نصب الاهی امام معصوم از منظر اهل بیت
نصب الاهی امام معصوم از منظر اهل بیت
سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۸۹، ص ۱۶۳ ـ ۱۸۶
سیداحمد حسینی
چکیده
این تحقیق در پی کشف نظر اهلبیت(ع) راجع به نصب الاهی یا انتخاب مردمی مقام امامت میباشد. در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد: غالب شیعیان، معتقدند که اهلبیت(ع) منصوب به نصب الاهی هستند. در مقابل، عدهای میگویند با استناد به منابع خود شیعه، عقیده به نصب الاهی امام باطل است؛ چرا که بر اساس این منابع، اهلبیت(ع)، اعتقادی به نصب الاهی امام نداشتهاند، بلکه ایشان مقام امامت، به خصوص امامت سیاسی. را وابسته به رأی و نظر مردم میدانستند و به انتخابی بودن آن قائل بودهاند.
این تحقیق، با روش توصیفی ـ تحلیلی و مطالعه منابع روایی بر آن است که اهل بیت(ع) نه تنها امام معصوم(ع) را فردی منصوب از سوی خداوند برای هدایت و رهبری جامعه میدانند، بلکه معتقدند خداوند از نظر تکوین نیز به امام معصوم(ع) مقام ویژهای بخشیده، ایشان را به عنوان واسطه نزول نعمتهای خود به مخلوقات منصوب کرده است. بر مردم واجب است با پذیرش امام معصوم(ع)، زمینه حاکمیت وی را فراهم سازند.
کلیدواژهها: اهلبیت(ع)، امام معصوم(ع)، نصب تشریعی، نصب تکوینی، انتخاب مردمی.
مقدمه
به گفته مورخان، مسئله امامت و خلافت مهمترین چالش پیش روی مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود و منشأ پیدایش فرقههای مختلف در مکتب اسلام گردید. یکی از جنبههای گوناگون بحث امامت، مسئله انتخابی یا انتصابی بودن امام است. نظریه «انتخاب مردمی» امام توسط اهل سنت و نظریه «نصب الاهی» در دیدگاه تشیع مطرح شده است. اهل سنت معتقدند: امام توسط مردم انتخاب میشود ولی در مکتب تشیع آموزه امامت، امری آسمانی است و از نظر ایشان، خداوند است که امام را تعیین و به مردم معرفی میکند.
به طور کلی، کتابهای زیادی در تبیین و دفاع از عقاید شیعی نوشته شده است که بخش مهمی از آن، به بحث از امامت، به خصوص امامت امیر مؤمنان(ع) اختصاص یافته است. و بیان آیات و روایات متعدد در فضیلت آن حضرت(ع)، بیشترین حجم این آثار را تشکیل میدهد. در این آثار، کمتر به اعتقاد خود اهلبیت(ع) درباره این موضوع پرداخته شده است؛ زیرا بیشتر آثار تألیفی جنبه دفاعی داشته و در برابر اعتراضات اهل سنت نوشته شدهاند. روشن است که در برابر اهل سنت، که سخنان امامان شیعه را حجت نمیدانند، میبایست به قرآن کریم و سنت رسول اکرم(ص) تمسک شود. اما امروزه گروهی از اهل سنت و برخی از کسانی که خود را شیعه میدانند، دیدگاه شیعه را با استناد به متون آنان به چالش کشانده، و معتقدند خود اهل بیت(ع) نیز به نصب الاهی امام معتقد نبودهاند. این سخن، در صورت اثبات، پایه بسیاری از عقاید و مباحث کلامی شیعه را سست میکند: عصمت اهلبیت(ع)، که از مبانی کلامی شیعه است انکار میشود و مسائلی مانند لزوم اطاعت مطلق از ایشان، مورد تردید قرار خواهد گرفت. بنابراین، ضروری است پیش از پرداختن به بحثهای عقلی درباره مسایل امامت، نظر اهل بیت(ع) راجع به این موضوع روشن گردد
این نوشتار در پی پاسخ به این سؤالات برآمده است: آیا اهل بیت (ع) امامان معصوم(ع) را به لحاظ تکوین و تشریع، افرادی منصوب از سوی خداوند میدانستند؟ آیا میان اهل بیت(ع) در اصل این اعتقاد تفاوتی وجود داشته است؟ جایگاه رأی و نظر مردم در این موضوع کجاست؟
ابتدا شواهد موجود از کلام اهل بیت(ع) درباره نصب الاهی ائمه معصومین(ع) و نقش رأی و نظر مردم بیان و سپس، برخی شبهات درباره اعتقاد ایشان به نصب الاهی ائمه طاهرین(ع) بررسی خواهد شد.
نصب الاهی امام معصوم(ع) از دیدگاه اهلبیت(ع)
از سخنان اهل بیت(ع) برمیآید که علاوه بر اینکه، به نصب تشریعی امامان معصوم(ع) اعتقاد دارند و ایشان را افرادی میدانند که از سوی خدامتعال برای هدایت و رهبری مردم منصوب شدهاند، به نصب تکوینی امامان معصوم(ع) نیز معتقد بودهاند؛ یعنی ایشان معتقدند خداوند از ابتدای خلقت، عنایت خاصی به امامان(ع) داشته و جایگاه ویژهای در نظام آفرینش دارند و خلقت آنان نسبت به سایر مخلوقات، متفاوت و همراه با کمالات والاتر بوده است. در این معنی، امامان(ع) پیش از آفرینش عالَم به شکلی وجود داشتهاند و خداوند ایشان را سبب خلقت و واسطه نزول برکات و نعمتها بر سایر مخلوقات قرار داده است.
ابتدا برخی سخنان اهل بیت(ع) مبنی بر نصب تشریعی امامان معصوم(ع) مطرح و سپس، شواهدی از سخنان ایشان، که نشاندهنده اعتقاد آنان به نصب تکوینی ائمه(ع) است، بیان خواهد شد.
نصب تشریعی امامان معصوم(ع) از دیدگاه اهل بیت(ع)
شواهد فراوانی از کلام اهل بیت(ع) وجود دارد که به صراحت بیانگر اعتقاد ایشان به نصب تشریعی امامان معصوم(ع) است. برخی از این شواهد را میتوان در عناوین ذیل بیان کرد. اهل بیت(ع) در این سخنان، تأثیر انتخاب مردم در تحقق امامت را نفی نموده و بارها به انتخاب مردمی امام اعتراض کردهاند:
۱٫ الاهی بودن مقام امامت
پیامبر گرامی اسلام(ص) در ابتدای نبوت، به صراحت امامت و جانشینی خویش را مربوط به خداوند دانستهاند. ایشان در پاسخ به کسانی که اسلام خود را مشروط به خلافت پیامبر نمودند، میفرماید: امر امامت و جانشینی در اختیار خداوند میباشد: «أیکون لنا الامر من بعدک؟ قال(ص): الامر لله یضعه حیث یشاء». از نظر اهل بیت(ع)، امامت مقامی است که خداوند پس از چند مرحله آنرا به حضرت ابراهیم(ع) اعطاء نمود. خداوند متعال پس از اینکه ابراهیم(ع) به مقامهای بندگی، نبوت، رسالت و خلیل اللهی رسید، ایشان را به عنوان امام برگزید. میفرمایید: امامت عهدی الاهی است و باید به نفر بعد، که خدا معین کرده، تحویل گردد. امام سابق هیچ نقشی در تعیین امام پس از خویش ندارد: «امامت عهدی است از سوی خداوند براى افراد معینی، امام حق ندارد آن را از امام بعد دور سازد.» امامان معصوم(ع) در سخنان دیگری نیز به همین مضمون تأکید کردهاند: «شما گمان مىکنید هر یک از ما امامان، که وصیت میکند، به هر که خواهد میتواند وصیت کند؟ به خدا چنین نیست، بلکه امر امامت، فرمانى است از سوی خدا و رسولش براى هر فرد مشخص شده پس از فرد سابق.»
خداوند امام را رهبر مردم و حجت بر اهل عالم قرار داده است…او امامان را براى حفظ دین و راهنمایى مردم انتخاب میکند و همه آنها مورد لطف و عنایت خدایند… آنها را فرمانرواى دین خویش مىگرداند و علم خود را در اختیارشان قرار میدهد.
ایشان به صراحت امام را فردی منصوب از سوی خداوند خواندهاند و اعتقاد به امامت دیگری را سبب کفر و شرک دانستهاند: «هر کس شخصى را که از جانب خدا به امامت منصوب نشده، با امامى منصوب از سوی خداوند شریک کند، مشرک خواهد بود.» در نگاه اهل بیت(ع) دینداری برای کسی که امامی منصوب از سوی خداوند نداشته باشد، مفید نیست: «هر که در عبادت خداوند سختی زیادی ببیند، ولى رهبرى که از سوی خداوند معین شده نداشته باشد، عبادات او پذیرفته نیست. او گمراه و سرگردان است و خدا کردار او را بد شمارد…اگر با اینحال بمیرد، در کفر و نفاق مرده است.»
اهلبیت(ع) با تمسک به برخی آیات قرآن کریم، امامت را امری الاهی خوانده، نسبت به انتخاب مردمی امام اعتراض کردهاند: از گزینش خدا، پیامبر و اهل بیتش روى گردان شده و خود انتخاب کردهاند، در صورتى که قرآن میفرماید: «و پروردگار تو هر چه را بخواهد مىآفریند و برمىگزیند، و آنان اختیارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه [با او] شریک مىگردانند، برتر است.» در آیهای دیگر میفرماید: «و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد»…امر امامت «فضل خداست، آن را به هر که بخواهد عطا مىکند و خدا داراى فضل بسیار است». پس چگونه ایشان امام را انتخاب میکنند؟
از نظر ایشان جایگاه و منزلت امام بسیار والاتر از محدوده درک انسانهاست و به هیچوجه نمیتواند به رأی و انتخاب مردم باشد. این سخنان به صراحت تأثیر نظر مردم را در تحقق امامت نفی میکند:
مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت میدانند تا امامت به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ امامت، قدرش والاتر و شانش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مکانش منیعتر و عمقش بیشتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به آرائشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب سازند… امام از گناه، پاک و از عیب، منزه است. گنجینه علم و حلم است… امام یگانه روزگار و شخصیت بىنظیرى است که مثل و مانند ندارد…چطور مىتوان چنین شخصى را انتخاب نمود؟… آیا شخصى با این امتیازات مىیابند تا انتخابش کنند؟ و آیا منتخب آنها مىتواند داراى چنین صفاتى باشد تا او را مقدم بدارند؟
۲٫ الاهیبودن امامت امامان
اهلبیت(ع) در روایات فراوانی بر الاهی بودن امامت هر یک از امامان معصوم(ع) تأکید کردهاند. برخی از آنها در عناوین زیر قابل ذکر هستند:
الف. گزینش الاهی
از آنجا که امام علی(ع) به عنوان ستون اصلی امامت مطرح است، برخی کلمات اهل بیت(ع) در این باب راجع به الاهی بودن امامت امیر مؤمنان(ع) است. بر اساس برخی از این روایات، امیر مؤمنان(ع) توسط خداوند برای امامت و رهبری جامعه انتخاب شده و به رسول خدا(ص) معرفی شده است:
خداى تبارک و تعالى فرمود: اى محمد چه کسى پس از تو براى امت (رهبر) است؟ پاسخ داد: خدا، داناتر است. باریتعالی فرمود: على بن ابى طالب امیرمؤمنان و سید مسلمانان و پیشواى مؤمنان میباشد. وقتی پیامبر اکرم مردم را دعوت به ولایت علی کرد، قریش گرد او جمع شدند و گفتند: یا محمّد(ص) این تکلیف را از ما بردار! فرمود: این دستور خداست و از طرف من نیست.
پیامبر اسلام(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمود: «خداوند من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا براى نبوّت انتخاب کرد و تو را براى امامت. پس هر کس امامت تو را انکار کند، نبوّت مرا انکار کرده است». فرمایش ایشان به حضرت زهرا(س) نیز چنین است: «اى فاطمه! خداوند اطلاع کامل بر زمین یافت و از روى زمین پدر تو را برگزید و دومین بار اطلاع یافت و شوهر تو را از آن برگزید.» به باور امامان معصوم(ع) نیز امامت و ولایت امیرمؤمنان(ع) امری الاهی بوده است:
خدمت امام نشسته بودم و مردى به او گفت: آیا ولایت على از طرف خدا بود یا رسول خدا؟ آن حضرت ناراحت شد و فرمود: واى بر تو، نبی اکرم از خداوند بیشتر از آن مىترسید که از طرف خود سخن گوید، بلکه خدا ولایت علی را واجب کرد، چنان چه نماز و زکاه و روزه و حج را واجب نمود.
به راستى خداوند على(ع) را نشانهاى میان خود و مردم گماشته، هر که او را بشناسد مؤمن است. هر که منکر او باشد کافر است. هر که مقام او را نداند، گمراه است و هر که شخص دیگرى را همراه او امام داند، مشرک است و هر که ولایت او را بپذیرد، وارد بهشت میگردد.
ایشان برخی آیات کریمه را به گزینش الاهی وصی و جانشین رسول خدا(ص) تفسیر کردهاند: امام کاظم(ع) در تفسیر آیه شریفه «او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد»،(توبه:۳۳) فرمود: «یعنى خداوند است که پیامبرش را به ولایت و امامت وصی خود فرمان داده است.» از سخنان فوق میتوان اعتقاد اهل بیت(ع) را به نصب الاهی امیر مؤمنان(ع) دریافت. لازم به یادآوری است که اهل بیت(ع) نه تنها بر الاهیبودن امامت حضرت علی(ع) تصریح کردهاند، بلکه امامت سایر امامان معصوم(ع) را نیز الاهی دانستهاند. ایشان وصیت به امامت را امری آسمانی دانستهو معتقدند که امام معصوم(ع) برای هر کار خود از سوی خداوند دستور دارد:
امر وصیت از آسمان در مکتوبى بر محمد نازل شد…آن مکتوب چند مهر داشت؛ على مهر اول را گشود و به آنچه در آن بود عمل کرد؛ سپس حسن مهر دوم را گشود و به آنچه در آن مأمور شده بود عمل کرد. چون حسن درگذشت، حسین مهر سوم را گشود، دید در آن نوشته است: «به جنگ و بکش و کشته شو و عدهای را همراه خود ببر که جز با تو به سعادت شهادت نرسند» او هم عمل کرد و پیش از شهادت خود، آن نوشته را به على بن الحسین داد، مهر چهارم را گشود و دید در آن آمده است: سکوت کن و … .
ایشان خود را امامانی منصوب از سوی خداوند خواندهاند: «خداوند، موجودی آفرید و آنرا براى این کار(امامت) تعیین کرد. آن مخلوق ما هستیم. ما حجت خدا در میان بندگان و خزانه دار علم الاهی هستیم» یا در تفسیر آیه (نساء: ۳۴) از قرآن کریم میفرمایند: «ما هستیم آن مردم مورد حسادت، براى منصب امامتى که خدا فقط به ما داده است». در زیارتنامههایی که از این بزرگواران نقل شده است نیز به همین معنا اشاره شده است. مطابق این روایات خطاب به ایشان چنین میگوییم:
(خداوند) شما را با علم خود برگزید و برای غیب خود پسندید و برای سرّ خود انتخاب کرد و با قدرت خود برگزید…و با نور خود انتخاب کرد و با روح خود تأیید نمود و پسندید که جانشینانش در زمین باشید…خدا شما را به شریفترین جایگاه گرامیان و عالیترین منزلت مقربان و برترین درجه رسولان رسانید. آنجا که هیچ ملحق شوندهای به آن نرسد و هیچ بالا روندهای به آن برتری نیابد و هیچ پیشتازی بر آن پیشی نگیرد و هیچ آزمندی طمع رسیدن به آن را نکند. تا آنجا که باقی نمیماند هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی…مگر آنکه خدا شکوه امر و بزرگی منزلت شما… را به همه آنان بشناساند.
در منظر اهل بیت(ع)، دلیل اینکه هر امامی فرزند امام سابق است، خواست خداوند تلقی شده است: «خدا نخواسته امامت را پس از حسن و حسین به دو برادر دهد.» این بزرگواران همچنین دلیل قرار گرفتن امامت در نسل امام حسین(ع) را اراده و فعل خداوند دانستهاند:
پرسیدم: چرا امامت در نسل امام حسین قرار گرفت و در فرزندان امام حسن تحقق نیافت؟ فرمود: زیرا خداوند، امامت را در بین فرزندان امام حسین قرار داد و از فعل و کردار باریتعالی نمیتوان سؤال کرد.
از دلایل دیگر اعتقاد اهل بیت(ع) به الاهی بودن امامت خویش پاسخی است که امام جواد(ع) به شبهه خردسالی خویش داده است و امامت را همسان نبوت و امری در اختیار خداوند خوانده است. ایشان میفرماید:
خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده است، همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است. خداوند میفرماید: «از کودکی به او نبوت دادیم» و همچنین میفرماید: «وقتی به سن رشد و به چهل سالگى رسید». پس ممکن است به کسی در کودکی حکمت عطا گردد و به دیگری در چهل سالگی.
به فرمایش امامان معصوم (ع) خداوند متعال نیز امامت را همسان و در امتداد نبوت میداند و پیروی از رسول خدا(ص)، زمانی از نظر خدایمتعال مفید است که همراه با پیروی از وصی و جانشین وی باشد: «خداوند متعال هر کس را که در ولایت وصى از پیامبرش پیروى نکند، منافق نامیده و هر که امامت وصى او را انکار نماید، مانند منکر خود پیامبر محسوب کرده است».
ب. عظمت مقام امامت
در سخنان اهل بیت(ع) جایگاه امامت به گونهای توصیف شده است که لازمهاش الاهی بودن آن است. روشن است مقامی که چنین ویژگیهایی دارد، وابسته به انتخاب و رضایت مردم نخواهد بود؛ زیرا تشخیص وی برای مردم ممکن نیست. تنها خداوند است که قادر به نصب ایشان میباشد. به استناد بسیاری از روایات، امام معصوم(ع) با فرشتگان الاهی ارتباط ویژهای دارد. از ظاهر این اخبار میتوان گفت: این ارتباط تنها نصیب اهل بیت(ع) میشود. امام کسی است که میتواند صدای فرشته الاهی را بشنود: «پرسیدم: امام چه مقامی دارد؟ فرمود: امام فرشته را نمیبیند، اما صدای او را میشنود». ارتباط فرشتگان با امام، ارتباطی همیشگی است: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر و پایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان». «مردم چه میگویند؟ به خدا قسم ما شجره نبوت، خاندان رحمت، معدن علم و محل رفت و آمد فرشتهها هستیم.» به اعتقاد اهل بیت(ع)، ملائکه برای انجام وظایف خود از امام اجازه میگیرند: «هر فرشتهاى را که خداوند براى مأموریتى به زمین بفرستد، اول پیش امام مىآید و این مأموریت را به او عرضه مىدارد. صاحب این امر محل آمد و رفت ملائکه است.» روح که مخلوقی والاتر از فرشتگان است، همراه امام معصوم(ع) بوده، وی را یاری میدهد: «روح، آفریدهای است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل، با هیچ کس از گذشتگان نبوده تنها با محمد و امامان است، آنها را حفظ و راهنمایى مىنماید».
خداوند متعال، ما را با روح مقدس و مطهرى تأیید کرده است. آن روح، فرشته نیست و با احدى از کسانى که از دنیا رفتهاند، نبوده است مگر با رسول خدا و با ائمه که آنها را یارى میکند.
شما چگونه حکم میکنید؟ فرمود: به حکم خدا و حکم داود. اما اگر موضوعى مطرح شود که حکم آن را ندانیم، روح القدس آن را به ما میرساند.
اهلبیت(ع) از ارتباط خود با انبیا و اوصیای گذشته نیز سخن گفتهاند:
براى ما در شبهاى جمعه شأن بزرگى است. به ارواح پیامبران و اوصیای گذشته و روح امامی که در میان شماست اجازه داده مىشود که به عرش الاهی بروند، طواف کنند و نزد هر رکنى از ارکان عرش دو رکعت نماز گزارند. سپس، به بدنهای خود برگردند.
یکی دیگر از نشانههای عظمت مقام امامت، که به راحتی عنایت ویژه الاهی را به اهلبیت(ع) تأیید میکند، علم ایشان به امور غیبی است. به فرمایش ایشان اعمال انسانها در هر شبانهروز به امام عرضه میگردد: «به خدا قسم اعمال شما در هر شبانهروز بر من عرضه مىشود…مگر در قرآن نخواندهاى؟ «بگو عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبینند.»
ج. وجوب اطاعت
اعتقاد به وجوب اطاعت از حاکم را نمیتوان به معنای الاهی دانستن حاکم قلمداد نمود؛ زیرا ممکن است حاکم به دلیل لزوم دفع هرج و مرج و ثبات جامعه اسلامی، اطاعت از خود را واجب و دستورات خود را همانند اوامر الاهی نافذ بداند. با اینحال، اعتقاد به وجوب اطاعت از امامی که حاکم نیست، به معنای الاهی دانستن امامت است؛ زیرا در این صورت با اینکه سرپیچی از دستورات امام، به خصوص در امور فردی مفسدهای برای حاکمیت جامعه اسلامی ندارد، پیروی از ایشان واجب دانسته شده است. این مطلب را نمیتوان به غیر از اعتقاد امام به الاهی بودن امامت خویش تفسیر کرد. از اینرو، اگر امامان معصوم(ع) در زمانی که حاکم نبودهاند خود را خلیفه الاهی خوانده یا اطاعت از خویش را واجب دانسته باشند، میتوان آنها را به الاهی بودن امامت خود معتقد دانست. اهل بیت(ع) در سخنان متعددی، وجوب اطاعت از امام معصوم(ع) را یادآور شدهاند. در اینجا گزیدهای سخنان امامانی که حاکم جامعه اسلامی نبودند، نقل میشود.
این سخنان علاوه بر اینکه، بر الاهی بودن نصب مقام امامت دلالت دارد، نشاندهنده نگاه اهل بیت(ع) درباره جایگاه رأی و نظر مردم نیز هست. ایشان پیروی از خود را بر مردم واجب میشمردند. از اینرو، در نظر آنان عقیده و خواست مردم در اصل امامت تأثیری ندارد، بلکه بر مردم واجب است که با پذیرش امام معصوم(ع) زمینه را برای حاکمیت وی، که تنها شأنی از شئون امامت است، فراهم سازند.
مطابق برخی زیارتنامهها، خطاب به هر یک از امامان معصوم(ع) چنین گفته میشود:
(خداوند) طاعت شما را همراه طاعت خود قرار داده است…هر که شما را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و هر که شما را معصیت کند، خدا را معصیت کرده است. هر که شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و هر که با شما دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است.
یکی از نکاتی که ایشان در بیان ویژگیهای خود ذکر کردهاند، لزوم اطاعت از آنهاست:
ما خزانهدار علم خداییم، ما ترجمان و مفسر أمر خداییم، ما مردمى معصوم و پاکیم، خداوند به اطاعت ما فرمان داده و از نافرمانى ما نهی نموده است، ما حجت کاملیم بر هر که روى زمین است.
ایشان اطاعت از خود را همانند اطاعت از امیرمؤمنان(ع) واجب شمردهاند: «مردى از امام کاظم پرسید: آیا اطاعت از شما واجب است؟ فرمود: آرى. گفت: مثل اطاعت از على بن ابى طالب؟ فرمود: آرى». امام صادق(ع) نیز اعتقاد به وجوب اطاعت از امامان معصوم(ع) را تأیید کرده است. شاهد بر این سخن، گفتگوی یکی از شیعیان با ایشان درباره وجوب اطاعت از امام(ع) است:
میخواهم دینم را به شما عرضه کنم. فرمود: آن را بیان کن. گفتم:…گواهم که على، حسن، حسین و علی بن حسین امامانی هستند که خداوند اطاعت از آنها را واجب کرده است، تا نوبت به امامت خود او رسید. سپس، گفتم: خود شما که خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد. امام فرمود: این دین خدا و فرشتههایش است.
این امام همام، نه تنها این عقیده را تأیید نموده، بلکه خود نیز به معرفی برخی از امامان(ع) پرداخته و پیروی از آنها را واجب دانسته است: «گواهی میدهم که علی، حسن، حسین، علیبن الحسین و محمد بن علی امامانی هستند که خداوند اطاعت و پیروی از آنها را واجب نموده است».
د. حجت خداوند
از مباحث قابل تامّل این است که آیا لازمه حجت خدا بودن، نصب الاهی است؟ آیا نمیتوان گفت: امام منتخب مردم هم حجت خداوند میباشد؟ به عبارت دیگر، خداوند امامی را که مردم منصوب کردهاند تأیید کند و به انتخاب ایشان حجیت بخشد. در این صورت، چنین امامی هم حجت الاهی خواهد بود. در پاسخ میتوان گفت: واژه «حجت خداوند» در کلمات اهل بیت(ع) در معنایی به کار رفته که به نظر میرسد، با نصب مردمی سازگار نباشد. از کلام امام علی(ع) چنین نقل شده است: «اللهم انک لاتخلی ارضک من حجه لک علی خلقک». اخبار متعددی به مضمون فوق در کتابهای روایی وجود دارند. چنین روایاتی نشان دهنده نصب الاهی حجت میباشند؛ چرا که ممکن است مردم در انتخاب امام خود به توافق نرسند. در آن صورت، حجتی نخواهد بود و این با کلام اهل بیت(ع) راجع به حجت در تعارض میباشد. در سخنان امام سجاد(ع) آمده است: «لم تخلوا ارض منذ خلق الله آدم من حجه الله فیها ظاهر مشهور او غایب مستور». این حدیث میفرماید: ممکن است حجت الاهی غایب و پوشیده باشد در حالی که، غیبت حجت الاهیای که منتخب مردم است، معنا ندارد. روشن است، کسی که مردم او را به عنوان امام انتخاب کردهاند معلوم و مشهور است. اما ممکن است کسی منتخب خداوند باشد، اما مردم او را به عنوان امام نشناسند. به علاوه، روایاتی وجود دارد که در آن اهل بیت(ع) خود را حجت الاهی میدانند. در حالی که، بیشتر ایشان منتخب مردم نبودند. بنابراین از استعمال این واژه در کلمات اهل بیت(ع)، میتوان نصب الاهی را استفاده نمود، مگر در مواردی که قرینهای بر خلاف باشد.
اهل بیت(ع) همه امامان معصوم(ع) را حجت خدا بر مخلوقات دانستهاند. هیچ تفاوتی از این جهت میان ایشان قائل نیستند: «حکم درباره همه امامان جاری است…آنها حجت کامل خدایند بر اهل زمین، کمالات الاهی درباره امام اول و آخر یکسان میباشد».
امامت، جانشینی خدا و پیامبر و مقام امیرمؤمنان و میراث حسن و حسین است… امام امین خدا است در زمین او و حجت خدا است بر بندگان او و خلیفه خدا است در بلاد او. امام راهنمای حق و مدافع دین خداست.
در زیارت نامههای وارد شده، هر یک از امامان معصوم(ع) حجت خدا خوانده شدهاند:
سلام بر تو ای ولی خدا. سلام بر تو ای حجت خدا. سلام بر تو ای نور خدا در تاریکیهای زمین». «سلام بر تو ای حجت خدا در زمین و شاهد خدا بر خلقش». «شما روشنایی خوبان، راهنمای نیکان و حجتهای خداوند مقتدر هستید.
ایشان در روایات، داشتن برخی کمالات را برای حجت خدا لازم دانستهاند:
روزى به آن حضرت عرض کردم: ای پسر رسول خدا! از اینکه به زبانهای مختلف، تسلط دارید، در شگفتم. فرمود: من حجّت خدا بر بندگان او هستم. صحیح نیست خداوند کسى را حجت بر مردم قرار دهد که زبان آنها را نمىفهمد.
خداوند متعال، حجت خود را از سایر بندگانش با هر چیزی متمایز ساخته و به او علم زبانهای مختلف و شناخت نسبها و اجلها و حوادث را عطا میکند و اگر چنین نبود میان حجت و مردم دیگر تفاوتی نبود.
نصب تکوینی امامان معصوم(ع) از دیدگاه اهل بیت(ع)
روایات ناظر بر این معنا، ذیل دو عنوان «تفاوت در خلقت» و «جایگاه ویژه در عالَم آفرینش» مطرح میشوند.
الف. تفاوت در خلقت
رسول خدا(ص) به تفاوت آفرینش خود و امیرمؤمنان(ع) با سایر مخلوقات تصریح کرده است: «من و على، چهارده هزار سال پیش از خلق آدم، نورى نزد خداوند بودیم. همین که خداوند متعال آدم را آفرید، این نور را دو قسمت کرد: یک جزء من شدم و جزیى دیگر على». در مجموع، این روایات تأکید شده است که امامان معصوم(ع) قبل از آفرینش مخلوقات دیگر خلق شدهاند:
خدا، محمد و على و یازده فرزند او را از نور عظمت خود آفرید و سپس ایشان را به صورت أشباح در پرتو نور خود بپا داشت، او را عبادت میکردند. پیش از آفرینش مخلوق، خدا را تسبیح و تقدیس مینمودند. ایشان امامان از فرزندان رسول خدا هستند.
امام کسی است که به فرمان خدا قیام میکند، خدا او را براى همین کار برگزید و او را پیش از آفرینش موجودات، در عالم ذر آفرید و زیر نظر خود پرورش داد و او را در طرف راست عرش نهاد.
خداوند متعال همیشه تنها و یگانه بود، سپس محمد و على و فاطمه را آفرید. آنها هزار دوره ماندند، سپس اشیاء دیگر را آفرید و ایشان را بر آفرینش آنها گواه گرفت.
در برخی روایات نیز به یکی بودن خمیر مایه وجودی امامان معصوم(ع) اشاره شده است. «گواهی میدهم…ارواح و نور و سرشت شما یکی است. همه پاک و پاکیزه…خدا شما را نورهایی آفرید و طواف کننده عرشش قرار داد.» این مضمون در روایتی دیگر هم آمده است:«خداوند ما را از اعلیعلیین آفریده است». علاوه بر تفاوتهای ذکر شده، اهل بیت(ع) برخی تفاوتهای وجودی امام با سایر مردم را نیز یادآور شدهاند: «حالت امامان در خواب، مثل حال ایشان در بیداری است. خواب، چیزی از آنان را دگرگون نمیسازد و خداوند اولیای خویش را از وسوسه شیطان حفظ کرده است».
ب. جایگاه ویژه در عالَم آفرینش
مطابق فرمایش اهل بیت(ع)، اگر امامی که حجت خداست در عالَم نباشد، جهان خلقت از هم میپاشد و متلاشی میشود. این مطلب نشاندهنده جایگاه خاصی است که اهلبیت(ع) برای امام معصوم(ع) در عالَم قائل هستند. ایشان در روایات متعددی بر این ادعا تأکید کردهاند: «اگر زمین به اندازه یک چشمبه همزدن از حجت خالى بماند، اهل خود را فرو خواهد برد».
پرسیدم: آیا زمین بدون امام باقی مىماند؟ فرمود: نه، گفتم: روایتی نقل شده که زمین بدون امام باقی نمیماند، مگر اینکه خداوند بر بندگان غضبناک گردد، فرمود: زمین باقی نمیماند و در این صورت فرو میریزد.
نکته دیگری که در کلمات اهل بیت(ع) بر ارزشمندی و اهمیت جایگاه امام معصوم(ع) در دستگاه آفرینش الاهی حکایت دارد، این است که از نظر ایشان خداوند، امام معصوم(ع) را واسطه نزول نعمتها و دفع بلاها قرار داده است:
خدا به وسیله شما (عالم وجود) را گشود و به وسیله شما به پایان میبرد و به واسطه شما باران نازل میکند و به وسیله شما آسمان را از این که جز به اذن او بر زمین افتد، نگه میدارد و به وسیله شما اندوه و رنج را برطرف میکند.
بررسی سؤالات
چنانچه در مقدمه گفته شد، عدهای معتقدند اهل بیت(ع) امامت، به ویژه امامت سیاسی، را امری وابسته به انتخاب و نظر مردم میدانستند. از اینرو، برای پرهیز از پیشداوری و جانبداری در مباحث، برخی از شواهدی که در انکار اعتقاد اهل بیت(ع) به نصب الاهی مقام امامت به آنها تمسک شده است، تحت عنوان «بررسی سؤالات» به اجمال بررسی میشود.
۱٫ رفتار اهل بیت(ع)
اگر اهل بیت(ع) خلافت را حق الاهی و انحصاری خود میدانستند و حکومت دیگران از نظر ایشان نامشروع بود، به هیچوجه با حاکمان غاصب کنار نمیآمدند، در حالی که، بر اساس نقل منابع تاریخی امیرمؤمنان، امام مجتبی و امام سجاد(ع) با حاکمان زمان خود بیعت کردند. امام رضا(ع) نیز ولایتعهدی حکومت را پذیرفت. آنها بدین طریق، امامت و خلافت حاکمان را تأیید کردند. از اینرو، ایشان خود را امام یا خلیفه نمیدانستند تا چه رسد به اینکه قائل به نصب الاهی خود باشند.
در پاسخ به این سؤال باید گفت: پس از جریان سقیفه، امیر مؤمنان(ع) را به اجبار و با وضعی اسفناک، برای بیعت با ابوبکر حاضر کردند. طبیعی است چنین بیعتی اعتبار ندارد. بیعتی که به خانه امام هجوم برده و وی را به زور به مسجد میبرند و با تهدید به قتل، او را وادار به بیعت میکنند؟! مقاومت امیرمؤمنان(ع) در مقابل خلفا به حدی بود که سالها بعد، معاویه در انتقاد از مخالفت امام با خلفا این حادثه را یادآور میشود. امام علی(ع) هم آنرا نشانهای از مظلومیت و حقانیت خویش میداند:
گفتى مرا چون شترى بینى مهار کرده مىراندند تا بیعت کنم! به خدا که خواستى نکوهش کنى ستودى، و رسوا سازى و خود را رسوا نمودى. مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند.
بدینجهت، بزرگان اهل سنت نیز چنین بیعتی را بی اعتبار دانسته و معتقدند حضرت علی(ع) تا شش ماه پس از رحلت نبی اکرم(ص)، یعنی تا زمان حیات حضرت زهرا(س) حاضر به بیعت نشدند. در منابع شیعی نیز به نظر میرسد، ذکری از بیعت امام با ابوبکر نشده است. مخالفتهای صریح و متعدد ایشان با حاکمان آنزمان نشاندهنده نارضایتی حضرت از حکومت آنهاست. اما کنارهگیری امیر مؤمنان(ع) از حکومت نیز علتی دارد که خواهد آمد.
در بسیاری از منابع اولیه، سخنی از بیعت امام مجتبی(ع) با معاویه و پذیرش خلافت او مطرح نشده است. آن چه در همه منابع بیان شده است، تنها صلح بین دو طرف است. از سوی دیگر، امام پس از صلح، سخنانی در مذمت و عدم صلاحیت معاویه در امر خلافت بیان کردهاند. این سخنان با بیعت ایشان با معاویه در تناقض است. در نتیجه، میتوان گفت: بیعتی که در برخی منابع مطرح شده، همان پذیرش پیشنهاد معاویه برای سازش میباشد. به هرحال، روایات بیان شده و عدم لیاقت معاویه برای خلافت، که مورد اقرار بیشتر دانشمندان مسلمان است، بیانگر کراهت حضرت مجتبی(ع) و ناپسند دانستن خلافت معاویه میباشد. اگر بیعتی هم واقع شده، بدون رضایت قلبی امام بوده که آن هم هیچ ارزشی ندارد.
مسئله بیعت امام سجاد(ع) با یزید نیز در بسیاری از منابع تاریخی نیامده است. گزارش برخی منابع هم در بیعت نکردن حضرت، کاملاً روشن است. مسعودی میگوید: «مسلمبن عقبه از مردم مدینه به عنوان بندگى یزید بیعت گرفت. هر کس بیعت نکرد، به قتل رسید غیر از على بن حسین بن على بن ابى طالب، ملقب به سجاد و على بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب».
اخباری هم که بر بیعت امام سجاد(ع) دلالت دارند، به لحاظ محتوا اشکالاتی دارند. اما به هر حال، با توجه به شرایط آنزمان، که حاکمان برای تثبیت حکومت دست به هر جنایتی میزدند، اگر بیعتی هم صورت گرفته باشد به دلیل رعایت تقیه و حفظ جان بوده که اعتباری نخواهد داشت.
ولایتعهدی امام رضا(ع) را هم زمانی میتوان به معنای قبول خلافت مأمون دانست که ایشان با میل و رغبت این منصب را به عهده گرفته باشند. اما شواهدی وجود دارد بر اینکه جانشینی خلیفه به امام تحمیل شد و حضرت رضا (ع) به اکراه آنرا پذیرفتند:
۱٫ مأمون وقتی با امتناع حضرت مواجه میشود، خطاب به ایشان میگوید: «به خدا سوگند اگر ولایتعهدی را نپذیری، تو را به آن مجبور میکنم. اگر قبول کردی که خوب، ولی چنانچه باز در مخالفت خود اصرار ورزی، گردنت را میزنم.»
۲٫ حضرت پذیرش این منصب را به شرطی مبتنی ساخته است که براساس آن، ولایت عهدی امام به هیچوجه به معنای مشروع دانستن حکومت یا رضایت ایشان از اعمال حاکم نمیباشد. شرط حضرت این است که هیچ مداخلهای در کار حکومت نداشته باشد:
«من آنرا به این شرط قبول میکنم که احدی را به کاری منصوب نسازم و کسی را عزل نکنم، رسمی را نقض نکنم و هیچیک از قوانین جاری را تغییر ندهم، تنها از دور مورد مشاوره قرار گیرم.»
روشن است که ولایتعهدی امام در چنین حکومتی را نمیتوان به معنای رضایت ایشان از عملکرد و مشروعبودن آن دانست؛ زیرا حضرت هیچ اختیاری در اداره آن نداشت.
۳٫ حضرت در مواردی به صراحت، اکراه و عدم رضایت خود از پذیرش این منصب را اعلام کرده است:
خدمت امام هشتم رسیدم به او گفتم: ای پسر رسول خدا! مردم میگویند تو ولایت عهدی را پذیرفتى با اینکه اظهار زهد در دنیا داشتى. آن حضرت فرمود: خدا میداند که من از آن بدم مىآید، ولى چون میان قبول آن وکشته شدن مجبور شدم، آنرا پذیرفتم.
«هنگامی که حضرت رضا ولیعهد شد، دیدم دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود و میگفت: پروردگارا! تو میدانی که من مجبور و مضطرّم».
با توجه به نکات فوق، اکراه حضرت از عهدهداری ولایتعهدی مأمون روشن میشود. از اینرو، سخنان ایشان در روز قبول این منصب، که بیانگر رضایت حضرت است، در شرایط تقیه بوده و قابل استناد نیست.
به هر حال، کنارهگیری اهل بیت(ع) از حکومت یا بیعت ظاهری ایشان با خلفا، به دلیل در نظر داشتن مصلحت اسلام و حفظ اصل نظام بوده است؛ چرا که قیام و اعلام مخالفت علنی با حاکمان، نه تنها فایده چندانی نداشت، بلکه سبب تضعیف نظام، تفرقه مسلمانان، شهادت خاندان پیامبر(ص) و فراموشی مکتب ایشان میشد. نکته قابل توجه این که، واگذاری حکومت به علت فراهم نبودن زمینه، ضرری به خلافت و امامت الاهی امام نمیزند؛ زیرا روایات متعددی، که به گوشهای از آن اشاره شد، به صراحت، خلافت و حکومت را مختص امام قرار میدهد. بر مردم واجب است امام را حمایت نموده، زمینه زمامداری ایشان را فراهم سازند. در چنین صورتی، امام هم خلیفه و حجت الاهی است و هم حاکم الاهی بر مردم. اما اگر مردم به تکلیف خود عمل نکرده و از امام پشتیبانی ننمودند، منصب دوم برای امام، که حکومت الاهی است، محقق نخواهد شد. به عبارت دیگر، امام به هر حال حجت الاهی خواهد بود. اما ممکن است حاکم هم باشد یا نباشد و حکومت نکردن امام دلیل بر الاهی نبودن خلافت ایشان نیست.
۲٫ تمسک به بیعت و فضایل شخصی
اگر اهل بیت(ع) قایل به امامت الاهی امامان معصوم(ع) بودند، چرا در بسیاری از موارد به جای اینکه به آیات و روایات نبوی درباره امامت خود استناد کنند، به بیعت مردم و انتخاب مردمی خود متمسک شدهاند؟ برای مثل امیر مؤمنان(ع) حق خود بر مردم را لزوم وفاداری به بیعتشان میداند و در اعتراض به مخالفان، سخن از نقض بیعت و شکستن پیمانشان را مطرح کردهاست. ایشان درباره زبیر میفرمایند: «زبیر، مىپندارد با دست بیعت کرد، نه با دل پس به بیعت با من اقرار کرده، ولى مدّعى انکار بیعت با قلب است. بر او لازم است بر این ادّعا دلیل روشنى بیاورد یا به بیعت گذشته باز گردد.» امام علی(ع) در نامه خود به معاویه بیعت مردم با خود را همسان با بیعت آنها با خلفای گذشته دانسته، به صراحت انتخاب شورای مسلمانان را مورد رضایت و تأیید خداوند میداند:
کسانی با من بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان با همان شرایط بیعت نمودند…همانا شوراى مسلمانان از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است.
امام حسین(ع) نیز بارها از رأی و بیعت مردم سخن میگوید و دعوت و انتخاب مردم را انگیزه قیام خود معرفی میکند. ایشان خطاب به مردم کوفه میگوید: «نامههاى شما به من رسید و فرستادگانتان با بیعت شما پیش من آمدند که مرا تسلیم نمىکنید و از یاریم باز نمىمانید. اگر به بیعت خویش عمل کنید، هدایت مییابید.» آن حضرت، تنها در صورت پذیرش و انتخاب مردم، حاضر به قیام و زمامداری بودند: «اگر ما را نمیخواهید و حق ما را نمىشناسید و رأى شما غیر از آن است که در نامههایتان به من رسیده، از پیش شما بازمىگردم.»
من قصد نداشتم به سوی کوفه حرکت کنم ولی مردم این شهر به من نامه نوشتند و دعوتم کردند تا با من بیعت نموده، یاریم کنند، اما اگر از سخن خود پشیمان شده و عهدشان را شکستهاند، من از همان جا که آمدم بر میگردم.
به علاوه، اهل بیت(ع) به جای اینکه به نصب الاهی خویش استناد کنند، گاهی هم اموری مانند قرابت به رسول خدا(ص) و شایستگیهای شخصی خود را یادآوری مینمودند. امیر مؤمنان(ع) در اعتراض به خلافت دیگران فرمود:
رسول خدا جان سپرد. در حالى که سر او بر سینه من بود و نفس او در کف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم، و شستن او را عهدهدار گردیدم… پس چه کسى سزاوارتر است بدو از من، چه در زندگى او و چه پس از مردن.
امام باقر(ع) هم زمانی که با دیگران درباره امامت خویش بحث میکردند، به نصب الاهی و معرفی توسط امامان قبل تاکید نمیکردند، بلکه به اموری مانند «در اختیار داشتن شمشیر پیامبر» و «بهرهمندی از علم و دانش» استناد میکردند. ایشان برادر خود، زید را به دلیل اینکه دانش کافی برای امامت نداشت، از به عهده گرفتن امامت و رهبری نهضت منع نمودند. امام در پاسخ به زید، که جهاد را لازمه امامت میدانست، فرمود:
اى برادر، تو خود را چنانچه وصف کردى مىدانى؟ دلیلى از قرآن، گفته رسول خدا یا نمونهای بر آن دارى؟ به راستى خداوند، حلال و حرام را مقرر کرده، اموری را واجب نموده، مثلهایی زده و برای امامی که به امر او قیام میکند، تردیدی در انجام وظیفهاش باقی نگذاشته است… به خدا پناه میبرم از رهبرى که زمان خود را نشناسد و پیروانش از او داناتر باشند.
در پاسخ به این سؤال، لازم است مطالبی بیان شود: همانطور که برای فهم درست قرآن، باید همه آیات آنرا بررسی کرد و با تمسک به یک آیه، نمیتوان حکمی قطعی را به قرآن نسبت داد، در بررسی کلمات امامان معصوم(ع) نیز باید این نکته را رعایت کرد. ایشان بارها خلافت و امامت خویش را به خداوند متعال منتسب نموده، نسبت به انتخابی شدن مقام خلافت اعتراض میکردند و آنرا تکلیف و حق انحصاری خود دانستهاند. بنابراین، امامان بزرگوار(ع) با استدلال به بیعتمردم یا اموری مانند فضایل شخصی در مقام اثبات مشروعیت خلافت خود نیستند، بلکه دلیل آن با مرور بر مطالب ذیل روشن خواهد شد:
الف. الزام طرف مقابل
برخلاف سخنان اهل بیت(ع) درباره الاهی بودن خلافت و امامت، فضای ذهنی و اعتقاد قریب به اتفاق مسلمانان تا زمان امام صادق(ع)، این بود که، تحقق خلافت با انتخاب خواص و بیعت مردم انجام میشود. مشروعیتی که برای خلافت امام مجتبی(ع) و امیرمؤمنان(ع) قائل بودند، حداکثر به اندازه مشروعیت خلفای سابق بود. اهل بیت(ع) در این سخنان، دیدگاه غالب مردم در آن زمان را رعایت کردهاند. اهل بیت(ع) میخواهند با منطق مورد قبول طرف مقابل، خلافت امامان معصوم(ع) را ثابت کنند، از اینرو، به همان ملاک و معیار، که انتخاب و بیعت مردم است، تمسک کردهاند. به هر حال، افرادی مانند معاویه و زبیر خلافت خلفای گذشته را با همان شرایط واقع شده پذیرفته بودند. امام هم با قانون مورد قبول آنها خلافت خود را ثابت نموده است. این، به هیچوجه به معنای پذیرش بیعت به عنوان ملاک حقیقی تعیین امام نمیباشد؛ زیرا ایشان بارها معیار تعیین امام را انتخاب خداوند معرفی کردهاند. استنادهای امیر مؤمنان(ع) به ویژگیهای فردی خود نیز در همین مقوله قرار دارد. بسیاری از مردم و اهل سقیفه در دفاع از افراد مورد نظر خود، به داشتن برخی امتیازات و صفات تمسک میکردند. امام علی(ع) نیز گاهی مطابق منطق آنها و با نادیده گرفتن نصب الاهی خویش و تصریح پیامبر اسلام(ص)، شایستگیهای فردی خویش را یادآوری میکردند. در حقیقت، آن حضرت در این موارد به مخالفان خود این نکته را گوشزد میکند که علاوه بر نصب الاهی و دستور رسول خدا(ص)، اگر معیار خلافت، لیاقت و داشتن فضیلت باشد، باز هم ایشان شایستهترین فرد برای این منصب خواهد بود.
ب. حرمت نقض عهد و پیمان
از آنجا که، بیعت از سنخ عهد و پیمان است، طبعاً موجب اثبات حق برای بیعت شونده میشود و شکستن بیعت، معصیت خواهد بود. از اینرو، حق امام علی(ع) از دو جهت ثابت است: یکی نصب الاهی و دستور خداوند و دیگری بیعت و قبح پیمان شکنی. و چون غالب مردم، با پذیرش خلفای گذشته، عملاً قایل به خلافت مردمی بودهاند، از اینرو، امیر مؤمنان(ع) در بیان حقوق خود، لزوم وفاداری به بیعت و عهدشان را یادآوری میکند.
گفتگوی نقل شده میان امام باقر(ع) با برادرشان زید را نیز میتوان چنین پاسخ داد: این مطلب که ایشان در اثبات امامت خویش، همواره به الاهی بودن آن تمسک نکردهاند و گاهی هم به مواردی مانند در اختیار داشتن شمشیر پیامبر یا بهرهمندی از علم و دانش استناد کردهاند، کمترین خدشهای به نصب الاهی امام نمیزند؛ زیرا هر کس در سخن خویش اقتضای مخاطب و فضای فکری او را در نظر میگیرد. از سوی دیگر علم و دانش و تملک سلاح پیامبر نیز نشانههایی است برای این که مردم، مصداق امام منصوب از سوی خداوند را بشناسند. افزون اینکه روایت ذکر شده درباره گفتگوی امام با برادرشان، زید بن علی اولاً، خبری ضعیف است و به دور از شأن شخصیتی مانند زید میباشد که آیتالله خوئی او را جلیل و ممدوح میداند. به علاوه، در این روایت نیز امام باقر(ع) به امامت الاهی خود اشاره کرده و اطاعت از خود را واجب میداند. وقتی زید بن علی از لزوم اطاعت و محبت به خاندان رسول خدا(ص) سخن میگوید، امام اشاره میکند که اطاعت از زید بر مردم واجب نیست، بلکه تنها اطاعت از امام بر مردم لازم است:
(زید گفت: مردم مرا به جهاد دعوت کردهاند، زیرا) در قرآن، وجوب اطاعت از ما و وجوب دوستى ما را درک مىکنند…امام فرمود: اطاعت نسبت به یک نفر از ما و دوستى نسبت به همه ما واجب است.
از سخن امام، که اطاعت یک نفر از میان خود یا زید را واجب میداند، به همراه ادامه سخن ایشان که امامت زید را نمیپذیرد، میتوان دریافت که ایشان اطاعت خود را بر مردم واجب میداند. بنابراین، در همین روایت هم ـبر فرض پذیرش حدیث ـ امام به الاهی بودن خویش استناد کرده است.
۳٫ روایت مخالف
در منابع، روایتی ثبت شده است که براساس آن، امام صادق(ع) به صراحت، وجوب اطاعت از اهل بیت(ع) را نفی میکنند و معتقدند سخنی به این معنی، که اطاعت از وی واجب است، نگفتهاند:
دو مرد زیدى مذهب آمدند و به امام گفتند: آیا در میان شما امامی وجود دارد که اطاعتش واجب باشد؟ فرمود: نه. آن دو نفر گفتند: افراد موثقی به ما خبر دادهاند که شما به این مطلب معتقدی و بر آن فتوی میدهی، آنها اشخاصی باتقوایند و دروغ نمیگویند. امام ناراحت شد و فرمود: من به آنها چنین فرمانی ندادهام.
از این حدیث برمیآید که، حضرت صادق(ع) هیچگاه خود را امامی که اطاعتش از سوی خداوند واجب باشد، نمیدانستند.
با در نظر گرفتن شرایط حاکم در آن گفتگو، میتوان این حدیث را با اخبار متعدد سابق به وجوه زیر جمع کرد:
۱٫ مطابق این روایت مخاطبان امام زیدی بودهاند و حضرت هم در ادامه خبر، آنها را نفرین کرده است. از اینرو، روشن است که شرایط برای بیان واقعی مسایل اعتقادی، آماده نبوده است. با توجه به اینکه اعتقاد امام به امامت الاهی خود به پشتوانه احادیث متعدد اثبات شد، به نظر میرسد امام با در نظر گرفتن شرایط، تقیه نموده، در نفی وجوب اطاعت، مطلب دیگری را قصد کردهاند.
۲٫ از آنجا که طبق روایت، سؤالکنندهها به امامت زید اعتقاد داشتهاند و مخاطبشان در سؤال، شخص امام بوده است، در واقع آنها از امام سؤال کردهاند که آیا در میان شما اهل بیت(ع)، امامی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟ شاید منظورشان از این سؤال حجیتبخشی به قیام، در مقابل حکومت به رهبری زید بن علی بوده است. پاسخ منفی امام هم در واقع نپذیرفتن مقصود آنهاست. به عبارت دیگر، امام میفرماید: اطاعت از کسی که منظور شماست(زید) واجب نیست.
۴٫ مطرح نبودن نصب الاهی امامان معصوم(ع) در متون اولیه
به گفته برخی از نویسندگان، هیچیک از اخباری که بیانکننده نصب الاهی امامان معصوم(ع) است، در متون اولیه یافت نمیشود. از اینرو، به نظر میرسد اخبار متعدد شاهد بر الاهیبودن امامت ایشان محصول آنزمان نبوده است؛ چرا که در غیر اینصورت، این روایات در منابع اولیه نیز ذکر میشد.
در پاسخ این سؤال نکاتی قابل ذکر است:
الف. نصب الاهی امام و معرفی جانشین در برخی از منابع اولیه مانند «کتاب سلیم بن قیس» و «مسایل علی بن جعفر» و منابع دیگر نیز مطرح شده است. مثلاً در کتاب «مسایل علی بن جعفر»، که از متون اولیه شیعی است، درباره امامت امامکاظم(ع) آمده است:
از پدرم جعفر بن محمد شنیدم، که به گروهى از نزدیکان و اصحاب خود میفرمود: وصیت مرا درباره فرزندم موسى بپذیرید؛ زیرا او برترین فرزندان و یادگاران من است. او جانشین من و حجت خداى متعال بر همه مردم پس از من میباشد.
ب. چنانچه در منابع تاریخی آمده است، بیشتر امامان معصوم(ع) در مدت امامتشان، زیر فشارها و مراقبتهای شدید حاکمان وقت بودند. نوشتن مباحث عقیدتی، به خصوص بحث امامت، که در حقیقت مقابله مستقیم با حاکمان وقت بود، برای امام و شیعیان امری خطرناک محسوب میشد. بنابراین، به نظر میرسد شیعیان از نوشتن مباحثی مانند امامت، تا حدودی دوری جسته، به نقل آن برای یکدیگر اکتفا میکردند. آنها میتوانستند در شرایط تقیه، این عقاید را انکار کنند، و این شیوه نسبت به ثبت مباحثی مانند امامت، که احتمال دسترسی حاکمان به آن میرفت، خطر کمتری داشت.
ج. مطابق نقل تاریخ، پس از رحلت نبیاکرم(ص) در طول دهها سال، ثبت و نوشتن حدیث ممنوع بود. از اینرو، بسیاری از مسلمانان و شیعیان برای جلوگیری از فراموششدن سنت نبوی و سخنان اهل بیت(ع) به نقل سینه به سینه روی آوردند. این عمل در گذر زمان تبدیل به یک سنت شد به طوری که حتی وقتی به دستور عمر بن عبد العزیز ممنوعیت نوشتن روایات لغو گردید، این سنت شفاهی تا حدودی باقی ماند. شاهد ما بر رواج سنت شفاهی این است که در منابع روایی نزدیک به آنزمان نیز سلسله سند و نقل راویان برای یکدیگر آمده و کمتر از کتاب دیگری نقل شده است.
د. با مراجعه به منابع به نظر میرسد، با وجود شرایط سخت و خفقان حاکم بر جامعه، کتبی توسط اصحاب اهل بیت(ع) در حوزههای فقه و اصول، اخلاق و احیاناً عقاید نوشته شده است. به گواهی کتابهای تاریخ حدیث، متأسفانه بیشتر این کتابها به مرور زمان از بین رفته است. البته، با در نظر گرفتن شرایط آن دوران و دقت در نکاتی مانند «نبود امکانات، وجود مشکلات در نسخهبرداری و حفظ و نگهداری کتابها، وجود نزاعهای عقیدتی و جنگها» پذیرش زوال تدریجی این آثار آسان خواهد شد. هر چند برخی از این کتابها در اختیار علمای گذشته بوده، اما بر اثر حوادثی از بین رفته است. آقا بزرگ تهرانی معتقد است: تعدادی از متون روایی در جریان حوادث، به خصوص آتشسوزی کتابخانه کرخ بغداد از بین رفت و تعدادی نیز با حمله مغول به سرزمین اسلامی ناپدید گشت. علاوه بر عوامل ذکر شده، به نظر میرسد وقتی مطالب آثار اولیه در کتابهای بعد ثبت و نقل گردید، از رغبت و میل شیعیان نسبت به نگهداری و نسخه برداری از متون اولیه کاسته شد. این امر زمینه زوال اینآثار را فراهم نمود.
در نتیجه، از این مطلب که برخی از روایات در متون اولیهای، که به دست ما رسیده است وجود ندارد، نمیتوان به جعلی بودن آنها رسید. به خصوص اگر زحمات طاقتفرسایی که برخی دانشمندان برای جمعآوری روایات و درک صحت و فهم آنها تحمل کردهاند و شرایط سختی که برای پذیرش احادیث قرار دادهاند را در نظر بگیریم، دیگر ادعای جعلیبودن آنها قابل قبول نخواهد بود.
نتیجهگیری
با توجه به مجموع مطالب و روایات ذکر شده در این تحقیق میتوان گفت: دیدگاه همه اهل بیت(ع) درباره نصب امام معصوم(ع) یکسان است. انبوه سخنانی که از هر یک از ایشان درباره این موضوع مطرح شده است، نشاندهنده این است که به اعتقاد این بزرگواران، نه تنها مقام امامت و رهبری جامعه فقط با نصب و گزینش الاهی ممکن است، بلکه از منظر آنان امام معصوم(ع)، جایگاه خاصی در عالَم خلقت دارد و سبب نزول نعمتهای الاهی بر دیگر مخلوقات میباشد. ایشان در سخنان فراوانی، وجوب شناخت و اطاعت از امام معصوم(ع) را به مردم یادآور شدهاند. این امر نقش مردم را در این موضوع روشن میسازد. در حقیقت، به اعتقاد اهل بیت(ع) مردم باید با پذیرش و حمایت از امامی که توسط خداوند معین شده است، زمینه را برای حاکمیت امام در جامعه فراهم سازند. بنابراین، میتوان گفت: اهل بیت(ع) گزینش و نصب امام را تنها در اختیار خداوند میدانند. مردم چه بخواهند و چه نخواهند فرد مورد نظر خدای متعال امام است. نظر مردم در تعیین امام و رهبر جامعه تاثیری ندارد. به اعتقاد ایشان نقش مردم در تحقق حاکمیت امام معصوم (ع) روشن میشود که باید مطابق دستور الاهی عمل کرده با حمایت خویش از امام معصوم (ع) حاکمیت آن حضرت را تحقق بخشند.
منابع
نهجالبلاغه، شرح عبدالحمید ابن ابی الحدید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
ابن اثیر، على بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار الکتاب العربی، بیتا.
ـــــ ، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الامامه و السیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، بیجا، حلبی، بیتا.
ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر،۱۴۰۷ق
احمد کاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه، بیروت، دار الجدید، ۱۹۹۸م.
آلیاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن(ع)، ترجمه سیدعلی خامنهای، بیجا، آسیا، ۱۳۶۵ش.
الهامی، داود، سیری در تاریخ تشیع، قم، مکتب اسلام، ۱۳۷۵ش.
امینی، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، ۱۴۱۶ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح البخاری، بیجا، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
بدری، سید سامی، شبهات و ردود، قم، زنکغراف الکرمانی، ۱۴۲۱ق.
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ ق.
پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۳۸۰ش.
تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، (بیروت: دار الاضواء، ۱۴۰۳ه.ق).
جمشیدی، اسد الله، تاریخ حدیث، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۶ش.
جمعی از نویسندگان زیر نظر محمود یزدی مطلق، امامت پژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۱ش.
الحمیری المعافری، عبدالملکبن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دار المعرفه، بیتا.
خوئی، ابو القاسم، معجمرجال الحدیث، قم، آثار شیعه، ۱۴۱۰ق.
دمشقی، ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر،۱۴۰۷ق.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی،۱۴۱۳ق.
ـــــ ، میزان الاعتدال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار المعرفه،۱۳۸۲ق.
رنجبر، محسن، نقش امام سجاد (ع) در رهبری شیعه، قم، مؤسسهآموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره)، ۱۳۸۰ش.
سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۰ق.
شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۴ق.
صدوق، محمد بن علی، أمالی، بیجا، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
ـــــ ، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
ـــــ ، علل الشرایع، قم، مکتبه الداوری، بیتا.
ـــــ ، عیون اخبار الرضا(ع)، بیجا، جهان، ۱۳۷۸ق.
ـــــ ، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ق.
ـــــ ، کمال الدین، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ق.
صغیر، محمد حسین، الفکرالامامی من النص حتی المرجعیه، بیروت، دار المورخ العربی، ۱۴۲۱ق.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیهالله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۷۴ش.
طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، بیجا، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
احمد بنعلی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ق.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث،۱۳۸۷ق.
طوسی، محمد بن حسن، التهذیبفی الاحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
ـــــ ، الغیبه، تحقیق شیخ عباد الله طهرانی و شیخ علی احمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.
عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
علیبنجعفر، مسایل علی بن جعفر، قم، مؤسسه آلالبیت، ۱۴۰۹ق.
قلمداران، حیدر علی، پاسخی کوتاه به دو پرسش مهم پیرامون امامت و خلافت، بیجا، حقیقت، ۱۳۸۲ش.
ـــــ ، طریقالاتحاد، تعلیقه ابو الفضل برقعی، تعریب سعد رستم، بیجا، بینا، بی تا.
قمی، ابن قولویه، کاملالزیارات، نجف، مرتضویه، ۱۳۵۶ق.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیعالموده لذوی القربی، تحقیق سیدعلی جمال اشرف الحسینی، (بیجا، دار الاسوه، ۱۴۱۶ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، بیتا).
ـــــ ، اصولکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
ـــــ ، اصول کافی، شرح محمدصالح مازندرانی و تعلیقه ابوالحسن الشعرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق.
مؤدب، سید رضا، تاریخ حدیث، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۴ش.
مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، تهران، کویر، ۱۳۸۷ش.
مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
ـــــ ، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید،۱۴۱۳ق.
نیسابوری، الحاکم، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی،CD مکتبهاهلالبیت(ع)، ۱۳۸۴ش.
نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بیتا.
داود الهامی، وصایت ملاک تعیین امام، کلام اسلامی، ش۳۶، زمستان۱۳۷۹ ص ۷۰ ـ ۸۸
سیداحمد خاتمی، «ضرورت و مشروعیت از دیدگاه امام علی(ع)»، حکومت اسلامی، ش۱۷، پاییز۱۳۷۹، ص۸۸ـ۱۰۹٫
فاکر میبدی، بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی، حکومت اسلامی، ش۵، پاییز۱۳۷۶، ص ۱۸۰ ـ ۲۰۶٫
مجید بنیهاشمی، «مواضع سیاسی امام رضا(ع) در برابر مأمون»، گلستان قرآن، ش۱۹۳، آذر۱۳۸۳،ص۲۳ ـ ۲۷٫
مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، داراهجره، ۱۴۰۹ ق.