زمینه های فرهنگی و اجتماعی فرقه گرایی در صدر اسلام
برای تحلیل جریانهای فرقهای در طول تاریخ اسلام باید زمینهها و موارد نخستین آن را فهمید تا خلأ تاریخی بر پژوهش راه نبندد.هرچند غالب پژوهشگران شکلگیری رسمی و تمایز فرقههای اسلامی بهویژه از نوع سیاسی را از زمان قتل عثمان میدانند، ولی برای شناخت این مهم باید به زمینههای فکری و حوادث و جریانهای تاریخی قبل از آن نیز توجه کرد؛چراکه جستوجو دربارهء علت پیدایی هرحادثهء سیاسی و شناخت چگونگی و خاستگاه هرتفکری،بدون آگاهی از سلسله حوادث و جریانات قبلی آن نتیجهء روشنی خواهد داشت.این نوشتار پس از گزارش و بررسی برخی از ویژگیهای عصر پیامبر(ص)،به مطالعهء ویژگیها و اختلافات سیاسی و فکری در عصر صحابه و تابعان و چگونگی ظهور و بروز فرقههای اسلامی و محورهای کلامی مورد اختلاف آنها میپردازد.پس از آن تأثیر اختلافات و تحولات سیاسی را بر فرقهگرایی بررسی میکند و در پایان نیز فهرستی از مهمترین محورهای فکری اختلاف فرقهها ارائه میکند.شاید در پرتو چنین مباحثی ارتباط سلسلهوار حوادث فرهنگی و فکری و نیز مشابهت کشمکشهای فکری و پیشینیان و معاصران آشکارتر شود.
دوران پیامبر،اختلافات مذهبی،فرقههای اسلامی،تاریخ صدر اسلام
زمینههای فـرهنگی و اجتماعی فرقهگرایی در صدر اسلام
علی آقانوری*
اشاره
برای تحلیل جریانهای فرقهای در طول تاریخ اسلام باید زمینهها و موارد نـخستین آنـ را فـهمید تا خلأ تاریخی بر پژوهش راه نبندد.هرچند غالب پژوهشگران شکلگیری رسمی و تمایز فرقههای اسلامی بهویژه از نوع سـیاسی را از زمان قتل عثمان میدانند، ولی برای شناخت این مهم باید به زمینههای فکری و حـوادث و جریانهای تاریخی قبل از آن نیز تـوجه کـرد؛چراکه جستوجو دربارهء علت پیدایی هرحادثهء سیاسی و شناخت چگونگی و خاستگاه هرتفکری،بدون آگاهی از سلسله حوادث و جریانات قبلی آن نتیجهء روشنی خواهد داشت.این نوشتار پس از گزارش و بررسی برخی از ویژگیهای عصر پیامبر(ص)،به مطالعهء ویژگیها و اختلافات سیاسی و فکری در عـصر صحابه و تابعان و چگونگی ظهور و بروز فرقههای اسلامی و محورهای کلامی مورد اختلاف آنها میپردازد.پس از آن تأثیر اختلافات و تحولات سیاسی را بر فرقهگرایی بررسی میکند و در پایان نیز فهرستی از مهمترین محورهای فکری اختلاف فرقهها ارائه میکند.شاید در پرتو چـنین مـباحثی ارتباط سلسلهوار حوادث فرهنگی و فکری و نیز مشابهت کشمکشهای فکری و پیشینیان و معاصران آشکارتر شود.
کلیدواژهها:
دوران پیامبر،اختلافات مذهبی،فرقههای اسلامی،تاریخ صدر اسلام————–
(*)استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب.
اختلاف در زمان حضور پیامبر
صحابهء پیامبر گرامی اسلام(ص)در امور اعتقادی و عملی خویش،ایشان را مرجع اساسی و نخست خود مـیدانستند.آنان حـتی برای برخی از خواطر نفسانی خود از او چاره میجستند و در مواردی که آن جناب را بیواسطه نمییافتند به نظر خود عمل میکردند و بعد از اینکه به حضور آن حضرت میرسیدند آن حضرت را از کردهء خویش آگاه میکردند.در متون اسـلامی گـزارشهای قبال توجهی از این دست آمده است(عبد الرزاق،۳۶۳۱-۶۳۱-۳۵۱؛طه جابر،۳۱۴۱:۳۳-۶۴).روحیهء غالب بر مسلمانان و مؤمنان چنان بود که میفرماید:
(آل عمران:۳۹۱).
از سوی دیگر،عربان آن زمان بیشتر عملی و محسوس مـیاندیشیدند تـا عـقلانی و استدلالی؛از اینروی بیشتر پرسشهای آنـان از مـسائل عـملی و حوادث تاریخی بوده است تا شبهههای کلامی و مسائل فلسفی.به عنوان نمونه قرآن مجید به پانزده نمونه از پرسشهای آنان تحت عنوان«یسئلونک»اشاره کرده اسـت کـه از ایـن تعداد تنها یک مورد درباره روح و دو مورد دیگر مربوط بـه زمـان قیامت و نه چگونگی آن است و بقیه پرسشها درباره موضوعات محسوس و فروع فقهی و گاهی حوادث تاریخی هستند. بیشتر آنان از بحث و جدل در معارف و انـدیشههای کـلامی پرهـیز میکردند و اقبال چندانی به مباحث و پرسشهای عقیدتی نداشتند(ابن عبد البر،بیتا:۷۹/۲؛مقریزی،۹۵۹۱: ۱۸۱/۴).حتی گـفته شده است که برخی از صحابه چشم بر دروازهء مدینه میدوختند تا عربی به شهر آید و مسئلهای بپرسد و آنان گـوش دهـند(فیاض،۶۸۹۱:۳۱-۴۱).دارمی در سـنن خود(۸۹۳۱:۶۴/۱ به بعد)و نیز خواجه عبد اللّه انصاری در مباحث نسخت کلام ذمـ الکلام نـمونههای از این روحیه را گزارش کردهاند.
ابن عباس روحیهء عدم پرسش از پیامبر را امری مبارک و خیر میشمرده و آن را دلیل بهترینبودن اصحاب مـیدانسته اسـت.او مـیگوید اصحاب پیامبر تنها در ضروریات از پیامبر سؤال میکردند.حتی برخی معتقدند که اصحاب پیـامبر در فـروع عـملی و مسائل نماز،حج و مسائل عبادی،بدون اینکه از پیامبر بپرسند به او مینگریستند و همانند او عمل میکردند(عبد الرّزاق،۳۶۳۱:۷۴۱ به بـعد).بنابر گـزارشی،آنان ایـن روش را افتخار خود ذکر میکردهاند.محدود بودن تعداد روایات تفسیری و معرفتی از پیامبر نیز این
احتمال را تقویت میکند که سـطح پرسـشها،خواستهها و انتظارات مخاطبان قرآن نیز محدود بوده است.این در حالی است که حجم بیشتر آیات قـرآنی در بـاب تـوحید و صفات و مبدأ و معاد است.
بنابر عقیدهء ابن قیم جوزی،از عالمان مشهور سلفی،بین صحابه اختلافات زیادی در احـکام رخ مـیداده است.اما آنان حتی در عصر بعد از پیامبر نیز از اسما و صفات الاهی و مقولات کلامی پرسـش نـمیکردهاند.آنان هـیچگونه مناقشهای در اینباره نداشتند و همواره تابع آموزههای کتاب و سنت بودند و هرگز در این امور به تأویل و رد و اثـبات و یـا تحریف نیز روی نیاوردند(ابن قیم جوزیه،بیتا:۵۵/۱-۰۴؛مقریزی،۹۵۹۱:۱۳۴/۳-۷۳۴). البته بعید است که منظور وی نفی کلی چـنین مـباحث و پرسـشهایی باشد؛چراکه شیخ الاسلام هروی که در مخالفت با کلام و فلسفه و مباحث عقلی با صاحب کتاب اعلام الموقعین هـمسو بـوده،دربارهء جـلوگیری پیامبر(ص)از مناقشه و بحث و جدلهای بیحاصل در برخی از مباحث کلامی،احادیثی را گزارش کرده است(نمونههای آن احادیث را بـنگرید:انصاری هـروی،۴۹۹۱:باب اوّل و دوم).احادیثی که مضمون آن بنابر گزارش منابع شیعی،در مواردی مورد تأیید امامان شیعه نیز بوده است(صدوق،۸۹۳۱: ۱۳۲؛طباطبایی،۳۹۳۱:۸۷۱/۶۱).
این نهیها خود دلیـلی هـستند بر اینکه چنین پرسشهایی دستکم در نزد برخی از اصحاب مطرح بودهاند.مخالفتها و اجتهادهایی نـیز از بـرخی صحابه در برابر پیامبر(ص)گزارش شده است(ابن ابی الحدید،۷۸۳۱:۳۸/۲۱-۷۸،۱۵/۶-۲۵؛ابن حـزم،۶۲۴۱: ۲۹/۵-۷۹).افزون بـر ایـن برخی از آیات قرآن نیز به نوعی دلالتـ بـر وجود این پرسشها میکنند؛مانند خطابهای قرآنی به پیامبر دربارهء نهی مستقیم یا غیر مـستقیم از جـدال و مراء و یا دستور به جـدال احـسن و پرهیز از تـأویلگرایی(آل عـمران:۷،۹۲،۳۵،۶۵؛نحل: ۵۲۱)که نـمیتوان شأن نزول همه آنها را به طـور مـستقیم ویژهء مخالفان اسلام دانست. طبیعی است که صحابهء آن حضرت نیز گاهی پرسشها و شـبهههایی را مـطرح میکردند. شاهد این موضوع سؤال آنان از پیـامبر(ص)دربارهء کیفیت روح بوده است کـه قـرآن بدان اشاره میفرماید(اسراء:۵۸).با اینهمه هیچیک از ایـن مـوارد را نمیتوان دلیلی بر وجود روحیهء پرسشگرانه و توجه آنان به مباحث کلامی و عقلی و استدلال و جـدال بـه معنای متداول آن انگاشت.
یکی از پژوهشگران معاصر ضمن اشـاره بـه مـواردی از جلوگیری پیامبر(ص)از اختلاف و جـدل،ویژگیهای اخـتلافات و نوع رویارویی پیامبر(ص)با آن را چـنین میشمارد:اولا سـعی و تلاش صحابه بر عدم اختلاف بوده و در صورتی که زمینهای برای شقاق و تنازع پیش میآمد در پرتـو هـدایت پیامبر از بروز و ظهور آن جلوگیری میکردند.صحابه نیز مـسائل اخـتلافی را بر پیـامبر عـرضه مـیکردند و در برابر داوری خدا و پیامبر(ص)سر تـسلیم فرود میآوردند.به علاوه اینکه آنان در اختلافات خود بر تقوا و ادب همت میگماشتند و حدود اختلاف را نگه مـیداشتند و تـا آنجا که ممکن بود به مراء و جـدال بـیحاصل روی خـوش نـشان نـمیدادند.ثانیا،پیامبر(ص)نیز اختلافات را در مواردی بـرمیتابید کـه خود آن موارد تأویل و برداشت متفاوت را میپذیرفت.در این موارد پیامبر حرمت صاحبان آن نظرها را نگه میداشت.در پرتو چنین تـدابیری مـوارد اختلافی کـمتر به چشم میخورد(طه جابر،۳۱۴۱:۸۴).
برخی معتقدند اساسا پیامبر اسـلام(ص)و دیـگر پیـامبران الاهـی مـکلفان و پیـروانشان را برای تصدیق و ایمان خود به ادلّه رجوع نمیدادهاند،بلکه آنچه برای آنان مهم بوده و هدفشان را تأمین میکرده،اذعان به قراین صدق هرچند از راه اعجاز بوده است.اکثر مردم ایمان و معرفت به خدا را چـنین از انبیا میگرفتهاند (ابن الوزیر،۵۲۴۱:۶۳-۷۳).
به هرروی،اندک بودن مناقشات و شبهات فکری و کلام را چه معلول بیسوادی، بیتوجهی و یا کمظرفیتی آنان در این مباحث بدانیم و چه آن را نشانهء فهم درست و شفاف آنان از آموزههای قرآن و سنت بشماریم،یا بنابر احـتمال دیـگر آن را با توجه به گرفتاری آنان در جنگها و مواجههء با دشمنان خارجی و جلوگیری پیامبر(ص)توجیه کنیم(عبد الرزاق،۳۶۳۱:۷۴۱-۹۴۱؛البهی،۲۷۹۱:۱۳؛سبحانی،۱۱۴۱:۸۴/۱)،نتیجهء آن یکسان است؛نمیتوان وجود فرقهگرایی را در زمان رسول خدا(ص)به صورت رسمی و متعارف آن تأیید کرد.البته سرپیچی عملی و مخالفتهای موردی برخی از اصـحاب بهویژه در آخـرین روزهای حیات پیامبر(ص)و حتی جلوگیری از درخواست آن حضرت برای آوردن دوات و قلم به بهانهء«حسبنا کتاب اللّه»را نمیتوان برخوردار از پشتوانهء محکم فکری دانست،هرچند برخی آن را ناشی از غلبهء روحـیهء تـوجه به سنتها و گرایشهای قبیلهای و گـاه انـگیزههای سیاسی و حتی تفاوت نگاه صاحبان آن به مقولهء
رسالت و نبوت دانستهاند(بنگرید:صحیح بخاری،کتاب المرضی،صحیح مسلم،ح ۷۵۲۱؛ ابن اثیر،۸۰۴۱:۰۷۳/۲).با این تحلیل میتوان این سرپیچی را سرآغاز مخالفتهای بعدی و انشعابهای سیاسی و فـکری جـامعهء اسلامی تلقی کرد.چنانکه آوردهـاند حـتی به اعتراض برخی از صحابه حاضر در آن مجلس نیز توجهی نشد(ابن اثیر،۸۰۴۱: ۰۷۳/۲؛شهرستانی،۳۶۳۱:۹۲/۱؛تحلیل این جریان را بنگرید:صائب عبد الحمید،۷۱۴۱:۵۳۲-۰۴۲)؛ برخی از صاحبنظران نیز اگرچه این پدیده را موردی شمردهاند،آن را زمینهساز مشکلاتی نظیر منع کتابت حدیث،ایجاد سنت موازی در بـرابر سـنت پیامبر و اجتهاد در برابر نص دانستهاند(نک:شرف الدین،۱۵۳۱:۰۷۱-۰۸۱)؛چیزی که مخالف تعالیم صریح وحی مینمود و بسیاری از صحابه از جمله امام علی(ع) به آن خرده میگرفتند(نهج البلاغه،خطبههای ۹۸،۰۰۱،۰۲۱،۸۲۱،۷۴۱،۹۴۱).همچنین اگر بتوان برخی از رخدادهای سیاسی نظیر ماجرای کشمکش در سقیفه را معلول نزاع و رقـابت بـرخی از احزاب بـا یک جریان عقیدتی دانست و گرایش و انس و الفت روحی عدهای را به امام علی(ع)قبل از رحلت پیامبر(ص)ثابت کرد و آن را جـریانی اصیل و ادامهدهندهء خط رسول خدا(ص)به حساب آورد،میتوان جدایی از این گرایش را زمینهساز مـهمترین افـتراق مـسلمین بعد از پیامبر(ص)دانست.۱ هرچند بنابر فرمایش امام علی(ع)این امر،اختلاف در دستوری از دستورات پیامبر(ص)، بر محور قبول اسلام و قرآن و پیامبری بوده اسـت(نهج البـلاغه فیض،کلمات قصار، شماره ۹۰۳).
با بررسی مجموعه اختلافها یا شبهات و پرسشهایی که از زمان حیات رسول خدا(ص)گزارش شـده اسـت،میتوان بـه دو نتیجهء ذیل اشاره کرد:
۱٫آیاتی که مسلمانان را به اصول دین و معارف کلامی یا تدبر و نظر فرامیخوانند از آیـات شریعت بیشترند(عبد الرزاق،۳۶۳۱:۰۸۲-۱۸۲،۸۴۱-۹۴۱؛نشار،۷۹۹۱:۴۳/۱)؛اما به دلایل مختلف بیشتر پرسشها و دغدغههای مسلمانان آن دوره دربارهء مـسائل و موضوعات جزئی و فروع عـملی و امـور مورد ابتلا و محسوس بوده نه مسائل اعتقادی و معارف کلامی.احادیث نبوی نیز شاهدی بر این مدعایند؛زیرا بیشتر این احادیث مربوط به نماز و روزه و خمس و زکات هستند که بسیاری از آنها در پاسخ به پرسشهای مطرح بیان شـدهاند.البته نمیتوان گزارشهای موجود دربارهء مواجههء
فکری و احتجاجات پیامبر با مخالفان و دشمنان اسلام(مانند محاجه ایشان با جبریمسلکان مشرک،مجادلهکنندگان دربارهء خدا و یا انکارکنندگان روز قیامت (شهرستانی،۳۶۳۱:۳۲/۱-۷۲)که قرآن نیز بدانها اشاره کرده است)را با اختلافات و پرسشهای تازهمسلمانان یکسان بـه حـساب آورد.
۲٫داوری اصلی در اختلافات،پرسشها و شبهات بر عهدهء پیامبر(ص)بوده است. آن حضرت،در غیر از مباحث مربوط به وحی و معارف دینی،با اصحاب مشاوره میکرد به نحوی که قرآن مجید از ایشان با عنوان
(توبه:۱۶)یاد میکند؛با این حال در برابر برخی از موارد کـه مـوجب صفبندی و اختلاف یا تشتت فکری در جامعه میشد به طور قاطع میایستاد و نمیگذاشت جامعه به تمایزات فکری دچار گردد. صحابه نیز جرئت نداشتند با پیامبر(ص)مخالفت علنی کنند.آن حضرت در امور سیاسی و امور مربوط بـه جـنگ با اصحاب مشورت میکرد و گاه رأی آنان را در مقابل رأی خود برمیگزید.اما خوض در مسائل اعتقادی و موضوعات کلامی جنجالبرانگیز و جدالهای بیحاصل را نیز نکوهش میکرد،افزون بر آنکه روحیهء عموم اصحاب نیز از این اوصاف بـه دور بـوده اسـت.البته روحایت،سلیقهها و تواناییهای فکری اصحاب، در بـرداشت و تـفسیر از رسـالت و وحی با هم یکسان نبود و گاهی برخی از اصحاب نگاهی خاص به مقولهء نبوت و رسالت داشتند که با مخالفتهای عملی پیامبر(ص) روبهرو میشد؛پدیدهای کـه پیـامد آن در واپسـین ایام حیات آن حضرت آشکار گردید و زمینهء اختلافات و کـشمکشهای سـیاسی و مذهبی بعد از وی را نیز فراهم ساخت.از اینرو برخی معتقدند که سنگ بنا و پایهء اصلی اختلافات فرقهای بعد از رحلت پیامبر(ص)را باید از دوران رسالت ایـشان جـستوجو کرد.
با ایـنهمه بنابر دلایل و اسباب مختلف و حتی متضادی که ارائه شده میتوان مدعی شـد که فضای سکوت،استماع و ایمان دینی همراه با تسلیم در آن زمان حاکم بوده،نه شبهه و اعتراض و مخالفت.این خصوصیت دربارهء معارف کلامی و اصـول اعتقادی بـیشتر نـمود داشته است(البهی،۲۷۹۱:۱۳؛زنجانی،۷۱۴۱:۳۱؛اشعری،۵۰۴۱:مقدمه محقق؛طه جابر،۳۱۴۱:۸۴).البته مصلحتاندیشیهای شخصی و حب و بغضهای فردی و قبیلهای بعضی از صـحابه و نـیز مخالفت برخی از منافقان(شهرستانی،۳۶۳۱:۹۲/۱)را نبایستی اندیشهورزی تلقی کرد.
مباحث فکری و کلامی در عصر صحابه
ویژگیهای گزارششده برای صحابه در عصر پیامبر(ص)بعد از وفات ایشان نـیز ادامـه یافت.هرچند هـمهء صحابه در یک مرتبه از فهم و درک و توجه به معارف عمیق دینی نبودند،اما روحیهء غالب و کـلی آنـان بـیتوجهی به مجادلات کلامی و معارف عقلی و استدلالی بود.بنابر گزارشهای تاریخی و روایی،آنان نه تنها با هـدف(و یـا بـهانهء) دوری از بدعت و اتباع سنت و پرهیز از دخالت در حلال و حرام الاهی،از ارائهء دیدگاه و فتوا و پاسخ به مسائل کـلامی و حـتی فقهی تحاشی داشتند(دارمی،۸۹۳۱: ۴۴/۱-۶۴)،بلکه به سختی از آن جلوگیری نیز میکردند.برای نمونه،بر اساس گزارشهای اهل سنت،عمر خـلیفهء دوم بـا هـرگونه مجادلات و مباحث مذهبی و حتی با سؤال و تفحص از معنای عبارات و واژههای مشکل قرآن مخالف بوده اسـت.وی نـه تنها خود را درگیر این مباحث نمیکرد،بلکه کسانی را که درگیر میشدند مجازات و یا تبعید مـیکرد(سیوطی،۷۰۴۱:۳۱۱/۲).ماجرای صـیبغ بـن عسل تمیسی که به سبب پرسشی درباره متشابهات قرآن،به دست عمر تنبیه بدنی شد و از مدینه بـه بـصره تبعید شد در بسیاری از منابع آمده است(مواردی از سختگیری عمر در پرسشهای دینی را بنگرید در:ابو الفرج ابـن جـوزی،۵۲۴۱:۸۰۱-۱۱۱؛امینی،۶۶۳۱:۰۹۲/۶-۰۰۳ بـه نقل از منابع اهل سنت؛ ابن ابی الحدید،۷۸۳۱:۰۱/۲۱-۲۰۱).بیتوجهی و نهی از توجه به مباحث کلامی را به راحتی میتوان به عـنوان یـک جـریان مستمر تاریخی و قابل توجه بررسی کرد و کافی است بدانیم که بسیاری از محدثان و فـقها بـهویژه در قرن دوم و سوم از مباحث کلامی جلوگیری میکردند و آن را بدعتی مذموم میدانستند و فرقهها و افراد علاقهمند به این مباحث را تکفیر میکردند و فـتوای بـر بیدینی و زندقه و قتل آنان میدادند(زنجانی، ۷۱۴۱:۸۲-۲۳).شاید به پیروی از چنین الگوهایی بود که بـعدها بـرخی از بزرگان مکتب اهل سنت با مباحث کلامی مـخالفت کـردند و بـا مباحث عقلی روی خوش نشان ندادند و حتی گـاهی آن را امـری وارداتی و برگرفته از یهودیت و مسیحیت تلقی کردند (شهرستانی،۳۶۳۱:۴۸/۱-۵۸،۵۹-۹۹).
بررسی نوع نگرش صحابه و تا حدود زیادی تابعان بـه تـأویل و میزان غور آنان در آیات مـتشابه،به عـلاوه بیتوجهی آنـان بـه کـتابت و نقل حدیث نیز به این تـحلیل روشـنایی بیشتری میدهد.بدون تردید صحابه و تابعان،با توجه به تفاوت در درجات فهم،میزان
همراهی با پیامبر،آگاهی از شأن نـزول و سـیاق آیات قرآن،شناخت فضای فکری و اجتماعی و حـتی تفاوت در نوع فهم از زبـان عـربی،دارای مراتب مختلفی در تفسیر و برداشت از قـرآن بـودند(ذهبی،۷۰۴۱:۳۶/۱-۴۶؛معرفت،۸۱۴۱:۴۰۲/۱-۱۱۲؛حجتی،۰۶۳۱: ص ۲۲ به بعد؛امین،۹۶۹۱:۷۹۱-۹۹۱)؛اما با این حال،میتوان این نکته را به خوبی دریافت که آنان در تفسیر قـرآن چـندان به تأویل و تفسیر مفاهیم عـمیق تـوجهی نـداشتند و شواهد فراوانی وجود دارد کـه بـیشتر تفاسیرشان معطوف به تـوضیح ظـاهری و لغوی آیات،شأن نزول،ناسخ و منسوخ،و روشنکردن واژههای مشکل و مبهم بوده است(حکیم،۷۱۴۱: ۸۴۲-۲۵۲).بیشتر دانشمندان سلفیه و نویسندگان سلفی مـعاصر نـیز به منظور تثبیت مبانی اعتقادی خود و مـخالفت بـا گرایشهای عـقلی تـأکید مـیکنند که در عصر صحابه و دورانـ سلف هیچگونه بحث و مناقشه و سؤال و جوابی نبوده است.این دیدگاه،صرف نظر از زیادهنماییهایش بدون پشتوانه نیست و مورد گـواهی بـرخی از مفسران بزرگ شیعه و دیگر قرآنپژوهان نـیز قـرار گـرفته است.
بنابر عـقیدهء عـلامه طباطبایی،در مقدمهء تـفسیر المـیزان،آگاهی و دانش مسلمانان نخستین دربارهء تفسیر قرآن تنها در چهارچوب جهات ادبی،شأن نزول آیات،اندکی استدلال به آیات در جهت توضیح آیـات دیـگر و مـقدار کمی تفسیر بر اساس روایات رسیده از پیامبر پیـرامون قـصص و مـعارف مـبدأ و مـعاد بـوده و تابعان(مفسران طبقهء دوم) نیز چیزی بدان نیفزودهاند.ایشان رابطهء با دیگر بلاد را موجب شیوع مباحث کلامی و ظهور مذاهب و فرقهها،بهویژه بعد از فتوحات عصر خلفا میداند.احمد امین نیز با این نظر هـمراه است(۹۶۹۱:۰۰۲).
امام علی(ع)نیز به عنوان سرآمد مفسران قرآن از فقدان آگاهی لازم در جامعه و از کمتوجهی آنان به فهم و تفسیر قرآن و عدم اقبال به پرسش دربارهء معارف آن به ستوه آمده بود.با وجود آنکه حضرت علی(ع)بر خـلاف بـرخی از خلفا که پرسش را با خشونت پاسخ میدادند،پرسشگری دربارهء معارف قرآنی را درخواست میکرد(متقی هندی،۳۱۴۱:۵۶۵/۲،ابن کثیر،۲۰۴۱:۱۳۲/۴)،۲اما گزارش جالبتوجهی از اجابت درخواستهای آن حضرت در دست نیست.
این نکات نشان میدهد که بسیاری از آنان به معارف عمیق قرآنی تـوجه شـایانی نداشتهاند.گفتنی است این به معنای یکسان انگاشتن مراتب فهم صحابه و تابعان
نیست؛چراکه حتی با صرف نظر از حضور امام علی(ع)و ابن عباس و برخی از امامان اهل بیت در آن زمـان،در ایـنکه صحابه و تابعان در فهم معارف قـرآن مـراتب مختلفی داشتند،تردیدی نیست؛برای نمونه برخی از صحابه حتی در فهم مدلول لغوی آیات نیز مشکل داشتند و به دیگر صحابه مراجعه میکردند(سیوطی،۷۰۴۱:۳۱۱/۲ و ۰۷۳۱: ۴۹؛شاطبی،۵۹۳۱:۷۸/۲-۸۸؛صدوق،۸۹۳۱:باب الاستطاعه،روایت ۳۲؛ابن مرتضی،۸۸۹۱:۱۵-۲۵؛ شهرستانی،۳۶۳۱:۶۴/۱).
البته این عدم پرسشگری را نـمیتوان بـه معنای عدم اختلاف دانـست.قرآن مـجید بعد از تقسیمبندی آیات به محکم و متشابه(آل عمران:۷)مصادیق عینی کسانی را که متشابهات را برمیگزینند و به آن سبب فتنه میجویند مشخص نکرده است؛با وجود این،همگان پذیرفته بودند که برخی از مخاطبان وحی به متشابهات اخذ میکنند.اگر در هـنگام نـزول قرآن چنین زمینههایی بوده،نمیتوان وجود مواردی از آن را در مراحل بعدی که جامعهء اسلامی از گسترهء جمعیتی و تنوع و تکامل فکری بیشتری برخوردار شد،انکار کرد.از سوی دیگر،باید به یاد داشت که در آن عصر،سلیقهء عدم کتابت و حتی نـنگ و عـار دانستن آن در جـامعه غلبه داشت و حتی دربارهء کتابت سخنان پیامبر(ص)نیز علاقهء چندانی وجود نداشت؛بهویژه که سردمداران سیاسی جامعه نیز بر جلوگیری از نـشر و ضبط آن تأکید داشتند(صبحی صالحی،۵۸۳۱:۲۳-۶۳؛ابوریه،بیتا: ۳۵-۷۵).با توجه به چنین فضایی میتوان مدعی شـد کـه فـقدان گزارشهای مورد توجه از عدم اهتمام صحابه به پرسشگری و مجادلات فکری،دلیل بر انکار کلی آن در عالم خارج به شمار نـمیرود،بهویژه ایـنکه مهمترین و بزرگترین فرقههای نخستین در زمان صحابه و تابعان شکل گرفت.
برخی از افراد نسبت دادن بدفهمی یا نـفهمی را بـه صـحابه،بزرگترین توهین به آنان تلقی میکنند(ابن خلدون،بیتا:۸۳۴؛ابو زهره،۶۹۹۱:۱۴۲؛نقد این دیدگاه را بنگرید:امین،۹۶۹۱: ۱۹۱-۵۹۱).به علاوه اینکه صحابه در پرسشهای خود در جـستوجوی حقیقت بودند نه ایجاد شبهه و مجادله با رقبای فکری(طه جابر،۳۱۴۱:۸۴)در اقع این افراد مـعتقدند صحابه و سلف از تفکر عقلی ویـژه و از نـوع قرآنی آن برخوردار بودند؛چراکه شیوه قرآن در این مباحث توجه و اعتماد به فطرت انسانی همراه با درخواست فکر و نظر و ایمان و تقویت این امور است.این کتاب آسمانی در سوق دادن مردم به خدا و طرح
صفات الاهی و دیگر معارف دیـنی شیوه خاص خود را دارد.قرآن به عنوان کتاب هدایت همگان،تنها مخاطب خود را فیلسوفان و متکلمان قرار نداده و بدینلحاظ متعرض الفاظی نظیر جوهر و عرض نشده و مباحثش به شیوه طرح صغرا و کبرا و نتیجهگیری نیست(امین،۹۶۹۱:۱۱).با توجه به ایـن نـگاه است که برخی میگویند: «صحابه با اینکه در بسیاری از مسایل فقی نزاع کردند اما خوشبختانه در هیچیک از مسائل مربوط به اسما و صفات و افعال الاهی بحث و جدلی نداشتند و کاملا تسلیم آموزهها و ظواهر کتاب و سنت بـودند»(ابن قـیم جوزیه،بیتا:۰۵؛مقریزی،۹۵۹۱:۹۱۴/۳؛ ابن خلدون،بیتا:۱۲۸)اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین دربارهء اعتقاد و اقوال اصحاب حدیث معتقد است که این گروه اهل جدال و کشمکش در معارف دینی نبوده و با تمام وجود تسلیم روایات و احادیث صحیح و آثار رسیده از گـزارشگران مـورد وثوق بودند. آنان نه تنها درباره خدا و صفات و دیگر آموزههای دینی اهل چون و چرا نبودند،بلکه چنین کاری را بدعت میدانستند.
با توجه به چنین گزارشهایی نتیجه گرفته شده که اساس شیوه سلف در بیان موضوعات کـلامی بـر اسـاس تسلیم به آموزههای کتاب و سـنت اسـتوار شـده بود و نه بر تأویل و غور و جستوجو در مسائل اعتقادی و امور مربوط به غیب.آنان حتی مجالست و رفتوآمد با کسانی که روشی خلاف این روش داشتند را بـرنمیتابیدند. اساسا تـقدیم دلیـل عقل بر نقل و تأویل ظواهر پدیدهای بود کـه بـعدا باب شد(محمود سالم عبیدات،۸۹۹۱:۲۱-۸۱).شاید از این جهت باشد که برخی فرقهگرایی به معنای متعارف آن را در زمان صحابه انکار کردهاند.حتی مالک بن انس نـیز دلیـل اصـلی بدعت دانستن و مخالفت خود با کلام و طرح اندیشههای کلامی را سکوت اصـحاب نسبت به این قبیل امور میدانست(عبد الرزاق،۳۶۳۱:۶۶۲).استاد جعفر سبحانی در بیان علل فرقهگرایی در فرهنگ اسلام بر آن است که
پیامبر(ص)بعد از رحیل خود بـه عـالم آخـرت،دینی با شاخصه بساطت و آسانی عقیده و عمل به یادگار گذاشت،آن عزیز در حـالی بـه دیار باقی شتافت که کتابی با بیان هرآنچه لازم است و نیز سنتی روشن و برگرفته از وحی و سالم از اشتباه و بـه دور از هـرگونه وهـن به علاوه عترتی که قرین کتاب بود،به جای گذاشت،مسلمانان نخستین در پرتو این بـساطت عـقیده و آسـانی تشریع و
حجج و ادله آن خود را از غور در روشهای کلامی و مکاتب فلسفی بینیاز میدانستند و به جای آن در اندیشه گسترش اندیشه تـوحید و زدودن اقـسام شرک و نـابودی دشمن و ظلم دشمنان از جامعه بشری بودند.این سادگی و روانی عقیده و تکلیف یکی از عواملی بود کـه تـوجه آنان را از اعتنا به شیوههای فلسفی بازداشته بود.از این جهت بود که مثلا به جـای رجـوع بـه مکاتب فکری دیگر در شناخت خدا به آیه
(ابراهیم: ۰۱)و یا
(طور:۵۳)و یـا در رد شرک و دوگانهپرستی به آیه شریفه
(انبیاء:۳۳) استشهاد میکردند.برای هریک از مسائل صفات الاهی و احـوال مـبدأ و مـعاد نیز که بعدها محور مباحث پیچیده کلامی شد نصوصی از کتاب و سنت وجود داشت که آنان را از رجوع بـه غـیر آن بینیاز میکرد.گو اینکه شایسته مینمود که مسلمانان با برخورداری از چنین حجج الاهی،به ریـسمان مـحکم الاهـی چنگ میزدند و اختلافات خود را رفع میکردند،اما چنین نشد و در نتیجه بعدا به گروهها و فرقههای متعددی تقسیم شدند(سبحانی،۱۱۴۱:۸۳/۱-۰۴).
عدم توجه بـه مـباحث عـقلی و کلامی و به تبع آن عدم رواج و شتاب تمایزات فرقهای بهویژه از نوع کلامی آن در بین مـسلمانان نـخستین را از زاویه دیگری نیز میتوان نگریست و آن اینکه
اسلام تا وقتی در عرب محدود بود هیچ نوع کاوش و جستوجو و بحث و نزاع در عـقاید پیـدا نشده بود و علتش هم این است که مذاق اصل عرب عمل و کـار بـوده نه تحلیل و تفکر و به همین جهت اسـت کـه در مـسائل نماز و روزه و حج و زکات یعنی امور عـملی از هـمان ابتدا تحقیقات و تدقیقات شروع شد تا این حد که در زمان خود صحابه مجموعهای از فـقه فـراهم آمده بود.لیکن در مسائل مربوط بـه اصـول عقاید و ایـمان چـندان مـوشکافی و انتقاد و نکتهسنجی نشده بود بلکه همان عـقیده اجـمالی را کافی میدانستند(شبلی نعمانی،۸۲۳۱:۸).
دلمشغولی مسلمانان به فتوحات را نیز نبایستی فراموش کرد.با توجه به پذیـرش چنین روحـیهای در میان صحابه است که برخی از نـویسندگان گزارش مربوط به کتابسوزی مـسلمانان در فـتوحات را پذیرفته و حتی توجیه نیز مـیکنند؛چراکه وقتی
عربهای صـدر نخست خود توجهی به کتابت نداشته باشند و بلکه آن را عار و ننگ و موجب گمراهی و ضـعیف شـدن حافظه بدانند در آن صورت چنین بـرخوردی بـا کتابهای دیـگران استبعادی ندارد(حاجی خـلیفه،۹۱۴۱:۳۳/۱،۶۴۴؛ذبیح اللّه صـفا،۶۵۳۱: ۲۳-۴۳)البته وجود شخصیتهایی نظیر امـام عـلی(ع)را نیز-با صرف نظر از عنصر علم و امامت او-باید از موارد استثنایی تاریخ در نظر گرفت.قرآن مجید نیز اگـرچه به تـشویق و تحریک تفکر و تعقل پرداخته و با طـرح مـوضوعاتی نظیر ایـمان و کـفر و صـفات و افعال الاهی و رابطه خـدا با خلقت انسان و ویژگیهای خدا و خلق و فعل او، راه را برای تفکر عقلی فراهم کرده است،اما در ستایش خـود از صـحابه و بیان ویژگیهای آنان بیشتر از همه بر ایـمان و صـداقت و شـوق درونـی آنـان به خدا و پیـامبر(ص)و بـهشت و نیز بر تبعیت آنان از خدا و رسول تکیه کرده است.
شاید عدم تفکر عقلی و کمتوجهی به مباحث فلسفی و کـلامی در مـحیط امـروزه حجاز و در میان عربهای آن سامان دلیل دیگری بر وجـود تـاریخی چـنین روحـیهای باشد.ابن رشـد نـیز در کتاب فصل المقال رمز و راز بیتوجهی به مباحث عقلی و کمبود چنین اختلافاتی در میان صحابه را از زاویه دیگری نگریسته و معتقد است در صدر نخست صحابه و تابعان به واسطه تقوای الاهی و فضیلت،به تأویل و تـوجیه شریعت نمیپرداختند و رواج توجه به تأویل بود که موجب فراوانی اختلافات و ظهور فرقههای متعدد گردید.از این جهت شهرستانی بعد از تقسیم اختلافات اولیه مسلمانان به اختلاف در امامت و اختلاف در اصول،اختلاف در اصول را که همان اختلاف در انـدیشههای کـلامی درباره قدر و بحث صفات و ذات خداست،مربوط به اواخر قرن اول میداند(شهرستانی، ۳۶۳۱:۵۳/۱)مقریزی نیز به تبعیت از اشعری و شهرستانی مباحث کلامی را که منجر به تشکیل فرقهگرایی شد مربوط به آن زمان دانسته است.این دیدگاه را بسیاری از پژوهشگران دیـگر نـیز مطرح کردهاند(مقریزی،۹۵۹۱:۰۲۴/۳،کبریزاده،۷۹۳۱:۲۳/۲).
از طرفی با مرجعیت امام علی(ع)و اهل بیت نیز برخورد مناسبی نشد.در اواخر دورهء صحابه،در معرفت تفسیر و شریعت باب رجوع به اسرائیلیات و جعل حدیث و گـاهی تـوجه به رأی و استحسان باز شده بـود(ذهبی،۷۰۴۱:۸۳/۱-۴۳۱؛حکیم، ۷۱۴۱:۹۶۲-۵۵۲/۶۰۳-۰۵۳؛معرفت،۸۱۴۱:۹۶۱/۱)و ایـن خود از عوامل مهم فرقهگرایی و اختلاف و رواج برخی از اندیشههای کلامی و فقهی دفاعناپذیر گردید.
هرچه روابط فرهنگی و اجتماعی مسلمانان گسترش پیدا میکرد و جامعهء اسلامی به سبب فتوحات،برخوردار از تنوع فـکری مـیشد،این مباحث نیز افزایش پیـدا مـیکرد.بنا بر سخن احمد امین،در اواخر دورهء اموی بود که سخن گفتن دربارهء«قدر»شایع شد و متکلمان در بحث قضا و قدر از زاویهء عقاید خویش به قرآن مینگریستند؛کسی که قائل به جبر بود،همهء آیات اختیار را تأویل مـیکرد و آنـکه قائل به اختیار بود نیز آیات جبر را.در دوران عباسی این جویبار همچون سیلی سهمناک به راه افتاد و اصحاب مذاهب گوناگون که روزبهروز در افزونی بودند،همگی از دیدگاه مذهب خودشان به قرآن نظر میکردند(امین،۹۶۹۱:۶۸ به بعد).این مباحث و مـجادلات تـا جایی رشـد کرد که منجر به به شکلگیری و تمایز برخی از فرقهها در اواخر قرن اول شد.البته حجم زیادی از اینگونه مجادلات و موضوعات اخـتلافی که پیرامون ایمان و کفر و جبر و اختیار و برخی از صفات الاهی بود(زنجانی،۷۱۴۱:۲۲-۵۲)،پیش از هـرچیز مـحصول ویـژگیهای سیاسی و فکری خود جامعهء اسلامی و مسلمانان بود و نه برگرفته از عناصر بیرونی و سوغاتی از بیگانگان.
اختلافات و تحولات سیاسی و تأثیر آن بر فرقهگرایی
حجم عمدهء اخـتلافات در زمـان صحابه بهویژه در دهههای نخست را میتوان اختلافات سیاسی و فقهی دانست.روشنترین موارد این اختلافات بر اسـاس گـزارشهای مـتعدد تاریخی و بر پایهء آنچه مللونحلنویسان از جمله اشعری و شهرستانی در مقدمهء کتب خود به آن اشاره کردهاند عبارتاند از:
۱٫اختلاف بـر سر جانشینی پیامبر(ص)؛
۲٫اختلاف در امر فدک و میراث پیامبر(ص)؛
اختلاف در برخورد و قتال با کسانی که زکات پرداخت نـمیکردند و چگونگی برخورد با اهل ارتداد؛
۴٫اختلاف شـورای شـش نفره دربارهء جانشینی بعد از عمر؛
۵٫اختلاف در نوع برخورد با عثمان در زمان حیات او و چگونگی برخورد با قاتلان وی؛
۶٫مخالفت برخی از صحابه با خلافت امام علی(ع)که به اختلافات و
کشمکشهای خونین جمل،صفین و نهروان انجامید و شهادت آن حضرت را در پی داشت(شهرستانی،۳۶۳۱:۹۲-۳۳؛عبد القادر بـغدادی،۸۹۹۱:۳۱ به بعد؛ابن ابی الحدید،۷۸۳۱: ۰۲/۲ به بعد)؛
۷٫مخالفت و جنگافروزی معاویه بر ضد خلافت امام حسن(ع)که به پیروزی نظامی معاویه و به دست گرفتن خلافت توسط حزب اموی انجامید؛
۸٫طرح اندیشهء موروثی کردن خلافت از سوی معاویه و ولایتعهدی و به دنـبال آنـ خلافت یزید؛
۹٫شهادت امام حسین(ع)و حوادث سیاسی بعد از آن.
اگرچه این اختلافات و حوادث که بیشتر سیاسی بودند تا حدود زیادی مباحث و مجادلات کلامی و دینی را تحت الشعاع خود قرار دادند و از شتاب آن کاستند،اما زمینهساز اصلی و پشتوانهء تاریخی شـکلگیری فـرق اسلامی و اندیشههای متمایز کلامی و حتی برخی از تفاوت دیدگاه در تعالیم فقهی شدند(البهی،۲۷۹۱:۲۳).خاستگاه اختلافات در حوادث مورد اشاره تا حدودی برگرفته از اختلاف برداشت و سطح آگاهی از قرآن و سنت و گاه ناشی از تفاوت نگاه به اسلام و بـنیانگذار آنـ و در مجموع با بهانههای مذهبی بود.با این حال بنمایهء مهمترین رقابتها و اختلافهای فکری و نقطههای آغازین آن را(با صرف نظر از تحلیل جریانهای حق و باطل آن)بایستی در تنازعات سیاسی و قبیلهای و به تعبیر معاصران جناحی جـست(شهرستانی،۳۶۳۱:۹۲-۵۳؛ طه جـابر،۳۱۴۱:۰۵ بـه بعد).بدیندلیل برخی حتی فرقهگروی خـوارج را نـیز شـورشی سیاسی و قبیلهای و با بهانهجویی مذهبی تفسیر کرده و از خوارج،مرجئه و حتی شیعه به عنوان فرق سیاسی نام بردهاند(ابو زهره،۶۹۹۱:۰۶).
با توجه به سیر تاریخی چنین حوادثی،ناشی اکـبر،نوبختی و اشـعری قـمی،از قدیمیترین گزارشگران فرق و مذاهب،زمان ظهور فرقههای اسلامی را بعد از درگـذشت پیـامبر اسلام(ص)،و در روزگار صحابه،و علت آن را حوادث سیاسی و تحولات خلافت اسلامی میدانند.
میتوان گفت موضوع امامت ریشهدارترین و اولین محور اختلاف امت اسلامی و تـحولات سـیاسی در سـدههای نخست بوده است.بنابر سخن شهرستانی تیزترین شمشیری که به خاطر اخـتلاف در موضوعات دینی آویخته شد شمشیر امامت بود
(شهرستانی،۳۶۳۱:۰۳؛عماره،۷۹۹۱:۱۵۳؛امین،۹۶۹۱:۲۵۲).اگر موضوع امامت را موضوعی سیاسی بدانیم میتوان گفت بیشترین اختلافات در امت اسلامی اختلافات سـیاسی بـوده است.بیپایه نـیست اگر تقسیم اولیه مسلمانان به سه گروه شیعه،اهل سنت و خوارج، و دیـگر فـرق اسلامی را ناشی از کشمکش سیاسی(و البته ریشهدار)بر سر مصادیق و شرایط امامت و رهبری بدانیم.برخی از گزارشگران فرق اسلامی مـانند نـوبختی اصـولا تقسیم و انفکاک فرق از یکدیگر را ناشی از مسئله امامت دانسته و در صورتبندی اثر خود این موضوع را مـحور قـرار دادهـاند.وی بر این عقیده است که«از زمان حضرت محمد(ص)همه فرقههای اسلام از شیعه و دستههای دیگر در هرروزگاری و در حـیات هـرامامی یـا پس از درگذشت او اختلافاتشان درباره مسئله امامت بوده است» (نوبختی،۵۵۳۱:۳).اختلاف در ویژگیها و مصادیق امامت و پیشوایی بوده اسـت. مورخان اسـلامی و نیز ارباب دانش فرقهشناسی این اختلاف را که آیا حکومت و امامت بر مسلمانان پس از پیامبر(ص)با نـص و وصـایت مـشروعیت مییابد(امام علی و پیروان او)و یا گزینش آن به شورا شرط آن قریشیبودن است(جبهه ابو بکر و مـهاجران)و یـا چنین شرطی ملاک نیست(برخی از انصار)،از جمله اختلافات آغازین و مهمی میدانند که بلافاصله پس از رحلت رسول اکـرم(ص)رخ نـمود(برای نـمونه بنگرید:طبری،۹۰۴۱:/۲ حوادث سال یازدهم،ص ۵۴۴ به بعد؛ابن قتیبه،۵۸۳۱:۰۱/۱ به بعد).
درخور توجه اینکه در مجادلات و مباحث سقیفه آنچه بیشتر بـه چـشم میخورد سخن از حزب و قبیله و دعوا بر سر گزینش شخص خلیفه و امام و یا شـأن و شـرایط امامت و رهـبری بر مسلمانان است.صریح سخن و اعتراض برخی از مانعان زکات،که به ارتداد دینی محکوم شدند،نیز این بود کـه اگـر بـناست اطاعت کنیم چرا از ابو بکر و نه کس دیگر.درست است که لحن کلام امـام عـلی(ع)و برخی از هواداران او-که قبل از این جریان به شیعه علی(البته نه به معنای متعارف و امروزی آن)شناخت شـده بـودند (رازی،۷۵۹۱:۹۵۲)-متفاوت بود،اما غلبه روحیه قبیلهای و رقابت سیاسی و برداشت غیردینی و سنّتمدارانه از خلافت و خلیفه چنین نـگاهی را تـحت الشعاع خود قرار داد. صاحب کتاب مسائل الامـامه اخـتلافات هـریک از انصار،مهاجران و بنی هاشم را در ماجرای سقیفه به عـنوان فـرقه ذکر میکند و در پی آن به شکلگیری فرقههایی چون
علویه(اصحاب اما علی(ع))،عثمانیه(اصحاب طلحه و زبیر و عایشه و اهل شـام و مـخالفان بیعت با امام علی(ع))،و مـعتزله(کنارهگیران از جـنگ و همکاری بـا امـامعلی(ع) با تـکیه بر برخی احادیث و یا با تـوجیه ایـنکه حق روشن نیست)بعد از کشتهشدن عثمان اشاره میکند.بر اساس گزارش او امت اسلام بعد از شـهادت امـام علی(ع)به فرقههایی چون شیعه،عثمانیه و معتزله(معتزله سیاسی)،خوارج،مرجئه و حـشویه (اصحاب معاویه)تقسیم شدند(ناشی اکبر،۱۷۹۱:۰۱-۱۲).این تـقسیمبندی در مـباحث آغازین کتاب فرق الشیعه نوبختی و المـقالات و الفـرق اشعری-که هردو از ملل و نحلنویسان شیعی هستند-نیز با تفاوتهایی اندک گزارش شده است.
یکی از پژوهشگران مـعاصر ضـمن تقسیم جوانب تفکر اسلامی بـه دو مـرحلهء تـفکر اسلامی خالص و تفکر فـسلفی و عـقلی مختلط،بر آن است که فـرقههای اسـلامی و مباحث کلامی در عصر صحابه و تابعان رشد و نمو پیدا کرد؛اما عوامل اساسی طرح چنین مباحثی و اسـباب شـکلگیری فرق را بایستی در حوادث سیاسی آن عـصر جستوجو کـرد.این نویسنده و بـرخی دیـگر از پژوهـشگران،بعد از اشاره به برخی از حـوادث و اختلافات مهم سیاسی و تغییر و تحولات اجتماعی نیمهء نخست این قرن و ارائهء برخی از آیات متشابه و بـه ظـاهر متعارض که اساس تفکر برخی از فـرق شـد،به این بـاور رسـیدند کـه سبب اصلی طـرح تـعارض برخی از آیات نیز همان اختلافات سیاسی بوده است.
معتقدان به این دیدگاه دربارهء نقش جریانهای سیاسی در شکلگیری اختلافات کلامی مـعتقدند کـه شـورش بر ضد عثمان،ماجرای قتل او،مجادلهء گروهها و افـراد دربـارهء حکم ایـن قـتل و نـیز داوری دربـارهء رفتار او،موجب ظهور اولین گروههای دینیای شد که به دیدگاهی خاص عقیده داشتند.به دنبال حوادث عصر امام علی(ع)دامنهء این نزاع گستردهتر شد و گروه خوارج به صورت رسمی شکل گـرفت.گروه متمایز خوارج اگرچه در زمان امام علی(ع)پیدا شد،حضور و وجود نشانههای آنان به قبل از حکمیت و حتی قبل از قتل عثمان میرسد.تفکر شیعی نیز بنابراین دیدگاه،در پی خوارج شکل گرفت و به دنبال آن هریک از این دو گروه،به تکفیر یـکدیگر پرداخـتند و نتیجهء افراط این دو در تکفیر یکدیگر تولد حزب سوم یعنی مرجئه شد که علاوه بر نظر جدید دربارهء حکم مرتکب کبیره،شرایط امامت را نیز بهگونهء دیگر بیان میکرد.این دیدگاه
تسامحآمیز نه چندان مورد غضب شـیعه و نـه مورد انکار و دشمنی خوارج واقع شد و نه موی دماغی برای بنی امیه بود،تا اینکه امثال حسن بصری و اصل بن عطا ظهور کردند و دیدگاهی مـتفاوت ارائه دادنـد.بدینگونه موضوع«مرتکب کبیره»به اصلیترین بحث در قـلمرو تـفکر اسلامی در آن زمان تبدیل شد و به صورت مبحثی عمومی درآمد و فروع دیگری از آن جوشید.در ادامه این سؤال پیش آمد که عامل و مصدر اصلی عمل مرتکب کبیره کـیست؛انسان یـا خدا؟لذا در پی این بحث،مباحث قـضا و قـدر و جبر و اختیار و ویژگی افعال انسان پیش کشیده شد که از دل آن فرقهء قدریه جوشید(البهی، ۲۷۹۱:۱۲ به بعد؛عماره،۴۸۹۱:۸۶۱ به بعد؛عطوان،۶۸۹۱:۶۱ به بعد؛امین،۹۶۹۱:۲۵۲ به بعد؛ ولوی،۰۸۳۱:۴۱۱ به بعد).
بر اساس چنین نگاهی مجادلات فکری و ظهور فرقههای اسلامی در صـدر نـخست را بایستی یکی از پیامدهای تحولات اجتماعی و منازعات سیاسی و فاقد رنگ و بوی فلسفی و عقلی دانست.
بر اساس این تحلیل،رد پای بسیاری از مقبولات و مفروضات فرقهای و شکلگیری برخی از مبانی کلامی نظیر عدالت و قداست صحابه،لزوم اطاعت از حاکم جور و بیطرفی در حـوادث سـیاسی و همراهی بـا جماعت،ترجیح نظم و امنیت بر عدالت و اهتمام به ارزشهای دینی و یا عکس این آموزهها ریشه در این حوادث داشـته است.با پیگری این مهم همچنین روشن میشود که زمینهء اصلی برخی از سـیاستبازیها در جـعل حـدیث و تأویل نابجای آیات قرآن و در پی آن شکلگیری برخی از بنیانها و مبانی کلامی و فقهی در دل همین حوادث نهفته بود.
بر پایه چنین تحلیلی بـرخی از پژوهـشگران معاصر دوران پیدایش فرقههای اسلامی را عصر عثمان و بعد از خلافت امام علی(ع)میدانند و بر آناند کـه ظـهور شیعه و خـوارج و معتزله و مکتب فکری محمد حنفیه مربوط به این زمان است (نشار،۷۹۹۱:۷۲۲/۱-۵۳۲).
از اینرو برخی معتقدند در زمان سه خـلیفهء نخست هیچ اختلافی بروز و ظهور نداشت مگر در مسئلهء امامت و انتخاب و جانشینی خلیفه و حتی واقـعهء جمل و صفین و ظهور حـزب«قاعدین»را نـیز بر این محور تحلیل میکنند و میگویند که بعد از این جریانها،در اواخر عمر صحابه و در زمان خلافت امویان،اختلاف کلامی قدریه و
بحث قدر و استطاعت با محوریت معبد جهنی و غیلان دمشقی و جعد بن درهم رخ داد (عبد الرزاق،۳۶۳۱:۵-۴۸۲).
خلاصه ایـنکه سلسله حوادث سیاسیای که از اواسط خلافت عثمان شروع شد و به قتل او انجامید و نیز حوادثی که در دورهء خلافت امام علی(ع)رخ داد نه تنها در پیدایی برخی از دیدگاههای سیاسی و عقیدتی نقشی بسزا داشت بلکه به شکلگیری مـهمترین فرقههای اسـلامی نیز انجامید.به دیگر سخن از نتایج مهم این حوادث و تحولات پی در پی سیاسی و البته برگرفته از مبانی مذهبی،ظهور گروههای مهمی چون خوارج،مرجئه، معتزلهء سیاسی(قاعدین)و کلامی،و نیز رواج و تمایز تفکر شیعی بود.علاوه بر این، رخدادهای مورد اشاره بـا انـشعابات درونی هریک از این فرق بهویژه شیعیان و اصحاب اهل بیت و تقسیم آنان به علوی و فاطمی،حسنی و حسینی،جعفری و زیدی و اسماعیلی و فطحی و واقفی نیز پیوند وثیقی داشته است(آقانوری،۶۸۳۱:۷۹۱ به بعد).
بعد از ماجرای عثمان و وقوع حوادث سـیاسی و جـبههگیریهای بعد از او و به دنبال آن،کشمکشهای سیاسی-نظامی و در پی آن شهادت غمبار امام علی(ع)بود که قلمرو اختلافات دربارهء امامت دامن خود را گسترد.قبل از آن حال و هوای سیاسی و بحث مصداقی و امامت خاصه فراتر رفت و گروهها و افراد مختلف در ضرورت و عدم ضرورت امـامت،راه ثـبوت و دسـتیابی به این وظیفه و ملاک مـشروعیت،محدودهء زمـانی و مـکانی وجوب آن و ویژگیها و شرایط دینی،فردی و اجتماعی کسب چنین مقامی و جواز و عدم جواز معاصی از وی(یعنی مباحث امامت عامه)به کشمکش پرداختند و هرکدام راه خود را از دیـگری جـدا کـردند(ابو زهره،۶۹۹۱:۱۲؛حنفی،۸۸۹۱:۷۶۱/۵ به بعد).
از اینروی،موضوع امامت را نه تنها بایستی مـحور تـنازعات سیاسی و نظامی در جامعه اسلامی دانست بلکه حجم عمدهء مجادلات فرق بزرگ اسلامی،انشعابات درونگروهی،و بحثانگیزترین اختلافهای هریک از فرقههای متمایز نیز بـر چـنین پایهای گـزارش شده است.بنابراین بیپایه نیست اگر بزرگی نظیر حکیم لاهیجی بـگوید: «بدان که این مسئله(امامت)اعظم مسائل خلافیه است بلکه جمیع اختلافات دینیه متنوع است بر این اختلاف و جمیع مذاهب هفتاد و سـه گـانه مـنشعباند از اختلاف در امامت»(لاهیجی،۲۷۳۱:۵۶۴).
مسئلهء سیاست و رهبری و امامت،در بعد وسیعتر آن،دغدغهء اصلی فرق اسلامی بعد از ایـن زمـان نیز بود.در واقع چگونگی نگاه این گروهها به امامت و گزینش مصادیق آن بود که دیگر الگوهای فکری ایـن گـروهها را شـکل داد.لازمهء دیدگاهی که امامت را شایستهء کسی بداند که به کتاب و سنت عمل کـرده و اجـماع امـت بر آن قرار گیرد با دیدگاه آن کس که بگوید امامت شایستهء کسی است که بر قـدرت غـلبه کـند، یکسان نیست.از اینرو هریک از گروهها به مسائلی چون امر به معروف و نهی از منکر و اختیار و ارادهـء انـسان و اصل عدل نگاهی متفاوت داشتند.آموزهها و معتقدات کسانی که امامت را مبتنی بر ویژگیهای انحصاری چـون عـصمت و عـلم لدنی،و راه ثبوت آن را نص و وصایت میدانستند و بر آن اساس همهء تعالیم خود را از صاحبان چنین ویـژگیهایی مـیگرفتند،نمیتوانست با آن باوری که چنین ویژگیهایی را لازم ندیده و امامت را در سطح یک مسئله و موضوع سیاسی و فـقهی تـنزل دادهـ همآهنگ باشد.از اینرو میتوان اختلاف اندیشهها و انفکاک فرقهها دربارهء مسائلی چون ایمان و کفر،توحید و صفات،جبر و اختیار و عـدل الاهـی،ولایت،عصمت،تقیّه،مهدویت، تکفیر و تفسیق،تعامل با حاکم و امر به معروف و نهی از منکر را با موضوع امامت و نـظرات مـختلف دربـارهء آن مرتبط دانست.
اما باید توجه داشت که نمیتوان امر مهم فرقهگرایی را دایر مدار یک عامل خاص دانست،بلکه بـایستی پذیـرفت کـه نمیتوان دربارهء ظهور و رواج فرقهها و اندیشههای خاص کلامی-سیاسی،بهویژه با توجه به تکثر و تنوع آنـها و نـیز اختلاف،تناقض و جهتدار بودن دادههای گزارشگران این پدیده،داوری قطعی کرد.چه بسا یک ایده با تأثیر از شرایط و زمینههای خـاص سـیاسی شکل بگیرد،اما اسباب رشد و رواج و بالندگی آن امر دیگری باشد،همانگونه که عکس آن نیز مـمکن است.
شاید بـتوان گفت تنوع و کثرت تحولات و حوادث سیاسی در قـرن نـخست و سـیطرهء آن بر دیگر تحولات موجب برجستهکردن نقش ایـن حـوادث شده است؛وگرنه تردیدی نیست که بسیاری از تمایزات سیاسی و مذهبی در آن زمان به صورت مـستقیم حـاصل مباحث و مجادلات فکری و کلامی و به دلیـل اخـتلاف برداشت از کـتاب و سـنت بـودهاند و عموما به مصادر شریعت استناد داشـتهاند.افزون بـر این هریک از فرق اسلامی، اندیشهها و برداشتهای خود و اساسا شکلگیری خود را برگرفته از حقیقت اسـلام و
مولود طـبیعی اسلام میدانستند.از اینرو،طبیعی مینمود که فـرقهها ظهور دیدگاهها و تمایز خـود از دیـگران را برخاسته از حوادث و جریانهای سیاسی بـه حـساب نیاورند.این نکته بهویژه برای تفکر شیعی که شکلگیری بنیانهای مذهبی خود را در زمان و به دسـت رسول گـرامی اسلام(ص)میداند و عقاید متمایز خویش را از دیـگر فـرق نـه انشعاب و افتراق از پیـکر امـت اسلامی که استمرار حـقیقت اسـلام میداند اهمیت ویژهای دارد.
مهمترین محورهای فکری اختلاف فرقهها
پژوهشگران دربارهء تاریخ ظهور تمایزات فکری و کلامی به شـکل رسـمی آن همداستان نیستند؛اما دربارهء اینکه اختلافات بـر گـرد چه مـوضوعات و مـسائل کـلامی و سیاسی بوده است،چندان اختلاف نـظری وجود ندارد.با نگاهی گذرا به تاریخ و عقاید فرقههای اسلامی و اندیشههای کلامی مطرح در قرون نخست میتوان دریـافت کـه سیر تدریجی اختلافات به ترتیب زمانی،بر گـرد مـسائلی چـون امـامت،قضا و قـدر و جبر و اختیار، ایمان و کـفر،صفات الاهـی و فروعات آن مثل کلام الاهی،حدوث و قدم قرآن و رؤیت خدا،مسئلهء امر به معروف و نهی از منکر،منابع شناخت و مرجعیت دینی،و خـروج و یـا عـدم خروج بر حاکم بوده است و اینها از مـهمترین مـحورهای مـطرح و مـورد نـزاع بودهاند.نگاهی گـذرا به فهرست کتب عمومی ملل و نحل بهترین شاهد بر این مطلب است.برای نمونه،ابو الحسن اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین عمدهترین اختلافات موجب تمایز فرقهای را موضوعات مورد اشاره مـیداند.همو در آغاز کتاب الابانه عن اصول الدیانه به تبیین عقاید خود در برابر مخالفان فکری نظیر معتزله،قدریه،خوارج،جهمیه،مرجئه و شیعه پرداخته و تمایزات عقیدتی دیدگاههای خود را که غالبا ناظر به اندیشههای جبههء مخالف است چنین مینگارد:
۱٫تکیه بر سـخنان و احـادیث پیامبر(ص)و صحابه و پیشوایان حدیث؛
۲٫اثبات صفات خبری همچون استوای بر عرش و دست و چشم و صورت و فوقیت،بهگونهای که شایستهء خداست؛
۳٫قدیم بودن کلام الاهی؛
۴٫ارادهء خدا در خلق اعمال و افعال بشری و بیارده بودن انسانها در نفع و ضرر خودشان؛
۵٫اعتقاد به قـضا و قـدر الاهی و ارادهء خیر و شر توسط خداوند؛
۶٫دیدهشدن خداوند توسط اهل ایمان در جهان آخرت؛
۷٫عدم تکفیر هیچیک از اهل قبله به دلیل انجام گناه؛
۸٫دوستی و ستایش تمامی صحابه و برتری هریک از خـلفای نـخستین بر دیگری به ترتیب خلافت؛
۹٫شرکت در جمعه و جـماعات و عـبادات و نماز پشت سر هرنیک و بدی هرچند نظیر حجاج باشد،و خیرخواهی برای پیشوایان مسلمین و حرمت خروج و جنگ با آنان(اشعری،۴۱۴۱:۴۳-۳۴).
شهرستانی نیز ضابطه و محور شکلگیری فرقهها و خاستگاه مرزبندی و جدایی دیگر فـرق و مـذاهب را از هم در چهار قاعده میداند.
۱٫توحید و صـفات خـدا شامل مسائلی چون نفی یا اثبات صفات ازلی و ذاتی و فعلی،که محور اختلاف اشعریه و کرامیه و معتزله و مجسمه است؛
۲٫اثبات یا نفی قدر و بحث عدل خدا شامل مسائلی چون قضا و قدر،جبر و کسب و اختیار،رد یا اثـبات مـعلوم و مقدور بودن امور نزد خدا،و اراده و عدم ارادهء خیر و شر توسط وی،که از محورهای اختلافی بین قدریه،نجاریه،جبریه،اشعریه و کرامیه است؛
۳٫مسائلی چون وعد و وعید و اسما و احکام شامل مباحثی چون ایمان،توبه، وعید،ارجاء،کفر،و گمراه دانستن و یا ندانستن اشخاص،که مـوضوعات اخـتلافی فرقههایی چون مـرجئه و عبدیه،معتزله و اشعریه و کرامیّه است؛
۴٫مبحث عقل و نقل و رسالت و امامت شامل مباحثی چون تحسین و تقبیح و صلاح و اصلاح،لطف و عصمت در نبوت و شـرایط و چگونگی امامت و انتقال آن به فرد دیگر،که محورهای اختلاف بین شیعیان و خوارج و مـعتزله و کـرامیه و اشعریه است(شهرستانی،۳۶۳۱:۱۲-۳۲).
از نـگاه او جزئیات اختلافی دیگر بهگونهای به محورهای فوق باز میگردند.حجم بیشتر اختلافات و انشعابات فکری،تمایزات فرقهای،نزاعهای برونگروهی و درونگروهی فرقهها،و مـناظرات گـروههای فکری به علاوهء تکفیرها و تفسیقهای صاحبان فرقهها بر یکدیگر و چه بسا صاحبان یک فـرقه بـه افـراد همان فرقه نیز مربوط به چنین مسائل و موضوعاتی بوده است(زنجانی،۷۱۴۱:۳۸۱-۳۹۱).
ابن حزم نویسندهء تفصیلیترین کتاب ملل و نحل تـا قرن پنجم،دربارهء تکیهگاههای اصلی هریک از فرقهها و تمایز عقیدهء هریک با فرقههای رقیب و آنچه مـوجب تشخیص فکری هرفرقهای به عـنوان فـرقه میشود،میگوید:فرقهها هرکدام دارای ویژگیهایی هستند که بدان شناخته میشوند.برای نمونه،محور مباحث و سخنان مرجئه بر گرد مسائل ایمان و کفر و وعده و وعید است.نقطهء اشتراک همهء زیرمجموعههای این فرقه چنین مباحثی است و در دیگر امور ممکن است با هـم اختلاف داشته باشند.اساس سخنان معتزله بر مسئلهء توحید و صفات است،اگرچه بعد به مباحثی نظیر ایمان و کفر، فسق مرتکب کبیره و بحث قدر پرداختند.محور اندیشههای شیعه و شاخصهء شیعهگری اعتقاد به افضلیت و احقیت علی(ع)و اولاد او است،هرچند در دیگر امـور اخـتلاف دارند.همچنین اساس مذهب و دیدگاه خوارج بر مبحث ایمان و کفر و وعید و امامت ریخته شده و آنان در دیگر امور با هم و دیگر فرقهها اختلاف دارند.وی نتیجه میگیرد که ملاک و ضابطهء خروج و یا انتساب به هریک از ایـن فـرقهها همان ردّ و قبول این شاخصههای متمایزکننده است(ابن حزم،۶۱۴۱:۹۶۲/۲-۰۷۲).
با بررسی مجموعه گزارشهای مورخان اندیشهء اسلامی،بهویژه دربارهء اختلافات قرون نخست،میتوان محورها و موضوعات اساسی اختلاف مسلمانان را که موجب انشعابات و تمایزات فرقهای شد در موارد ذیل جست:
۱٫ویژگیها و مصادیق رهبری سیاسی،اجتماعی؛
۲٫ویژگیها و مـصادیق و جـایگاه پیشوایان مذهبی و بزرگان دین؛
۳٫تفسیر قضا و قدر الاهی؛
۴٫حدود اختیار انسان(جبر و اختیار)؛
۵٫داوری دربارهء افعال اختیاری انسان در دنیا و پیامدهای آن در آخرت؛
۶٫صفات و اسما و افعال الاهی؛
۷٫روشهای فکری و تفاوت دیدگاهها در منابع و ابزار شناخت.
اختلافات شیعه با سنی،خارجی و مرجئی،جبری با قدری،معتزلی با اشـعری،اهل حدیث بـا اهـل رأی و قیاس،اصولی با اخباری و اهـل تـشبیه و تـجسیم با اهل تنزیه و مباحثی نظیر ایمان و کفر فاسق،صفات خبریه،حسن و قبح عقلی و فعلی و مواد جزئیتر از اینها بیشتر بر محور مسائل فوق بوده است.
پینوشت
————–
(۱).وجود چـنین دیـدگاهی را عـلاوه بر روایات و احادیث که در منابع سنی و شیعه گـردآوری شـده بنگرید:ابو حاتم رازی،۷۵۹۱:۵۹۲؛همچنین بنگرید قاضی نعمان،۶۶۳۱:۳۴-۴۴،۱۶٫قاضی نعمان نقطه آغازین همه اختلافات را انحراف از مکتب اهل بیت میداند.البته اگر ملاک فرقهبودن را اجتماع عدهای از مـردم-که تـعداد آنـان از طایفه بیشتر باشد-پیرامون دیدگاهی خاص بدانیم و معتقد باشیم موضع و دیدگاه عـلاقهمندان به امام علی(ع)بهگونهای بوده که موجب تمایز آنان از دیگران و از نظر تعداد نیز قابل توجه بوده،مسیر بحث بهگونهای دیـگر خـواهد شـد؛چراکه هرچند به تعبیر امام علی(ع)قریش میدانستند که او به منزله سنگ زیرین آسـیاب اسـت،اما آن دانستن و اعتقاد به برتری وی به استثنای برخی از اعتراضهای موردی چندان جلوه و ظهوری نداشت.خود وی نیز در مـواردی رمـز سـکوت خود را علاوه بر عدم حضور حاضر و بییاوری،ترس از فرقهگرایی و ایجاد اختلاف میداند(به عنوان نـمونه بـنگرید خـطبه شقشقیه و خطبه ۷۲ در نهج البلاغه).
(۲).مقایسه کنید با پاسخ برخی از اصحاب در جواب شبهات(ابن کثیر،۲۰۴۱:۲۳۲/۴).دربارهء بیتوجهی به معارف قـرآن و فـقدان آگـاهی از سنّت پیامبر و پیامدهای اختلاف و فرقهگرایی آن از زمان امام علی(ع)بنگرید:نهج البلاغه خطبههای ۸۱،۱۲ و ۷۸؛یعقوبی،بیتا:۸۹/۲٫
کتابنامه
قرآن مجید
نهج البلاغه
آقانوری،علی(۶۸۳۱)،خاستگاه تشیع و فرقههای شیعی در عصر امـامان،قم:پژوهشگاه عـلوم و فرهنگی اسلامی.
آمدی،علی بن محمد(۶۲۴۱ ق)،الاحکام فی اصول الاحکام،مؤسسه الحلبی.
ابن ابی الحدید،عبد الحمید بن هبه اللّهـ(۷۸۳۱ قـ)،شرح نـهج البلاغه،به تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت:دار احیاء التراث العربی.
ابن اثیر،عز الدین ابو حسن(۸۰۴۱ ق)،الکامل فـی التـاریخ،تحقیق علی شیری،بیروت:دار الحیاء.
ابن الوزیر،محمد بن ابراهیم(۵۲۴۱ ق)،البرهان القاطع فی اثبات الصانع و جمیع ما جـائت بـه الشـرایع، بیجا:دار الکتب العلمیه.
ابن حزم،علی بن احمد(۶۱۴۱ ق)،الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،تحقیق محمد ابراهیم نصر و عبد الرحمن عـمیره،چاپ دومـ،بیروت:دار جیل.
ابن خلدون،عبد الرحمن بن محمد(بیتا)،مقدمه علامه ابن خلدون قاهره:مصطفی محمد.
ابن عبد البر،یوسف بن عـبد اللّهـ(بیتا)،جامع بـیان العلم و فضله،مصر:دار الکتب العربیه.
ابن قتیبه،عبد اللّه بن مسلم(۵۸۳۱)،الامامه و السیاسه،دار الکتب العلمیه.
ابن قیم جوزیه،محمد بن ابی بکر(بیتا)،اعلام الموقنین عـن رب العـالمین،قاهره:دار الحدیث.
ابن کـثیر،ابو الفراء اسماعیل(۲۰۴۱ ق)،تفسیر القرآن العظیم،بیروت:دار المعرفه.
ابن مرتضی،حسینی یمانی(۸۸۹۱ م)،المنیه و الامل،مؤسسه الکتاب الثقافه.
ابوریه،محمود(بیتا)،اضواء علی السـنه الاحـمدیه،مصر:دار المعارف.
ابو زهره،محمد(۶۹۹۱)،تاریخ المذاهب الاسلامیه،قاهره:دار الفکر العربی.
اشعری،ابو الحسن(۵۰۴۱ ق)،مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین،تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید،المکتبه العصریه.
-(۴۱۴۱ ق)،الابانه عن اصـول الدیـانه،تحقیق عباس صباغ،بیروت:دار النفائس.
امین،احمد(۹۶۹۱)،فجر الاسلام،بیروت:دار الکتاب العربی.
امینی نجفی،عبد الحسین(۶۶۳۱)،الغدیر فی الکتاب و السنه الادب،تهران:دار الکتب الاسلامیه.
انصاری هـروی،عبد اللّهـ بن محمد بن علی(۴۹۹۱)،ذم الکلام،تحقیق سمیع دغـیم،بیروت:دار الفکر.
بغدادی،ابن رجـب(بیتا)،فضل عـلم السلف علی الخلف.
بغدادی،عبد القادر(۸۹۹۱ م)،الفرق بین الفرق،تحقیق مـحمد مـحیی الدین عبد الحمید،بیروت:المکتبه العصریه.
البهی،محمد(۲۷۹۱)،الجانب الاهی من التفکیر الاسلامی،دمشق:دار الفکر.
حاجی خلیفه،مصطفی بن عبد اللّه(۹۶۳۱)،کشف الظنون عن اسـامی الکـتب و الفنون،دار الفکر.
حجتی،محمد باقر(۰۶۳۱ ش)،سه مقاله در تـاریخ تـفسیر و نحو،تهران:بنیاد قرآن.
حکیم،محمد بـاقر(۷۱۴۱)،علوم القـرآن،اهواز:دانشگاه شـهید چمران،مجمع الفکر الاسلامی.
حنفی،حسن(۸۸۹۱ م)،من العقیده الی الثوره،قاهره:مکتبه مدبولی.
دارمی(۸۹۳۱ قـ)،سنن دارمـی،قاهره:دار الفکر.
ذهبی،محمد حسین(۷۰۴۱ ق)،التفسیر و المفسرون،بیروت:دار القلم.
رازی،ابو حاتم(۷۵۹۱ م)،کتاب الزینه(بخش سوم)،تصحیح عبد اللّه سلوم سامرایی،قاهره.
زنجانی،فضل اللّه(۷۱۴۱ ق)،تاریخ عـلم الکـلام فی الاسلام،تحقیق مجمع البحوث الاسلامیه،مشهد.
سبحانی،جعفر(۱۱۴۱ ق)،بحوث فـی الملل و النحل،بیروت:الدار الاسلامیه.
سیوطی،عبد الرحمان بـن ابـی بکر(۰۷۳۱ ش)،تاریخ خلفا،تحقیق،محمد محی الدیـن عـبد الحمید،قم: انتشارات شریف.
سیوطی،عبد اللّه بن ابی بکر(۰۷۳۱ ق)،الاتقان فی علوم القرآن،تصحیح مصطفی دیبالبقا،بیروت: دار ابن کثیر.
شاطبی،ابراهیم بن مـوسی(۵۹۳۱ قـ)،الموافقات فی اصول الشریعه،بیروت:دار المعرفه.
شبلی نعمانی،-حمد(۸۲۳۱)،تاریخ عـلم کـلام،ترجمه سـید محمد تقی فـخر داعـی گیلانی،تهران.
شرف الدین،عبد الحسین(۱۵۳۱)،اجتهاد در مقابل نـص،ترجمه عـلی دوانی،تهران:کتابخانه بزرگ اسلامی.
شهرستانی،محمد بن عبد الکریم(۳۶۳۱ ش)،الملل و النحل،تحقیق محمد بن فتح بدران،چاپ سوم،قم: انتشارات شریف رضی.
صائب عبد الحـمید(۷۱۴۱ قـ)،تاریخ الاسلام،الثقافی و السیاسی،مرکز الغدیر.
صبحی صالح(۶۷۳۱)،علوم الحدیث و اصلاحات آنـ،ترجمهء عـادل نادر علی،اسوه.
صدوق،ابی جـعفر مـحمد بـن علی(۸۹۳۱ ق)،التوحید،تهران.
صفا،ذبیح اللّه(۶۵۳۱ ش)،تاریخ عـلوم عقلی در تمدن اسلامی،تهران:امیر کبیر.
طباطبایی،محمد حسین(۳۹۳۱ ق)،المیزان فی تفسیر القران،بیروت:مؤسسه الاعلمی.
طبری،محمد بن جریر(۲۶۳۱)،تاریخ الامم و الملوک،مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
طه،جابر(۳۱۴۱ ق)،ادب الاخـتلاف فـی الاسلام.
عبد الرزاق،مصطفی(۳۶۳۱ ش)،تمهید لتاریخ الفلسفه الاسلامیه،قاهره:مکتبه الثـقافه الدینیه.
عطوان حـسین(۶۸۹۱ مـ)،الفرق الاسـلامیه فـی بلاد الشام،بیروت:دار الجیل.
عماره،محمد(۴۸۹۱)،الخفاه و نـشاه المـذاهب الاسلامیه،بیروت:المؤسسه العربیه للدراسات.
-(۷۹۹۱ م)،تیارات الفکر الاسلامی،بیروت:دار الشروق.
فیاض،عبد اللّه(۶۸۹۱ م)،تاریخ الامامیه و اسلافهم من الشیعه،بیجا:مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
قاضی نعمان(۶۶۳۱ ق)،اختلاف اصول المـذاهب،تحقیق مـصطفی غـالب،بیروت:دار الاندلس.
کبریزاده،طالش(۷۹۳۱ ش)،مفتاح السعاده و مصباح السیاده،حیدرآباد:دایره المعارف العثمانیه.
لاهیجی،عبد الرزاق(۲۷۳۱ شـ)،گوهر مـراد،تهران:وزارت فـرهنگ و ارشـاد اسلامی.
متقی هـندی،علی بـن حسام الدین(۳۱۴۱ ق)،کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال،تصحیح بکری حیانی،بیروت:مؤسسه الرساله.
محمود سالم عبیدات،محمود سالم(۸۹۹۱ م)،تاریخ الفرق و عقایدها،بیناشر.
معرفت،محمد هادی(۸۱۴۱ ق)،التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشب،مشهد:الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه.
المقریزی،احمد بن علی(۹۵۹۱ م)،الخطط المقریزیه،مکتبه احیاء العـلوم لبنان.
ناشی اکبر(۱۷۹۱ م)،مسائل الامامه،تحقق ناس اس،بیروت:دار النشر.
نشار،علی سامی(۷۹۹۱ م)،نشاه الفکر الفلسفی فی الاسلام،قاهره:دار المعارف بمصر.
نوبختی،حسن بن موسی(۵۵۳۱ ق)،فرق الشیعه،نجف اشرف:مکتبه مرتضویه.
ولوی،علی محمد(۰۸۳۱ ش)،دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامی،پژوهش در تعامل اندیشههای کلام و جریانهای سیاسی،تهران:دانشگاه الزهرا.
یعقوبی،احمد بن اسحاق(بیتا)،تاریخ الیـعقوبی،بیروت:دار صادر.
پایان مقاله