مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

دانلود کتاب: مثل ها و پندها – جلد هشتم (۱۱۱ ص)

مثل ها و پندها (جلد هشتم)

نویسنده: آیت الله محی الدین حائری شیرازی

 

فرمت pdf برای استفاده در سیستم های مختلف  با نمایش ساختار اصلی کتاب

دانلود کتاب به فرمت pdf

 

مثل ها و پندها (۸)

آیت الله محی الدین حائری شیرازی

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

 

قلب انسان

خداوند در داخل بدنی که انسان دارد ، یک قلبی را گذاشته است که آن قلب فرزند درونی انسان است . مادر باید توجه کند که فرزند او یک موجود دیگری رادرون خود می پروراند . در حقیقت در درون انسان ، یک انسان رئیس زندگی می کند و آن یک انسان روحانی است . تربیت دینی فرزند به این است که آن انسان روحانی که در درون شخص هست ، تربیت بشود و رشد کند .

مادر باید بداند که همیشه بالای سر فرزندش نیست و بالاخره باید امرو فرزند را یک روزی به خودش واگذار کند . حالا اگر آن موجود روحانی که در طفل وجود دارد ، بالغ شده باشد ، وقتی که کار طفل را به خودش واگذار می کنند ، آن موجود روحانی درونی ، طفل را تربیت می کند و می سازد و به جای مادر ، پدر ، دوست و همه ی انسانها ، این فرزند را آن موجود روحانی تربیت می کند . آن موجود روحانی است که بالاخره باید زمام امور را در انسان به دست بگیرد و تصمیم بگیرد و خود سازی کند . انسان درون انسان است که بایستی اداره ی انسان را به عهده بگیرد .

پس همان طوری که مادر دقت در جسم طفل می کند که این جسم و بدن ، لاغر و ضعیف و رنجور و پژمرده و بیمار نشود ، باید با چشم دل هم نگاه کند که آن موجود روحانی که درون طفل است ، ضعیف نماند . گاهی اوقات ، طفل فربه و چاق است . اما آن موجود روحانی که در وجود او است مریض و ضعیف است . گاهی اوقات ، طفل رنجور است اما آن موجود روحانی که درونی او است قوی است . بعضی از بچه ها هستند که جثه و قیافه ی خوبی ندارند اما خیلی با اراده وجدی هستند . قاطع ، صبور ، شکیبا و پر حوصله هستند . بر عکس آیا شما ندیده اید بچه هایی که فربه و چاق هستند ، ولی ترسو ،ضعیف الاراده و کم روحیه هستند و اصلا صبر و طاقت ندارند . انسان اصلی ، آن روحیه انسان است . بدن انسان ، پوست بادام است و روحیه ی او مغز بادام و مادر بایستی که به فکر مغز بادام باشد . این هیکل پوست بادام است و این شهیدی که در حیات نیست ، پوست بادامش را برداشته اند . ولی مغز بادام در حال حاضرو از آن وقتی که در دنیا بوده است ، خیلی غنی تر ، داناتر ، قوی تر ، روشن تر و موجودیت و بقای آن بیشتر است . آن مغز رشد کرده است و هنوز هم رشد می کند . باید به فکر مغز بادام بود و قرآن هم تعبیر به لب یا مغز می کند . وقتی می گیود اولوالالباب . یعنی آنهایی که مغزی و لبی دارند .

عرب به پوست بادام می گوید : قشر اللوز و به مغز بادام می گوید لب اللوز . لب اللوز ، یعنی مغز بادام . لب ، یعنی مغز و خلاصله این که اولوالاباب یعنی آنهایی که هسته و مغز دارند . البته مغز به این معنای ظاهری که به آن مخ هم می گویند نیست . مغز به مفهوم قرآنی یعنی جوهره ی درونی هر چیز . آن وجود روحانی که در انسان است آن موجود روحانی از طفولیت در درون طفل است و آن را باید تربیت کرد به او کمک کرد باید زمینه رشد آن را فراهم کرد .

شما اگر به بچه ویتامین یا غذا ندهید و یا در نور و هوای آزاد نباشد ،رنجور می شود . اگر غذای او بهداشتی نباشد بیمار می شود . آن موجود روحانی هم که درون بچه هست ، غذا لازم دارد . غذای آن هم باید حتما بهداشتی باشد . نور و حیات لازم دارد . تقویت و کمک لازم دارد . دشمن دارد و باید که دشمنهای او را کنار زد . دوست دارد و بایستی که مادر به این مسائل توجه کند . برای بده هر چیز که هست ، مشابه آن چیز برای روح هم هست . مادر باید توجه داشته باشد که اگر بدن آب نخورد ، تشنه می شود . آب روح چیست ؟ چه چیزی است که اگر نصیب آن موجود روحانی نشود ، پژمرده می شود ؟

محبت برای آن موجود روحانی که در داخل طفل است ، به منزله ی آب خوردن برای جسم است . گاهی مادر به بچه اش غذا می دهد ، یعنی این که بدن بچه را خوب می پروراند ، اما بچه همیشه در حال اخم و عصبانیت و خشم است . همیشه اوقات مادر تلخ است ، و با اوقات تلخی کارها را برای بچه انجام می دهد . یعنی این طفل ، آب محبت نصیبش نمی شود و بنابراین در آن موجود روحانی ، تشنگی به وجود می آید . کمبود محبت ، تشنگی روحی درونی است . خوب اگر به بچه ها یتان آب ندادید و تشنگی بر او فشار آورد ، هر کسی حتی یک مقدار کم هم به او آب بدهد ، او می گیرد . از هر جایی که آب دید ، می خورد . چون تشنه است و طاقت عطش ندارد . بچه ای هم که از مادر محبت ندیده است ، اگر از دشمنش هم محبت ببیند ، می پذیرد . از هر جایی که آب خورد ، به همان جا عادت می کند و به خاطر این است که می گویند : بچه مرغ محبت است .

چطور است که بچه از شیر آبی بخودر ، و دوباره تشنه شود ، به سراغ همان شیر آب می آید . حتی اگر نصف شب هم باشد ، می آِد . همین طور است آن هنگامی که از مادر محبت نمی بیند و از هر کسی که محبت ببیند ، دوباره سراغ او می رود و به او مأنوس می شود و به تدریج از مادر بریده می شود مادر می گوید : من چقدر دستم بی نمک است ؟! به بچه ام کمک کرده ام و چه و چه کرده ام و لی این بچه سراغ دیگران رفته است . این برای بچه یک خطر است . بچه وقتی که تشنه محبت بود و سیراب نبود ، هر کسی که او را نوازش کند ، او فکر می کند که دوست او است . این طفل آسیب پذیر است ، دشمن دارد . دشمن ممکن است با دوستی ، این طفل را شکار کند شیطان و ایادی او در کمین هستند . وقتی که شیطان ببیند که این فرزند عطش محبت دارد و کسی به او محبت نکرده است ، نقطه ضعف این بچه را می فهمد و بنابراین به ایادی خودش می فهماند که به این بچه محبت کنید . ایادی شیطان هنگامی که به سراغ انسان می آیند ، مأموریت دارند که انسان را از دین و ایمان خالی کنند . برای هر کسی روی برنامه ی خودش وارد می شوند .

گروهکها که جوانان را فریب می دادند ، به کدام گروه دستشان نزدیکتر بود ؟ بچه ها و جوانانی که پدر ، فرصت رسیدگی به آنها را نداشت ، پدر یا مادر نتوانسته بودند که بچه ی خود را درک کنند و توجه نداشتند به این مطلب که روحیه ی بچه خود را چگونه رشد بدهند ، چگونه او را از محبت دیگران بی نیاز کنند و سیر نگه دارند . چون او را درک نکرده بودند ؛ لذا بچه تشنه مانده است . دیگر حالت طبیعی ندارد .

اما آن پدر و مادری که بچه را سیراب محبت نگه می دارند ، مثال زدم و گفتم که خانه اهل کساء که ما حدیث کساء آنها را برای شفا می خوانیم ، خانه ای غرق در محبت است و از همه صحبت ها آثار محبت می بارد ؛ نگاه ها ، حرفها و جمله ها همه و همه دریایی از محبت است . این قدر این جریان محبت بین اینها قوی است که انسانهای عادی نمی توانند این جریان قوی محبت را تحمل کنند . مثلا مانند کابلهای برقی که فشار قوی هستند و با این کابل به هیچ خانه ای نمی شود برق داد . به هر کجا که این برق را وصل کنند ، آنجا آتش می گیرد ، باید این برق را شعبه شعبه کنند و تنزل بدهند تا بتوانند وارد خانه های عادی بشود و آنها را روشن نمایند . فشار قوی برای سیمها اصلا قابل تحمل نیست .ما وقتی که حدیث کساء را می بینیم ، جریان محبت را بین اهالی آن خانواده جریان فشار قوی می بینیم ، جریان محبتی است که اگر با انسانهای عادی تماس برقرار نماید ، آنها را می سوزاند و مشتعل می کند . محبت رسول خدا (ص) به اندازه ای قوی است که یک انسان ، بی واسطه نمی تواند با این محبت تماس بگیرد . نگاه محبت آمیز ، نوازش محبت آمیز و دستی را که از روی محبت بر سر می کشید ، اصلا آن فرد در مقابل حضرت زانو می زند ؛ حتی پهلوانها و افراد قوی الجثه .

علی (ع) که بیرون آورنده ی در خیبر است ، آن فرد قوی و نیرومند و آن عابد شب وشیر روز، آن پهلوان و نیرومند و آن کارگر فعال و کشاورز ، فقط او می توانست با آن محبت به طور مستقیم جوش بخورد . بچه های اینها در فشار قوی چنین محبتی متولد شدند و در چنین مجموعه ای تربیت شدند . شیعیان آنها هم ، چنان در محبت قوی آنها قرار گرفته اند که این مجموعه محبت بچه های اینها را سیر نگه می داشت .

به عنوان نمونه ، ابوالاسود دئلی که یکی از شیعیان است ، او محبتش به ائمه ی اطهار وصل و قوی است . با این محبت ، بچه ها را بین نیاز از محبت دیگران تربیت می کند و می سازد و بچه های او در عشق و محبت ، قوی و غنی بار می آیند .

یک روزی دختر خردسال او به دم در خانه رفته و هدیه ای را دریافت می کند که حلوای بسیار شیرین و خوش طعمی بوده است ، از بهترین نوع حلوایی که شما در طول عمرتان خورده باشید . برای عربی که همیشه غذای ساده می خورد و قوت او قوت خشک است ، چنین حلوایی روی او خیلی اثر می گذارد . این دختر بچه وقتی که کاسه ی حلوا را گرفت ، یک انگشتی به حلوا زده و به دهانش گذاشت . پدرش به او گفت که این از دوستان معاویه است که حلوا را فرستاده و از دشمنان علی (ع) است .بچه خردسال تا این مطلب را ازپدرش شنید ، در حیات منزل ، انگشتش را در حلقش می کند تا استفراغ کند ! چرا ؟ چون این بچه از این شیرینیها بی نیاز است . در قلبش محبتی را که چشیده است ، بزرگ شده و دیگر نمی شود او را با حلوا خرید . حلوا به کسی ده که محبت نچشیده باشد !

… توجه: برای مطالعه کامل جلد هشتم کتاب، به فایل pdf مراجعه بفرمایید. …

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x