابوکرب، که در یثرب بوده به دین یهود متمایل شد و در برگشت به یمن، یهودیت را وارد یمن کرد و دین رسمی یمن شد (طبری، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص ۱۰۵ به بعد). برخی گفته اند: نام آن تبع حسان بوده است یا حسان تبع الاصغر و یا ابوکرب بن حسان بن اسعدالحمیری. گفته شده که دو نفر از احبار یهود بنی قریظه، تبع را به یهودیت هدایت کرده و از عبادت اوثان برحذر داشته اند (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص۵۳۸، به نقل از ابوالفرج اصفهانی، بی تا، ج۱، ص ۱۰۹؛ ج ۱۳، ص ۱۲۰). جواد علی می گوید: این نقل تا حدودی صحیح است، اما به نظر من ورود یهودیت به یمن، علاوه بر عوامل یادشده، از طریق ارتباط تجاری یمن با قافله های دریایی و خشکی مرتبط با بلاد شام بوده که از این راه، با یهودیت پیوند یافته و با آن آشنا شدند (همان، ج ۶، ص ۵۴۰). یکی از مورخان می گوید: در ابتدای قرن ششم میلادی، نفوذ دین عبری در یمن چنان قوی بود که آخرین پادشاه حمیری، یعنی ذونواس (از اعقاب تبع اسعدالکامل) دین یهود داشت و در نتیجه حمایت او یهودیت دین رسمی کشور شد (حتی، ۱۳۶۶، ص ۷۸ و ۱۳۵ـ۱۳۶). از نامه ای که شمعون ارشاصی به یهود یمن نوشته، به دست می آید که یهود یمن با احبار در ارتباط بوده اند و آنها ملوک حمیر را تحریض می کرده اند که یهود را از پیروی مسیحیت بازدارند. تنها دو تن از یهود یمن، روایات اسرائیلی شان در میان مسلمانان مطرح شده است: یکی کعب الاحبار و دیگری وهب بن منبه. کعب الاحبار، زمان پیامبر صل الله علیه و آله را درک کرده، اما حضرت را ندیده است و در زمان ابوبکر یا عمر ظاهراً اسلام آورده است و معروف به کعب الاحبار شده است. اما وهب بن منبه جزء تابعین شمرده می شود و مرجع مهمی در قصص اسرائیلی است (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص ۱۷۱ـ۱۷۰).

عبدالعزیر سالم می گوید: یهودیان در بلاد یمن از طریق اتصال ملوک حمیر با یهود یثرب وارد بلاد یمن شدند. معروف است که جماعتی از یهودیان پس از حمله رومیان به اورشلیم در سال ۷۰ م، که منجر به ویرانی شهر شد، به بلاد شمالی عرب و سرزمین حجاز مهاجرت کردند و در یثرب و تیماء ساکن شدند. برخی نیز به خیبر و فدک و وادی القری رفتند (سالم، ۱۹۹۳، ج ۱، ص ۴۳۳).

آلوسی می گوید: پس از انتقال حمیر (در ایام تبع) به دین یهودیت، بت ها را از بین بردند و حمیر خانه ای در صنعا به نام رئام داشت که آن را بزرگ می داشتند و با انجام قربانی در آنجا تقرب می جستند. هنگامیکه تبع از عراق بازگشت، دو تن از احبار یهود با او همراه شده و امر به انهدام رئام و بت های دیگر کردند. پس از آن ذکری از رئام و نسر و سایر بت ها در اشعار و اسماء آنها به میان نیامد (آلوسی، بی تا، ج۲، ص ۲۰۱ـ۲۰۲).

قبائل و زعماء یهود در جزیره العرب

جواد علی می گوید: برخی از قبائل عرب، که اخباریون ذکر کرده اند قبایل یهودی حقیقی بوده اند و از فلسطین به عربستان هجرت کردند. اما برخی از آنها از اصل یهودی نبودند، بلکه قبایل عربی بودند که به دین یهود وارد شدند، بخصوص قبایلی که دارای نام های عربی اصیل بوده اند. برخی از این نام ها با وثنیت سروکار دارند و ظاهراً به دلیل همجواری با یهودیان و یا اختلاط و دخول در قبایل آنها یهودی شدند.

بکری نقل می کند که بنی حشنه بن عکارمه، که تعدادی از بنی الربیعه را کشتند، به تیماء ملحق شدند. اما یهودیان از دخول آنها در حصون خود ممانعت کردند؛ زیرا آنها را یهودی نمی دانستند. ازاین رو، آنها یهودی شده و بعد داخل حصون آنها شدند، پس از مدتی، تعدادی از ایشان از میان یهودیان خارج شده و به سوی مدینه رفتند (یعقوبی، ۱۳۶۶، ج ۱، ص ۲۱۱).

یکی از قبائل یهود بنوقینقاع بود که از شجاع ترین قبایل یهودی بوده و از جهت مال و ثروت، غنی ترین محسوب می شدند و در صدر اسلام از جهت کینه علیه اسلام پیشرو بودند، به ساختن زیوآلات اشتغال داشتند و در مکانی به نام طحان در اطراف مدینه ساکن بودند. از جمله هم پیمانان آنها، عباده بن الصامت بود که صحابی انصاری بود. وقتی یهودیان در صدر اسلام نقض عهد کردند، از آنها برائت جست. دیگری عبدالله بن ابّی بن سلول، رأس النفاق در مدینه بود که حتی پس از اسلام و بعد از نقض عهد باز با آنها رابطه دوستانه داشت.

قبیله بنوالنضیر، که قبیله بزرگی از یهود بودند و منسوب به هارون، برادر حضرت موسی علیه السلام بودند، که در اطراف مدینه زندگی می کردند و اشهر زعماء آنها، حلّی بن احطب و سلام به مشکم و کنانه بن ربیع بوده است. ایشان در ناحیه عوالی مدینه، نزدیک قباء و اهل زراعت و زمین بوده اند و بهترین مزارع خرمای مدینه مربوط به ایشان است؛ یک مزرعه العجوه و دیگری اللبن. این قبیله، با یکی از قبائل بزرگ عرب، یعنی غطفان هم پیمان شدند که در وادی بین مدینه و خیبر ساکن بودند. از اهل مدینه هم عبدالله بن ابی بن سلول، دشمن اسلام و رسول اکرم صل الله علیه و آله در صدر اسلام، هم پیمان آنها بود.

قبیله بنوقریظه، که در فاصله دورتری نسبت به سایر قبایل، از مدینه زندگی می کردند، معروف ترین افراد آنها کعب بن اسد و عمرو بن سعدی و شاس بن قیس بوده اند. از هم پیمانان آنها، اسید بن خصیر و بشیر بن عبدالمنذر و ابی لبابه را می توان نام برد. این طوایف یهودی معمولاً از یکدیگر عزلت می جستند و سعی می کردند که در طایفه دیگری منحل نشوند. ترسو بودن آنها عارضی نیست، بلکه اصیل است و وقایع تاریخی منعزل بودن طوایف یهودی را از یکدیگر، تأیید می کند. قرآن کریم نیز می فرماید: تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّى (حشر: ۱۱). برخی نویسندگان مانند جواد علی، طوایف دیگری از یهود را نام می برد که در اطراف مدینه ساکن بوده اند (جواد علی، ۱۹۷۶، ج۶، ص۵۲۵ـ۵۲۶).

وقتی اوس و خزرج، بعد از خراب شدن سد مأرب به اطراف مدینه آمدند، نخیلات و… در دست یهودیان بوده و از این راه بر دیگران غلبه داشتند. اوس در جنوب و شرق یثرب و خزرج در شمال غربی یثرب و مجاور قبیله بنی قینقاع مستقر شدند (عبدالعزیز، ۱۹۹۳، ج ۱، ص۴۳۳). گرچه اوس و خزرج، با هریک از این سه قبیله هم پیمان می شدند، اما چون مال و ثروت در دست یهودیان بود، جنگی بین آنها درگرفت و اوس و خزرج آنها را به قتل رساندند (حسن، ۱۴۰۵ق، ص ۱۷۸). یهود که ذلیل و متفرق شدند، از شدت ناراحتی از دست رئیس خزرج، یعنی مالک بن عجلان، صورت و تصویر او را در بیعه های خود کشیده بودند و او را لعن می کردند.

عده ای از یهودیان هم در خیبر زندگی می کردند. یهود خیبر معروف به شجاعت بودند. گمان می رود ایشان از نسل رکاب، که در تورات آمده، باشند که پس از خراب شدن هیکل، به خیبر مهاجرت و در آنجا مستقر شده و به زراعت نخیل و حبوب پرداختند. برخی معتقدند: خیبر لفظی عبرانی است و در عربی به معنای حصیر می باشد (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص ۵۲۴، به نقل از فتوح البلدان، ج ۳، ص ۴۹۷). برخی هم معتقدند: خیبر نسبت به مردی به نام خیبر بن فاتیه بن مهلاییل دارد؛ چون او اول کسی بوده که به آن منطقه آمده است. برخی هم اقوال دیگری مطرح کرده اند. اما تعیین اینکه چه زمانی به خیبر آمدند، دشوار است. برخی می گویند: ورود آنها در زمان هجوم روم به فلسطین بوده، البته امکان دارد که هجرت به خیبر قبل از این زمان بوده باشد و ممکن است در زمان استیلاء بابلی ها بر قدس بوده و ممکن است برخی همراه نبوئید، ملک بابل به تیماء رفته باشند و وقتی تیماء را پایتخت قرار دادند، در آن زمان برخی به خیبر و نواحی دیگر حجاز هجرت کردند (همان، ص۵۲۷).

حصن های یهود

یهودیان خیبر برای خود قلعه ها و حصونی ساختند و در آنجا زندگی می کردند تا از حملات اعراب در امان باشند. برخی گفته اند: در خیبر هفت حصن ساخته بودند :۱٫ حصن ناعم که قوی ترین حصن ها و متعلق به ابن ابی الحقیق بوده است که در بلندی بنا شده بود؛ ۲٫ حصن الشق؛ ۳٫ حصن النطاق؛ ۴٫ حصن السلالم؛ ۵٫ حصن وجده؛ ۶٫ حصن الوطیح؛ ۷٫ حصن الکتیبه (الکثیبه) که در زمان عمر بن خطاب از آنجا اخراج شدند (همان، ص ۵۲۶).

در فدک هم قبایلی از یهود بودند که رئیس آنها در هنگام ظهور اسلام، فردی به نام یوشع بن نون بوده است (زرکلی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص ۲۰۴). سموئیل بن غریض بن عادیا در خیبر بود. وی حصن خاصی برای خود به نام ابلق ساخت و با عشیره و اتباعش در آنجا زندگی می کرد. او یکی از اقطاب و زعمای یهود در شبه جزیره بوده که همان سموئیل عبری است (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص ۵۵۳).

مشاغل یهود و آداب آنها در جاهلیت

یهودیان در زمان جاهلیت، بیشتر به زراعت و کشاورزی می پرداختند. چنانچه قبایل اطراف مدینه به کشاورزی و کاشتن درخت خرما و ایجاد نخلستان مشغول بودند و مواطنی را هم برای تجارت برگزیده بودند و به تجارت می پرداختند. همچنین به طلاسازی و اسلحه سازی نیز اشتغال داشتند. همچنین آنان به رباخواری و قرض ربوی دادن هم مشهور بودند.

یهودیان جزیرهالعرب حرمت روز شنبه را نگه می داشتند و رعایت آن واجب بوده است. هر کس در روز شنبه کار می کرد، مرتکب جرم عظیمی شده بود.

یهود یثرب برای اعلام نمازها، اعیاد و حوادث مهم از شیپور استفاده می کردند. مشهور آن است که ارباب وظایف نزد یهود در میان اعراب سه لقب داشته اند: ۱٫ رئیس، که به مثابه بطرک(پاتریاک) نزد نصاری است. ۲٫ الحزّان، که به منزله خطیب بوده که در منبر موعظه می کرده است. ۳٫ شالیح صیبور، یعنی امام جماعت مردم در نماز (ر.ک: جواد علی، ۱۹۷۶).

یهودی ها در نظام سیاسی و اجتماعی، نسبت به رؤسای خود خاضع بودند و مواجب سالیانه خود را به آنها می پرداختند. رؤسای آنها همان صاحبان حصون و اراضی بودند که خودشان بیشتر به زراعت خرما توجه داشتند و احبار آنها متولی امور دینیه و تنفیذ احکام بودند و خصومت های بین مردم را رفع می کردند و به مردم در مدارس خود، نماز و سایر آداب را یاد می دادند. گاهی به دلیل اختلاف بزرگان یهود، بین قبایل آنها جنگ در می گرفت. ازاین رو، هر قبیله ای با یکی از قبایل عرب هم پیمان می شدند.

سیطره جویی یهود در جاهلیت

از زمانی که یهودیان به جزیزه العرب آمدند، تلاش کردند که بر دیگران سیطره و تسلط پیدا کنند. آنها برای این کار از سه راه و وسیله استفاده کردند:

۱٫ عقیده دینی؛ یعنی ادعا کردند که ما اهل کتاب آسمانی هستیم، ولی اهل یثرب دائماً قائل به وثنیت بوده و بت می پرستیده اند. بدین وسیله، یهودیان بر دیگران تفاخر می نمودند و نیز نسب عرب را تحقیر می کردند و می گفتند: نسب عرب به اسماعیل می رسد و چون مادر اسماعیل، یعنی هاجر جاریه بوده است، نسب عرب کم ارزش است. اما مادر بنی اسرائیل ساره، مادر اسحاق بوده و اسحاق جد بنی اسرائیل و یهودیان است و چون ساره حرّه بوده، لذا بر جاریه برتری دارد.

۲٫ مال و ثروت؛ یهودیان از مال و ثروت در سه حوزه استفاده می کردند: زراعت؛ قرض ربوی؛ کنز و ذخیره طلا و نقره برای خرید حله و تجارت با آن.

هنگامیکه یهودیان به یثرب آمدند، اراضی اطراف مدینه را تملک کرده و به زراعت پرداختند؛ زیرا کارشناسانی برای زراعت داشتند و از این راه، مالک اموالی شده و اهل یثرب اجیر آنها شدند. یهودیان با قرض ربوی و باج گرفتن، مردم را به ذلت و بدبختی می کشاندند. آنها در این کار، دارای سابقه دیرینه ای بوده اند. همچنین با ذخیره اموال به گونه ای برخی تجارت ها را تحت سلطه خود در می آوردند.

۳٫ مکر و فریب و خدعه؛ مثلاً بین اوس و خزرج، اختلاف و نزاع ایجاد کرده و آنها را به جان هم می انداختند (حسن ۱۴۰۵ق، ص ۱۷۸). هرگاه این آتش خاموش می شد، یهودیان این آتش را دوباره زنده می کردند. این اختلاف افکنی در راستای تضعیف قوای قبایل و زمینه سازی برای تسلط یر آنها بوده است. البته در همان زمان که بین اوس و خزرج اختلاف افکنی می کردند، خودشان با این قبایل پیمان می بستند که با هم در صلح زندگی کرده و از یکدیگر حمایت کنند. این سیطره جویی، پیش از اسلام دوام داشته و با ظهور اسلام از بین رفت.

امروزه نیز صهیونیست ها از همین راه ها به سیطره جویی و آتش افروزی در جهان اسلام و غیر اسلام مشغول هستند. گویا این ویژگی ها برای آنها طبیعت ثانوی شده است. البته ریشه های این ویژگی ها را در زمان حضرت موسی علیه السلام و پس از آن می توان مشاهده کرد. آنها دائماً در حال بهانه جویی و آزار انبیا بودند که داستان برخی از این رفتارها در عهد عتیق (از جمله سفر خروج باب ۳۲) و در قرآن و کتب تاریخی (اپستاین، ۱۳۸۸، فصل چهارم) بیان شده است.

تأثیر و تأثر یهود و اعراب جاهلی

یهودیان چون دین خود را دین قومی و خود را قوم برگزیده می دانستند، کسی را به دین خود دعوت نمی کردند. ایشان همواره به دنبال جمع مال بوده و از جنگ و درگیری خودداری می کردند، مگر اینکه خطری آنها را تهدید می کرد. مانند زمانی که با نصارا در یمن درگیر شدند، تا جلوی نفوذ مسیحیت را بگیرند. علت مخالفت ایشان با اسلام نیز همین بوده است؛ زیرا اسلام درصدد ارائه دین به همه مردم و درصدد هدایت جمیع مردم بوده و کسی را بر دیگری برتری نمی داد، مگر به تقوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ و این مطلب برای یهودیان سنگین بود؛ زیرا خود را قوم برتر می پنداشتند.

یهودیان تلاش می کردند در مناطقی ساکن شوند که راه مواصلات تجاری(دریایی و خشکی) بود و با جمع مال و ثروت نزد رؤسای قبایل نفوذ می کردند و ازآنجاکه در رباخواری افراط می کردند. عدۀ بسیاری از مردم از آنها تنفر داشتند. ازاین رو، تأثیر آنها محدود به اعرابی بود که با آنها در ارتباط بودند و از این جهت، یهودیان در عصر جاهلیت، شبیه یهودیان عصر کنونی بوده اند که محبوبیتی در میان مردم نداشتند. گرچه یهودیان کسی را به دین خود دعوت نمی کردند، اما در نشر اساطیر و قصص رجال یهود در میان مردم تلاش می کردند و از این راه، درصدد تفاخر نسبت به دیگران بوده اند. یهود نزد اعراب جاهلی به الیهود و بنی اسرائیل معروف بودند. در قرآن کریم از آنها به هوداً و الذین هادوا (بقره: ۶۲؛ نساء: ۴۶؛ مائده: ۴۱) یاد شده است. اهل لغت می گویند: برخی از کلمات عربی از لغت عبری گرفته شده است. مانند جهنم، الشیطان، الکاهن، الحج، عاشورا (حسن ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷ـ۱۸۱).

یهود حجاز رنگ عربی به خود گرفته بودند. مثلاً لباس عربی می پوشیدند و با اعراب ازدواج می کردند و از زبان عربی استفاده می کردند. حتی به زبان عربی شعر می سرودند که از آن سخن خواهیم گفت. یهودیان توان نداشتند که وثنیت و بت پرستی جاهلیت را از بین ببرند؛ چون بسیاری از احکام آنها برای اعراب دشوار بود. مثلاً یهودیان استفاده از غنایم دشمنان خود را مباح نمی دانستند و آتش زدن آنها را واجب می دانستند. اما اعراب می جنگیدند که خون بریزند و غنیمت بگیرند و از اموال اسرا بهره ببرند. اعراب، یهودیان را به دلیل صناعت و تجارت تحقیر می کردند. شاید به همین دلیل، اعراب گمان می کردند یهودیت دین صناعت است. ازاین رو، تمایل اعراب به دین نصارا بیشتر بوده است؛ زیرا نصارا کاتب سلاطین و اطباء و اشراف و خادمان ملوک بودند (همان، ص ۱۸۱). پس می توان گفت: تأثیر یهودیت در میان اعراب هم از بعد عملی و هم نظری محدود بوده است. برخی از نویسندگان معتقدند: انتخاب نام عربی توسط یهودیان از سر شیطنت و هم پیمانی با قبایل برای حفظ مال و جانشان بوده است (قطب، ۱۴۰۵ق، ص ۲۷)؛ زیرا آنها همیشه بر جان و مال خود خائف هستند. قومی پنداشتن دین یهود، سبب شد که این آیین رواج چندانی بخصوص در یثرب پیدا نکند (صالح، ۱۹۶۰، ج ۱، ص ۱۷۱). برخی از نویسندگان، دلایلی را برای تنفر و عدم اقبال اعراب نسبت به یهودیان برشمرده اند. از جمله اینکه یهودیان خود را قوم برگزیده می دانستند، اعراب را به دلیل اینکه کارگزار فارسیان در یمن بودند، تحقیر می کردند و بسیار مال اندوز و پیمان شکن و حیله گر بودند (سالم، ۱۹۹۳م، ج ۱ ص ۴۳۳).

برخی از مستشرقان مدعی شده اند که یهود حجاز، یهودیان اصیل نبوده اند، بلکه اعرابی بوده اند که به آیین یهودیت درآمدند. دلیل این مطلب، اسامی عربی این افراد است. جواد علی، در پاسخ به این نکته می گوید: این استدلال درست نیست؛ چون فارسیان، رومیان و هندیان نیز داخل اسلام شده و نام های عربی خالص برای خود برگزیدند. اما این دلیل، بر عرب بودن آنها نیست (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۶، ص ۵۳۰ـ۵۳۱).

یهود جزیرهالعرب در اموری مانند لباس پوشیدن و… بر خصائص نژادی خود چندان محافظت نمی کردند. ازاین رو، لباس عربی می پوشیدند و با اعراب ازدواج می کردند و شعر عربی می گفتند. یهودیان در قلعه ها زندگی می کردند و قدرت بسط نفوذ خود و تشکیل حکومت را نداشتند، بلکه در سایۀ رؤسای قبایل زندگی کرده و مبالغی را سالیانه به آنها پرداخت می کردند تا رؤسای قبایل از آنها حمایت کنند و مانع تعدی دیگران به آنها شوند و در همین راستا، با قبایل هم پیمان می شدند.

یکی از نویسندگان می گوید: یهودیان جزیره با زبان و لهجه عربی سخن می گفتند و دلیلی بر اینکه آنها به زبان عبری سخن می گفته اند، نداریم. تنها افرادی که با حرفه کتابت و سحر سروکار داشتند، لغت عبری را می دانستند و کتب مقدس را برای افرادی که آشنا به این زبان نبودند، می خوانده و تفسیر می کردند. در میان یهودیان شبه جزیره، کسی که معروف به فقاهت و تألیف باشد، وجود نداشته است. یهودیان یثرب سحر و کهانت می دانستند و مشرکان برای این امور به نزد آنها می آمدند (همان، ص۵۵۸ـ۵۶۰).

برخی از اعراب در پاره ای از احکام، از یهودیان پیروی می کردند. مانند رجم کردن زانی، اعتزال از زنان در هنگام حیض، فراخوانی برای عبادت با شیپور، روزه روز عاشورا و… (همان، ص ۵۶۱). یهودیان، علاوه بر اینکه از نظر دینی تأثیراتی در میان اعراب داشته اند، در حوزه زراعت و تجارت و حفر قنوات و تربیت چارپایان و پارچه بافی و… نیز تأثیراتی داشته اند (توفیق برّو، ۱۹۸۸م، ص ۳۷).

شعر و شعرای یهود در عصر جاهلیت

یکی از مورخان می گوید: نص خاصی نداریم که خبر از شعرای یهود در عصر جاهلیت بدهد. آنچه از اشعار آنها به ما رسیده است، از راه نصوص اسلامی است. در میان این اشعار، سخنی از قصه های تورات و تلمود و… نمی بینیم. با اینکه چنین قصه هایی را در اشعار امیه بن ابی الصلت می بینیم، اما او فردی غیریهودی است. بنابراین، در اینجا سؤالاتی مطرح می شود: آیا شعرای یهود تمایلی به سخن گفتن از امور دین و احکام شریعت و… نداشته اند؟ یا اینکه نسبت به آنها جاهل بوده اند و این امور مربوط به رجال دین یهود بوده است؟ یا چنین اشعاری سروده شده، اما راویان مسلمان به اشعار آنها به دلیل یهودی بودنشان توجه نکرده اند و آن اشعار از بین رفته است، همان گونه که اشعار وثنی ها از بین رفته است؟ (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۹، ص ۷۶۹ـ۷۶۸، برخی از این مطالب را جواد علی از کارلو نالینو، مؤلف تاریخ الآداب العربیه، ص ۷۱ نقل کرده است) ولفنسون می گوید: علت اینکه مقدار کمی از اشعار یهودی و شعرای آنها در ایام جاهلیت به دست ما رسیده، ضعف اقبال یهود به اسلام بوده است. همین مقدار اندک نیز توسط یهودیان مسلمان شده به ما رسیده است. اگر برخی از افراد ذریه سموئیل اسلام نمی آوردند، ممکن بود چیزی از این اشعار به دست ما نرسد (ولفنسون، ۲۰۰۶م، ص ۲۴ به بعد). برخی مدعی شده اند که اشعار باقی مانده از یهود، با اشعار بادیه نشینان جاهلی از حیث لغت و اسلوب و… تفاوت چندانی ندارد. گویا دین آنها در اشعارشان تأثیر چندانی نداشته است (جواد علی، ۱۹۷۶، ص ۷۶۹، به نقل از کارلو نالینو، ص ۷۱). اما جواد علی می گوید: با مطالعه اشعار یهود در عصر جاهلیت، مطالبی در میان اشعار آنها به چشم می خورد که با اشعار عرب جاهلی تفاوت دارد؛ آن نکات عبارت است از تمایل شعر یهود به سخن گفتن از اخلاقیات مانند انصاف، حکم به عدالت و حلم و صداقت و… . به عنوان نمونه، در ابیات ذیل که منسوب به ربیع بن ابی الحقیق است، چنین مفاهیمی را می یابیم:

سائل بنا حابر اکمائنا
لنا اذا جارت دواعی الهوی
واعتلج القوم بألبابهم
انا اذا نحکم فی دیننا
لا نجعل الباطل حقّا و لا
نخاف ان تسفه احلامنا
والعلم قد یلقی لدی السائل
واستمع المنصت للقائل
بقائل الجود و لا الفاعل
نرضی بحکم العادل الفاضل
نلط دون الحق بالباطل
فنحمل الدهر مع الخامل

(طبقات ابن سلام، ص ۷۱)

در این شعر، اشاره به دینی شده که به عدل و انصاف و به عدم امتزاج باطل به حق حکم می کند، و از ظلم نهی کرده و به حق امر می کند. گرفتن حق را به حکم دین می داند، نه شمشیر و عصبیت و خون. سؤال این است که آیا اینها، اشعار اصیل یهودی است یا اینکه در عصر اسلام سروده شده و به یهودیان نسبت داده شده است؟ (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۹، ص ۷۷۰).

جمحی متوفای ۸۵۴، قسمتی از گزارش نامه های خود را به شعرای یهود مدینه و اطراف آن اختصاص داده است. اصفهانی نیز در کتاب اغانی خود از شعرای یهود عربستان سخن به میان آورده است. مانند سمؤئیل و کعب الاشراف و سماک یهودی و برخی دیگر مانند کعب بن سعدالقرظی و ساره القریظیه و سعیهبن غریض بن عادیا و شعیهبن غریض بن عادیا و ربیع بن ابی الحقیق و ابوالدیال و ابوالزناد و شرع بن عمران و کعب بن الاشرف و ابورافع یهودی (ابوالفرج اصفهانی، بی تا، ج ۱۹، ص ۹۴ به بعد). ابن سلام نیز در طبقات خود تعدادی از شعرای یهودی را ذکر کرده است.

معروف ترین شاعر، سموئیل بوده است که ضرب المثل در وفای به عهد و حفظ امانت بوده است؛ زیرا طبق نقل، وی حاضر شد پسرش کشته شود، اما امانت امرؤالقیس را به حارث بن ابی شمر یا حارث بن ظالم تحویل ندهد. در مورد نسب او اختلاف است؛ برخی او را عادیا بن حباء و برخی عادیا بن رفاعه بن جفنه دانسته اند. قلعۀ ابلق در تیماء متعلق به او بوده است (جواد علی، ۱۹۷۶، ج ۹، ص۷۷۲). مستشرقانی که دربارۀ اشعار سموئیل بحث کرده اند، اصالت اکثر آنها را تأیید کرده و عده ای نیز اصالت برخی از آنها را تأیید کرده اند. دو تن از فرزندان او، یعنی شرع و غریض نیز شاعر بوده اند (جواد علی، ۱۹۷۶م، ج ۹، ص ۷۷۵). در معجم مرزبانی نیز افراد دیگری در شمار شعرای یهود در عصر جاهلیت شمرده شده اند، مانند ابویاسر النضیری، ابوالقرثع الیهودی، عمرو بن ابی صخر بن ابی جرثوم یهودی، ابوخمضه، کعب بن اسد بن سعید القرظی و مالک بن عمر النظیری. اشعار این شعرا، که به زبان عربی سروده شده است، نشانگر تأثیرپذیری یهودیان از زبان و ادبیات عربی بوده است و از ظرفیت های این زبان، برای انتقال فرهنگ خود بهره می گرفتند.

نتیجه گیری

یهودیان بر اساس ویژگی های اخلاقی و روحی خود که از دوران کهن متصف به آنها بوده اند، بنابر اقتضای شرایط تحمیل شده به آنها، وارد سرزمین اعراب شده و تلاش کردند که هویت خود را در آنجا حفظ کنند. اما عوامل متعددی آنها را به همراهی و همرنگی با اعراب وامی داشت و در این مسیر، از تأثیر و تأثر در امان نبودند. از جمله تأثیراتی که یهودیان از اعراب پذیرفتند، عبارتند از: ۱٫ نوع پوشش؛ ۲٫ استفاده از زبان و ادبیات عربی؛ ۳٫ تن دادن به ازدواج با اعراب و پذیرش برخی از آداب و رسوم آنها. هرچند در بسیاری از این دوران، با مکر و فریب و خدعه تلاش داشتند تا از دیگران بهره کشی کرده و حتی اعراب را به جان هم بیندازند. این ویژگی در عصر حاضر نیز از سوی صهیونیست ها کاملاً مشهود است. در مقابل، اعراب نیز از یهودیان متأثر شدند. از جمله می توان از این موارد نام برد: ۱٫ فرا گرفتن برخی از فنون کشاورزی؛ ۲٫ فرا گرفتن برخی از صنایع و حرفه ها مانند پارچه بافی، تربیت چارپایان و حفر قنات؛ ۳٫ فراگیری و انجام برخی از احکام دینی و مذهبی، مانند رجم زانی، اعتزال از زنان در هنگام حیض و….

http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/199

 

ضمیمه اندازه
۴٫pdf ۳۹۶٫۵۱ کیلو بایت

معرفت ادیان ،سال پنجم، شماره چهارم، پیاپی ۲۰، پاییز ۱۳۹۳

امیر خواص / استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره                                            sajed1362@yahoo.com

دریافت: ۲۳/۴/۱۳۹۳ ـ پذیرش: ۲۶/۸/۱۳۹۳

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x