سیر اوشو

عقل گریزی و شریعت‌ستیزی در اندیشه‌ پائولوکوئلیو و اشو

عقل گریزی و شریعت‌ستیزی در اندیشه‌ پائولوکوئلیو و اشو

چکیده

از جمله ویژگیهایی که نظر پژوهشگران عرصهی مطالعات ادیان جدید را به خود جلب کرده، مواضع رهبران و مروّجان این ادیان در خصوص دو مقولهی عقل و دین و به تعبیری عقل و شرع است. تاریخ تفکر بشری به شکلی عام و تاریخ فلسفه و دین به طور خاص، مشحون از آراء متنوع متفکران و فیلسوفان شرق و غرب دربارهی جایگاه، اعتبار و وثاقت عقل و شرع و احکام به اصطلاح عقلی و شرعی است. این آثار هم به طور مستقل به این دو موضوع پرداختهاند و هم ارتباط این دو با یکدیگر، از همه مهمتر جایگاه هر یک در حدود دیگری و در مقایسه با یکدیگر را مورد بحث و کاوش جدی خویش، قرار دادهاند. بیگمان نقش عقل و شرع در زندگی همهی آدمیان و به خصوص دینداران، نقشی خطیر و قابل توجه است و ازاینرو توجه دوباره به این دو مقوله آن هم از منظر مطالعات ادیان و معنویتهای جدید، تأکیدی دوباره بر اهمیت جایگاه آنها در دینپژوهی معاصر است. بررسی دیدگاههای دو تن از رهبران جنبشهای معناگرای نوظهور، پائولوکوئلیو و اشو درباره عقل و شرع با رویکردی انتقادی و برپایهی معارف معنوی و مبانی عرفان اسلامی، نشان دهندهی سلطهی تفکر جدایی طلبانهی دینی و اجتماعی در نگرش آنان است.

مقدمه

با آغاز دوران پسارنسانس و عصر مدرنیته، اندیشه اومانیستی مدرن، نخستین چهرهی خود را در تفکر فلسفی روشن کرد. نخستین نمودهای فلسفی اومانیسم مدرن را می‌توان در حوزه معرفت‌شناسی، شاهد بود. در این خصوص، عقل‌گرایی دکارت و لایبنیتز همسو با تجربه‌گرایی بیکن و لاک، به شکلی یکسان برخودبنیادی بشر تأکید می‌ورزند و بشر را از معرفت‌های متافیزیکی، بی‌نیاز می‌انگارند. در این تفکر اومانیستی، بشر با اتکا به خرد یا تجربه حسی خود می‌تواند عالم و آدم را بشناسد و نظام جهان‌بینی و ایدئولوژی خویش را بنیان نهد.

در آغاز قرن نوزدهم ایمان به کارکردهای عقل آدمی، همچنان مطرح بود، اما محدودیت‌های عقل را نیز از نظر دور نمی‌داشت. کانت، مرزها و محدودیت‌های عقل را خاطرنشان کرده بود و اساساً برنامه فلسفی‌اش را همین می‌دانست. ایمان به کارکردهای عقل آدمی با ویژگی‌ یاد شده به اومانیسم در مقام ایدئولوژی تازه‌ای امکان ظهور داد. از سوی دیگر، رمانتیک‌ها که به قول شلگل «حمله به اردوگاه عقل را سرلوحه کار فکری خود قرار داده بودند» از راهی تازه یعنی باور به اصالت نیروی احساس و عاطفه انسانی باز به سوژه برین رسیدند و با متفکرانی چون هگل در مورد اهمیت دستاوردهای فرهنگی انسان، همداستان شدند.

در اوایل قرن بیستم، اومانیست‌ها جبهه تقریباً متحدی را تشکیل می‌دادند، اعتقادنامه‌ی آنان ضمن در برگرفتن بندهایی از قبیل هدف بودن خود زندگی، نفی فساد ذاتی بشر و آزاد ساختن تن و روان انسان از بند جهل و خرافات و زنجیر ظلم و ستم مقامات اجتماعی، شامل این نکته میشد که انسان فقط با راهنمایی عقل و تجربه قادر است زندگی کاملاً مطلوبی در این دنیا داشته باشد.

این سخنان، شعار غالب عقل‌گرایان و انسان‌گرایان بود که اعتقاد داشتند مهمترین موضوع مطالعه انسان، خود انسان است. با فجایع و حوادث ناگواری که در نیمه نخست قرن بیستم به ویژه دو جنگ جهانی اول و دوم رخ داد ایدئولوژی اومانیسم دچار تزلزل گردید، چراکه این فجایع را بشر جدید پدیدآورد که تفکر اومانیستی را مبنای زندگی خویش قرار داده بود و بدین ترتیب انسان دریافت که نه به طرف جامعه‌ای سعادتمندتر و منطقی‌تر، بلکه به طرف کمالی خیالی، پیش می‌رود.

چنین اومانیسمی چون میخواست همه چیز را به میزان بشری محدود سازد- بشری که خود غایت و نهایت خود قلمداد شده بود- سرانجام، بشر را مرحله به مرحله به پستترین درجههای وجودی سوق داد. از این پس نگاه بشر به همه چیز و همه کس بر مبنای خودمحوری و منفعت‌جویی بود. چنانچه اگر دوباره به سوی معنویت و خدا متمایل میگشت، تنها بدین خاطر بود که مشکلات او را برطرف سازد و ثبات و آرامش حقیقی را برایش به ارمغان آورد، آرامشی که در اثر روی گردانی از ادیان از بین رفته بود. اما در این میان ادیان الهی بیش از سایر ادیان در معرض تهدید قرار داشتند، چراکه اومانیسم و در کنارش، پدیدۀ سکولاریسم، بیش از هر چیز به ابعاد شریعتی، کلامی و مناسکی ادیان توجه نشان دادند. سکولاریسم، بیشترین تهدید را به وجه «مطلق انگاری» این ادیان معطوف ساخت و با مطرح کردن پلورالیسم مذهبی سعی‌کرد تا جایگاه این ادیان را با سایر جریانهای معنوی برابر سازد. جریاناتی که در ظاهر کارکردی مشابه ادیان الهی داشتند، اما در حقیقت هیچگونه تهدیدی برای سکولاریسم به حساب نمیآمدند.

ازاینرو جای تعجب نیست که از جمله ویژگیهایی که نظر پژوهشگران عرصهی مطالعات ادیان جدید را به خود جلب کرده، مواضع رهبران و مروجان این ادیان در خصوص دو مقولهی عقل و دین و به تعبیری عقل و شرع است. تاریخ تفکر بشری به شکلی عام و تاریخ فلسفه و دین بهطور خاص، مشحون از آراء متنوع متفکران و فیلسوفان شرق و غرب دربارهی جایگاه، اعتبار و وثاقت عقل و شرع و احکام به اصطلاح عقلی و شرعی است. این آثار هم به طور مستقل به این دو موضوع پرداختهاند و هم ارتباط ایندو با یکدیگر و از همه مهمتر جایگاه هریک در حدود دیگری و در مقایسه با یکدیگر را مورد بحث و کاوش جدی خویش، قرار دادهاند.

بیگمان نقش عقل و شرع در زندگی همهی آدمیان و به خصوص دینداران، نقشی خطیر و قابل‌توجه است و ازاینرو توجه دوباره به این دو مقوله آن هم از منظر مطالعات ادیان و معنویتهای جدید، تأکیدی دوباره بر اهمیت جایگاه آنها در دینپژوهی معاصر است. در مقالهی حاضر میکوشیم دیدگاه دو تن از رهبران جنبشهای معناگرای نوظهور یعنی پائولوکوئلیو و اشو را درباره عقل و شرع با رویکردی انتقادی و برپایهی معارف معنوی و مبانی عرفان اسلامی، مورد بررسی قرار دهیم.

جایگاه عقل از دیدگاه کوئلیو و اشو

الف. پائولوکوئلیو

از ویژگیهای آثار کوئیلو بیاعتنایی به عقل، اندیشه و خردورزی است. توجه و تأکید کوئلیو در داستانهایش همواره بر عشق، شهود و قلب آدمی است. او حتی از عشق به عنوان عطیهی برتر، یاد میکند و عقیده دارد این قلب انسان است که راهنمای مناسبی بوده و باید به فرمان آن گوش سپرد. در واقع، عقل، تفکر و استدلال در اندیشهی کوئیلو در برابر عشق، اعتبار و جایگاهی ندارد، زیرا وی عشق را فراتر از هر چیزی حتی عقل میداند(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۷۰). در نظر کوئلیو، نیازی به عقل سنجشگر نیست زیرا عشق، هرگز خطا نمیکند و زندگی تا زمانی به خطا نمیرود که عشق باشد(کوئلیو، ،۱۳۸۷، ص ۹۹ ).

کوئلیو اعتقاد دارد قلب همه چیز را میداند، پس باید به ندای قلبمان گوش دهیم(کوئلیو، ۱۳۸۵، ص۱۳۹) و از فرمانی که او میدهد، پیروی کنیم(کوئلیو، ۱۳۸۶، ص۱۲۴). وی حتی از این هم فراتر میرود و ابراز میدارد که در زندگی لحظاتی وجود دارد که باید کورکورانه به حس اشراق خودمان اعتماد کنیم(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۱۷) چراکه اشراق، الفبای خداوند است(کوئلیو، ۱۳۸۳، ص۶۰). بنابراین، انسانها با همین حس اشراق میتوانند راه خود را بیابند و نیازی به عقل و راهنمایی آن ندارند.

همانگونه که اشاره کردیم در رمانهای کوئلیو اساساً عقل، جایگاهی ندارد و تمامی نقشهای خود را به عشق تفویض کرده است، اما این مسأله در همین حد، متوقف نمیگردد و او در بسیاری از مواقع صریح و آشکار به عقل و تفکر منطقی، حملهور میشود؛ چنانکه در داستان شیطان و دوشیزه پریم عنوان میکند شیطان در قسمت راست مغز، سکنی دارد، درست همانجا که منطق و استدلال را رهبری میکند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۰۵). و این طرز تفکر کوئلیو به حوزهی ایمان هم کشیده شده و از نظر او ایمان هم رابطهای با خرد و منطق ندارد. کوئلیو معتقد است ایمان را به هیچ صورتی نمیتوان تفسیر کرد. ایمان چون شبی تاریک است که فقط میتوان آن را پذیرفت یا نپذیرفت(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۶۴).

ملاحظاتی انتقادی

هرچند کوئلیو، ملاک و میزان همه چیز را عشق میداند و زندگی را تا زمانی که عشق در آن حضور داشته باشد، مصون از خطا میداند، اما او خود به این سخن، چندان پایبند نمانده و در داستان زهیر، اعتراف میکند که عشقش نسبت به زن اول، دوم و سومش به خطا رفته بوده و آنها نیمهی گمشدهی وی نبودهاند(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۶). همچنین با وجود اینکه کوئلیو، قلب انسان را میدان نبرد فرشتگان و شیاطین میداند(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۹۱)، اما در عینحال، هیچ ملاکی برای ارزیابی ندای قلب و اشراق به خوانندگان خود، ارائه نمیدهد و تنها بیان میدارد که به حس اشراق خود، اطمینان کنند و از فرمانی که قلبشان میدهد پیروی کنند.

در سنت معنوی و عرفانی اسلام، عقل به عنوان موهبت و عطیهای الهی، معرفی میشود و جایگاهی والاتر و ارزشمندتر از سایر عطایایی که به انسان هبه شده دارد چنانکه امام باقر% میفرمایند: چون خدا عقل را آفرید، فرمود: «به عزت و جلالم مخلوقی بهتر از تو نیافریدم»(کلینی، ۱۳۶۳، ص ۲۷، ۳۰ و ۳۱). در واقع در اندیشهی اسلامی، عقل، ملاک و معیارِ سنجش بسیاری از امور، حتی عبادت و ایمان است. عرفای اسلامی نیز هیچگاه مطلق اشراق و واردات قلبی را سالم و قابل اعتماد ندانسته و ازاینرو به سالکان طریق، هشدار دادهاند که خواطر و واردات قلبی، دو دستهاند: صحیح و رحمانی، فاسد و شیطانی و به آنان گوشزد کردهاند که مکاشفات و القائات خود را با ملاکهایی از قبیل کتاب و سنت بسنجند و برای تشخیص مکاشفات درست از نادرست و القائات رحمانی از شیطانی، نخست متن کشف را به کتاب الهی، شریعت اسلامی و حقیقت خاتم، عرضه کنند، سپس هرآنچه از کشف و شهود با این موازین هماهنگ و همراه بود، معتبر بدانند و سایر القائات را شیطانی و فاسد بشناسند(سیدحیدر آملی، ۱۳۶۸، ص۴۵۵-۴۵۸٫ ابنترکه، ۱۳۸۰، ص۲۶۸-۲۷۲). البته علاوه بر اینها، ملاکهای دیگری هم وجود دارد که میتوان از آنها برای ارزیابی مکاشفات، بهره برد.

مسألهی بعدی در سخنان کوئلیو رابطهی ایمان و خردورزی است که بسیار، متأثر از آئین و مذهب او است. اگر مسیحیت را آیینی بدانیم که در واکنش به جمود یهودیت پدید آمد و به «آشتی مجدد با خدا» بشارت داد( کتاب مقدس، ۱۳۵۷، رومیان(۱۵:۱۰))، آن‌گاه اصرار کتاب مقدس را بر حفظ خلوص ایمانی بهتر درک خواهیم کرد. تأکید بر عنصر ایمان به عنوان جزء اساسی دینداری و نقش تعیین کنندهی آن در نجات و رستگاری مؤمن، چندان غریب نمینماید که اصرار مسیحیت بر جدا ساختنش از عناصری چون آگاهی و عمل. در جایجای کتاب مقدس، تصریحات فراوانی در اهمیت ایمان وجود دارد(همان، لوقا(۱۹:۱۷)). ولی آنچه که ویژگی خاصی بدان بخشیده است، اصرار بر پالودن آن از عناصری است که خود فیحدذاته نیکویند و موجبات رشد و کمال بشری را فراهم میآورند. پولس در نامهی اولش به مسیحیان قرنتس از زبان خداوند چنان عنصر آگاهی، اندیشه، نبوغ و تدبیر بشری را بیارزش اعلام میکند و دانشمندان را حقیر جلوه میدهد(همان، اول قرنتس (۱: ۲۱-۱۹)) که گویا منبع خباثت در وجود آدمی همان قوهی عاقلهی او است که او را به ورطهی تباهی و عصیان در برابر پروردگار وا میدارد(همان، لوقا(۲۱:۱۰)).

کوئلیو بسیار متأثر از این نوع نگرش است و چنانکه میگوید ایمان را به هیچ صورتی نمیتوان تفسیر کرد؛ یک شب تاریک است که فقط میتوان آن را پذیرفت یا نپذیرفت. اما نکتهی قابل ذکر این است که این آگاهیستیزی مسیحیت، ریشههای معرفتشناسانه و کلامی دارد. ریشهی اصلی تقابل میان ایمان و معرفت در تحریفی نهفته است که مسیحیان با الهام از عهد عتیق در داستان هبوط آدم و حوا صورت دادهاند. بنابر روایت مذکور در باب سوم سفر پیدایش، آن میوهی ممنوعهای که آدم و حوا از آن منع شده بودند و تناولش موجب اخراج آنها از بهشت گردید، از درخت «معرفت» برچیده شده بود. با این برداشت از داستان هبوط، عقل و آگاهی نزد مسیحیان از وساوس شیطان است و در پیشگاه پروردگار، امری نکوهیده به شمار میآید (مطهری، ۱۳۶۲، ص۱۹-۲۱).

برخلاف مسیحیت، سفارش قرآن به مومنان برای تدبر در کلام وحی و تعقل در آفاق و انفس و تامل در خالق و ناظم هستی، در خلقت و نظم جاری در جهان و در سنن اجتماعی و تاریخی، چنان فراوان و فراگیر است که هیچ عذری برای کوتاهی مومنان در خردورزی باقی نمیگذارد و در همان حال، هیچ عرصهای را به عنوان قلمروی اختصاصی عقل، به روی وحی و ایمان، مسدود نمیسازد. عقل و خرد در اسلام نه آن میوهی ممنوعهی شیطانی است که از سر عصیان ربوده و تناول شده و موجبات هبوط از بهشت را فراهم آورده است، بلکه نابترین گوهر الهی است که به ودیعت نزد انسان، سپرده شده تا در پرتو آن، راه کمال خویش بهسوی پروردگار را بیابد و به سهولت و سلامت بپیماید. اسلام معتقد است که بذر ایمان و خداشناسی در زمین عقل و معرفت بهتر به بار مینشیند. مقام عقل در اسلام، چنان بلند است که در بعضی از تعابیر، پیامبر- را «عقل اول» نامیده و از قوهی عاقلهی انسانی به عنوان «نبی باطنی» یاد کردهاند(کلینی، ص۱۹).

در طول تاریخ تفکر و عقلانیت اسلامی، روح عقلانی جاری در کلام وحی، به گرایشهای ضد فلسفی و اشعری مسلک هم اجازه نداد تا جریانی شبیه «ایمان گرایی محض» مسیحی را در سنت اسلامی پدید آورند، هرچند که در دوران اوج خود از حمایتهای سیاسی- اجتماعی فراوان و زمینههای فکری – روانی مساعدی هم برخوردار بودند. با اینحال، غالب شرق شناسان مسیحی، تلاش داشتهاند تا کلام اشعری را به عنوان عقیدهی صحیح و رایج مسلمانان، معرفی کنند(نصر، ۱۳۷۱، ص۴-۳۳) که این برخلاف حقیقت است.

ب. اشو

اشو از مخالفان سرسختِ عقل و منطق بوده و به شدت از استدلال و تفکر، گریزان است. از نظر اشو، منطق، همیشه میتواند انسان را فریب دهد، چراکه همواره نوعی هماهنگی را القاء میکند(اشو، ۱۳۸۴، ص ۲۲۹). از نگاه او ذهن منطقی، ذهنی بیهودهگو است(همان، ص۱۷۳). به عقیدهی او وقتی منطق، ذهن را کنترل میکند، چیزهای زیادی را به نابودی میکشاند. زیرا منطق، اجباری است که به قطب مخالف خود اجازه نمیدهد زندگی کند.

اشو اعتقاد دارد احساسات و عواطف، عشق و مدیتیشن، همان قطبهای مخالف منطق هستند و دین، قطب مخالف استدلال است(اشو، ۱۳۸۳، ص۱۲۱). بنابراین اشو به مخاطبان خود توصیه میکند که از استدلال و اندیشه هم دست بردارند زیرا در نظر او همهی اندیشهها آلودهاند، حتی اندیشهی خدا(اشو، ۱۳۸۴، ص۱۴). از نظر اشو هرکس به جستجوی دلیل برای اثبات خداوند برود، در نهایت به این نتیجه میرسد که خدا وجود ندارد(اشو، ۱۳۸۲، ص۳۰). پس انسان، باید تمامی اندیشهها را دور بیاندازد و هیچ چیز نیاموزد زیرا تنها از طریق نیاموختن است که در وجودش یک نگرش جدید، متولد خواهد شد(اشو، ۱۳۸۴، ص۳۷). همچنانکه تمامی دانشمندان بزرگ هم به وسیلهی شهود به اکتشافات خود رسیدهاند و نه از طریق عقل و اندیشه(همان، ص۱۵۴). در اصل، شهود، تنها آموزگار انسان است(اشو، ۱۳۸۳، ص ۲۲۶).

اشو به مخاطبان خود، توصیه میکند با قلبشان عمل کنند و بگذارند احساسات، هرقدر هم که غیرمنطقی به نظر میآیند، تصمیم گیرنده باشند، تا این که رقص، زیبایی، شادمانی و خیر و برکت را به ارمغان آورند (اشو، ۱۳۸۵، ص۷۸). از نظر اشو، هستی، یک راز است و راه ورود به آن، منطق نیست، بلکه عشق است و عشق هم کاری با فکر و اندیشه ندارد (اشو، ۱۳۸۴، ص۱۵۲). بنابراین، اشو به مخاطبان خود، یادآوری میکند که با قلبتان زندگی کنید و بیشتر به حسها و احساستان توجه نمایید، کمتر فکر کنید و منطقی باشید چراکه در این صورت، زندگیتان سرشار از سروری خالص، خواهد شد (اشو، ۱۳۸۳، ص ۱۱۴). توجه به قلب و رویگردانی از عقل و اندیشه، باعث میگردد زندگی چهرهی جدیدی به خود بگیرد و سرشار از معنا، هدف، زیبایی، رایحه، نور و عشق شود که ترکیب همهی اینها با هم از نظر اشو، همان معنای خداوند است(اشو، ۱۳۸۵، ص۲۱). و این، همان نوع جدید دینداری است که اشو آموزش میدهد(اشو، ۱۳۸۵،ص۶۱).

ملاحظاتی انتقادی

اشو در مقام بیان منویات ذهنی خود در آثارش در یک تقسیمبندی کلی به معرفی دو قطب مخالف، میپردازد که یکی منشا شادی، خیر و انرژی است و دیگری منشا ناراحتی، بیهودگی و بدبختی. این درحالی است که خود اشو نسبت به هرگونه تقسیمبندی معترض بوده و آن را از لوازم تفکر منطقی میداند(اشو، ۱۳۸۴، ص۲۲۸). بنابراین، وی بهرغم عقاید خود مبنی بر بیهودگی منطق و استدلال، از منطق و استدلال پیروی میکند. اما مخالفت اشو تنها متوجهی منطق و استدلال نیست، او از این هم فراتر رفته و به اصل اندیشه و عقل، حملهور میشود. از نظر وی هرگونه اندیشهای، حتی اندیشهی خدا، آلوده و ناپاک است. و بدین خاطر به مخاطبان خود توصیه میکند که تمامی اندیشهها را دور ریخته و به آموختن چیزی روی نیاورند و فقط به ندای قلب خود، گوش کنند چراکه شهود، تنها آموزگار انسان است.

در معنویت و عرفان اسلامی هیچگاه به اصل تفکر، اندیشه و عقل انتقادی وارد نشده و هرگز راه عقل- اگر حدّ خود را نگه دارد- تخطئه و حتی تحقیر نشده است. لبّ سخن آنها در این خلاصه میشود که راهی برتر هم وجود دارد، وگرنه در توان کسی نیست که بخواهد عقل را مختارانه تودیع کند (همدانی، ۱۳۷۹، ص۹۸).
عقل – چنانکه غزالی میگوید- حاکمی است که هیچگاه معزول نمیشود (ابراهیمی دینانی، ۱۳۷۵، ص۳۲۲) تا جاییکه عارف هم هنگام رجوع از حضور به حصول و بازگشت از شهود به غیبت، بدان محتاج است چراکه ممکن است برای او شکی حاصل شود که مشهودش در قلمرو مثال متصل او بوده یا در حوزهی مثال منفصل و برای برطرف کردن چنین احتمالی، وی نیازمند به برهانی قطعی و معقول است. همچنین اگر عارفی بخواهد آنچه را که از طریق شهود دریافت کرده به دیگران، منتقل کند و به آنان تعلیم دهد، برای چنین کاری نیز محتاج به فرهنگی محاورهای با ماهیتی زبانشناختی است که این فرهنگ با استدلال عقلی، همراه است. بنابراین، براهین عقلی برای عرفا به منزلهی ابزار منطق است برای اهل حکمت و کلام که هم با آن صحیح از سقیم، جدا میشود و هم به وسیلهی آن، معارف به دیگران، منتقل میشود و مادامی که مشهود عرفانی برای دیگران معقول نگردد، قابلپذیرش نیست (جوادی آملی، ۱۳۸۱، ص۲۸).

مورد بعدیِ عقلگریزی اشو در حوزهی دین است. از نظر وی، دین، قطب مخالف استدلال است و برای اثبات وجود خداوند هرگز نمیتوان از دلیل استفاده کرد. اما برای نقد و بررسی این سخنان، لازم است به نکتهای اشاره کنیم: منظور اشو از دین و دینداری، آموزههایی است که خود به مخاطبانش عرضه میکند، نه آموزهی ادیان آسمانی که منشأی الهی دارند (اشو، ۱۳۸۵، ص۶۱). پس وقتی میگوید دین، قطب مخالف استدلال است بدین معنا است که عقاید اشویی کاملاً مخالف استدلال است وگرنه که بین ادیان آسمانی و فلسفهی الهی، جدایی وجود ندارد، و اساساً ساحت انبیاء و دامن پیامبران الهی، پاک‌تر از این است که مردم را وادار کنند که در کارها بدون بصیرت، قدم بردارند و یا آنان را به تبعیت کورکورانه، مجبور سازند چنانکه اگر معجزهای هم میآورند به استناد دلیل و برهان عقلی با مردم سخن میگفتند و با دلالت عقلیِ منطوی در آن معجزات، صحت دعوی خویش را به اثبات میرساندند. خود قرآن کریم، بهترین شاهد و گواه صحت و راستی ادعای ماست. زیرا هرجا راجع به مبداء و معاد و دیگر مسائل ماورای طبیعت، سخن به میان میآورد و مردم را به قبول آنها دعوت میکند، جز از طریق استدلال و ارائهی دلیل روشن، سخن به میان نمیآورد و به غیردلیل و برهان، قانع نمیشود. قرآن کریم، علم و بینش و استقلال در فهم را میستاید و جهل و تقلید کورکورانه را تقبیح کرده و به سختی، مورد نکوهش قرار میدهد. این منطق قرآن است که میگوید : «قل هذه سبیلی أدعو الی ا… علی بصیره انا و من اتبعنی) (سوره یوسف، آیه ۱۰۸). پس دین، هدفی جز این ندارد که میخواهد مردم به کمک استدلال و با سلاح منطق عقلی و به نیروی برهان که فطرتاً به آن مجهزند، به شناخت حقایق جهان ماورای طبعیت، نائل آیند و این، همان فلسفهی الهی است. (طباطبایی، ۱۳۷۴، ص۱۶-۱۹)

به علاوه، تصویری که اشو از خداوند ارائه میدهد بسیار متفاوت از آن چیزی است که در ادیان آسمانی ارائه شده است. اشو از هرآنچه که میپسندد، تعبیر به خدا میکند، زمانی میگوید خدا برای من چیزی نیست مگر شادی و نشاط(اشو، ۱۳۸۴، ص۴۶)، گاهی میگوید خدا، عشق است (اشو، ۱۳۸۵، ص۲۳) و برخی اوقات نیز آزادی را خدای واقعی میداند (اشو۱۳۸۳، ، ص۱۰۸). اما آنچه مسلم است این است که خدای مورد نظر او هیچ تشابهی با خدای ادیان آسمانی ندارد و راه وصول به او هم بسیار متفاوت از آن چیزی است که ادیان الهی، توصیه کردهاند. به عنوان نمونه، اشو مدام تأکید میکند که از راه عقل و اندیشه نمیتوان به خدا رسید و هرکس به جستجوی دلیل برای اثبات خداوند برود، در نهایت به این نتیجه میرسد که او وجود ندارد. درحالیکه در اسلام، هرکسی مکلف است شخصاً و با تفکر و استدلال عقلانی، خود پی به وجود خدا ببرد و به او اعتقاد پیدا کند وگرنه توحیدش مقبول نخواهد بود و سرلوحهی دین، چنانکه حضرت علی% فرمودهاند معرفت خداست (سیدرضی، ۱۳۶۵، ص۲). معرفت هم بدون تفکر و اندیشه، حاصل نمیشود. پس هرکس خداوند متعال را بیشتر بشناسد، بیشتر او را دوست خواهد داشت و دوستی او نیز ارزش بیشتری خواهد داشت چراکه بر مبنای اندیشه، تفکر و دلیل بوده و این درست برخلاف سخن اشو است که میگوید عشق را کاری با فکر نیست. اما اکنون پرسشی که به ذهن خطور میکند این است که چرا اشو تا این اندازه از عقل و تفکر، گریزان است و به آن، اعتنایی ندارد و چرا دائما به مخاطبان خود، القاء میکند که زندگی با تفکر و اندیشه، زندگی سرد و بیمعنایی خواهد بود؟

برای پاسخ به این پرسش، لازم است که با کارکرد عقل و تفکر، توجه داشته باشیم و به خاطر آوریم که چه چیزی ما را در تمایز حق از باطل و صحیح از ناصحیح، یاری میدهد؛ آن‌گاه به روشنی میتوان درک کرد که چرا بسیاری از مکاتب، آیینها و نحلهها سعی در تخریب این گوهر گران قیمت دارند. وقتی تفکر و عقلانیت را بیارزش بدانیم، آنگاه هر چیزی برای ما ارزشمند و صحیح خواهد بود و هر عقیده و اندیشهای درست و مطلوب، جلوه خواهد کرد.

جایگاه شریعت از دیدگاه کوئلیو و اشو

الف. پائولوکوئلیو

یکی از شاخصههای آثار کوئلیو بیاعتنایی به شریعت و آیینها و ارزشهای دینی است. اصولاً از نظر کوئلیو هیچکس نباید از دستورالعملهای رفتار خوب پیروی کند، بلکه هر فرد باید به تنهایی زندگی و آرزوهای خود را کشف و تجربه نماید(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۸۳). ازاینرو کوئلیو نسبت به بسیاری از ارزشهای شرعی و عرفی، بیاعتنایی نشان داده و آنها را به باد تمسخر میگیرد. از جملهی این ارزشها- که در بسیاری از داستانهایش به آن انتقاد میکند- ازدواج است، چراکه ازدواج را محدودیت آزادی و مقیدشدن عشق میداند(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۵۳ و ۱۳۸۶، ص۱۵ ). از نظر او ازدواج نباید مانع آزادی عشقورزی شود، زیرا فقط در این صورت، زندگیهای مشترک، دوام مییابد. همانگونه که در داستان زهیر دربارهی علت تداوم زندگی مشترک خود با استر میگوید: «هشت سال است که پیوسته با هم زندگی میکنیم، او را زن زندگیام میدانم، اما هرچند وقت یکبار (بهتر بگویم، مرتب) مرا با عشق زن دیگری که سر راهم آمده، تنها میگذارد. طلاق، هیچ وقت مطرح نمیشود» (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۵۲ و ۵۳).

کوئلیو با انتقاد از انجام برخی کارها همچون بجا آوردن مراسم مذهبی در یکشنبهها یا جمعهها، طلب مغفرت از گناهان، آزار ندادن پدر و مادر و … عقیده دارد که اینها اموری هستند که از کودکی به انسان القاء شده و ذهن او را تسخیر کردهاند(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۲۸۰ و ۲۸۱). به عقیدهی وی، نیازی به انجام چنین کارهایی نیست چون دروازههای بهشت، دوباره باز شده و برای مدتی، هرکس میتواند وارد آن شود(کوئلیو، ۱۳۸۶، ص۱۲۵)، حتی اگر این فرد، روسپی و خطاکار باشد (کوئلیو، ۱۳۸۳، ص ۱۴۱).

کوئلیو در آثارش، تعاریف دیگری از خدا، فرشته، شیطان و گناه ارائه میدهد که با تعاریف شرایع آسمانی متفاوت است (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۱۹). در منظر او، نیازی نیست برای رسیدن به خدا از قوانین و فرمولهای تعیین شده، پیروی کرد (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۲) زیرا او، خدای عشق است(کوئلیو، ۱۳۸۵، ص۶۹) و تنها از همین طریق- عشق به نیمهی دیگر- میتوان به او رسید(کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۰۳). بنابراین، کوئلیو به صورتی غیرمستقیم، سعی دارد ما را متوجه این مطلب نماید که نهادهای مذهبی- هم چون کلیسا- و آموزشهایی که به ما ارائه میدهند، از اهمیت چندانی برخوردار نیستند و هرکس باید خود، مسیرش را کشف کند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۰۱). این طرز تفکر، ناشی از این است که وی در اصل با هرگونه تکلیف و تکلّف، مخالف است و به ترویج نوعی راحت طلبی در مسائل معنوی، میپردازد و عقیده دارد برای رستگاری و سعادتمندی، نیازی به انجام تکالیف شرعی و رعایت ارزشهای عرفی و حتی اعتقاد به خدا نیست (کوئلیو، ۱۳۸۵، ص۶۸)، چراکه اصولاً ارزشها و رسوم ما در سطح هستند و ما برای پیدا کردن خودمان باید از این سطح، عبور کنیم (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص۱۴۷).

ملاحظاتی انتقادی

همانگونه که گفته شد از مشکلات اساسی اندیشههای کوئلیو، تأکید بر شریعتگریزی و بیاعتنایی به دستورالعملهای ثابت و فرموله شدهی آن و خوداتکایی بشر برای دستیابی به رستگاری است. او با اینکه قلب را عرصهی ستیز شیاطین و فرشتگان میداند، به پیروی از نداهای درونی، توصیه میکند با این گمان که این نداها عملکرد درست را به ما نشان خواهند داد(کوئلیو، ۱۳۸۶، ص۱۲۴). در صورتیکه برای عملکرد درست، نداهای درونی- که گاه شیطانی و گاه رحمانی هستند- کافی نیستند.

اگر ایمان داشته باشیم که خداوند بدون نقص است و هیچ خطایی در او راه ندارد، آنگاه بهترین قواعد عمل، آیین اهدایی او به بشر خواهد بود که به نام «شریعت» شناخته میشود. عمل به شریعت الهی، رفتار انسان را مطابق خواست خداوند کرده و ارادهی شخص را در مسیر ارادهی او قرار میدهد و از این طریق، کمکم روح و جان فرد به پروردگارش می‌پیوندد و در نهایت، کار به جایی میرسد که میل قلبی او با خواست پروردگار، هماهنگ شده و در این شرایط است که دل هرچه بگوید، انعکاس اراده و خواست خداوند خواهد بود و چنین دلی، ارزش پیروی و شنوایی را خواهد داشت. اما مشکل اینجاست که کوئلیو اساساً خدا را موجودی بینقص و عیب نمیداند. تلقی او از خدا به عنوان موجودی خطاکار و ناقص است و تصویری که او از خدا در رمانهایش، ارائه میدهد، از دلایل اصلی شریعتگریزی او است. خدای داستانهای کوئلیو، خدایی خطاکار است که نمیتوان به او و دستوراتش ایمان داشت و از راه و روشی که او میگوید پیروی کرد، چراکه او هم مثل انسانها اشتباه میکند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص ۹-۱۴۸). اما در تفکر عرفانی اسلام، خداوند، موجودی بینقص است که همهی خوبیها و زیباییها را داراست و اگر انسان بکوشد، صفات والای الهی را در خویش ایجاد میکند و مثل اعلی و کاملی از او شود و در مسیر معنویاتش به پیش رفته به کامیابی رسیده است. بر مبنای چنین نگرشی است که عرفای اسلامی، برترین قانون عمل را شریعت الهی میدانند و عقیده دارند شریعت، میزانی است که حتی واردات غیبی و الهامات الهی را نیز باید با آن سنجید (ابنعربی، ۱۴۱۲ق، ص۵۵۸).

مورد دیگری که کوئلیو را به مخالفت با شریعت کشانده است، راحتطلبی و مسئولیتگریزی او است. این مساله تا جایی پیش میرود که او نسبت به هر قانون و دستورالعملی- اعم از شرعی، عرفی و عقلی- واکنش نشان میدهد و اساساً هر چیزی که آزادی مطلق او را به خطر اندازد، ناپسند میشمرد. در حقیقت، میتوان معنویت موجود در آثار و اندیشههای کوئلیو را معنویت و عرفانی تکلیفگریز و تکلّفستیز دانست که در قبال آن، هیچ مسئولیتی، متوجهی آدمی نیست. درحالیکه در سلوک عرفانی اسلامی، سالک از ابتدا با مسئولیتی سخت و جدی روبرو است. پای نهادن در وادی عرفان، هیچگاه همراه با راحتطلبی و آسایش نبوده و مردانی راستین، طلب میکرده است. چنانکه قیصری میگوید: «آستان حق برتر و بالاتر از آن است که در دسترس هرکسی بوده باشد، جز آنکه یگانههایی در هر دوران میتوانند سر بر آستان بسایند» (یثربی، ۱۳۷۴، ص۳۶۱).

ب. اشو

اشو نیز از مخالفان سرسخت شریعت است و در سخنان خود به طور دائم به این مساله، اشاره میکند. در نظر اشو، شریعت، پوستهی بیرونی مذهب است و باید از آن حذر کرد (اشو، ۱۳۸۴، ص۸۷) زیرا شریعت به معنای عوامگرایی، مذهب رسمی، آداب و رسوم و مذهب انجام مراسم در یک روز خاص (مثلا جمعه، شنبه یا یکشنبه) است و چنین مذهبی به هیچوجه در انسان، تأثیری ندارد. از نظر اشو، چنین مذهبی، تنها خصلت سیاسی دارد (همان، ص۸۰) و باعث میشود انسانها در جامعه، مسئولیتی خاص، اما بیخاصیتی، داشته باشند. اشو معتقد است عبادت واقعی، انجام آداب و رسوم خاص نیست و با آنچه که در معابد انجام میشود هیچ ارتباطی ندارد. عبادت واقعی نه التزام عملی به مسیحیت است نه هندوئیسم نه بودیسم (اشو، ۱۳۸۵، ص۲۲)، چراکه تمامی این «ایسمها» مربوط به شریعت هستند و در آن مرحله، مطرح میشوند (اشو، ۱۳۸۴، ص۸۳). در واقع، شریعت، سطح اول مذهب است و فقط تا زمانی کارایی دارد که صاحب آن مذهب – اعم از آسمانی و غیر‌آسمانی- زنده است و با مرگ او شریعت او هم میمیرد (همان، ۱۳۸۴، ص۷۹ و ۸۳).

اشو در برابر شریعت از حقیقت نام میبرد و عقیده دارد اسلام، هندوئیسم، یهودیت و بودیسم، همگی شریعتاند و حقیقت آنها صوفیگری، ذن، حسیدیسم و یوگاست و این حقیقت است که بسیار ارزشمند است (همان، ۱۳۸۴، ص۸۲). اما او تعریف مشخصی از حقیقت نیز ارائه نمیدهد و فقط بیان میدارد حقیقت را نمیتوان درحد نوشتن با کلمات پایین آورد؛ حقیقت در کتب و متون قدیمی، یافت نمیشود و غیرقابل دسترس است. او یادآور میشود که هرگز نمیتوانید حقیقت را درجایی پیدا کنید. حتی اگر وداها را بخوانید و آنها را حفظ کنید باز هم نمیتوانید حقیقت را بیابید، زیرا حقیقت، چیزی نیست که بتوان آن را در حد آوردن روی کاغذ تنزل داد (اشو، ۱۳۸۲، ص۶۴). بنابراین، از نظر اشو هیچیک از کتب مقدس و متون دینی دربر دارندهی حقیقت نیستند. اعتقاد اساسی اشو این است که هر فردی خود باید به حقیقت دست پیدا کند و در این راه نه از شرایع و کتب مقدس پیروی کند و نه از هیچکس دیگر. او حتی به مخاطبان خود میگوید: «زندگی خود را بگذران، بدون اینکه اخلاقگرایان، پاکدینان، موعظهگران و انسانهای احمق که تو را پند و اندرز میدهند، آسایش تو را برهم زنند، زندگی خود را بگذران حتی اگر برخطا باشی، گذران زندگی خود بهتر از آن است که با تقلید از دیگران بر حق باشی» (اشو، ۱۳۸۵، ص۳۱). درجایی دیگر ابراز میدارد: «حالا دیگر شما نمیتوانید به کسی اعتماد کنید، هیچ کتاب مقدسی نمیتواند به شما کمک کند، پیامبران رفتهاند… شما باید به خودتان تکیه کنید. باید روی پاهای خودتان بایستید. باید مستقل شوید» (اشو، ۱۳۸۴، ص۱۸۰). او میافزاید: «نه خدا نه رسمها، نه قوانین، نه حکمها، نه هنجارها و نه اصول؛ انسان باید خودش بنشیند و تصمیم بگیرد که به کجا برود، چه کاری انجام دهد و چه کسی شود» (همان، ص۱۸۱).

از نظر اشو، حتی عبادت هم باید خودجوش و فردی باشد نه آموختنی چراکه عبادت آموختنی، عبادتی دروغین است (اشو، ۱۳۸۵، ص۳۴). اشو به مخاطبان خود توصیه میکند که تنها بودن را بیاموزند و بگذارند خرد از عمق وجودشان به سطح آید، پس آنگاه دیگر به احکام و دستورات بیرونی، تکیه نخواهند کرد و قابلیت تشخیص درست از نادرست را خواهند یافت. دیگر به انجیل، گیتا و وداها تکیه نخواهند کرد، چون کتاب مقدس خود را یافتهاند و صدای خدا را از درون قلب خود شنیدهاند. آنها نیازی به اطلاعات درجهی دوم و دست دوم ـ کتب مقدس ـ ندارند چون یک خط مستقیم برای تماس با خدا در اختیار دارند (اشو، ۱۳۸۵، ص۷۰).

اما اشو به این حدّ نیز بسنده نمیکند و به طور دائم به نهادهای دینی، آیینها و رسوم، حملهور میشود. وی بارها به مخاطبان خود میگوید که لازم نیست به کلیسا و معبد بروید، هرجا که مسرور باشید، معبد، همان جاست. چون معبد، محصول ظریف انرژی خود شماست. از نظر اشو، مردم در معابد، فقط آدابی مصنوعی را بهجا میآورند (اشو، ۱۳۸۳، ص۱۰۳).

همچنین اشو معتقد است فقط فرد است که میتواند دیندار باشد و همینکه دین به یک کلیسا، کیش و آیین تبدیل شد، دیگر دین نیست، پوششی به نام دین است (اشو، ۱۳۸۵، ص۹۰) و یک چیز دروغین یعنی نهاد است. به عقیده وی، نهاد و نهادسازی، دشمنِ مذهب واقعی است (اشو، ۱۳۸۴، ص۴۷). اشو از انسانهایی انتقاد کرده که پیرو شریعت هستند و میگوید: «کسانیکه براساس وظیفه عمل میکنند، تکلیفشان را انجام میدهند، به طور منظم به مسجد و معبد و کلیسا میروند و فکر میکنند مذهبی هستند، مشکل دارند» (همان، ص۲۳). در نظر اشو، انسان مذهبی، کسی است که به هیچ فرقهای وابسته نباشد نه هندوئیسم و نه مسیحیت (اشو، ۱۳۸۲، ص۱۵۷) چراکه تمامی این فرقهها، لباسهایی هستند که برای دوران کودکی بشر، دوخته شدهاند و اکنون اندازهی تن او نیستند، دورانشان به سرآمده و اکنون زمان مناسبی برای تغییر تمامی این لباسها است. زمان تحول و دگرگونی بنیادین انسان، فرا رسیده و یک بازسازی کامل، لازم است (اشو، ۱۳۸۵، ص ۵۸). این بازسازی، همان نوع جدید از دینداری است که اشو به بشر، ارائه میدهد(همان، ص۲۳). نوعی دینداری که در آن شریعت و معاد، جایگاهی ندارد (اشو، ۱۳۸۲، ص۲۱۶). آنچه جایگاهی دارد، البته دنیا، شادی، سرگرمی، عشق و مراقبه است.

ملاحظاتی انتقادی

همانگونه که دیدیم از شاخصههای اصلی اندیشههای اشو، عبارت است از گریز از شریعت و چارچوب مقررات و قوانین دینی و آیینی که از مهمترین وجوه اجتماعی دین، محسوب میشوند. اشو با صراحت اعلام میکند که شرایع و ادیان سنتی دورانشان به سرآمده و اکنون زمان تحول بنیادین در عرصهی دین و دینداری است. این تحول بنیادین، نوع تازهای از دینداری است که اشو به مخاطبان خود عرضه میکند. دینداری که در آن، هرکس، خودش باید به تنهایی و بدون کمک و راهنمایی هیچکس و هیچ چیز به حقیقت، دست یابد. اشو معتقد است هرانسانی باید به طور مستقل و بدون توجه به شرایع و کتب آسمانی و راهنمایی پیامبران، صدای خدا را درون قلبش بشنود. او به مخاطبان خود میگوید که با رفتن پیامبران و ناتوانی کتب مقدس در هدایت، دیگر باید روی پاهای خودشان بایستند و به خودشان تکیه کنند (اشو، ۱۳۸۴، ۱۸۰). توصیههای اشو به این حد محدود نمیشود؛ او با رویکردی اومانیستی مدعی می‌شود هیچ‌کس، حتی خدا هم نمیتواند برای انسان مسیری را مشخص کند و این تنها خود انسان است که باید تصمیم بگیرد کجا برود و چه کاری انجام دهد.

اما مسئلهی اساسی این است که دینداری از نوع دینداری اشو کاملاً منطبق با اهداف سکولاریستی است. دینی که در آن، احکام، دستورات، آیینها و کتب مقدس جایی نداشته باشند، دینی است، کاملاً شخصی که نه سنتگراست و نه اصولگرا. دینی فردی و خصوصی که هیچ برنامهای برای ساحات مختلف زندگی انسان نداشته و نخواهد داشت. اصرار اشو برای منفی جلوه دادن نهادهای دینی نیز به همین خاطر است. معرفی نهاد به عنوان امری مذموم و دروغین، سبب میشود دین از جایگاه اصلی خویش در اجتماع، تنزل یافته و از مسئولیت سنگین ایفای نقشهای متعدد در عرصههای گوناگون و کارکردهای متعدد در امور مختلف، رهایی یابد. درحالیکه اساساً دین الهی نمیتواند از جنبههای اجتماعی – سیاسی بر کنار باشد که بالطبع به حکم مدنی بودن آدمی از نیازهای اساسی وی به شمار میآید تصریح قرآن کریم بر اقامهی قسط و رفع ظلم به عنوان یکی از مهمترین اهداف ارسال رسل (سوره حدید، آیه ۲۵) شاهد خوبی بر مدعای ماست، چراکه نشان میدهد هیچیک از ادیان الهی نمیتوانستند از جنبههای اجتماعیِ رسالت خویش، فارغ باشند؛ اگرچه تنها در اسلام است که این رسالت به کمال خود میرسد. اسلام، دین همۀ مردم و تمامی زندگی است پس ناگزیر باید که دین اجتماع و سیاست ایشان هم باشد. از نظر اسلام، مسیر تعالی، رستگاری، سعادت و نجات اخروی انسان جز از طریق حضور مثبت در دنیا و مشارکت فعال در اجتماع میسر نمیشود، چراکه تنها از این طریق است که انسان با تمامی ابعاد وجودی‌اش در معرض ابتلاء و امتحان الهی قرار میگیرد و قادر است تمامی ظرفیتهای نهفتهی خویش را آشکار سازد. آیات قرآن آنجا که مؤمنان را به قیام برای خدا (سوره مائده، آیه ۸) و برای قسط (سوره نساء، آیه ۱۳۵) دعوت میکند و آنان را به اجتناب از طاغوتها (سوره نحل، آیه ۳۶)، و در راه مردم (سوره نساء، آیه۷۵) و تجهیز قوا برای مقابله با دشمنان (سوره انفال، آیه۶۰) میخواند و یا آنجا که مسلمانان را بهترین امت برای انجام وظیفهی اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر میشناسد (سوره آل عمران، آیه۱۱۰)، همگی شواهد محکمی بر این مدعا هستند. اشو دین را به مرتبهی احساس و تجربه صرف تنزل داده و قصد دارد فطرت خداجو و حقیقتخواه انسان را در همین مرتبه، متوقف سازد. دینداری اشویی بیشتر شبیه به یک بازی است که فقط تا مدتی، انسان را سرگرم ساخته ولی هیچ افق برتری را پیشروی او نمیگشاید.

ایراد بعدی در سخنان اشو، این است که او پس از انتقادهای بیشمار از شریعت، به دفاع از حقیقت برخواسته و آن را مقابل شریعت قرار میدهد. در نظر اشو، برای مثال، اسلام، همان شریعت است و حقیقت، همان صوفیگری در نتیجه، اسلام دیگر اهمیتی نخواهد داشت، این صوفیگری است که ارزش دارد و باید بدان توجه کرد (اشو، ۱۳۸۴، ص۸۸). این درحالی است که در تمامی سنن دینی جهان، توجه به آیینها و شعائر دینی و رعایت حدود شریعت، مورد تاکید فراوان است. به طور نمونه، در سنت اسلامی، خود صوفیه و عرفای اسلامی- بهرغم ادعای دشمنانشان- هیچگاه به نفی توجه به شریعت نپرداختند. عرفای اسلامی نه تنها به فقه و شریعت بیاعتنا نبوده، بلکه به رعایت مستحبات و مکروهات شریعت هم تأکید داشتهاند. از نظر آنها این شریعت و عمل به دستورات آن است که انسان را با جهان اسرار الهی، آشنا میکند. چنانکه نجمالدین رازی میگوید: «در دبیرستان شرایع انبیاء، اول الف و باء شریعت باید آموخت که از اوامر شرع، کلید بندی از بندهای آن طلسم اعظم است . چون به حق هریک در مقام خویش قیام کردی، بندی از طلسم گشاده شود….چون بدین جاده (شریعت) قدم به صدق نهادی، الطاف ربوبیت در صورت استقبال، به حقیقت دستگیری، قیام نماید…» (رازی، ۱۳۷۴، ص۱۲۹) همچنین از نظر عرفای اسلامی، شریعت و حقیقت توبرتو و درهم پیچیده و در واقع به تعبیری، یک چیز هستند و دوگانگی بین آنها وجود ندارد. ابنعربی دراین باره میگوید: «هرکه از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت…حقیقت، عین شریعت است و شریعت، به مانند جسم و روح است که جسمش، احکام و روحش، حقیقت است»(ابن‌عربی، ۱۴۱۲ق، ص۵۶۳). پس برخلاف نظر اشو، طریقت، معنویت و عرفان، تقابلی با شریعت و احکام آن ندارد و سلوک عرفانی هرگز بدون تلاش و عمل به احکام شرع، میسر نمیشود.

یکی دیگر از وجوه اشکال در سخنان اشو این است که توصیه میکند هرفردی باید خودش به تنهایی به حقیقت دست یابد و در این راه از هیچکس و هیچ چیز کمک نگیرد. اشو به صراحت اعلام میدارد به هیچ کس، اعتماد نکنید و مستقل، عمل نمایید. اما پرسش این است که حال چرا خود اشو دست به تعلیم به دیگران میزند و آنها را برای یافتن حقیقت، راهنمایی میکند؟ اگر هر فردی باید خودش بدون کمک، دستگیری و یا حتی تعالیم دیگران به حقیقت برسد، پس اشو نیز نباید مدعی روشنگری و هدایت باشد زیرا بر مبنای سخن خود وی، هرکسی توانایی آن را دارد که تعالیم و سخنان اشو و امثال او را فاقد ارزش بداند و در نتیجه، بدون تعالیم و دستورات آنها به حقیقت، دست یابد.

نتیجه گیری

تردیدی نیست که نقش عقل و شرع در زندگی، هم در مقام نظر و هم در مقام عمل، برای همهی آدمیان و بهخصوص دینداران، نقشی خطیر و قابل توجه است. متاسفانه این نقش در برخی از ادیان معناگرای جدید یا مورد غفلت و تغافل قرارگرفته و یا به شدت به آن خدشه و حمله وارد شده است. تبعیت از رویکردهای اومانیستی و سکولاریستی و طرح منشهای کاریزماتیک و جانشینسازی آنها در مقابل چارچوبهای مشخص دینی در ادیان الهی، جای تردید باقی نمیگذارد که غایت طریقتهای معنوی جدید یا حداقلّ ابزار وصول به آن غایت، جز از راه دور زدن دهلیزهای عقل و خروج از مدار شرع، صورت نمیبندد. همچنین تصویر نسبتاً ناقص و شخصی از خدا و نقش وی در زندگی بیرونی و درونی بشر، به خروج از چارچوبهای مزبور دامن زده است. از جمله تبعات قهری چنین رویکردی در اندیشهها و آثار کسانی مانند کوئلیو و اشو، همانا نفی معیارهای منطقی تصمیم و ترویج بیضابطه بودن امور است که خودبهخود، لازم و ملزوم تهیشدن از مسئولیتهای فردی و مدنی و در نتیجه، شکلگیری گونهای لاادریگری یا توقف در نظر و عمل برای آدمی است.

فهرست منابع

۱٫ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، منطق و معرفت از نظر غزالی، امیرکبیر، تهران، چاپ دوم،۱۳۷۵٫

۲٫ ابن ترکه، تمهید القواعد، انتشارات فرهنگ و آموزش عالی، تهران، ۱۳۸۰٫

۳٫ ابن عربی، الفتوحات المکیه، دار صادر، بیروت، جلد۲،۱۴۲۲٫

۴٫ اشو، شکوه آزادی، میرجواد سید حسینی، هودین، اصفهان، چاپ سوم،۱۳۸۴٫

۵٫ ـــــــــــــ، در هوای اشراق، فرشته قهرمانی و فریبا مقدم، کتاب آونددانش، تهران، چاپ دوم،۱۳۸۳٫

۶٫ ـــــــــــــ، آواز سکوت، میرجواد سیدحسینی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۴٫

۷٫ ـــــــــــــ، راز بزرگ، روان کهریز، نشر باغ نو، تهران، چاپ سوم،۱۳۸۲٫

۸٫ ـــــــــــــ، شورشی، عبدالعلی براتی، نسیم دانش، تهران، چاپ دوم،۱۳۸۳٫

۹٫ ـــــــــــــ، بیگانه در زمین، مجید پزشکی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۵٫

۱۰٫ ـــــــــــــ، راز، محسن خاتمی، فراروان، چاپ سوم، تهران، جلد۲ ،۱۳۸۲٫

۱۱٫ ـــــــــــــ، مراقبه هنر شور و سرمستی، مجید پزشکی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۵٫

۱۲٫ ـــــــــــــ، من درس شهامت میدهم، مجید پزشکی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۵٫

۱۳٫ ـــــــــــــ، زندگی موهبتی الهی است، مجید پزشکی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۵٫

۱۴٫ ـــــــــــــ، عشق پرندهای آزاد است، مجید پزشکی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۵٫

۱۵٫ ـــــــــــــ، آفتاب در سایه، عبدالعلی براتی، نسیم دانش، تهران، چاپ دوم،۱۳۸۲٫

۱۶٫ ـــــــــــــ، دل به دریا بزن، مجید پزشکی، هودین، اصفهان، چاپ اول،۱۳۸۵٫

۱۷٫ آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایرانشناسی فرانسه، تهران، ۱۳۶۸٫

۱۸٫ جوادی آملی، عبدالله، حیات عارفانه امام علی%، اسراء، قم، چاپ دوم،۱۳۸۱٫

۱۹٫ رازی، نجمالدین، مرصاد العباد، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم،۱۳۷۴٫

۲۰٫ سیدرضی، نهج البلاغه، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸٫

۲۱٫ طباطبایی، محمد حسین، علی% و فلسفه الهی، ترجمه سید ابراهیم سیدعلوی، انتشارات راه امام، تهران، ۱۳۸۱٫

۲۲٫ کتاب مقدس، سازمان ترجمه تفسیری کتاب مقدس، تهران، ۱۳۵۷٫

۲۳٫ کلینی، اصولکافی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت%، تهران،۱۴۱۲٫

۲۴٫ کوئلیو، پائولو، بریدا، آرش حجازی و بهرام جعفری، کاروان، چاپ سیزدهم، تهران،۱۳۸۴٫

۲۵٫ ـــــــــــــ، عطیه برتر، کاروان، چاپ چهارهم،۱۳۸۷٫

۲۶٫ ـــــــــــــ، کیمیاگر، آرش حجازی، چاپ ششم،۱۳۸۵٫

۲۷٫ ـــــــــــــ، والکیریها، آرش حجازی و حسین شهرابی، کاروان، چاپ اول،۱۳۸۶٫

۲۸٫ ـــــــــــــ، زهیر، آرش حجازی، کاروان، چاپ چهارم، تهران،۱۳۸۴٫

۲۹٫ ـــــــــــــ، راهنمای رزم آور نور، آرش حجازی، کاروان، چاپ دوم،۱۳۸۳٫

۳۰٫ ـــــــــــــ، شیطان و دوشیزه پریم، کاروان، چاپ یازدهم،۱۳۸۴٫

۳۱٫ ـــــــــــــ، ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، آرش حجازی، کاروان، چاپ سیزدهم، تهران،۱۳۸۴٫

۳۲٫ ـــــــــــــ، خاطرات یک مغ، آرش حجازی، همان، چاپ دوازدهم،۱۳۸۵٫

۳۳٫ ـــــــــــــ، کنار رودخانه‌ی پیدرا نشستم و گریستم، کاروان، چاپ نهم،۱۳۸۴٫

۳۴٫ مطهری، مرتضی، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲٫

۳۵٫ نصر، سید حسین، معارف اسلامی در جهان معاصر، شرکت سهامی کتابهای حبیبی،۱۳۷۱٫

۳۶٫ همدانی، عین القضاه، زبدۀ الحقایق، ترجمه مهدی تدین، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، تهران،۱۳۷۹٫

۳۷٫ یثربی، یحیی، عرفان نظری، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، تهران،۱۳۷۴٫



نویسنده: هادی وکیلی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

 
 
 

مدیریت سایت

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است. 

5 1 رای
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x